۳) استقرار نظم سیاسی ـ اقتصادی بین المللی مطلوب
الف ـ نفی نظام تک قطبی و هژمونیک
ب ـ نفی هژمونی بین المللی آمریکا و منطقهای اسرائیل
ج ـ وحدت جهان اسلام
د ـ جامعۀ عدل اسلامی جهانی
ه ـ حمایت از مسلمانان، مستضعفین و جنبشهای آزادی بخش
۴) سعادت و وضعیت مطلوب اقتصادی
الف ـ رشد و توسعۀ اقتصادی
ب ـ رفاه و عدالت اجتماعی
ج ـ معیشت ضروری مردم
د ـ دسترسی آزادانه به سرمایه و بازار بین المللی
ه ـ خودکفایی اقتصادی
سومین نکته این است که «حوزۀ اطلاق و قلمرو منافع» را بشناسیم. نقشهای ملی جمهوری اسلامی قلمرو منافع آن را نیز تعیین میکند. این نقشها بیانگر این هستند که قلمرو منافع ملی جمهوری اسلامی ایران فراتر از مرزهای جغرافیایی و سرزمین ایران است. البته این به معنای فراملی بودن و فرامرزی بودن مسئولیتهای خارجی ایران نیست؛ بلکه منظور این است که بسیاری از منافع ملی ایران در خارج از مرزهای جغرافیایی آن تأمین و پیگیری میشود. بطور کلی دامنۀ منافع ملی ایران به جز محدودۀ داخلی و جغرافیای سرزمینی ایران سه حوزۀ متداخل منطقهای، اسلامی و جهانی را دربر میگیرد. جمهوری اسلامی ایران به عنوان یک قدرت منطقهای، دایرۀ منافع ملی خود را در سطح نظام فرعی خلیج فارس و خاورمیانه تعریف میکند. نقشهایی چون رهبری جهان اسلام و ضد امپریالیست نیز به ترتیب حوزۀ اطلاق منافع ملی ایران در سطح جهان اسلام و نیز عرصۀ بینالملل را نشان میدهد.
آخرین مورد قابل بررسی در منافع ملی مسألۀ «وجود و عدم وجود منافع» است. هویت و نقش ملی جمهوری اسلامی ایران، همچنین حضور و غیاب منافع ملی آن در حوزه های جغرافیایی و موضوعی مختلف را تعیین میکند. یعنی مشخص میکند که ایران در چه موضوعها، کشورها و مناطقی برای خود منفعت و ارزش قائل است. با توجه به نقشهای جمهوری اسلامی، این کشور در موضوعهای مربوط به جهان اسلام، مسلمانان و جهان سوم و نیز نسبت به مناطق خلیج فارس، خاورمیانه و بعضی از مسائل جهانی دارای منافع ملی است.[۱۱۸]
دانلود پایان نامه - مقاله - پروژه

 

    1. سیاست خارجی ایران در آسیای مرکزی

 

ایران در منطقۀ آسیای مرکزی و خزر به عنوان یک بازیگر میتواند نقشهای گوناگونی ایفا کند. ایران به عنوان یک دولت ـ ملت، به عنوان یک فرهنگ و تمدن و به عنوان یکی از محورهای تمدن اسلامی میتواند در این منطقه مؤثر باشد و در عین حال منافع ناشی از این نقشها را جستجو کند. پیوندهای فرهنگی و تاریخی ایران با این کشورها و نیز نزدیکی جغرافیایی ایران با این منطقه نیز نقش مهمی در بهبود روابط متقابل دارد.[۱۱۹] جهانگیر کرمی معتقد است که برای بحث دربارۀ نقش ایران در منطقه و آیندۀ آن باید نگاهی به وضعیت امروز این کشور در منطقه بیاندازیم. به همین منظور در اینجا به بررسی جایگاه ایران در منطقه وجنبههای مختلف سیاست خارجی ایران در آسیای مرکزی پرداخته خواهد شد.

 

        1. اهداف و منافع سیاسی

       

       

 

پیش از استقلال جمهوریهای آسیای مرکزی، ایران در شمال مرزهای خود، با تنها یک کشور که آن هم یکی از دو ابرقدرت آن زمان محسوب میشد، همسایه بود. ولی پس از فروپاشی شوروی، ایران همسایگان بیشتری در مرزهای شمالی خود پیدا کرد و این رویداد، وضعیت امنیتی منطقه و سیاستهای ایران را دگرگون ساخت. ادموند هرزیگ سیاست خارجی ایران را در اوایل دهۀ ۹۰ نسبت به سالهای بعد از انقلاب متفاوت میداند و معتقد است جنگ ایران و عراق و تجربۀ مبارزه برای بقا موجب شد که ایران به جای مخالفت با وضع موجود بین المللی،[۱۲۰] به منافع ملی حیاتی متعارف مانند استقلال، تمامیّت ارضی و حاکمیت ملی بپردازد. مقابله با تلاشهای واشنگتن برای منزوی کردن ایران نیز به یک هدف استراتژیک مهم برای ایران تبدیل شد.[۱۲۱] به این ترتیب ایران در آغاز، بعد از استقلال این جمهوریها به سرعت سفارتخانههای خود را در پایتخت این کشورها افتتاح کرد. هرزیگ همچنین معتقد است که ایران با مشاهدۀ خلائی که فروپاشی اتحاد شوروی در قسمت جنوبی شوروی ایجاد کرد، متوجه فرصتها و نیز خطرات موجود شد. وی سفر علی اکبر ولایتی، وزیر امور خارجه در نوامبر ۱۹۹۱ از آذربایجان و پنج جمهوری آسیای مرکزی و توافق برای ایجاد کنسولگری در همه آنها را ناشی از این نگرانیها میداند.[۱۲۲]
در بررسی سیاست خارجی ایران از اواخر ۱۹۹۱ تا اوائل ۱۹۹۳، هرزیگ آن را به نقل از عباس ملکی دورۀ سرخوشی اولیه[۱۲۳] نامیده و معتقد است در این دوره برخی مؤسسههای دولتی ایران سعی در شکل دهی احیای مذهبی در آسیای مرکزی داشتند. ولی با سفر آقای رفسنجانی رئیس جمهور ایران در اکتبر ۱۹۹۳ به آسیای مرکزی دوره «سرخوشی اولیه» پایان یافت و الگویی تنظیم شد که سیاست آسیای مرکزی ایران را در بقیه دهه ۱۹۹۰ توصیف میکرد. همچنین هرزیگ تأکید کم بر «اسلام» در جریان مذاکرهها و در عوض توجه به مسائل اقتصادی را از نشانه های این تغییر میداند.[۱۲۴] حاجی یوسفی نیز از قول اریک هوگلند[۱۲۵] از پایان سال۱۹۹۱ به بعد، سیاست ایران را نسبت به دولتهای جدید در آسیای مرکزی و قفقاز دارای دو مشخصه یعنی عدم مداخله در امور داخلی آنها و گسترش همکاری دو جانبه اقتصادی میداند.[۱۲۶] روابط سیاسی ایران و کشورهای آسیای مرکزی جنبۀ دیگری نیز یافت و آن در سطح استانی بود که کماکان ادامه دارد. با استقلال یافتن جمهوریهای آسیای مرکزی، روابط گسترده و مستقلی میان برخی استانها مثل خراسان، مازندران و گیلان با این کشورها برقرار شد. به عنوان مثال استان خراسان با ترکمنستان روابطی را در عرصۀ اقتصادی برقرار نمود و یا گیلان با استان «منگستاو»[۱۲۷] قزاقستان خواهرخوانده اعلام شدند.[۱۲۸] اهداف سیاست خارجی ایران در منطقه به شکلهای گوناگونی دسته بندی شده است که به مجموعهای از آنها در اینجا اشاره خواهد شد:
- حفظ تعادل منطقهای از طریق نقشآفرینی در شمال به دلیل ناتوانی در نقشآفرینی سنتی در مناطق جنوبی خود و نیز خروج از انزوای بین المللی ایجاد شده توسط آمریکا؛
- منافع سیاسی و فرهنگی با تقویت حوزه تمدن و فرهنگ فارسی در منطقه؛
- منافع اقتصادی: ظرفیتهای اقتصادی ایران در زمینههایی چون استخراج نفت و گاز، احداث خطوط لوله و پالایشگاه و صادرات کالاهای مصرفی فرصتهای اقتصادی در اختیار ایران قرار میدهد تا به منافع اقتصادی دست یابد.[۱۲۹]
- حفظ ثبات و امنیت منطقهای نیز یکی از هدفهای اصلی سیاست خارجی ایران در آسیای مرکزی شناخته شده است. مهدی سنایی معتقد است با توجه به اینکه امنیت و ثبات در این منطقه پیش از این توسط ابر قدرت سابق تأمین میشده است، جمهوری اسلامی ایران تلاش دارد که خلاء موجود با همکاریهای دوجانبه و چندجانبه پر شود.[۱۳۰] اولیویه روآ نیز معتقد است که هدف سیاست خارجی ایران در منطقه جلوگیری از پرشدن خلاء ایجاد شده از فروپاشی شوروی بوسیله کشورهایی چون آمریکا، ترکیه و عربستان (در حوزۀ مذهبی) بوده است. وی معتقد است که ایران خود هرگز به فکر پر کردن این خلاء نیفتاده است و بوسیله کارت روسیه در محور استراتژیک شمال ـ جنوب (مسکو، ایروان، تهران)، در مقابل محور غرب ـ شرق ( واشنگتن، آنکارا، باکو، تاشکند) نقش بازی نموده است.[۱۳۱]
در راستای بررسی اهداف و منافع سیاسی ایران در منطقه، چنانچه بطور گذرا به روابط ایران با هر یک از این کشورها نگاه کنیم، درمییابیم که رابطۀ ایران با همۀ کشورهای آسیای مرکزی در یک سطح نیست. شاید بتوان روابط با ترکمنستان را در بالاترین سطح نسبت به سایر کشورهای منطقه دانست. ملاقاتهای مکرر صفرمرادنیازف رئیس جمهور وقت ترکمنستان از ایران و آقای هاشمی رفسنجانی، رئیس جمهور ایران از ترکمنستان (که توسط رؤسای جمهور بعدی نیز دنبال شد) بیانگر این مسأله است.[۱۳۲] حجم مبادلۀ تجاری نیز با ترکمنستان همواره نسبت به سایر کشورهای منطقه در بالاترین حد بوده است. (جدولهای ص ۵۱ و۵۲)
روابط با تاجیکستان نیز در سطح بالایی قرار دارد. ایران اولین کشوری بود که در سال ۱۳۷۰ ه.ش سفارتخانۀ خود را در شهر دوشنبه افتتاح کرد. البته همکاریها در زمینه های فرهنگی آشکارتر است. به عنوان مثال دو کشور همواره برنامههایی برای توسعه و تقویت زبان فارسی در تاجیکستان داشتهاند. ایجاد کتابخانههایی در شهرهای دوشنبه و کولاب و نیز تشکیل پژوهشکده زبان برای گسترش زبان فارسی از دیگر فعالیتهای ایران در این کشور است.[۱۳۳] همکاری دو کشور در مورد آب نیز یکی از مهمترین قسمتهای روابط بویژه در سالهای اخیر است.[۱۳۴] حمل و نقل بخش عمدهای از صادرات و واردات تاجیکستان در سال ۸۶ نیز از مسیر ریلی ایران و بندر شهید رجایی به بازارهای مصرف صورت گرفته است.[۱۳۵]
روابط با قزاقستان بیشتر متکی به یک رشته از توافقهای تجاری و حمل و نقل است که در ژانویۀ ۱۹۹۶ و ژوئیۀ ۱۹۹۷ امضا گردید. البته توافقنامۀ معاوضۀ نفت (سوآپ)[۱۳۶] نیز بخش مهمی از روابط دو کشور را تشکیل میدهد.[۱۳۷]
روابط با قرقیزستان ضعیف و از نظر مبادلۀ تجاری همواره پائینترین سطح را در میان کشورهای آسیای مرکزی داشته است. (جدولهای ص ۵۱ و ۵۲) روابط با ازبکستان نیز تا حدی سرد میباشد. زیرا تاشکند همواره نگران احیای بنیادگرایی و نیز ملیگرایی تاجیکی بوده که معتقد است ایران از آن حمایت میکند و ممکن است در میان جمعیت فارسی زبان سمرقند و بخارا مشکلاتی ایجاد کند. به همین دلیل در دیدار سال ۱۹۹۳ رئیس جمهور ایران از تاشکند، کریموف اجازۀ بازگشایی مرکز فرهنگی ایران در سمرقند را نداد. ازبکستان همچنین تنها کشور منطقه بود که از قانون تحریمهای آمریکا علیه ایران حمایت کرد.[۱۳۸]
اولیویه روآ معتقد است که سیاست ایران در آسیای مرکزی بعد از ۱۹۹۱ احتیاط آمیز بود و این کشور سعی نمود با ایجاد روابط نزدیک با روسیه از نفوذ آمریکا و ترکیه در این منطقه جلوگیری نماید. وی همچنین معتقد است که تهران در این هنگام به مسکو به چشم وزنهای که نباید در مقابل آمریکا تضعیف شود مینگریست[۱۳۹] و با توجه به آنچه که در بالا به آن اشاره شد، این دیدگاه منطقی به نظر میرسد.

 

        1. اهداف و منافع فرهنگی

       

       

 

در سالهای آغاز استقلال آسیای مرکزی، علایق فرهنگی بیش از هر زمان دیگری مورد توجه ایران قرار داشت. پس از استقلال جمهوریهای آسیای مرکزی، پیش از همه سوابق تاریخی و زمینه های اشتراک میان ایران و این منطقه مورد توجه قرار گرفت. از این میان به مواردی همچون سنن مشترک، دین مشترک و علاقه به زبان فارسی در منطقه اشاره شده است.
الف) تاریخ و سنن مشترک
بخش اعظم سرزمینهای کنونی آسیای مرکزی دارای پیشینه مشترک با ایران است و از سوی دیگر علاقه مردم آسیای مرکزی به ایران، در سنتهای مشترک آنها ریشه دارد. برگزاری عید باستانی ـ ایرانی نوروز که ریشه آن به پیش از اسلام باز میگردد توسط ازبکها و تاجیکها که سنی مذهباند نشان از تاریخ مشترک این منطقه با ایران دارد که بر آداب و رسوم مردم تأثیر نهاده است. جاده ابریشم نیز در طی تاریخ حلقه اتصالی بوده است میان ایران و آسیای مرکزی. یکی دیگر از عوامل مهمی که موجب نزدیکی ایران و آسیای مرکزی میشود و ناشی از روابط تاریخی ایران با این منطقه است، وجود اقلیتهایی از هر دو طرف در آن سوی مرزهاست. از زمانی که رفت و آمد میان ایرانیان با اقوام آسیای مرکزی از طریق جادۀ ابریشم وجود داشت، عده زیادی از ایرانیان به مناطق آسیای مرکزی مهاجرت نموده و در آنجا ساکن شدند که البته امروزه بسیاری از آنها در دو جمهوری ازبکستان و تاجیکستان زندگی میکنند و بسیاری نیز از آسیای مرکزی به ایران مهاجرت نمودند. در ایران هم اکنون جمعیت عظیمی از مردم ترکمن در نواحی مختلف استان مازندران و در مرزهای ترکمنستان زندگی میکنند. اقلیت کوچکی (نزدیک به ده هزار نفر) از قزاقها نیز که در دهه ۱۹۳۰ میلادی به ایران مهاجرت نمودند، در گرگان ساکن هستند.[۱۴۰]
ب) اسلام
اسلام بخشی از هویت مردمان آسیای مرکزی است که قبل و پس از استقلال این جمهوریها نقش مؤثری در وحدت قومی و ملی این جمهوریها ایفا کرده است. بعد از فروپاشی شوروی در آسیای مرکزی، مذهب (اسلام) به عنوان اساس ابراز هویت ملی اهمیت یافت. البته مردم آسیای مرکزی بیشتر سنی مذهب و اهل فرقه حنفی هستند.
در ابتدای فروپاشی، تحلیلها بر این اساس بود که در آسیای مرکزی علاوه بر مسأله ملیتها، مرزبندیهای انجام شده در دوران استالین و مشکلات اقتصادی، اسلام گرایی نیز میتواند از کانونهای بیثباتی در منطقه باشد و با توجه به پیشینه نفوذ تاریخی و فرهنگی ایران در منطقه، سیاست خارجی فعال جمهوری اسلامی ایران میتواند موجب تقویت بنیادگرایی شود. در حالی که جمهوری اسلامی ایران از همان ابتدا تلاش نمود که با سیاست خارجی ملایم، این باور را در منطقه ایجاد کند که هدف اولیه ایران، ایجاد همکاری و ثبات در منطقه است.[۱۴۱] الهه کولایی نیز معتقد است که ایران در این منطقه در پرتو نگرش واقعگرایانه، گسترش همکاریهای اقتصادی ـ فرهنگی را مورد توجه قرار داد.[۱۴۲] روآ علت استفاده نکردن از اهرم اسلام در منطقه را از سوی ایران، برنیانگیختن خصومت روسیه، فقدان ظرفیتهای لازم در منطقه و شکلگیری سیاست خارجی ایران در این منطقه توسط وزارت امور خارجه، (نه نهادهای غیررسمی) میداند.[۱۴۳]
پ) زبان فارسی
زبان فارسی در آسیای مرکزی زبان شناخته شده و رایج است. تاریخ مشترک این مناطق با ایران موجب شده است که زبان فارسی امروزه در کشورهای افغانستان، تاجیکستان و برخی مناطق ترکمنستان، قزاقستان، ازبکستان و قرقیزستان رواج داشته باشد. این سابقه تاریخی موجب شده است که پس از استقلال، این جمهوریها در دانشگاههای خود توجه خاصی به زبان فارسی بنمایند که در صفحه های آینده خلاصهای از این همکاریها بیان شده است.[۱۴۴]
با این حال ایران از سیاستهای نژادی برای پیشبرد اهداف خود در منطقه استفاده نمیکند. اولیویه روآ تمایل نداشتن به بازی با کارت نژادی را از مشخصه های دائمی سیاست خارجی ایران میداند. وی در توضیح علت این امر معتقد است که بازی نژادی ممکن است جامعه چند نژادی ایران را شعلهور کند. برای مثال ایران هرگز همبستگی نژادی با آذریها را تصدیق نکرد. زیرا این موضوع میتواند احساسات ملی گرایانه آذریها را تحریک نماید.[۱۴۵] ترکیب قومی ایران نیز به علاقمندی آن در حفظ ثبات در تمام منطقه دریای خزر کمک میکند. حدود ۳/۱ جمعیت آن، آذریتبار هستند و همچنین گروه بزرگی از ترکمنها نیز وجود دارند.[۱۴۶] بازی با هویت نژادی تاجیکها نیز میتواند خصومت ترکها، (ازبکها، قرقیزها و قزاقها) که اکثر جمعیت مسلمانان دولتهای تازه به استقلال رسیده آسیای مرکزی را شامل میشوند، به همراه داشته باشد. همچنین با وجود اینکه ایران گاه به ارتباط زبانی تأکید میکند، ولی در واقع میتوان گفت که اهمیت سیاسی کمی برای همبستگی زبانی قائل شده است.[۱۴۷]

 

  •  
موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...