قرب حالی است که نزدیک شدن به خداوند بر قلب سالک وارد می شود. «لفظ قرب در عرف متصوفه عبارت است از استغراق وجود سالک در عین جمع به غیبت از جمیع صفات خود تا غایتی که از صفت قرب و استغراق و غیبت خود هم غایب بود و الا از جمیع صفات خود غایب نبوده باشد.»[۹۱۲]
منظور از قرب، قرب معنوی است یعنی خداگونه شدن یا ایجاد صفات الهی در خویش است. هر انسانی به اندازه ظرفیت وجودی خویش می تواند صفات الهی را در خود ایجاد کند.
قرب حق تنها در گروه ریاضت سالک است و ریاضت چیزی جز اطاعت و فرمانبرداری از حق نیست.
در اینجا لازم است در مورد ریاضت مطالبی گفته شود.
ریاضت
«ریاضت کوششی است در جهت بریدن از حیات حیوانی و پیوستن به حیات طیبه روحانی.»[۹۱۳]

 

ای خنــک آن کو جهادی مـی‌کند   بر بـدن زجـزی و دادی مـی‌کنـــد[۹۱۴]

ریاضت تلاشی است که سالک در جهت بریدن از هوای نفس و شیطان و پیوستن به ساکنان حرم قدس انجام می‌دهد. او نفس اماره را فدای نفس لوامه می‌کند و جسم را فدای جان و جان را فدای محبوب می‌کند. ابتدا سالک باید به شریعت عمل کند و سپس به سیر و سلوک بپردازد، زیرا اعمال شریعت با فطرت و تربیت انسان پیوند دارد و در او معنویت و صفای باطن ایجاد می‌کند و هنگامی که به صفای باطن رسید، می‌تواند به سلوک بپردازد و باید در این مسیر از دنیا و عادات گذشته‌اش دست بردارد تا موفق شده و به هدف نزدیک شود.
۵-۷-۵-۵٫ حیا
حیا چیزی است که موجب می شود مومن گناه نکند یعنی وحشت و هیبتی از خداوند در قلب او بوجود می‌آید نسبت به کارهایی که بنده انجام داده است.
«هر قدر قرب سالک به خداوند بیشتر شود، حیای او بیشتر می شود و هر کس حیا نداشته باشد، هیچ مرتبه‌ای از قرب را طی نکرده است»[۹۱۵]
سالک با مشاهده وسایل و نعمتها و رحمتهای حق و دیدن کوتاهی خود حالت حیا و خجالت پیدا می کند.
حیا باعث می شود سالک از انجام کارهای زشت و خطا دوری کند و عفت و پاکدامنی پیشه نماید و به صفات خوشرویی و آسان گیری و خوشنامی آراسته گردد.
۵-۷-۵-۶٫ انس و هیبت
«انس عبارت است از التذاذ باطن به مطالعه کمال جمال محبوب. و هیبت عبارت است از انطوای باطن به مطالعه کمال جلال محبوب»[۹۱۶]
انس لذت بردن سالک از مطالعه کمال جمال محبوب است و هیبت نیز ترس باطن سالک از مطالعه کمال جلال محبوب می باشد.
«معنای انس به خدا اعتماد به او و آرامش با او و استعانت از اوست» [۹۱۷]
انس به معنای آرامش قلبی است و هیبت به معنای ترس و برحذر داشتن است و توامان سبب ایجاد اعتدال در سالک می شود زیرا سالک در حالت انس ممکن است به حالت افراط در آید و خویش را آن قدر به حق مانوس ببیند که ادب از دست بدهد و هیبت و ترس افراطی از خداوند هم باعث دوری سالک از خداوند می‌گردد و این باعث می شود سالک هرگز در اندیشه ارتباط با حق قرار نگیرد و آن قدر از خدا وحشت دارد که از انس به حق می گریزد اما هر دو حال با هم باعث تعدیل یکدیگر شده و در سالک رفتاری مناسب و معتدل ایجاد می کند.
۵-۷-۵-۷٫ قبض و بسط
قبض و بسط حالتهایی هستند که پس از خوف و رجاء بوجود می آید «قبض برای عارف همچون خوف برای مبتدی است. تفاوت قبض و بسط با خوف و رجاء در آن است که خوف و رجاء مربوط به امری است مکروه یا محبوب در آینده؛ حال آنکه قبض و بسط مربوط به امری است که در زمان حاضر بوده و بر قلب عارف از وارد غیبی غالب می شود»[۹۱۸]
پایان نامه - مقاله - پروژه
این در حال حاضر انس و هیبت برای اعتدال یکدیگر بر قلب سالک وارد می شود علت ایجاد قبض ظهور صفای نفسانی در دل سالک است این ظهور باعث حجاب می شود. با ارتفاع حجابهای نفسانی و باز شدن قلب سالک بسط حاصل می شود بنابراین سالک باید از صفات نفسانی به خداوند پناه ببرد تا این صفات باعث فاصله بین او و خدا نشود و خداوند این صفات نفسانی را از او دور کند و بسط حاصل آید.
۵-۷-۵-۸٫ فنا و بقا
«فنا عبارت است از نهایت سیر الی الله و بقا عبارت است از بدایت سیر فی الله »[۹۱۹]
«سیر الی الله وقتی به پایان می رسد که سالک صادقانه وادی هستی را طی کند اما سیر فی الله هنگامی تحقق می یابد که به سالک بعد از فنای مطلق، ذاتی پاکیزه از عالم مادی و وابستگی های آن ارزانی شود تا با آن متصف به اوصاف الهی شده، با اخلاق زبانی ترقی کند»[۹۲۰]
سالک در حال فنا تمام هستی خود را از دست می دهد و خود را گم می کند و فانی می شود و غیر از ذات مقدس او در عالم وجود، وجودی را ادراک نمی کند.
این مقام چند مرحله دارد: الف. فنای افعالی؛ ب. فنای صفاتی؛ ج. فنا در ذات.
الف. فنای افعالی فنای فعل سالک در فعل خدا است که همه کارها و اراده‌ها در برابر اراده حق رأی می‌بازند و به اراده حق می‌شوند، پس تمام کارها به حق نسبت داده می‌شوند و فاعل‌های دیگر محو می‌شوند.
ب. فنای صفاتی: سالک با فنای هر صفتی با صفت دیگری از اوصاف الهی آراسته می‌شوند و کم کمک از اوصاف خود فانی و به اوصاف حق متخلق می‌شود.
ج. فنا در ذات: فنای سالک در ذات حق در حقیقت فنای هرگونه کثرت و دوگانگی است. در این مرحله هرگونه کثرت به وحدت تبدیل می‌شود.

 

فنـــای مـــا بقــــای تـــوست آخــر   تـویـی بر جــزء و کـــل پیوسته ناظر
تــــویی بر جـزء وکـــل پیوسته ناظر   نمـــانم مـن در آخــر هــم تـو مانی[۹۲۱]
موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...