پژوهش های انجام شده در رابطه با آرای عرفانی بدیعالزمان سعید نورسی- فایل ۷ |
قطب تنها کسی است که موضع نظر خدای تعالی است از همه عالم و در همه زمانها و بر قلب اسرافیل است؛ یعنی اینکه قطب سبب حیات حقیقی است بر اهل عالم و او موضع نظر خدای تعالی است جهت مشاهدات موجودات غیب و شهادت.[۳۵۳] قطب و معصوم، یا قطب و امام در نزد امامیه، دو لفظ مترادفاند که مصداقش یک شخص واحد است و او خلیفه خدا در زمین است. چنانکه علی (ع) به آن اشارهکرده است.[۳۵۴]
به نظر نورسی، قطب یک جایگاه عالی از مراتب اولیای و صالحان دین خدا است.[۳۵۵] وی شاگردان واقعی رسائل النور که خدمت ایمانی را فوق هر چیزی میبینند، حتی اگر به آنها درجه قطبیت ببخشند، بازهم خدمت ایمانی را برای حفظ ایمان و اخلاص برتر، بلکه حتی درجه قطبیت را کمتر و خدمت ایمانی برای حفظ اخلاص را بر آن برتری میدانند»[۳۵۶] این قطبیت برای ارشاد مردم کم درجهترین است و ارشاد حقیقی خالص ده نفر از مردم برای خدمت حقایق ایمانی و آموزش حقایق ایمانی به آنها از هر چیزی حتی از ارشاد و راهنمایی هزار تن از مردم به قطبیت اعظم برتر است، زیرا آن قسمی است که بر کمیت برتری دارد.»[۳۵۷] نورسی دینداران صادق و مسلمانان جدی و استوار را که در زمانه بیثبات عصر خود متزلزل نمیشوند، مانند یک ولی و حتی یکقطب میبیند.[۳۵۸]
۳-۳-۱۰ کشف
کشف به معنای پرده برداشتن، برهنه کردن و اصطلاحاً ظهور آنچه در خفا است. قونوی در مقدمه فصوص خود اصطلاحاً کشف را اطلاع به ماورای حجاب از معانی غیبی و امور حقیقی به وجود یا شهود نامیده است و آنها را به معنوی و صوری تقسیم میکند. عزالدین کاشانی به حالتی که در حضور بدون غیبت بهصورت گاهگاه برای اهل خلوت دست میدهد، طوری که دراثنای ذکر و استغراق حالتی اتفاق میافتد که از محسوسات غایب میشوند و بعضی از حقایق امور غیبی بر آنها کشف میشود، کشف یا مکاشفه میگوید. وی سپس مکاشفه را از حیث متعلق، به دو قسم غیب و شهادت تقسیم کند; اگر مکشوف انسان از عالم حس و شهادت بود، کشف شهادت و اگر از عالم غیب، کشف غیبی خواهد بود.[۳۵۹] بهطورکلی کشف در اصطلاحات صوفیه، اطلاع بر معانی غیبی، وجود و شهود که در پشت حجاب است. این کشف در میان صوفیه از راه مرتبه فنا و با مجاهده، سیر و سلوک به دست میآید. صوفیه رسیدن به حقایق غیبی مانند دیدن فرشتگان، اطلاع بر لوح محفوظ، دیدار پیامبران پس از رحلت ایشان در زمان بیداری، حتی کشف احکام شرعی را قبول دارند.[۳۶۰]
سراج کشف را آشکار شدن آن چیزی میداند که بر فهم پوشیده است. پس بر بنده آشکار شود چنانکه آن را به چشم خویش میبیند. ابو محمد جریری گفت: هر که بر آنچه بین او و خدای تعالی است به تقوی و مراقبت عمل نکند، به کشف و مشاهده نرسد.[۳۶۱]
نورسی برای اهل کشف منزلت بزرگی قائل است و از اجماع آنها بر مسائل شرعی سخن میگوید.[۳۶۲] به نظر وی تمامی ادیانی که مستند به وحی هستند در موضوع اهل کشف اجماع دارند. نورسی اخبار غیبی از آینده را به جمعی از اهل کشف و ولایت اختصاص داده است. مثلاً آورده است: ابن عربی را به خاطر اینکه بسیاری از اخبار غیب را در سوره روم یافته و نیز احمد سر هندی را به خاطر اینکه بسیاری از اشارات معاملات غیبی را در حروف مقطعه اوایل سورهها دیده است.[۳۶۳] را به حقیقت، دقیقترین طبع و لطیفترین شعور و روشنضمیرترین انسانها یعنی اولیای صالح و اهل کشف و شهود میداند.[۳۶۴] وی میگوید: «رسول اکرم (ص) با دو بال رسالت و ولایت دارای نیروی برتر و فراتر از تمام پیامبران قبل از خود و تمام اولیا و اصفیاء پس از خود است. با این نیروی انبوه در مقابل شناخت خدای سبحان پنجره عظیم را بهاندازه عالم اسلامی گشوده است و میلیونها عالم محقق، اصفیا و صدیقین، مانند امام غزالی، امام ربانی، ابن عربی و شیخ گیلانی، از خلال آن پنجره، کنجکاوانه دقت و تأمل کردند. آنها و دیگران از خلال این پنجره باز به مطالعه میپردازند و آن را برای دیگران بیان میکنند.»[۳۶۵]
نورسی بسط زمان و وقوع آن را برای برخی اولیا و اهل کشف میسر میداند. همانطور که هنگام قرائت فتوحات مکیه، شعرانی در یک روز دو بار و نیم آن را خواند. وی دراینباره در پایان کتاب “الیواقیت و الجواهر ” ذکر کرده است؛ و ما از اینکه زمان در آن محدود نشده، میبایست به تعجب و انکار بپردازیم، درحالیکه اهل کشف طبقات زمین را در عالم مثال میبینند.[۳۶۶]
نورسی علاوه بر اهل کشف، از «اهل کشف قبر»، سخن میگوید و به دیدارهای مکرر با اهل کشف، ارتباط با عامه مردم، گفتگوی مردم با آنها در رویای صادقانه استناد میکند.[۳۶۷]
نورسی بیش از اهل شریعت؛ اعتقادات، مسائل و احکام دینی را که اهل حقیقت و تصوف درصدها جلد نوشته و شرح و حاشیه زدهاند، میپسندد و به آن تکیه میکند.[۳۶۸] به همین خاطر نورسی در مثنوی العربی از زبان مولوی میآورد که علوم استدلالی شرعی و عالمان آنها راه رفتن با پای چوبین است. وی، اهل کشف را باخبر از عالم مثال که بین عالم شهادت و عالم غیب است، میداند، هرچند برای کسب اطلاع کمی از آن عالم، به کشف یا رویای صادق و یا حداقل نگاه به مواد شفاف و تجسم معانی از آنها نیازمند هستند.[۳۶۹]
نورسی اخبار اهل کشف را که به علت شرایط معلق نیافتن، واقع نشدهاند، موجب تکذیب خبردهندگان آنها نمیداند، زیرا مقدر بودهاند اما به دلیل فراهم نبودن شرایط آن اخبار، واقع نشدهاند. »[۳۷۰]
نورسی میگوید: اهل کشف از او و رسایل النور خبر دادهاند. وی سخنش را مستند به قول احمد سر هندی میکند که: فردی برای به اثبات رساندن همه حقایق ایمانی و اسلامی میآید. نورسی ضمن آنکه خودش را آن فرد مذکور میداند، میگوید: آنیک فرد نیست، بلکه همان رسائل النور است و اهل کشف رسائل را در نویسنده آن کشف کردهاند.»[۳۷۱]
۳-۴ عرفان عملی
۳-۴-۱ تعریف عرفان عملی:
به مجموعه برنامهها و دستوراتی که سالک عملاً در خود پیاده میکند تا آن منازل سلوکی را یکی پس از دیگری سیر نماید و بهحق نائل شود، عرفان عملی میگویند. طبق تعریف محقق قیصری، علم عرفان عملی شناخت راه سلوک و مجاهده است تا نفس از تنگناهای قیود جزئی رهایی یافته، به مبدأ خویش متصل گردد.
عرفان عملی با سلوک، عمل و مجاهدت بیرونی پیوند دارد و در پی تفسیر و بیان مقامات عارفان و درجه سالکان در قرب الهی از راه مجاهدت، تزکیه و تصفیه باطن است. هجویری درباره این هدف عارف میگوید: «به هر سو روی کند، در آنسو تجلی خدا را ببیند»[۳۷۲] و سراج نیز میگوید: «خدا بین انسان و قلب انسان است» پس انساندوست دارد به مقامی برسد که خدا را نسبت به خودش، از خود نزدیکتر ببیند.[۳۷۳] هدف عارف، رهایی از حجابهای ظلمانی و نورانی و رسیدن به قرب الهی و درک حقیقت هستی و وصول به بالاترین مرتبه کمال یعنی توحید است.[۳۷۴] درواقع حقیقت سلوک نوعی خاص از حرکت باطنی انسان است که بهصورت اختیاری در قوس صعود صورت گرفته است و انسان سالک را به سعادت و رحمت میرساند.
۳-۴-۲سلوک عملی نورسی
با توجه به اهمیت این تحول روحی و سلوکی در حیات و آثار نورسی ذکر این تحول با جزئیات ضروری می کند.
نورسی زندگیاش را با وارد شدن در طریقههای نقشبندیه و قادریه آغاز کرد. بااینوجود وی، تابع حقیقی هیچیک از این دو طریقت و حرکت و رهبری آنها در سلوک نشد، زیرا مسلک آنها را مناسب با دغدغهها، شرایط و احوال زمان خود نمیدید.[۳۷۵] به همین خاطر در انتخاب روش معینی برای سلوک در حیرت و سرگردانی به سر میبرد. بدیعالزمان نورسی در مقدمه کتاب «المثنوی العربی النوری»[۳۷۶]، میگوید: «سعید قدیم چهل، پنجاه سال پیش چون به علوم عقلی و فلسفی فراوان میپرداخت در مقابل حقیقه الحقایق به دنبال مسلکی چون معتقدات اهل طریقت و اهل حقیقت بود. همچون بیشتر اهل طریقت فقط به دنبال حرکت قلبی نرفت بلکه چون عقلش بهواسطه حکمت فلسفی تا حدی خسته و مجروح بود و به درمان نیاز داشت. تلاش کرد تا ازنظر عقل و قلب به دنبال بزرگان اهل حقیقت برود تا از ویژگیهای جاذب هر یک بهصورت جداگانه استفاده کند، اما اینکه از کدام پیروی کند، متحیر و سرگردان ماند. در سال ۱۳۳۹ ق. زمانی که عضودارالحکمه بود، انقلابی روحی در او شکل گرفت و درباره آن حادثه گفت: «بر سر غفلت زده سعید قدیم ضربههای محکمی فرود آمد. به مسئله “مرگ حق است ” فکر کرد و خود را در گلولای باتلاق دید. کمک خواست، به دنبال جستجوی راهی و پیدا کردن نجاتدهندهای بود، اما راهها را متفاوت میدید و سرگردان و متحیر شد. تفألی به کتاب “فتوح الغیب ” شیخ گیلانی (غوث اعظم) زد و عبارت: «انت فی دارالحکمه فاطلب طبیبا یداوی قلبک» آمد.[۳۷۷] نورسی میگوید: «عجیب است که من در آن زمان عضو دارالحکمه الاسلامیه بودم. گویی حکیمی بودم که میخواستم زخمهای اهل اسلام را درمان کنم، درحالیکه بیمارترین فرد خودم بودم. فرد بیمار ابتدا باید خود را درمان کند، سپس از بیماران دیگر مراقبت کند.[۳۷۸] خلاصه، حضرت شیخ به من گفت: «تو خودت بیمار هستی؛ طبیبی برای خودت پیدا کن» گفتم: «تو طبیب من شو» و خودم را مورد خطابش کردم و کتاب مذکور را بهگونهای خواندم که گویی مخاطب کتاب من هستم؛ اما مطالب کتاب سنگین بود و غرورم را بهطور شدیدی از بین میبرد و در نفسم جراحیهای شدیدی انجام داد؛ نتوانستم طاقت بیاورم کتاب را تا نیمه خواندم اما طاقت نیاوردم آن را تمام کنم. کتاب را در قفسه گذاشتم؛ و پس از مدتی درد و ناراحتی به وجود آمده از جراحیها تمام شد و شاد و خوشحال شدم. کتاب استادم را بهطور کامل خواندم، به اوراد و مناجات آن گوش دادم و فیض و بهره زیادی به من رسید.[۳۷۹]
نورسی پس از راهنمایی و ارشاد با کتاب “فتوح الغیب ” شیخ گیلانی، از مکتوبات شیخ احمد سر هندی بهره زیادی میبرد. وی در این خصوص میگوید: کتاب «مکتوبات» امام فاروقی سر هندی (مجدد الف ثانی) را دیدم. آن را برداشتم؛ خالصانه نیت کردم و تفأل زدم. باعث تعجب اینکه دو بار در آن لفظ “بدیعالزمان ” در دو مکتوب بهکاررفته بود. نام پدرم میرزا بوده است و در ابتدای آن دو مکتوب آمده بود: «نامه به میرزا بدیعالزمان»؛ گفتم: سبحانالله! مرا مورد خطاب قرار داده است. در آن زمان یکی از لقبهای سعید قدیم “بدیعالزمان ” بود؛ و جز بدیعالزمان همدانی (در سال سیصد هجری) از فرد دیگری با این لقب خبری نداشتم.[۳۸۰]… در دو نامه مزبور را دوای دردم را پیدا کردم اما امام سر هندی در تمام نامههایش سفارش میکند: «به دنبال توحید قبله برو» یعنی برای خود استادی انتخاب کن، به دنبالش برو و به دیگران سرگرم نباش… این سفارش مهم امام ربانی، با توانایی و احوال روحی من موافق نبود. خیلی فکر کردم به دنبال این بروم یا به دنبال دیگری؟ متحیر شدم. یک دارای ویژگیهای جذابی داشتند و من به یک نفر قانع نبودم. در حالت تحیر، رحمت حضرت حق بر دلم گذشت: رأس همه این راهها و خورشید همه این سیارهها، قرآن حکیم است؛ توحید قبله واقعی را باید در قرآن پیدا کرد؛ زیرا عالیترین راهنما و پاکیزهترین استاد قرآن است، به قرآن توسل پیدا کردم.[۳۸۱] بنابراین نورسی با ارشاد قرآن کریم و باز شدن عقل، روح و قلبش شروع به سلوک کرد. بهوسیله درس و هدایت قرآن راهی بهسوی حقیقت پیدا کرد. ازآنجاکه در سلوک وی عقل و قلب توأمان بود، پیش از هر چیز مصمم به مداوای جراحتهای قلب و روح و رهایی نفس از اوهام پرداخت و تبدیل سعید قدیم به سعید جدید شد و حاصل آن کلیات عظیم رسائل النور گردید.[۳۸۲]
۳-۵ ادبیات عرفانی
میان عرفان اسلامی و ادبیات فارسی و عربی مانند عرفان و شریعت ارتباطی دوطرفه وجود دارد. عارفان با رسیدن به مقاماتی، حالات، واردات و مقامات معنوی خود را به شکل جملات موزون و با تعابیر شاعرانه بیان کنند؛ زیرا آنها بیان آشکار و عریان این حقایق عرفانی را به مصلحت نمیدانستند؛ دیگر اینکه واژههای شاعرانه به شکل منظوم و آهنگین با موسیقی خاص را در مسیر سلوک اثرگذارتر میدانستند؛ دیگر اینکه دستیابی به مقامات عرفانی و الهی که بیشتر بااحساس شادی و وجد درونی شدید همراه بود، با ادبیات موزون و شعر همخوانی ذاتی بیشتری داشت و فهم و انتقال آن معارف عالی، در قالب تشبیهات، تمثیلات، استعارات و کنایات ممکنتر بود، بنابراین عارفان الفاظی را که در عشق مجازی و در مستی، شراب و شرابخواری به کار میرفت، برای بیان احوال خود برگزیدند درنتیجه اصطلاحات خاصی مانند خط و خال، زلف، ابرو، شراب، مستی، خماری، عارض، شاهد، ساقی، جام و جز اینها به وجود آمدند.
بهرهگیری عرفان و تصوف از ادبیات فارسی و عربی باعث اثرگذاری بیشتر و تحول عمیقتر در ادبیات آنها شد و بزرگترین آثار شعری در دو زبان فارسی و عربی با بهره گرفتن از مفاهیم عرفان اسلامی به خصوص در اشعار شاعرانی چون سعدی، حافظ، نظامی، سنایی، عطار، مولانا و ابن فارض به وجود آمد و ذوق شعری و طبع لطیف ادبی جزء جداناپذیر هر عارف شد و آنها معمولاً از خود ادبیات، غزلیات و یا دیوان شعری به یادگار میگذاشتند.[۳۸۳]
۳-۵-۱ادبیات عرفانی و صوفیانه در رسائل النور
از گذشته تاکنون ادیبان، شاعران، متفکران و عالمان ازنظر استفاده و تأکید بر اسلوب و لفظ یا تأکید بر معنا و محتوا به دودسته تقسیم میشوند. عدهای لفظ و طرز بیان را فدای محتوا و معنا میکردند و عدهای دیگر برعکس اینها، محتوا و معنا را فدای لفظ و اسلوب میکردند؛ اما نورسی جنبه ادبی را هم از جهت لفظ و هم از جهت معنا و محتوا با توان کامل رعایت میکرد و توانایی ادبی کمنظیری در مهارتهای ذوقی، احساسهای درونی، فکر عمیق و والا و نیز قوه خیال داشت. شیوه و طرز بیان او به موضوعات گوناگون، متفاوت بود. در مباحث علمی و فلسفی برای اقناع دیگران از دلایل منطقی و ریاضی، اما با ترکیبهای بسیار کوتاه استفاده میکرد؛ اما در موضوعات قلبی و حسی طرز بیانش بسیار زلال و شفاف بود. در وصف عناصر طبیعت، طرز بیانش بهاندازهای لطیف بود که شاگردان نور بامطالعه رسائل النور بهطور همهجانبه ازنظر حسی، فکری، روحی، وجدانی و خیالی راضی میشود.[۳۸۴]
۳-۵-۲ بهرهگیری از ادبیات فارسی
نورسی به قطع و یقین بافرهنگ و ادبیات فارسی که خود سرشار از عرفان و حکمت و تأملهای معنوی است، آشنایی و آگاهی داشته و شاهد مثالهای زیادی از اشعار فارسی ارائه میدهد. ازجمله: «بیادب محروم ماند از لطف رب.»[۳۸۵]
نورسی در بسیاری از اوقات به زبان فارسی از خداوند طلب یاری میکند. درجایی میگوید: «غریبم، بیکسم، ضعیفم، ناتوانم، الامان گویم، عفو جویم، مدد خواهم ز درگاهت الهی»[۳۸۶] نیز این بیت فارسی را زمان در پناه آوردن همه آفریدهها به خداوند متعال را به زبان میراند:
لا اله الا هو برابر میزنند هر شیء دمادم جویند یا حق، سراسر گویند یا حی[۳۸۷]
همچنین، در مبحث شناخت وحدت وجود و ضرر افتادن آن به دست عوام، به گفته مولانا اشاره میکند که: «گوش بازکن تا از خدای همان گفتههای همگان را در حکایتهای فطرت بشنوی»[۳۸۸] این موارد و شاهد مثالهای مناجات فارسی که بهویژه در مثنوی عربی نوری بیشتر مشهود است، نشان میدهد زبان و ادب فارسی، عرفان و تصوف ایرانی و شعرای فارسیزبان جایگاه والایی در اندیشه، تفکر، ادبیات، آرای و اندیشههای سلوکی وی داشته است.
نورسی بهطور گسترده از ادبیات، اشعار شاعران و نثر عارفان فارسیزبان بهره برده است. وی دارای مناجاتی به زبان فارسی است که به گفته خودش یکباره بر قلبش خطور کرده است. ازجمله به مناجات ذیل میتوان اشاره کرد:
أیوا! این زندگانی همچو خواب است
وین عمر بیبنیاد همچو باد است
انسان به زوال دنیا به فنا است، آمال بی بقا آلام به بقا است
بیا ای نفس نافرجام! وجود فانی خود را فدا کن
خالق خود را که این هستی ودیعه هست
و ملک او را فنا کن تا بقا یابد، از آن
سری که: «نفی النفی» اثبات است
خدای پر کرم خود ملک خود را میخرد از تو
بهای بیکران داده برای تو نگهدارد.[۳۸۹]
۳-۶ طریقت عرفانی نورسی
۳-۶-۱ حقیقت طریقت و شریعت ازنظر نورسی:
نورسی درک دقیقی از حقیقت تصوف دارد و ضمن تأیید تصوف، اسامی «تصوف»، «طریقت»، «ولایت»، «سیر و سلوک» را حقایقی شیرین و نورانی میداند که اهل ذوق و کشف در توضیح و آموزش آنها کتب فراوان نوشتهاند.[۳۹۰]
نورسی قلب و ارتقای آن را بهوسیله ذکر خدای تعالی و توجه به حقایق ایمانی، ابزار اصلی برای سیر، حرکت در مراتب ولایت و مسلک طریقت میداند. وی درباره مزایای ذکر در زندگی دنیایی میگوید: ذکر، انسان را از سختی زندگی مادی، تاریکیها، غمها و قصهها، آزاد میکند و انس باخدا را به انسان میچشاند تا اینکه انسان احساس سعادت میکند.[۳۹۱]
حقیقت و شریعت صوفیه مکمل همدیگر هستند و بهوسیله این دو، اسلام بنده، کامل و حقایق دین برای انسان آشکار میشود، اما کسانی که تنها اهل شریعت هستند، ممکن نیست به ذوق حقیقی برسند؛ زیرا بر معادن در و یاقوتها که شامل اسرار حقایق دین است، قفل میزنند و آب حیات را گمکردهاند؛ بنابراین تذکر و هشدار میدهد که در معرض خطر هستند.[۳۹۲] نورسی روشنایی مجالس ذکر ایمان، باعث حفظ مؤمنان و نگهداری از دین آنها میشود، بااینحال او واقعیت تصوف عصر خود را تأیید نمیکند بلکه به غلو کنندگان و جهله اهل تصوف اشاره و بیهودهگوییهای آنها را رد میکند و میگوید: تصور کنید شریعت قشر و پوسته و حقیقت لب، مغز، نتیجه و هدف آن باشد، آنگونه که برخی اهل تصوف گمان میکنند. سپس میگوید: اینکه طریقت و حقیقت را دو واقعیت جدا از هم در نظر بگیریم، درست نیست زیرا اینها دو وسیله و دو خادم دین هستند. پس هرگاه مقصود ذاتی مطابق بودن با سنت سنیه باشد، التزام و تعهد احکام شریعت، پیروی از سنت محمدی (ص) است و اگر تمایل قلب بهجای دیگری باشد، با این تصور که حلقه ذکر (تصوف) بهتر از نماز و جاذبه اذکار و اوراد از توجه به نماز قویتر و فرار از مخالفتهای طریقت مهمتر از فرار از گناه باشد، خطای محض است؛ زیرا همه اوراد و اذکار طریقت با یکی از فرایض دینی قابلمقایسه و تطبیق نیست و نمیتواند جایگزین انجام یکی از واجبات دین باشد. آداب طریقت و اوراد تصوف مانند مکملی برای دستیابی به ذوق واقعی از فرایض شرعی است، نه آنکه هدف باشد. کسی که تصور میکند باعجله در مسجد نماز بخواند تا با رفتن به زاویه، ذوق حقیقی را دریابد، بهدوراز حقیقت است.[۳۹۳] همچنین میگوید: طریقت و حقیقت اجزای شریعت بزرگ هستند، بنابراین تصور گروهی از متصوفه که شریعت را پوست و قشر ظاهری؛ و حقیقت را لب، نتیجه و هدف آن تصور میکنند، درست نیست؛ و یا اینکه شریعت و حقیقت شرعی برای عوام؛ و حقیقت و طریقت برای خواص و بالاتر از مرتبه شریعت است، خطا و اشتباه است.[۳۹۴]
به نظر نورسی، همانقدر که وحی بر الهام برتری دارد، آداب شرعی هم که ثمره وحی است، بر آداب طریقت که ثمره الهام است، برتری دارد؛ زیرا مهمترین اساس طریقت همان پیروی از سنت نبوی است. به همین خاطر نورسی اذواقی که اهل طریقت در تکیهها و زوایا دریافت میکنند را بههیچوجه در رتبه و درجه نمازی که بهصورت مطلوب از جهت ارکان در مساجد برگزار میشود، نمیداند و کسی را که اذواق تکیه او را از نماز در مسجد بازبدارد، بهدوراز روح، حرارت و حقیقت است. رسیدن به انوار حقیقت، جدای از پیروی از خطوط و گامهایی که رسول (ص) مشخص کرده محال است.[۳۹۵]
۳-۶-۲ نظر نورسی درباره غالیان و جهله صوفیه
نورسی برخی از جهله، غالیان صوفیه و افراط کنندگان آنها را به خاطر اینکه عدهای از بزرگان خود را از برخی پیامبران و یا صحابه برتر میدانند و اوراد طریقتی خود را خواندن نافلهها، مستحبات عمومی و ذکرهای منقول از پیامبر (ص) برتر میدانند، موردنقد و انکار قرار میدهد. همچنین برخی از آنها تصور میکنند ارزش الهام و کشف مانند وحی است و نیز صاحبان کرامات را برای عامه مردم طوری معرفی میکنند تا آنها را متوجه بزرگی منزلت و جایگاه خود کنند تا آنها را همانند اولیای خدا بهحساب آورند، گرچه این جایگاه بهدوراز مراتب ادعایی آنها است. یا کسانی که فخرفروشی و شطحیات را بر شکر، فروتنی و بینیازی از تمام موجودات، برتر و از بالاترین مراتب میدانند.[۳۹۶]
نورسی ضمن انتقاد از سالکانی که به برتری ولایت بر نبوت باور دارند، با دلایلی به اثبات برتری نبوت بر ولایت پرداخته است. نورسی میگوید: این اولیا بهطورقطع به مرتبه انبیا نمیرسند و صحابه هم به دلیل همصحبتی پیامبر دارای مقامی هستند که اولیا محال است بتوانند از آنها بالاتر بروند طبق گفته بزرگان محقق مانند امام غزالی و امام ربانی: صوفیهای که بهجز مبادی سلوک با آداب سنت نبوی شریف، سلوک میکنند، دچار نابودی و خسران هستند و نیز متعصبانی که اوراد و آداب سلوکی طریقت خود را بر اذکار سنت نبوی برتر میدانند، به لغزش مخالفت باسنت نبوی و ترک آن سقوط میکنند.[۳۹۷]
۳-۶-۳ نگاه آسیب شناسانه به تصوف و طریقتها
فرم در حال بارگذاری ...
[شنبه 1400-08-01] [ 11:11:00 ب.ظ ]
|