حضرت امیرالمؤمنین علی (ع) درمقابل خوارج که با تفکری افراطی و هرج و مرج طلبانه شعار «لا حکم الا الله» سرمی دادند و بر نفی وجود حکومت در جامعه اسلامی اصرار ورزیده، خواهان حکومت خدا بر خویش بودند،چنین می گوید:
إِنَّهُ لَا بُدَّ لِلنَّاسِ مِنْ أَمِیرٍ بَرٍّ أَوْ فَاجِرٍ یَعْمَلُ فِی إِمْرَتِهِ الْمُؤْمِنُ وَ یَسْتَمْتِعُ فِیهَا الْکَافِرُ وَ یُبَلِّغُ اللَّهُ فِیهَا الْأَجَلَ وَ یُجْمَعُ بِهِ الْفَیْ‏ءُ وَ یُقَاتَلُ بِهِ الْعَدُوُّ وَ تَأْمَنُ بِهِ السُّبُلُ وَ یُؤْخَذُ بِهِ لِلضَّعِیفِ مِنَ الْقَوِیِّ حَتَّى یَسْتَرِیحَ بَرٌّ وَ یُسْتَرَاحَ مِنْ فَاجِر[۳۷۳]
یعنی: براى مردم حاکمى لازم است چه نیکوکار و چه بدکار، که مؤمن در عرصه حکومت او به راه حقّش ادامه دهد، و کافر بهره‏مند از زندگى گردد، و خدا هم روزگار مؤمن و کافر را در آن حکومت به سر آرد، و نیز به وسیله آن حاکم، غنائم جمع گردد، و به توسط او جنگ با دشمن سامان گیرد و راه ها به سبب او امن گردد، و در امارت وى حق ناتوان از قوى گرفته شود، تا مؤمن نیکوکار راحت شود، و مردم از شرّ بدکار در امان بمانند.
به عبارت دیگر، برای بیان بهترین قانون گذار می توانیم از بیان تمثیلی استفاده می کنیم: اگر زندگی اجتماعی و سازمانها و تشکیلات آنرا به یک قطار اعم از واگنها و دستگاه لوکوموتیو تشبیه کنیم، قانون به منزله راه آهن خواهد بود، پس نخست باید بدانیم یک راه آهن خوب کدام است؟
پایان نامه - مقاله - پروژه
یک راه آهن خوب آن نیست که ریل گذاری آن ظریف و زیبا و احیانا ایستگاههای مشجر و با صفا و مأمورین خوش قیافه و خوش لباس داشته باشد، یک راه آهن خوب آن است که، دهها نکته باریکتر زمو، در تطبیق دادن وضع خطوط آن با وضع قطارهائی که از آن عبور می کند در آن رعایت شده باشد .
بدیهی است مهندسین باید تمام این جزئیات را قبلا با کمال دقت حساب کنند و در ساختن خطوط و راه ها نهایت مراقبت را در تطبیق آن با وضع قطارها و لکوموتیوها به عمل آورند، تا خطرات و سوانحی از این ناحیه پیش نیاید.
از این مثال به خوبی روشن می شود که یک مهندس لایق راه آهن آن نیست که تنها از وضع زمینها و جاده ها و طرز بریدن کوهها و ساختن پلها با خبر باشد. بلکه باید قبل از هر چیز قطارشناس باشد یعنی از تمام جزئیات لکوموتیوها و واگنها کاملا مطلع باشد تا بتواند وضع خطوط را بر وضع آن تطبیق دهد.[۳۷۴]
نتیجه اینکه: قوانین صحیح اجتماعی را فقط باید از مکتب انبیاء و از مجرای وحی آموخت پس اجتماع بشر برای رسیدن به کمال خود نیاز به بعثت پیامبران دارد.
۳-۱-۲-۲-۱٫ نظام حکومت انبیاء
شکی نیست که یکی از شئون پیامبران و یکی از شاخصه های ولایت تشریعی آنان، حکومت و فرمانروائی آنان است، حکومتی که اصالتا مربوط به خدا و نیابتا مربوط به پیامبران و اولیاء الهی است، حکومتی که پایه های آن را دستورهای الهی و عدل و دادگری تشکیل می دهد.
بعضی انبیاء رسما رئیس حکومت و جامعه بوده اند و مردم می بایست از آنها اطاعت می کردند. آیه شصت و چهار سوره نساء بطور کلی می فرماید: «ما هر پیامبری را برای مردم فرستادیم برای این بود که مردم از او اطاعت کنند» . بنابراین هر پیامبری هر چه ادعا کند که از طرف خداست و لازم است اعمال کند، مردم باید بپذیرند.
بطور کلی هر پیامبری بر هر جمعیتی مبعوث می شود (در صورتی که پیامبری او ثابت شده باشد) هر ادعایی از طرف خدا بکند مردم باید بپذیرند.
البته در بعضی موارد هست که بعضی پیامبران خودشان متصدی حکومت نشدند، بلکه از طرف خدا حکومت دیگری را تایید کردند، چنانکه گروهی از بنی اسرائیل نزد پیامبرشان به نام «اشموئیل» آمدند و گفتند:«ابْعَثْ لَنَا مَلِکًا نُّقَاتِلْ فىِ سَبِیلِ الله؛ برای ما پادشاهی تعیین کن تا در راه خدا بجنگیم»
پیداست که خود سموئیل ملک نبوده است و گر نه مردم به او نمی گفتند از خدا بخواه که ملکی برای ما بفرستد. پس هر پیامبری دارای حکومتی از طرف خدا نبوده است ولی قدر متیقن، پیامبر اسلام (ص) حکومت برپاکردند. از انبیاء سابق هم کسانی بوده اند که حکومت داشته اند مثل حضرت سلیمان، قرآن صریحا می فرماید: ملک را به او عطا کردیم.[۳۷۵]
بنابراین یکی از اهداف ثانوی از نبوت که در بعضی نبوت ها تحقق می یابد این است که حکومت حقه ای در روی زمین پیاده شود و مردم در زیر چتر آن حکومت حق، هم دنیا و هم آخرتشان اصلاح شود.[۳۷۶]
در امت بنی اسرائیل، حضرت داود و حضرت سلیمان، به فرمان خدا دارای چنین حکومت حق الهی بودند، آنجا که می فرماید: «یَادَاوُدُ إِنَّا جَعَلْنَاکَ خَلِیفَهً فىِ الْأَرْضِ فَاحْکُم بَینْ‏َ النَّاسِ بِالحَْقّ‏ِ وَ لَا تَتَّبِعِ الْهَوَى‏ فَیُضِلَّکَ عَن سَبِیلِ الله[۳۷۷]؛ اى داوود! ما تو را خلیفه و (نماینده خود) در زمین قرار دادیم پس در میان مردم بحق داورى کن، و از هواى نفس پیروى مکن که تو را از راه خدا منحرف سازد.
تفسیر نمونه اینگونه استنباط می کند که این آیه از پنج جمله که هرکدام حقیقتی را دنبال می کند تشکیل یافته است:
نخست مقام خلافت داود در زمین است، اما اینکه آیا منظور جانشینى انبیاى پیشین است یا خلافت الهى می باشد، با مراجعه به آیه سی ام سوره بقره متوجه می شویم که معنای دوم- یعنی خلافت الهی- سازگارتر است؟ «وَ إِذْ قالَ رَبُّکَ لِلْمَلائِکَهِ إِنِّی جاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلِیفَهً؛ به خاطر بیاور هنگامى را که پروردگارت به فرشتگان گفت من در روى زمین خلیفه‏اى قرار دهم
البته خلافت به معنى واقعى کلمه در مورد خداوند معنى ندارد زیرا تنها در مورد کسانى که وفات یا غیبت دارند صحیح است، بلکه منظور از آن نمایندگى او در میان بندگان، و اجراى اوامر و فرمانهاى او در زمین است.
این جمله نشان مى‏دهد که حکومت در زمین باید از حکومت الهى نشات گیرد و هر حکومتى از غیر این طریق باشد حکومتى است ظالمانه و غاصبانه.[۳۷۸]
حکومت به حق، همان حکومتی است که بر اساس دستورهای خدا ( نه دستورهای ظنی و تخمینی که با شک و تردید همراه است) و پیراستگی از هوی و هوس استوار باشد. یک چنین حکومتی لازم است که از تمام حدود و خصوصیات موضوع و مورد حکومت خود آگاه باشد، و در داوری اسیر تمایلات درونی و هوی و هوس نگردد و این دو بدون عصمت و علم وسیع ، امکان پذیر نیست.
۳-۱-۲-۲-۲٫ زعامت و رهبری سیاسی و حکومتی پیامبر در جامعه
مسلم است که پیامبر در دوران ده ساله پایان عمر شریف خویش که در مدینه بود، زعامت و رهبری امت اسلامی را بر عهده داشت. پرسش آن است که آیا این زعامت و رهبری در قالب حکومت و امارت بر مسلمین بود یا آن که اساسا پیامبر، تشکیل حکومت نداد و رهبری و زعامت او از سنخ ریاست معنوی رهبری مذهبی بر گروندگان و هواداران است؟
بنابراین در باب زعامت پیامبر اکرم(ص) دو بحث اساسی وجود دارد:
الف) آیا ایشان حکومت تشکیل داد؟
ب) بر فرض تشکیل حکومت، آیا ریاست و ولایت پیامبر نشأت گرفته از وحی و تعالیم دینی بود یا آن که ریشه مدنی داشت و مردم به خواست خویش ولایت سیاسی را به عهده ایشان قرار دادند؟
مراجعه به قرآن شریف، این نکته را آشکار می کند که شؤون و مناصب پیامبر منحصر درابلاغ پیام الهی و انذار مردم نیست. برای نمونه، قرآن برای پیامبر شأن، جهاد با کفار و منافقان، تشویق مؤمنان به مقاتله با مشرکان، قضا و تبیین معارف الهی قائل است که این ها فراتر از صرف ابلاغ پیام الهی و انذار مردم است. بعنوان نمونه:
«یَأَیهَُّاالنَّبىِ‏ُّجَاهِدِالْکُفَّارَ وَ الْمُنَافِقِینَ وَ اغْلُظْ عَلَیهِْمْ؛ اى پیامبر! با کفّار و منافقین پیکار کن و بر آنان سخت بگیر.»
«یَأَیهَُّا النَّبىِ‏ُّ حَرِّضِ الْمُؤْمِنِینَ عَلىَ الْقِتَالِ ؛اى پیامبر! مؤمنان را به جنگ (با دشمن) تشویق کن‏.»
«وَ مَا کاَنَ لِمُؤْمِنٍ وَ لَا مُؤْمِنَهٍ إِذَا قَضىَ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ أَمْرًا أَن یَکُونَ لهَُمُ الخِْیرََهُ مِنْ أَمْرِهِم‏ ؛ هیچ مرد و زن با ایمانى حق ندارد هنگامى که خدا و پیامبرش امرى را لازم بدانند، اختیارى (در برابر فرمان خدا) داشته باشد.»
با توجه به این واقعیت که پیامبر دارای شؤون و مناصب مختلفی است، حکومت پیامبر، واقعه ای ناشی از شرایط خاص آن روزگار و دعوت و خواست تصادفی و اتفاقی مردم نبوده، بلکه ریشه در تعالیم اسلامی داشته است و پذیرش و بیعت و خواست مردم، زمینه ساز تحقق عینی این دعوت دینی بوده است.
به دلایل متعددی می توان اثبات کرد که ولایت سیاسی پیامبر نشأت گرفته از اسلام و وحی الهی بوده است. برخی از این دلایل به قرار زیر است:
الف) اسلام مشتمل بر قوانین و تکالیفی است که بدون برپایی دولتی دینی، نمی توان آن ها را بر شؤون مختلف جامعه اسلامی تطبیق کرد. تنفیذ احکام جزایی اسلام و تولی واجبات مالی مسلمین نظیر اخذ و تقسیم و مصرف زکات و خمس اموال و غنایم، جز با وجود دولت اسلامی محقق نمی شود. بنابراین، پیامبر در مقام اجابت به اقتضای این بخش از تعالیم دینی، ناگزیر از تصدی ولایت سیاسی بود، و البته اگر مسلمین با او همراهی نمی کردند و با بیعت و حمایت خویش از وی پشتیبانی نمی نمودند، هرگز پایه های ولایت سیاسی او تحکیم نمی گشت و این بخش از تعالیم دینی معطل می ماند اما این به معنای آن نیست که ولایت سیاسی او منبعث از مردم است و پیوندی با صمیم و ذات اسلام ندارد.[۳۷۹]
ب) آیات قرآنی، ولایت سیاسی رسول الله را تثبیت کرده و از مؤمنان می خواهد که اوامر و فرمان های او را اطاعت کنند.
إِنَّمَا وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ ءَامَنُواْ الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلَوهَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکَوهَ وَ هُمْ رَاکِعُون[۳۸۰]؛ سرپرست و ولىّ شما، تنها خداست و پیامبر او و آنها که ایمان آورده‏اند همانها که نماز را برپا مى‏دارند، و در حال رکوع، زکات مى‏دهند.
النَّبىِ‏ُّ أَوْلىَ‏ بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنفُسِهِم[۳۸۱]؛پیامبر نسبت به مؤمنان از خودشان سزاوارتر است.،
پیامبر اکرم صلى اللَّه علیه و آله در روز غدیر خم که به فرمان خداوند، حضرت على علیه السلام را به جانشینى خود منصوب فرمود، قبل از معرّفى و نصب آن حضرت، جمله‏ى «أ لست اولى بکم من انفسکم» را بیان فرمودند و از آنان اقرار گرفتند که آیا طبق آیه قرآن، من از شما حتّى نسبت به خودتان اولویّت ندارم؟! همه گفتند: بله.
آن گاه پیامبر صلى اللَّه علیه و آله فرمودند: «من کنت مولاه فهذا على مولاه»[۳۸۲] اولویّت پیامبر بر مؤمنان، در مسایل حکومتى و فردى و تمام امور است. «النَّبِیُّ أَوْلى‏» چنان که در آیه‏ى سی و شش همین سوره مى‏خوانیم: براى هیچ زن و مرد با ایمانى در برابر قضاوت پیامبر حقّ انتخاب و اختیارى نیست. «ما کانَ لِمُؤْمِنٍ وَ لا مُؤْمِنَهٍ إِذا قَضَى اللَّهُ وَ رَسُولُهُ أَمْراً أَنْ یَکُونَ لَهُمُ الْخِیَرَهُ» در روایات بسیارى آمده است: پیامبر اکرم صلى اللَّه علیه و آله، این اولویّت را براى امامان معصوم علیهم السلام نیز قائل بودند.[۳۸۳]
بر اساس این دسته از آیات که به برخی از آن ها اشاره شد، پیامبر بر مؤمنان ولایت و اولویت و تقدم دارد. سخن در این است که این الوهیت و تقدم در اموری است که معمولا افراد و اقوام به رئیس خود مراجعه می کنند؛ یعنی امور اجتماعی که حفظ و صیانت و اداره اجتماع و نظام منوط به آن است، اموری نظیر برقراری نظم، احقاق حقوق افراد، جمع آوری مالیات و اختصاص آن به مستحقان و سایر مصارف لازم ، مجازات افراد خاطی، و جنگ و صلح با بیگانگان.
در آیه صدوسه توبه به یکی از شئون پیامبر که اخذ مالیات است اشاره می کند؛
«خُذْ مِنْ أَمْوَالهِِمْ صَدَقَهً تُطَهِّرُهُمْ وَ تُزَکِّیهِم بهَِا؛ از اموال آنها صدقه‏اى (بعنوان زکات) بگیر، تا بوسیله آن، آنها را پاک سازى و پرورش دهى»
اگر مجموع آیات و روایاتی که در این زمینه وارد شده اند، مورد بررسی قرار گیرد، روشن می گردد که پیامبر گرامی حاکم علی الاطلاق و قاضی و داور به حق و سایس امت می باشد، چنانکه درباره امامان معصوم هم در برخی فقرات زیارت جامعه چنین می خوانیم:
«و ساسه العباد و أرکان البلاد[۳۸۴]»
حکومت و قضاوت پیامبر، پیراسته از هر نوع خطا و اشتباه در احکام الهی و اجراء آن بود، و از تمام خصوصیات احکام الهی و حدود آن اطلاع و آگاهی داشت و نه تنها در میان احکام و اجراء آن اشتباه نمی کرد، بلکه در موضوعات و امور مربوط به غیر حکم نیز از خطا و اشتباه مصون و پیراسته بود.
امام که پس از پیامبر گرامی می خواهد وظایف رسالت را ادامه دهد باید بسان پیامبر عالم و آگاه به تمام احکام و پیراسته از خطا و اشتباه باشد و اگر بخواهد به شکل دیگر حکومت و داوری نماید، مسأله خلافت و جانشینی منتفی گردیده و حکومتی بسان حکومتهای عادی و قضاوتی مانند قضاوت های عادی خواهد بود.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...