هجویری می گوید:
خرقه کردن جامه در میان صوفیان یک عادت است و در مکان های بزرگ که مشایخ بزرگ حاضر می شدند، من گروهی از عالمان را دیدم که این عمل را انکار می کردند و می گفتند که پاره کردن جامه ی درست جایز نیست و آن نوعی فساد است و این غیرممکن است، فسادی که مراد از آن صلاح باشد آسان است و بسیاری از افراد، جامه ی درست را می برند و می دوزند، چنان که رسم است.[۴۶۹]
آداب جامه خرقه کردن:
از دیدگاه هجویری، برای جامه خرقه کردن در طریقت هیچ اصلی وجود ندارد امّا:
پایان نامه
۱- در هنگام سماع و در صحت و سلامتی شایسته نیست و نوعی اسراف به شمار می آید. امّا هنگامی که بر صاحب سماع غلبه یی عارض می شود و از خود بی خود می شود، او از جامه پاره کردن معذور است.
۲- «یا چون یکی را چنان افتد اگر جماعتی بر موافقت وی خرقه کنند و آن در حال سماع بود به حکم غلبه و آن دو گونه است:
الف- یکی آن که جماعت و اصحاب به حکم پیری و مقتدائی جامه ی وی را خرقه کنند و یا در حال استغفار از جرمی.
ب- دیگر در حال سکر از وجدی و مشکل ترین این جمله خرقه ی سماعی باشد».[۴۷۰]
خرقه ی سماعی
هجویری معتقد است که خرقه ی سماعی بر دو گونه است: ۱ - مجروح ۲- درست
۱- جامه ی مجروح دارای دو شرط است:
الف- آن را بدوزند و به این جماعت یا به درویش دیگر بدهند.
ب- یا آن را به عنوان تبرّک پاره پاره کنند و تقسیم نمایند.
جامه درست: امّا اگر جامه درست باشد باید ببینیم که مراد آن درویشی که سماع می کند و جامه
خود را می افکند چیست؟
«الف- اگر مراد قوّال بوده است وی را باشد.
ب- و اگر مراد جماعت، ایشان را.
پ- اگر بی مراد افتاد به حکم پیر باشد تا چه فرمان دهد.
ت- اگر درویش را در آن مرادی بوده باشد به هر نوع که بود از راه موافقت جماعت شرط نباشد از آن
چه به هر حال که باشد یا به مرادی یا به اضطراری دیگران را اندر او هیچ موافقت نیست.
ت - اگر مراد درویش جماعت بود یا بی مراد درویش جدا شده است موافقت اصحاب با یکدیگر
شرط باشد بی موافقت جمله درست نیاید وچون جماعت موافقتی کردند برچیزی پیر را نشاید که به قوّال
دهد: جامه ی درویشان، امّا روا بود اگر محبّی از آن ایشان چیزی فدا کند و جامه به درویشان باز دهد و یا همه خرقه کنند و قسمت کنند».[۴۷۱]
نیکلسون درباره ی عطا کردن خرقه به مرید از جانب شیخ می گوید: «حضرت عیسی (ع) فرمود: «اگر کسی از سر نو مولود نشود ملکوت خدا را نمی تواند دید» و چون شیخ خرقه را بر مرید می پوشانید این عمل را رمز این می دانستند که مرید از اراده ی خود خلع شده و در شیخ فانی گشته و از خود دیگر اختیار ندارد. مفهومی که در پوشانیدن خرقه بر مریدان وجود دارد این است که دست شیخ را به جای دست پیغمبر
می داند. زیرا تسلیم مرید در برابر شیخ همچون تسلیم مرید در برابر خدا و پیغمبر است».[۴۷۲]
خطّ
«یکی از زلف و خال و خطّ بیان کـرد شـراب و شمـع و شـاهد را عیـان کـرد»
شرح گلشن راز، بیت۲۹، ص۳۰
شارح گلشن راز می گوید: «خطّ» اشاره به ظهور حقیقت در مظاهر روحانی است. همچنین «خطّ اشاره به تعیّنات عالم ارواح است که اقرب مراتب وجود به غیب هویّت در تجرّد و بی نشانی است.» [۴۷۳]
«رخ اینجـا مظهـر حسن خـدایـی ست مـراد از خط جنـاب کبـریــایـی است»
همان، بیت۷۷۹، ص۴۹۴
در بیت بالا، مراد از خط، عالم کبریایی است که همان عالم ارواح مجرد می باشد.
«یکـی خط است از اول تـا بـه آخــر بـرو خلـق جهـان گشتـه مسـافــر»
همان، بیت ۱۶، ص۱۸
نیز گفته اند که خط عبارت از ظهور تعلّق ارواح به اجسام است.[۴۷۴]
دکتر یثربی نظری مشابه دارد و می گوید: خط، عبارت است از عالم ارواح مجرده.[۴۷۵]
دکتر انصاری می گوید: مراد از خط برزخ کبریایی است و این کبریایی، مخصوص خداوند است.[۴۷۶]
خطوه
«دو خطـوه بیش نبــود راه سـالـک گـر چـه دارد او چنیــن مهــالـک»
شرح گلشن راز، بیت۳۰۶، ص۲۰۰
لاهیجی گوید: خطوه، به معنای گام است. یعنی راه سالک به حضرت حقّ، بیشتر از دوگام نیست. اوّل آن که تمام اشیاء را حق بیند؛ و دوّم آن که سالک از خودی خود رها و فانی شود و به بقای حقّ باقی گردد
و تمام اشیاء را خود بیند که این مرتبه ی «حق الیقین» است. «خطوتین و قد وصلت».
«امّا در این دو گام، سالک راه را عقبات و مهالک و مزّلات اقدام، بعضی آفاقی و بعضی انفسی که برتر از احصا [ست]، واقع است و کلیّات آن را اکابر طریقت نوشته اند تا سالک خود را در ورطه ی هلاک نبیند از دو وسیله نجات پیدا کرده، از آن مهالک به سلامت بگذرد و مهلکات، مثل اخلاق ذمیمه و اعمال سیئه و افعال قبیحه است که هر یکی موجب بعد عبد است از حقّ و سبب گرفتاری اوست به سلاسل و اغلال حرمان و عدم وصول به مطلوب و نسبت با سالک صاحب همّت که به ارشاد پیرکامل مکمّل، راه طریقت می رود، اگر چه این را دو گام است که « دع نفسک و تعال » فامّا نسبت با دیگران که راه حقّ نه بر قدم اهل کمال مسلوک می دارند، راه بی پایان است.
راه دور است ای پسـر هشیـار بـاش خواب با کـور افکـن و بیـدار بــاش
جهــد کـن تــا انـدریــن راه دراز تو بـه یک ذرّه نمـانی بستـه بــاز
گـر همـه عالـم به رفتــن بسپــری گـام اوّل باشـدت چـون بنگـری »[۴۷۷]
به نظر دکتر سجّادی خطوه، گام هایی است که سالک در راه طریقت بر می دارد و باید مواظب و مراقب باشد تا از وسوسه ی شیطان دور ماند و از او متابعت و پیروی نکند، تا به سلامت عبور نماید چنان که خداوند در سوره ی بقره، آیه ۱۶۸ می فرماید: «و لا تتبعوا خطوات الشیطان انّه لکم عدو مبین» ابوالعباس می گوید: خطوه مخصوص انبیاء و وسوسه ویژه ی اولیاء و اندیشه خاص عوام است.[۴۷۸]
خلع
«تـو گـویی دائمـاً در سیـر و حبسنـد کـه پیـوسته میـان خلـع و لبسنـد »
شرح گلشن راز، بیت۱۶۱، ص۱۰۹
خلع و لبس دو لفظ متضادند. خلع به معنای زوال و نابودی صورت و لبس به معنای پذیرش صورت
جدید است. مطابق نظرعرفا، جهان هر لحظه نیست می گردد و فیض خداوند دم به دم در آن جریان
دارد. بنابراین جهان هر لحظه در حال نو شدن است و صورتی را خلـع و نـابود و صـورتی را تـازه و نـو

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...