پایان نامه ایمان از دیدگاه مولانا- فایل ۳ |
بس خیالات آورد در رأی خلق
بلک عکس آن فساد وکفر او
این خیال مُنکری را زد برو
فلسفی مردیو را منکر شود
در همان دم سخرۀ دیوی بود
(مثنوی معنوی، دفتر اول، ابیات ۳۸۰-۳۲۸۳)
او فلسفه و نجوم و علم طب را علم و فنی مینامد که آخور آدمی را میسازد وآباد میکند و زندگی مردم گاو سیرت و شتر صفت بدان وابسته است.
۲-۲- تأثیرپذیری مولوی از عرفا و متکلمین قبل از خود
از جمله بزرگان عرفان و فلسفه و کلام که مولانا از کتب و نوشتههای او تأثیر بسزایی پذیرفته است، امام محمد غزالی است. مولانا از کتب امام محمد غزالی مخصوصاً احیاءالعلوم و کیمیای سعادت و حتی المنقذ من الضلال و مشکاه الانوار تأثیر پذیرفته است. ولی خود مولانا به امام محمد غزالی و آثارش هیچ اشارهای ندارد و در آثار خود هیچ علاقهای نسبت به او نشان نمیدهد. شاید یکی از دلایل آن، منسوب بودن امام غزالی به فلسفه بخصوص فلسفه یونان بوده است. زیرا در آثار خود بارها پای استدلالیان را چوبین میداند و راه عشق خود را از همهی راهها هموارتر میبیند. اما با وجود مشرب در بعضی مسائل، در بسیاری از مباحث مربوط به اسرار شریعت و رموز طریقت، هم هر دو به نقطهی واحد میرسند، «ورای شور و شوق شاعرانه و تمایل به صحبت و رخصت که مشرب مولانا جلالالدین را از طریقهی محدود عزلت جویانهی امام غزالی جدا میکند، عصیان بر ضد تعقّلگرایی در آنچه به الهیات مربوط است و همچنین گرایش از علم ظاهر به طریقهی صوفیه در نزد مولانا هم تا حدی مثل غزالی قوی است» (زرینکوب، ۱۳۶۸، ص۴۳۷).
در بسیاری از مسائل نظری نیز طریقهی مولانا با طریقهی غزالی به یک نقطه واحد میرسند. مولانا در مثنوی همانند آثار غزالی اهل کلام را مورد انتقاد قرار میدهد؛ و با فلاسفه با تعریض و انکار برخورد میکند. طرز تلقی مولانا از منطق و شیوهی استدلال نیز همانند شیوهی غزالی به نظر میرسد. مولانا دلیلی را که یک منطقی بدان استناد میکند به یقین منتهی نمیداند و به همین دلیل نزد او، این روش اعتباری ندارد. به هر حال با آنکه نام غزالی در مثنوی بیان نمیشود، تعداد قابل ملاحظهای از مقالات و تعبیرات وی در مثنوی هست. در مثنوی به مباحث متکلمان اشارهای نشده است. زیرا این مباحث در نزد متشرعه عوام در آن ایام با کراهت تلقی میشده است. با این وجود بسیاری از مباحث کلامی که در مثنوی انعکاس پیدا کرده است، حاکی از وقوف مولانا بر اینگونه مباحث به نظر میرسد. « در عین حال گویندهی مثنوی از اهل کلام و کسانی که بدان علم اشتغال دارند به الفاظی مثل “باحث” و “مفلسف” هم تعبیر میکند و گاه آنها را فلسفی و حکیم نیز میخواند و بدینگونه بدون آنکه آنها را به عنوان متکلم و اهل کلام تخطئه کند به عنوان باحث و فلسفی مستوجب طعن و ایراد مییابد» (همان، ص۴۴۳).
عقاید معتزله نیز در مثنوی مورد بحث و نقد قرار گرفتهاند، از جمله در مناظرهی مغ و مسلمان، مولانا در واقع رأی اشاعره و ماتریدیه را که خلاف قول معتزله است تأیید میکند.
مولوی نسبت به فلسفه لحنی تحقیرآمیز و انکارکننده دارد. و به نظر مولوی آنچه که فلسفه را از رسیدن به هدف و کمال محروم میکند، اعتماد او بر اجتهاد شخصی و عقل جزئی است.
اشارهی مولانا به حکمت و حکیمانی چون افلاطون و جالینوس که از آنها به عنوان طبیب یاد میکند، با نقد و تعریض همراه نیست. ولی گاهی نیز حکیمی چون جالینوس را مورد طعن خود قرار میدهد و او را بیش از حد به حیات دنیا دلبسته میداند.
در بین حکمای اسلامی، ابنسینا (وفات ۴۲۸) به عنوان طبیب و فخر رازی (وفات ۶۰۶) به عنوان “باحث” و “مفلسف” در مثنوی مورد اشاره قرار گرفتهاند. اینکه مولانا فخر رازی را مفلسف میخواند تا حدودی به سبب شهرت آثار فلسفی او است. «در واقع نفرت نسبت به فلسفه در نزد مولانا هم شامل فیلسوف و هم مربوط به اهل کلام است. چرا که طریقهی آن هر دو بر برهان و شک مبتنی است، و آنچه نزد مولانا مایهی نیل به یقین است طریقهی وحی است که شک و برهان در آنجا راه ندارد» (همان: ۴۷۴).
مولانا با مطالعه در اقوال صوفیه هم با طریقهی آنها آشنایی داشته است، از جمله: رسالهی قشیریه تصنیف امام ابوالقاسم قشیری و قوتالقلوب تصنیف ابوطالب مکّی و قطعهای معروف منسوب به حلاجّ در مثنوی که همه حاکی از سابقهی وقوف مولانا بر این آثار است. مولانا با آثار ابنعربی، همچون: فصوصالحکم و فتوحات مکیّه، نیز آشنایی داشته است و آشنایی او با این آثار بیشتر از طریق شیخ صدرالدین قونوی که شارح فصوصالحکم و مروّج طریقهی ابنعربی در قونیه بوده است، صورت گرفت. الفاظ و اصطلاحات مشترک زیادی بین مولوی و ابنعربی هست، ولی این الفاظ مفهوم واحدی را برای آنها ندارد.
«در بسیاری موارد هم اگر بین گفتهی مولانا با بعضی مقالات ابنعربی توافق یا تشابه هست، غالباً باید از مقوله توارد باشد و در لوازم و نتایج قول هم بین آنها توافق نیست» (همان: ۴۷۵).
مسأله وحدت ادیان که مولانا آن را ناشی از اتحاد ارواح انبیا و استغراق آنها در پرتو نور احمد میداند، قبل از مولوی در آثار حلاج و عینالقضات نیز سابقه داشته است. مولانا معارف پدرش بهاءولد که از آن تعبیر فواید والد میکند و معارف سید برهان محقق ترمذی و مقالات شمس را نیز در مضمونهای مثنوی خود به کار برده است. در بسیاری موارد سخنان مولوی شباهتهای بسیاری با مقالات این سه تن پیدا میکند که امری طبیعی است، زیرا این سه تن در تربیت او نیز نقشی بسزا داشتهاند.
دکتر زرینکوب حکایت آن عاشق که شب بر امید دیدار معشوق آمده، به خواب میرود و همچنین حکایت آن غلام نمازباره که برای نماز به مسجد رفته بود و خواجهاش منتظر او بود و چند حکایت دیگر را برگرفته از معارف بهاءولد میداند. تأثیر سخنان شمس نیز سی سال آخر عمر مولانا را تحت تأثیر قرار داده بود و بدین ترتیب شباهتهای زیادی بین مثنوی و مقالات شمس وجود دارد. «به هر حال کثرت نسبی اینگونه مقالات که از اقوال قدماء متکلمان و فلاسفه اقدمین گرفته تا قدماء صوفیه و معاصران و متأخران آنها به صورتهای گوناگون در مثنوی انعکاس یافته است، حاکی از تبحر مولانا و احاطهی وی بر فنون و معارف عصر است» (زرینکوب، ۱۳۶۸، ص ۴۷۷).
از همه مهمتر اینکه مولانا در واقع وارث شعر دو شاعر بزرگ خراسان یعنی سنایی و عطار گردید. گفته شده است که مولانا در کودکی هنگامی که همراه خانوادهی خود شهر بلخ را ترک کردند و قصد حج کرده بودند، به طرف بغداد رفتند، وقتی که به نیشابور رسیدند با شیخ فریدالدین عطار ملاقات کردند. در این سفر بود که عطار کتاب اسرارنامهی خود را به مولانا هدیه کرد. میگویند که مولانا پیوسته اسرارنامه را همراه خود داشت، شیخ فریدالدین عطار از تربیتیافتگان نجمالدین کبری و مجدالدین بغدادی بود و بهاءولد پدر مولانا با این سلسله مرتبط بود و یکی از بزرگان طریقهی کبرویه محسوب میشد (به نقل از باقری، ۱۳۸۸، ص۱۱).
مولانا با اینکه چندین سال بعد از سنایی به دنیا آمده بود، مرثیهای را برای او میسراید. عطار و سنایی تأثیر بسیاری بر غزلیات و مثنوی مولوی داشتهاند. آثار آنها مورد توجه یاران و مریدان مولانا نیز واقع شده بود و به همین دلیل بود که مولانا به خواهش حسامالدین حسن چلبی مثنوی را به طرز حدیقهی سنایی و بر وزن منطقالطیر و در بحر رمل مسدس مقصور سرود. مولانا ارادت خود را به این دو شاعر بزرگ چنین بیان میکند:
عطار روح بود و سنایی دو چشم او
ما از پی سنایی و عطار میرویم
برای بررسی بیشتر، به تأثیر عمده این دو عارف شاعر میپردازیم.
۲-۲-۱- تأثیر سنایی بر افکار مولانا در کتب منثور و منظوم وی
سنایی در حدیقه چنین میگوید:
از سر این دلق هفت رنگ بر آر
فرم در حال بارگذاری ...
[یکشنبه 1400-08-02] [ 02:26:00 ب.ظ ]
|