در مسیر تحقیقات و جمع آوری اطلاعات و یافتن آثاری در زمینه ی تعامل نقاشی-انیمیشن؛ آثاری از نقاشان معاصر موجود است که در حقیقت همان تابلوهای نقاشی هستند که یک یا چند عنصر در آنها حرکتی را مداوم تکرار و نقاشی را از حالت ایستا و سکون خارج می کنند. این برخورد و نگرش تازه، نتیجه ی همان تعامل نقاشی و انیمیشن است. اگرچه حرکت و انیمیشن این آثار بسیار ساده و حتی گاهی غیر حرفه ای است. اما مهم تغییر و حرکتی است که ایجاد می شود و سبب خوانشی متفاوت در مخاطب می گردد. (شکل ۳-۸ و ۳-۹) احساس پویایی که در تابلوهای ایستا وجود ندارد. حتی در آثاری که تلاش زیادی شده تا حرکت محسوس ادراک شونده ایجاد کنند.
شکل۳-۸/ /Sardinien cervo_groesse /Costa Verde2007 http://www.manuseum.ch/seiten/animationen/
شکل۳-۹Dachterrasse, Kreis / paradise/ 2008/ http://www.manuseum.ch/seiten/animationen
در این آثار حرکت وجود دارد و دیده می شود. در ایران معاصر نیز، در بین هنرمندان نسل جدید، از این دست آثار، بسیار دیده می شود که متاسفانه هنوز چندان جایگاه ویژه ای جهت معرفی پیدا نکرده اند. (شکل۳-۱۰)
شکل۳-۱۰/ هنرمند ایرانی / تلفن/ ۲۰۰۴/ http://www.manuseum.ch/seiten/animationen
انیمیشنهای ایستا
در نهایت، تازه ترین نوع تعامل نقاشی و انیمیشن در هنر معاصر، نگاه تازه ی به کارگیری انیمیشن در نقاشی و آمدن کاراکترهای انیمیشنها در تابلوهای نقاشی است. نگاهی که به ویژه در آثار نقاشان معاصر به وضوح به چشم می خورد. و درست برعکس نگاه قبلی که سبب ایجاد حرکت و اضافه کردن حرکت به نقاشی ایستا بود، در این آثار، شخصیتهای شناخته شده ی همیشه متحرک فیلمها و به ویژه انیمیشنها در بوم ایستا و بدون حرکت نمایش داده می شوند. این نوع تعامل جدید، به یقین باب تازه ای را در بیان نقاشی معاصر گشوده است که، هم برای خود من و هم به عنوان پژوهشی در ادامه ی این رساله می تواند مورد مطالعه و تحقیق بیشتر قرار گیرد. برای روشن شدن مطلب، تنها به ذکر نمونه ای آشنا اکتفا می کنم.
دانلود پروژه
شکل۳-۱۱/ اندی وارهول/الیزابت تیلور/لیتوگرافی/۱۹۶۳/ http://dgfarzanegan.parsfa.com/archive1391
اندی وارهول
اندی وارهول، هنرمند معروف پاپ آرت[۱۴۲]، نماینده‏ی هنرمندانی است که از رسانه‏ای دیگر به عرصه ی رسانه متحرک، همچون فیلم وارد شده‏ اند.
«مشهورترین و جنجالی ترین هنرمند پاپ در امریکا اندی وارهول (۸۷-۱۹۲۸) است که تجربیات هنری اش بسیار فرا تر از مرزهای رایج و متعارف هنر نقاشی می رود.» (لوسی اسمیت، ۱۳۸۲، ص.۱۶۴)
اما «وارهول تکنیکهای فیلم‏سازی مانند تدوین، تکرار تصاویر و کشش ساختاری را به بوم انتقال داد. چهره نگاریهای مشهورش از بازیگرانی چون مریلین مونرو[۱۴۳] و الیزابت تایلور[۱۴۴] افسانه‏های هالیوود را به هنر آوانگارد پیوند زد، در حالیکه همزمان خود را با هر دوی آنها در یک تراز قرار می‏داد.» (مارزونا، ص.۳۵و۳۴) (شکل ۳-۱۱ و ۳-۱۲)
شکل۳-۱۲/ اندی وارهول/ مریلین مونرو/ لیتوگرافی/۱۹۶۷/http://elnazjavani.blogfa.com/8905.aspx
در فصل بعد، با روش مصاحبه و گفتگو، تلاش شده عده ای از هنرمندان ایرانی معاصر و آثارشان را بیشتر بشناسیم و از نظرات و دیدگاه های آنها در تایید یا عدم تایید فرضیه های رساله کمک بگیریم.
فصل چهارم نقاشی و انیمیشن در دو دهه ی اخیر ایران
(مصاحبه و تحلیل آثار هنرمندان)
در شروع این فصل و پیش از متن مصاحبه ها، لازم می دانم، ضمن احترام به تمامی هنرمندان معاصر ایران، از اساتید و هنرمندان عزیز و محترم مصاحبه شونده، تشکر و قدردانی کنم. به خاطر وقت با ارزشی که برای این پژوهش گذاشتند و راهنماییها و اطلاعات بسیار خوب و مفیدشان که در رسیدن به نتیجه، بسیار موثر بود.
۴-۱ استاد علی اکبر صادقی 
شکل ۴-۱/ علی اکبر صادقی/ ۱۳۹۲/ نگارخانه سبز/ نگارنده
انیمیشن در ایران با فعالیت و تجربه های هنرمندان هنرهای تجسمی شروع شد. از جمله نقاشانی که با پیشینه و دانش نقاشی خود در رشد و شکوفایی این رشته در ایران سهم بزرگی داشته و دارند. و در این میان، وقتی صحبت از ارتباط و تعامل نقاشی و انیمیشن در ایران باشد؛ نام استاد علی اکبر صادقی و آثار ارزشمند و منحصر به فردشان، جزء صدرنشینان این عرصه است.
شرح ملاقات و گفتگو با استاد علی اکبر صادقی، متولد ۱۳۱۶ تهران. هنرمند و پیشکسوت نقاشی و انیمیشن ایرانی در رابطه با ارتباط و تعامل نقاشی و انیمیشن در آثار و از دیدگاه ایشان.
۲۹ مرداد ۱۳۹۲ ساعت ۵ بعد از ظهر در نگارخانه سبز
لازم می دانم قبل از شروع صحبتها و سوال جوابها، از مهربانی و برخورد بسیار صمیمی و گرم استاد بگویم و این که چطور با این همه افتخار و این همه سال فعالیت و کارهای فوق العاده با مهربانی من را پذیرفتند و بدون ابراز خستگی و با وجود مشکلات، با خنده رویی و مهربانی به سوالات پاسخ دادند و تمامی تجربیات و خاطراتشان را در اختیار من قرار دادند و کمک بسیاری کردند. باز هم تشکر فراوان از این استاد مسلم و بزرگ.
بعد از مطرح کردن عنوان پایان نامه و موضوعات و مباحث مرتبط از استاد خواستم که صحبت را به هر صورت و از هر کجا لازم می دانند شروع کنند.
استاد هم از معرفی آثار انیمیشن خود شروع کردند:
«من اولین کسی بودم که انیمیشن ایرانی ساخت. با فیلم هفت شهر شروع کردم. و اصلا نمی دانستم سینما چیست؟ حرکت نمی دانستم. و یک سناریوی بسیار مشکل به من دادند. کسی که برای اولین بار می خواهد یک فیلم انیمیشن بسازد. من حتی دوربین انیمیشن ندیده بودم. الان که با کامپیوتر کار می کنند خیلی فرق دارد. آن وقتها سل انیمیشن یا کات اوت کار می شد. در هر صورت فیلم را ساختم و از نظر نقاشی و کار نقاشانه خیلی خوب شده بود اما این فیلم ساختار سینمایی درستی نداشت. بعد از آن خیلی علاقه مند شدم و سرباز بودم که از کانون من را خواستند. آن زمان دو سه تا فیلم انیمیشن بیشتر نساخته بودند؛ یکی آقای باغداساریان ساخته بود، یکی دو تا فیلم کوتاه آقای مثقالی و … . بعد من شروع کردم و فیلم دومم که گلباران بود، فیلم خیلی موفقی شد. برای این که قبل از ساخت، مطالعه کردم. دوربین انیمیشن را دیدم و روی کاربرد هر چیزی مطالعه کردم و این کار را ساختم که فیلم خیلی خیلی موفقی بود و جایزه های زیادی هم گرفت. هرچه می گذشت بیشتر فیلمهایم ایرونی تر می شد. مثلا فیلم ملک خورشید یک فیلم خیلی فولکولوریک از داستانی قدیمی بود و موضوعی ایرانی داشت. بعد فیلم رخ که در امریکا بین دوهزار فیلم جایزه ی اول را گرفت و جایزه های خیلی زیاد دیگر. جایزه ها مهم نیست ولی من واقعا با عشق وحشتناک کار می کردم. خیلی زیاد حتی بارها دو یا سه روز نمی خوابیدم که بیهوش می شدم. حتی شبها کار را می آوردم خانه و به تنهایی دسن می کردم. یا تمام بک گراندهای فیلمم را خودم ساختم و هیچ کمکی نداشتم.»
استاد در فیلمهای شما به وضوح حضور نقاشیهایتان دیده می شود، چه تفاوتی بین طراحی و نقاشیهایی که برای انیمیشنها می کردید با نقاشیهایی که خیلی احساسی و شخصی کار می کردید بود؟
ببینید من نقاشی خوانده بودم و سالهای سال هم نقاشی می کردم، ولی نقاشیهایی هم که می کردم نقاشی نمایشگاهی نبود. یعنی من برای نمایشگاه کار نمی کردم. برای خودم نقاشی می کردم.
من وقتی سرباز بودم تازه کانون شکل گرفته بود و به یک عده نقاش گفته بودند کتابها را تصویر بکنند من هم کتاب پهلوان پهلوانان را نقاشی کردم. ولی باز هم همان طوری که دوست داشتم و لذت می بردم، نقاشی کردم. بعد به این فکر افتادند که بیاییم و انیمیشن ایرونی بسازیم. و در واقع از آنجا شروع شد و تا قبل از انقلاب من شش تا فیلم ساختم که هر کدام متفاوت بود. من خودم را تکرار نمی کنم که فقط با یک پرسوناژ چند فیلم بسازم. هر کدام تکنیک و کارش فرق می کرد ولی همه اش ایرونی بود. مثلا در فیلم ملک خورشید از چاپ سنگیهای قدیمی استفاده کردم، با پیستوله یک رنگی کم رنگ رویش زدم و خطهایش را از زیرش پیدا کردم و خوب خیلی هم البته هم پرسوناژهایش و هم بک گراندها و … ایرونی بودند. باز هم همان نقاشیها بود با همان حس اما با سیر داستان و حرکت. انقلاب که شد قبلش یک سناریو به اسم گل قالی به من داده بودند ولی من دو سه سالی فیلم سازی را کنار گذاشتم. اما بودند کسانی که همچنان کار می کردند. من دیدم بهتره نقاشی کنم چون به نقاشی خیلی بیشتر علاقه مند هستم. برای اینکه فیلم سازی خیلی وقت گیر است. مثلا سر فیلم زال و سیمرغ من یک سال مطالعه کردم. چون می خواستم یک فیلم صد در صد ایرونی بسازم از قبل از اسلام، رفتم سراغ تخت جمشید و ریشهای پیچ و …، چون داستانهای فردوسی زمان خاصی برایش گذاشته نشده، من از مادها تا ساسانیان فرم لباسها حتی زین اسب، رکاب اسب همه چیز را حتی جواهرات آن موقع پیدا کردم و با همه ی اینها و با تغییراتی که خودم دادم یک فیلم خیلی خیلی ایرونی که شاهنامه ی فردوسی را به تصویر می کشید، ساختم. و اصلا شبیه و قابل مقایسه با مینیاتورهایی که وجود داشت و اصلا هیچ ایرونی نیست، (مغولی یا نوع دیگریست)، نیست. من سعی کردم با تکنیک خاص ایرونی کار کنم البته حرکتهایش دیزالو بود که اگر می خواستیم حرکتهای نرم با این ویژه گی کار کنیم شاید سه چهار سالی طول می کشید. اما در واقع یک سال مطالعه ی داستان شد و طراحیها و بعد یک سال هم طول کشید تا فیلم را بسازیم. البته من می خواستم از اول فیلم تا آخر فیلم هیچ کاتی نداشته باشم. یعنی یکسره فیلم را کار کنم و در واقع از اول تا آخر فیلم یک سکانس بشود. ولی در فیلمبرداری متاسفانه این اتفاق نیفتاد. ولی خوب خودم از فیلمهایم راضی هستم. همان حسی که نسبت به نقاشیها دارم.
پس دقیقا همان احساس و نگاه نقاشانه تان را وارد فیلمها کردید؟
بله. ببینید خوب البته شخصیتهای فیلمها هر کدام یک مقداری دکوراتیو شده بود که با انیمیشن در واقع جور دربیاید و همخوان شود. بعضیها که انیمیشن کار می کنند طرحهایشان مثل کاریکاتور است در حالی که شخصیتها خیلی مهم است که چه جوری با بک گراندش و کلیت فضا هماهنگ باشند. با هم همخوانی داشته باشند و دیده می شود خیلیها می خواهند ایرونی کار کنند ولی نمی توانند چون مطالعه ی لازم را ندارند و پرسوناژ خیلی کاریکاتوری و با بک گراند اصلا هیچ ارتباطی ندارد.
استاد به نظر شما انیمیشن بیشتر وابسته به نقاشی است یا سینما؟
هردو. هردو. مثلا یک نفر که پایان نامه اش را با من گرفته بود و سینما خوانده بود طراحیهای اولیه اش خوب نبود، من بهش گفتم حتما یک کلاس طراحی برو. حتما بیشتر نقاشی کن. تا بتونی به نتیجه برسی. چون در فیلم انیمیشن نقاشی خیلی مهم است. نقاشی است که ما به حرکت در می آوریم مثلا آخرین فیلم من که هفت هشت سال پیش ساختم به اسم ائتلاف؛ چهل تا تابلو که من نقاشی کرده بودم برای نمایشگاهی که موضوعش سیب بود و هر سیب رنگ خاصی داشت و نماد خاصی بود و فیلم بر اساس اینها ساخته شد که آقای کاویان راد با کامپیوتر حرکتها را اجرا کرد. ما تابلوها را اسکن کردیم، از اسکن آنها حرکتها را ساختیم. و در نهایت یک فیلم ساخته شد و جایزه های زیادی گرفت. و بعد از آن دوباره من بوسیدم و گذاشتم کنار.
تمام کار از نقاشیهایی که قبلا انجام داده بودید ساخته شد یا برای فیلم طرحهای جدیدی هم زده شد؟
چهل تابلو بود به نام چهل ائتلاف و همانها بود. کاری که پایه و بیس اصلیش صد در صد نقاشی بود. دکوپاژ و همه چیز براساس تابلوها یی که وجود داشت نوشته و طرح ریزی شد.
این اثر استاد، یک نمونه ی بسیار خوب و ملموس از تعامل نقاشی و انیمیشن در دو دهه ی اخیر ایران است که نتیجه ی آن به صورت یک فیلم انیمیشن ارائه شده است. استادی قدیمی با آثاری صد در صد ایرانی با به کارگیری کامل مبانی و اصول فیلم انیمیشن، بعد از چندین سال فاصله از دنیای انیمیشن و بازگشت به سمت نقاشی، در آخرین اثر خود از قابلیت‌های انیمیشن در متحرک کردن تابلوهای نقاشیش استفاده کرده و اثر جدیدی با رویکردی متفاوت از انیمیشنهای قبلی خود ساخته است.
چرا انیمیشن را کنار گذاشتید؟
چون نقاشی را بیشتر دوست دارم. من این همه فیلمی که ساختم، توی انبار خاک می خورد. و الان نمونه هایی که ازشون هست خیلی خراب شده و با اصل فرق دارد. اصلا رنگ اصلی فیلم نیست.
مرز انیمیشن و نقاشی به نظر شما چیست؟
خیلی با هم نزدیکند. خواهر و برادرند. اگر نقاشی در انیمیشن نباشد، ایده ها و شخصیتها و چیزهایی که در مغز و ذهنت هست را نمی توانی پیاده کنی. ولی اگر نقاشی و طراحی بدانی، می توانی اینها را کار کنی. و بعد می شود سینما که چطوری فیلمبرداری شود؟ از چه زاویه ای؟ و آن وقت صنعت سینما پشتیبان نقاشی می شود وچگونگی دکوپاژ و غیره.
از نظر بیانی، کدام ابزار را مناسب تر دیدید؟ نقاشی بیشتر درونیات شما را بیان و منتقل می کند یا انیمیشن؟
سینما صنعت انیمیشن است و نقاشی قسمت هنری آن. در هر کار هنری در واقع سه مرحله وجود دارد: یکی مبانی هنر است، یکی صنعت هنر، و یکی خلاقیت. بعضی ممکن است خلاقیت داشته باشند ولی نمی توانند آن را بیان کنند. بعضی صنعت نقاشی را بلدند و چگونگی کار با رنگ و قلم مو را می دانند، ممکن است مبانی را هم بدانند ولی خلاقیت ندارند. این سه تا هر کدامش تکمیل کننده ی دیگری است. حالا در هر زمینه و با هر ابزاری که کار شود.
مثلا پیکاسو اگر کارهایش را کوب می کرد اول یک طرح کلاسیک داشت، بعد آن را با فرمهای خاص خودش کوب می کرد. پشتوانه ی کلاسیک داشت. می دانست که نقاشی چیه؟ آناتومی چیه؟ کمپوزیسیون چیه؟ یعنی هم مبانی هنر میدانست، هم صنعت هنر و خلاق خیلی خوبی هم بود. اگر این خلاق مبانی و صنعت هنر را نمی دانست، نمی توانست چیزی که می خواهد را خلق کند. پس این سه اصل خیلی مهم است. بعضیها تا آخر عمر فقط صنعت هنر را خوب بلدند. خیلی خوب بلدند یک پرتره را شبیه بکشند ولی شبیه بودن مسئله نیست. برای هر هنرمندی این سه اصل مهم است حالا در هر قالبی. اکثر هنرمندان مدرنیست و بعد از آن در دنیا یک پشتوانه ی هنری خیلی خوبی دارند که می توانند با آن پشتوانه به هر صورتی که دلشان می خواهد و هر تکنیک و ابزاری کارشان را پیاده کنند. استاد مثالهایی از هنرمندی آلمانی و از هنرمندان ایرانی در این زمینه زدند. پس در نتیجه نقاشی و انیمیشن اگر هر کدام این سه اصل را داشته باشند، بیان لازم را دارند. فرقی ندارد نقاشی باشد یا انیمیشن یا ….
حرفهای ارزشمند استاد در این زمینه هم ما را به همان نتیجه ی هنر جدید می رساند. این که هنرها و رشته های مختلف تنها ابزاری برای رساندن پیام هستند.
تکنیکهای مختلفی که در کارهایتان استفاده می کنید، چگونه شکل می گیرند؟
من هرجایی با یک تکنیک خاص کار کردم. من خودم را تکرار نمی کنم. چندین سال با قلم کلاسیک کار کردم همون کارهای سوررئال مثل دالی. بعد هر دفعه تغییر دادم الان مثلا دارم دسن کار می کنم با یک طنزهای کوچولویی در بعضی جاها این کارهای دسنی ممکن است پنج ماه کار ببرد.
راجع به کار آخرشان که در حال نقاشی کردنش بودند گفتند. تابلوی سه لتی از یک عروسی ایرانی با داستانهای مجزا در سه پلان که همچنان ویژگیهای داستانی و انیمیشنی داشت.
در تابلوهای نقاشیتان حسی از حرکت یا همان انیمیشن دیده می شود. درست است؟ آیا خودتان این روح حرکت و انیمیشن را به عمد در کارها اضافه می کنید؟
بله. اتفاقا تابلویی دارم که کاملا حرکتهای انیمیشنی دارد.
با استاد رفتیم و تابلو را دیدیم. استاد روی تابلو حرکتهای سواری که در حال حرکت بود یا یک نفر در حال پرتاب گرز، شیری در حال پریدن، تیر انداز و تغییر خم کمان که همه به صورت فریمهای روی هم و تا حدودی کمرنگ و محو نشان داده شده بودند را به روی تابلو نشان دادند. کاملا طراحی شده بودند تا حرکت و داستان را بیان کنند و به گونه ای بنا به قول خود استاد صادقی “انیمیشنی در یک تابلو". حتی اگر از دور نگاه می کردیم و به جزئیات تکرار و حرکتها توجه نمی کردیم، جنبش و زندگی در تابلو کاملا مشهود بود. در همان تابلو پرواز پرنده از روی درخت تا آسمان در تصاویر کاملی پشت سر هم نمایش داده شده بود. واضح ترین و شاخص ترین حرکتهای انیمیشنی مربوط به فیگورهای مرکزی بود که سیبی به دست داشتند و به سمت فیگور وسط پیشکش می کردند و در زیر آنها حیواناتی که در حرکت بودند. بعد از دیدن تابلو استاد به شوخی گفتند: «این هم یک انیمیشن دیگه که بهتون نشون دادم». و درست به همان شکلی که نقاشیها و روحیه ی نقاشانه ی خود را در انیمیشنهایشان وارد کرده بودند در این جا روحیه ی انیمیشن و حرکت و روایت را با همان تکنیک و روش خاص خود در یک تابلوی نقاشی ایستا وارد کرده بودند. و این حاصل همان برقراری ارتباط و تعامل بین نقاشی و انیمیشن است. (شکل ۴-۱)

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...