پژوهش های انجام شده با موضوع بررسی محتوای موضوعی داستانهای کوتاه زنان ایرانی دههی هفتاد- فایل ... |
نگاهی مهربان
بوی علف باران خورده
چرکس
نمودار ۹٫ نمودار تفکیکی موضوعات آثار فروغ حمیدیان
فرخنده آقایی
فرخنده آقایی در سال ۱۳۳۵ در تهران متولّد شد. او در رشته علوم اجتماعی فوق لیسانس دارد و کارمند است. نخستین اثر او مجموعه داستان «تپّههای سبز» (۱۳۶۶) حال و هوایی وهمناک و سورئالیستی دارد. زنان این مجموعه با ترس و اندوه روزگار میگذرانند و داستانها اغلب زبانی شاعرانه و پر استعاره دارد. دومین مجموعه داستان او «راز کوچک» (۱۳۷۲) آقایی را به عنوان یک نویسندهی جدّی در ادبیّات معاصر معرّفی کرد. این اثر در سال ۱۳۷۲ برندهی جایزهی قلم زرین مجلهی گردون و «بیست سال ادبیّات داستانی» وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی شد. مجموعهی سوم این نویسنده «یک زن، یک عشق» (۱۳۷۶) است. «جنسیّت گمشده» (۱۳۷۹) اوّلین رمان آقایی است که موضوعی جسورانه دارد او تلاشهای پسری برای تغییر جنسیّت را همپای سفر عرفانی او به هند، پیش میبرد. مجموعه داستان «گربههای گچی» (۱۳۸۲) فضای تازهای را پیش روی ما قرار میدهد. فرار از وضع موجود، ترس از مرگ و تنهایی و نداشتن قدرت برای تغییر سرنوشت از موضوعات این اثر میباشد.
خلاصه داستانها
چرا ساکت بمانم ؟
روای داستان دانای کل است و داستان زندگی کارگر پیری به نام «زینعلی ریاحی» که در کارخانهی شکلاتسازی کار میکند را روایت میکند. او سالهای سال در لاک خود سر فروده برده و حرفی نزده است و در طول ۱۸ سال هر روز ساعت شش صبح به سر کار میرفت و غروب برمیگشت. «هرکس هر چه میکرد او دم نمیزد». او پسری هجده ساله دارد که یک روز ناگهانی تصمیم میگیرد به جبهه برود. این تصمیم او آقای ریاحی را شوکه میکند و غم دوری و در خطر بودن پسرش مخصوصاً وقتی همرزم پسرش که در همسایگی آنها زندگی میکند شهید میشود او را دل شکسته و تنها میکند. آن قدر پریشان میشود که تصادف میکند و بعد از این تصادف دیگر سکوت نمیکند و هر چه را که به ذهنش میرسد به زبان میآورد. وقتی کسی برای عیادت او میآید آقای ریاحی تمام اتّفاقات مربوط به تصادف را با جزئیات دقیق برایش تعریف میکند. او گاهی فکر میکند پسرش مرده است. گاهی میگوید که آدم کمی نیست و پدر یک مرد است و پسرش در حال جنگ به سر میبرد.
در این میان همسر او بیشتر رنج میکشد هم غم دوری پسر و هم پر حرفی وقیحانهی آقای ریاحی که «آبرو برای او نگذاشته است» ولی «ریاحی میبافد خوب هم میبافد» و از همین بافتنهاست که ما میفهمیم او که بوده است.
مسائل زنان¨ مسائل عاطفی¨
مسائل اجتماعی و فرهنگی¨ مسائل سیاسیx
راز کوچک
داستان از منظر دانای کل روایت میشود. «وجی» زنی است که دو ماه در بیمارستان بستری است و تا کنون هفت هم اتاقی داشته که یا مردهاند یا مرخص شدهاند. وجی سرطان دارد ولی پذیرش این مطلب برای او سخت است او معتقد است اگر سرطان میداشت خودش میفهمید. همهی فکر و ذکر او پسر کوچکش رضا است. رضا دو سال دارد. وجی دوست دارد زودتر به خانه برگردد و او را ببیند. اما فقط «وجی» آنجا نیست، «حسن آزرمی» هم هست. او یک مجروح جنگی است که به طور مداوم با نامزدش «اشرف» تلفنی صحبت میکند. آزرمی را از طریق «وجی» میشناسیم. او در اثر اصابت خمپاره یک چشم و یک پایش را از دست داده و به همین خاطر نامزدش اشرف از ازدواج با او منصرف شده است و دیگر حتی به عیادت او نمیآید و در آخر داستان هم او را ترک میکند. زن دیگری هم هست به نام «ناهید دزفولی» جنگ زدهای که جنون آوارگی اختیار کلمات را از او گرفته. مدام به اطرافیانش و پرستاران و دکترها توهین میکند و مردم تهران را ترسو و بزدل میخواند. همه این آدمها با حرفهای مداوم به هم مربوط میشوند و همین حرفها و مکالمهها داستان را پیش میبرد.
در آخر داستان وجی که در حال مرگ است به مختار همسرش میگوید دلش برای آزرمی میسوزد و او باید به عیادت آزرمی برود و فرّخ (دخترش) را نیز ببرد. در واقع او میخواهد دخترش با حسن آزرمی آشنا شود.
مسائل زنان¨ مسائل عاطفی¨
مسائل اجتماعی و فرهنگی¨ مسائل سیاسیx
نسترن در باد، نسترن در باران، نسترن در خاک
راوی داستان زنی است که وقتی برای معالجه پدرش به ایتالیا میرود در آنجا با پسری به نام هرمز آشنا میشود. هرمز از تاجران جوان و خوش نام و از خانوادهای بسیار ثروتمند است.
هرمز به او علاقهمند میشود و از او میخواهد پس از بازگشت به ایران به خانوادهی او سر بزند. خانوادهی هرمز قدسیان از طبقات بالای جامعه محسوب میشدند. در ابتدا مادر هرمز یا همان خانم قدسیان با آنها به سردی و نارضایتی برخورد میکند تا جایی که دختر از ازدواج با هرمز منصرف میگردد ولی دفعهی بعد به خاطر تنها پسرشان و التماسها و تهدیدهایش با اکراه او را به عنوان عروس میپذیرد. چند روز بعد عموی هرمز «اکبر قدسیان» میمیرد و آنها مراسم بزرگی در خانهشان برگزار میکنند. خانهی آنها قوانین بسیار سخت و شدیدی دارد. مثلاً خانم قدسیان از راوی میخواهد که در حین پذیرایی فقط از روی گلهای قرمز فرش راه برود.
پس از اتمام مراسم همهی مهمانها «با ماشینهای آخرین سیستمشان» به سمت بهشت زهرا میروند. وقتی به آنج
ا میرسند باران تند و وحشتناکی شروع به باریدن میکند تا جایی که همه حضار خیس و گِلی میشوند. راوی درحالی که با پدرش در حال بازگشت از بهشت زهرا است به طور ناگهانی در درون جوی آب خروشانی که در اثر باران شدید ایجاد شده است میافتد و همین طور پیش میرود وقتی بیدار میشود میبیند که در جایی است بسیار زیبا و آفتابی. او چهرههای زنانی را میبیند که در درون لجنزار فرو رفتهاند و موهایشان را خزه فرا گرفته. وقتی میخواهد آنها را بیرون بکشد با مخالفت آنها روبرو میشود. آنها از این که در لجنزار هستند راضی بودند و لذّت میبردند. او خانم قدسیان را نیز در میان آن زنان میبیند. او به راوی میگوید که سالهای سال است که آنجا زندگی میکند و نام او خانم قدسیان نیست! در آخر راوی هر چه میاندیشد پدرش و هرمز و گلهای قرمز قالی را به یاد نمیآورد.
مسائل زنان¨ مسائل عاطفی¨
مسائل اجتماعی و فرهنگیx مسائل سیاسی¨
صدای دریا
راوی داستان زنی است که مبتلا به بیماری جذام است و از پذیرش این حقیقت تلخ طفره میرود. او نمیخواهد باور کند که جذام دارد. پس به رویاهای شاعرانه پناه میبرد و برای دکتر توضیح میدهد که او جذام ندارد بلکه آن حفرههای روی صورتش در واقع چیزی جز سنگهای ساحل دریا نیستند، سالها پیش که دخترش بسیار کوچک بوده به شمال میروند و در کنار دریا شروع به چیدن تمشک میکنند. زن خسته میشود و روی ساحل گرم دراز میکشد و دخترش مشغول بازی میشود. او سنگهای صیقل خورده را روی صورت و بدن مادر میچیند ولی موقع رفتن وقتی زن برمیخیزد آن سنگها از او جدا نمیشوند و بیشتر فرو میروند. با این وجود زن احساس آرامش میکند زیرا در تمام طول شب صدای دریا و موجهایی که به ساحل میخورند را میشنود.
مسائل زنان¨ مسائل عاطفیx
مسائل اجتماعی و فرهنگی¨ مسائل سیاسی¨
تفالهها
در این داستان با زنانی آشنا میشویم که میخواهند به مردان متّکی نباشند. بنابراین به تنهایی به سفر کاشان و مراسم گلابگیری میروند. وقتی میرسند متوجّه میشوند که تمام اتاقها پر است و هیچ کسی دوست ندارد با افرادی که بچه دارند هم اتاق شود بالاخره اتاقی در کنار توالت عمومی نصیب آنها میشود. آنها صبح روز بعد به باغ گل میروند و مراسم گلابگیری را تماشا میکنند. در آنجا دیگهای بزرگی وجود دارد که گلها را در آن قرار میدهند و عرق آنها را درون شیشه میریزند. سپس تفالهی گلها را دور میریزند. غروب همه به هتل برمیگردند. راضیه در کمد لباسها عکس عروسی تکه تکه شدهای را پیدا میکند و به همه نشان میدهد. آنها با کنجکاوی قطعهها را کنار هم میچسبانند. اعظم میگوید زنان وقتی عکسهای عروسی خود را پاره میکنند که وضع خیلی خراب باشد. راضیه در جواب میگوید وقتی تفاله شدی و گلابت که گرفته شد باید منتظر چنین چیزی باشی.
مسائل زنانx مسائل عاطفی¨
فرم در حال بارگذاری ...
[یکشنبه 1400-08-02] [ 12:28:00 ب.ظ ]
|