« شفیعی کدکنی در مقام هنرمندی مسئول در قبال اقتضا های جامعهی شبیخون دیده، هرگز نخواسته است شعری بسراید تهی از تعهد در رسالت و آرمان های انسانی. بدین سبب صور خیال او چه تشبیه و تمثیل و استعاره باشد، چه مجاز و کنایه و تشخیص و اغراق، همه و همه در تبیین و تعبیر هنری غم و شادی در درنگ و پویایی جامعه محرومان ومظلومان به کار گرفته می شوند.»۳۴
ستاره دنباله دار
پس در کجاست شعر،
اگر نیست
آن جا که زندگی ست
پس در کجاست شعر،
اگر نیست
مشتی کلام زنده که جان دارد
و آدمی
در زندگی نیاز بدان دارد.
بیهوده پرسشی ست که پرسیم
از هر کسی نشانی او را،
زیرا
بسیار نشانی بی جا:
از کوچه کلام مُخَیل
تا چار راه ابهام،
میدان سبک و بافت
خواهند گفت و باز ( دریغا )
هرگز کسی نشانی او را
در ازدحام واژه،
نخواهد یافت.
و شعر چیست، چیست، اگر نیست،
آن لحظه غبار زُدایی،
آیینه رواق یقین را؛
دیدن،
در لحظه شکفتن یک گل،
آزادی تمام زمین را؟
( هزاره دوم آهوی کوهی، ستاره دنباله دار، صفحه ۴۸۳)
این تصویری که سرشک از شعر به مخاطب خویش معرفی می کند فی الواقع نقشه راه خود اوست در سرودن شعر. عبدالحسین زرین کوب در نامه ای که بیش تر برای سپاس و قدردانی از دو مجموعه شعر شفیعی - که به دستش رسیده - نگاشته است خطاب به ایشان می نویسد: « شعر، شعر جوهر دار، شعر بی نقاب همین است. دست مریزاد دوست عزیز. از تعادلی که در اجزاء و مجموع یک یک این اشعار به چشم می خورد لذّت بردم. خرسندم که شعر واقعی عصر ما در صاف ترین و درخشانترین اشکال خویش شکُفت و این آرزوی دیرینم برآورده شد.»۳۵
دانلود پایان نامه - مقاله - پروژه
امروزه توجه به تصویر سازی در اشعار شعرا ملاکی است برای نوآوری آن ها در زبان؛ خالی از قالب سرایش که نو یا کلاسیک بودن است. خود ایجاد تصویر و بیان محتوا در قالب آن وجوه تمایز و نیز امتیازی شاعرانه است خواه آن شاعر مرد باشد خواه زن، این امر به نوعی اعتبار و ملاک سنجشی برای رجحان شاعری بر شعرای دیگر است به قول سیمین « در دنیایی که زن و مرد مثل هم می توانند ببینند و بیندیشند و تحصیل کنند، قاعدتاً نباید تمایزی میان زن و مرد نویسنده- شاعر موجود باشد من درهیچ مورد خود را مستحق تمایز نمی بینم و ” زن بودن ” را به منظور پوشش نقاط ضعف یا علل رجحان دستاویز نمی کنم.»۳۶ چندان که شعر در بوته نقد و نظر، منحای جنسیت شاعر بررسی و تحلیل می شود.
به خاطر خوانندگان محترم است، که در فصول گذشته از شعر زنانه و قلم زنانه یاد کردیم و گفتیم که قلم زنانه وجود دارد و این جا خواهیم گفت قلم زنانه یعنی چه؟ آن چه که نگارنده تا به اکنون از قلم زنانه دریافته ذکر تعابیر و واژه ها و عباراتی است که در محاورات زنان، اندیشه زنان، روحیه زنان و آن چه که به زن و موجودیت او باز بسته است اطلاق می شود. خواه اثر خلق شده را زن آفریده باشد خواه مرد.
به عکس سیمین نگاه شفیعی کدکنی نگاهی دو وجهی است قلم او نیز دارای دو وجه است « نگرش خاص او به انسان، جامعه ، تاریخ و طبیعت نگرشی است تازه و متعالی، همه سو نگر و واقع بین و در پیوند با این جهان بینی، هستی موجودیتی است یک پارچه و به هم پیوسته، اما پر از تناقض و تضاد، پر از بی قراری و پویایی، سراپا تنازع و جدال و دگرگونی و تکامل.»۳۷ این نگاه را می توان همان نگریستن به “انسان به ما هو انسان” نامید صرف نظر از جنسیت؛ از این رو به تعبیری روح حاکم بر اشعار شفیعی کدکنی روح لطیف زنانه را به ذهن متبادر می کند اما بدین جهت که لفظ و تعبیر چندان مرتبط به زن نیست قلم او مردانه می شود.
به عبارت دیگر اگر از نظرگاه روانشناسانه بررسی کنیم بخش های زنانه و مردانه که در وجود هر دو جنس موجود است یعنی همان ” آنیما و آنیموس ” مورد نظر “یونگ” - که پیش تر وعده ی آن را در خصوص تحلیل شعر سرشک داده بودیم - می تواند مقصود ما را بهتر بیان کند. چندان که می دانید آنیما مبین روان زنانه و آنیموس مبین روان مردانه است. بر اساس این نظریه شاید بتوان گفت که آنیمای روح و روان شفیعی کدکنی در شعر هایش افزون تر است چه این که در سطوری که از نظر گذشت گفتیم که لطافت طبع ایشان در سرودن شعر، به لحاظ روحی شعر وی را شعری لطیف و زنانه کرده است به عنوان مثال به این غزل سرشک با عنوان نگاهی بیفکنید:
زمزمه ‹۱
هر چند امیدی به وصال تو ندارم یک لحظه ر هایی ز خیال تو ندارم
ای چشمه روشن منم آن سایه که نقشی در آینه چشم زلال تو ندارم
می دانی و می پرسیم، ای چشم سخنگوی جز عشق جوابی به سوال تو ندارم
ای قمری هم نغمه درین باغ، پناهی جز سایه مهر پرو بال تو ندارم
از خویش گریزانم و سوی تو شتابان بااین همه راهی به وصال تو ندارم
( آیینه ای برای صداها، مثل درخت در شب باران، صفحه ۳۶۷)
یا غزل دیگر ایشان که ذکر و زمزمه آن نیز خالی از لطف نیست.
حتی به روز گاران
ای مهربان تر از برگ در بوسه های باران/ بیداری ستاره، در چشم جویباران
آیینه نگاهت پیوند صبح و ساحل / لبخند گاه گاهت صبح ستاره باران
بازآ که در هوایت خاموشی جنونم / فریاد ها بر انگیخت از سنگ کوهساران
ای جویبار جاری! زین سایه برگ مگریز/ کاین گونه فرصت ازکف دادند بی شماران
گفتی:« به روزگاران مهری نشسته» گفتم: / ‹‹ بیروننمی توانکردحتیبهروزگاران ››
بیگانگی ز حد رفت ای آشنا مپرهیز/ زین عاشق پشیمان، سر خیل شرمساران
پیش از من و تو بسیار بودند و نقش بستند / دیوار زندگی را زین گونه یادگاران؛
وین نغمه محبّت، بعد از من و تو ماند / تا در زمانه باقی است آواز باد و باران.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...