کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

مرداد 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
        1 2 3
4 5 6 7 8 9 10
11 12 13 14 15 16 17
18 19 20 21 22 23 24
25 26 27 28 29 30 31



جستجو


آخرین مطالب


 



انجدان از شهرهای مرکزی ایران می باشد که در حوالی قم و محلات واقع شده است .در قرن نهم هجری ،امامان اسماعیلی قاسم شاهی که در ایران می زیستند ،این شهر را برای سکونت خود انتخاب کردند،چون هم در مرکز ایران واقع شده بود و هم به مراکز عمده شیعی مانند قم نزدیک بودو از سایر مراکز سنّی ،فاصله داشت.در مجموع دوازده تن از امامان قاسم شاهی، در این شهر امامت کردند.
پایان نامه - مقاله - پروژه
اسلام شاه ،سی امین امام سلسله قاسم شاهی که معاصر تیمور بود وحدود ۸۲۹ق/۱۴۲۵م وفات کرد ،احتمالا نخستین امام سلسله قاسم شاهی است که در انجدان اقامت گزید .با آغاز امامت مستنصر بالله، سی و دومین امام قاسم شاهی ،امامان قاسم شاهی به طور قطع در انجدان مستقر شدند(دفتری،۲۲۴:۱۳۷۸-۲۲۵).مقبره تعدادی از این امامان، در انجدان باقی مانده است.این دوره همزمان با دوران تیموری و صفویان می باشد .تاریخ نگاران این دوره از لشکرکشی تیمور به سرداری خود تیمور در سال ۷۹۵ق/۱۳۹۳م علیه نزاریان انجدان ،یاد نموده اند.(شامی،۱۳۶:۱۹۳۷/۱).با روی کار امدن صفویان و اعلام رسمی مذهب تشیع،فرصت های مساعدی برای فعالیت های اسماعیلیان فراهم شد.به زودی با سیاست اعمال فشار صفویان بر صوفیان ،نزاریان و امامانشان هم از این فشارها بی نصیب نبودند.شاه اسماعیل صفوی شاه طاهر حسینی ،معروفترین امام سلسله نزاری محمدشاهی را مورد تعقیب قرار داد و فرمان قتل او را صادر کرد که در نتیجه این فرمان،او به هندوستان گریخت .(دفتری ،۲۴۰:۱۳۷۸).بعد از شاه اسماعیل،شاه طهماسب هم به تعقیب اسماعیلیان پرداخت ،او سی و ششمین امام اسماعیلی ،مرادمیرزا را مورد آزار و تعقیب قرار داد(قمی ،۵۸۲:۱۲۵۹-۵۸۴/۱)دلیل این امر را رابطه ای دانسته اند که مرادمیرزا با نقطویان داشته است .با وجود این آزارها و دشمنی ها ،نمونه هایی از روابط صمیمانه میان امامان قاسم شاهی و شاهان صفوی به ثبت رسیده است،مرادمیرزا با یک شاهزاده خانم صفوی ،شاید خواهر شاه عباس ،ازدواج کرد.(دفتری،۲۴۲:۱۳۷۸).
در طی دوره انجدان ،امامان اسماعیلی ،به صورت یک رسم نام های صوفیان را برخود می نهادند و بیشتر به صورت رابطه مرید و مرادی عمل می کردند. خلیل الله جانشین مرادمیرزا به نام صوفیانه ذوالفقارعلی ،نیز شهرت داشت.در این دوره امامان مانند قطب و مرشد بودند .
نزاریان قاسم شاهی دوره انجدان،اساسا تعالیم دوره الموت را ،به ویژه به صورتی که بعد از اعلام قیامت پرداخته شده بود ،پیروی می کردند.در معتقدات مذهبی دوران انجدان امام حاضر ،اهمیت مرکزی خود را حفظ کرد.(همان،۲۳۸:۱۳۷۸-۲۳۹). دوره انجدان همچنین شاهد تجدید حیات فعالیت های ادبی نزاریان ایران بود که نخستین نمونه های آن را در آثار نزاری قهستانی و خیرخواه هراتی اتفاق افتاد.
آرامگاه تعدادی از امامان اسماعیلی این دوره مانند شاه نزار و جانشین او سید علی و تعدادی از اعضای خانواده آنها ،در روستای کهک است و مورد زیارت اسماعیلیان قرار می گیرد ،از جمله کسانی که به زیارت این اماکن در ایران می آیند،خوجه های هندوستان هستند.
۲-۲-۷-امامان اسماعیلی که در ایران حکومت کردند
امامان اسماعیلی ،تا دوران معاصر که زمان امامت آقاخان چهارم می باشد چهل و هشت نفر بوده اند که از ابتدا در عربستان،آفریقای غربی و مصر امامت کردند .از زمان نوزدهمین امام اسماعیلی ، مقر امامت آنان به ایران منتقل شد تا زمان چهل و ششمین امام اسماعیلی آقاخان اول، که پس از شورش مقر امامت امامان قاسم شاهی ،به طور رسمی به خارج از ایران منتقل شد(ضمائم،۹۳)
۲-۲-۸-حکومت امامان اسماعیلی در مرکز ایران
حسن علی،معروف به سیدحسن بیگ،چهل و دومین امام اسماعیلی در ایران می باشد که امامت را از انجدان و کهک،به بابک منتقل کرد. از دلایل این تغییر مکان ،سهولت در دریافت نذورات و پیشکش ها بود که توسط مریدانش از هند و بندرعباس،فرستاده می شد و معمولا با هجوم راهزنان مواجه می شدند(وزیری کرمانی،۳۲۲:۱۳۴۰).تغییر مکان از انجدان و کهک به شهر بابک و پس از آن در زمان سایر جانشینان او به کرمان نشانگر موضوع مهم تری بود .این انتقال ،نشانگر علنی شدن امامان ، از حالت پنهانی و شرکت آنها در زندگی سیاسی و فعالیت های علنی آن ها بود.(الگار،۱۵:۱۳۷۰).
حسن علی معاصر با حکومت زندیه و افشاریه بود.از ویژگی امامان این زمان ،شرکت در فعالیت های سیاسی و همکاری با حکومت های مسلط بر ایران،است. برای نخستین بار پس از الموت، در این زمان است که امامان اسماعیلی ،با شاه رابطه برقرار می کنند .حسن علی در لشکرکشی نادر به هندوستان همراه با او بود و در بازگشت از آن دیار با بدگویی اطرافیان نزد شاه افشار مواجه شد ،در نتیجه چشمانش را میل کشید(خراسانی فدائی،۱۴۲:۱۳۶۲-۱۴۳).از حکمرانان افشار ،شاهرخ خان در کرمان استقلال داشت ،کمال احترام را به سید حسن بیگ می نمود و دختر سید را به عقد پسر خود لطفعلی ،درآورد (وزیری کرمانی،۳۳۳:۱۳۴۰).پس از حسن بیگ ،قاسم علیشاه و سپس سید ابوالحسن ملقب به باقر شاه به امامت رسیدند.در درگیری های خوانین کرمان در زمان زند،برای تصرف آن شهر ،سیدابوالحسن به طرفداری از صادق خان برادر وکیل الرعایا پرداخت ،صادق خان در پی مسائل خانوادگی ،حکومت کرمان را همراه با خلعتی به سیدابوالحسن خان داد(وزیری کرمانی، ۳۳۴:۱۳۴۰-۳۳۵).او با حکومت زند روابط دوستانه داشت اما در اواخر می خواست جانب حکومت غالب یعنی آقامحمدخان را بگیرد تا حکومت کرمان را از دست ندهد ،درنتیجه رابطه او ولطفعلی خان دوستانه نبود ،لطفعلی خان به قصد حمله به کرمان،اردو زد که به دلیل مواجه شدن با سرمای زمستان ،محاصره را ترک کرد(موسوی نامی،۳۲۵:۱۳۶۹-۳۲۷).
حسن بیگ از راه خمس و نذوراتی که به دست می آورد ،صاحب ثروت هنگفتی شد و آن را در راه خدمت به مردم سخاوت مندانه خرج می کرد و بین اهالی آن دیار محبوبیت بسیاری کسب کرد.
در سال۱۲۰۹ق آقامحمدخان قاجار ،کرمان را محاصره کرد ،میرزامحمدباقر برادر سیدابوالحسن خان ،پیروان خود را در اختیار لطفعلی خان زند قرار داد و آقا محمدخان ،میرزامحمدباقر را کور کرد(الگار،۱۳۷۰: ۱۷).آقامحمدخان ،پس از تصرف شهر دستور داد تا زنان و فرزندان سادات شهر بابک را به قریه کهک از توابع قم است فرستادند که آنجا در ابتدا وطن آنان بود .او هفتصدخانوار از جماعت عطاءالهی شهرکرمان را به توقف در ری مأمور داشت(الگار،۳۹:۱۳۷۰).
ابوالحسن خان سال ۱۲۰۶ق، از دنیا رفت .او در زمان خود به کسی مالیات پرداخت نمی کرد و تمام خمس دریافتی را خرج مردم کرمان می کرد .او ابنیه هایی در کرمان بنّا کرد،میدانی جنب جامع گواشیر بنّا کرد،باغ آقا را که حکام کرمان در آن خلعت دولتی می پوشیدند ،را ساخت .(وزیری کرمانی ،۳۵۲:۱۳۴۰-۳۵۲).
زمان سیدابوالحسن خان سلسله نعمت الهی در ایران،به دست رضاعلیشاه دوباره احیا شد و رشته دوستی قدیمی اسماعیلیان با صوفیان ،از نو زنده شد(دفتری،۲۶۶:۱۳۷۸).پس از سیدابوالحسن خان ،پسرش شاه خلیل الله به امامت اسماعیلیان رسید.او نخستین امام از قاسم شاهیان است که در دوره قاجار به امامت رسیده است.شاه خلیل الله آخرین امام اسماعیلی بود که در انجدان حکومت کرد.
شاه خلیل الله ،دارای همان موقعیت اجتماعی بود که پدران او درمیان مردم داشتند.آقامحمدخان موقعیت شاه خلیل الله در میان مردم را، می دانست و از آن باخبر بود و به فتحعلی شاه می گفت شاه خلیل خطرناک است یا باید از بین برود و یا به مکان دیگری منتقل شود . (سیف آزاد،۴۰۶:۱۳۲۹).زمان فتحعلی شاه ،املاک شاه خلیل را گرفتند و او را به محلات منتقل کردند و به اندازه همان املاک که از او گرفته بودند، در محلات به او املاکی دادند.شاید از دلایل دشمنی با شاه خلیل ،املاکی بود که به او می رسید چون املاک زیاد زمینه استقلال خواهی حکام محلی را فراهم می کرد.
شاه خلیل الله به جای محلات به یزد رفت تا بهتر بتواند با پیروانش در ارتباط باشد چون به ظاهر فتحعلی شاه او را به حکومت یزد منصوب کرده بود(خراسانی فدائی،۱۴۵:۱۳۶۲).او اهل و خانواده اش را به محلات فرستاد.از همان ابتدا صدرالممالکی از اعیان یزد نسبت به شاه خلیل اظهار حسادت می کرد . دو تن از ملازمان شاه خلیل با بازاریان درگیر شده بودند که منجر به قتل یک نفر شده بود،تعدادی از اهالی یزد به خانه شاه خلیل هجوم آوردند و او را با تعدادی از همراهانش کشتند.در این میان از ملّا حسین نامی ،نام می برند که گویا او هم مانند صدرالممالکی ،منتظر فرصتی بود تا بتواند شاه خلیل را از بین ببرد.او را هم در واقعه قتل شاه خلیل از عوامل اصلی می دانند .اسماعیلیان پس از این واقعه شاه خلیل را شهید خطاب می کردند.
پس از آنکه شاه خلیل الله را اشرار یزد ،با اغوای ملّاحسین و اظهار خلوص به صدرالممالک ، به قتل رساندند و به قصد دلداری بازماندگان مرحوم شاه خلیل الله ،ملّاحسین و اعوان او با صدر الممالک موردخشم پادشاه قرار گرفتند ،به خاطر حفظ آن خانواده و پاس زحمات میرابوالحسن خان پدرشاه خلیل الله ،که خود تازنده بود لطفعلی خان زند را با آن رشادت به کرمان راه نداد ،سروجهان خانم را به مرحوم آقاخان پسرشاه خلیل الله داد (عضدالدوله،۲۲:۲۵۲۵). با کشته شدن امام اسماعیلی ،همسر او برای تظلم خواهی به دربار رفت و در زاویه مقدسه متحصن شد .فتحعلی شاه می دانست که با کشته شدن شاه خلیل الله ،شورش برپا خواهد شد ،از همسر او استقبال کرد و هم دختر خود را به همسری پسرش درآورد و هم حکومت کرمان را همراه به مقداری پول به او داد .گویا بنا بر توصیه قائم مقام وزیر شاه، حکومت کرمان را به آقاخان دادعلاوه بر آن ملّاحسین را به زندان افکند وبا پادرمیانی نظام الدوله او را آزاد کرد و از کشتن نجات یافت و صدرالممالک را هم توبیخ کرد(ساعی،۱۸:۱۳۲۹).
۲-۲-۸-۱-حکومت و شورش آقاخان محلاتی (آقاخان اول) در کرمان
محمدحسن حسینی یا حسنعلی شاه معروف به آقاخان،چهل و ششمین امام اسماعیلی از شاخه قاسم شاهی می باشد که در سال۱۳۰۹ق ،در محلات به دنیا آمد .سال ۱۳۲۲ق که پدرش را در یزد کشتند او ۱۳ساله بود و از این زمان رسما به عنوان امام انتخاب شد.پس از کشته شدن پدرش به تهران رفت و فتحعلی شاه به آنان احترام گذاشت و حکومت قم و محلات را به او داد.
پس از آن که حسنعلی شاه،داماد فتحعلی شاه شد به او لقب آقاخان دادندپس از مدتی این عنوان را عموم مردم به کار بردند (بامداد،۳۶۵:۱۳۷۱/۱).عنوان محلاتی هم به خاطر حکومت محلات که در دست پدران او بود و سپس به خودش رسید ،به او داده شد.مریدان زیاد آقاخان و ارادتی که به او نشان می دادند و همینطور خاطرات خوشی که مردم از حکومت عادلانه اجداد او در کرمان و محلات و مناطق هم جوار داشتند ،باعث شد که آقاخان هم در اداره آنجا موفق باشد .
فتحعلی شاه به آقاخان علاقه داشت و از نظر مادی هم او را حمایت می کرد و پس از ازدواج آقاخان با سروجهان ،شاه محلات و سایر بلوک را به عنوان تیول ابدی به آقاخان داد و در اول هرماه دوهزار تومان از خزانه به آقاخان عطاء می کرد (ظل السلطان، ۱۹۷:۱۳۶۲).زمان فتحعلی شاه دوره مناسب برای فعالیت های آقاخان بود زیرا از حمایت های او برخوردار بود .با به تخت نشستن محمدشاه قاجار ،آقاخان برای عرض تبریک عازم تهران شد .محمدشاه حکومت کرمان را،در سال ۱۲۵۱ق به طور رسمی به آقاخان داد(خورموجی،۲۹:۱۳۶۳).در ایران پس از الموت ،اولین بار بود که یک امام اسماعیلی به طور رسمی به حکمرانی منطقه بزرگی مانند کرمان می رسید .آقاخان به خوبی از عهده حکمرانی کرمان برآمد و این شهر را از دست مهاجمان افغان و بلوچ نجات داد .آقاخان در کرمان بنای دادو دهش و بنیاد نام نیک گذاشت بیشتر مالیات کرمان را بر فقرا بذل کرد(احمدی کرمانی،۷۳:۱۳۵۴).
مهمترین مسأله پیرامون اسماعیلیان ایران در دوره قاجار ،مسأله شورش آقاخان محلاتی در کرمان می باشد.در سال ۱۲۵۶ق،پس از پنج سال فرمانروایی آقاخان در پی شورشی در قلعه بم متحصن شد در آنجا دستگیر شد و به تهران فرستاده شد.او با وساطت حسین علی میرزا حاکم فارس و برادر زن آقاخان از محاصره نجات یافت.او مطابق رسم سادات دستاری بر سر بسته و در شاه عبدالعظیم متحصن شد در حالیکه بر جان خود ترسان بود و به امید شفاعت حاج میرزا آقاسی به خانه او رفت بعد از چند روز رخصت یافت و روانه محلات شد .او سپس از دولت اجازه سفر مکه معظمه و عتبات را خواست که درخواست او را اجابت کردند و او زنان و فرزندان خود را راهی کربلا و نجف نمود .سه ماه اسب های مشهور به قیمت دو برابر خرید ، مردم رزم دیده را به بخشش زر فریب داد .جماعت عطاءالهی که طریقه اسماعیلی دارند با او بودند و آقاخان را امام وقت می پنداشتند ،به کمک او آمدند.در آنجا لشکری دادند وشروع به خودسری کردند (سپهر،۷۵۱:۱۳۷۷). سیزده رجب ۱۲۵۶ق،آقاخان توسط دبیر خود میرزاحبیب الله به شاهزاده بهمن میرزا نامه نوشت و به نوعی نامه را از طرف شاه و آقاسی جعل کرده بود به این عنوان که آقاخان قصد رفتن به مکه را دارد همه جا پذیره او باشید .شاهزاده هم خانه ای همراه با ساز و برگ برای او فراهم کرد .صبح روز پانزدهم معلوم شد که آقاخان به قصد کرمان حرکت کرده است و با شتاب به آن محل می رود .سواران شمخالچی و عطاءالهی همراه او بودند(سپهر،۷۵۳:۱۳۷۷).بهمن میرزا پس از پی بردن به شورش آقاخان و فهمیدن جعل نامه ها او را تعقیب کرد ،بین آنها درگیری شد ،بین افغان ها و عطاءالهی ها هم درگیری صورت گرفت.گاهی آقاخان پیروز بود و گاه برعکس.آقاخان برادرش محمدباقرخان را برای آگاه کردن مردم سیرجان از شورش آقاخان به آنجا فرستاد،و در قلعه زیدآباد ،فرود آمد.فضلعلی خان با بیرون آمدن از کرمان به سمت محمدباقرخان حرکت کرد،آقاخان هم خبر را شنید و به کمک آنها شتافت اما شکست خوردند و آقاخان به سمت لار گریخت و در قلعه اسفندقه مأمن گرفت که فضلعلی خان به جنگ او رفت اما به سرعت به سمت گرمسیر گریخت و فضلعلی خان صلاح ندید که او را تعقیب کند(سپهر،۷۵۶:۱۳۷۷).و در همین سال ۱۲۵۶ق آقاخان به سمت هند رفت و در میان استقبال طرفدارانش وارد آن کشور شد و برای همیشه تا پایان عمرش در آنجا ماند و امامت اسماعیلیان پس از او ، از ایران خارج شد . ورود او به بمبئی با اعتراض دولت ایران روبرو شد و به همین دلیل به ایالت بنگال مسافرت کرد و در سال ۱۲۶۳ ه.ق در کلکته ساکن شد و دوباره به بمبئى بازگشت و آن شهر را مرکز آقاخانیه قرار داد. آقاخان با حکم دادگاه به قضاوت جوزف آرلوند، وارث قانونی امامان الموت شد و به این ترتیب با کمک دولت بریتانیا رسما رئیس اسماعیلیه هند نیز گردید.http://www.pajoohe.com/fa/index.php?Page=definition&UID=37470
منابع پیرامون شورش آقاخان دو دسته هستند ؛عده ای مانند عبرت افزا ،او را از شورش تبرئه می کنند و عده ای دیگر هم از دولت وقت جانبداری می کنند و آقاخان را به عنوان شورشی مطرح می کنند .
مسأله شورش آقاخان محلاتی از مسائل بحث برانگیز دوره قاجار می باشد که بیشتر از اینکه اهداف مذهبی در آن دخیل باشد ،اهداف سیاسی در آن مداخله دارد و بهتر است گفته شود ،آقاخان به عنوان پیشوای مذهبی و امام اسماعیلیان،در شورش خود هدف مذهبی خاصی نداشت و منابع به هدف مذهبی او از شورش اشاره نکرده اند.نه قاجارها در این زمینه ادعای مذهبی کردند و نه شخص آقاخان چنین ادعایی را مطرح کرد.از اهداف او برای شورش می توان به ویژگیهای شخصی او اشاره کرد که به مسائل نظامی علاقه داشت ودر پی کسب استقلال بود.او قصد شورش داشت چون پس از معزول شدن از حکومت کرمان در ارگ بم متحصن شد ،علاوه برآن ،او در برابر اداره کرمان هزینه ای دریافت نمی کرد و می خواست مستقل شود(الگار،۲۲:۱۳۷۰-۲۳).نامه های مجعول او را که تقریبا تمام منابع به آن اشاره کرده اند نیز می توان به عنوان نمادی از شورش او به حساب آورد. عده ای معتقدند که شورش به تحریک انگلیسی ها بود به دلیل حمله محمدشاه به هرات و انگلیسی ها به قصد جلوگیری از حمله به هرات در ایران اغتشاش به پا می کردند و یا از اغتشاشات حمایت می کردند(رائین،۳۳۵:۱۳۴۷).اما این مطلب نمی تواند صحیح باشد زیرا در منابع نیامده است و دلیل مستندی در خلال شورش آقاخان ،برای نشان دادن حمایت انگلیس از شورش پیدا نشده است پس نمی توان به این صراحت اظهارنظر کرد. هرچند پس از هجرت آقاخان به هند ، دولت انگلیس از او حمایت های بی دریغ ، کرد و به او لقب« سر» ، دادند (غالب ،۳۲۲:۱۹۶۴).
آقاخان در عبرت افزا می گوید: «به خدا و ظلّ او اعلیحضرت پادشاه معلوم بوده و هست که در سر من سودای حکومت کرمان بلکه وای سلطنت ایران و توران نه بوده و نه هست»(آقاخان محلاتی،۲۰:۱۳۲۵).او ادامه می دهد که به دلیل تهمت هایی که به او زده شد که قصد حکومت دارد ،می خواهد لشکر آماده کند و مهاجرت کند.(همان:۲۷).جریان یاغی گری آقاخان آن زمان مطرح شده بود .عبدالمحمد یموری ،قضیه یاغی گری آقاخان را منتشر کرد(خراسانی فدائی،۱۵۱:۱۳۶۲).پس از آن که آقاخان را پس از محاصره قلعه بم و آمدن به تهران دوباره به محلات برگرداندند،محمدشاه برای درمان به چشمه های آب گرم اطراف محلات رفته بود و سه روز آنجا بود ،آقاخان به بهانه رفتن به شکار به او سرنزد ،این قضیه باعث ایجاد کدورت بیشتر شد و یاغی گری آقاخان را بیش از پیش جلوه داد.
در بعضی منابع به قضیه دیگری برای شورش آقاخان استناد کرده اند که چندان موجه نیست و نمی تواند باعث یک شورش شود ولی می تواند با تبعاتش زمینه یک شورش را فراهم کند.حاج عبدالمحمد،درویش مسلکی بود که به دربار و حاج میرزا آقاسی نزدیک شد و در واقعه هرات از جانب محمدشاه مأمور گفتگو با کامران میرزا بود و پس از این جریان از دختر آقاخان برای پسرش خواستگاری کرد (ساعی،۱۸:۱۳۲۹).آقاخان به این دلیل که عبدالمحمد از رعیت های او می باشد و از دخترش خواستگاری کرده است بسیار ناراحت شد(خراسانی فدائی،۱۵۳:۱۳۶۲) و پس از آن حاج عبدالحمد ،شایعه یاغی گری آقاخان را منتشر کرد ،هرچند آقاخان و اسماعیلیان شخص آقاسی را هم در این شایعه پراکنی بسیار مقصر می دانند.
مطلب دیگر در خصوص این شورش حضور صوفیان در آن می باشد ،منابع به حضور جماعت عطاءالهی در حمایت از آقاخان و پذیرفتن امامت او تأکید دارند .گویا امامان اسماعیلی هنوز هم رابطه خود را با صوفیان حفظ کرده بودند .آقاخان خود را مرید زین العابدین شیروانی می داند و او را ستایش می کند(آقاخان محلاتی،۱۲:۱۳۲۵). محمدصادق محلاتی(صدق علیشاه ) پدربزرگ آقاخان و دایی او عزّت علیشاه از صوفیان برجسته نعمت الهی بودندو با زین العابدین شیروانی ،روابط نزدیک داشتند.
۲-۲-۸-۲-مسئله بازگشت آقاخان به ایران
پس ازخروج آقاخان از ایران و آغاز همکاری های او با دولت بریتانیا ،دولت ایران به موجب معاهده ۱۲۲۹(۱۸۱۴)،استرداد او را درخواست کرد .به موجب این معاهده باید اگر کسی از رؤسای ایران یاغی می شد و به انگلیس می پیوست ، آن کشور باید او را به ایران تحویل می دادند. اما دولت انگلیس با این بهانه که آقاخان به آنها خدمت کرده است او را تحویل ندادند(آدمیت،۲۵۸:۱۳۶۲).
آقاخان نامه ای به رؤسای بلوچ نوشت و نافرمانی آنان از حکومت ایران و تبعیتشان از دولت هند را خواستار شد .پس از آن نامه های او افشا شد و دولت هند او را از بمبئی به کلکته کوچ داد . در این زمان مسئله بازگشت او به ایران مطرح شد که آقاسی با آن مخالف نبود اما می گفت آقاخان از راه بلوچستان وارد ایران نشود.دولت ایران می دانست که ورود آقا خان از راه بلوچستان یعنی شروع شورشی دوباره و با توجه به اهمیت بلوچستان برای انگلیس ،حساسیت این مسئله بیشتر می شد .وزرای انگلیس هم نامه می نوشتند و خواهان بازگشت آقاخان به ایران بودند تا به دست او تجزیه بلوچستان از ایران را فراهم کنند(رائین،۳۴۹:۱۳۴۷).دولت انگلیس منتظر فرصت بود تا بتواند بخش هایی از ایران را از این کشور جدا سازد و از هر موقعیتی استفاده می کرد .
زمان امیرکبیردوباره مسئله بازگشت آقاخان به ایران مطرح شد امیر از دولت انگیس خواست که او را به عنوان فراری تحویل ایران دهند اما این کار صورت نگرفت و پس از امیرکبیر هم درخواست بازگشت او صورت گرفت ،اما آقاخان هیچ گاه به ایران برنگشت. او پس از رفتن به هند تا زمان مرگش در آن دیار ماند . آقاخان اول در سال ۱۲۹۸/۱۸۸۱ ، وفات یافت و در ناحیه مزاگائون بمبئی ، دفن شد . مقبره او دارای بنای باشکوهی ، است . مقبره او نزدیک به یک جماعت خانه قدیمی می باشد و هر سال به مناسبت ایام مختلف مراسم در آن جا برگزار می شود .
۲-۲-۸-۳-اسماعیلیان ایران پس از رفتن آقاخان اول به هندوستان
با رفتن امام اسماعیلی به هند ،اسماعیلیان دوباره با مشکل روبرو شدند و دوران جدیدی از تاریخ پرفراز و نشیب آنان آغاز شد.اسماعیلیان در این دوره به حدّی از هویت رسیده بودن که پس از امامشان لازم نمی دیدند مانند گذشته به پنهان کردن عقایدش بپردازند ،اگرچه آنان دربرابر جمعیت اثنی عشری ،اندک بودند ولی با حوادثی که از دوران انجدان برای آنان رخ داد و امامان آنها بیش از پیش با جمعیت این مناطق الفت پیدا کرده بودند به عنوان یک جمعیت مسلمان شیعی در جامعه پذیرفته شده بودند هرچند با شورش آقاخان اوضاع آنان تا حدی نامتعادل بود.پس از رفتن آقاخان اول ،اسماعیلیان نزاری فاقد یک رهبری کارآمد بودند و بار دیگر به غیرنمایی و تقیه متوسل شدند.
آقاخان پس از رفتن از ایران و ناامیدی از بازگشت به ایران ،نمی توانست آرام باشد .اوخود را به عنوان امام اسماعیلی در قبال تمام اسماعیلیان مسئول می دانست .بعد از اینکه آقاخان به هند رفت شروع کرد به جذب مردم و دعات فرستادن به شهرهای اسماعیلی نشین(خراسانی،۱۱۷:۱۳۷۷).فرستادن داعی یا نماینده از ابتدا رسم اسماعیلیان بود اما در این زمان ضرورت آن بیش از پیش بود و لازم بود نمایندگانی اعزام شوند تا پیام های امام با هرموضوعی را به پیروانش برسانند.در این دوره بیش از دوران قبل به امورات جماعت خانه ها پرداخته شد زیرا جماعت خانه ها هم محل عبادت اسماعیلیان بود و هم دستورات امامان را از طریق این محل بهتر از هرجای دیگری برای پیروانشان قرائت می کردند .مُکی و کامریا به عنوان دو تن از کسانی که در جماعت خانه ها انجام وظیفه می کردند شکل گرفت.مُکی همان مسئول انجام امورات مساجد است که مراقب امور نمازگزاران است.کامریا،امین خزانه دعوت و مأمور امور مادی می باشد(تامر،۲۷:۱۳۷۵). به عبارتی دیگر مکی ها مسئول امور مذهبی و کامریاها مسئول امو مادی و جمع آوری وجوه دیون شدند.اسماعیلیان این دوره از طریق جماعت خانه ها و نمایندگان آقاخان ،کسب تکلیف می کردند و بیشتر آنها به محل های آرام و روستاها جهت معیشت پناه بردند و در کنار اثنی عشری های ایران زندگی مسالمت آمیزی را طی کردند .
آقاخان از بمبئی کسی به نام میرزاحسن ،از اهالی ده سده واقع در جنوب خراسان را برای رتق و فتق امور پیروانش ،مأمور کرد. حوالی سال۱۳۰۵ق/۱۸۸۷م،میرزاحسن درگذشت و پسرش مرادمیرزا جای او را گرفت که ادعای رهبری و حجت بودن خود را مطرح کرد .(دفتری،۲۷۷:۱۳۷۸).
۲-۲-۹-آقاخان دوم(آقاعلی شاه)
آقاعلی‎شاه (آقاخان دوم ) ۱۲۴۶-۱۳۰۲ق/۱۸۳۰-۱۸۸۵م پسر آقاخان اول در ۱۲۹۸ق/۱۸۸۱م با عنوان آقاخان دوم جانشین او شد. علی‎شاه در محلات به دنیا آمد و در کراچی سکونت گزید .همسر وی بی‎بی شمس‎الملوک فرزند شمس‎الدوله دختر فتحعلی‎شاه بود.
آقاخان اول ،پس از شصت و چهار سال امامت در سال۱۲۹۸/۱۸۸۱وفات یافت . پس از او پسر بزرگش و یگانه پسرش از همسر قاجارش به امامت رسید .آقاعلی شاه ،چهل و هفتمین امام اسماعیلی قاسم شاهی می باشد. او سال ها با مادرش در کربلا زندگی کرد و علوم مختلف را فراگرفت و به هم صحبتی با بعضی امراء قاجار از جمله زیلوسلطان فرزند فتحعلی شاه پرداخت .زمان محمد شاه قاجار،درخواست اقامت در ایران را مطرح کرد تا به امور اسماعیلیان ایران بپردازد و از آن زمان تا سال۱۲۶۹ق/۱۸۵۳م ،که به بمبئی رفت ،در ایران زندگی کرد (غالب،۳۷۳:۱۹۶۴).
آقاعلی شاه، در ایران زاده و پرورده شد .او سه زن گرفت که زن سومش ،شمس الملوک ،دختر نظام الدوله فرزند عبداله ، بود . او نوه دختری فتحعلی شاه بود، که آقاخان سوم از او متولد شد . در دوره آقاخان دوم رابطه او با امراء قاجار مناسب بود و به پیوند خویشاوندی با آنان پرداخت . تا زمانی که در ایران بود مانند نماینده امام اسماعیلی که پدرش بود،به امورات اسماعیلیان ایران رسیدگی می کرد ،اما چون آزادی عمل او برای هرگونه اقدامی در هند بیشتر بود و علاوه بر آن از زمان پدرش مقرّ امامت را به هند منتقل کرده بودند ، به آنجا سفر کرد و تا پایان عمرش در آنجا ماند .
دوران امامت او کوتاه بود و تنها چهار سال به امامت پرداخت اما اسماعیلیان زمان او را از ادوار درخشان اسماعیلی می دانند .او تلاش کرد تا در تمام مناطق اسماعیلی مدارسی تأسیس کند ،با بهره گرفتن از اموالی که از پیروانش به دست می آورد به ساخت مؤسسات و بیمارستان ها پرداخت و کمک های مادی و معنوی به طبقات فقیر کرد(غالب،۳۷۴:۱۹۶۴).
بیشترین فعالیت او مربوط به زمانی است که به هندوستان سفر کرد و در میان جماعت خوجه ها به فعالیت پرداخت و تا عضویت مجلس بمبئی پیشرفت کرد. با این وجود او هم مانند آقاخان اول ،با مقامات انگلیسی ،تشریک مساعی می کرد.(ساعی،۷۴:۱۳۲۹). جانشین ویکتوریا، ادوارد هفتم از دوستان بسیار نزدیک اقاخان دوم محسوب می‎شد (آقاخان سوم، ۱۹۵۹ :۷۲). در دوران او ثروت خانواده و سپرده‎های مالی آنان در بانکهای انگلیس افزایش چشمگیری یافت. آقاخان دوم گرایشهای صوفیانه و توجه ویژه ای به شخصیتهای صوفی دوران خود داشت. او قبل از عزیمت به هند در کاظمین مجاور بود و به دلالت آقاصابر علی جرقویه‎ای از ارشادِ رحمت‎علی‎شاه بهره‎مند گردید. دوران امامت آقاخان دوم کوتاه بود. در زمینه فعالیتهای سیاسی، عضویت وی در مجلس مقننه بمبئی در دوران حکومت سرجیمز فرگوسن و نیز ریاست جمعیت اتحاد اسلامی درخور توجه است(آقاخان سوم،۲۲:۱۹۵۹).
آقاخان دوم ، در سال ۱۳۰۲ق/۱۸۸۵م ، پس از چهار سال امامت ، زمانی که برای شکار رفته بود ، به بیماری ذات الریه دچار شد و در ۵۵ سالگی در شهر پونا درگذشت. جسد او ، در قبرستان خانواده گی اش در نجف عراق ، دفن شد . پیکر او را بر طبق وصیتش در نجف، نزدیک مرقد مطهر حضرت علی(ع) به خاک سپردند.
۲-۲-۱۰- بررسی مقایسه ای امامان اسماعیلیان قاسم شاهی و محمدشاهی
پس از درگذشت شمس الدین محمد[۱] ،بر سر جانشینی او اختلاف افتاد و نزاریان به دو دسته تقسیم شدند ،عده ای با پذیرفتن جانشینی مؤمن شاه بن محمدشاه به مؤمن شاهی معروف شدند و دسته ای دیگر با پذیرفتن امامت قاسم شاه، سلسله اسماعیلیان قاسم شاهی را تشکیل دادند.
در پایان نام های امامان قاسم شاهی عهد انجدان و زمان های نزدیک به آن ، نام علی و نام شاه زیاد آمده است . این امر می تواند دارای دو دلیل باشد ؛ یکی علاقه این امامان به امام علی (ع) و دیگری دیدگاه صوفیانه این امامان . زیرا در این زمان اسماعیلیان به شدت به صوفیان نزدیک شدند . آقاخان اول و دوم ، هم داری گرایش های صوفیانه بودند و هم به شخصیت های متصوفه علاقمند بودند. چهار امام اخیر قاسم شاهی ، معروف به آقاخان ها می باشند ، که دارای شهرت بین المللی می باشند . پیروان آن ها به آقاخانیه معروف هستند .
امامان مؤمن شاهی یا محمد شاهی ، از نظر تعداد و نام ها ، دارای تفاوتی اساسی با امامان قاسم شاهی می باشند . تا نوزدهمین امام قاسم شاهی یعنی نزاربن مستنصر ، هر دو گروه مشترک هستند ولی پس از آن متفاوت هستند . امامان مؤمن شاهی چهل نفر هستند ، امام حاضر آن ها امیرمحمدبن حیدرالباقر می باشد . امامان مؤمن شاهی در ایران ، دوام نیاوردند و در همان دوره آقاخان اول و قبل از آن ، این گروه دارای پیروان اندکی بودند که به مرور در جامعه اثی عشری ها مستحیل گشتند و اثری از آن ها باقی نماند . امیر محمد باقر آخرین و چهلمین امام این گروه بود. آخرین تماس او با پیروانش در شام در سال ۱۲۱۰ق بوده است. جامعه نزارى شام ، از امامان محمدشاهى تبعیت کرده بود ، اما پس از آنکه جست و جو براى یافتن کسى از اخلاف امیرمحمدباقر که در شهر اورنک آباد هند اقامت گزیده بود به نتیجه اى نرسید در سال ۱۳۰۴ق ، اکثریت نزاریان محمدشاهى شام تبعیت خویش را به سلسله قاسم شاهى ، که در آن موقع امامشان آقاخان سوم بود منتقل ساختند..تنها اعضاى بازمانده از این گروه اکنون در شام زندگى مى کنند و در انتظار امام غایب خود هستند  (تامر،۱۰۶:۱۹۹۸) . آنچه امروزه در ایران به عنوان اسماعیلیان مطرح می باشد ، همان اسماعیلیان آقاخانی هستند ، اگرچه در دوران پس ازخروج آقاخان اول از ایران ، انشعاباتی در این فرقه در ایران ، پیدا شد .
فصل سوم
اسماعیلیان ایران از آغاز مشروطه تا پایان پهلوی اول۱۲۸۵-۱۳۲۰ش/۱۹۰۶-۱۹۴۲م
در این فصل ، ضمن بررسی زندگی آقاخان سوم ، به اقدامات او جهت پیشرفت اسماعیلیان ،فرقه های منشعب از آقاخانیه در این دوره،احکام دینی اسماعیلیان و محل های تعلیم و آموزش این جمعیت بررسی گردیده است.
۳-۱-آقاخان سوم
سلطان محمدشاه معروف به آقاخان سوم چهل و هشتمین امام اسماعیلی نزاری قاسم شاهی بود .وی از شخصیت های معروف قرن بیستم می باشد که در سال ۱۲۹۴ق /۱۸۷۷م در کراچی به دنیا آمد .این روز در کراچی به عنوان روزی خاص معروف است .(غالب،۴۷۲:۱۹۶۴). دوران کودکی او در کراچی به تنهایی گذشت ،آنها در هند ، به شیوه ایرانیان به زندگی خود ادامه دادند. علائم ذکاوت او، از همان کودکی هویدا بود .او معلم خصوصی برای یادگیری زبان عربی و فارسی و انگلیسی ، داشت . آقاخان سوم بیشتر از سایر امامان اسماعیلی ،امامت کرد ،مدت امامت او هفتادو چهار سال بود.زمان امامت آقاخان سوم، اسماعیلیان به پیشرفت های زیادی ،دست یافتند.چنانچه گفته می شود زمان او بهترین دوران برای اسماعیلیان معاصر بود.
او در حالی که هشت سال بیشتر نداشت ،پس از پدرش آقاخان دوم به امامت اسماعیلیان رسید .به علت کمی سنّ از ابتدا تحت سرپرستی مادرش شمس الملوک و عمویش جنگی شاه بود (دفتری،۲۷۳:۱۳۷۸). آن دو نفر در امورات مختلف به عنوان مشاوران او عمل می کردند تا زمانی که مستقل شد.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
[شنبه 1400-08-01] [ 10:16:00 ب.ظ ]




هر کس طبایع او معتدل باشد، مزاج او صافی گردد، و هر کس مزاجش صافی باشد، اثر نفس در وی قوی گردد، و هر کس اثر نفس در او قوی گردد، به سوی آن‎چه که ارتقایش دهد بالا رود، و هر که به‎سوی آن‎چه ارتقایش دهد، بالا رود به اخلاقِ نفسانی متخلّق گردد و هر کس به اخلاق نفسانی متخلّق گردد، موجودی انسانی شود نه حیوانی، و داخل در ملکوت گردد.[۲۹]
جهت فهم بهتر این روایت شریف، باید توجه داشت که در نگاه اسلامی، «نفس ناطقه» به‎ عنوان موجود مجرد، بدن را تدبیر می‎کند و همواره سعی دارد آن را در تعادل قرار دهد و اگر به جهت تأثیر عوامل خارجی، از تعادل خارج شد، به‎طور طبیعی و تکوینی تلاش می‎کند تا بدن را به تعادل برگرداند. از این‌رو اگر طبایع انسان که از امور مؤثر در نفس انسان هستند از تعادل خارج شوند و باعث کدورتِ مزاج شوند، «نفس ناطقه» مجبور است که جهت اصلاحِ این عدم اعتدال، از توجه به عالم قدس منصرف شود و به تدبیر مزاج بپردازد. در واقع در این حالت «طبیعت» دارد اقتضائات خود را به «نفس» تحمیل می‎کند که در اصطلاح اهل سلوک از آن به «حکومت طبع بر نفس» تعبیر می‎شود. این حکومت، به‎صورت «هوی» و تمایلات نفسانی، خود را بروز می‎دهد و باعث غلب، هوی بر «نفس ناطقه» که همان عقل است می‎شود. «الهی… و عقلی مغلوب و هوائی غالب». بنابراین، مبارزه با هوای نفس، از این منظر یعنی حاکم کردن نفس انسانی بر «طبیعت» و اقتضائات آن، که در شرح این روایت شریف، بدین گونه میتوان گفت که: کسی‎ که طباع او معتدل باشد، مزاجش صفا دارد و از کدورت و ثقل و انحراف در اقتضائات دور است و چنین مزاجی حاکم بر نفس نیست و اقتضائاتِ غیرمعتدلی ندارد تا به نفس تحمیل کند و نفس برای اصلاح این اقتضائات غیر معتدل، مجبور باشد از عالم قدس منصرف شود و به اصلاح امورِغیر معتدل بدن بپردازد، بلکه نفس حاکم بر این مزاج است و تأثیرش در مزاج قوی‎تر از تأثیر مزاج در نفس است، و بدن را به‎ سوی خود می‎کشد و بدن را نیز همسنخ خود می‎کند و آثار ملکوتی را در بدن ظاهر می‎کند. بنابراین چنین شخصی دارای چیزی است که او را ارتقا می‎دهد و رفعت و ارتقای انسان اگر به ‎دنبال نفس ناطقه قدسی انسان باشد، باعث تخلق انسان به اخلاق قدسی نفس انسانی می‎شود و نتیجه این ارتقا، انسان شدن و دور شدن شخص از حیوانیت و داخل شدن او به ملکوت است. از همین‌جاست که معلوم می‎شود که «طبیعت» از اموری است که دخل در شاکله انسان دارد و آیه شریفه هم می‎فرماید: «کُل یَعْمَلُ علی شاکِلَته»[۳۰] رفتار هر کسی از شاکله او نشأت می‎گیرد. علامه طباطبایی رحمه الله علیه در المیزان میفرماید” شاکله"- به طورى که در مفردات گفته- از ماده شکل مى‏باشد که به معناى بستن پاى چارپا است، و آن طنابى را که با آن پاى حیوان را مى‏بندند” شکال” (به کسر شین) مى‏گویند، و” شاکله” به معناى خوى و اخلاق است، و اگر خلق و خوى را شاکله خوانده‏اند بدین مناسبت است که آدمى را محدود و مقید مى‏کند و نمى‏گذارد در آنچه مى‏خواهد آزاد باشد، بلکه او را وادار مى‏سازد تا به مقتضا و طبق آن اخلاق رفتار کند و … آیه کریمه عمل انسان را مترتب بر شاکله او دانسته به این معنا که عمل هر چه باشد مناسب با اخلاق آدمى است چنانچه در فارسى گفته‏اند” از کوزه همان برون تراود که در اوست” پس شاکله نسبت به عمل، نظیر روح جارى در بدن است که بدن با اعضا و اعمال خود آن را مجسم نموده و معنویات او را نشان مى‏دهد.
پایان نامه - مقاله - پروژه
و این معنا هم با تجربه و هم از راه بحثهاى علمى به ثبوت رسیده که میان ملکات نفسانى و احوال روح و میان اعمال بدنى رابطه خاصى است، و معلوم شده که هیچوقت کارهاى یک مرد شجاع و با شهامت با کارهایى که یک مرد ترسو از خود نشان مى‏دهد یکسان نیست، او وقتى به یک صحنه هول‏انگیز برخورد کند حرکاتى که از خود بروز مى‏دهد غیر از حرکاتى است که یک شخص شجاع از خود بروز مى‏دهد و همچنین اعمال یک فرد جواد و کریم با اعمال یک مرد بخیل و لئیم یکسان نیست.
و نیز ثابت شده که میان صفات درونى و نوع ترکیب بنیه بدنى انسان یک ارتباط خاصى است، پاره‏اى از مزاجها خیلى زود عصبانى مى‏شوند و به خشم در مى‏آیند، و طبعاً خیلى به انتقام علاقمندند، و پاره‏اى دیگر شهوت شکم و غریزه جنسى در آنها زود فوران مى‏کند، و آنان را بى‏طاقت مى‏سازد، و به همین منوال سایر ملکات که در اثر اختلاف مزاجها انعقادش در بعضى‏ها خیلى سریع است، و در بعضى دیگر خیلى کند و آرام.
بنیه بدنى، صفات اخلاقى و محیط اجتماعى در حد اقتضاء، و نه علیت تامه- در اعمال آدمى اثر دارد (کُلٌّ یَعْمَلُ عَلى‏ شاکِلَتِهِ) و با همه اینها، دعوت و خواهش و تقاضاى هیچ یک از این مزاجها که باعث ملکات‏ و یا اعمالى مناسب خویش است از حد اقتضاء تجاوز نمى‏کند به این معنا که خلق و خوى هر کسى هیچ وقت او را مجبور به انجام کارهاى مناسب با خود نمى‏کند، و اثرش به آن حد نیست که ترک آن کارها را محال سازد، و در نتیجه، عمل از اختیارى بودن بیرون شده و جبرى بشود خلاصه اینکه شخص عصبانى در عین اینکه عصبانى و دچار فوران خشم شده، باز هم مى‏تواند از انتقام صرفنظر کند، و شخص شکمباره باز نسبت به فعل و ترک عمل مناسب با خلقش اختیار دارد، و چنان نیست که شخص شهوتران در آنچه که به مقتضاى دعوت شهوتش مى‏کند مجبور باشد، هر چند که ترک عمل مناسب با اخلاق و انجام خلاف آن دشوار و در پاره‏اى موارد در غایت دشوارى است.
کلام خداى تعالى اگر کاملا مورد دقت قرار گیرد این معانى را تأیید مى‏کند، آرى این خداى سبحان است که مى‏فرماید:” وَ الْبَلَدُ الطَّیِّبُ یَخْرُجُ نَباتُهُ بِإِذْنِ رَبِّهِ وَ الَّذِی خَبُثَ لا یَخْرُجُ إِلَّا نَکِداً" [۳۱] که اگر این آیه را با آیات دال بر عمومیت دعوت‏هاى دینى از قبیل آیه” لِأُنْذِرَکُمْ بِهِ وَ مَنْ بَلَغَ" [۳۲] مجموعاً مورد دقت قرار دهیم این معنا را مى‏رساند که بنیه انسانى و صفات درونى او در اعمالش اثر دارد اما تنها به نحو اقتضا نه به نحو علیت تامه، و اگر خواننده قدرى دقت کند مطلب روشن است.[۳۳]
بر این اساس تعادل مزاج و طبع، که برقراری آن از اصلی‎ترین وظایف علم طب اسلامی است و اخلاق اسلامی به شدت به معرفت آن نیازمند می باشد و از آن نمی تواند مستغنی باشد، از ملزومات سلوک الی‌الله شمرده می‎شود و اهل حق این موضع را از نظر دور نداشته‎اند. سالکِ عارفِ بالله، شیخ محمد بهاری در باب صحت مزاج برای سلوک عارفان می‎نویسد:
[سالک] اول باید صحیح المزاج باشد. اگر علتی در مزاج باشد باید به معالجه آن بپردازد، چه: اگر سودا غالب آید، پاره‎ای از حرکات سوداویه را شور عشق پنداشته و مغرور گردد. اگر صفرا و حرارت غلبه کند، خشکی دماغ و خفقان قلب و سوء‎الخلق فوق‎العاده حاصل گردد. اگر بلغم زیاده باشد، قصور در فهم معانی دقیقه خواهد کرد. پس اعتدال مزاج، لازم است.[۳۴]
حاصل روایت، این است که با صفای مزاج می‌توان به اخلاق حسن و ادراک علوم لاهوتی و از آن طریق، به انسان شدن [در مقابل حیوان بودن] دست یافت.
شرح کامل این قبیل مطالب در ده‌ها و صدها مجلّد نیز ممکن نیست؛ چرا که این مسائل مربوط به زوایای پیچیده انسان است؛ همچون ماهیّت جسم، ماهیّت و کیفیّت نفس، روح، قلب و مانند آن. چگونگی ارتباط این زوایا با یکدیگر، شناسایی مفسدات آن‌ها - به این معنا که چه اموری موجب خروج آن‌ها از مجرای طبیعی و سالم خود می‌شود- شناسایی اموری که موجب بازگرداندن آن‌ها به صحّت می‌شود، آگاهی از اموری که موجبِ حفظ صحّتشان است و… هر یک، بابی از معارف است که ابوابی از علوم حِکْمی و معارف الهی از آن گشوده می‌شود. در این علم نیز مثل بیشتر علوم، مسائل جانبی غیر ضروری و بلکه باطل و غیر حقیقی ممکن است توسّط کسانی که اهلیّت این قبیل علوم را ندارند، داخل شده باشد و تمییز این مسائل از حقایق و واقعیّات، کاری مشکل است؛ لذا گستره وسیع این علم شریف که همان سلوک حکیمانه است، بیشتر معلوم می‌شود.
این‌که انسان را موجودی فرض کنیم که صرفاً در متن سایر اجزای طبیعت مادی قرار دارد و نیز این‌که او را همچون جزیره‌ای، دور از عالم طبع و طبیعت تصوّر کنیم، هر دو اشتباه است.
واقعیّت این است که انسان، همچون شبه جزیره است. شبه جزیره، زمینی است میان آب دریا؛ امّا از یک‌سو به خشکی مرتبط است. برای سلامت این شبه جزیره، باید هر دو نوع ارتباط را لحاظ کرد. از طرفی ارتباط او با خشکی (که همان عالم طبع و طبیعت است) و از طرف دیگر ارتباط او با دریا (که عالم روح، نفس و مانند آن است).
در معارفِ نقل شده از انبیا و اوصیا و به صورت بارز، در روایات چهارده معصوم، این‌گونه ارتباط (به تعبیر ما شبه جزیره‌ای بودن انسان) بسیار روشن و واضح، بیان شده است.
تأمّل در آنچه گفته شد، نشان می‌دهد تدوین طرحی جامع و نمایی کامل از اصول و فروع سیر و سلوک بدون در نظر گرفتن همه امور ذکر شده، ممکن نیست. شاید به همین دلیل است که چندین هزار روایت به شکل مستقیم و غیر مستقیم، با وجوه و ابعاد مادّی و جسمانی انسان مرتبط هستند.
چنان‌که در روایت نقل شده از امیرالمؤمنین (ع) دیدیم و در کلام اهل حکمت نیز آمده، اصل اساسی و مهم، اعتدال مزاج است.
حال، این اعتدال از چه طریقی ممکن است و اگر حاصل شد و یا از اوّل حاصل بوده، چگونه می‌توان آن را حفظ کرد؟ جواب این قبیل سؤالات را باید در علم شریف طب یافت این باب، بخشی از «سلوک حکیمانه» و در واقع بخشی از «حکمت» است و سیر و سلوک آگاهانه، بدون دانستن این قبیل موضوعات - چه به صورت اجتهادی و چه تقلیدی- ممکن نیست.
اینجا نکتهای قابل توجه است این است که سخن افرادی که مدعی هستند، پیامبران برای تعلیم طب به بشر نیامده‌اند، باطل است. فی‌المثل این افراد با دستاویز قرار دادن احادیثی چون این حدیث شریف نبوی که ” إنما بُعثت لمکارمِ الأخلاق[۳۵] (من برای ترویج مکارم اخلاق مبعوث شده‌ام)” اینطور القاء می‌کنند که نبی مکرّم اسلام «صلی‌الله‌ علیه ‌‌و ‌آله ‌و ‌سلّم»، جهت ترویج اخلاق و دین مبعوث شدند نه تعلیم طب و نجوم و علوم اینچنینی. و بدین طریق اخلاق و مبانی طب اسلامی را از هم جدا میپندارند، در حالی‌که لازمه ترویج مکارم اخلاق در جامعه اسلامی، طبی است که به نفس ناطقه انسانی و ارکان و طبایع رسیدگی کند و آن‌ها را در تعادل قرار دهد. در غیر این صورت، پیمودن مراتب اخلاقی در جامعه سخت خواهد شد و مانند امروز، آن طبی در جامعه رواج پیدا می‌کند که هیچ نیازی به بررسی ارتباط بین جسم انسان و نفس ناطقه او نمیبیند و بدون این‌که اصلِ «تعادل در طبایع و مزاج‌ها» را مورد نظر قرار دهد با راه‌کارهای بهداشتی و درمانیِ خود، باعث برهم خوردن مزاج انسان‌ها می شود و زمینه را برای بی‌اخلاقی در جامعه فراهم می‌کند. همانطور که اخلاق اسلامی، جهت فراهم آوردن بسترهای مناسب، نیاز به طبی هماهنگ با مبانی خود دارد، اخلاق مدرن هم جهت هدایت جامعه به سمت اهداف خود نیاز به طبی دارد که بر اساس عقلانیت مدرن تدوین یافته باشد و چنین طبی نخواهد توانست، بسترهای مناسب جهت عبودیت و قرب انسانی را فراهم آورد. اما وقتی که این موضوع را ندانیم، و به جای این‌که طب را از دریچه اسلام ببینیم و بشناسیم، از دریچه علوم سکولار غرب نظاره کنیم، چون ارتباطی بین این قرائت از طب با دین مبین اسلام و اخلاقیات اسلامی نمی‌بینیم، مکارم اخلاق در نظر ما می‌شود چیزی جدای از علم طب و در نتیجه، رسالت انبیاء را هم ترویج اخلاقی می‌دانیم که ربطی به طب ندارد و این‌گونه است که می‌خواهیم اخلاقمان را از پیامبر اسلام بگیریم و طبمان را از جناب پاستور! و به همین سادگی، منکر داشته‌های خود می‌شویم تا غرب فرصت کند همه فکر و قلبمان را مسخر خود سازد و از ما سربازانی جهت ترویج امر خود بسازد.
روایت هفتم: طبایع و خصوصیات ان در علل الشرایع صدوق(ره)
در علل[۳۶] بسندى از امام ششم علیه السّلام که امیرالمؤمنین علیه السّلام فرمود: راستى چون خدا تبارک و تعالى خواست بدست خود خلقى آفریند … فرمود: خدا- تبارک و تعالى- کفى از آب شیرین گوارا برگرفت و پالیدش تا خود را گرفت و سفت شد و آنگاه باو فرمود: از تو آفرینم پیغمبران، مرسلین بنده‏هاى خوب، امامان رهیاب و داعى ببهشت و پیروانشان را تا روز قیامت و باک ندارم و بازپرسى نشوم از آنچه کنم و آنان بازپرسى شوند، یعنى البته از خلقش بازپرسى کند، سپس کفى از آب شور تلخ برگرفت و پالید تا خود را گرفت و سفت شد و باو فرمود از تو آفرینم زورگویان و فرعونهاى سرکش برادران شیاطین را و داعیان بدوزخ را تا قیامت و اتباع آنان را و باک ندارم و بازپرسى نشوم از آنچه کنم و آنان بازپرسى شوند، فرمود: در اینان بداء را شرط کرد و در اصحاب یمین بدأ را شرط نکرد.
سپس آن دو را بهم آمیخت و پالید و برابر عرش خود انداخت و تیکه‏اى گل بودند. و آنگه چهار فرشته شمال، دبور، صبا و جنوب را فرمود: بچرخید بر این توده گل و آن را برآورید و بسازید و تیکه کنید و ببرید و در آن چهار طبع را روان کنید، باد، صفراء، خون و بلغم‏، فرمود آن چهار فرشته بر آن چرخیدند و چهار طبع را در آن روان کردند.
فرمود: باد از این چهار طبع سوى شمال است و بلغم تن از سوى صبا و صفراء از این چهار طبع از ناحیه دبور، و خون از آنها در ناحیه جنوب تن، فرمود:
«آدم برجا شد و تن کامل گردید و از اثر باد زندگى دوست و دراز آرزو و آزمند شد، و از اثر بلغم خوراک، نوشاک و نرمى و آرامى را دوست داشت، و از اثر صفراء خشم و سفاهت و شیطنت و زورگوئى و سرکشى و شتاب را برگزید، و از اثر خون زنباره و کامجو و حرام کار و شهوانى گردید، عمرو یکى از راویان حدیث گوید: جابر بمن گفت که امام پنجم علیه السّلام فرمود این حدیث را در کتابى از کتب على علیه السّلام یافتیم.[۳۷]
علامه مجلسی در شرح لغات این حدیث می فرماید: شاید مقصود از باد خلط صفراء و مقصود از مرّه خلط سوداء است یا برعکس، یا مقصود از ریح روح حیوانى است و مره هر دوى آنها را شامل است و در تفسیر صغیر علی بن ابراهیم چنین است و روان کردند در آن چهار طبع را، دو مرّه با خون و بلغم و گوید خون از اثر صبا است، و بلغم از اثر شمال، و مره صفراء از أثر جنوب، و مره سوداء از اثر دبور.[۳۸]
آیه الله جزایری در ذیل این حدیث میگوید: گفته شده مراد از ریح روح بخاری و مراد از مره، صفراء و سوداء با هم میشود چون بر هر دو اطلاق مره میشود.[۳۹]
در این حدیث هم به خلقت طبایع اربعه در وجود بشری تصریح شده است و به هر طبعی از طبایع اربعه خصوصیات روحی و اخلاقی را نسبت داده است به عنوان مثال خشم را به صفراء و شهوات را به دم و حرص را به سوداء و نرمی و آرامی را به بلغم نسبت داده است. این حدیث شریف موید روایات دیگر در این باب است و شاهد دیگری بر اثبات طبایع اربعه میباشد.
روایت هشتم: طبایع اربعه در نهج البلاغه
در کتاب شریف نهج البلاغه خطبه اول[۴۰] امیرالمؤمنین علی (ع) میفرماید: پس (از آنکه خداوند متعال آسمان و زمین و خورشید و ماه و ستارگان را آفرید) از جاى سنگلاخ و جاى هموار زمین و جائى که مستعدّ براى کشت و زرع بود و جاى شوره‏زار، پاره خاکى را فراهم آورد، آب بر آن ریخت تا خالص و پاکیزه شد و آنرا با آب آمیخت تا بهم چسبید، آنگاه از خاک آمیخته شده شکلى را که داراى اطراف و اعضاء و پیوستگیها و گسستگیها بود بیافرید، آنرا جمودت داد تا از یکدیگر جدا نشود، و محکم و نرم قرار داد تا گل خشک شده شد (و آنرا بحال خود باز داشت) براى زمان معیّنى(که در آن وقت مقتضى بود روح و حیات بآن داده شود) پس آن گل خشک شده را جان داد، بر پا ایستاد در حالتى که انسانى شد داراى قواى مدرکه، که آنها را در معقولات بکار مى‏اندازد، و فکرهایى که در کارها تصرّف مى‏نماید، و اعضائى که خدمتگزار خویش قرار مى‏دهد، و ابزارى (مانند دست و پا) که در کارهایش به حرکت مى‏آورد، و داراى معرفتى که میان حقّ و باطل و چشیدنیها و بوییدنیها و رنگها و جنسها را تمییز مى‏دهد، و (نیز آن گل خشک شده انسانى شد که) خلقت و طینت او به رنگهاى گوناگون آمیخته گردید (هر جزئى از اجزائش بر طبق حکمت داراى رنگى شد مانند سفیدى استخوان و سرخى خون‏ و سیاهى مو) و داراى چیزهاى نظیر یکدیگر (مانند استخوان و دندان) و حالاتى ضدّ یکدیگر و خلطهایى که از هم جدا مى‏باشد (و آن اخلاط عبارتست) از گرمى (صفراء) و سردى (بلغم) و ترى (خون) و خشکى (سوداء).[۴۱]
در شرح ابن میثم ذیل این فقرات آمده است که اضداد متعادیه مانند کیفیّات چهارگانه‏اى که امام (ع) از آنها به حرارت و برودت و رطوبت و یبوست یاد مى‏کند. امام (ع) به جاى یبوست لازم آن جمود را که در لغت به معناى یبس نیز به کار رفته آورده است. و اخلاط متباینه: منظور اخلاط چهارگانه: خون، صفرا، بلغم و سودا است و در مقدمه تاویل این فرمایش حضرت توضیحاتی را با واسطه آورده است که در تبیین مورد بحث ما یعنی “الْأَخْلَاطِ الْمُتَبَایِنَهِ مِنَ الْحَرِّ وَ الْبَرْدِ وَ الْبَلَّهِ وَ الْجُمُود” حائز اهمیت است که درباره اجزاى ترکیبى وجود خارجى انسان و چگونگى آن میباشد و ما آن را برای روشنی موضوع می آوریم. و توضیح آن بدین شرح میباشد:
در این مورد گفته‏اند عناصر چهارگانه، اجسام بسیطى هستند که اجزاى اوّلیّه بدن انسان را تشکیل مى‏دهند. دو عنصر از این چهار عنصر سبک وزن و لطیف‏اند که عبارتند از آتش و هوا. و دو عنصر سنگین وزن‏اند که عبارتند از زمین و آب. گفته‏اند جایگاه طبیعى زمین میان سبکى و سنگینى است و طبیعت آن سرد است و خشک و وجود آن در ثبات و حفظ شکل و هیأت موجودات مفید است. خصلت طبیعى آب این است که زمین را در بر مى‏گیرد و وزن آن نسبى است. طبیعت آن سرد و مرطوب است. وجود آب در جهان براى سهولت شکل‏گیرى اشیاء است. مانند این که اشیاء به وسیله آب به آسانى آمادگى پذیرفتن شکل و نقوش و حالت تعادل را پیدا مى‏کنند. زیرا همچنان که آب موجب مى‏شود که هیأت تشکیل شده به آسانى از بین برود، سبب مى‏شود که جسم به آسانى هیأت و شکل را قبول کند، چنان که جسم خشک و تر با یکدیگر در آمیزند، جسم خشک از عنصر مرطوب کشش و شکل یافتن را مى‏پذیرد و جسم مرطوب از جسم خشک، تعدیل یافته و بقا و استقامت را مى‏یابد. بنابراین جسم خشک با رطوبت از شکسته و پراکنده شدن محفوظ مى‏ماند و جسم مرطوب بوسیله جسم خشک از سیلان و حرکت باز مى‏ماند. جایگاه طبیعى هوا بالاتر از آب و پایین‏تر از آتش است و سبک بودنش امرى نسبى است و طبیعت آن گرم و مرطوب است. فایده وجودى هوا در مخلوقات این است که اجسام را مشبک کرده، رقیق مى‏سازد.
جایگاه طبیعى آتش بالاتر از همه اجرام عنصرى است. کیفیّت وجودى آن مقعّر و مانند فلک ماه است. به طور مطلق وزن آن سبک و طبیعت آن داغ و خشک است. فایده وجودى آتش در موجودات براى سهولت ترکیبات است و جوهر وجودى حیوانات در آن جریان مى‏یابد و براى تجزیه دو عنصر به کار گرفته مى‏شود و آنها را به عناصر اوّلیّه باز مى‏گرداند. دو عنصرى که از نظر وزن سنگین‏ترند در ایجاد اعضاء و استوارى آنها مفیدترند و دو عنصر سبک در ایجاد ارواح و به حرکت در آوردن ارواح و اعضا مفید است.
پس از این توضیح، دانشمندان گفته‏اند، مزاج کیفیّتى است که از فعل و انفعالات این عناصر چهارگانه پدید مى‏آید. هر گاه بعضى از این عناصر در بعضى دیگر اثر بگذارند، صورت بسیط هر کدام به وسیله دیگرى شکسته مى‏شود و از آنها کیفیّت متشابه همه عناصر پدید مى‏آید که به آن مزاج و قواى اولى گفته مى‏شود و در اساس همه آنها چهار عنصر حرارت. برودت، رطوبت و یبوست وجود دارد و همین چهار چیز پدید آورنده انواع مزاجها در اجسام موجود فسادپذیر مى‏باشند.[۴۲]
خداوند هستى بخش به هر عضوى و حیوانى آنچه را که شایسته‏تر بوده به آن داده است. و به انسان معتدل‏ترین مزاج ممکن در این عالم را با قواى مناسبى که با آن کار انجام دهد و به وسیله آن تأثیر بگذارد و یا تأثیر بپذیرد بخشیده است و به هر عضوى از اعضاى انسان آنچه را که براى انجام کار لازم داشته، داده است.
بنابراین بعضى اعضا را گرمتر و بعضى را سردتر و بعضى را مرطوب‏تر و بعضى را خشک‏تر آفریده است. و به وسیله اخلاط که جسمهاى مرطوب سیّال‏اند اعضا را در کارشان مدد رسانده که بدون وجود اخلاط محال است که به اعضا غذا برسد. اخلاط در چهار چیز منحصر است: یکى از خون است که از دیگر اخلاط برترى است. دوّمى بلغم، سومى صفرا و چهارمى سودا مى‏باشد. سپس اعضا را به استخوان و غضروف و اعصاب و پى‏ها تقسیم کرده است و استخوان را اولین عضو متشابه الاجزا قرار داده و آن را سخت آفریده است؛ زیرا اساس بدن و استوانه حرکت و استوارى جسم مى‏باشد.
در مرتبه دوّم غضروف را قرار داده که از استخوان نرمتر است، فایده غضروف متصل ساختن استخوانها به اعضاى نرم بدن است تا اعضاى نرم بدن به هنگام ضربه خوردن از استخوانها صدمه نبیند، زیرا غضروفها واسطه میان استخوانها و قسمتهاى نرم بدن‏اند و مفاصل را به یکدیگر پیوند مى‏دهند و مانع درگیرى استخوانها با یکدیگر مى‏شوند.
پس از غضروفها عصبها هستند که جسم‏اند و از دماغ و نخاع نشأت مى‏گیرند، انعطاف‏پذیرند و به آسانى پاره نمى‏شوند. فایده آنها این است که اعضا به وسیله آنها احساس مى‏کنند و حرکت انجام مى‏دهند.
پس از اعصاب تارهاى ارتباطى قرار دارند که از اطراف عضلات نشأت گرفته و شبیه عصب‏اند و با اعضاى متحرّک برخورد دارند بر حسب انقباض و انبساط عضله اعضا را منقبض و منبسط مى‏کند. سپس رباطها قرار دارند و آنها نیز شبیه عصب هستند کار آنها برقرارى ارتباط میان اعضا و حفظ آنهاست هیچ یک از آنها داراى حس نیستند تا بر اثر حرکت و مالش آزرده و اذیّت شوند.
پس از رباط شریانات‏اند و آنها جسمهایى هستند که از قلب سرچشمه گرفته به دیگر اندامها امتداد مى‏یابند. شریانات در طول میان تهى‏اند و به موازات اعصاب به اعضا حیات مى‏بخشند و امتداد مى‏یابند، حرکات انقباضى و انبساطى دارند، براى شادابى قلب و زدودن گازهاى مضرّ آن آفریده شده‏اند، کار دیگر آنها تقسیم ماده حیاتى به اعضاى بدن است.
پس از شریانات، وریدها هستند که شبیه شریاناتند و از کبد سرچشمه‏ مى‏گیرند. فایده آنها رساندن خون به اعضاى بدن است. سپس پرده‏هاى نازکى هستند که از الیاف عصبى نازک غیر محسوس بافته شده‏اند و سطح اجسام دیگر را مى‏پوشانند و فوایدى دارند. بعضى از آنها حفظ شکل و هیأت جسم را انجام مى‏دهند و بعضى نقش ارتباط اعضا را بر عهده دارند و آنها را به وسیله اعصاب مرتبط مى‏سازند. بعضى براى اعضایى که حس خود را از دست بدهند، به صورت کار اصلى سطح حسّاس به وجود مى‏آورند و به صورت جنبى براى ریه و طحال و کبد و کلیه‏ها پوشش ایجاد مى‏کنند. چون این پرده‏هاى نازک ذاتا داراى حسّ نیستند، ولى مى‏توانند جانشین حس اعضایى شوند که حسّ خود را از دست مى‏دهند.
پس از پرده‏هاى نازک، گوشت قرار دارد و گوشت قسمت داخلى و متخللى است که اعضاى اصلى بدن را تشکیل مى‏دهد.[۴۳] بنابراین بدن داراى سه قسم اعضاى اصلى است به شرح زیر:
۱- وسیله غذا رساندن به بدن مانند معده، کبد، عروق، و راه رسیدن غذا به معده و کبد مانند دهان، مرى. و مسیر خروج غذا مانند امعا.
۲- ابزار حرارت غریزى و حافظان آن مانند، قلب، سر، شش، سینه و سایر دستگاههاى تنفسى.
۳- ابزار حسّ و حرکت و کارهاى عقلى مانند دماغ، نخاع، عصب، عضلات و اوتار و مانند اینها که کارهاى عقلى به کمک آنها نیاز دارد.
چون بدن ضرورتا ایجاب مى‏کند که کارهاى مختلفى انجام دهد مطابق حکمت حق تعالى واجب است که آمادگى براى ویژگیهاى متعددى که بتوانند منشأ افعال بدن باشند داشته باشد. یکى از آن ویژگیها نفس طبیعى است که به‏ آن دو قوّه خادم و مخدوم اختصاص یافته است.
امّا قوّه‏اى که جنبه مخدومى دارد، دو قسم است: یکى در غذا تغییر مى‏دهد و دو نوع قوّه دیگر تحت پوشش آن است که اوّلى غذا دهنده نامیده مى‏شود و فایده آن تغذیه شخص در طول عمر مى‏باشد که غذا را تحلیل مى‏برد تا جانشین شود آنچه را که به تحلیل مى‏رود. و دوّمى قوّه نامیده مى‏شود و فایده آن این است که حجم بدن را تا سر حدّ کمال تا اندازه طبیعى رشد مى‏دهد.
قسم دوّم از قوّه مخدومه براى بقاى نوع در غذا تصرّف مى‏کند و تحت پوشش خود دو نوع قوّه دارد: اوّل قوه‏اى که مولّده نامیده مى‏شود و آن را در امر تناسل و زاد و ولد تصرّف مى‏کند تا از در آمیخته بدن جوهر منى را جدا کند. دوّم قوّاى که مصوّره نامیده مى‏شود و آن قوّه‏اى است که پس از قرار گرفتن منى در رحم آن را شکل مى‏دهد و ویژگیهاى وراثتى را که منى حامل آن است ظاهر مى‏سازد. امّا قوّه‏اى که خادم صرف است قوّه طبیعى است که در خدمت قوّه غذا دهنده است و به چهار قسم تقسیم مى‏شود.
۱- قوّه جاذبه براى این آفریده شده است که چیزهاى نافع را به جاى خودش جذب کند و آن در معده و کبد و مرى و رحم و دیگر اعضا وجود دارد.
۲- قوّه ماسکه: براى حفظ منافع کلیّه بدن آفریده شده است و تنها قوّه تدبیر و تغییر در آن مؤثّرند.
۳- قوّه هاضمه: قوّه‏اى است که هر چه را قوه ماسکه نگهدارى مى‏کند براى آمادگى انجام فعل، در آنها تغییر به وجود مى‏آورد تا براى مزاج سالم، آمادگى غذا حاصل شود.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 10:15:00 ب.ظ ]




حقیقت تعالیم مسیح این بود که خدا بمنزلۀ پدری است که تمامی بنی نوع بشر را چون فرزندان خود محبت نموده، توجه و پرستاری می نماید. او تعلیم داد که این پدر وجودی مجهول و نامعلوم نیست بلکه عارف بر تمامی حوائج ما بوده و مشتاق است تا در معرفت وی رشد نمائیم. پس چون او پدر محبوب و کامل است که حتی دشمنان خود را نیز محبت نمائیم و آسیب رسانندگان خود را بخشیده و در ازای بدی بدیگران نیکوئی روا داریم. باز تعلیم فرموده است که هیچ چیز ظاهری نمی تواند انسان را نجس سازد، بلکه فقط گناه در قلب انسان را نجس می نماید. بدین لحاظ از شاگردان خود منتظر بود که مطلقاً قلوب خود در نیاورند. او فرمود که خدا در ابتدا یک زن و یک مرد آفرید و ارادۀ وی آنست که این یگانگی جدائی نپذیرد. قسم خوردن را اکیداً قدغن فرموده خواست تا هر چه شخص بگوید کاملاً راست و صحیح باشد. خلوص عقیده را در عبادت لازم شمرده و بطور سخت کسانی را که از روی ریا عبادت می نمودند ملامت می فرمود. روزه یا اعیاد یا نماز یا صدقه مخصوصی تعیین نکرد، بلکه شاگردان خود را تعلیم داد که خدا را چون پدر خود خرسند نموده و همیشه سعی نمایند تا وی را خشنود سازند و همگی را چون برادران خود محبت نمایند.
مسیح راجع به ملکوت آسمان یعنی سلطنت خدا اغلب موعظه می نمود و تعلیم می داد که فقط کسانیکه تولد تازه یافته اند و مثل اطفال کوچک گردیده اند می توانند داخل چنین ملکوتی بشوند و بدین وجه مردم را دعوت می نمود که از گناهان خود توبه نموده بوی ایمان آورند تا باب دخول برای ایشان مفتوح گردد. خود را «د ر» خطاب نموده و می فرمود که جمیع داخل شوندگان باید بوسیلۀ وی دخول یابند. خویشتن را نیز جادۀ مستقیم به پدر دانسته و جز بوسیلۀ خود شناسائی پدر را برای کسی ممکن نمی دانست. بالاتر از همه عیسی مسیح خود را پسر یگانه خدا خوانده و تعلیم می داد که از برای قربانی به جهت گناهان مردم در این دنیا قدم نهاده است. تمامی محتاجان را بخود دعوت می فرمود تا بنزد وی آمده تحصیل را حتی نمایند چنانکه می فرمود: «بیائید نزد من ای تمام زحمتکشان و گران باران و من شما را آرامی خواهم بخشید.» از تمامی مردم انتظار داشت که وی را پادشاه و قاضی اعظم خود بدانند و پیشگوئی فرمود که رجعت خواهد کرد و تمامی مردگان را زنده نموده و به هر کس بر وفق ایمانش جزا خواهد داد. او قدرت آمرزش گناهان را داشته خود را با پدر یکی می دانست و فقط آنچه ارادۀ پدر بود به انجام آن می کوشید.
پایان نامه - مقاله - پروژه
۵-۱-۳. مختصری از وظایف اخلاقی عیسویان:
شخص عیسوی برای آنکه در نزد خداوند تقرب یابد، و لایق سلطنت خداوند شود، لازم نیست قربانی کند، و آداب و رسوم دقیقه، مثل مشرکین و یهود بجا آورد. بلکه باید، درصدد تکمیل خود باشد و از کلمات عیسی(ع) است که کامل باشید، چنانکه پدر شما که در آسمان است کامل می باشد. لازمۀ کامل بودن اولاً محبت است. چنانکه عیسی (ع) فرموده است باید خدا را از صمیم قلب دوست بداری و به ابناءِ نوع هم مثل خودت محبت بورزی و لازمۀ محبت ورزیدن به دیگران ، خیر رساندن به ایشان است. چنانکه جوانی می خواست عیسی(ع) را متابعت کند. عیسی(ع) به او فرمود: برو اموال خود را بفروش و بین فقرا قسمت کن.
خلاصه، اولین فضیلت عیسویان، باید احسان باشد. و احسان باید شامل دشمنان هم بشود، چنانکه فرموده است اگر کسی بطرف راست صورت شمایلی بزند، طرف چپ را به او عرضه بدار.
سابقاً گفته اند: دوست خود را دوست بدار و با دشمن عداوت کن.
من به شما می گویم: دشمنان خود را هم دوست بدارید. و به کسی که با شما عداوت می کند احسان کنید تا فرزندان پدر آسمانی خود باشید که او نور خورشید را هم بر اخیار و هم بر اشرار می تاباند.
بر طبق همین فرمایش وقتی آن حضرت را به صلیب کشیده بودند بر قاتلین خود دعا می کرد و می گفت خداوندا، برایشان ببخش زیرا که نمی دانند، چه می کنند.
حضرت مسیح، هیچوقت بین مردم تفاوت نگذاشت. و به جهت نجات همۀ طوائف و قبائل قبول شهادت کرد. و به حواریون خود امر فرمود که تمام را تعلیم دهند. زیرا که تمام نزد خداوند یکسان هستند. پس مساوات یکی از اصول دین مسیح(ع) است.
دیگر از تعلیمات حضرت عیسی، حب فقر است. و خود شهر بشهر سفر می کرد. در حالیکه هیچ چیز مالک نبود و می فرمود، کسی که از هر چه دارد صرف نظر نکند. از تبعۀ من نخواهد بود.
از سخنان آن حضرت است که در بند خوراک و لباس نباشید. گلهای صحرانه کار می کنند و نه زحمت می کشند، معهذا رونق لباس آنها بیش از تمام تحمل سلیمان می باشد.
مرغان هوا را نظر کنید، که نه تخم می پاشند. و نه خرمن بر می دارند. ولی پدر آسمانی شما به آنها غذا می رساند.
حضرت عیسی، مریدان خود را به ترک علایق دنیوی، از مال و جاه و قدرت و قوم و خویش ترغیب می کرد.
و می گفت: اگر کسی بطرف من آید، و پدر ومادر و زن و فرزند و برادر و خواهر خود را ترک ننماید، از تبعۀ من نخواهد بود.
دیگر از تعلیمات آن حضرت تواضع است. مخصوصاً توجه تمام می نمود به فقرا و مرضی، و نسوان و اطفال و کسانی که در نظر مردم بی قدر می باشند.
مریدهای خود را از میان فقرا انتخاب می کرد. و به ایشان می گفت: مهربان و متواضع باشید.
یک روز مریدان بحث داشتند که کدامیک به آن حضرت در آسمان محشور خواهند شد. فرمود بهترین شما کسی است که خدمت دیگران نماید. زیرا هرکس خود را بالاتر می برد تنزل می کند و هر کس خود را تنزل می دهد بالا می رود.
حضرتش اطفال را بسیار دوست می داشت. و می فرمود بهشت خداوند متعلق به کسانی است که به اطفال شبیه باشند[۲۱۸]
۵-۱-۴. اعتقاد به تثلیث در نظر قرآن:
در آموزه ی مسیحیت، یگانگی پدر، پسر و روح القدس به عنوان سه شخص در یک الوهیت را تثلیث می گویند. در این اصل اعتقادی سه مقام اصلی و قابل پرستش هم رتبه نیستند و در درجات مختلف قرار گرفته اند؛ قرآن یکی از انحرافات مسیحیت را اعتقاد به تثلیث و اعتقاد پاره ای از فرق مسیحی به الوهیت عیسی می داند؛ و بر این نکته اصرار دارد که پندار«ابن الله» بودن عیسی، خطایی نابخشودنی و افترایی بسیار بزرگ بر ساحت، مقدس الاهی است. در قرآن از عیسی، عموماً با سه عنوان «مسیح، کلمۀ الله، روح الله» یاد شده است. قرآن عیسی را فرزند مریم می داند و بیشتر وی را به عنوان «عیسی بن مریم» یاد می کند. قرآن قائلین به تثلیث را کافر خوانده و آنان را به توبه و استغفار دعوت می کند و دلایل تثلیث و اعتقاد به الوهیت عیسی را آفرینش شگفت وی از مادری باکره می داند؛ که البته بدعت های بعدی آباء کلیسا در نضج، تکمیل و بالندگی این اعتقاد غلط، تأثیری به سزا و شگرف داشته است.[۲۱۹]
بخش دوم : ۵-۲. شعایر هفتگانه مسیحیت
۵-۲-۱.متعه (یا ازداوج موقت) در قوانین حقوقی انجیل:
عیسی (ع) در اناجیل چهارگانه به صراحت می گوید: به شما می گوییم تا آسمان و زمین زایل نشود همزه یا نقطه از تورات هرگز زایل نخواهد شد تا همه واقع شود. اگر چه عیسی (ع) به صراحت این سخنان را بیان می فرمایند ولی در بسیاری از موارد قوانین تورات را رعایت نکرده مخصوصاً در مورد بخشش گناهان و خوردن گوشت خوک. در انجیل یوحنا باب هشتم ۱۵۹ زانیه ر به کسی از شما که گناه نکرده اول بر او سنگ اندازد کسی حاضر نشد و همه رفتند چون عیسی سر بلند کرد غیر از آن زن کسی را ندید به او گفت برو و گناه مکن و همانطور که متوجه شدید در اسفار چهارگانه تورات آیۀ به صراحت در مورد متعه نبود ولی در مبحث سلیمان متوجه شدیم که متعه در دین یهود رایج بوده است. اگر این قاعده را بر این بگذاریم که عیسی قوانین تورات را محترم شمرده پس باید ازدواج موقت هم رایج باشد ولی در تمام متون حقوقی مسیحیت سخنی از متعه نیست ولی «گرل فرند» (دوست دختر) در غرب رایج است آن هم نه به طور مکتوب بلکه متأثر از مهرپرستی است که قبلاً در اروپا رواج کامل داشته است. البته باید این را یاد آور شوم مرکز مهرپرستی از ایران شروع و از شرق و غرب و شمال و جنوب چنان گسترش می یابد که دو قسمت دنیای آن روز را دربر می گیرد که هیچ دینی تا کنون نتوانسته از حیث سرزمین و بدون خونریزی این همه گسترش یابد. در قوانین مهرپرستی اکثر خدایان مؤنث بوده اند از آن جمله آناهیتا و آیشتار. ایشتار خدای زایش و آناهیتا الهه ی آب های روان است. مهرپرستی در بعضی از مناطق خاورمیانه دارای معابد مهم است. به گفته ی سینوهه پزشک مخصوص فرعون دختران و زنان جوان در خدمت الهه ی ایشتار بودند که خود را در اختیار مردان می گذاشتند درآمد حاصله صرف معابد ایشتار می شده است. در دوران نون سنگی زنان در امور زندگی چنان دخالت و سیطره ای داشتند که جنبه ی ایزد گونگی یافتند ونخ نماد پرستش شدند و همچون ایزد بانو یا الهۀ مادر قداست یافتند. [۲۲۰]
۵-۲-۲. تعمید:
در شریعت موسی هر ذکوری لازم بود که مفتون گردد تا عضویت وی در قوم بنی اسرائیل به رسمیت شناخته شود. ولی برای اعضاء اسرائیل جدید خود عیسی آئین تعمید را مقرر فرمود. یحیی تعمید دهندۀ کسانی را که نزد وی آمده و توبه می نمودند، تعمید داده وبدین قسم آشکار می نمود از گناهان گذشتۀ خود پاک گردیده و از برای دخول در ملکوت خدا حاضر شده اند. بیشتر از شاگردان مسیح بتوسط یحیی تعمیم یافته بودند و بعد از الحاق به مسیح لازم نبود دوباره تعمید یابند.[۲۲۱]
در نیمه اول از سلوک و پیشرفت در زندگی مسیحی یعنی تعمید بر نجات از گناه تأکید می شود و طی آن، خدا با فرد گناهکار آشتی می کند و وی را به زندگی بر اساس ایمان و اطاعت فرا می خواند.
نخستین و اصل ترین آیین که برای همه ضرورت دارد تعمید است. انسان با تعمید به جامعۀ مسیحیت وارد می شود و رسالت دائمی کلیسا را بر عهده می گیرد. این رساله عبارت است از گواهی دادن کارهای نجات بخش خدا به وسیله عیسی. به عقیدۀ هر مسیحی، تعمید وسیله ای است که خدا با آن، همۀ آثار زندگی و مرگ عیسی را عطا می کند.[۲۲۲]
از دیدگاه کتاب مقدس، سابقۀ تعمید به زمان یحیی (ع) تعمید دهنده می رسد:
«یحیای تعمیده دهنده، در بیابان ظاهر شد و اعلام کردمردم برای آمرزش گناهان باید توبه کنند و تعمید بگیرند. مردم از تمام سرزمین یهودیه و اورشلیم پیش او می رفتند و با اعتراف به گناهان خود در رود اردن از دست او تعمید می گرفتند.»
عیسی (ع) هم خود از یحیی (ع) تعمید گرفته و شاگردان خود را توصیه کرده است که «همه امت ها را شاگرد سازید و گناهان تعمید گیرید.»
از نگاه پولس، این آیین نشانه ای از مشابه شدن ایماندار با مسیح (ع) در مرگ، تدفین و رستاخیز است.[۲۲۳]
معمولاً هنگام تعمید کودکان، شخصی متعهد می شود که به امور دینی کودکی که تعمید می شود، رسیدگی کند. این شخص که «پدر تعمیدی» یا «مادر تعمیدی» نامیده می شود، در صورت درگذشت والدین یا بی توجهی آنان به تربیت دینی فرزندشان، تعهد خود را عملی می کند[۲۲۴]
در روزهای نخست کلیسا، مراسم غسل تعمید با مراسم شکرگزاری این غسل همراه بود که آن را اسقف انجام میداد. در قرون وسطی کشیشان نیز مجاز به برگزاری این مراسم بودند و حتی گاهی یک فرد عادی می توانست آن را انجام دهد. مراسم غسل تعمید عمل شست وشو و تطهیری تلقی می شد که در آن هم گناه اولیه و فطری انسان و هم گناه واقعی که انجام داده بود شسته می شد و انسان از آثار این جرم ها خلاصی می یافت. غسل تعمید نوزادان و خردسالان نیز رایج بود. چون اگر فرد از گناهان اولیه (توسط آدم ابوالبشر) تطهیر نمی شد ممکن بود در زمان مرگ به فنای ابدی محکوم شود. ظاهراً در ابتدا ایمان به مسیح و میل به دریافت تعمید تنها شرط لازم برای تعمید بود. اما در اواخر قرن دوم یک دوره آزمایشی و تعلیمی برای سنجش واقعی بودن تجربه روحانی نو ایمان تعیین شد. مراسم تعمید نیز معمولاً با فرو رفتن در آب و در مواردی نیز با ریختن آب بر سر داوطلب صورت می گرفت. تعمید کودکان که مورد مخالفت ترتولیان و حمایت سیپریان بود و نیز تعمید بیماران در همین دورۀ زمانی شکل گرفت.
در حال حاضر سه روش برای غسل تعمید وجود دارد. پاشیدن آب، ریختن آب و دفن کردن در آب که بیشتر در کلیساهای شرق معمول است. در اصل این غسل به صورت غوطه ور شدن در آب انجام می شد.
از زمان های قدیم، عادت بر این بود که نو مسیحیان را در مهم ترین عید مسیحیت، یعنی عید پاک تعمید دهند. مراسم این عید سه روزه در بهار برگزار می شود و از فصح یهود فاصله چندانی ندارد. هنگام تعمید کشیش این عبارت را که از آخر انجیل متی اقتباس شده است می خواند: «تو را به نام پدر، پسر و روح القدس تعمیم می دهم.» [۲۲۵]
۵-۲-۳. عشای ربانی:
آئینی که مسیح برقرار نمود فرمود عشای ربانی می باشد که عبارت از غذائیست مصر عید فصح را نگاه می داشتند و در ازای این عید، مسیح عشای ربانی را برقرار نمود تا بیادگاری مرگ وی از برای گناهان ما نگاهداری شود. [۲۲۶]
به آیین شام خداوند، شکستن نان، مجلس سپاسگذاری، شام مقدس و شراکت هم اطلاق شده است. این عمل نماد حلول و تجسد الهی قلمداد می شود. در اناجیل روایت شده است که عیسی (ع) در آخرین شب حیات خود که شب عید فَصح یهودیان بود به اتفاق شاگردان و به سنت کتاب مقدس شام دسته جمعی (شام آخر) را صرف کردند. این شام دسته جمعی در اناجیل به دو شکل توجیه می شود. در اناجیل همنوا عیسی (ع) به نان همبستگی خویش با شاگردانش نانی را که در سفره بود پاره پاره می کند و به شاگردان می دهد و می گوید: این بدن من است که برای شما تسلیم می شود. این کار را به یادبود مؤمن انجام دهید. به همین ترتیب بعد از شام پیاله ای از شراب به آنان می دهد و می گوید: با خون خود که برای شما ریخته می شود پیمان تازه ای بستم و این نشانه آن است. در انجیل یوحنا این صفحه بازگو نمی شود بلکه عیسی (ع) خود را نان حیات می نامد و می گوید: یقین بدانید که اگر بدن پسر انسان را نخورید و خون او را نیاشامید فاقد حیات هستید.[۲۲۷]
همچنین در اناجیل کنونی باور دارند همان طور که عهد خدا با قوم یهود توسط خون قربانی ها بر کوه سینا استوار گردید و به همان ترتیب، عهد جدیدی بین خدا و بشریت به وسیلۀ خون عیسی مسیح محکم و استوار شد.
هر یک از کلیساهای مسیحی در شعائر و آیین های برگزاری عشای ربانی ابتکاراتی پدید آورده است؛ ولی دو عنصر اساسی در همۀ مراسم ثابت است:
خواندن دو یا سه مقطع از کتاب مقدس، خوردن قربانی مقدس (عشای ربانی) [۲۲۸]
در انجام این مراسم کشیش قطعات کوچکی از نان مخصوص را که قبلاٌ با شراب یا آب تقدیس شده در بین مؤمنان تقسیم می کند و با خواندن دعا، نان و شراب در بدن مسیحیان به گوشت و خون عیسی (ع) مبدل می گردد و با او متحد می شود. [۲۲۹]
فداکاری واقعی است تعدادی از پدران روحانی یونانی خاطر نشان می کنند که نان وشراب در عشای ربانی تنها نان وشراب نیست بلکه به بدن و خون واقعی خداوندگار ما تبدیل می شود. و نان وشراب تا پایان مراسم عشای ربانی خاصیت خود را حفظ می کنند و بدین ترتیب ذخیره ای برای افرادی از قبیل بیماران به حساب می آیند. امتیاز مشخصی که برای مراسم عشای ربانی ارتدوکس وجود دارد این است که در آن از روح القدس استمداد می شود. و نان فطیر بکار می برد. الهیون ارتدوکس خاطر نشان می کنند که بدن پر جلال مسیح به آسمان صعود کرده در این مراسم حاضر می شود.
در مراسم عشای ربانی کلیسای کاتولیک رم نانی که بدون خمیر ترش تهیه شده در حالیکه نان فطیر با خمیر ترش که در کلیساهای شرقی معمول است نیز به رسمیت شناخته شده است. در کلیسای کاتولیک لحظه عمل تقدیس مقدس ترین لحظه مراسم عشای ربانی است. معجزه تجسم مسیح دوباره نقش خود را ایفا می کند و او شخصاً حضور دارد. و سن مجاز برای شرکت در این مراسم هفت سال است و از این سن به بالا بر هر یک از اعضا لازم است برای اعتراف حاضر شوند و هر سال یک بار برکت گیرند.[۲۳۰]
این آیین با دیدگاه مسیحیان دربارۀ نجات و رستگاری به هم پیوند خورد و رمزی از حلول و تجسد الاهی قلمداد شد.[۲۳۱]
۵-۲-۴. تأیید:
مراسم تأیید وتنفیذ هر فرد مسیحی تکمیل کنندۀ آیین غسل تعمید تلقی می شود. این مراسم به این هدف صورت می گیرد که فرد پیمان و عهدی را که در کودکی در مراسم غسل تعمید به نیابت از جانب او بسته شده آگاهانه مورد تأکید و تأیید قرار دهد.
در مراسم تأیید بر جنبۀ اثباتی، یعنی هدایت گرفتن از روح القدس، تأکید می شود. این مراسم معمولاً در سنی که جوان قدرت تشخیص و قبول مسئولیت داشته باشد و بتواند ایمان و عقیدۀ مذهبی خویش را عقلاً بپذیرد انجام می شود. امروزه در آن دسته از کلیساهایی که این مراسم را به عمل می آورند معمولاً تأیید و تنفیذ بین ۱۰ تا ۱۳ سالگی صورت می گیرد. با آن که جماعت پروتستان آیین تأیید را یکی از شعایر مقدس دین مسیح (ع) نمی دانند. بعضی از گروه های ایشان آن را به صورت عرفی مسیحی می پذیرند. در این مراسم قسمت هایی از بدن شخص به دست کشیش با روغن تقدیس شده (مایرن) مسح می شود. در این هنگام کشیش به فرد مورد نظر می گوید: « روح القدس را قبول کن تا بر شهادت دادن به مسیح توانمند گردی.» این عبارت در کلیساهای مختلف اختلافات مختصری دارد. [۲۳۲]
مراسم تأیید توان تشخیص خوب ها از بدی ها اخلاقی- دینی را دارد. این آیین در میان کاتولیک ها و ارتدوکس ها امری مقدس به شمار می آید که برای نوجوانان بین ده تا سیزده ساله برگزار می شود. [۲۳۳]
اگر کسی که به کلیسا می پیوندند بالغ باشد، تعمید و تأیید را همزمان و به عنوان دو نیمه یک آیین می پذیرد. هر گاه وی در کودکی تعمید یافته باشد، تأیید تا زمان بلوغ ۱۳ تا ۱۶ سالگی، به تأخیر می افتد.[۲۳۴]
۵-۲-۵. دست گذاری (یا درجات مقدس روحانیت):
انتصاب یا دست گذاری عملی است که به موجب آن، شخص صلاحیت احراز مناسب کلیسایی (اسقفی، کشیشی و شماسی) را پیدا می کند. انتصاب مقامات روحانی از مهم ترین شعایر به شمار می رود. زیرا بیشتر شعایر را کشیش می تواند انجام دهد در حالی که این بخش از شعایر فقط به دست اسقف صورت گیرد. برای تقدیس سه نفر اسقف لازم است. در این عمل روح القدس به شخص مورد نظر اعطا می گردد و شخص مورد تقدیس قرار می گیرد. تقدیس انتخاب یک شخس برای وظایف مقدس است. در این عمل به شخص قدرت انجام دادن وظایف کلیسایی داده می شود. وی پس از آن قدرت تبشیر و تنذیر و اجرای مراسم کلیسایی می یابد. [۲۳۵]
با آیین دستگذاری، انسان حیات خود را وقف خدمت به جامعۀ مسیحیت و در نتیجه، وقف خدمت به همه بشریت می کند. درجات اصلی روحانیت سه است:

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 10:15:00 ب.ظ ]




:H1توزیع داده‌های مربوط به هر یک از متغیرها نرمال نیست
فصل چهارم:تجزیه و تحلیل داده ها
۱-۴مقدمه
پس از اینکه پژوهشگر روش تحقیق خود را مشخص کرد و بااستفاده از ابزارهای مناسب، داده های مورد نیاز را برای آزمون فرضیه های خود جمع آوری نمود، نوبت آن است که با بهره گیری از تکنیک های آماری مناسب که با روش تحقیق، نوع متغیرها و … سازگاری دارد، داده های جمع آوری شده را دسته بندی و تجزیه و تحلیل نماید و در نهایت فرضیه هایی را که تا این مرحله او را در تحقیق هدایت کرده اند، آزمون کند و سرانجام بتواند پاسخی برای پرسش تحقیق بیابد.
مقاله - پروژه
تجزیه و تحلیل داده ها فرآیندی چند مرحله ای است که طی آن داده هایی که به طرق مختلف جمع آوری شده اند، خلاصه، دسته بندی و در نهایت پردازش می شوند، تا زمینه برقراری انواع تحلیل ها و ارتباط بین داده ها به منظور آزمون فرضیه فراهم آید. در این فرایند داده ها هم از لحاظ مفهومی و هم از جنبه تجربی پالایش می شوند و تکنیک های گوناگون آماری نقش بسزایی در استنتاج ها و تعمیم به عهده دارند.
۲-۴جمع آوری داده ها و محاسبه متغیرهای تحقیق
با توجه به مطالب روش هایی که در فصل سوم و بخش اندازه گیری متغیرهای تحقیق بیان شده است، داده های مورد نیاز جهت اندازه گیری متغیرهای تحقیق از طریق نرم افزار متاتریدر پایلوت رسا و ره آورد نوین۳ جمع آوری گردید. سپس این داده ها وارد نرم افزار Excel شده و در نهایت متغیرهای تحقیق شامل میانگین بازدهی سالانه سهام تمام شرکت های مورد مطالعه در بورس اوراق بهادار تهران بر اساس هر کدام از استراتژی های میانگین متحرک نمایی(EMA)، شاخص قدرت اندازه حرکت(RSI)، روش ترکیبی میانگین متحرک نمایی و شاخص قدرت اندازه حرکت(RSI&EMA) و روش خرید و نگهداری محاسبه گردید.
۳-۴مفروضات محاسبات متغیرهای تحقیق
درمحاسبه بازده سهام از ارزش زمانی سود نقدی صرف نظر شده است و فرض شده است که شرکتها بلافاصله پس از برگزاری مجمع عمومی سالیانه، سود نقدی را پرداخت می نمایند.
واحد اندازه گیری بکار گرفته شده در محاسبات بدین صورت است که قیمت ها و سود نقدی بصورت ریال و بازده سهام بصورت درصد می باشند.
محاسبات مربوط به بازده واقعی با بهره گرفتن از نرم افزار Excel محاسبه شده است و محاسبات تا دو رقم اعشار پیش رفته ایم.
در محاسبات بازده سهام، افزایش سرمایه از محل آورده نقدی و از محل مطالبات هم ارز هم در نظر گرفته شده است و همچنین فرض شده است که مزایای حاصل از تجزیه و ترکیب سهام(درصدد وجود) اثر خود را روی قیمت سهام گذاشته است.
در این تحقیق از هزینه های معامله در محاسبه بازده های سهام صرف نظر شده است.
برای انجام آزمون های آماری در خصوص بررسی اختلافات معنی داری بین میانگین بازدهی بر اساس روش استراتژیهای RSI&EMA, RSI, EMA و روش خرید و نگهداری برای دوره های یک ساله، دوساله و سه ساله محاسبه گردید که تمامی جداول پیوست موجود می باشد.
خلاصه میانگین بازده استراتژی ها و روش خرید نگهداری در جدول زیر نمایش داده شده است
جدول۴-۱:خلاصه میانگین بازدهی استراتژی های تکنیکال مورد بررسی و روش خرید و نگهداری

 

استراتژی سال دوره میانگین بازده)درصد)
خرید و نگهداری ۱۳۹۰ - ۱۵.۹۱
۱۳۹۱ - ۹.۱۴
۱۳۹۲ - ۱۴۳.۱۹
۱۳۹۰&1391 - ۱۲.۵۲
۱۳۹۱&1392 -
موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 10:14:00 ب.ظ ]




اینترنت یک منبع اطلاعاتی بی پایان و فوق العاده ارزشمند است. دی. بک [۱۵۳]اظهار می کند.« پلیس برای کارآمد ماندن در قرن ۲۱ باید با چالش فضای رایانه ای روبرو شده و بهره گیری از منابع و اطلاعات اختصاص یافته به پلیس را از طریق اینترنت فرا بگیرد. می توان اطلاعات امنیتی از منابع اطلاعات اختصاص یافته همچون شبه نظامیان، باند تبهکاران، کودک آزاران[۱۵۴]و باند های مجرمین آفریقای غربی و آسیایی را جمع آوری کرد… شبکه پلیس- لیست منابع پلیس [۱۵۵]به مجموعه ای بین المللی از کارهای انجام گرفته برای مأموران پلیس اختصاص یافته است. این سایت شما را به سایت های رسمی پلیس، لیست منابع، cop mail (پاساژ پلیس) و قسمتی محدود شده که نیازمند کلمه عبور است مرتبط می سازد.کلمه عبور را می توان تنها پس از تایید وضعیت واقعی مامور پلیس به دست آورد. لیست های دیگر عبارتند از پیشگیری از جرم، جستجو و نجات با سگ[۱۵۶]، جرایم رایانه ای، اسلحه، راهنمایی و رانندگی، افراد تحت تعقیب و آموزش.» دی آرکی[۱۵۷] می افزاید:در مواردی چون ناپدید شدن یک کودک، می توان از توانایی پلیس در بهره گیری از شبکه عظیم و روبه رشد اینترنت استفاده گرفت. می توان عکس ها و جزئیات مهم را با بازدهی بسیار بالا و سریع از یک نقطه مرکزی توزیع نمود (ام.هس و بنت،۱۳۸۵: ۲۵۹-۲۶۰).
پایان نامه - مقاله
۲-۴-۶-۷-۲-۲)اینترپل:
به دلیل فقدان مقررات بین المللی برای دستگیری و استرداد مجرمان فراری از کشور محل وقوع جرم به کشوری دیگر و نیز عدم وجود یک سیستم صحیح تبادل اطلاعات در مورد آنان و سایر امور پلیسی بین کشورها، برای ایجاد یک سیستم کنترل و مقابله بین المللی با مجرمان و تاسیس مرکز تبادل اطّلاعات و اخبار پلیسی بین کشور های مختلف در سال ۱۹۱۴ میلادی نخستین کنگره بررسی مسائل پلیس برگزار شد. ودر سال ۱۹۶۹کلمه اینتر پل برای این سازمان انتخاب ودر سطح بین المللی به گرفته شد (نجابتی،۱۳۸۱: ۲۳۵-۲۳۷).
سازمان بین المللی پلیس جنایی (INTERPOL) [۱۵۸] شبکه ای است از دفاتر ملی مرکزی NCB[159] در ۱۷۷ کشور عضو می باشد اینترپل در سال ۱۹۱۴ تاسیس گردیده و ستاد مرکزی آن در شهر لیون فرانسه می باشد، اینترپل اطلاعات در خصوص مجرمان و پرونده های بین المللی را گرد آوری و منتشر می کند. اینترپل دفاتر جهانیش را از طریق یک شبکه ارتباطی ایمن به هم مرتبط می سازد. این شبکه ارسال پیام های آنی و محرمانه و سرنخ هایی برای تحقیقات بین المللی جنایی را ممکن می کند (ایمهاف[۱۶۰]،۱۳۷۷:۱۱).
۲-۴-۷)تطبیق مبانی نظری (چارچوب نظری):
در گذشته پلیس همواره بر این باور بود که در صورت داشتن پرسنل بیشتر خواهد توانست نسبت به انجام امورات محوله اقدام نماید. اما با ظهور تکنولوژی و فناوری های اطّلاعاتی و ارتباطی و تأثیر غیر قابل انکار تبادل اطّلاعات بر سازمان و جامعه دیدگاه ها تغییر و لذا ضرورت دسترسی مناسب به اطّلاعات و لزوم بکارگیری فن آوری های اطّلاعاتی در سازمان مورد تأکید مسئولین سازمانی و کشوری قرار گرفت.
ضمن بیان مطالب در بحث فناوری اطّلاعات و چگونگی گسترش سریع و رو به رشد آن، قابلیت های این تکنولوژی، موارد قابل بهره وری در سازمان پلیس و سامانه های اطّلاعاتی حاصل از رشد فناوری اطلاعات در جهان برای تبادل اطّلاعات و مدیریت براطلاعات مبادله شده مورد بررسی قرارگرفت و به ویژگی ها و خصوصیات آن اشاره شد.
تحوّلات صورت گرفته در طول دو دهه ی اخیر در حوزه فناوری اطّلاعات و ارتباطات و ظهور عصر اطّلاعات و پدیده های اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی مرتبط با آن در ابتدا بصورت یک انفجار و درهم ریختگی سازمانی در نیروی انتظامی (و همه سازمان های دیگر) ظاهر شده است. این انقلاب عظیم که هنوز هم در جریان است اثرات عمیقی در ابعاد مختلف اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و سیاسی از خود برجا گذاشته است، به طوری که هم انتظارات و نیازهای اطّلاعاتی و ارتباطی را افزایش داده و تجهیزات و ابزارهای ارتباطی و اطلاعاتی وقت را کم اثر و کم بازده نموده و هم روی فضای امنیت اجتماعی و جرایم تأثیر تشدید کننده داشته است و در مجموع ضرورت نوسازی و بروز رسانی تجهیزات و سامانه های موجود و استفاده از فناوری ها و تجهیزات و حتی شیوه های عملیاتی جدیدی را از قبیل مراقبت الکترونیکی، سامانه های خبره و گسترده نرم افزاری و اطّلاعاتی فرماندهی و کنترل و اتوماسیون اداری و شبکه ها و پایانه های ارتباطی چندرسانه ای و هوشمند و دیگر ابزارهای مربوط به کسب وتبادل اطلاعات برای تشخیص جرایم را ایجاب کرده است. این تحولات در واقع مسابقه ای را بین سرعت، کیفیت و آمار جرایم و مهارت مجرمان از یک طرف و دسترسی مناسب به اطّلاعات و سرعت عمل پلیس از طرف دیگر ترتیب داده است. در چنین شرایطی است که اهمیّت تبادل و دسترسی به اطّلاعات از طریق فن آوری اطّلاعات و ارتباطات در محیطی امن و بر بسترهای زیر ساخت شبکه به منظور نیل به سرعت، دقّت، صحّت،امنیّت، کیفیّت و اشرافیّت کامل در فضاهای اطّلاعاتی و دانشی حقیقی، مجازی و شبکه ای بیشتر از گذشته جلوه می کند.
نیروی انتظامی جمهوری اسلامی این تحول و لزوم واکنش متناسب به آن را به موقع دریافت نموده است، گرچه زمان زیادی را در مورد تجزیه و تحلیل اوضاع، برنامه ریزی و تأمین منابع تا انجام اقدامات عملی در خلال سال های۱۳۷۴تا ۱۳۸۹از دست داده است. به هرحال از آن زمان شاهد اجرا و به ثمر رسیدن طرح های توسعه ای جدی و اثر بخش در حوزه های مربوط به ارتباطات ثابت (شبکه تلفن، شبکه های رایانه ای و شبکه های پرظرفیت دیتای زیرساخت مربوط به طرح امین) و سامانه های جامع اطلاعاتی و رایانه ای مربوط به پروژه امام علی(ع) و شکل گیری مظاهر کاربردی و عملیاتی مربوط به آنها گردید، که فراز رفیع آن مربوط به تشکیل نظام خبره کنترل و فرماندهی و پلیس ۱۱۰ در نیروی انتظامی است. این اقدامات در نوع خود کم نظیر و بسیار اثر بخش بوده است و کسی ازفرماندهان، مسئولان ناجا و مردم که فایده و تأثیرگذاری آنها را در انجام مأموریت و خدمات انتظامی درنیافته باشد وجود ندارد. اما بد نیست در این زمان به این پرسش بیندیشیم که آیا اجرای این طرحها (حتی با فرض اینکه پروژه های ناتمام تکمیل شود) همه هدف گفته شده را برآورده می سازد؟ به عبارتی ساده تر آیا امکان دسترسی به اطّلاعات مورد نیاز در همه سطوح داخل وخارج سازمان برای پلیس جهت کشف جرایم فراهم می شود؟ در ادامه چه مسیری را بایستی بپیمائیم؟
با طرح مقدّمات بحث در این فصل و تعریف مدیریت تبادل اطلاعات ضمن بیان ابعاد مختلف آناز جمله: وضعیّت فن آوری اطلاعات، زیرساخت های ارتباطی، تمهیدات امنیتی و بانک های اطلاعاتی داخل و خارج سازمان و نحوه دسترسی به اطلاعات در مراحل مختلف فرایند کشف جرم از طریق سامانه های جامع مأموریتی و بعضاً پشتیبانی پلیس ها و معاونت های تخصصی و اجرایی ناجا، می توان مدل های متفاوتی را بر اساس سطوح مختلف بانک های اطلاعاتی ناجا جهت دسترسی مناسب به اطلاعات در امور کشف جرم در نظر گرفت. مثلاً سیستم های جامع جنایی پلیس کشف جرایم (متهمین،فقدانیان، سارقین مسلح، آدم ربایی و….) یا زیر سیستم های جامع اداره گذرنامه (ثبت و صدور، ممنوع الخروج و …) را می توان در سطح سامانه های پردازش عملیات قرار داد و سیستم جامع اصلی گذرنامه و یاسامانه ویژه اطلاعات جنایی پلیس آگاهی را در سطح سامانه های مدیریت اطلاعات و مجموع سیستم های جامع پلیس آگاهی و یا پلیس راهور را از نوع سامانه های پشتیبان تصمیم گیری قرار داد. همچنین می توان با افزایش سرعت اینترنت سهولت دسترسی به آن رفع محدودیت های فیلترینگ با توجه به سطوح مختلف مدیریتی برای پلیس و اشاعه فرهنگ استفاده امن از آن و تعامل با سایر سازمان ها جهت تبادل و دسترسی مناسب به اطلاعات مورد نیاز پلیس، گامی بلند برای اشرافیّت اطلاعاتی پلیس به منظور مبارزه با مجرمین به عنوان اصلی ترین سازمان تامین امنیت جامعه برداشت البته این امر زمانی به طور کامل محقّق خواهد شد که در برنامه های اجرایی پروژه های مربوطه مذکور نیز تسریع و در صورت لزوم تغییرات لازم انجام گیرد.
حال با توجه به کلیه موارد فوق وجود نیازهای زیر ساختی در کنار این پیشرفت از لزوم کارها بوده و می باشد، و تدابیر تخصّصی و مدیریتی لازم جهت هدایت، نظارت و کنترل مراحل مختلف طراحی و پیاده سازی پروژه ها باید اندیشیده شود. در جهت رعایت ضوابط فنی یکسان و هماهنگ که امکان توسعه و یکپارچگی بانک های اطلاعاتی داخل سازمان و دسترسی مناسب به سامانه های خارج سازمان را به نحو شایسته ممکن سازد به مؤلفه های مهمّی از قبیل وضعیّت بانک های اطلاعاتی، دانش فناوری اطلاعات، زیر ساخت های ارتباطی، امنیّت اطلاعات و سطوح دسترسی، سخت افزار و نرم افزار را باید مورد توجّه قرار داده شود.
در بحث بانک های اطلاعاتی با توجه به تعدد بانک های اطلاعاتی درون سازمانی و انجام کارهای موازی امکان دسترسی به بسیاری از بانک های اطلاعاتی برای پلیس کشف جرایم که بعضا حاوی اطلاعات حیاتی نیز می باشند وجود ندارد.که باید با ایجاد سطح دسترسی و یکپارچه سازی بانک های اطلاعاتی در سطوح مختلف مدیریتی که شرح داده شد، سایر اقدامات فنّی و امنیّتی و تعامل با سازمان ها و نهاد هایی که در حال حاضر دسترسی به بانک های اطلاعاتی آنها امکان پذیر نبوده ویا محدود است موجبات تبادل اطلاعات فراهم گردد.
در خصوص سخت افزار همانطور که بیان شد ناجا مانند سایر سازمان ها از تکنولوژی روز در حد مقدورات استفاده می نماید و اما عمده ترین موضوع این بحث توپولوژی شبکه های ارتباطی بود که بصورت ترکیبی از مدل های ارائه شده بهره می برد. کل شبکه یک توپولوژی توری است که ردیف اول را به صورت حلقوی به هم متصل و سپس به صورت ستاره های از مراکز اصلی پشتیبانی می گردند و در همین رده نیز امکان ارتباط حلقوی مهیا است، در ردیف بعد امکان بهره برداری با ایجاد توپولوژی ستاره ای ایجاد شده است.
موضوع نرم افزاری که برای سامانه های اطلاعاتی بکارگیری شده است با توجه به تحوّلات این تکنولوژی در طول دو دهه اخیر همواره لزوم تطبیق با سامانه ها و شبکه ها تغییر یافته، که با توجه به نظرات کارشناسان این امر در حال حاضر از عمده استانداردهای نرم افزاری، توسعه بیشتر این سامانه ها بر اساس معماریJ2EE و با زبان برنامه نویسی جاوا بوده و پیاده سازی برنامه های کاربردی نیز با زبان برنامه نویسی جاوا است. بانک اطلاعاتی آنها اوراکل با فناوری پایگاه های داده توزیعی می باشد. بیشتر برنامه های کاربردی سرویس دهنده و پایگاه داده ها بر روی سیستم عامل لینوکس استقرار یافته است. سیستم عامل لینوکس با توجه به ویژگیهای این سیستم عامل بهترین گزینه برای ناجاست.
سطح دسترسی و امنیّت اطلاعات که برای آن الگوها و استانداردهای خاص و تخصصی تاکنون بیان شده و از همه مهمتر احراز هویّت ویژگی های کارکنان و شخصیت آنان و فایروال در این مقوله بیان گردیدند.
دانش فناوری اطلاعات از دو وجه مورد بررسی قرار گرفت. که اطلاعات قابلیت ذخیره شدن در رایانه را دارند، در حالی که جایگاه دانش ذهن انسان است و در همان جا ذخیره می شود. با ترسیم چرخه دانش برابر نظرات اندیشمندان داشتن سواد رایانه ای و سواد اطلاعاتی در دنیای امروز لازمه کار هر یک از کارکنان و مدیران سازمان ها می باشد. به طور کلی دانش باید در جهت محصولات (خدمات) و فرایند سازمان به کار گرفته شود.
حال با در نظر گرفتن مطالب بیان شده نیروی انتظامی برای رسیدن به اهداف مورد نظر خود با وجود امکانات طراحی شده در جهت مدیریت مناسب تبادل اطلاعات (سامانه های اطلاعاتی در سطوح: پردازش عملیات، مدیریت اطلاعات، پشتیبانی تصمیم گیری) به دنبال سرعت، صحت، دقت و دسترسی کامل و به موقع به اطلاعات با ایجاد سامانه پکپارچه اطلاعات باید نسبت به تأمین زیر ساخت های مورد نیاز (شامل: دانش فناوری اطلاعات.امنیت اطلاعات و سطح دسترسی، سخت افزار و نرم افزار) اقدام نماید که نتیجه این امر دستیابی به بهترین سطح خدمات رسانی به مردم، افزایش سرعت انجام خدمات و امور انتظامی و عملیاتی، جلب اعتماد و رضایت مردم، استفاده از تکنولوژی روز دنیا به منظور بهینه کردن روش های اداری و محدود کردن فعالیت های مجرمین و بزهکاران را به مرحله اجرا در آورد.
۲-۴-۸) مدل مفهومی تحقیق :
بر اساس مطالب بیان شده از ابتدای این فصل می توان یک مدل مفهومی ارائه داد، جدول زیر مدل مفهومی چهار چوب نظری تحقیق را مشخص می نماید.
منابع اطلاعاتی پلیس کشف جرایم عکس برداری و ترسیم کروکی
منابع اطلاعاتی پلیس های همرده یادداشت ها و گزارش ها
فرایند کشف جرم
منابع اطلاعاتی مردمی تحقیقات اولیه
مدیریت تبادل اطلاعات
منابع اطلاعاتی برون سازمانی جستجو و بازرسی
منابع اطلاعاتی فضای مجازی مدارک عینی
کسب اطلاعات
شناسایی و بازداشت مظنونین
آمادگی و ارائه پرونده ها در دادها
۲-۴-۹) مدل تحلیلی تحقیق:

 

منابع شاخص ها متغیر ها ردیف
۱-(قهرمانی،۱۳۹۱)
۲-(اسماعیلی،۱۳۸۶)
۳-(وروایی،۱۳۸۴)
۴-(احمدی مقدم،۱۳۸۴)
۵-(تروجانوویچ،۱۳۸۳)
۶-(ماهنامه اطلاع رسانی،مرکز تحقیقات ناجا،۱۳۸۰)
۷-(جیم چو،۱۳۸۵)
۱-سامانه فوریت های پلیسی (۱۱۰)
۲-تلفن۱۹۷ )دفتر نظارت همگانی(
۳- ستاد خبری پلیس های تخصصی وسامانه پیامکی۱۱۰ مرفوک
۴- آموزش همگانی مردم و ارتباطات مردمی
۵- کارامدی اپراتور های مرکز فوریت های پلیسی
۶- اعتماد مردم به پلیس
دسترسی به اطلاعات مردمی ۱
موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 09:49:00 ب.ظ ]