۰/۲۱

 

 

 

خطا

 

۱۸۸/۴۸

 

۵۶

 

۳/۳۷

 

 

 

 

 

 

 

 

 

کل

 

۲۴۴/۶۴

 

۵۸

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

همانگونه که در جدول فوق مشاهده می‌گردد، بین گروه آزمایش و کنترل از نظر نمرات بعد لذت از آزمایش علوم،‌ تفاوت معنی‌داری وجود دارد. بررسی میانگین‌ها (جدول ۴-۲) نشان می‌دهد که گروه آزمایش در بعد لذت از آزمایش درس علوم، نمرات بالاتری نسبت به گروه کنترل کسب کرده‌اند. همچنین بررسی مجذور اتای تفکیکی (اندازه‌ی اثر) حاکی از آن است که روش تدریس مبتنی بر هوش‌های چندگانه، ۲۱ درصد از واریانس نمرات لذت از آزمایش درس علوم را تبیین می‌کند که حاکی از تأثیرگذاری قابل قبول روش تدریس ذکر شده بر نمرات این بعد است.
نمودار ۴-۱۲، مسیر تغییرات نمرات لذت از آزمایش درس علوم را از پیش‌آزمون تا پس‌آزمون نشان می‌دهد.

نمودار ۴-۱۲
همانگونه که در نمودار فوق ملاحظه می‌گردد، نمرات گروه آزمایش، از پیش‌آزمون تا پس‌آزمون افزایش محسوسی داشته است؛ اما نمرات گروه کنترل، تغییر محسوسی نکرده است.
در مجموع یافته‌های تحقیق، حاکی از آن بود که گروه آزمایش که با بهره گرفتن از روش تدریس مبتنی بر هوش‌های چندگانه آموزش دیده‌ بودند، در مقایسه با گروه کنترل که با روش‌های متداول تدریس آموزش دیده بودند، از نظر نگرش نسبت به درس علوم و کلیه‌ی ابعاد آن، میانگین بالاتری نسبت به گروه کنترل کسب کردند. بنابراین فرضیه‌ی دوم تحقیق تأیید می‌شود.
پایان نامه - مقاله - پروژه
فصل پنجم
بحث و نتیجه گیری
در این فصل یافته های پژوهش به تفکیک فرضیات مورد بررسی قرار گرفته و نتایج بدست آمده مورد بحث قرار می گیرد. درپایان پیشنهادها ومحدودیت های تحقیق بر اساس نتایج ارائه می شوند.
۵-۱- خلاصه یافته های پژوهش
هدف این تحقیق«مقایسه تأثیرآموزش مبتنی برهوش‌های چندگانه و روش متداول بر یادگیری درس علوم دانش‌آموزان دختر ۸-۷ ساله مدارس ابتدایی شیراز در سال تحصیلی ۹۳- ۹۲» بود. برای بررسی آن فرضیات پژوهش مطرح وجهت آزمون استنباطی فرضیه ها از تحلیل کوواریانس استفاده می شود. خلاصه نتایج در زیر ارائه می گردد.
در فرضیه اول پژوهش رابطه بین آموزش مبتنی بر هوش‌های چندگانه درمقایسه باروش‌های تدریس متداول، بر یادگیری دانش‌آموزان مورد پژوهش قرارگرفت؛ نتایج نشان دادکه بین آموزش باروش هوش‌های چندگانه و یادگیری کلی دانش‌آموز را بطه مثبت و معناداری وجود دارد و سطح معناداری آن ۰۰۰۱/۰می باشد. همچنین نتایج نشان دادکه گروه آزمایش در ابعاد دانش، کاربرد، ترکیب و ارزشیابی، میانگین بالاتری نسبت به گروه کنترل کسب کردند؛ ولی از نظر ابعاد فهم و تجزیه و تحلیل، بین دو گروه تفاوت معنی‌داری وجود نداشت. بنابراین نتایج به دست آمده با نتایج پژوهش های (کوکسال،۲۰۰۷؛ گینزولمان ۲۰۰۲؛ اویلا، پاهاسکی وپرز۱۹۹۹؛ آلبرو، بران، الیاسون و ویند۱۹۹۷؛ همسویی دارد. ولی با تحقیقات باسکار وراون(۲۰۰۷؛به نقل از رضایی،۱۳۸۸) و بررسی های فورجن۲۰۰۰)که افزایش بهبود وارد می کنند مغایر است (به نقل از کلی وتنگنی،۲۰۰۶).
در فرضیه دوم پژوهش رابطه بین آموزش با روش هوش‌های چندگانه در مقایسه با روش‌های تدریس متداول، برنگرش دانش‌آموزان مورد پژوهش قرارگرفت؛ نتایج نشان داد که بین آموزش با روش هوش‌های چندگانه و نگرش دانش‌آموز نسبت به درس علوم و کلیه ابعاد آن رابطه مثبت و معناداری وجوددارد و سطح معناداری آن ۰۰۰۱/۰می باشد. نتایج به دست آمده با نتایج پژوهش های (اسماگورنسگی، ۱۹۹۷ ؛کمپبل،۱۹۹۷، ۱۹۹۹ ؛ دیکنسون،۱۹۹۲؛ امیگ، ۱۹۹۵؛ بل فالور، ۲۰۰۸؛کاکسال و یل، ۲۰۰۷؛ کسکانونالی، ۱۹۹۸؛ برمن ،۲۰۰۱؛کادیا و ابنزر،۲۰۰۳؛ ماسن،۲۰۰۷) همخوانی و همسویی دارد. و با نتایج پژوهش (کوکسال،۲۰۰۷)مغایرت دارد.
۵-۲- نتیجه گیری
با توجه به نتایج حاصل از داده های پژوهش که نشان داد راهبرد تدریس مبتنی بر هوش چندگانه در مقایسه با روش تدریس متداول، به طورکلی، بر یادگیری دانش‌آموزان در درس علوم تأثیرگذاربوده است می توان نتیجه گرفت که آموزش مبتنی بر هوش چندگانه، در مقایسه باکلاس درس سنتی چون دانش‌آموزان مشارکت بیشتری از خود نشان می دهند، بهره گیری دانش‌آموزان از استعدادها و خلاقیت های فردی هموارتر و یادگیری درسطح عمیق ترصورت می گیرد. همچنین معلمان می توانند از روشهایی برای آموزش درکلاس درس استفاده کنند که دانش‌آموزان را به پرورش و رشد هوش‌های ضعیف ترشان با بهره گرفتن از توانایی هایشان، ترغیب نماید؛ بنابراین یادگیری بهبود و افزایش می یابد. نتایج بدست آمده بانتایج پژوهش های اوالبی واوبوکاال[۳۶] (۲۰۰۹)، بل فالور [۳۷](۲۰۰۸)؛ داگالس، بورتن و دورهام[۳۸] (۲۰۰۸)؛ کوپر[۳۹] (۲۰۰۸)؛ جانسون[۴۰] (۲۰۰۷)؛ تیمور[۴۱] (۲۰۰۷)؛ ماسن (۲۰۰۷)؛ کاکسال ویل (۲۰۰۷)؛ اوزدمیر،گانیسو و تاکایا[۴۲] (۲۰۰۶)؛ یوکاک، بگ و یوسکا [۴۳](۲۰۰۶)؛ اوزدنر و ازکابن[۴۴] (۲۰۰۴)؛ کورنها بر و همکاران (۲۰۰۴) ، اوزدمیر ، کورکمز و کپتان (۲۰۰۲)؛ دابز[۴۵] (۲۰۰۱) ؛ برمن[۴۶] (۲۰۰۱) ؛
کمپبل (۱۹۹۹)؛ کسکانونالی (۱۹۹۸)؛ فنا خسرو(۱۳۸۵)؛ حاجی حسین نژاد و بالغی زاده (۱۳۸۳) وعبدی (۱۳۸۹)مشابه و هماهنگ می باشد.
همچنین نتایج پژوهش باتوجه به پیش آزمون نشان داد، درسطوح پایین حیطه های شناختی مخصوصاً (دانش و فهم) نمرات دانش‌آموزان کاهش محسوسی داشته است. در تبیین این تفاوت می توان گفت در روش سنتی آموزش بیشتر برحافظه و سطوح پایین شناختی صورت می گیرد ولی در آموزش مبتنی بر هوش‌های چندگانه چون دانش‌آموز به طور فعال تری درگیر مفاهیم آموزشی می شوند لذا در سطوح بالاتر حیطه شناختی یادگیری بهتر عمل می کنند. نتایج بدست آمده با نتایج پژوهش فرج اللهی و حقیقی(۱۳۸۴)همسو بود .
نتایج حاصل ازداده های تحقیق همچنین نشان داد که راهبرد تدریس مبتنی بر هوش چندگانه در مقایسه با روش تدریس متداول، نگرش دانش‌آموزان به درس علوم را به طور معناداری بهبود می بخشد؛ بنابراین می توان نتیجه گرفت در روش تدریس سنتی هدف انتقال دانش به یادگیرندگان باروش سخنرانی اغلب بر مبنای هوش زبانی-کلامی و منطقی-ریاضی انجام می شود؛ بنابراین دانش‌آموزانی که در این هوش ها قوی نیستند نگرش بدی به یادگیری دارند؛ همچنین آموزش با روش هوش‌های چندگانه چون بر اساس تفاوت های فردی فراگیران ارائه می شود؛ دانش‌آموز ازیادگیری لذت می‌برد. نتایج بدست آمده با نتایج پژوهش های ماسن(۲۰۰۷)، کاکسال ویل (۲۰۰۷)کیا و ابنزر (۲۰۰۳)، برمن(۲۰۰۱)، کسکانونالی ( ۱۹۹۸)، گودناو[۴۷] (۲۰۰۱) همسو می باشد.
همین طور در تبیین نتیجه ی فرضیه می توان اظهار داشت، دانش‌آموزان گروه آزمایش نمرات بهتری در پس آزمون علوم نسبت به گروه کنترل به دست آوردند و این افزایش نمره به خاطر این است که آنها آموزش مبتنی بر هوش غالب خود را دریافت کرده اند. به می توان نتیجه گیری کرد هر دانش‌آموز زمانی که آموزش مطابق با نوع هوش او باشد، می تواند یاد بگیرد.
لازم به ذکراست طبقه بندی دانش‌آموزان در حیطه های هوشی متفاوت به این معنا نیست که باید آن ها را در سطوح تعیین شده خاص حیطه های هوشی شان نگه داشت. هر شخص می تواند سطوح هوشی خود را بهبود بخشد تازمانی که از آموزش کافی برخوردار باشد (گاردنر،۱۹۸۳؛به نقل از نیسی و آکتامیش،۲۰۱۰).
با هماهنگ ساختن دروس با نیاز دانش‌آموزان و ترجیحات آن ها، یادگیری بهینه می شود. بر مبنای هوش‌های چندگانه منجر به فعال شدن یادگیرندگان و موفقیت دانش‌آموزان می گردد (نولن،۲۰۰۳).
زمانی که معلمان درس هایشان را با انواع هوش هماهنگ سازند نمرات پس آزمون دانش‌آموزان بهبود خواهد یافت (ویلر،۲۰۰۵) نظریه هوش‌های چندگانه عنوان می کند دانش‌آموزانی که وجود برخی محدودیت ها در مقوله های هوشی خاص، موجب عدم موفقیت آنان شده است می توانند از طریق به کارگیری روش هایی که موجب بروز مقولات هوشی توسعه یافته آنان می شود از این موانع عبور کنند (آرمسترانگ۲۰۰۱،ترجمه صفری،۱۳۸۷).
به طور کلی نتایج این پژوهش نشان می دهد که توجه به تفاوت های فردی و استفاده از آموزش بر اساس هوش‌های چندگانه باعث افزایش و بهبود یادگیری در علوم می شود و این مسئله قابلیت تعمیم به سایر زمینه های یادگیری وسایر فراگیران را هم دارا می باشد (درتاج وعاصمی،۱۳۹۱).
۵-۳-پیشنهادات کاربردی
۱- آموزش نظریه گاردنر در درس فنون تدریس به دانشجویان دوره های تربیت معلم و آشنا کردن آنان با اصول و پایه های نظری هوش چندگانه و چگونگی استفاده از آن در تدریس انجام شود.
۲-   دوره‌های آموزش ضمن خدمت و کارگاه‌های مختلف برای دبیران و مدیران مدارس، به منظور آشنایی با الگوهای تدریس بر اساس نظریه هوش‌های چندگانه برگزار گردد.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...