یافتهها: ابتدا پیشآزمون برگزار شد و بررسیهای آماری نشان داد که بین زوجها از نظر متغیرهای سازگاری، رضایت و همبستگی زناشویی و همینطور توافق زوجی و ابراز محبت زوجی در مرحله پیشآزمون تفاوت معناداری وجود ندارد.
پس از اجرای برنامه آموزشی و مقایسه نمرات پسآزمون با نمرات پیشآزمون، مشخص شد که آموزش غنیسازی زوجین بر سازگاری زناشویی زوجین مؤثر بوده و این اثر در ابعاد رضایت زناشویی، همبستگیزوجی، توافق زوجی و ابراز محبت زوجی معنیدار بوده است. این نتایج نشان میدهد که برنامهی آموزشی غنیسازی ارتباط، باعث افزایش معنادار نمرات مؤلفههای سازگاری زوجی شده است.
از جمله پیشنهادات این پژوهش، اجرای برنامهی آموزشی مستمر و منظم برنامه غنیسازی ارتباط زوجین به منظور افزایش سازگاری زناشویی زوجین در مراکز دانشگاهی؛ و جایگزینی برنامه آموزش غنیسازی ارتباط با درس جمعیت و تنظیم خانواده و اجرای این آموزش قبل از ازدواج به شکل الزامی، میباشد.
با توجه به پژوهشهای ذکر شده، اثربخشی برنامههای پیشگیری از مشکلات زناشویی، تاحدودی روشن میباشد. با مروری بر تاریخچه این نوع مطالعات، میتوان دریافت که، بیشتر مطالعات اثرات مثبتی را گزارش کردهاند. برخی از مطالعات تأثیر حداقل یا خنثی از این برنامهها را گزارش نمودهاند؛ اما هیچ مطالعهای اثر منفی برای این برنامهها گزارش نکرده است. با توجه به تنوع مطالعات در این حوزه و مشخص شدن اثرات نسبی آنها، باید در جامعهی ما مطالعات بیشتری در این رابطه انجام گیرد. بدون شک با توجه به شرایط و مقتضیات فرهنگی، کارایی انواع برنامهها میتواند متفاوت باشد. شاید که بتوان با تکیه بر پژوهشهای متناسب با فرهنگ، برنامههایی طراحی کرد و یا اینکه در چارچوب عملی برنامههای موجود، تغییراتی ایجاد نمود.
۲-۶- مبانی نظری
رویکردهای مختلف برای پیشگیری از مشکلات زناشویی کوششهایی را انجام داده است. احتمالاً گستردهترین خدمات برای آمادهسازی ازدواج را، نهادهای مذهبی فراهم کردهاند. این خدمات عموماً در آموزش زوجها به اهمیت انجام اعمال مذهبی و راهنمایی و پند و اندرز دربارهی مسائل جاری و مشکلات احتمالی آینده، محدود میشدند. درحالیکه این خدمات در سطح وسیعی قابل دسترسیاند، اما آنها از نظر محتوا، مدت زمان و چارچوب عملی متفاوت بوده است. همچنین درباره ارزیابی عملی آنها به جز اثرات فوری، پژوهشهای کمتری موجود است.
برنامههای دیگر، به تاریخچه خدمات حرفهای ازدواج مربوط میشد. این برنامهها به جای اینکه که به رفع یا جلوگیری از آسیب زناشویی توجه کند، بیشتر به تقویت جنبهای مثبت رابطه تمرکز دارند. احتمالاً این برنامهها برای جلوگیری از درماندگی زناشویی، از طریق افزایش کیفیت رابطهی زناشویی نقش غیر مستقیم دارند.
بیشتر برنامههای مطالعه شده با تمرکز جدی بر پیشگیری، آنهایی هستند که بر نظریهی رفتاری زناشویی مبتنی میباشد. اصل اساسی این رویکرد آن است که زوجها طبق تجارب شرطی شده به همسرشان پاسخ میدهند. تصور بر آن است که روابط خوشحال کننده، زمانی اتفاق میافتند که به طور کلی تعاملات تجربه شده، پاداش بخش باشند و روابط ناراحت کننده از تعاملات ناخشنود ناشی میشدند. بنابراین برنامههای مبتنی بر نظریههای رفتاری به زوجها کمک میکنند تا تعاملات زناشویی مثبت را از طریق تقویت کردن به حداکثر برسانند و تعاملات انزجاری را به حداقل کاهش دهند(برگر،۱۹۹۹).
۲-۶-۱- نظریههای مرتبط با آسیبشناسی زندگی زناشویی
۲-۶-۱-۱- رویکرد روان تحلیلی
این رویکرد که با نظرات فروید آغاز شده، بر گذشتهی فرد و تعارضهای کودکی وی تأکید دارد. فروید و رویکرد روان کاوی وی تأکید دارد که فرد را باید در گذشته اش به ویژه دوران کودکی اش جستجو کرد. مسلما دوران کودکی هرشخصی در ارتباط با افرادی بوده است که در اکثر مواقع خانواده وی بودند. پس از نظر این رویکرد هم دوران کودکی و هم خانواده اهمیت فراوانی دارند. اما آنچه که مهم است تجربیات افراد در ناخودآگاه آنان ذخیره شده است که رفتارهای شان را شکل می دهد. بنابراین میتوان گفت مشکلات و آسیبهای زناشویی ناشی از تعارضهای درونی ناخودآگاه یک زوج یا هر دوی آنها میباشد. برای حل تعارضها، فرد باید نسبت به مسائل ناخودآگاه، آگاهی پیدا کند. برای این منظور فرد تشویق به بیان آزاد افکار و اندیشههای خود بدون سانسور میگردد، و با بیان افکار خود به بینش عاطفی دست پیدا میکند و ممکن است پدیدهی انتقال یا ضد انتقال در درمان رخ دهد.
از دیدگاههای این رویکرد میتوان به نظریهی روابط فردی اشاره نمود؛ که بر اساس آن هر فرد با تاریخچهای فردی و شخصیتی منحصر به فرد و مجموعهای از روابط با افراد دیگر دارد؛ که موجب شکلگیری شخصیت درونی وی میگردد. هریک از زوجین دارای شخصیت مجزا از یکدیگر هستند که در طی سالها و قبل از ازدواج در ارتباط با اعضای خانواده شکل گرفته است. ممکن است این تجارب خشنود و یا ناخشنود باشند. که در هرصرورت بر رابطه زوجین تأثیر می گذارد ودر صورت هر گونه اخنلال در این رابطه باید به گذشته فرد و ارتباطات او رجوع کرد. فرامو یکی از نظریهپردازان این رویکرد، ریشهی مشکلات زناشویی را تعارضات حل نشدهی فرد در خانوادهی پدری میداند.
ساتیر یکی دیگر از نظریهپردازان این رویکرد، به نیازهای عاطفی زن و شوهر توجه ویژه کرده و اظهار میدارد افراد با ازدواج امیدوارند که به صورت هوشیارانه و یا ناخودآگاه این نیازها را برآورده کنند. درواقع آنان با این هدف که نیازهای آنان به ویژه نیازهای عاطفیشان تأمین شود ازدواج میکنند و در غیر این صورت دچار مشکل میشوند.
۲-۶-۱-۲- رویکرد شناختی- رفتاری
از دیدگاه شناختی- رفتاری، انسان سازگار کسی است که توانایی و قدرت پردازش صحیح اطلاعات را داراست؛ و چون قادر به چنین کاری است، بنابراین یک نظام ارزشی واقع بینانه برای خود تنظیم می کند؛ تا تحت تأثیر نوسانات روانی دردناک و اختلاف با دیگران، دچار آسیب نشود. این روند به او کمک میکند به احساس بهتری دست یابد.
طبق این دیدگاه زوجهایی که سازگاری بیشتری دارند بیش از زوجهای ناسازگار، افکار، احساسات و انتظارات یکدیگر را میپذیرند. در این دیدگاه، احساسات نامطلوب بیان میشود و به اندازهی احساسات مطلوب مورد توجه قرار میگیرند. در مقابل زوجهای ناسازگار به طور معناداری از برقراری ارتباط کلامی امتناع میکنند و حاضر نیستند هیچ نوع از احساسات خود را ابراز کنند.
در این دیدگاه، بر شناخت و اجزای آن توجه خاصی میشود؛ زیرا شناخت درست، رفتار و برخورد صحیح را در زندگی فرد فراهم می کند؛ و در مقابل خطاهای شناختی به قدری مهم و بازدارنده هستند که اساس تمام مشکلات و مسائل را تشکیل میدهند.
دیدگاه شناختی- رفتاری با این فرض که علت اصلی ایجاد اختلاف، ادراک تحریف شده و یا یک نوع تفکر غیرمنطقی است؛ بدین صورت که تفاوت در نحوهی نگرش افراد باعث بروز اختلافات و پیامدهای ناشی از آن میشود؛ بنابراین محور فعالیتهای درمانی خود را بر اصلاح تفکر و رفع خطاهای شناختی قرار میدهند.
۲-۶-۱-۳- رویکرد سیستم ها
مواردی که در چارچوب نظری سیستمها قرار میگیرند، بسیار گسترده هستند. این دیدگاهها به رابطههای زناشویی به عنوان یک نظام تعاملی کاملاً پایدار مینگرند. یک زوج زمانی سراغ درمان میآید که نظام پایداری خود را از دست میدهد و یا اینکه پایدار است ولی رضایتبخش نیست. اصول اساسی رویکرد سیستمها، متنوع میباشد و بسته به موضع درمانگر به کار میرود. وردن ( ۱۹۹۴ ) اصول زیر را مطرح میکند.
-
- لازم است زوجها پیامدهای بین خودشان را اصلاح کنند، به جای اینکه آن را متوجه عضو دیگر خانواده نمایند.
-
- مرزهای بین اعضای خانواده و نظام نسلها ( کودکان، والدین، پدر و مادربزرگها ) باید دارای انعطاف باشد.
-
- قدرت در خانواده عبارت است از توانایی تأثیر گذاردن بر دیگری به صورت آشکار و پنهان.
-
- صمیمیت برای هر کس مهم است و راههای مثبت زیادی جهت ایجاد صمیمیت بین زوجین وجود دارد.
-
- نقش ارتباط بسیار مهم میباشد به طوریکه ارتباط مناسب، اساس تغییرات دیگر است.
نظریهی ساختاری مینوچین به نقش قواعد و مرزهای خانوادگی، قدرت میان اعضای خانواده، تکالیف و نقشها توجه میکند. وی معتقد است اگر مرزها خیلی سفت و سخت یا نفوذناپذیر باشند، موجب اختلال عملکرد خانواده میگردند. همچنین عدم رعایت سلسله مراتب خانواده (والدین تصمیمگیران اصلی نباشند و کودکان بزرگتر بیش از کودکان کوچکتر مسئولیت نداشته باشند) موجب آشفتگی نظام خانواده میگردد. گاهی صفبندیهای درون خانواده مخرب و به مثلثسازی منجر میشوند. همچنین در این خانوادهها قدرت روشن و صریح نیست.
نظریهی تجربهنگر ویتاکر، علاوه برآنکه اختلال خانواده را از جنبه ساختاری بررسی نموده، به بعد فرآیندی نیز توجه داشته است. وی معتقد است اگرچه از لحاظ ساختاری امکان دارد که مرزهای خانوادگی درهم ریخته یا نفوذناپذیر باعث عملکرد ناکارساز خردهنظامها، تبانیهای مخرب انعطافناپذیری نقشها و جدایی نسلها از هم گردند، ولی مشکلات مربوط به فرایند نیز با فروپاشی امکان مذاکره و توافق اعضا برای حل تعارض موجب از بین رفتن صمیمیت، دلبستگی یا اعتماد میگردد. درکل نشانههای اختلال هنگامی ظهور میکنند که فرآیندها و ساختهای مختل به مدت طولانی تداوم مییابند و مانع توان خانواده برای اجرای تکالیف زندگی میشوند(گلدنبرگ، ترجمه برواتی و همکاران، ۱۳۸۲).
۲-۶-۱-۴- رویکرد ارتباطی
این رویکرد از عقیدهای ریشه میگیرد که میگوید: افراد مجبور به برقراری ارتباط باهم هستند و آنها زمانی میتوانند به طور اثربخشتر ارتباط برقرار کنند که ارتباط آنها روشن و باز باشد. گرچه از نظر این رویکرد همه چیز در رابطهی بین فردی به خلاصه نمی شود؛ اما ارتباط را دارای اهمیت اصلی میداند. برخی از پیش فرضهای دیگر این رویکرد عبارتند از:
-
- در یک رابطه امکان دارد زوج آنچه را که همسرش میگوید، بداند، اما نباید تصور کند، آنچه را که برای همسرش معنی میدهد، میداند.به عبارتی دیگر ممکن است برداشت همسر او متفاوت از مفهوم پیامی باشد که زوج بیان کرده است.
-
- اگر دربارهی یک ارتباط هیچ سوالی وجود ندارد، مهم است برای روشن شدن سوال کنیم. همچنین مهم است که همسران بخواهند و بتوانند ارتباطاتشان را برای یکدیگر روشن کنند.
-
- تربیت ذهنی در رابطهها تأثیری ندارد.
-
- ارتباط برقرارکنندههای با کارکرد خوب، پیامهای کامل و روشن ارسال میکنند و بیش از اندازه تعمیم نمیدهند.
-
- زوجها نیاز دارند، بتوانند چیزی را که از رابطه میخواهند، جستجو کنند. پرسیدن موجب اطمینان از کسب آن نمیشود؛ اما نپرسیدن عدم حصول آن را اطمینان میبخشد.
-
- رابطهها نیازمند گفتگو میباشند و گفتگو نیازمند ارتباط خوب.
درمانگرانی که با دیدگاه ارتباطی کار میکنند، ابتدا سبک ارتباطی کلامی و غیرکلامی زوجها را مشاهده میکنند و سپس سعی میکنند به روشهای زیر آن را تغییر دهند.
-
- الگوپذیری روشن ارتباطی
-
- جستجوی روشن سازی به طور مکرر
-
- بیان کردن آنچه را درمانگر میبیند و میشوند.
اگرچه درمانگران ممکن است به عنوان انتقالدهنده برای زوج عمل کنند، اما هدف نهایی افزایش شایستگی ارتباطی است. آموزش مخصوص در مهارتهای ارتباطی بخشی از این رویکرد درمانی است.
۲-۶-۲- مدلهای ارزیابی آسیب شناسی زندگی زناشویی
لازمهی ارزیابی خانواده، داشتن مدلی نظری در مورد چگونگی کارکرد آنها و خطاهایی که ممکن است بوجود آید، است. مدلهای زیادی وجود دارد که درمانگران و آموزش دهندگان خانواده میتوانند به عنوان طرحوارهای برای کار خویش استفاده نمایند. آنچه که درمورد مدلها میتوان گفت همپوشی بین آنها میباشد؛ که باید با توجه به مهارت های بالینی و دانش لازم، مناسبترین مدل مورد استفاده قرار گیرد. در این قسمت چندین مدل خانواده و زناشویی که میتواند همسو با هدف پژوهش مورد استفاده قرار گیرد.
۲-۶-۲-۱- مدل مک مستر
مدل مک مستر که مبتنی بر نظریهی سیستمهاست، به بررسی برخی از ابعاد کارکرد خانواده پرداخته است. هرچند این مدل تمامی جنبههای کارکردی خانواده را دربر ندارد، ولی تعدادی از ابعاد را مشخص میکند که در برخورد با مسائل بالینی خانوادهها مهم میباشد. در این الگو شش جنبه از کارکرد خانواده مطرح شده است که عبارتند از: حل مسئله، ارتباط، نقشها، پاسخدهی عاطفی، درگیری عاطفی و کنترل رفتار.
این مدل الگوی تبادل نادرست را مشخص میکند. الگوی تبادلی نادرست به ویژگیها یا تعاملات مشترک اعضای خانواده همراه با کارکرد آسیبدیده در یک بعد یا ابعاد بیشتر اشاره می کند. به طور کلی میتوان وقتی سیستم خانواده یا یکی اجزای آن دچار اختلال و اضطراب می شود برای کاهش و حل مشکل همه کارکردهای خانواده مورداستفاده واقع می شود.
۲-۶-۲-۲- مدل فرایند کارکرد خانواده
این مدل، هفت سازهی اساسی را با هم یکپارچه میکند و شباهت زیادی به مدل مک مستر دارد. مدل فرایند خانواده بر پویایی خانواده تأکید دارد. در این مدل، ابعاد مختلف کارکرد خانواده در ارتباط درونی با هم هستند. هدف خانواده انجام موفقیت آمیز تکالیف رشدی و اساسی است، که لازمهی آن وجود نقشهای مختلف برای انجام آنهاست. اساس انجام دادن این نقشها، فرایند ارتباط میباشد. ارتباط پویا با ابراز و بیان احساسات و عاطفه صورت می گیرد که موجب سهولت بخشیدن به جنبههای مختلف انجام تکالیف و یکپارچه کردن موفقیتآمیز نقشها می شود. نوع درگیر شدن و یا همان دخالت عاطفی که اعضای خانواده با یکدیگر دارند که می توان آن را به نوعی مشارکت عاطفی اعضای خانواده نام برد، میتواند به انجام تکالیف کمک کند و یا آن را دچار وقفه کند. این درگیری یا مشارکت عاطفی به میزان و کیفیت علاقهی اعضای خانواده به یکدیگر گفته میشود. کنترل عامل مهم دیگر در انجام تکالیف میباشد؛ و در واقع فرآیندی است که اعضای خانواده بر یکدیگر اثر میگذارند. در الگوهای کنترلی، ویژگیهایی مانند پیشبینیپذیری در مقابل بی ثباتی، سازنده بودن در مقابل مخرب بودن و مسئول بودن در مقابل بی مسئولیتی بسیار مهم است.
مسئله مهم دیگر این است که تکالیف چگونه تعریف میشوند؛ و خانواده برای انجام آنها باید چگونه اقدام کنند، اینجاست که صحبت از ارزشها و هنجارهای فرهنگی به میان میآید که قواعد خانوادگی، نگرشها و رفتارهای اعضای خانواده را تحت تأثیر خود قرار میدهند.
[یکشنبه 1400-08-02] [ 07:40:00 ق.ظ ]
|