آخرین نظریه‌ای که امروزه توسط برخی از جامعه شناسان مطرح می شود، بررسی مسئله حاشیه‌نشینی در سه سطح کلان، میانه و خرد است. براساس این نظریه، حاشیه نشینی معلول مسائل کلی نظام جهانی است که با توجه به شرایط تاریخی خاصی ظهور یافته است: لذا، بررسی شرایط تاریخی و جریان‌های دخیل در زایش و رشد مسئله ضرور می افتد.
چنان چه سه سطح تحلیل یاد شده در تبیین مسکن نابهنجار به کار گرفته شود، مشخص می گردد که نظام سرمایه داری جهانی (سطح کلان) در جریان پویش تاریخی خود، زمین و مسکن را به کالایی جهت انباشت سرمایه که منطق درونی این نظام پویاست، بدل می سازد و نیاز به سرپناه که همواره مسئله ساز بوده است را به حیطه های حرکت ذاتی خود می افزاید و دستیابی به مسکن را به جایگاه خانواده در نظام سلسله مراتب اجتماعی، متکی می دارد و لذا طیف انواع مسکن از کاخ نشینی تا کوخ نشینی را پدید می آورد.
تا پدید آمدن چنین طیفی، همواره عده ای بدون سرپناه باقی می مانند و عده ای در سرپناه های غیر مناسب شب به روز می آورند.
لذا، کمبود مسکن (سطح میانه تحلیل ) به امری همیشگی بدل می شود. گرچه تکنولوژی معاصر، خاصه با امکان پذیر شدن رشد عمودی مکان (آپارتمان سازی)، قادر به برآوردن این نیاز بشریت طی برنامه‌ای زمان‌بندی شده‌است، لیکن ویژگیهای ساختاری جهان معاصر (سطح کلان تحلیل) از تحقق این امر جلوگیری می‌کند. از این رو با افزایش افزون جمعیت و رسیدن جوانان به مرحله ء تشکیل خانواده جدید و مستقل از طریق سنت مقدس ازدواج و مهاجرت وسیع به شهرها، کمبود مسکن یا معضل مسکن (سطح میانه ی تحلیل) حادتر می شود.
واکنش تجربی به این معضل بیتوته در انواع مسکن نابهنجار است (در سطح خرد تحلیل) ( زاهدانی، ۱۳۶۹: ۱۹).
دیدگاه اول ، یا تبیین کارکرد باوری در مورد مهاجرت ، بر نظریات جامعه شناختی کارکرد باوری کلاسیک مبتنی است . این دیدگاه در جامعه‌شناختی مهاجرت طرفداران بسیاری داشته و تا مدتها یی که تاز میدان نظریه پردازی و تحقیق درباره مهاجرت بوده است.
از طرف دیگر، اگرچه زمینه های کلاسیک نظریات تضاد باوری همزمان با کارکرد باوری در مورد مهاجرت وجود داشته ، اما جامعه‌شناسان در تحقیقات خود عنایتی به این دیدگاه نداشتند .
دسته‌ای از جامعه شناسان روستایی که مسلح به نظریات تضاد باوری بودند بر پدیده مهاجرت توجه‌ای خاص مبذول داشته و براساس نظریات « وابستگی» و « اقتصاد سیاسی » که تازه به میدان آمده بود به ریشه یابی مهاجرت اقدام نمودند.
۳-۱۴- علت مهاجرت اقوام
دو دسته عوامل برای بیان علت مهاجرت در نظر گرفته شده است :
مقاله - پروژه
۱) عوامل تغییر دهنده ، ۲ ) عوامل رکودی
عوامل اول با نفوذ سرمایه داری در مناطق سنتی و ایجاد تغییر در تکنیک های تولیدی ارتباط دارد . (لهسائی‌زاده،۱۳۶۸: ۱۳-۱۱)
تکنیک های جدید کارگر اضافی ایجاد می کند و آنها را مجبور به مهاجرت می نماید. عوامل رکودی زمانی عمل می کنند که رشد جمعیت از تولیدات کشاورزی پیشی می گیرد و نیروی کاراضافی را مجبور به مهاجرت می نماید .
پس ماهیت مهاجرت روستائیان با انتقال ساختی روستاها در اثر ادغام در نظام سرمایه داری مرتبط است. پس انباشت سرمایه داری در شهرها و مکانیزه شدن کشاورزان هر دو عامل دفع جمعیت از روستاهاست .
در دیدگاه دوم پژوهشگران وابستگی بیان می کنند که محیط شهری پذیری مهاجران نمی باشد و آنها را در زاغه ها جا می‌دهد . وجود زاغه ها خود دلیلی بر عدم جذب مهاجران دربافت شهری است . مهاجران نه تنها در شهرها حل نمی شوند بلکه به صورت بیکاران یا نیمه بیکاران در حاشیه شهرها اسکان می یابند( زاهدانی، ۱۳۶۹: ۱۸-۱۴). به بیان دیگر مهاجرت روستاییان به شهرهارا می توان به دو دسته ازعوامل نسبت دادکه تحت عناوین کلی به این صورت نام برد:
رانش از روستا:
که در دو وضعیت طبقه بندی شده است: یکم، وضعیتی که رکود اقتصادی روستا، رهاشدن فعالیت ها و تنزل محیطی و منابع طبیعی باعث رانده شدن « منفی» نیروی کار می شود ؛ دوم، وضعیتی که رونق اقتصاد روستا ، جایگزینی نیروی کار با فناوری‌های جدید و اشباع محیطی و منابع طبیعی باعث رانده شدن « مثبت نیروی » کار می گردد .
کشش شهر:
کشش شهر نیز در دو وضعیت طبقه بندی شده است. یکم ، وضعیتی که تقاضای حقیقی در بازار کار وجود دارد و ظرفیت جذب در بخش های شهری باعث کشانده شدن مثبت نیروی کار روستایی به شهر می شود؛ دوم، وضعیتی که انتظارات کاذب از طرف مهاجران روستایی وجود دارد و بدون وجود ظرفیت جذب در بازار مولد شهری کشانده شدن منفی نیروی کار روستایی را در پی دارد . (صرافی،۱۳۸۱: ۱۲)
۳-۱۵- پیامدهای مهاجرت
اینکه مهاجر در کجا زندگی می‌کند و آیا در کنار خویشاوندان خود است یا تنهاست ، اینکه آیا قادر به یافتن کاری هست و نیز پیشینه و شخصیت فرد ،کلیه این عوامل در اینکه آیا فرایند مهاجرت موجب از هم گسیختگی سازمان اجتماعی می شود یا نمی‌شود مؤثر است.
در تحقیقی که در طرابلس لیبی انجام داده شده است ، نشان داده شده است که بعضی از مهاجران از گمگشتگی اجتماعی رنج می برند . نقل مکان مهاجران قدیمی و بومیان اهل طرابلس از قسمت قدیمی شهر موجب قطع رابطه مهاجران قدیمی و تازه‌واردانی شده است که برای اولین بار به قسمت قدیمی شهر وارد می‌شدند .
گوناگونی مشاغل جدید شهری در دستگاه دولتی ، صنعت نفت و سایر بخش ها ، که مانع از تمرکز منطقه‌ای گروه های مهاجران صاحب یک شغل – که در گذشته ممکن بود - می شود خود موجب تسریع این فرایند می شود و در نتیجه نوعی احساس بی ریشگی در میان مهاجران به ویژه مهاجران تازه وارد پدید می‌آید و بسیاری شکوه می‌کنند که احساس تعلق اجتماعی خود را از دست داده اند .
تحرک جغرافیایی در شهر موجب ایجاد انقطاع اجتماعی در حلبی شهرها شده است . ویران کردن حلبی شهرها صرف نظر از اینکه دولت طرحی برای اسکان ساکنان آن داشته باشد یانه – موجب قطع رابطه دیرینه همسایگی و ایحاد مشکلاتی در زمینه سازگاری (با زندگی جدید) می‌شود اما در قاهره پیوندهای مهاجران با خویشان و آشنایان در روستاها می تواند از اثرات منفی تحرک جغرافیایی بکاهد . معذلک ممکن است تغییرات شدیدی در وضع کاری مهاجران پیش آید.
اگر بخواهیم به طور کلی عوامل ایجاد ویا بروز حاشیه‌نشینی را نام ببریم می‌توان از مهاجرت بی‌رویه به شهرها به عنوان عامل اصلی نام برد که این نیز معلول ، عوامل گوناگونی همچون دافعه‌های اقتصادی محل سکونت قبلی ، دافعه‌های اجتماعی – فرهنگی محل سکونت قبلی ، جاذبه‌های اقتصادی شهر و جاذبه‌های اجتماعی – فرهنگی شهر می باشد ؛ بیکاری در محل قبلی ، شغل نامناسب ، عدم دسترسی به امکانات آموزشی ، عدم دسترسی به امکانات رفاهی ، عدم دسترسی به راه های ارتباطی مناسب ، نداشتن زمین ،کاهش منابع مالی و عدم توجه به بخش کشاورزی و مکانیزه شدن فعالیت‌های کشاورزی بر ایجاد و گسترش حاشیه نشینی تأثیر می گذارد (ربانی و همکاران،۱۳۸۵: ۱۰۴- ۱۰۱) .
نوعی خرده فرهنگ را نیز در این محله ‌ها قابل بحث است این خرده فرهنگ از ابتدای ورود مهاجر به مکان جدید او را راهنمای و همراهی می‌کند و شاید بتوان این گونه نتیجه گرفت که یکی از عوامل مهمی که باعث مهاجرت گسترده تر می‌شود همین خرده‌ فرهنگ مهاجرین است؛به بیان بهتر زندگی حاشیه نشینی و کنش متقابل اعضای آنها با یکدیگر عامل بوجود آورنده ی فرهنگ خاصی است که با فرهنگ حاکم بر جامعه تفاوت دارد. خرده فرهنگ زاغه ای از افرادی تشکیل یافته که کم و بیش مشکلات مشابهی دارند و ارتباطات آنها با یکدیگر ، ارزش ها و گرایش های جدید را به وجود می آورد بنابراین بسیاری از رفتارهایی که در فرهنگ حاکم جامعه ، ناهنجار و یا انحرافی تلقی می شود در این مکان ها عادی می‌باشد (ربانی و همکاران،۱۳۸۵: ۹۴) .
حتی در اکثر موارد مهاجرت مشاهده می شود تغییرات زندگی اقتصادی و تحولات فرهنگی همراه با بُعد مسافت، موجبات تضعیف اقتدار خانوادگی را فراهم می آورند.
رفته رفته در مکان جدید پاره ای کمبودهای عاطفی و حمایتی ظاهر می شوند که این خود زمینه مشارکت تازه ای را در قالب همبستگی متقابل با همسایگان پدید می آورد، به طوری که بُعد مکانی، تعیین کننده برخورد دوستانه و یا بیگانگی میان این و آن و این گروه و آن گروه می شود و حسن همجواری به مرور به نوعی رابطه برادر مسلکی می انجامد که البته نسبت به رابطه موجود در خانواده تباری از استحکام و استواری کمتری برخوردار است و باز هم در مقام مقایسه می توان گفت که دامنه رابطه ارگانیک در اینجا بسیار محدودتر است.
در عرصه وسیع شهری، به ویژه از نقطه نظر بازار کار و کوشش معیشتی، فرد مهاجر صرفاً عنصری محسوب می شود که در میان آحاد بی شمار مردمی موقعیت تازه ای را جستجو می کند.
با در نظر گرفتن این شرایط می‌توان به وضوح به روند ایجاد یک زندگی حاشیه‌ای پی برد. در این ارزیابی باید در عین حال موضع خود مهاجرین را نیز در نظر داشت که در پیچیده تر شدن معضل تطبیق پذیرشان بی‌تاثیر نیست.
چه در واقع در موارد بسیاری افراد مزبور نه تنها تلاشی در جهت همشناسایی با هویت رسمی نمی‌کنند، بلکه با پافشاری بر هویت عشیره‌ای یا قومی خود با آن برخوردی ناسازگارانه دارند.
البته سرسختی هایی از این نوع، به معنی مبرا ماندن هویت قومی از تغییر نیست، زیرا با توجه به اینکه عوامل سازنده هویت به میزان وسیعی از واقعیت های زندگی اجتماعی نشات می گیرند، بی تردید هویت قومی فرد مهاجر نیز به واسطه تفاوت در موقعیت مکانی و نحوه زیستی تحول می یابد.
بدین معنی که به واسطه پویایی، بازسازی آن با تغییراتی همراه می شود. در واقع از دست دادن ریشه تباری، از دست دادن پاره‌ای از باورهای ذهنی، رها شدن از بخشی از پیوستگی های خانوادگی، احساس تامین کمتر و بی نام و نشانی در زندگی شهری، همه از عواملی هستند که بازسازی هویت را با تغییر همراه می سازند و از فرد مهاجر انسانی پدید می آورند که با گذشته خود متفاوت است (نورایی، ۱۳۷۶: ۳۵۲- ۳۵۱).
به طور کلی درصد قابل توجهی از حاشیه نشینان کلان شهرها از گروه های قومی هستند که به علت محرومیت های اقتصادی و اجتماعی نظیر نرخ بیکاری بالا ، داشتن مهارت های اندک شغلی و حرفه ای به این مناطق مهاجرت کرده اند .
نرخ بیکاری بالا، داشتن مهارت های اندک شغلی و حرفه ای و مشکلات سازگاری با محیط اجتماعی جدید ازویژگی های این گروه های قومی است که محرومیت هایی نظیر عدم دسترسی به فرصت های شغلی مناسب را موجب شده است . (احمدی، ۱۳۸۴: ۱۱۵- ۱۱۴) .
اما حاشیه نشینی نیز با ویژگی ها یی همراه است .
هاچ مولر ویژگی های مناطق حاشیه نشین را اینگونه بیان می دارد :
مهاجرت و بیکاری طولانی باعث کاهش سرمایه های انسانی در منطقه می شود که در نتیجه مانع سرمایه گذاری ها برای خنثی کردن بیکاری و مهاجرت می شود.
در حاشیه قرار گرفتن و سطح پائین زندگی، استخدام بهتری افراد را برای بخش سیاسی و سازمانی مشکل می سازد. این مشکل به دلیل مهاجرت افراد تحصیلکرده و توانا روز به روز وخیم تر می شود در نتیجه منطقه فاقد نیروی انسانی لازم برای اداره ی مؤثر منطقه ای جهت غلبه بر مشکلات ناشی از در حاشیه قرار گرفتن منطقه‌‌‌ای خواهد بود.
مشکلات در حاشیه بودن و قدرت خرید پائین در منطقه باعث کاهش علاقه برای سرمایه‌گذاری در بخش خدمات یا تولید کالای مناسب برای مصرف کننده می‌شود و باعث کاهش بیشتر در قدرت خرید می‌شود. (ربانی و همکاران، ۱۳۸۳: ۱۲۴-۱۲۳)
به اعتقاد لوییزحاشیه نشینی با «فرهنگ فقر»[۱۶] همراه است و ساکنان این مناطق که عمدتاً‌ از مهاجران هستند به لحاظ سوابق قومی و محدودیت در تحرک اجتماعی و پایگاه اقتصادی و اجتماعی پایین، با ساکنان سایر مناطق شهری متفاوت می باشند. فقدان خلوت و حریم خصوصی در خانواده‌های حاشیه نشین به گونه‌ای که هر محدوده‌ای در دسترس و کنترل همه اعضای خانواده است، ‌شکاف زیاد بین اعضای خانواده، رقابت و کشمکش برای دستیابی به لوازم زندگی به دلیل کمبود آنها، احساس بی ارزشی،‌ تحقیر، درماندگی، سرشکستگی، سرگردانی و عدم هویت، ناتوانی در فروخوردن خشم خود، و سایر احساسات زمینه را برای رفتار بزهکارانه در جوانان به وجود می آورد. ماجراجویی، پرخاشگری و تن دادن به احساسات و امیال آنی از ویژگی های فرهنگ فقر است که بر مناطق حاشیه نشین حاکم می باشد (احمدی، ۱۳۸۴: ۱۸۵- ۱۸۴).
به عنوان مثال یکی ازآسیب های اجتماعی که تهدید کننده این جمعیت می باشد اعتیاد به مواد مخدر است. مطالعات نشان داده اند با بیشتر شدن فقر در جامعه با افزایش دستگیری ها رو بر هستیم. می توان گفت که در جامعه فقیر تر میزان حساسیت نسبت به اعتیاد و جرایم مرتبط با آن بیشتر می شود و یا می توان گفت که در جامعه ای که میزان دستگیری های افراد مجرم در حوزه مواد مخدر بالاست فقر در آن جامعه افزایش داشته است یا بر طبق نظریه واقعیت اجتماعی جرم (چمبلیس به نقل از تایو[۱۷] ۱۹۹۸) بیشتر دستگیر شدگان از میان فقرایند.
بر اساس تحلیل شاو و مک کی فقر به عنوان عاملی که بر جرم مؤثر است مطرح می باشد اما سامپسون و کروز معتقدند که این عامل به طور غیر مستقیم عمل می کند، بدین معنا که این متغیر با کاهش مشارکت و کنترل رسمی و غیر رسمی بر جرم اثر می گذارد (محسنی تبریزی، ۱۳۸۵) .
در روستا به علت حاکمیت عناصر فرهنگی رابطه میان نابرابری و اعتیاد ضعیف تر است . جامعه روستایی که جامعه ای بسته است با تلق به سنت های محافظه کارانه هم نابرابری را می پذیرد و هم مصرف مواد اعتیاد آور را رد می کند. نتایج پژوهش ها نشان داد که همراه با رشد جمعیت شهری پدیده های مرتبط با اعتیاد نیز افزایش داشته است. در واقع شهر نشینی از چند منظر عامل خطری برای سوء مصرف مواد مخدر است. خروج از قیود سنت حاکم بر جامعه روستایی و ورود به جامعه باز شهری بدون تقویت جنبه های محافظ در برابر خطرات موجود منجر به مواجهه با مصرف این مواد خواهد شد از سوی دیگر برخورد با هنجارهای حاکم در زندگی شهری و تسلط فردگرایی بر جامعه که مغایر با فرهنگ مسلط بر جامعه روستایی است در گروهی به اختلال در هویت منجر شده و عدم تطابق با شرایط موجود آن ها را به سوی انزوا و نا امیدی سوق می دهد. فرد روستایی با هجرت به شهر بیکاری را در روستا کاهش می دهد و با ورود به شهر بر تعداد بیکاران شهری اضافه می شود. در روند توسعه شهر نشینی به ویژه بعد از انقلاب صنعتی در قرن نوزده با دگرگونی ساختار اقتصادی – اجتماعی سنتی ، توزیع نابرابر منابع و تسهیلات در فضای منطقه ای توسعه یافته است که با وضع مناسبات نوین اجتماعی ف زمینه ساز شکل گیری ساختار از رسمیت افتاده ای از توسعه بوده ایم که این خود، پدیده شهر نشینی را به عامل خطر مبدل ساخته است.
روستاییان تازه شهری شده با عدم آگاهی کافی در برابر عناصر شهری و تسلط فرهنگ زندگی شهری با پدیده آنومی مواجه می شوند ، واکنش افراد در برابر این پدیده یا به صورت یأس و انزوا و یا به صورت اعتراض و انجام رفتارهای مجرمانه بروز پیدا می کند. فرد مبتلا به آنومی به علت باور نداشتن هنجارهای موجود و نبود هنجار جایگزین ، دچار بی هنجاری شده و از سوی دیگر عدم تطابق با هنجارهای موجود می تواند او را به سوء مصرف مواد مخدر سوق دهد. توماس و زنانیکی نیز مفهوم نابسامانی اجتماعی را به عنوان کاهش تأثیر قواعد اجتماعی بر رفتار اعضای یک گروه تعریف کرده اند. این روند با تراکم جمعیتی زیاد، تضاد فرهنگی، نرخ بالای مهاجرت ، تغییرات تکنولوژیک و سایر ویژگی های زندگی شهری تشدید می شود . گسترش اعتیاد در کشور یکی از ویژگی های نابسامانی اجتماعی است.
محیط های نامأنوس شهری برای مهاجرانی که از فرهنگ خود جدا شده‌اند و انتخاب حاشیه شهرها به عنوان محل سکونت و قرار گرفتن در شرایط خاص زندگی شهری به همراه فقر اقتصادی انحرافات اجتماعی را افزایش می‌دهد. دوگانگی یا چند گانگی فرهنگی حاکم بر مناطق حاشیه نشین بازتاب شیوه زندگی طبقات پایین اجتماعی است که معمولاً‌به عنوان فرهنگ فقر شناخته می شود و یکی از عوامل موثر در رفتار بزهکارانه و مجرمانه است. معمولاً ‌دار و دسته های بزهکار در اجتماعات خرده فرهنگی، جایی که شانس کسب موفقیت از راه های قانونی کم است، رشد می یابند. برخورد هنجارها در خرده فرهنگهای متفاوت شرایط را برای رفتار بزهکارانه آماده می‌سازد. در این مورد، معمولاً خرده فرهنگ‌های ساکنان مناطق حاشیه نشین، که پایگاه اقتصادی- اجتماعی پایینی دارند با فرهنگ عمومی کلان شهرها در تضاد قرار می گیرند. واحدهای مسکونی مناطق حاشیه نشین، در مقایسه با سایر مناطق شهری، فرسوده‌اند و زیر بنای اندک و مصالح ساختمانی نامناسب و تجهیزات ناقص دارند. ساکنان این مناطق اغلب امکانات رفاهی خانواده های شهرنشین را ندارند. بی اعتنایی نسبت به سازمانها و نهادهای دولتی، به ویژه پلیس، ازدحام جمعیت، نداشتن کار مطمئن و دایمی و زیاد بودن تعداد اعضای خانواده از ویژگی‌های مهم اقتصادی و اجتماعی مناطق حاشیه نشین است که زمینه را برای رفتار بزهکارانه و مجرمانه فراهم می سازد(احمدی، ۱۳۸۴: ۱۸۵).
به دنبال حاشیه نشینی و آلونک نشینی و توسعه محلات فقیر نشین و محلات کثیف، خرده فرهنگی در این شهرهای بزرگ رشد پیدا می کند، اعتقاد به قضاء و قدر، توجه به زمان حال و علاقه به مسائل و امور عینی، ماجراجویی، تن دادن به احساسات و امیال را از مظاهر آن دانسته‌اند، نشان دادن پرخاشگری وسیله ای است برای بیرون ریختن احساسات که موجب می شود کسانی که در فرهنگ فقر به سر می برند کمتر دچار خودخوری و سرکوفتگی احساسات شوند.
در شهرها، با وجود کمبود تشکیلات و پایین بودن سطح تشکیل در میان ساکنان محله های فقیر نشین غالباً‌یک احساس گروهی و روحی همبستگی در میان آنان دیده می شود.
این احساس در هر بخشی از یک شهر و یا در هر کشوری نسبت به کشور دیگر فرق می کند. عوامل عمده در ایجاد این تفاوت عبارت است از؛ وسعت محلات فقیر نشین، ویژگی های طبیعی آن، مدت اقامت مردم در شهر و غیره. همچنین سوابق قومی، اجاره بهاء زمین پیوندهای خویشاوندی بین آنها و محدودیت تحرک اجتماعی.
احساس همبستگی و تعلق گروهی در یک محله خاص فقیر نشین وقتی به حداکثر می رسد که افراد ساکن در محله دارای پیوندهای خویشاوندی مانند دسته جات و انجمنهای متشکل از داوطلبان محلی به امور مردم رسیدگی کنند و مردمان محله مجبور باشند از حریم و منافع خود حفاظت و دفاع کنند. این احساس محلات فقیر نشین شهر را از بخش‌های دیگر شهر متمایز می‌کند.
وجود خرده فرهنگ‌های گروهی و صنفی دیگر نیز در درون شهرها می‌تواند به محل تمرکز آن گروه ها ویژگی و خصلت های روانشناسی خاصی بخشد و آنها را از سایر محلات متمایز سازند (توسلی، ۱۳۷۴: ۱۸۹). روستایی هایی که به دلیل مشکل کمبود اشتغال و درآمد ، دیگر توانایی حفظ جمعیت خود را ندارند و نتیجه آن فرارمردم و سکنه آن ها به سوی شهر هاست. این افراد به صورت آلونک نشین ، زاغه نشین در هر گوشه و کناری سکنی می گیرند و برخی از ایشان نیز در پیاده رو ها و زیر پل ها روزگار می گذرانند (کورا، ۱۳۸۴ : ۱) و در نهایت این فقر مشکلات عدیده از جمله گرایش به بزهکاری و انحرافات را در شخص موجب می شود.
۴-۱- مقدمه
با توجه به این مهم که تاکنون در پژوهشی به ساختار قومیتی و جمعیتی اسلامشهر و نقش آن در امنیت منطقه با تأکید بر همگرایی اقوام نپرداخته است در این پژوهش سعی شد نتایج مطالعات و تحقیقات مرتبط با تنو ع قومیت و پیامدها و تبعات آن بر اساس مطالعات مختلف ذکر گردد.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...