۱-۶-۱-رفتار سازمانی
عبارت است از مطالعه رفتار انسان در عرصه سازمان، رویارویی رفتار فرد و سازمان و بالاخره مطالعه خود سازمان ( لاننبرگ و اورنستین، ۲۰۱۲؛ نلسون و کوئیک[۳۹]، ۲۰۱۲).
۱-۶-۲-مبانی رفتار سازمانی
شامل عواملی هستند که در قالب سه بعد کلی فردی، گروهی و سازمانی در بررسی رفتار افراد در سازمانها مورد مطالعه قرار میگیرند.
۱-۶-۳-عوامل فردی
افرادی که سازنده سازمانها هستند ویژگی اساسی رفتار سازمانی و جزء ضروری شرایط رفتاری محسوب میشوند، که عمل آنها در پاسخ به انتظارات سازمان یا در نتیجه تأثیرات محیط خارجی میباشد. دربین عواملی که در مبانی فردی رفتار سازمانی دخیل هستند به ویژگیهای بیوگرافیک[۴۰]، شخصیت[۴۱]، هوش[۴۲]، توانایی ها[۴۳]، نظام اعتقادی[۴۴]، نگرشها[۴۵]، ادراک[۴۶]، یادگیری[۴۷] و انگیزش[۴۸] توجه میشود (دلتا، ۲۰۰۶؛ رابینز، ۲۰۰۳؛ دوبرین، ۲۰۰۷؛ مک شین و وان گلینو، ۲۰۱۰؛ رابینز و جاج، ۲۰۰۸؛ وگنر و هلنبک، ۲۰۱۰؛ ایوانکو، ۲۰۱۲؛ شرمرهورن و همکاران، ۲۰۰۲؛ مولینز، ۲۰۰۲؛ مورهد و گریفین، ۲۰۱۰؛ شرمرهورن و همکاران، ۲۰۰۳).
۱-۶-۴ -عوامل گروهی
گروه شامل تعدادی از افراد با مهارتهای مکمل است که برای انجام یک یا چند هدف مشترک شکل میگیرند. زمانی که افراد با یکدیگر در تعاملند الگوی خاص رفتاری بین آنها شکل میگیرد که میتواند بر پویاییهای گروه تأثیر بگذارد. عوامل تأثیر گذار بر این الگوی رفتاری عبارتند از: ویژگیهای گروه، رهبری[۴۹]، ارتباطات[۵۰]، قدرت[۵۱]، سیاست و تعارض[۵۲]، سرمایه اجتماعی[۵۳] (دلتا، ۲۰۰۶؛ رابینز، ۲۰۰۳؛ دوبرین، ۲۰۰۷؛ مک شین و وان گلینو، ۲۰۱۰؛ رابینز و جاج، ۲۰۰۸؛ وگنر و هلنبک، ۲۰۱۰؛ ایوانکو، ۲۰۱۲؛ شرمرهورن و همکاران، ۲۰۰۲؛ مولینز، ۲۰۰۲؛ مورهد و گریفین، ۲۰۱۰؛ شرمرهورن و همکاران، ۲۰۰۳).
۱-۶- ۵-عوامل سازمانی
شامل متغیرهایی هستند که مختص به خود سازمان هستند و با حضور خود بر روی رفتار افراد و گروه ها در سازمان تأثیرگذارند. این عوامل که محور اصلی این پژوهش نیز هستند عبارتند از: استراتژی، ساختار[۵۴]، تکنولوژی، طراحی کار[۵۵]، فرهنگ و جو سازمانی[۵۶] و محیط [۵۷]سازمان (دلتا، ۲۰۰۶؛ رابینز، ۲۰۰۳؛ دوبرین، ۲۰۰۷؛ مک شین و وان گلینو، ۲۰۱۰؛ رابینز و جاج، ۲۰۰۸؛ وگنر و هلنبک، ۲۰۱۰؛ ایوانکو، ۲۰۱۲؛ شرمرهورن و همکاران، ۲۰۰۲؛ مولینز، ۲۰۰۲؛ مورهد و گریفین، ۲۰۱۰؛ شرمرهورن و همکاران، ۲۰۰۳).
۱-۷- تعاریف عملیاتی متغیر ها
۱-۷-۱ - مبانی رفتار سازمانی
مشتمل بر سه بعد فردی، گروهی و سازمانی است که بر اساس پرسشنامه محقق ساخته مقیاس رفتار سازمانی سنجیده شده است . عوامل بعد فردی شامل ویژگیهای بیوگرافیک، شخصیت، هوش، توانایی ها، ارزشها، نگرشها، ادراک، یادگیری و انگیزش؛ عوامل بعد گروهی شامل ویژگیهای گروه، رهبری، ارتباطات، قدرت، سیاست و تعارض، سرمایه اجتماعی و عوامل بعد سازمانی شامل استراتژی، ساختار، تکنولوژی، طراحی کار، فرهنگ و جو سازمانی و محیط سازمان میباشد
۲-۷-۲- عوامل فردی
عوامل فردی در این تحقیق مشتمل بر ویژگیهای بیوگرافیک، شخصیت، هوش، تواناییها، نظام اعتقادی، نگرشها و ادراکات، یادگیری وانگیزش آنان بوده است که تأثیر آنها بر رفتار بر اساس نمره ای که کارمندان دانشگاه شیراز به این عوامل در پرسشنامه محقق ساخته مبانی رفتار سازمانی (پیوست ۱) اختصاص داده اند، سنجیده شده است.
۱-۷-۳- عوامل گروهی
عوامل گروهی در این تحقیق مشتمل بر ویژگیهای گروه، رهبری، ارتباطات، قدرت، سیاست و تعارض، وسرمایه اجتماعی بوده است که تأثیر آنها بر رفتار بر اساس نمره ای که کارمندان دانشگاه شیراز به این ابعاد در پرسشنامه محقق ساخته مبانی رفتار سازمانی(پیوست ۱) اختصاص دادهاند، سنجیده شده است.
۱-۷-۴- عوامل سازمانی
عوامل سازمانی در این تحقیق مشتمل بر استراتژی، ساختار، تکنولوژی و طراحی کار، فرهنگ وجوسازمانی ومحیط بوده است که تأثیر آنها بر رفتارکارمندان بر اساس نمره ای که کارمندان دانشگاه شیراز به این ابعاد در پرسشنامه محقق ساخته مبانی رفتار سازمانی اختصاص دادهاند (پیوست ۱)، سنجیده شده است.
۱-۷-۵- معیارهای مقایسه
در این پژوهش، داده ها بر اساس معیارهای حد متوسط(۳Q2=) و حدبالا (Q3=4) بررسی و گزارش شده اند. در ابتدا میانگینها با معیار Q3 مقایسه شده اند و در جایی که میانگین بدست آمده از Q3 پایین تر بود میانگین بدست آمده با معیار Q2 سنجیده شده و نتیجه آن گزارش گردیده است.
فصل دوم
پیشینه پژوهش
۲-مقدمه
در این فصل ابتدا مبانی نظری تحقیق در مورد ابعاد سه گانه مبانی رفتار سازمانی و عوامل مربوط به هر یک از آنها مطرح گردیده و نقش آنها در رفتار سازمانی مورد بررسی قرار گرفته و سپس تحقیقات پیشین داخلی و خارجی بررسی و در نهایت نتیجهگیری از مبانی نظری و تحقیقات پیشین ارائه شده است.
۲- ۱ - مبانی نظری
بسیاری از صاحبنظران هم عقیده اند که رفتار سازمانی به عنوان یک رشته مطالعاتی در اواخر سالهای ۱۹۵۰ و اوایل سالهای ۱۹۶۰ به حد کمال رسید ( مورهد و گریفین، ۲۰۱۰؛ ایوانکو، ۲۰۱۲). در این دوران بود که این رشته از مفروضات و الگوهای رفتاری ساده روابط انسانی به مفاهیم و روش شناسی یک نظام علمی تغییر حالت داد. از آن زمان به بعد رفتار سازمانی به عنوان یک رشته علمی که فراز و فرودهایی را پشت سر گذاشته بود معرفی شد (مورهد و گریفین، ۲۰۱۰).
حدود یک قرن پیش متخصصان و مشاوران توجه بسیاری به مطالعه منظم مدیریت نشان دادند. با وجودیکه اکثر توجهات معطوف به شرایط کاری فیزیکی، اصول مدیریت و مدیریت صنعتی بود در دهه ۱۹۴۰ توجه بیشتر به سمت عامل اساسی یعنی انسان معطوف گردید. این نیروی محرکی برای تحقیق در مورد گرایشات افراد، پویایی های گروهی و روابط بین مدیران وکارکنان بود. در نهایت رفتارسازمانی به صورت رویکردی وسیعتر و فراگیرتر ظاهر شد. امروزه این رشته در حال تکامل به سمت یک رشته است که به درک علمی از افراد و گروه ها در درون سازمان و هم چنین نمودهای عملی کاربرد ساختارها، نظام ها و فرایندهای سازمانی اختصاص دارد (شرمرهورن و همکاران، ۲۰۰۲).
تاریخچه رفتار سازمانی به طور کلی ریشه در رویکرد رفتاری به مدیریت دارد، که شامل این باور است که توجه ویژه به احتیاجات کارکنان منجر به تولید رضایت و بهره وری بیشتر خواهد شد. بر خلاف تأکید بالای مدیریت علمی، مضمون رویکرد رفتاری تأکید بر تمرکز بر روی افراد است. مدیریت علمی نیز به کلی افراد را نادیده نمیگرفت و به نوعی در شکل گیری رفتار سازمانی مؤثر بود. به عنوان مثال مدیریت علمی بر این تأکید داشت که انگیزه های مادی بر روی افزایش سود آوری مؤثرند. به طور کلی ۵ عامل در توسعه رفتار سازمانی مؤثرند، رویکرد سنتی به مدیریت، مطالعات هاثورن، جنبش روابط انسانی، رویکرد اقتضایی به مدیریت و رهبری و رفتار سازمانی مثبت(رابینز و جاج، ۲۰۰۸؛ مورهد وگریفین، ۲۰۱۰). علاوه براین رشته هایی مانند روانشناسی، جامعه شناسی، و علوم اقتصادی و سیاسی و مردم شناسی نیز در پدید آمدن رفتار سازمانی مؤثر بودند (رابینز، ۲۰۰۳).
درنتیجه انقلاب صنعتی در سالهای ۱۷۰۰ تا ۱۹۰۰ مطالعه مدیریت حالت منظم و رسمی به خود گرفت. مدیریت کارخانه ها نیاز به نظامهایی را احساس میکردند که بتوانند با شمار بسیاری از افرادی که کار تکراری انجام میدادند کنار بیایند. رویکرد سنتی شامل مدیریت علمی و مدیریتی بود که باعث به وجود آمدن دیدگاههایی در درک رفتار محل کار گردیدند. تمرکز مدیریت علمی بر کاربرد روش های علمی برای افزایش سودآوری افراد بود. تیلور نیز که پدر مدیریت علمی محسوب میشود معادل ماشین را برای افراد به کار برد.
بعد از آن برخی از متخصصان مطالعات هاثورن (۱۹۲۳-۱۹۳۳) را شروع رویکرد رفتاری به مدیریت میدانند. بدون بینش بدست آمده از این مطالعات ممکن نبود رفتار سازمانی به صورت امروزی ظاهر گردد. جنبش روابط انسانی بر این باور استوار است که رابطه مهمی بین عملکردهای مدیریت، اخلاق و سود آوری وجود دارد. کارگران احتیاجات اجتماعی بسیاری را با خود به سر کار میآورند و درانجام کارها عموماً عضو چندین گروه کاری میشوند. اغلب، این گروه ها برخی احتیاجات آنها را برآورده میسازد. مطلب مهم دیگر در این جنبش اینست که اعتقاد قوی به توانمندی کارکنان وجود دارد. داگلاس مکگرگور نقطه عطف این جنبش است و مطالعات وی باعث بوجود آمدن تئوریx و y گردید (مک گرگور[۵۸]، ۱۹۶۰).
روش مدیریتی اساساً توجه به مدیریت و ساختار سازمانها داشت. بنیانگذاران آن فایول و ماکس وبر بودند. نقطه قوت اصلی مکتب مدیریتی فراهم آوردن یک روش منظم برای ارزیابی افراد و کارها بود که هنوز در برخی مکانها کاربرد دارد. محدودیت این روش آن بود که مکتب سنتی گاهی تفاوتهای فردی بین افراد را فراموش میکرد و به علاوه برخی از اصول سنتی برای توسعه سازمانی با موقعیتهای سریع التغییر تناسب نداشت.
دوجنبشی که امروزه بیشتر در رفتار سازمانی به چشم میخورند شامل رفتار سازمانی اثبات گرا[۵۹] و رویکرد وضعیتی است. با شروع دهه ۱۹۶۰ متخصصان رفتار سازمانی بر مشکل بودن یافتن اصول جهانی و کلی برای مدیریت افراد که بتواند در تمام موقعیتها مورد استفاده قرار بگیرد تأکید داشتند. برای اینکه بتوان از دانش رفتار سازمانی استفاده مؤثری برد باید دانست که کدام عوامل در یک موقعیت خاص مؤثر هستند. رویکرد وضعیتی بر این تأکید دارد که یک راه واحد برای مدیریت و هدایت افراد یا کارها وجود ندارد. یک روش که ممکن است در یک شرایط بهره وری ایجاد کند در شرایط دیگر ممکن است اینگونه نباشد. نقطه قوت این رویکرد اینست که مدیران را تشویق میکند تا تفاوتهای فردی یا موقعیتی را قبل از تصمیم گیری به انجام عمل خاصی مورد بررسی قرار دهند.
و بالاخره جنبش در حال ظهور در رفتار سازمانی تمرکز بر روی آنچه که افراد آنرا درست میپندارند است. جنبش روابط انسانی همانند نقطه شروعی در این مسیر بود و با این وجود جنبش تمرکز بر روی نقاط قوت به جای نقاط ضعف مستقیماً از روانشناسی مثبت نشأت میگیرد. فرد لوتانز[۶۰] (۲۰۰۲) رفتار سازمانی اثبات گرا را مطالعه و کاربرد نقاط قوت منابع انسانی و قابلیتهای روانشناختی آنان میداند که میتواند اندازه گیری شود، توسعه یابد و باعث بهبود عملکرد مدیریت گردد. به طور کلی این رویکرد بر روی توسعه نقاط قوت انسان، سازگار کردن بیشتر افراد، پرورش افراد، واحدهای کاری و سازمانهای فوقالعاده متمرکز است (کمرون و همکاران[۶۱]، ۲۰۰۵).
با توجه به آنچه در مورد تاریخچه شروع وشکل گیری رفتار سازمانی تا به امروز بیان گردید میتوان به اهمیت توجه به آن برای افرادی که در سازمان فعالیت دارند چه به عنوان مدیر و چه به عنوان کارمند پی برد.
۲-۲- سطوح، مدلها و چارچوبهای رفتار سازمانی
برای بررسی رفتار سازمانی در سازمانهای مختلف دانشمندان علوم رفتاری از مدلهای مختلف و چارچوبهای متنوعی بهره جستهاند. به عنوان مثال وگنر و هلنبک (۲۰۱۰ ) سطوح رفتار سازمانی را به سه دسته فردی (خرد[۶۲])، گروهی (میانی[۶۳]) و سازمانی (کلان[۶۴]) تقسیم میکنند رابینز (۲۰۰۵) نیز رفتار سازمانی را به سه سطح فردی، گروهی و سازمانی تقسیم میکند که تحلیل آنها از سطح فردی شروع میشود و به سطح سازمانی خاتمه مییابد. در مدل موضوعی مطرح شده توسط کریتنر و کنیکی (۲۰۰۱) نیز مدیران در یک طرف مدل مسئول رسیدن به اهداف سازمانی توسط و همراه با دیگران هستند. این مدل از افراد، فرایندهای گروهی و فرایندها و مسائل سازمانی که شامل ساختار و طراحی سازمانی هستند تشکیل شده است. مدیریت با توجه به مسائل مربوط به افراد، گروه ها و سازمان در نهایت سازمان را به سمت اثربخشی سازمانی رهنمون میشود و در این میان آنچه تمامی این موارد را در خود محاط دارد محیط سازمانی است. لوتانز (۱۹۹۲) نیز انواع چارچوبهای متمرکز بر روی رفتار سازمانی را به سه دسته تقسیم میکند. چارچوب شناختی، رفتاری و یادگیری اجتماعی.
چارچوب شناختی بیشتر از بقیه چارچوبها به افراد اعتبار بخشیده و بر روی زوایای اراده آزاد[۶۵] و مثبت رفتار انسان تأکید میکند و مفاهیمی مانند انتظار، تقاضا و غریزه را مورد استفاده قرار میدهد. شناخت که واحد اصلی چارچوب شناختی را تشکیل میدهد شامل دانستن اطلاعات است. بر اساس این چارچوب، شناخت قبل از رفتار وجود دارد و ورودیهای تفکر افراد، ادراک، حل مسأله و پردازش اطلاعات را شکل میدهند. محققانی که به این رویکرد باور داشتند معتقد بودند که رفتار هدفمند است یعنی به سوی هدف خاصی هدایت میشود. موارد تمرکز این رویکرد عبارتند از ادراک، شخصیت، نگرشها، رضایت شغلی، انگیزش و نظریه هدفگذاری.
پاولف و واتسون افرادی بودند که در زمینه چارچوب رفتاری ید طولایی دارند. آنها معتقدند که به جای تمرکز بر عناصر ذهنی منحصر به فرد باید بر روی رفتارهای قابل مشاهده افراد متمرکز شد. آنها از آزمایشات شرطی سازی کلاسیک برای شکل دادن به توضیحات محرک – پاسخ برای رفتار انسان استفاده کردند. اسکینر نیز بر خلاف آندو باور داشت که باید به رفتارهایی توجه کرد که از محرک در فرد بوجود نمی آیند بلکه توسط خود فرد صادر میشوند(شرطی سازی فعال). او باور داشت که فرد باید در محیط فعالیت کند تا پیامد مطلوب را دریافت سازد. محرک استفاده شده باعث بروز رفتار در شرطی سازی فعال نمیشود بلکه به عنوان یک نشانه برای صدور رفتار استفاده میشود. اسکینر رفتار را حاصل عملکرد پیامدها میداند.
رویکرد یادگیری اجتماعی نیز یک رویکرد رفتاری است. این رویکرد بر این فرض استوار است که رفتار واحد مناسب تحلیل است ولی بر خلاف رویکرد رفتاری این رویکرد بیان میدارد که افراد از خویشتن آگاهی داشته و در رفتار با هدف مشارکت میکنند. بر اساس این رویکرد افراد در مورد محیط خود فرا میگیرند، آنرا تغییر داده و میسازند تا تقویت کننده های رفتار را شکل دهند. در این میان قوانین و فرایندهای نمادین نیز در یادگیری اهمیت دارند. آلبرت باندورا[۶۶] را نماینده این رویکرد میدانند. او باور دارد که رفتار را میتوان حسب تعامل دوسویه مستمر بین عوامل محیطی، رفتاری و شناختی تشریح کرد. او بیان داشت که افراد از طریق اعمال خود شرایط محیطی را به وجود میآورندکه به صورت متقابل بر روی رفتارشان تأثیر میگذارد. تجربیات رفتاری نیز که تولید میشوند تا حدی تعیین کننده آنچه فرد انجام خواهد داد میباشد که به نوبه خود رفتار های بعدی را تحت تأثیر قرار میدهند.
جوزف ویس (۲۰۰۱) نیز چارچوبی محتوایی برای بررسی رفتار سازمانی دارد. او عقیده دارد که با وجودیکه رفتار سازمانی بر روی رفتار افراد و گروه ها تأکید دارد تأثیراتی که دیگر ابعاد سازمانی نظیر استراتژی و فرهنگ و محیط سازمانی بر روی رفتار دارند را باید مورد بررسی قرار داد.
چارچوب مد نظر شرمرهورن، هانت و آزبورن (۲۰۰۳) نیز از مطالعه محیط سازمان با تأکید بر سازمانهای با عملکرد بالا و اشارههایی در مورد جهانی سازی آغاز میشود و به بررسی رفتار فرد و گروه در سازمان و طبیعت خود سازمان و فرایندهای مرکزی رفتار سازمانی شامل؛ رهبری، قدرت و سیاست، اطلاعات و ارتباطات، تصمیم گیری، تعارض و مذاکرات و تغییر و فشارهای کاری ختم میشود.
رابینز و جاج (۲۰۰۸) پا را فراتر نهاده و به بررسی ۳ متغیر رفتار در سازمانها یعنی افراد، گروه ها و ساختار تمرکز دارند. رفتار از دید آنها تصادفی نیست بلکه عناصر اساسی معینی بستر رفتار تمام افراد را تشکیل میدهد. آنها به بررسی رفتار سازمانی در چارچوب فرایند اجزای اصلی آن میپردازند. آنها ابتدا از ویژگیهای سطح فردی شامل ویژگیهای مردم شناختی، تواناییها، نگرش ها،شخصیت و ارزشها، و نقش انگیزش و ادراک در رفتار فردی شروع کرده، در رفتار گروهی به بررسی ارتباطات، رهبری، قدرت، سیاست و تعارض پرداخته و در سطح پیچیدهتر سازمانی به بررسی ساختار و مسائل مربوط به آن نظیر تکنولوژی، استراتژیهای به کار رفته در سازمان و رابطه محیط سازمان و تأثیر آن بر ساختار و نیز فرهنگ و جو سازمانی و تکنیک های توسعه و تغییر سازمانی میپردازند. با توجه به کامل بودن رویکرد مورد نظر رابینز و جاج (۲۰۰۸) و مرتبط بودن آن با این پژوهش، در این طرح به این چارچوب توجه بیشتری شده است و به مفاهیم جدیدتری نظیر سرمایه اجتماعی که در سازمانهای امروزی بیشتر مد نظر قرار دارد نیز پرداخته شده است.
۲-۳- بعد فردی
پیش بینی رفتار فردی یک هدف مهم در علوم اجتماعی از اقتصاد گرفته (مانسکی[۶۷]، ۲۰۰۷) تا روانشناسی (آجزن و فیش بین[۶۸]، ۱۹۸۰) و جامعه شناسی (برت[۶۹]، ۱۹۸۷؛ کلمن و همکاران[۷۰]، ۱۹۶۶) میباشد. در وهله اول سازمانها زاییده اشخاص هستند و بدون وجود انسانها هیچ سازمانی وجود خارجی نخواهد داشت. بزرگترین مجتمع های تجاری و صنعتی جهان، کلینیکها و حتی دانشگاهها و دانشکده ها همگی سازمان هستند و با وجود اینکه در اندازه، هدف، و ساختار تفاوتهای فاحشی با یکدیگر دارند جملگی در یک وجه مشترک هستند، وآن انسان است. از جهتی اشخاص به عنوان منابع، یکی از با ارزش ترین سرمایه های یک سازمان هستند. اشخاص سازمانها رابوجود میآورند، مسیر آنها را مشخص و هدایت میکنند، به آنها حیات دوباره میبخشند (مورهد و گریفین، ۲۰۱۰)، تصمیم های سازمانی را اتخاذ میکنند، مشکلات سازمان را حل کرده و در مورد مسائل آن پاسخگو میباشند. از طرفی افرادی که سازنده سازمانها هستند، ویژگی اساسی رفتار سازمانی و جزء ضروری شرایط رفتاری محسوب میشوند، که خواه به صورت فردی خواه به صورت گروهی، عمل آنها در پاسخ به انتظارات سازمان یا در نتیجه تأثیرات محیط خارجی میباشد. جایی که نیازهای فرد با احتیاجات سازمانی سازگار نباشند میتواند منجر به بروز تعارض و ناامیدی شوند. بنابراین، این وظیفه مدیریت است که به تلفیق فرد و سازمان بپردازد و محیط سازمانی را طوری فراهم کند، که فعالیت افراد و اهداف سازمانی را برآورده سازد و این نیازمند مطالعه رفتار افراد در سازمان و آگاهی از نیازها، انگیزش، باورها و بسیاری متغیرهای دیگر در درون افراد سازمان است (چانتا، ۲۰۱۰).
در بعد فردی توجه رفتار سازمانی بیشتر به تفاوتهای فردی از نظر تفاوتهای جمعیت شناختی و عوامل بیوگرافیکی (شرمرهورن و همکاران، ۲۰۰۳)، شخصیت، نگرش ها، توانایی ها، هوش، ادراکات فردی و اجتماعی، انگیزش و یادگیری میباشد (رابینز، ۲۰۰۵؛ رابینز و جاج، ۲۰۰۸).
۲-۳-۱- ویژگیهای بیوگرافیک
برخی ویژگی ها به راحتی در افراد قابل شناسایی هستند و ما این ویژگیها را به عنوان ویژگیهای بیوگرافیک میشناسیم. به طور کلی بر اساس پژوهشهای انجام گرفته (مانجیون، ۱۹۷۳؛ کلر، ۱۹۸۳؛ سازمان بازنشستگان امریکا، ۱۹۹۵؛ مونک، ۱۹۹۹) بر روی تأثیر عوامل بیوگرافیک در رفتار فرد در سازمان سن، جنسیت، وضعیت تأهل (ایوانکو، ۲۰۱۲؛ شرمرهورن و همکاران، ،۲۰۰۳) تبار اجتماعی و وضعیت استخدامی میتوانند جزء مهمترین عوامل محسوب شوند.