ایشان منشأ ادعای طرفداران تباین وجود در مورد لزوم مغایرت مابه الامتیاز و مابه الاشتراک را قیاس وجود به ماهیت و یا قیاس گرفتن واقعیت عینی به مفاهیم و معانی ذهنی می داند در حالیکه به نظر استاد، تجزیه و تحلیّل و تکثیر معانی مفاهیم به صورت مابه الامتیاز ها و ما به الاشتراک های متغایر، از خواص مخصوص ذهن و معلول خاصیت محدود ساختن ذهن است که ادراک کردن نیز چیزی جز همین محدود کردن واقعیت عینی در ظرف ذهن نیست. ایشان در خاتمه چنین می گوید.
همچنین است کثرت و تباین مفاهیم و مهیات در ذهن، ذهن کارش محدود ساختن واقعیت است و یا به تعبیر دیگر کارش حدود ساختن از برای واقعیت است و البته این حدود که در ذهن به شکل حدی ظاهر می شوند از هم جدا هستند. یعنی هیچ حدی به حد دیگر قابل انطباق نیست و کثرت وتباین حقیقی بین آنها حکمفرماست. حکما گفته اند مهیات مناط کثرت اند و بین آنها « بینونت ازلی» حکم فرماست، ولی در واقع در مقام تمثیل می توان به دریا و امواج و اشکالی که در سطح دریا پیدا می شود متمثل شد. هر یک از اشکال که در سطح دریا پیدا می شود، باشکل دیگر متباین است ولی خود دریا که این اشکال و امواج مظاهر و مجالی او هستند، یک حقیقت واحد است و درعین وحدت با حرکات جزری و مدی و کمون و بروزهایی اشکال و امواج مختلفی را پدید آورده است. به هر حال این خاصیت وجود را ما به نام «تشکیک» می نامیم (همان، ص ۵۱۴)
پایان نامه - مقاله - پروژه
لذا مطهری به دلیل اینکه فیلسوف متعالیه است و فهم دقیق و درستی از مبانی حکمت متعالیه ی صدرایی دارد، موضع گیری اش برخاسته از موضع گیری ملا صدرا و دقیق و بسیار جالب است. ایشان تباین و جدایی ر اخاصیت ذاتی حدود و از طرفی حد ساختن را کار ذهن می داند پس به نوعی کثرت و تباین را بیشتر از واقعیت، مربوط به قلمرو ذهن می داند.
۲-۳-۲ دلایل فلاسفه در مخالفت با نظریه ی «تباین ذاتی موجودات»
دلیل اولملاصدرا در اسفار چنین می گوید:
وجود به دلیل امتناع اخد مفهوم واحد از نفس حقایق متباین و امتناع انتزاع معنای واحد از ذوات متخالف بدون وجه جامعی که وجه اتحاد باشد، حقیقتی واحد است [. . . ] حقیقت وجود، ماهیت کلی نمی باشد. اگر چه از یک سنخ و اصل در همه ی مراتب متعین خود می باشد، و نه به تعینی زاید بر خودش وجوهرش، بلکه امتیاز میان آن مراتب به خود آن جهت اشتراک است و نه غیر آن» . (ملاصدرا، ۱۹۸۱ م، ج ۱، ص ۲۵۵ )
این همان دلیل مشهوری است که ملاهادی سبزواری، از پیروان فلسفه ی ملاصدرا در منظومه ی خود به آن اشاره می کند: «لان معنی واحداً لاینتزع عماله توحد مالم یقع (سبزواری، ۱۳۶۹، ص۵۵)
دلیل دوم:
حاجی سبزواری دلایل خود را برای مخالفت با تباین ذاتی غالباً بصورت یک سری تالی های فاسدی که مترتب بر متباین بودن مراتب وجود به تمام ذات بسیطشان به عنوان مقدم می باشد، بیان می کند که فساد و بطلان توالی و نیز ثبوت ملازمه را نزد اهل تحقیق ظاهر و آشکار می داند و از آن جا رأی به بطلان مقدم می دهد. در بیان ایشان، این توالی باطل عبارتند از:
اگر وجودات حقایق متبانیه باشد، اشتراک معنوی در وجود نخواهد بود. (سبزواری، ۱۳۵۱ هـ ش، ص ۳۰)
اگر وجودات حقایق متبانیه باشد، تعطیل در معارف و حمد و ثنای الهی لازم می آید.
اگر وجودات حقایق متبانیه باشد، انتزاع مفهوم واحد از حقایق متباین از حیث تباین آنها جایز خواهد بود.حاجی سبزواری در این مورد می گوید ملاصدرا نیز در «اسفار» و «مبدأ و معاد» حکم به فطری بودن عدم جواز انتزاع مفهوم واحد از حقایق متخالف از جهت تخالف کرده است. (همو، ۱۳۶۹ هـ ش. ص ۵۷)
اگر وجودات حقایق متباینه باشند، شبهه ی ابن کمونه تام بوده و حل آن میسّر نخواهد بود،چرا که اگر متبانیت به تمام ذات در مراتب طولی علل و معلولات جایز باشد، متباینت در دو وجود متکافی در عرض یکدیگر نیز جایز خواهد بود.
اگر وجودات حقایق متباین باشد، معطی کمال و فعلیت، فاقد آن خواهد بود که بطلانش بدیهی خوانده شده است.
اگر وجودات حقایق متباین باشد، موجودات آفاقی و انفسی آیات خداوند نخواهند بود، چرا که ظلمت نمی تواند آیت نور و عجز آیت قدرت باشد.
اگر وجود حقایق متباین باشد، علت دیگر حدتام معلول و معلول حد ناقص علت نخواهد بود، چنانچه قدما قائل به آن بودند.
اگر وجود حقایق متباین باشد، علم تام به علت، متضمن علم تام به معلول نخواهد بود چنانچه محققین گفته اند و گفته اند: ذوات الاشیاء لاتعرف الابأسبابها.
اگر وجود حقایق متباین باشد، دیگر تغییرات طولی به نحو استکمالی و لبس فعلیت بعد از لبس نخواهد بود. همانطور که در سلسله ی عرضی تغییرات به صورت خلع پس از لبس می باشد.
اگر وجود حقایق متباین باشد، نسبت موجودات کامل در مقایسه با موجودات ناقص مثل اجمال و تفصیل و یا لف و نشر نخواهد بود. و موجودات کامل جامع تمام فعلیات و یا دارای چیزی بیش از مادون خود نخواهند بود. (همو ۱۳۶۰ هـ ش. ص ۳۹۱و ۳۹۲)
اگر مفهوم واحد از اشیاء متخالف بماهی متخالف بدون جهت و حدت انتزاع شود، (وجود حقایق متباین باشد)،آنگاه واحد، کثیر خواهد بود، چرا که در آنصورت مصداق و محکی عنه مفهوم واحد، جهات متکثر خواهد بود. (همو، ۱۳۶۹ هـ ش. ص ۵۵)
در ادامه ی این دلیل حاجی سبزواری می گوید اگر اشکال شود که بطلان تالی پذیرفته نیست و ضرورتی ندارد به این دلیل که واحد جنسی هم همان کثیر نوعی است و یا واحد نوعی همان کثیر عددی است؛ پاسخ آنست که میان آنکه واحد عین کثیر باشد و یا تحت آن واحد، کثیر باشد فرق است و نمونه ی شما از این قبیل اخیر است. و نیز اگر اشکال شود که آیا حمل نوع بر افراد هم اینگونه نیست؟ و حمل نیز همان اتحاد در وجود است. پاسخ آنست که بله ولی موضوع، همان حقیقت جهت وحدت در افراد است و جهات کثرت به عنوان مثال در انسان، عوارض از قبیل کم و کیف و وضع و . . . می باشد و معلوم است که هر چیز فی نفسه خودش است. (همان ص ۵۵تا ص۵۷)
شهید مطهری در شرح بر اصول فلسفه، دلایلی را ذکر می کند که از قرار زیر است:
دلیل سوم: اگر وجودات حقایق متباینه بوده باشند، هیچگونه مناسبت و ارتباط واقعی بین وجودات نخواهد بود، زیرا طبق آن فرض، موجودات، همه نسبت به یکدیگر بیگانه ی محض هستند و نسبت تمام وجودات با یکدیگر متساوی است و آن نسبت متساوی همانا نسبت نداشتن با یکدیگر است و حال آنکه در میان موجودات، ارتباط واقعی و نظام حقیقی در کار است و بعضی از وجودات با بعضی دیگر نسبت و رابطه واقعی دارند که آن نسبت و رابطه را با بعضی دیگر ندارند . در میان موجودات رابطه علی و معلولی در کار است و این رابطه واقعی است (نه ذهنی)، و این رابطه واقعی چنانکه واضح است، خارج از وجودات اشیاء نیست و حال آنکه طبق نظریه ی تباین وجودات می بایست هیچ نسبتی بین آن ها در کار نباشد. پس نظریه ی تباین موجودات مستلزم انکار قطعی رابطه علی و معلولی اشیاء است(مطهری، ۱۳۷۳، ص ۵۱۶)
دلیل چهارم: ما ماهیات را دسته بندی می کنیم و آنها را در ده مقوله یا بیشتر یا کمتر جمع می کنیم، یعنی برای ماهیات وجه مشترک یا وجوه مشترک پیدا می کنیم و هر یک از مقولات مابه الاشتراک عده ی کثیری از انواع و اجناس است. همانطوریکه هر یک از اجناس ما به الاشتراک عده ای از انواع و هر یک از انواع مابه الاشتراک عده ای از افراد است . هر چند ماهیات ساخته ی ذهن می باشد و این دسته بندی ها با این شکل روی خاصیت مخصوص مفهوم سازی ذهن صورت می گیرد و واقعیت عینی را نمی توان با این ترتیب و با این شکل پنداشت ولی با الضروره این جهت که هر دسته ای از ماهیات تحت یک جنس در می آیند و عده ای از اجناس تحت یک مقوله در می آیند، گزاف و بلا جهت نیست، بلکه یک منشأ خارجی از وجود دارند و اگر وجودات متباینات صرف باشند، می بایست تمام ماهیات نیز متباین با یکدیگر باشند و هر مفهومی مستقلاً مقوله ای بوده باشد و به عبارت دیگر همانطوری که کثرت و تمایز ماهیات از یکدیگر نماینده ی یک نوع کثرتی در وجود است و روی همین جهت نظریه ی عرفا را مبنی بر وحدت محض وجود باطل شناختیم ، اتحاد واشتراک ماهیات در جنس واحدو در مقوله ی واحد، نماینده ی یک نوع اشتراک و وحدتی در وجود و واقعیت است. البته نحوه ی اشتراک و اختلاف در وجودات با نحوه ی اشتراک و اختلاف در ماهیات مختلف است ولی اشتراک و اختلاف در موجودات است که در ذهن روی خاصیت مخصوص ذهن به صورت دیگری جلوه می کند.
دلیل پنجم: فرض اصالت ماهیت و همچنین فرض تباین وجودات با حرکات اشتدادی و استکمالی که در واقعیت هست منافی است و چون وقوع حرکت و وقوع استکمال و اشتداد در حرکت، امری قطعی و غیر قابل تردید است . پس از فرض اصالت ماهیت و نیز از فرض تباین وجودات برای همیشه باید دست کشید. (همان، ص ۵۱۷)
دلیل ششمما در ذهن خود از «وجود» مفهوم واحدی داریم که بر همه ی موجودات عینی قابل انطباق است و بدیهی است که انطباق مفهومی بر مصداقی گزاف و بلا مناط امکان پذیر نیست، یعنی می بایست یک جهتی در مصداق باشد که به اعتبار آن جهت، آن مفهوم برآن مصداق منطبق می شود و الا می بایست هر مفهومی برهر مصداقی قابل انطباق باشد و یا هیچ مفهومی بر هیچ مصداقی قابل انطباق نباشد. مفهوم وجود مفهومی است که بالضروره بر همه ی وجودات عینی قابل انطباق است و اگر این وجودات هر یک حقیقتی مباین و بیگانه ی مطلق از سایر وجودات می بود، یک جهت مشترکی که مناط انطباق مفهوم وجود بر مصادیق وی باشد د رکار نبود و قهراً این مفهوم قابل انطباق نبوده و حال آنکه بالضروه قابل انطباق هست. (همان، ص ۵۱۹)
۲-۴ دیدگاه برخی فلاسفه درباب انتساب نظریه ی تباین ذاتی موجودات به ابن سینا و مشائین
در میان فلاسفه عده ای با انتساب نظریه ی فوق به ابن سینا و مشائین موافق و عده ای همچون صدرالمتألهین، ملا صالح مازندرانی و شهید مطهری با آن مخالفند. در این قسمت به بیان برخی از نظرات می پردازیم.
صدر المتألهین شیرازی، پایه گذار نظریه ی وحدت تشکیکی وجود ، موضعی کاملا مغایر با «تباین ذاتی وجودات» دارد. وی علاوه بر این با انتساب نظریه ی فوق به ابن سینا نیز مخالف بوده و با ارائه ی تصویری خاص از نظر شیخ الرئیس ایشان را هم نظر با خود در ارتباط با بحث وحدت تشکیکی وجود می داند.
البته وی در چند مورد گفته است که مشائین قائل به تخالف حقایق وجودی اند، اما چنانچه خواهیم گفت، با ارائه ی توضیحی در آن مورد، نظر مشائین علی الخصوص ابن سینا را در باب وجود نزدیک به نظر خود می داند . وی در «التصور و التصدیق» چنین می گوید: «مشهور است که حکمای مشائین می گویند وجود انواعی متخالف بر حسب اختلاف ماهیات می باشد، با اینکه آنها قائل به این هستند که وجود بسیط است و جنس و فصل وحد ندارد و عمومیت و کلیت بر آن عارض نمی گردد. درک این مسأله نیاز به باریک اندیشی دارد.» (ملاصدرا، ۱۳۷۱ هـ ش. ص ۳۳۰)
جالب است که به اعتقادملاصدرا درک نظر مشائین در این مورد نیاز به دقت نظر و ریز بینی دارد. و ممکن است اگر آن طور که ملاصدرا به ماجرا نگاه می کند، به طور ژرف بررسی نکنیم، حکم به تباینی بودن به تمام ذات وجودات از منظر مشائین دهیم، اما در نظر ملاصدرا در قول ایشان، بازگشت اختلاف به ماهیت بوده، وجود حقیقتی واحد و مشترک در میان موجودات است.
ایشان همچنین در شواهد الربوبیه به این امر اشاره ی دیگری دارد و می گوید:« میان آنچه ما در مورد وحدت حقیقت وجود و اختلاف مراتب آن به تقدم و تأخر وتأکد وضعف می گوییم و آنچه مشائین از اختلاف حقایق آن ها می گویند، در بررسی دقیق، تفاوتی وجود ندارد.» (ملاصدرا، ۱۳۶۰ هـ ش. ص ۷)
وی این مطلب را پس از بیان نظر خود درمورد چگونگی سریان و شمول وجود در ماهیات و اینکه وجود امری شخصی و ذاتا مشخص و مشخص ماهیات کلی است طرح می کند . و چنین می گوید که می توان گفت وجود به حسب ماهیات متحده با آن، مختلف الحقایق می شود، که هر ماهیت به مرتبه ای از مراتب وجود و درجه ای از درجات آن ملحق می شود، غیر از موجود اول که ماهیتی ندارد. و آنگاه می گوید قول مشائین نیز در این مورد با ما تفاوتی ندارد. (همان)
حاجی سبزواری در مواردی چند نظریه را به مشائین نسبت داده است، از جمله در شرح منظومه که می فرماید وجود نزد طایفه مشائین از حکما، حقایقی متباین است که در تمام ذات بسیطشان از هم متمایزند و نه به فصول، چرا که لازمه اش ترکیب است و وجود مطلق جنس است و نه با مصنفات و مشخصات که نوع باشد، بلکه بطور مطلق عرضی لازم آنهاست به معنی خارج محمول و نه به معنی محمول بالضمیمه (سبزواری ، ۱۳۶۹ هـ ش، ص ۵۵)
وی در جایی دیگر ضمن بیان مخالفت خود با تکثر وجود در موجودات کلامی از مباحثات ابن سینا نقل می کند،[۳۸] که حاکی از عدم اختلاف نوعی در وجود و بازگشت اختلافات به ماهیات است: «وجود در ذوات ماهیات اختلاف نوعی ندارد. بلکه اگر اختلافی هست به شدت و ضعف است در حالیکه ماهیاتی که وجود به آن ها ملحق می شود، بر خلاف وجود، نوعاً مختلف اند. پس انسان به واسطه ی ماهیتش است که با اسب مخالف است نه وجودش (سبزواری، ۱۳۶۰، ص ۳۹۱)
در حالی که وقتی ملاهادی اقوال چهار گانه درباره ی وجود را بر می شمرد، قول به تباین را به مشاء نسبت می دهد.اقوال چها رگانه ی مشهور درباره ی وجود از این قرارند:
وجود حقیقت واحدی دارای مراتب متفاوت با تقدم و تاخر، شدت و ضعف و کمال و نقص است.
وجود حقایق متباین به تمام ذات بسیط است و نه به فصول
وجود واحد و احد است ومراتب ندارد.
این سه قول متنبی بر اصالت وجود است.
وجود امری اعتباری است که افراد ندارد بلکه حصه های گوناگون دارد (سبزواری ، ۱۳۶۰ هـ ش، ص ۵۴۲)
وی در اینجا می گوید قول دوم منسوب به مشائین است. هر چند کلامی که قبلا از ابن سینا نقل کرد با این قول مخالف است.
همانطور که دیدیم موضع ملاهادی در باب انتساب نظریه به مشائین، درمورد خاص ابن سینا، دچار دگرگونی است، ضمن اینکه نگارنده در جایی انتساب مستقیم نظریه به ابن سینا را از قول حاجی سبزواری نیافت، بلکه به عکس حاجی سبزواری در مواردی قول ابن سینا را در مخالفت با تباین ذاتی نقل کرده است.
به عنوان مثال حاجی سبزورای در حاشیه ی خود بر شواهد الربوبیه که به قول برخی اندیشمندان معاصر از آثاری است که ایشان در اواخر عمر خود نوشته است و از آن تضلع و احاطه ی مولف بر جمیع مبانی حکمت و عرفان ظاهر و هوید است، (آشتیانی، ۱۳۴۷ هـ ش ، ص ۱۷) بیان می کند که عبارات شیخ الرئیس در دو کتاب شفا و مباحثات، منادی این است که تخالف در وجودات ذاتی نیست، بلکه بخاطر ماهیات مختلف آنهاست و نیز وجود شدت و ضعف می پذیرد، در حالیکه دو حقیقت مختلف یکی شان شدت یافته ی دیگری و یا ضعیف شده ی اولی نمی باشد.
با توجه به اینکه مطلب اخیر راحاجی سبزواری دراواخر عمر شریف خود بیان کرده است، می توان حدس زد که ایشان لااقل حساب ابن سینا را از سایر مشائین جدا نموده است و خودش نیز بر رأیی که در منظومه ی خود به مشائین نسبت داده است، آنچنان پابرجا باقی نمانده است.
ایشان در ادامه می گوید:
قدما حتی آن هایی که قول به تباین در وجودات استناد داده شده است،‌ قواعدی در کتب خود ذکر کرده اند و یا از آن ها نقل شده است و یا آن قواعد از مسائل مسلمه ی فن فلسفه است که با تباین در وجود سازش ندارد. قول به تباین مستلزم محذوراتی است؛ یکی آنکه لازم می آید علم و قدرت و اراده و سایر صفات کمالیه وجود به نحو تباین بالذات بر مصادیق حمل شود، در حالتی اشتراک معنوی این مفاهیم مسلم است. [در آن صورت] هیچ فیلسوفی نمی تواند وجود را به اعتبار آن که اعم اشیاء است، موضوع فلسفه قرار دهد. عدم وجود انتزاع معنای واحد از حقایق متباینه مسلم است،‌ از قواعد مسلمه است که معطی کمال فاقد کمال نیست و نیز گفته اند «ذوات الاسباب لا تعرف الا باسبابها» و گفته اند «فعل کل فاعل مثل طبیعته» باید از وجود معلول پی به علت و از وجود علت به معلول پی برد، [ اما در آن صورت] باید علت حقیقی از علم به ذات خود به هیچ معلولی علم به هم نرسد و وجودات خاصه علم تفصیلی حق نباشند. (سبزواری، ۱۳۶۰ ش، ص ۳۹۱ و ۳۹۲)
محمد صالح حائری مازندرانی صاحب کتاب «حکمت بوعلی سینا» و شارح آراء او از کسانی است که به شدت با نظریه ی «تباین ذاتی وجودات» و نیز با انتساب آن به ابن سینا مخالف است و دراین کتاب می گوید: «برماهنوز ثابت نشده مشائیه قائل به اصالت و جودند و حقایق وحوادث را متباین دانند و بسی بعید است که حقیقت هستی را در خارج قائل باشند و آن را متباین دانند بلکه مشائین قائل به اصالت ماهیت اند» (مازندرانی، ۱۳۳۵ هـ ش. ص ۳۶۲)
ایشان مشائیه را اصالت ماهیتی می داند و دراین باره شاهد کلامی از خیام نقل می کند که خیام چنین می گوید که «تهمت اصالت وجود به مشائیه کم بودکه یک تهمت دیگر به ایشان زدند و آن تباین حقایق وجودات است. عجب است که معنای هستی که معنایی است و جدانی بالبداهه دارای حقایق خارجی متضاده متقابله باشد، غافل از اینکه مراد تقابل و تباین ذوات (ماهیات) است» (همان، ص ۳۶۲)
وی در مخالفت با انتساب تباین ذاتی وجودات به ابن سینا نیز می گوید:
پس اصل نزد او (ابن سینا) در جمیع موجودات ماهیات است و ماهیات مثار کثرت و متباین به ذات است. پس نسبت حقایق وجودات متباینه به مشائیه به این معنی که وجود اصل باشد لکن متباین الحقایق باشد، دلیلی بر آن از نقل قاطع به دست نیامده و این مجرد استنباط متأخرین است، خصوصاً آنانکه اصل وجودی یا وحدت وجودی هستند [. . .] غافل از آنکه تباین حقایق با اصالت ماهیت می سازد[ . . .] لکن، درکلمات شیخ و مشاء جز سخن ا زذوات اشیاء چیزی که دلیل بر اصالت وجود [ چه رسد به تباین حقایق وجودات] باشد نمی بینیم.» (همان، ص ۲۳۶)
استاد مرتضی مطهری در مورد انتساب این نظر به مشائین می فرماید:

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...