۱-واقعیت را انکار نکند و درد و رنج موقعیتها را با انکار کردن نادیده نگیرد، بلکه با واقعیتها به صورت واقعگرایانهای روبرو شود.
۲-هویت موفق داشته باشد یعنی هم عشق و محبت بورزد و هم عشق و محبت دریافت کند. هم احساس ارزشمندی کند و هم دیگران احساس ارزشمندی او را تأیید کنند.
۳-مسئولیت زندگی و رفتارش را بپذیرد و به شکل مسئولانه رفتار کند. پذیرش مسئولیت کاملترین نشانه سلامت روانشناختی است.
۴-توجه او به لذت دراز مدتتر، منطقیتر و منطقی با موقعیت باشد.
۵- بر زمان حال و آینده تأکید نماید نه بر گذشته و تأکید بر آینده نیز جنبه دور نگری داشته باشد نه به صورت خیالپردازی باشد. واقعیت درمانی گلاس نیز بر سه اصل: قبول واقعیت، قضاوت در درستی یا نادرستی رفتار و پذیرش مسئولیت رفتار و اعمال استوار است و چنانچه در شخص این سه اصل تحقق یابد نشانگر سلامت روان- شناختی است(گلاس، ۱۹۶۵).
نظریهی اسکنیر[۳۴]:
سلامت روانی و انسان سالم به عقیده اسکنیر معادل با رفتار با قوانین و ضوابط جامعه است و چنین انسانی وقتی با مشکل روبرو شوند از طریق شیوه اصلاح رفتار برای بهبود و بهنجار کردن رفتار خود و اطرافیانش به طور متناوب استفاده میجوید تا وقتی که به هنجار مورد پذیرش اجتماع برسد، به علاوه انسان سالم بایستی آزاد بودن خودش را نوعی توهم بپندارد و بداند که رفتار او تابعی از محیط است و هر رفتار توسط حدودی از عوامل محیطی مشخص گردد. انسان سالم کسی است که تأییدات اجتماعی بیشتری به خاطر رفتارهای متناسب از عوامل متناسب از دیدگاه اسکینر این باشد که انسان بایستی از علم، نه برای پیشبینی بلکه برای تسلط بر محیط خودش استفاده کند. در این معنا فرد سالم کسی است که بتواند با هر روش بیشتر از اصول عملی استفاده کند و به نتایج سودمندانهتری برسد و مفاهیم ذهنی مثل امیال، هدفمندی، غایت نگری و غیره را کنار بگذارد(فرهیخته۱۳۸۹).
۲-۲ تعارض کار- خانواده
تقابل میان کار و خانواده یکی از موضوعات مورد توجه بسیاری از پژوهشها در ۲۵ سال گذشته بوده است(گرین هوس و پاول[۳۵]، ۱۹۹۶). علوم مدیریت و روانشناسی نیز علاقه بسیاری به مطالعه اینکه چگونه مردان و زنان میان مسئولیتهای شغلی و خانوادگی خود تعادل ایجاد میکنند، داشتهاند (ادوارد و روثبارد[۳۶]، ۲۰۰۰؛ کرچ میر[۳۷]، ۱۹۹۲؛ کوسک، نویی و دمار[۳۸]، ۱۹۹۹)؛ در این میان با تغییر در ماهیت و ساختار نقشهای کاری و خانوادگی، مانند شاغل شدن زوجین، حضور بیشتر زنان در مشاغل و کم رنگ شدن برخی نقشهای سنتی در مسئولیتهای زندگی خانوادگی افراد (بارنت و هاید[۳۹]، ۲۰۰۱؛ ادوارد و روث بارد، ۲۰۰۰؛ جنکینز، رپتی و کروتر[۴۰]، ۲۰۰۰) مطالعات بسیاری در این زمینه انجام شده است (به نقل از شاین و چن[۴۱]، ۲۰۱۱). پیشینه مسائل مربوط به کار و خانواده عمدتاً بر روی تعارض میان حدود فعالیتهای شغلی و خانوادگی، یا همان تعارض کار-خانواده (WFC)[42]، تمرکز یافته است، گرچه اصطلاح کار-خانواده و کـار-زنـدگی[۴۳] اغلب بجای یکـدیگر استفاده میشـود؛ اما بین این دو تمـایز وجود دارد، چرا که عنوان کار-خانواده به مسائل مربوط به نقشهای همسری و والدینی در خانه اشاره دارد و کار-زندگی به سایر نقشهای غیر شغلی فرد مانند عضویت در گروه های اجتماعی، فعالیتهای مذهبی و غیره مربوط است.
براساس مطالعات کان (۱۹۶۴)؛ بیوتل و گرین هوس (۱۹۸۵) تعارض کار-خانواده را اینگونه تعریف کرده اند «نوعی از تعارض بین نقشی[۴۴]، که در آن فشار ناشی از نقشهای حیطه کار و خانواده در برخی از جنبه ها با یکدیگر ناسازگار هستند، از این رو انجام یک نقش (شغلی یا خانوادگی) باعث دشواری در انجام دادن نقش دیگر میشود» ( به نقل از، شاین و چن، ۲۰۱۱).
تعارض کار-خانواده زمانی رخ میدهد که انتظارات مربوط به یک نقش با توانمندیهای شخص برای اینکه سایر نقشهایش را نیز بتواند به طور کامل انجام دهد، تداخل میکند. گوود[۴۵](۱۹۶۰) بیان میکند که تعارض بین نقش نتیجه و پیامدی چارهناپذیر برای فرد در انجام نقشهای چندگانه است (شاین و چن، ۲۰۱۱). بنابراین تعارض کار-خانواده (WFC) غالباً در زیر مجموعه عوامل استرسزای ناشی از نقش دستهبندی و مطرح شده است، چرا که این تعارض گویای ناهمخوانی و تضاد بین الزامات و خواسته های دو نقش متفاوت است (کان و روزنتال[۴۶]، ۱۹۶۴؛ کتز و کان[۴۷]، ۱۹۷۸؛ به نقل از متشرعی، ۱۳۸۹) و لذا تعارض به هر شکلی که باشد منجر به استرس برای فرد خواهد شد.
جهتگیری تعارض کار-خانواده، دو جنبه را مد نظر دارد. جهتی که در آن کار و مسائل کاری با زندگی خانوادگی تداخل مییابد (WIF و یا W ®FC)[48]و در مقابل، جهتی که در آن مسائل خانوادگی با حیطه کاری تداخل مییابد (FIW و یا F ®WC)[49]. به عنوان مثال، تداخل خانواده- کار، زمانی رخ میدهد که فرد به دلیل بیدار ماندن و مراقبت کردن از کودک خردسالش که در طول شب نا آرامی میکرده، در روز بعد در محل کار خسته و ناکارآمد عمل میکند و مثالی از تداخل کار-خانواده زمانی است که فرد برای اتمام زمان کار و ماندن در پست خود در سازمان، نتواند در برنامهای مربوط به خانواده، مثل جشن فارغ التحصیلی فرزندش شرکت کند. تمایز میان این دو مفهوم در برخی مطالعات از جمله پژوهشهای، فرون، راسل و بارنز[۵۰] (۱۹۹۶) و گوتک، سرل و کلپا[۵۱] (۱۹۹۱)، بررسی و مورد تأیید قرار گرفتهاند (توتل[۵۲]، ۲۰۰۶). بطور کلی، مفهوم تعارض کار-خانواده میتواند در سه حیطه، دستهبندی شود (گرین هوس و بیوتل، ۱۹۸۵؛ نقل از توتل، ۲۰۰۶):
۱) تعارض مبتنی بر زمان[۵۳]
۲) تعارض مبتنی بر توان فرسایی[۵۴]
۳) تعارض مبتنی بر رفتار[۵۵].
تعارض مبتنی بر زمان نیز به دو شکل نمود پیدا میکند:
الف) هنگامی که فرد به دلیل حضور فیزیکی در محیط کار یا در خانواده نتواند به وظایف و انتظارات برخواسته از نقش دیگر خود بپردازد.
ب) فشار زمانی حتی هنگامی که فرد در محیط کار یا خانواده حضور فیزیکی ندارد، به دلیل ایجاد اشتغال ذهنی و فکری، باعث میشود فرد نتواند وظایف نقش دیگر خود را بخوبی انجام دهد.
تعارض مبتنی بر فشار روانی زمانی وجود دارد که فشار در یک نقش شغلی عملکرد فرد را در نقش دیگر تحت تاثیر قرار میدهد. تعارض مبتنی بر رفتار هنگامی رخ میدهد که شیوه رفتاری که فرد در محل کار نشان میدهد (بیعاطفه بودن، منطقی بودن، قدرت نمایی و استبدادگری) مورد علاقه افراد خانواده نباشد و در واقع این رفتارها در خانه ناکارآمد ارزیابی میشوند.
به طور طبیعی، ناسازگاری میان نقشهای فرد در خانواده و نقشهای فرد به عنوان یک کارکن منجر به تعارض میگردد. همانطور که گرین هوس و بیوتل در تشریح پیشایندهای تعارض کار-خانواده، نشان میدهند(جدول شماره ۱-۲) فشارهای حیطه های خانواده و حیطه های شغل منجر به این عدم سازگاریها میان دو نقش میشوند.
فشارهای حیطه خانواده | فشار نقش (ناسازگاری ) | فشارهای حیطه شغل | ||||||
نگهداری از کودک همسر شاغل خانواده بزرگ |
زمان | زمانی: هنگامی که صرف وقت در یک نقش از رسیدگی به نقش دیگر جلوگیری کند. | زمان | ساعات کار برنامه غیر انعطاف کار نوبتکاری/شیفت کاری |
||||
تعارض در خانه کم حمایتی همسر |
توان |
[یکشنبه 1400-08-02] [ 02:22:00 ب.ظ ]
|