* * *
کدامین چهره اینگونه شادمان می شود وقتی که با روی باز وارد آبشخور مرگ می شود .
روح را اوج می دهد در حالی که جهانیان ، آن را همچون سرودی می خوانند .
من از آن خداوند و وطنم هستم .
ابراهیم صدای زنگ خطر فراگیری را که در طول جریان فروش زمینها شکل می گرفت ، به
صدا در آورد و شرّ دامنگیری که همه را دربرمی گرفت با سرودن قصیده « إلی بائعی البلاد»
گوشزد کرد :
باعوا البلادَ إلی أعدائِهم طمَعاً بالمال ِ لکنّما أوطانَهم باعُوا
قَد یُعذَرون لوأنّ الجوعَ أرغمَهم وَ اللهِ ما عطشوُا یوماً وَلا جاعُوا
وَ بُلغهُ العارِ عِندَ الجوعِ تلفِظها نفسٌ لها عن قبولِ العار ِ ردّاعُ
تلک البلادُ إذا قُلتَ:إسمُها«وطن» لا یفهمون ، وَ دون الفهمِ أطماعُ
* * *
أعداؤنا ، مُنذُ أن کانوا (صیارفه) وَنحنُ ،منذ هَبطنا الأرضَ (زرّاعُ)
یا بائعَ الأرض ِ لَم تحفِل بِعاقبهٍ وَ لا تعَلَّمتَ أنَّ الخصمَ خدّاعُ
وَ غرَّکَ الذهبُ اللماعُ تُحرِزُهُ إنّ السّرابَ کما تدریه لمّاعُ
فکِّر بموتِکَ فی أرضٍ نشأتَ بها وَ اترُک لِقبرِکَ أرضاً طولُها باعُ ( همان ،
ص۲۹۲ )
کشور را به دشمنان به خاطر طمع مال فروختند ، در حقیقت وطنشان را فروختند .
اگر گرسنگی آنها را ناچار و ناگزیر از این کار کرده است پس آنها معذورند ، ولی سوگند به خداوند که آنها
یک روز گرسنگی و تشنگی نکشیدند .
انسانی که لکه عار وننگ را نمی پذیرد از قبول آن در حال گرسنگی هم امتناع می کند .
اگر درباره آن کشور می پرسی ، اسمش وطن است و آنها نمی فهمند و دلیل این نفهمی ایشان حرص و طمع
است .
* * *
دشمنان از زمان وجودشان صرّاف بوده اند و ما از آن زمان که بر زمین فرود آمدیم کشاورز بوده ایم .
ای زمین فروش به یک فرجام جشن و سرور برپا نکن در حالی که نمی دانی دشمن چه قدر حیله گـر است.
و طلای درخشانی که از آن محافظت می کنی تو را فریفته است ؛ سراب همان طور که آن را می شناسی
درخشان است ( یعنی آن طلا مانند سراب است ) .
به مرگت در سرزمینی که در آن رشد کرده ای بیندیش و برای گورت زمینی به طول یک باع ( فاصله میان
پایان نامه - مقاله - پروژه
دو دست کشیده ، تقریبا یک متر ) باقی بگذار .
طوقان یقین داشت که دلّالان در فلسطین عامل بارزو مؤثری در تباهی کشور و یهودی سازی
آن هستند ، لذا همواره در شعر وطنی خود با حملات شدید و تلخ آنها را مورد خطاب قرارمی
داد . ( المثلم ، ۱۹۶۴م، ص۳۳۵)
السماسره
أمّا سماسرهُ البلادِ فعصبه عار ٌ علی أهل ِ البلادِ بقاؤُها
إبلیسُ أعلَنَ صاغِراً إفلاسَه لمّا تحققَ عندَه إغراؤُها
یتنعَّمونَ مُکرَّمین ، کأنّما لنعیمِهم عمّ البلادَ شقاؤُها
هم أهلُ نجدتها وَ إن أنکَرتهم وَهُمو، وَأنفک راغم ، زعماؤُها !!
وَ حماتها ، وَ بهِم یتمُّ خرابُها وَ علی یدَیهم بیعُها وَ شراؤُها
وَ مِن العجائب إن کشفتَ قدورهم أنّ الجرائد ، بعضهنَّ ، غطاؤُها
کیف الخلاص إذا النفوس تزاحمَت أطماعُها ، و تدافعَت أهوائُها ( ابـراهیم
ط . ، ۲۰۰۵م ، ص۳۳۵)
دلّالان
اما دلالان کشور گروهی هستند که بقا و ماندنشان ننگی است برای هموطنان .
شیطان درحالی که خود را کوچک می شمارد شکست خود را به هنگام مشاهده فریب کاریهای آنها اعلام
کرد .
خوش می گذرانند و اکرام می شوند ، گویی سعادتمندی آنها بلا و بدبختیی است که کشور را فرا گرفته است .
ایشان حامیان کشورند اگر چه آنها را انکار کنی ، و علی رغم میل تو رئیسان آن هستند .
پاسداران آن که به وسیله آنها ویران شدنش صورت می پذیرد ، خرید و فروشش در دست ایشان است .
عجیب است که درون دیگهایشان را کشف کردی چرا که بعضی از روزنامه ها آن را می پوشانند .
چگونه رهایی صورت بگیرد درحالی که درونها حرص و ولعشان و هوا و هوسشان همدیگر را می رانند .
ابراهیم در انتقاد ازعملکرد سران احزاب و همه گروه ها می گوید :

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...