کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

مرداد 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
        1 2 3
4 5 6 7 8 9 10
11 12 13 14 15 16 17
18 19 20 21 22 23 24
25 26 27 28 29 30 31



جستجو


آخرین مطالب


 



 

ویژگی‌های نوزاد‌ان با سبک‌های د‌لبستگی مختلف

 

۱- د‌لبسته ایمن: این نوزاد‌ان از والد‌ خود‌ به عنوان پایگاه امنی برای کاوش محیط استفاد‌ه می‌کنند‌. وقتی آن‌ ها تنها می‌مانند‌، ممکن است گریه بکنند‌ یا نکنند‌ ولی اگر گریه کنند‌ به علت غیبت والد‌ است، چرا که وی را به فرد‌ غریبه ترجیح می‌د‌هند‌، وقتی مراقب (یا والد‌) برمی‌گرد‌د‌ گریه آن‌ ها بلافاصله فروکش کرد‌ه و فعالانه تماس با والد‌ را می‌جویند‌.

 

۲- دلبسته ناایمن اجتنابی: این نوزاد‌ان د‌ر حضور مراقب نسبت به او بی اعتنا بود‌ه و وقتی مراقب اتاق را ترک می‌کند‌ واکنش خاصی نشان نمی‌د‌هند‌ و د‌ر بازگشت مجد‌د‌ والد‌، از استقبال وی د‌وری کرد‌ه یا خیلی کند‌ عمل می‌کنند‌، این کود‌کان به غریبه هم مشابه والد‌ خود‌ واکنش نشان می‌د‌هند‌.

 

۳- دلبسته ناایمن د‌وسوگرا: این گروه قبل از جد‌ایی معمولاً از کنار مراقب حرکت نکرد‌ه و به کاوش محیط نمی‌پرد‌ازند‌، پس از بازگشت مجد‌د‌ مراقب رفتارهایی حاکی از خشم، خصومت و گاهی پرخاشگری نشان می‌د‌هند‌. خیلی از آن‌ ها حتی پس از بازگشت ماد‌ر آرام نشد‌ه و به گریه خود‌ اد‌امه می‌د‌هند‌.

 

۴- دلبسته بی‌سازمان- نامشخص: این کود‌کان بیشترین ناامنی را نشان می‌د‌هند‌، این نوزاد‌ان هنگام پیوند‌ مجد‌د‌ انواع رفتارهای متضاد‌ را نشان می‌د‌هند‌، به ‌عنوان مثال وقتی مراقب آن‌ ها را د‌ر آغوش می‌گیرد‌، به جای د‌یگر نگاه کرد‌ه و یا با نگاه بی روح و افسرد‌ه به او نزد‌یک می‌شوند‌، تعد‌اد‌ی از آن‌ ها، پس از آرام شد‌ن، ناگهان شروع به گریه کرد‌ه و یا ژست‌های عجیب و غریب و خشک می‌گیرند‌ (برک، ۱۳۸۳).

 

۲-۳-۵-عوامل مؤثر بر کیفیت د‌لبستگی

 

عوامل مؤثر بر کیفیت د‌لبستگی به طور کلی پژوهش نشان د‌اد‌ه است که د‌ر تعیین کیفیت د‌لبستگی عواملی چون حساسیت، د‌ر د‌سترس بود‌ن، پاسخگو و حامی‌بود‌ن نگاره‌ی د‌لبستگی نقش اساسی و تعیین کنند‌ه د‌ارند‌.

 

عوامل فوق مربوط به نگاره‌ی د‌لبستگی است. عوامل د‌یگری نیز د‌ر این امر نقش د‌ارند‌ که ذیلاً به آن‌ ها اشاره می‌شود‌.

 

۱- فرصت برقراری یک رابطه نزد‌یک (فرصت د‌لبستگی): عد‌م وجود‌ یک فرصت مناسب برای شکل گیری د‌لبستگی به هر د‌لیلی – طرد‌ شد‌گی و ترک، طلاق والد‌ین، شغل ماد‌ر، مرگ والد‌ین و . . . – موجب اختلال د‌ر رشد‌ هیجانی کود‌ک خواهد‌ شد‌.

 

۲- کیفیت پرستاری: مراقبت با عاطفه، پاسخد‌هی بی‌د‌رنگ، منظم و مناسب موجب تمایز ماد‌ران کود‌کان ایمن از ناایمن می‌گردد. کود‌کان ناایمن اجتنابی، غالبا د‌ارای مراقب سرد‌ و کم‌عاطفه بود‌ه یا به د‌لیلی هیچ گونه مراقبتی د‌ریافت نکرد‌ه‌اند‌. و نوزاد‌ان د‌وسوگرا معمولاً پرستاری بی ثبات و بی‌اعتنا را تجربه می‌کنند‌.

 

۳- ویژگی‌های جسمی یا روانی نوزاد‌ان: برخی از نظریه‌پرد‌ازان معتقد‌ند‌ که برخی ویژگی‌های نوزاد‌ان مانند‌ عقب‌ماند‌گی ذهنی، اختلالات رفتاری و بیماری‌های خاص بر ایمنی یا ناایمنی د‌لبستگی تاثیر مستقیم د‌ارند(شاور و میکولینسر، ۲۰۰۵؛ ون ‌ایجزند‌ورن و کراننبرگ، ۲۰۰۴؛ کاپلان و ساد‌وک، ۱۹۹۸؛ مظاهری، ۱۳۷۷؛ ۱۳۷۸؛ بشارت و همکاران، ۱۳۸۰؛ لورا برک، ۱۳۸۳).

 

پژوهش‌های نهایی (ون‌ایجزند‌ورن و کراننبرگ، ۲۰۰۴) حاکی از این است که تاثیر ویژگی‌های کود‌ک بر کیفیت د‌لبستگی توسط حساسیت والد‌ین تعد‌یل می‌شود‌، ‌به این معنی که تاثیر ویژگی‌های نوزاد‌ان به میزان انطباق والد‌ین بستگی د‌ارد‌

 

۴- شرایط خانواد‌گی: شرایط استرس زایی چون از د‌ست د‌اد‌ن شغل، زند‌گی زناشویی نابسامان، مشکلات مالی و استرس‌زاهای د‌یگر می‌توانند‌ با ایجاد‌ اختلال د‌ر حساسیت والد‌ین کیفیت د‌لبستگی را تضعیف کنند‌.

 

۲-۳-۶-دﻟﺒﺴﺘﮕﯽ در ﺑﺰرﮔﺴﺎﻟﯽ

 

بالبی در نظریه دلبستگی خود به فرضیه فروید اشاره می‌کند که رابطه نوزاد- والد نمونه‌ای نخستین برای روابط عاشقانه بعدی در بزرگسالی است (بالبی، ۲۰۰۶).

 

بالبی معتقد است دلبستگی در رابطه والد و کودک به رابطه عاشقانه بزرگسالی فرد انتقال می‌یابد و می‌تواند بر رفتار، شناخت و هیجانات، در هر زمانی از زندگی، از نوزادی تا بزرگسالی تاثیر بگذارد. دلبستگی در روابط به طور ارادی و داوطلبانه و یا به طور کامل قطع نمی‌شود و هر گونه خللی در یک رابطه دلبستگی دردناک است و موجب سوگواری در فرد می‌گردد (بالبی ۲۰۰۶، اینزورث، ۱۹۹۱).

 

‌بر اساس این فرضیات، امنیت را می‌توان به عنوان هسته نظام دلبستگی در روابط دلبستگی بزرگسالی توصیف نمود، که عبارت است از یک رابطه امن با فردی که به او احساس دلبستگی می‌کنیم و به ما پاسخ می‌دهد و موجب اعتماد به نفس در ما می‌شود (اینزورث ۱۹۹۱).

 

بالبی و اینزورث معتقدند که کیفیت و الگوی دلبستگی در روابط عاشقانه بزرگسالی ممکن است شبیه الگوی دلبستگی فرد در رابطه با والدش باشد. از این روی دلبستگی‌های دوران کودکی شخص بر روابط عاشقانه بزرگسالی‌اش تاثیر می‌گذارد.

 

‌بنابرین‏ تداوم الگوهای اولیه در دوره های بعدی به دو روش تبیین گردد؛ اول اینکه انتظار می‌رود یک رابطه با ثبات بین کودک و مراقب به وجود بیاید که تا بزرگسالی ثابت باقی می‌ماند. دوم اینکه رشد مدل‌های ذهنی یا ابزار دلبستگی که خارج از آگاهی فرد اتفاق می‌افتد می‌تواند رفتارها، افکار و احساسات او را در موقعیت‌های عاشقانه بعدی راهنمایی و هدایت نماید.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
[دوشنبه 1401-09-21] [ 11:38:00 ب.ظ ]




 

آموزش مهارت های اجتماعی، برای بیماران افسرده و سایر بیماران، به تنهایی و یا به عنوان بخشی از مجموعه تکنیک‌های دیگر به کار رفته است. موفقیت‌های قابل توجهی گزارش شده و سودمندی آن در طی ۱ الی ۲ سال پیگیری، مشخص شده است. آموزش مهارت های اجتماعی، بخشی از یک مجموعه بزرگ درمانی است.

 

۲-۲-۲-۱۶ صفات شخصیتی و شادمانی

 

نظریه های صفت شخصیت، چنین استدلال می‌کنند که جنبه‌های مهم رفتار و تجربه افراد را می توان با تعداد محدودی از ابعاد مشخص ساخت، و نیمرخ های صفات شخصیتی خاص با شادمانی پیوند دارند. صفات شخصیتی در جامعه از توزیع بهنجار پیروی می‌کنند. ‌بنابرین‏ از نظر هر صفت مفروض (برونگرایی) بیشتر مرودم در حد متوسط و تعداد اندکی در سطوح بسیار پایین یا بسیار بالا قرار می گیرند و این بدان خاطر است که این صفات توزیع بهنجار دارند و فقط نیمرخ بخصوصی از صفات با شادمانی مرتبط است. همه افراد نمی توانند به سطح شادمانی برسند.

 

مطالعه های شخصیتی ‌در مورد شادمانی نشان می‌دهند که افراد شاد و ناشاد نیمرخ های شخصیتی متمایز دارند (دینر و لوکاس، ۱۹۹۹). در فرهنگ های غربی، افراد شاد، برونگرا و خوش بین هستند و از عزت نفس بالا و مرکز کنترل درونی برخوردارند. در مقابل، افراد ناشاد به سطوح بالایی از روان رنجوری گرایش دارند. همبستگی برونگرایی با شادمانی یا عاطفی بودن مثبت حدود ۷۰% است، اما همبستگی روان رنجورگرایی با عاطفی بودن منفی بیشتر از ۹% است. جالب اینکه، هوش با شادمانی ارتباطی ندارد. پیوند بین صفات شخصیت و شادمانی در بین فرهنگ ها جهان شمول نیست.

 

برخی پیوند بین برونگرایی و شادمانی را تبیین می‌کنند، افراد برون گرا، با محیط اجتماعی که مستلزم تعامل های اجتماعی مکرر افراد با یکدیگر است، سازگاری بهتری دارند. ‌به این ترتیب، آنان بارها خود را در شرایطی می بینند که نیازهایشان را برای معاشرت تأمین می‌کند و لذا شادتر هستند. همچنین شواهد خوبی وجود دارد که برونگرایان به محرک های طراحی شده، با القای مثبت همراه با شادمانی بیشتر پاسخ می‌دهند. برخی شواهد دیگر نیز وجود دارد که برونگرایی، افراد را بای تجربه رویداد های مثبت و روان رنجوری افراد را برای تجربه رویدادهای منفی بیشتر

 

    1. . Plato ↑

 

    1. . Fresh ↑

 

    1. . Walker SR, Rosse RM. ↑

 

    1. . Bonomi ↑

 

    1. . Veenhoven ↑

 

    1. . Seligman ↑

 

    1. . Cohen & Pressman ↑

 

    1. . Aspinwall ↑

 

    1. . Carr ↑

 

    1. . Ostir ↑

 

    1. . Larsen&Diener ↑

 

    1. . De Neve & Cooper ↑

 

    1. . Maroukalis & Zervas ↑

 

    1. . Blumenthal ↑

 

    1. . Leonhardt ↑

 

    1. . McConvill ↑

 

    1. . Myers ↑

 

    1. . Murphy & Athanasoud ↑

 

    1. . Pollner ↑

 

    1. . Buss ↑

 

    1. . Costa & Crear ↑

 

    1. . Brebner & Martin ↑

 

    1. . Furnham & cheng ↑

 

    1. . Hayes & Joseph ↑

 

    1. . Hills & Argyle ↑

 

    1. . Avenell A ↑

 

    1. . Giaccobbi, Hausenblas & Frye ↑

 

    1. . Levy & Levy ↑

 

    1. . Anshel ↑

 

    1. . Allport ↑

 

    1. . Feist & Feist ↑

 

    1. . Ingledew, Markland & Sheppard ↑

 

    1. . Eysenck ↑

 

    1. . Happiness ↑

 

    1. . Argyle ↑

 

    1. . Myers & Diener ↑

 

    1. . Schwartz & Strack ↑

 

    1. . Brebner ↑

 

    1. . Chan ↑

 

    1. . Furnham ↑

 

    1. . Lu ↑

 

    1. . Pronk NP ↑

 

    1. . Wing JK ↑

 

    1. . Quality of life therapy ↑

 

    1. . Hage C ↑

 

    1. . Dias RC, Dias JM ↑

 

    1. . Brodin E ↑

 

    1. . Hickman IJ ↑

 

 

    1. . World Health Organization ↑

 

    1. . Bobes ↑

 

    1. . Costa & McCrea ↑

 

    1. .Neuroticism ↑

 

    1. . Extraversion ↑

 

    1. . Openness to experience ↑

 

    1. . Agreeableness ↑

 

    1. . Conscientiousness ↑

 

    1. . Jacki Sorehson ↑

 

    1. . Jazzercise ↑

 

    1. . Dancercise ↑

 

    1. . High impact aerobic. ↑

 

    1. . Low impact aerobic. ↑

 

    1. . Plyometrics ↑

 

    1. . Low impact Aerobic ↑

 

    1. . Physical Fitness ↑

 

    1. . High impact aerobic ↑

 

    1. . High Density Lipoprotein (HDL) ↑

 

    1. . Low Density Lipoprotein (LDL) ↑

 

    1. . Dynamic warm-up ↑

 

    1. . Jogging ↑

 

    1. . Static warm-up ↑

 

    1. . Tempo ↑

 

    1. . Ritmo ↑

 

    1. . Block ↑

 

    1. . Beat per minute ↑

 

    1. . phrase ↑

 

    1. . Combination ↑

 

    1. . step ↑

 

    1. . IFSAF ↑

 

    1. . Vstep ↑

 

    1. . Tap ↑

 

    1. . March ↑

 

    1. . Easy walk ↑

 

    1. . Mambo side ↑

 

    1. . Mambo front ↑

 

    1. . Mambo back ↑

 

    1. . Mambo – rock back ↑

 

    1. . Baby Mambo ↑

 

    1. . Jazz square ↑

 

    1. . Box step ↑

 

    1. . Shuffle or chasse ↑

 

    1. .Zig zag ↑

 

    1. . Alternate Knee ↑

 

    1. . Kick front ↑

 

    1. . Chasse ↑

 

    1. . Step touch ↑

 

    1. . Double touch ↑

 

    1. . Grapevine ↑

 

    1. . Classic Chasse ↑

 

    1. . Mambo Chasse ↑

 

    1. . Mambo chacha ↑

 

    1. . Chacha ↑

 

    1. . Tap ↑

 

    1. . Lung side ↑

 

    1. . Squat ↑

 

    1. . Lung-Degage ↑

 

    1. . Knee up ↑

 

    1. . Heel dig ↑

 

    1. . Twist ↑

 

    1. . March in ↑

 

    1. . March out ↑

 

    1. . Minnesota ↑

 

    1. . Myers ↑

 

    1. . Cantril ↑

 

    1. . Bradburn ↑

 

    1. . NORC ↑

 

    1. . Campbell ↑

 

    1. . Converse ↑

 

    1. . Rogers ↑

 

    1. . University Michigan ↑

 

    1. . Wilson ↑

 

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 11:11:00 ب.ظ ]




 

مالی که به جای مقتول پرداخت می شد بر حسب اختلاف لهجه و زبان قبایل و جماعات نام های گوناگونی داشت مثلاً قبایل انگلیسی این مال را پول خون ( ‌خون‌بها )[۲۰] می نامیده اند .

 

و نزد قبایل عرب سینا ، مالی که عوض از قتل خطایی است ( مده ) و مالی که در برابر قتل عمد است ( دلیخه ) نامیده می شود . و قران کریم از آن میان نام دیه را برگزیده است .[۲۱]

 

        1. قصاص

قصاص . [ ق ِ ] (ع مص ) مانند آنچه داده باشی بازستدن . || کشنده یکی را کشتن . (ترجمان ترتیب عادل ). کین کشی به مثل . مُقاصّه. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).کشنده را باز کشتن و جراحت کردن عوض جراحت و چیزی را به بدل چیزی فراگرفتن ، و فارسیان به معنی مطلق تعزیر با لفظ کردن استعمال نمایند. (آنندراج ) : لکم فی القصاص حیوه یا اولی الالباب [۲۲].

 

مفاهیم اصطلاحی

 

        1. تعریف زبان

الف) از نظر پزشکی

 

در کتاب کالبدشناسی توصیفی کتاب ششم ‌به این شرح عضو زبان را از نظر پزشکی تعریف نموده است : « زبان عضوی است عضلانی که در حرف زدن و تکلم بکاررفته و ضمناً لقمه غذائی را در دهان به اطراف می‌برد و در مضغ بلع[۲۳] دخالت دارد و از هفده عضله تشکیل دهنده تشکیل یافته و سطح آن نیز از یک طبقه مخاطی[۲۴] پوشیده شده است . در این مخاط برآمدگیهایی به نام پاپیل های ذائقه وجود دارند «برجستگی های قارچی شکل ، رشته شکل ، کاسی شکل ، نیم کره ای و جامی شکل » و انتهای رشته‌های اعصاب حس ذائقه در این اجسام منتشر می‌باشد. عده ای از پاپیل ها در ثلث خلفی زبان تشکیل حرف ۷ زبانی را می‌دهند که راسش در عقب و دو ضلعش متوجه بجلو است . در اطراف زبان پاپیل ها نیز دیده می‌شوند. در ضخامت مخاط زبان و در پاپیل های دانه های ذائقه است که آن ها را زیتون چشایی هم می‌گویند، در هر زیتون چند سلول ذائقه دیده می شود که از طرف خارج هر کدام به یک میله منتهی می‌گردد. قاعده این سلول‌ها به رشته‌های انتهایی اعصاب ذائقه منتهی می‌شوند. به دور هر زیتون یک غلاف سلولی است .طعم مواد اغذیه بتوسط سلولهای ذائقه زیتون پاپیلهای به اعصاب رسیده و به وسیله حس ذائقه درک می شود. غذا یا ماده باید محلول باشد تا طعم آن ها محسوس گردد و یا با بزاق آمیخته و حل گردد و غلظت مخصوص داشته باشد و با حرارت معینی باشد و به طور شیمیائی میله های سلولهای چشایی را تحریک می‌کند و تحریک بتوسط تارهای عصبی زبانی حلقی یا زبانی بمرکز ذائقه مغز می‌رسد که محسوس حس چشایی شود. باید دانست محلول یک صد هزارم سولفات دوکینین تلخیش حس می شود و طعم تلخی در قسمت خلفی زبان حس می‌گردد. حرکت عضلات زبان بتوسط عصب زیر زبانی زوج دوازدهم از اعصاب دماغی است . اعصاب حسی دو عددند: یکی زبانی حلقی که زوج نهم از اعصاب دماغی است ، رشته‌های آن در پاپیلهای منتشر می‌شوند و ثلث خلفی زبان حس ذائقه اش مربوط به آن است . اگر این عصب قطع شود حیوانات مواد خیلی تلخ را هم می بلعند. دو ثلث قدامی زبان حس عمومی و ذائقه اش مربوط به عصب زبانی است که شعبه ای از عصب فک اسفل می‌باشد. نوک زبان برای طعم شیرینی و ترشی و شوری است . [۲۵]

 

در کتاب کالبدشناسی توصیفی آمده : زبان عضو حس ذائقه است و بتوسط آن احساس طعم اشیاء را مینمائیم و اعضایی که در سطح آن پخش می‌باشند باعث ادراک این احساسات می‌گردند.

 

زبان عضوی است عضلانی مخاطی و متحرک که در داخل دهان قرار دارد و علاوه بر درک طعم در جویدن و مکیدن و بلع و ترکیب و تغییر اصوات نیز به کار می رود و ما به شرح قسمتهای ذیل میپردازیم :

 

قسمت اول – شکل خارجی زبان :

 

زبان عضوی است متحرک و مخروطی شکل که از بالا به پائین مسطح و قاعده آن در عقب و نسبهً غیر متحرک می‌باشد و رأس آن در جلو و کاملاً متحرک است . این عضو دارای دو سطح فوقانی و تحتانی و دو کنار جانبی و یک رأس و یک قاعده است و رویهمرفته میتوان برای آن دو قسمت قائل شد: یکی قسمت قدامی یا قسمت دهانی که به طور افقی قرار گرفته است و دیگری قسمت خلفی یا حلقی که به طور عمودی در عقب قسمت اولی واقع است .

 

سطح فوقانی یا سطح پشتی :

 

این سطح مانند تمام زبان دارای دو قسمت افقی و عمودی است . قسمت افقیش در دهان واقع و متوجه سقف آن می‌باشد وقسمت عمودیش در عقب و مواجه با حلق است . در حد فاصل این دو قسمت خط فرورفتگی است بنام شیار انتهائی که محل تقاطع دو شاخه مشکله آن عمیق تر و خلفی تر از سایر قسمتهای آن است و به سوراخ اعور یا روزنه کور موسوم می‌باشد. در روی قسمت افقی این سطح اجزاء زیر دیده می‌شوند:

 

۱- در خط وسط شیار قدامی خلفی که از نوک زبان شروع و به سوراخ اعور ختم می‌گردد به اسم شیار میانی .۲- چین هائی که عرضاً قرار گرفته و عده آن ها زیاد است . ۳- برآمدگیهائی که در تمام این سطح پراکنده بوده و از متفرعات مخاط زبانی است به نام حبه های زبانی که عده ای از آن ها نسبهً بزرگ و در جلوی شیار انتهائی واقع و روی هم رفته تشکیل زاویه حاده ای را می‌دهند که فرجه آن بطرف جلو است و به هشت زبانی موسوم می‌باشد و بالاخره پاره ای از حبه ها که ‌کوچک‌ترند در روی تمام قسمت افقی سطح فوقانی موجود می‌باشند و ما در موقع شرح مخاط زبان بذکر آن ها خواهیم پرداخت . قسمت عمودی سطح فوقانی که متوجه به حلق است ، غیر منظم و دارای غددی است که مجموع آن ها را لوزه زبانی می‌نامند. بین انتهای تحتانی این قسمت و غضروف مکبی که در عقب آن قرار دارد سه چین مخاطی موجودمیباشد که زبان را به غضروف مکبی متصل نموده و به چین های زبانی مکبی میانی و طرفی موسومند. بین چین های طرفی دو فرورفتگی است بنام حفره های زبانی مکبی .

 

سطح تحتانی :

 

وسعت آن از سطح فوقانی کمتر ‌و متوجه به کف دهان می‌باشد. این سطح بتوسط مخاط پوشیده شده و در روی آن قسمتهای زیر دیده می شود:

 

۱- در وسط آن چین مخاطی برجسته ای است که از جلو به عقب کشیده شده و مهار زبان نامیده می شود. ۲- در جلو و در امتداد مهار شیار نسبهً عمیق قدامی خلفی وجود دارد که تقریباً تا نوک زبان ادامه پیدا می‌کند. ۳- انتهای خلفی مهار به برآمدگی ختم می‌گردد که در روی آن دو سوراخ مشاهده می شود که منافذ مجاری وارتون می‌باشند. ۴- در طرفین مهار دو برآمدگی است که مربوط به وجود غدد زیر زبانی بوده و در روی هریک سوراخهای متعددی وجود دارد که منافذ مجاری مترشحه این غدد می‌باشند. ۵- بالاخره اورده نوک زبان که یکی در طرف راست و دیگری در طرف چپ خط وسط از جلو بعقب کشیده شده و باعث برآمدگی مخاط سطح تحتانی زبان می‌گردند.

 

کنارها: گرد و مجاور دندانها می‌باشند و هرقدر از عقب به جلو نزدیکتر شویم نازک تر می‌گردند.

 

قاعده : پهن و ضخیم بوده و به ترتیب از جلو بعقب با اجزاء زیر مجاور می‌باشد:

 

۱- عضلات فکی لامی و زنخی لامی . ۲- استخوان لامی . ۳- غضروف مکبی .

 

رأس : که از بالا به پائین پهن و در این شیارها سطوح فوقانی و تحتانی زبان ‌به یکدیگر منتهی می‌گردند.

 

قسمت دوم – ساختمان زبان :

 

زبان از سه قسمت مختلف تشکیل شده است :

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 10:48:00 ب.ظ ]




 

مبحث پنجم: اهلیت شخص حقوقی

 

در اهلیت شخص حقوقی، اهلیت تمتع و اهلیت استیفا را بررسی کنیم.

 

به موجب ماده ۵۵۸ قانون تجارت «شخص حقوقی می‌تواند دارای کلیه حقوق و تکالیفی شود که قانون برای افراد قائل است مگر حقوق و وظایفی ابوت، بنوت امثال ذلک». ‌بنابرین‏ شخص حقوقی، در حدودی که با طبیعت او سازگار باشد، دارای اهلیت کامل است. راجع به اهلیت استیفا ماده ۵۸۹ قانون تجارت می‌گوید «تصمیمات شخص حقوقی به وسیله مقاماتی که به موجب قانون یا اساسنامه صلاحیت اتخاذ تصمیم دارند گرفته می‌شود» و به عبارت دیگر، حقوق ‌و تکالیف شخص حقوقی، به وسیله نمایندگان او انجام می‌گیرد و غیر از این هم نمی‌تواند باشد زیرا شخص حقوقی چون از موجودات قانونی است نمی‌تواند اهلیت استیفا داشته باشد و از این حیث وضع شخص حقوقی طبعاً در تمام کشورهای دنیا یکسان است.

 

نتیجه‌گیری – شخصیت حقوقی دولت و مؤسسات دولتی

 

شخص حقوقی وجود حقیقی، ولی البته در وجود او هم نباید به راه اغراق رفت و مثلاً جمعیت را دارای روح مخصوص و اراده‌ای به معنی اراده انسان دانست و وارد امور موهوم و یا لااقل مسائل ماوراءالطبیه شد. شخصیت از حقوق خاص انسان است ولی در جامعه های متمدن قبول شخصیت یعنی، قبول حقوق و تکالیف برای جمعیت‌ها و مؤسساتی که انسان ایجاد می‌کند ضروری است و به همین دلیل، امروزه در تمام حقوق کشورها، توجه مخصوصی به شخص حقوقی می‌شود و در قوانین مقام مهمی برای آن قائل است به طوری که می‌توان گفت هر قدر تازه‌تر باشد، بیشتر به شخص حقوقی اهمیت می‌دهد. مثلاً در قانون مدنی فرانسه که در سال ۱۸۰۴ میلادی نوشته شده، اصلاً از شخص حقوقی حرفی در میان نیست و حال آنکه در قانون مدنی ایتالیا ۱۸۶۵ مختصراً ذکری از آن شده است. در قانون مدنی اسپانیا ۱۸۶۹ فصلی تمام مخصوص شخص حقوقی است و در قانون مدنی آلمان ۱۹۰۰ (مواد ۳۱ – ۸۹ ) به شخص حقوقی اختصاص یافته است.[۶۵]

 

شخصیت دولت از منظر حقوقی، شخصیتی است از نوع خقوقی و مجازی و از قسم شخصیت عمومی. از آن نگاه که مظهراجتماع و گرداننده آن است، ناگزیر طرف حقوق متقابل قرار می‌گیرد.

 

از آن نقطه نظر که اموالی را در اختیار دارد و برای اداره امور کشور به کار می‌گیرد، لاجرم «داین و مدیون» قرار می‌گیرد و همان گونه که می‌دانیم لازمه داین و مدیون بودن، متعهد شدن و مسئول شدن است.

 

در خصوص شخصیت مؤسسات عمومی و غیره قابل ذکر است که به عکس تقسیمات استانی که در بعضی از کشورها از جمله: فرانسه و آمریکا وجود دارد و آن استان‌ها مستقلا دارای شخصیت حقوقی جای از دولت مرکزی هستند، در حقوق ایران، صرف تقسیمات استانی هویت شخصیت حقوقی را به آن ها (استان‌ها) واگذار نمی‌کند، بلکه تقسیمات استانی- وزارتخانه‌ها- سایر مؤسسات دولتی دیگر، صرفاً جزو تقسیمات داخلی دولت مرکزی محسوب می‌شوند که دارایی‌شان جزئی از دارایی دولت و کارمندان و کارکنانشان نیز جزئی از کارمندان و کارکنان دولت مرکزی محسوب است. اما ظاهراًً بر اساس قوانین موضوعه ایران این هویت (شخصیت حقوقی مستقل از دولت مرکزی) برای شهرداری‌ها – انجمن‌های روستایی- و مؤسسات مستقل دولتی که (با بودجه شخصی اداره می‌شوند) اعطاء شده است.

 

گفتار سوم: مسئولیت

 

مبحث اول: تعابیر لغوی و عرفی مسئولیت

 

مسئولیت در لغت در معانی: «ضمانت، ضامن، ضمان، تعهد و مؤاخذه»[۶۶] به کار می‌رود که البته ریشه این لغت از سَئَلَ و به معنی سئوال کردن و مورد بازخواست قرار گرفتن مطرح شده است.

 

این واژه در عرف عام به مفهوم تصمیم‌گیری مناسب[۶۷] است که فرد در چهارچوب هنجارهای اجتماعی و انتظاراتی که معمولاً از فرد متعادل می‌رود، ‌دست به انتخاب بزند. این انتخاب سبب ایجاد روابط انسانی مثبت، افزایش ایمنی، موفقیت و آسایش ‌خاطر می‌شود. پاسخ مؤثر[۶۸] هم پاسخی است که فرد را قادر می‌سازد تا به هدف‌هایی که باعث تقویت عزّت نفس می‌شوند،‌ دست یابد. برای آنکه فرد به گونه‌ای مؤثر پاسخ دهد، لازم است مشخصه‌ های مهم موقعیت مورد نظر را بشناسد. اگر او صرفاً نفع شخصی را در نظر بگیرد و به محدودیت‌های موجود توجه نکند، مشکلاتی برای خود و دیگران به وجود می‌آورد.

 

هر فردی ناگزیر است از نگرش سایرین به مسائل آگاه باشد، زیرا انتخاب‌های وی در نیازها، حقوق و مسئولیت‌های سایرین متأثر است.علاوه بر این، لازم است که افراد از نیازها و هدف‌های خویش آگاه باشند. افراد، زمانی فردی مسئول بشمار می‌آیند که با درنظر گرفتن هدف‌های خویش و نیازهای سایرین عمل نمایند.

 

در بررسی آیاتی از قرآن کریم، معانی لغوی مشابهی در تعبیر از مسئولیت به چشم می‌خورد.

 

    • «یسئلونک عَن الانفال»[۶۹]

 

  • «ثانیه لتسئلن عمأ کنتُم تفترون»[۷۰]

که در معنا و مفهوم پرسش، بازخواستن و مورد بازخواست قرار گرفتن، اثر وضعی اعمال بر رفتار آدمی است و مبیّن آن است که، انسان مختار در قبال تعرّض نسبت به جسم و جان، مال و حیئیت دیگران، باید پاسخگو باشد،‌ به تعبیر دیگر، هر کس ضرری به دیگری وارد کند، باید از عهد، جبران خسارت مادی و معنوی داده برآید، مگر آن که اضرار به غیر، به تجویز قانون باشد[۷۱] یا ضرر و زیان وارده به اشخاص، در نظر عُرف، ضرر او غیرمتعارف جلوه نماید که در این صورت فاعل ملزم به تدارک ضرر نمی‌باشد. شاید در تعابیر موجود در عرف اندک تفاوتی بین لغاتی مانند: مسئولیت، تعهد، وظیفه – تکلف و حق باشد ولی واقعیت آن است که هر کدام از لغات یاد شده بار معنایی خاصی را بدوش می‌کشند، تا آنجایی که به تعبیری گفته‌اند:

 

«مسئولیت» (به معنی مسئول بودن و یا متعهد بودن به انجام امری باشد.)

 

«وظیفه» (به آن چیزی اطلاق می‌شود که شرعاً یا عرفاً به عهده کسی باشد.)

 

«تکلیف» (به معنی بار کردن کاری سخت توأم با رنج،‌ به کسی باشد.)

 

«تعهد» (به معنای گردن گرفتن کاری و همچنین عهد و پیمان بستن نیز آماده است.)

 

«حق» (در این مبحث به مفهوم نصیب می‌باشد.)

 

هر یک از این واژه ها، به نوعی با یکدیگر ملازم می‌باشند. به ‌عنوان مثال؛ تا وظیفه‌ای بر دوش کسی نباشد، مسئولیتی در قبال انجام دادن یا ندادن آن نداد و ‌در مورد آن، بازخواست نخواهد شد. واژه تکلیف نیز با مسئولیت ملازم است؛ چرا که در هر سه مورد چیزی برعهده شخص می‌باشد که اجرای آن، لازم و واجب است. واژه تعهد نیز با سه واژه اخیر در ارتباط است؛ چرا که در هر حال فرد متعهد،‌ موظف و مکلف است آنچه را که به آن تعهد داده است به انجام برساند و در این مورد مسئول می‌باشد.

 

کلمه حق نیز با واژه های اخیر تناسب دارد، زیرا هرگاه سخن از حق به میان می‌آید، تکلیف و مسئولیتی هم در پی آن خواهد بود و با اثبات حق برای یک طرف، تکلیف و مسئولیتی هم برای طرف دیگر به وجود می‌آید.

 

مطالعه: زیربنای مسئولیت‌پذیری

 

خالی از لطف نیست که بدانیم مسئولیت‌پذیری، مقدمات و شرایطی دارد و زمانی می‌توان مسئولیتی را به فردی سپرد که او این شرایط را احرازکرده باشد.

 

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 10:19:00 ب.ظ ]




 

استاد سید علی علوی قزوینی در مقاله آثار حقوقی تلقیح مصنوعی انسان ایرادی به تعاریف فوق وارد دانسته اند که ضمن آوردن متن آن برای تنویر ذهن خوانندگان به ضرورت چنین ایرادی صحه می گذاریم:

 

«ایرادی که بر تعاریف فوق وارد است اینکه نسب را به امر حاصل از انعقاد نطفه زن و مرد تعریف کرده‌اند، ولی حقیقت این «امر» را تببین نکرده اند که آیا این امر، یک رابطه اعتباری و قراردادی است یا تکوینی و واقعی و چون در مقام تعریف باید از الفاظ مبهم پرهیز شود، از این رو تعاریف فوق موجه به نظر نمی آید. با توجه به عدم تعریف ماهیت نسب از سوی شارع یا قانون‌گذار شاید بتوان ادعا کرد که مقنن در رابطه با حقیقت نسب از عرف پیروی می‌کند و همان معنایی را که عرف از نسب به دست می‌دهد شناسایی نموده است، زیرا اگر مقنن اصطلاح دیگری غیر از معنای عرفی نسب، در نظر داشت، منطق تقنین اقتضا می کرد که معنی مورد نظر را بیان نماید تا تأخیر بیان از زمان احتیاج لازم نیاید و به اصطلاح اصولی ‌در مورد عنوان نسب حقیقت شرعیه یا قانونی وجود ندارد. با توجه به همین مطلب معلوم می شود که تعاریف مذکور در صدد تبیین حدود معنای عرفی نسب بر آمده اند، اگر چه بعضی از این تعاریف خالی از ایراد نیستند. به هر حال چون قانون‌گذار در تبیین ماهیت نسب از عرف تبعیت ‌کرده‌است، لازم است ابتدا معنای عرفی را بیان نموده، سپس تصرفاتی را که قانون‌گذار در این معنای عرفی به عمل آورده است را متذکر شویم. (همان)

 

آنچه از اشکال استاد علوی قزوینی باید متذکر شد اینکه ایشان فرموده اند: شارع یا قانون‌گذار از ماهیت نسب تعریفی ارائه نکرده اند. شاید بهتر بود می‌گفتند، قانون‌گذار از ماهیت نسب تعریفی ارائه نکرده است. چون شارع در بیان حکم کلی به تعریف از ماهیت یک عنوان شرعی نمی پردازد. البته دقیقاً مشخص نیست که منظور ایشان از کلمه شارع مرادف قانون‌گذار است یا خیر؟ ولی شکی نیست که تکوین منشأ نسب از نظر شارع مقدس است و مستمسک عرف تکوینیات است از جمله در همین مسأله نسب.

 

اکنون به ادامه آنچه استاد علوی قزوینی در مبحث نقش عرف در نسب بیان داشته اند می پردازیم . « شکی نیست که عرف تکون یک انسان از اسپرم مرد و تخمک زن را منشأ اعتبار رابطه نسبی می‌داند، بدین معنی بعد از پیدایش طبیعی طفل از والدین خویش، یک امر اعتباری و رابطه قرار دادی بین طفل و والدین خود را برقرار می کند که آن را نسب می نامد و بر این رابطه اعتباری نیز آثاری مترتب می‌کند: البته مقصود از اعتباری بودن نسب، این نیست که نسب از اموری است که وجود یا عدم آن ها صرفاً در اختیار معتبرین بوده و هیچ گونه وجود حقیقی نداشته باشد، بلکه نسب از اعتبارات نفس الامری است؛ ‌به این معنی که نسب امر اعتباری است که دارای منشأ اعتبار واقعی و حقیقی است. این امر اعتباری از این منشأ اعتبار ناگزیر از اعتبار رابطه نسبی هستند، مانند امکان در مقایسه با ماهیات یا زوجیت در ارتباط با اعداد زوج، با توجه به توضیحات فوق در تعریف نسب می توان گفت:

 

« نسب عرفاً و لغتاً رابطه ای است اعتباری که از پیدایش یک انسان از نطفه انسان دیگر انتزاع می شود.» (همان)

 

به نظر نگارنده در تعریف مفهوم نسب باید پا را از اعتبار فراتر گذاشت و از مفهوم مطابقی که شارع مقدس در مقام بیان نسب در آیات خود به آن اشاره کرده بسنده کرد. هر چند هدف استاد محترم در تعریف نسب شناسایی تمام متولدین اعم از طبیعی و مصنوعی و تعیین حقوق مدنی آن ها‌ است و این کار بسیار ارزنده ای است ولی به نظر می‌رسد برای تأسیس اصل نسب نیازی به شناسایی نسب به عنوان یک اعتبار غیر تکوینی احساس نمی شود.

 

استاد علوی قزوینی در ادامه می افزاید: « لازم به توضیح است که قانون‌گذار به منظور تأمین سلامت اجتماع و خانواده ها و جلوگیری از هرج و مرج و اختلاط میاه و تنظیم انساب اشخاص، نهاد حقوقی نکاح را به عنوان تنها نهاد ایجاد کننده نسب بین طفل و زوجین شناسایی ‌کرده‌است، البته طفل ناشی از شبهه را نیز به طفل از نکاح صحیح ملحق دانسته است (مواد ۱۱۵۸ – ۱۱۶۰ ق. م ) ولی در غیر مورد نکاح صحیح یا شبهه، مانند: زنا، رابطه نسبی میان طفل متولد از زنا با والدین طبیعی خود را به رسمیت نشناخته است. (ماده ۱۱۶۷ ق . م ) (همان)

 

آنچه را دکتر شهیدی در مقاله وضعیت حقوقی کودک آزمایشگاهی در باب ماهیت نسب به تفصیل بیان داشته اند حاکی از برداشت ایشان از فقه امامیه و رابطه بین قانون مدنی ایران و فقه امامیه می‌باشد که اکثر نویسندگان در این زمینه فقه امامیه را به ‌عنوان منشأ قانون مدنی پذیرفته اند. تقریباً در دهه گذشته که بحث از لقاح مصنوعی در ایران شروع شده و نویسندگان به تبیین نظریات حقوقی خود در این رابطه پرداخته‌اند. البته این دقیقاً زمانی بود که هنوز بحث‌های فراوانی بین حقوق ‌دانان بر سر مسأله نسب ناشی از زنا و رابطه نامشروع که یک طرف ندانسته ‌به این رابطه تن داده و اینکه آیا نسب تنها در حالت محرومیت از ارث اعتبار دارد ؟ یا خیر، برقرار بوده است. و این زمان مباحث نسب ناشی از تلقیح مصنوعی نیز به بحثها و منازعات قبلی اضافه شده.

 

البته در این رابطه خوب است نظر آقای دکتر شهیدی را نیز به بحث بنشینم. ایشان ابتدا یک سؤال مطرح می‌کنند:

 

کودک آزمایشگاهی قانوناً به کدام شخص یا اشخاص منتسب خواهد شد؟ در جواب می نویسند « از نظر فقهی نسب یک امر طبیعی است و در عرف اجتماعات پیش از ظهور اسلام از تکون یک انسان از ترکیب نطفه دو انسان ذکور و اناث حاصل می شده است. هر چند در پاره ای ادیان و نزد بعضی ملل، برای آن که نسب از اعتبار حقوقی و نفوذ اجتماعی برخوردار باشد، کم و بیش وجود شرایطی نیز ضروری بوده است، ولی اساس تحقق نسب و منشأ اصلی الحاق طفل به شخص ذکور و اناث، همان انعقاد نطفه از دو شخص مذکور بوده است. امروزه نیز در عرف عام اجتماعات، نسب همین منشا را دارد.

 

آنچه مسلم است این است که پیش از ظهور اسلام، این مبنای طبیعی مورد انکار ورد شارع مقدس قرار نگرفته است و به اصطلاح اصولی، ‌در مورد عنوان نسب حقیقت شرعیه ای وجود ندارد، بلکه در فقه نیز سبب به همین معنی عرفی اطلاق می‌گردد، منتها در یک مورد، نسب طبیعی مورد شناسایی حقوقی اسلام قرار نگرفته است و آن مورد مربوط به زنا است که هر چند طفل از نطفه مرد و زن زناکار به وجود آمده باشد. ولی چون رابطه جنسی بین پدر و مادر او نامشروع است، ملحق به ایشان نمی شود. زنا در موردی محقق می شود که طرفین رابطه نامشروع داشته و بر عدم وجود زوجیت آگاه باشند. در صورتی که ایشان اشتباهاً رابطه جنسی برقرار کرده باشند، طفل حاصل از این عمل، با طرفین نسب شرعی خواهد داشت و هرگاه یکی از آن ها با خبر باشد، رابطه جنسی مذبور، منحصراًً از جانب او زنا محسوب شده و انتساب طفل را به او منتفی می‌سازد، ولی نسب بین طفل و طرف دیگر برقرار خواهد شد. بنابرانی تولد طفل از رابطه زنا مانع تحقق نسب شرعی است و در غیر مورد زنا باید نسب طبیعی، نسب شرعی و معتبر محسوب شود، مانند نسب ناشی از شبهه . (شهیدی، م ، همان)

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 09:51:00 ب.ظ ]