اگوست کمتAugust comte))، بانی جامعه شناسی معتقد است که جامعه از تمام افراد زنده و همچنین از تمام کسانی که از این جهان رفته اند ولی با تأثیر خود بر ذهن اخلاف خویش به حیات خود ادامه می دهند، تشکیل می یابد. به نظر کمت، هیچ موجودی به اندازه جامعه مستعد پیشرفت سریع و به ویژه ترقّی مداوم نیست زیرا در نتیجه توالی نسل ها، اجتماع مسلّط بر زمان گردیده و بنابراین از نظر وی جامعه همانند کاروانی از نسل های گذشته و معاصر است که در راه ترقّی و تعالی سیر می کنند»(همان، ۲۲)
«در حال حاضر از موارد مهمی که در جامعه شناسی مطرح می باشد این است که در انتساب خصوصیاتی به یک جامعه،آیا باید جامعه را یک ماهیت مستقل جدای از افراد ارزیابی کردیا افراد آن جامعه را عین آن دانست وجامعه چیزی جدای از افراد خود نیست.»( نقل ازمحسنی، ۱۳۷۰:ص ۱۸-۸)
امیل دورکیم Emil Dorkheim))، جامعه را موجودی زنده می شمارد و معتقد است« همچنانکه هر جانداری، تنها از اجتماع ساده سلولها به وجود نیامده و دارای حسّ عمومی یا حیات می باشد، جامعه نیز تنها از گردآمدن سادۀ افراد تشکیل نیافته بلکه دارای وجدان و روحی جمعی است و مطالعه جلوه های وجدان جمعی (حالات روحی و عاطفه جمع) را می توان موضوع علم جامعه شناسی دانست. گاستول بوتول جامعه شناس فرانسوی، جامعه را متشکل از گروه انسان هایی که دارای طرز فکر مشابه اند می دانند که روابط آنها مبتنی بر تفاهم متقابل است» (بروس کوین، ۱۳۸۲: ص۲۲).
استاد مرتضی مطهری در کتاب جامعه و تاریخ، جامعه را مجموعه ای از افراد انسانی می داند که با نظامات و سنن و آداب و قوانین خاص به یکدیگر پیوند خورده و زندگی دسته جمعی دارند. زندگی دسته جمعی این نیست که گروهی از انسانها در کنار هم در یک منطقه زیست کنند و از یک آب و هوا و یک نوع مواد غذایی استفاده نمایند. آهوان یک گلّه نیز با هم می چرخند و با هم می خرامند و با هم نقل مکان می کنند امّا زندگی اجتماعی ندارند و جامعه تشکیل نمی دهند.
«زندگی انسان که اجتماعی است به معنی این است که ماهیت اجتماعی دارد. از طرفی نیازها، بهره ها، برخورداریها، کارها و فعالیت های او ماهیت اجتماعی دارد و جز با تقسیم کارها و تقسیم بهره ها و رفع نیازمندیها در داخل یک سلسله سنن و نظامات، میسر نیست. از طرف دیگر نوعی از اندیشه ها، ایده ها، خلق و خوی ها بر عموم حکومت می کند و به آنها وحدت و یگانگی می بخشد» (مطهری، ۱۳۶۸:ص۴۸)
با این تعاریف می توانیم به تعریف جامعی از جامعه به قرار زیر اشاره کنیم:
یک جامعه جمعیتی سازمان یافته از اشخاصی است که با هم در سرزمینی مشترک سکونت دارند، با همکاری در گروه ها نیازهای اجتماعی، ابتدایی و اصلی شان را تأمین می کنند و با مشارکت در فرهنگی مشترک به عنوان یک واحد اجتماعی متمایز شناخته می شود.
۲-۲-علوم اجتماعی وکاربردهای آن
تا آنجا که تاریخ نشان می دهد، انسان از ابتدای حیات خود به صورت گروهی و دسته جمعی
زندگی می کرده است. حتّی انسانهای غارنشین و بشری که در قلب جنگلها یا در جزایر دورافتاده زندگی می کرده، در هر زمانی و مکانی که نشانی از اوست، انسان اجتماعی بوده است و با اطرافیان خود در ارتباط و تعامل متقابل بوده است و کمتر می توان انسان را جدا از اطرافیانش ملاحظه و بررسی کرد یا زندگی انفرادی برای او قائل شد.
گذشته از بقایای جسمانی موجودات (مانند اسکلتها و فسیل ها) تمامی آثاری که از گذشته انسان بر جای مانده از هنرها و دست افزارها، تکنولوژی و پیشرفت هادر نتیجۀ ارتباط انسانها با یکدیگر به وجود آمده است.
حتّی محدودترین جمع انسانی که خانواده است از زن و مرد و فرزندان آنها تشکیل می شود این نخستین هستۀ یک جامعه کوچک است که این ها نیز با یکدیگر در ارتباط و کنش متقابل هستند به طور کلّی اگر انسانها با هم ارتباط نداشته باشند؛ حتّی ساده ترین نیازهایشان رانمی توانند رفع کنند.
«صورتی از این نوع سازمان را می توان با زندگی عشیره ای برخی قبایل که روابط و مناسبات خاص و شجره النّسب معیّن دارند، مشابه دانست. در درون هر یک از این گروه ها، نه فقط مناسبات و روابط خانوادگی و خویشاوندی متفاوت است، بلکه رفتارها، سنّت ها، اخلاق، رسوم، اعمال و حرکات نیز بسیار پیچیده و متنوّع می باشد به طوری که بررسی، شناخت و بحث درباره آنها، رشته های خاصّ علوم اجتماعی را تشکیل می دهد (بروس کوین،۱۳۸۲: ص ۵)
۲-۳-ارتباط اجتماعی
ارتباط انسانها با یکدیگر سبب شکل گیری فرهنگ می شود. تمام دستاوردهای بشری در نتیجه ارتباطات انسانها با یکدیگر به دست می آید. در جامعه امروزی ارتباط در بین انسانها و جوامع، بسیار گسترده شده است. به طوری که کاملاً با جوامع گذشته تفاوت داشته است. عدّه ای این عصر را به علّت اهمیّت این موضوع عصر ارتباطات نامیده اند.
ارتباط اجتماعی عبارت است از فنّ انتقال افکار، اطلاعات و رفتارهای انسانی از یک شخص به شخص دیگر.
«به طور کلّی هر فرد برای ایجاد ارتباط با دیگران و انتقال پیام های خویش به ایشان از وسایل مختلف استفاده می کند وقتی که انسان با نگاه، لبخند، نشاط خود را به دیگران نشان می دهد، یا هنگامی که شخصی به شخص دیگر صبح بخیر می گوید و با بیان شفاهی، دوستی و صمیمیت خود را به او می فهماند، به همین ترتیب موقعی که انسان به دیگری نامه می نویسد، با بیان کتبی مقصود خود را به نظر او می رساند با وی ارتباط برقرار می سازد» (نقل ازمعتمد نژاد، ۱۳۸۴:ص۳۶).
زمانی که انسانها پراکنده از هم باشند، هیچ یک از عناصر ارتقای فرهنگی به وجود نمی آید. کودکی که در بین مردم زندگی نکند مثلاً در جنگل بزرگ شود و فاقد هر ارتباطی با دیگران باشد فقط موجودی شبیه انسان است و تنها شباهتش با انسان اندامها و اعضای بدن او می باشد. چنین کودکی همانند حیوانات زوزه می کشد، روی چهار دست و پا راه می رود اگر حتّی بعد از شکل گیری شخصیت او را به جامعه برگردانند و او را آموزش دهند باز هرگز همانند انسانهای دیگر نمی شود لذا ارتباط با دیگران بسیار اهمّیت دارد.
البته همین عمل نوشتن در فرایند ارتباط جای می گیرد. شرام از جمله جامعه شناسانی است که در بسط این پدیده می نویسد عمل من در حال حاضر «نوشتن مطالب کتاب» برقراری ارتباط است. «اما باید بدانیم که ایجاد ارتباط تنها بر اساس وحدت فکر و اندیشه بین فرستنده و گیرنده پیام صورت می گیرد. فرض کنید در همین لحظه شخصی که منزلش آتش گرفته است به اداره آتش نشانی تلفن می کند و کمک می خواهد؛ فرد دیگری در حین راز و نیاز می خواهد به نامزدش بفهماند که دوستش دارد. کار همه این افراد برقراری ارتباط با دیگران است.» (نقل از رشید پور، ۱۳۸۶:ص۳).
۲-۴-مختصری درمورد روابط اجتماعی واجتماعی بودن انسان
زندگی همه انسانها آن گونه به یکدیگر پیوند خورده است که هم برای تأمین منافع مادّی خود و محفوظ ماندنشان از گزند حوادث و خطرها، و هم به خاطر مصالح و کمالات معنوی خود مجبور به ارتباط با یکدیگر هستند. شواهد این امر در زندگی روزمرّه هم کاملاً مشهود است. اگر انسانها به طور پراکنده و انفرادی زندگی کنند؛ حتّی برای تأمین جرعه ای آب آشامیدنی خود، هزاران مشکل خواهند داشت. زیرا این آب باید مراحل زیادی را توسط انسانها پشت سر بگذارد تا قابل مصرف شود. بنابراین اگر زندگی اجتماعی و در نتیجه آن ارتباط انسانها با یکدیگر صورت نگیرد؛ انسان نسبت به انتفاع از زندگی و منافع مادّی دنیا بسیار کم بهره خواهد بود.
در بُعد معنوی، هم قضیه به همین صورت است. باید بدانیم که بسیاری از آشنایی های این افراد با دین، ایمان، خدا، پیامبر و سایر مسائل معنوی، از راه شنیدن و یا خواندن صورت می گیرد. هم چنین این آشنایی ها و شناخت ها بیشتر در نتیجه تلقین ها و آموزش های معلّم، پدر، مادر و دیگران حاصل می شود که اگر زندگی اجتماعی نبود، چنین ارتباطی هم در کار نخواهد بود. اگر جامعه و زندگی اجتماعی نبود حتّی انبیاء هم نمی توانستند کار چندانی انجام دهند. پیامبر اسلام (صلّی الله علیه و آله و سلّم) در همان جامعه کوچک عربستان آن روزگار، وقتی
می خواست پیام خویش را مطرح کند و مردم را دعوت کند. یکی از فرصتهایی را که غنیمت می شمرد و منتظر فرار رسیدن آن بود؛ ایّام حج بود زیرا مردم در آن روز جمع می شوند.
انسان، یک موجود اجتماعی می باشد، یعنی اعمال و افکارش تحت تأثیر حضور دیگران قرار می گیرد. رفتار اجتماعی در یک خلاء فرهنگی اتّفاق نمی افتد، بلکه بر عکس رفتار اجتماعی قویّاً تحت تأثیر هنجارهای فرهنگی یا قواعد اجتماعی، که نشان می دهند که یک فرد در یک موقعیت خاص چگونه باید رفتار کند، عضویت در گروه های مختلف و ارزش های اجتماعی متفاوت قرار دارد. یعنی، بافت فرهنگی بر رفتار، عقاید و ادراک افراد اثر می گذارد.
انسان، موجودی اجتماعی است و اجتماعی بودن وی مستلزم ایجاد و گسترش رابطه با دیگران است. «روابط انسانها برای اینکه در جهت تأمین نیازهای اساسی انسان، باعث برخورداری از یک زندگی سالم روانی و اجتماعی شود ، باید بر اساسی استوار شود که همه ی جنبه های مادّی- معنوی و دنیوی – اخروی وی را مدّ نظر قرا ردهد و دغدغه تأمین سعادت جامع و همه جانبه انسان را داشته است.» (گنجی، ۱۳۷۸: ص ۳۳۲)
۲-۵- اجتماعی شدن چیست؟
اجتماعی شدن، فرایندی است که به انسان می آموزد که چگونه در جامعه به عنوان یک عضو مؤثّرمشارکت کند.در روند اجتماعی شدن ،انسان می آموزدکه با اعضای دیگر جامعه همکاری کند واز هنجارهای اجتماعی پیروی کند ونقش های خود را با توجّه به قواعد ومقرّرات جامعه، به درستی ایفا کند.در فرایند اجتماعی شدن است که میراث فرهنگی از نسلی به نسل دیگر منتقل می شود فرد شخصیت خود را می یابد ودر طول آن تصویر خاصّی از خود می سازد.
«هر چند که اجتماعی شدن ممکن است در جوامع مختلف متفاوت باشد امّا در اجتماعی شدن افراد، اهداف مشترکی وجود دارد که در همه جوامع کم وبیش یکسان است.این اهداف مشترک عبارتند از:
اجتماعی شدن به نحوی صورت می گیردکه افراد در طول آن بر خویشتن مسلّط شوند وارزش های اجتماعی در وجود آنها حک می شود بر طبق موازین وفرهنگشان رفتار می کنند ومهارت های ضروری را برای زندگی کردن فرا می گیرند.هم چنین با اجتماعی شدن، دانشها وشیوه های زندگی کردن مردم در یک فرهنگ معیّن از نسلی به نسل دیگرمنتقل می گردد این اجتماعی شدن انسان صرفاً در فرایند ارتباط با دیگران صورت می گیرد.»(کوین،۱۳۸۲:ص۱۱۶)
۲-۶- ویژگی های انسان اجتماعی
شاید بتوان ادّعا کرد که بسیاری از انواع جانوران وحتّی حشرات نیز دارای زندگی گروهی هستند،سازمان اجتماعی خاصّی دارند ودارای ویژگی های اجتماعی مخصوص به خود هستند،شکلی از خانواده ،رهبری ،اطاعت،حمایت،دفاع دسته جمعی،شکار،تغذیه،نگهداری وذخیره مواد وحفظ نوع به صورت اجتماعی در میان آنها دیده می شود.زندگی اجتماعی حشراتی مانند مورچه،موریانه وزنبور عسل به صورت شگفت انگیزی سازمان یافته است،یا رفتارهای اجتماعی نوعی سگ آبی وبرخی از میمون ها به صورت یک سازمان کامل اجتماعی دیده می شود امّا زندگی اجتماعی انسان ویژگی هایی دارد که آن را به طور کامل از حیوانات متمایز می کند
۱-زندگی اجتماعی حیوانات،حالت وشکل کم و بیش ثابتی را نشان می دهد و تغییرات آن در صورت وجود-اندک ونامحسوس است؛به عبارت دیگر زندگی اجتماعی حیوانات خالی از ابتکار وخلاقیت است ونسلی بعد از نسل دیگر به همان صورت ثابت وپایدار که نزد پدران ملاحظه شده است تکرار می شود.
۲-زندگی اجتماعی حیوانات، تابع محیط وخصوصیات آن است و جامعه حیوانات کمتر می تواند بر حسب نیاز خود در محیط تغییری ایجاد کند،بلکه بر عکس، به هنگام نیاز از محیطی به محیط دیگر می رود امّا انسان در عین حال که از محیط خود متأثّر می شود و عوامل بیرونی بر روی نحوه معیشت وزندگی فردی واجتماعی او اثر می گذارند ولی در نتیجه ارتباط با دیگران زندگی را آن گونه که باید می سازد واصلاح می کند؛ یکی از بارزترین نشانه های ارتبا ط انسان با دیگران تکامل ابزار وآلاتی مانند ابزار وآلات شکار،جنگ افزارها، وسایل زندگی،حمل ونقل وغیره است که در آغاز حیات اجتماعی انسان بسیار ساده بوده وبتدریج تکمیل شده است ودر نهایت به صورت فنون کاملاً پیچیده درآمده است به علاوه، ابداعات فکری و هنری ونیزکمال یافتن جامعه ،روابط تازه ای را در جامعه انسانی به وجود آورده است.
زندگی به صورت انفرادی و در تنهایی آسیب هایی دارد که در ادامه به آن پرداخته خواهد شد.
۲-۷-تنهایی، هراس دائم انسانها
همانا هنگامی که انسان از مردم و جامعه جدا می شود و در تنهایی به سر می برد؛ به زودی افکاری درباره خودکشی، اعتیاد و انحراف به ذهن او راه می یابد. درنتیجه این أمر امروزه راهکاری به نام «گروه درمانی» در بین مردم رواج پیدا کرده است. برای درمان این گونه افکار بیمارگونه. زیرا کسانی که درغم فرو می روند و حرف هایی چون پوچ گرایی، هرج و مرج و زبونی به زبان می آورند؛ به عقیده روان شناسان مؤثّرترین راه برای درمان، بازگرداندن آنها به آغوش جامعه است که در آن با مردم ارتباط منظّم و دائمی داشته باشند.
«امیل دورکیم،جامعه شناس معروف فرانسوی، زمانی که اثر برجسته اش «خودکشی» را تألیف کرد، در جست و جوی علل و عوامل این پدیده بود که به مفهوم «خلاء اجتماعی» در اروپای زمانش به تحقیق پرداخت و دید فقر، معلول بودن، ناتوانی و … هیچکدام خودکشی را تبیین نمی کند. بر عکس کشورهایی چون جوامع اسکاندیناوی چون در رفاه سرآمد دیگرانند بیشتر تن به خودکشی می دهند بنابراین با مفهوم خلاء اجتماعی می دید هر قدر فاصله انسانها از جامعه بیشتر است؛ به همان نسبت به خودکشی نزدیک تر می شوند.» (ساروخانی، ۱۳۶۷: ص۶)
حتّی در بین پیروان ادیان مختلف از جمله کاتولیک، ارتباط آنها با خدای متعال در کلیسا صورت می گیرد زیرا آنها در این مکان می توانند از یکدیگر دیدار کنند و با هم صحبت کنند.
درطول تاریخ، تنهایی همواره روح انسان را می آزرد؛ گویا علّت رجحان فرزند پسر هم همین بوده است زیرا اگر فرد فرزند پسر به دنیا آورد می توانست خود را از تنهایی نجات دهد و با او زندگی کند.
«زمانیکه بود لر، اثر معروفش «گلهای جهنم» را نوشت و در آن از بیداد زندگی سخن به میان
می آورد و زندگی را همچون تنور داغی می دانست که ما انسانها با جهیدن در آن یا به قولی «زندگی»در آن از گرمایش اجتناب می کنیم؛ متفکّران رئالیست گفته اند بودلر عشق به زندگی را فراموش کرده است.
یا زمانی که روسو اثر معروفش «تفکّرات تنهایی» را به نگارش در آورد و از تنهایی و آزادی هایش ستایش به عمل آورد. ولتر در جوابش به طعنه نوشت: آقای روسو کتابتان را خواندم و لذّت بردم اما در پایان وسوسه شدم که به سوی جنگل راه گشایم و چهار دست و پا راه بروم. اندیشمندان جدید و روان شناسان تا آنجا در بحث از اهمیّت ارتباطات انسانی سخن رانده اند که می گویند «بگو با کی دوستی تا بگویم هستی.» (همان،۱۳۶۷:ص۷)
۲-۸- آسیب های فقدان ارتباط جمعی
زمانی که انسانها به صورت پراکنده و جدای از یکدیگر زندگی می کنند؛ علاوه بر اینکه هیچ یک از عناصر ارتقای فرهنگ شکل نمی گیرد؛ ویژگیها، صفات و خصوصیات انسانی هم در افراد به وجود نمی آید. برای مثال کودکی که در جنگل و در بین حیوانات بزرگ شود تنها شباهت او با انسان همان اعضا و اندام های جسمی او است و او مانند حیوانات زوزه می کشد و روی چهار دست و پا راه می رود حتّی بعد از شکل گیری شخصیت او در جنگل اگر او را به جامعه برگردانند و او را آموزش دهند؛ هرگز نمی تواند مانند انسانهای دیگر شود. عدم ارتباط با دیگران آسیب های دیگری برای فرد دارد که به شرح زیر می باشد.
۲-۸-۱-فقدان زبان:زبان، یکی از مهم ترین ابزار ارتباط اجتماعی می باشد، اگر کسی از نعمت زبان محروم باشد از حضور دیگران در کنار خود کمتر بهره مند می شود.
[یکشنبه 1400-08-02] [ 05:23:00 ق.ظ ]
|