(همان:۱/ ۷۵)
« وغنچه در حسرت غنچان از دلتنگی خون در شیشه می کرد وفرا می نمود که خنده است ، گل بر تأسف گل رخان بنفشه عذار جامه چاک می کرد.»(همان:۱/ ۱۱۰)
« واکثر لشکر واعیان و وجوه حشم را در قلاع وبقاع پراکنده کردست.»(همان:۱/ ۱۱۳)
« ودر قصبۀ ارس در مزارات آن چند سال ساکن شده واز احوال با خبر بهر وقت به جانب خجند می رفت چون پسر را دیده است که با سیور غامیشی روی به نزدیک پسر نهاده است وگفته اگر تو پدر خود را بینی باز شناسی؟»
« وخبر او فاش شده جمعی دیگر به سبب آن که ودایع در دست ایشان بود او را قبول نمی کرده اند وانکار می نموده بدین سبب اندیشه ی آن کرده که به خدمت قا آن رود ومنظور نظر تربیت وشفقت او شود در راه به خدمت قدقان رسیده فرموده تا او را بسته اند وهرنوع کلمات از مکاوحت ومقاتلت او با لشکر مغول استکشافی می کرده .( همان :۱/ ۷۳)
البتگین صاحب جیش خراسان ، از غرجستان غلامی ترک خریده است.»(عطاملک: ج۲ ، ۲)
« کتبی که از آن حسن قطّان در مرو ضایع شده بود وتصوّر آن داشت که وطواط تصرّف کرده است این مکتوب ثبت افتاد»(عطاملک: ج۲ ، ۶)
۲- بودن: که گذشته بعید و گذشته التزامی به کمک آن صرف میشود؛ مانند: گفته بودم، گفته باشم.
سلطان شبی درخواب اشخاص نورانی را دیده بود روی خراشیده .»( همان:۱/ ۱۳۴)
« واز سبب استیلای جیوش هموم وغموم شب جوانی او به صباح پیری کشیده بود.( همان:۱/ ۱۳۴)
« در شهور سنۀ ست وثلاثین وستمایه قِران نحسین بود در برج سرطان منجمان حکم کرده بودند که فتنه ظاهر شود ویمکن مبتدعی خروج کند.»( همان:۱/ ۸۵)
« سلطان محمّد انار الله برهانه چون مجیر الملک شرف الّدین مظفّر را سبب جریمتی که عمّش اقتراب کرده
بود. ازحکومت وزارت معزول کرد وآن منصب را به پسرنجیب الدین قصه دار که ببهاء الملک موسوم شده بود مفوّض »( همان:۱/ ۱۱۹)
« و بریاد جوانانی که هر بهار بر چهرۀ انوار و ازهار در بساتین ومتنزّهات می کش وغمگسار بودندی سحاب از دیده می بارید و می گفت باران است …»( همان:۱/ ۱۰۹)
« واز آن جا باز گشتند وآن چه از شمشیر باز پس مانده بودند از رعایا وارباب حرف بعضی را به حشر بردند.( همان:۱/ ۶۶)
« ودر آن وقت چون چنگز خان از بخارا با سمرقند آمده بود متوجه سمرقند شدند.» (همان:۱/ ۶۶)
« واز آن جا باز گشتند وآن چه از شمشیر باز پس مانده بودند از رعایا وارباب حرف بعضی را به حشر بردند.»( همان:۱/ ۶۶)
« ودر آن وقت چون چنگز خان از بخارا با سمرقند آمده بود متوجه سمرقند شدند.» (همان:۱/ ۹۰)
« در شهور سنۀ ستّ وثلاثین وستّمایه قِران نحسین بود در برج سرطان منجمان حکم کرده بودند که فتنه ظاهر شود ویمکن مبتدعی خروج کند.»( همان:۱/ ۸۵)
« سلطان محمّد انار الله برهانه چون مجیر الملک شرف الّدین مظفّر را سبب جریمتی که عمّش اقتراب کرده بود. ازحکومت وزارت معزول کرد وآن منصب را به پسرنجیب الدین قصه دار که ببهاء الملک موسوم شده بود مفوض (همان:۱/ ۱۱۹)
« و بر یاد جوانانی که هر بهار بر چهرۀ انوار و ازهار در بساتین ومتنزّهات می کش وغمگسار بودندی سحاب از دیده می بارید و می گفت باران است …»( همان:۱/ ۱۰۹)
ویقین دانستند که عواید وفواید این کار بتمامت عالمیان وبتخصیص بایشان عایدست و هرچه ازین بگذرد زاید خواهد بود.»(عطاملک: ج۳، ۱۹)
۳- خواستن: که آینده به کمک آن صرف میشود؛ مانند: خواهم زد، خواهند زد.
« وکار خانیّت بر منکو قاآن مقرر کرد وشرح آن در ذکر منکو قاآن مثبت خواهد شد.»( همان:۱/ ۲۲۳)
« و از جوانب پادشاه زادگان به خدمت او رسیدند وکار خانیت بر منکو قاآن مقرر کرد وشرح آن درذکر منکو قا آن مثبت خواهد شد.»( همان:۱/ ۲۲۳)
« وکار خانیّت بر منکو قاآن مقرر کرد وشرح آن در ذکر منکو قاآن مثبت خواهد شد.»( همان:۱/ ۲۲۳)
« و از جوانب پادشاه زادگان به خدمت او رسیدند وکار خانیت بر منکو قاآن مقرر کرد وشرح آن درذکر منکو قا آن مثبت خواهد شد.»( همان:۱/ ۲۲۳)
« و نقض میثاق و نقص وفاق تا در اثنای طوی وجشنی که بر سبیل مبارک باد خواهند ساخت چون عقال عقول گسسته شده باشد و شیوخ وکهول از سر مستی دست بسته شده پای از حریم حرمت بیرون نهند و…»(عطاملک: ج۲ ،۴۰)
« به اتفاق نزدیک منکو قاآن بودند به اتفاق نزدیک ناقو وسیرامون فرستادند که اگر شمارا درمبادرت به جمعیّت توانی وتأنی خواهد بود مامنکو قاآن را به خانی برمی داریم.»(عطاملک: ۲/۲۸)
۴- شدن: که افعال مجهول به کمک آن صرف میشوند؛ مانند: گفته شد، گفته شده است.
وزیارت گوری که هم پهلوی گور حسن صباح وبزرگ امید ودهدار بوعلی اردستانی نهاده است.»
(همان:ج۳، ۲۳۵)
« وروزگار مخالف چون پای در راه راست نهاده است لاجرم چنگ درپرده نوا زده است ووناهید اقبال برحسب حال مطلع شعری گزیده واز زفان دولت قولی در دهان جهان انداخته وآهنگ برکشیده»
(همان: ج۲ ،۳۶)
۵-۷- فعل ربطى
فعلى است که داراى فاعل نیست، بلکه تنها میان مسنَدٌالیه (نهاد) و مسنَد رابطه برقرار مى کندومعنی کاملی ندارند وفقط برای اثبات یا نفی نسببت به کارمی روند ومعنای آن هابا آوردن صفت یا کلمه ای دیگرکامل می شود.مانند است در جمله ی زیر.
« هوا روشن است».
فعل هاى ربطى از این مصدرهایند: استن، بودن، شدن، گشتن، گردیدن
نکته: بعضى از فعل ها مى توانند گاه خاص، گاه معین، و گاه ربطى باشند. مثل فعل :است
ـ خاص: یاد تو همواره با ما است = وجود دارد
ـ معین: یاد تو در هر جا شوری برپا کرده است
ـ ربطى: یاد تو همواره زنده است(گیوی –انوری:۷۰)
است:
« وایشان غافل از آن چه در جهان چه فتنه وآشوب است خاصّ وعامِ خلایق از دست زمانه در چه لگد کوب تا ناگاه سواری چند معدود بر منوال دود دیدند.» (جوینی:۱/ ۹۸)
«و او را اشعار و رباعیات فارسی بسیار است.»(همان: ج۲ ، ۳)
« ایذای او در مذهب کرم ومرحمت ما ممنوع ومحظور است.»(همان: ج۲ ، ۵)
بود:
« مرو دارالملک سلطان سنجر بود.»(همان:۱/ ۱۱۹)
[یکشنبه 1400-08-02] [ 03:24:00 ق.ظ ]
|