ازسال۱۹۹۲وبااعلام استقلال ایالت خودمختارقره باغ که جنگ شکل محدودی به خودگرفت وبه صورت منطقهای درآمدصحنه مناقشه نیزمتحول شد. قره باغ خود راجمهوری مستقل خواند ودستگاه اداری خودرانیزدر همین چارچوب سازماندهی کرد. شرایط جدید وبه ویژه ضعف مفردآذریها،قره باغی ها رادرایده خودراسخترنمود. این شرایط موجب شدتاقره باغ به عنوان یک طرف اصلی درمناقشه مورد شناسایی آذربایجان قرارگیرد. علی اف،رئیس جمهورآذربایجان،درملاقات باگروه بینالمجالس اعضای جامعه کشورهای مستقل مشترکالمنافع گفت: «آذربایجان خواهان پایان یافتن جنگ ودرگیری میان این کشور و ارمنستان درمنطقه قره باغ،حتی به بهای شناسایی مرزهای موقت برای جداییطلبان ارامنه قره باغ است»علی اف حتی پا را از این نیز فراتر گذارد و در مسکو با جدایی طلبان قره باغ به مذاکره نشست. در این میان، قره باغیها ارتباط خارجی خودراگسترش داده،خطوط دفاعی خودرامستحکم کرده و با بهبود مسیرهای مواصلاتی به ارمنستان و مسیرهای داخلی،مواضع خودراقوی تر کرده اند.علاوه براین،تصمیم کنگره امریکا مبتنی برکمک مستقیم به قره باغ ،که به نوعی به رسمیت شناختن قره باغ به عنوان یکواحد سیاسی مستقل است،موقعیت بزرگی برای قر ه باغی هابه شمارمیآید خواستههای قره باغی هابدین شرح است:
عدم مطابعت طرفین مناقشه ازیکدیگر
الغای وضعیت نامشخص قره باغ
سطح امنیت قره باغی هارابایدخودمردم قرهباغ کوهستانی تعیین کنند.
وزیرخارجه وقت قره باغی هادرتاریخ ۲۳ فروردین ۱۳۸۵ درایروان موضوعات دردست پیگیری قره باغی ها رابه شکل زیرمطرح کرده است: درحال تهیه طرحی به عنوان مدافع۵۰۰ هزار آواره ارمنی درنتیجه جنگ بودواز این بابت ازآذربایجان غرامت طلب خواهد نمود. درنتیجه جنگ حدود ۳۵۰ هزارآذری هم آواره شدهاند،ولی باتوجه به اینکه آغازگرجنگ آذربایجان بود،بایدجبران خسارت کند. همچنین تهیه قانون جدیدتابعیت ازجمله اقدامات قره باغ است تادرآینده نزدیک،ارامنه براساس آن به تابعیت قره باغ درآید. باتوجه به اینکه حدود ۲۰% از اراضی آذربایجان حدود ۱۵ سال است که درتصرف ارامنه قر ه باغ قراردارد،درطول این سالهاهمواره قره باغیهابا اعلام مواضع مختلف سعی کردهاندکه اذهان راازمسائل اصلی منحرف سازندومناقشه راشامل مرورزمان نمایندتا اینکه درنهایت چارهای جزشناسایی باقی نماند.مطرح نمودن غرامت به عنوان آوارگی ۵۰۰هزار ارمنی دراین راستا قابل تحلیل میباشد[۳۹].
اهمیت قره باغ از نگاه دو کشور
یکی ازدلایل مؤثردرتطویل ولاینحل ماندن مناقشه قرهباغ،موقعیت ژئوپولتیک این منطقه است. منطقه قرهباغ ازنظرارامنه منتهی الیه شرقی فلات ارمنستان راتشکیل می دهد. اما ازطریق دهلیز باریکی ازآن جمهوری جدامیشود. این منطقه کوهستانی ازمعادن غنی،جنگل ومراتع پهناوری برخوردار است ومرزطبیعی ارمنستان منصوب میشود. ازنظرآذربایجان مرز طبیعی ومسلطی است که اگردراختیار قدرت دیگری قرارگیرد، جمهوری آذربایجان رادرموقعیت آسیبپذیری قرارمیدهد. منطقه قرهباغ ازنظرژئوپولیتیکی واقتصادی اهمیت فراوانی دارد جریان تعدادی از رودخانههای مهم ازکوهستانهای قره باغ سرچشمه گرفته وبه سوی اراضی آذربایجان سرازیرمیشود. تسلط یک قدرت بیگانه[۴۰] که ازآذربایجان براین منطقه میتواندباکنترل آبی رودخانهها،صدمات فراوانی براقتصادآذربایجان وارد سازد همچون در اهرم فشاری علیه باکو به کار روند، به ویژه اینکه باکوتاکنون با ساختن سدهای مختلفی برروی این رودخانهها،بیشترانرژی الکتریسیته مورد نیازخودرا تأمین میکند. مراتع وسیعتر قره باغ همراه بازمینهای حاصلخیز برای کشاورزی باشرایط آب وهوای مساعد،محیط مناسبی برای تولیدانواع محصولات فراهم کرده است. وجودمعادن سنگهای گرانقیمت براهمیت اقتصادی قره باغ میافزاید.
ازلحاظ جغرافیایی نیزقره باغ مشرف برآذربایجان است وبه صورت قلعه ای کوهستانی میباشدکه هرجنبندهای راازسوی غرب زیرنظردارد. اهمیت دیگرمنطقه برای جمهوری آذربایجان ازلحاظ ژئوپولیتیک،محدب بودن مرزهای جمهوری آذربایجان به طرف ارمنستان است. این شکل مرز، جمهوری آذربایجان رادرمقابل ارمنستان آسیبپذیرمیکند. مرزهای دوکشوردراین منطقه ازبدترین نوع مرزهای سیاسی بین کشورهاست که عمدتاًکوهستانی و دارای بریدگی های فراوان،محدب وفرورفتگی بسیاراست. دردوره شوروی مرزهای بین جمهوریها و واحدهای سیاسی واداری قفقاز، عمدتاًبرمبنای قلمروهای قومی و نژادی ترسیم نشده بود. به همین علت وپس ازفروپاشی شوروی،مرزها یکی ازعلل تنش بین واحدهابود.
ازدیدگاه ارامنه،بدون قره باغ،یگانگی فیزیکی ارمنستان درقفقازناقص میشود. علاوه برآن،قره باغ حدفاصل بین جمهوری آذربایجان وترکیه محسوب میشود وتسلط براین معبر ازلحاظ مقابله باحرکتهای اتحادترکهاکه ارامنه درطول تاریخ ودرنواحی مختلف باآنهادرگیربودن، اهمیت اساسی دارد. حتی برخی ازارامنه باآزادکردن مناطق دیگر آذربایجان که دراشغال دارند،مخالفت میکنند. منطقه قرهباغ، این توده کوهستانی درشمال رودارس، ازطرف جنوب ایران تسلط داردوچون دژ محکمی میتواندسدی درمقابل نفوذ نظامی جنوب باشد[۴۱].
ازطرف دیگر،شرق این توده کوهستانی ورفیع باتسلط کامل بردشت قره باغ دشت مغان میتواندبه عنوان مرکزدیدهبانی ودفاعی درمقابل آذربایجان، دریای خزروآسیای مرکزی باشد. ازسمت شمال، این منطقه دارای عقبه ای پیوست واستواراست که نفوذهرجنبشی را سدمیکند. ازسمت غرب تنهاازطریق دالان لاچین باارمنستان ودرنتیجه باگرجستان ودریای سیاه ارتباط پیدامیکند. باتوجه به اهمیت استراتژیکی این توده کوهستانی، این منطقه نه تنهاموردتوجه کشورهای درگیر، بلکه ازنظرغرب و روسیه دارای اهمیت است. این مرکزعلاوه براینکه. تلاقی به جهان دینی اسلام ومسیحیت است، محل تلاقی دوجهان قومی- زبانی نیزمیباشد. دراین منطقه دوجهان ایدئولوژیکی به هم میرسند. درصورت نبودارمنستان وقره باغ که دراین میان باعنوان مناطق حائل به ایفا نقش میپردازند تمامی جهان ترک ازغرب چین تاشمال غرب ترکیه وبلغارستان ادامه مییابد. همین امرباعث شده است تاحل وفصل مناقشه طولانی شودکشورهایی مانندروسیه،فرانسه،ایران،چین و… طرف ارمنستان راگرفته،درحل مسئله به نفع این کشورقدم برمیدارد .
نقش قدرتهای منطقه ایی
روسیه و بحران قره باغ
روسیه با توجه به اهداف و منافعی که در منطقه ی قفقاز دنبال می کند، مانند : توسعه طلبی، ملاحظات استراتژیک و امنیتی، ملاحظات اقتصادی، اهمیت ارتباطی قفقاز و علایق نژادی، با بهره گرفتن از اهرم های اعمال فشار که در اختیار دارد ؛ مانند : اعمال فشارهای نظامی و اقتصادی، حمایت از روس تبارها،پشتیبانی از روی کار آمدن حکومت های وابسته، عقد پیمان های دو جانبه و چند جانبه، ممانعت از دخالت دیگر کشورها در منطقه و تهدید به تجزیه ی قلمرو جمهوری ها، تلاش گسترده ای برای بهره برداری از کشمکش جمهوری های آذربایجان و ارمنستان در منطقه ی قره باغ جهت تحقق اهداف خود به عمل می آورد. علی رغم این که روس ها به ظاهر تلاش های زیادی برای پایان دادن به منازعه ی قره باغ به عمل آوردند اما بسیاری از تحلیل گران مسائل منطقه ای بر این عقیده اند که روسیه یکی از موانع عمده تحقق صلح میان دو جمهوری آذربایجان و ارمنستان به شمار می آید. تلاش هایی که تا کنون از جانب کشورها و سازمان های مختلف برای برقراری آتش بس و خاتمه بخشیدن به جنگ صورت گرفته توسط روس ها عقیم مانده است. بر این اساس مواضع روسیه در قبال کشمکش دو کشور آذربایجان و ارمنستان در منطقه ی قره باغ از روند یک سانی برخوردار نیست. نوع جهت گیری روس ها بر اساس منافع خود و بر حسب تغییر و تحولات درون منطقه ای و نحوه ی برخورد سایر بازیگران با این منازعه شکل می گیرد. به نظر می رسد جهت تبیین دقیق تر مواضع روسیه در این کشمکش و تاثیر آن بر روند مناقشه، تجزیه و تحلیل نحوه ی رفتار روسیه نسبت به جمهوری های آذربایجان و ارمنستان از اهمیت بسیار برخوردار باشد.
آمریکا و بحران قره باغ
در اوایل استقلال جمهوری های آسیای مرکزی و قفقاز، جلوگیری از دست یابی یک قدرت به مزیت های استراتژیک در این ناحیه، سیاست آمریکا در این منطقه را شکل می داد. این کشور نگران مسائل و تحولات آسیای مرکزی و قفقاز نبود و دیدگاهش وابسته به سیاست های روسیه در این منطقه بود، اما با گذشت زمان و به دنبال بیم از اسلامی شدن این جمهوری ها خصوصاً از این که ایران و دیگر قدرت های منطقه ای خلأ قدرت را پر کنند، توجه خود را به این منطقه به تدریج افزایش داد و استراتژیک های خود را نسبت به منطقه ای که قلب اوراسیا را تشکیل می داد، تغییر داد.
این منطقه به عنوان محور و دروازه ای برای روسیه، شرق، غرب و جنوب آسیا و با منابع طبیعی و انسانی وسیع از اهمیت استراتژیک بسیار برای آمریکا برخوردار است. تلاش آمریکا در مقابله با هر گونه نزدیکی کشورهای این منطقه به ایران حاکی از اهمیت توجه آن کشور به منطقه ی قفقاز و آسیای مرکزی است. به نظر می رسد سیاست آمریکا دارای نوعی روحیه ی روسیه مداری است که سایه ی سنگینی در حرکت کلی آمریکا دارد؛ بدین مفهوم که عمده توجه آمریکا به مسکو است نه جمهوری های دیگر. روند روسیه مداری حالتی در آسیای مرکزی و قفقاز پیش آورده که به سختی می توان از سیاست منسجمی در این باره سخن گفت. در بیانیه ی مربوط به سیاست امنیت ملی دولت آمریکا در سال ۱۹۹۴ آمده است که اهمیت دولت روسیه در این رابطه تعیین کننده است و اگر بتوان از اصطلاحات دمکراتیک در روسیه و دیگر جمهوری های نو استقلال حمایت کرده و روند اصطلاحات را در این کشورها تثبیت و تحکیم کرد، آن گاه منطقه ای که قبلاً تهدیدی جدی علیه این کشور بود به همکاری سیاسی و اقتصادی با آمریکا تبدیل می شود. بر همین مبنا برخی از کارشناسان روابط بین الملل معتقدند که آمریکا در منطقه ی آسیای مرکزی و قفقاز دارای نوعی منافع منفی است؛ بدین معنی که آمریکا در صدد آن است اتفاقات خاصی در این منطقه روی ندهد. برخی از این اتفاقات عبارت اند از : توسعه ی صلاح های هسته ای، وقوع بی ثباتی در منطقه، بروز تشنج میان جمهوری های مختلف آسیای مرکزی و قفقاز، برخورد بین روس ها و کشورهای تازه استقلال یافته، گسترش بنیاد گرایی اسلامی در منطقه و سیطره چین به آسیای مرکزی.
شدت عمل آمریکا در برخورد با کشمکش جمهوری آذربایجان و ارمنستان با منافع این کشور رابطه ای مستقیم دارد. اما آن چه که نمود عینی بیشتری پیدا می کند، اتخاذ سیاست دو پهلو از سوی آمریکا در این کشمکش است. تا زمانی که جبهه ی خلق در راس قدرت بود، آمریکا تا حد زیادی خواهان حل هر چه سریع تر مناقشه و برقراری ثبات و آرامش در منطقه بود، لیکن به علت وجود جوامع بزرگ ارمنی در آمریکا و حفظ روابط حسنه با دو طرف درگیری، هیچ گاه به طور علنی از آذری ها حمایت به عمل نیاورد، اما سقوط جبهه ی خلق و نگرانی از گرایش حیدر علی اف به روسیه و ایران، باعث تغییر موضع نسبی آمریکا به نفع ارامنه گردید. تثبیت قدرت حیدر علی اف و اتخاذ سیاست های مستقل از مسکو، باعث گرایش مجدد واشنگتن به جمهوری آذربایجان شد، البته نه بدین مفهوم که کمکی به جمهوری آذربایجان جهت پیروزی در جنگ قره باغ نماید، بلکه مواضع حیدر علی اف موجبات علاقه مندی مجدد آمریکا به تلاش برای حل بحران را فراهم آورد. این تلاش آمریکا به ویژه بعد از انعقاد کنسرسیوم نفتی آذربایجان کاملاً محسوس بود؛ چرا که تداوم کشمکش علاوه بر این که راه های انتقال نفت آذربایجان را با مشکل مواجه می ساخت و عمده عامل بی ثباتی و مانع برای سرمایه گذاری شرکت های غربی بود، باعث فشار به متحد آمریکا و مهم ترین عضو ناتو در منطقه – یعنی ترکیه – می گردید. [۴۲] در حقیقت مواضع آمریکا در قبال بحران قره باغ، متأثر از ملاحظات متحدان منطقه ای این کشور بود. آمریکا از یک سو سعی داشت تا سیاست های خود را با مواضع روسیه در منطقه ی قفقاز هماهنگ نماید و از سوی دیگر تلاش می کرد که ترکیه، متحد قدیمی و منطقه ای خود را به عنوان الگوی اقتصادی و سیاسی برای کشورهای منطقه ی آسیای مرکزی و قفقاز معرفی نماید تا از این طریق، علاوه بر این که مانع از نفوذ ایران و بنیاد گرایی اسلامی در منطقه گردد، به اهداف اقتصادی خود نیز نائل آید. هر چند، این سیاست ها ماهیتاً متناقض بودند چرا که روسیه و ترکیه در منطقه دارای منافع متضاد بوده و رقیب یک دیگر محسوب می شدند. با امضای کنسرسیوم نفتی، مواضع آمریکا گرایش بیشتری به سمت جمهوری آذربایجان و ترکیه پیدا کرد اما نفوذ گروه های لابی ارمنی در مراجع تصمیم گیری آمریکا نه تنها مانع از اتخاذ مواضع صریح به نفع آذری ها گردید، بلکه حتی باعث ممنوعیت ارسال کمک های اقتصادی به جمهوری آذربایجان نیز شد که اتخاذ این گونه سیاست های دو پهلو تطویل کشمکش را به همراه داشت.
رویکرد ترکیه به قفقاز
ترکیه همواره به قفقاز توجه خاصی داشته است. پس از فروپاشی شوروی، ترکیه تلاش کرد با اتکا به زمینههای فرهنگی و تاریخی مرتبط به ریشههای مشترک اقوام ترک و نیز بهره مندی از پتانسیلهای اقتصادی خود و با کمکهای همه جانبه آمریکا راهی به قفقاز بیابد. «پیوندهای قومی، زبانی و مذهبی موجب پیوند ترکیه با کشورهای اسلامی آسیای مرکزی و قفقاز مانند آذربایجان و منافع اقتصادی موجود در منابع انرژی حوزه خزر و نیز منافع سیاسی ناشی از تمایل به ایفای نقش برتری منطقهای، موجب پیوند ترکیه با کشورهای غیر اسلامی و غیر ترک مانند گرجستان شده است».(Oliker,2003)
هدف ترکها، پر کردن خلاء ناشی از فروپاشی شوروی بود. مضافاً بازار جمهوریهای تازه استقلال یافته میتوانست در جهت پیشبرد اهداف اقتصادی منطقهای ترکیه نقش موثری ایفا کند. پیش از روی کار آمدن حزب عدالت و توسعه، ترکیه نقش عامل، ابزار یا به نوعی نماینده غرب را در منطقه قفقاز ایفا میکرد، اما در ده سال اخیر با به قدرت رسیدن حزب اسلامیگرای عدالت و توسعه، استراتژی جدید ترکها به دنبال احیای چهره ترکیه به عنوان یک قدرت تأثیرگذار و مستقل منطقهای است. این استراتژی اگر چه ناهمسو با غرب نیست، در صورت استمرار و موفقیت، میتواند ترکیه را از وضعیت «ابزار غرب بودن» خارج سازد. اتخاذ این استراتژی موجب شده است که نگاه امنیتی ترکیه به قفقاز با تغییرات جدی مواجه شود و همکاری با روسیه در قفقاز و همچنین حل و فصل اختلافات با ارمنستان در اولویتهای این کشور قرار گرفته است.
ترکیه در سالهای اخیر به طور همزمان در سیاست داخلی و سیاست خارجیاش دستخوش تغییراتی شده است. دولت اسلامگرا پس از روی کار آمدن در زمینه سیاست خارجی تجربه زیادی نداشت. نهادهای کشوری از جمله بوروکراسی سیاست خارجی و حوزه نظامی نسبت به این حزب سوء ظن شدیدی نشان دادند. در دورهای که بازیگران سنتی آنکارا و دولت جدید در حال خو گرفتن به یکدیگر بودند، تغییرات زیادی در جهان به لحاظ صفبندیها صورت گرفت که بخش بزرگی از آنها به همسایگان ترکیه مربوط میشد. در این دوره بود که ترکیه لزوم باز تعریف جایگاه خود را در نقشه جهان احساس کرد. تنوع بخشی در سیاست خارجی از طریق به حداکثر رساندن منافع استراتژیک یکی از جهتگیریهای نادری بود که به نظر میرسید دولت و نهادهای کشوری در مورد آن اتفاقنظر داشته باشند. این رویکرد جدید در عرصه سیاست خارجی بیشتر بر همسایگان، امنیت دریای سیاه و پویشهای خاورمیانه تمرکز دارد. (Nigar Goksel,2008, p.14) در همین راستا و براساس دکترین عمق استراتژیک احمد داوود اوغلو[۴۳] ، ترکیه با ایجاد توازن در سیاست بین المللی و منطقهای در عین تمایل به سوی آمریکا و تلاش برای عضویت در اتحادیه اروپا ، با فاصله گرفتن از برخی سیاستهای دولت قبلی، سیاست نگاه به شرق خود را معطوف به مناسبات گسترده و همه جانبه با کلیه همسایگان خود ساخته است. ( Walker,2007)
رویکرد ناتو به قفقاز
با فروپاشی شوروی بسیاری از کارشناسان مسایل روابط بین الملل اعتقاد داشتند که به دلیل پایان دوران جنگ سرد تمام نهاد های شکل گرفته در آن مقطع زمانی نیز به پایان حیات خود رسیده اند.ناتو یکی ازاین نهاد های امنیتی بودکه تصور غالب بر آن بود که با از بین رفتن خواهر خوانده خود-پیمان ورشو-به نقطه نهایی فعالیت خود رسیده است(تائب،۱۳۸۱،ص۵۰۸). اما ناتو توانست بعد از پایان عصر دو قطبی، هدف های جدیدی را برای خود تعریف کند و در نتیجه نه تنها از بین نرفت بلکه شروع به گسترش به شرق کرد. روند گسترش ناتو به شکل غافل گیرانه ای انجام شد.
در سال ۱۹۹۳ مسئله گسترش ناتو مطرح شد. به همین دلیل برنامه مشارکت برای صلح اعلام شد و کشورهای قفقاز(آذربایجان و گرجستان) به برنامه مشارکت یرای صلح پیوستند و این به معنای تنگ تر شدن عرصه برای روس ها بود. روس ها از همان ابتدا به مخالف با گسترش ناتو به شرق پرداختند. اما با توجه به قدرت ناتو وعلاقه کشورهای منطقه به رابطه با غرب وناتو می توان گفت که تا حدودی اقدام های روسیه درمقابل گسترش ناتو ناموفق بوده است(حیدری، ۱۳۸۶،ص ۱۱۰).طرفداران گسترش ناتو به شرق دلایلی را ذکر می کنند که عبارتند از:
۱-طرفداران گسترش محدود:این گروه از احیای قدرت سنتی مسکو هراس دارند و مایلند تحولات پس از جنگ سرد ادامه یابد و ناتو به طرف شرق حرکت کند.
۲-توسعه طلبان ضد روسی:به عقیده این گروه مناقشه تجدید شده بین روسیه و غرب اجتناب ناپذیر است.
۳-طرفداران توسعه همه جانبه:این گروه عقیده دارند که ناتو باید از یک اتحادیه به سوی یک سیستم امنیت جمعی تغییر یابد تا همه دشمنان گذشته ناتو که شامل روسیه نیز می شود،به عضویت آن در آیند(خادمی،۱۳۸۷،ص۹۱).در مجموع می توان گفت که هدف از گسترش ناتو به خاور دور،ورود اعضای آن به ویژه آمریکا به قفقاز و حضور در پهنه دریای خزر و سرانجام رسیدن به آسیای مرکزی برای حائل شدن میان شمال و جنوب،بین روسیه،ایران و چین و جدا کردن ارتباط زمینی ایران و روسیه برای پیشبرد منزوی کردن ایران و جدا کردن روسیه از قفقاز است(امیر احمدیان،۱۳۸۷،ص۴۰).
فصل چهارم
یافته های تحقیق
روابط روسیه با کشورهای منطقه قفقاز
روسیه و جمهوری ارمنستان
ذهنیت تاریخی مثبت روس ها نسبت به ارامنه به دلایل همگونی مذهبی و نقش مثبتی که در طول تاریخ در راستای زمینه سازی توسعه طلبی روس ها در منطقه ی قفقاز و ماورای قفقاز بازی نموده اند، باعث توجه ویژه ی روس ها به ارامنه شده است. ارامنه نقش زیادی در تسلط روس ها بر مناطق وسیعی از سرزمین های قفقاز و ماورای قفقاز داشتند ؛ در تمامی جنگ هایی که روس ها برای تصرف این مناطق درگیر بودند ارامنه از روس ها استقبال نموده و در جنگ علیه مسلمانان – چه عثمانی و چه ایران – مشارکت فعالانه داشتند. بر این اساس وفاداری ارامنه نسبت به روس ها در گذشته موجبات حمایت های بی دریغ روسیه در مقاطع مختلف زمانی از این ملیت را فراهم ساخته است. حکومت ارمنستان نیز با توجه به اهمیت نقش مسکو و روابط با آن کشور و از سویی ضعف بنیه ی نظامی و اقتصادی، کوشش های زیادی جهت جلب حمایت مسکو انجام داده است. ارمنستان تمامی پیمان های مربوط به جامعه ی کشورهای مستقل مشترک المنافع را امضا کرده و کمترین تمایلی به قطع وابستگی خود از مسکو نشان نداده است.
ارمنستان – کشوری کوچک و محصور در خشکی – که فجایع ملی متعددی در خاطره اش نقش بسته است، مسکو را تضمین کننده ی ادامه ی موجودیت خود می داند و به همین دلیل بیشتر مایل بوده که با مسکو همکاری کند، حتی در مقابل دو کشور دیگر قفقاز (آذربایجان و گرجستان) تا حدودی در نقش نماینده ی منطقه ای مسکو عمل نماید. اکثر ساکنان مسلمان ارمنستان برای مصون داشتن خود از تعرض، از این جمهوری کوچ کرده اند، لذا ارمنستان یکی از همگون ترین جمهوری های شوروی می باشد ؛ در نتیجه برخلاف کشور چند قومی آذربایجان، ارمنستان عملاً از گرایش های جدایی طلبانه که محل مناسبی برای مداخله ی کشورهای دیگر است، مصون مانده است. عواملی مانند تامین منافع روسیه در منطقه ی قفقاز از جانب ارمنستان و عدم همگونی سیاست های اتخاذی جمهوری آذربایجان با منافع روسیه و داشتن سیاست های گرایش به غرب و ترکیه و هم چنین واگذاری منابع نفتی دریای خزر به شرکت های غربی علی رغم میل باطنی روسیه، زمینه ساز حمایت های پنهان و آشکار این کشور از ارمنستان در مناقشه قره باغ بوده است. حمایت های سیاسی و نظامی روسیه از ارمنستان به مداخله ی رسمی و علنی آنان در جنگ عیله آذری ها انجامیده است ؛ به طور نمونه هنگ ۳۶۶ روسیه در جریان کشتار شهر (خوجالی) جمهوری آذربایجان که نقطه ی عطفی در جنگ قره باغ شد، نقش مؤثری بازی کرد و به نفع ارمنی ها، دست به کشتار آذری ها زد. سیاست جانبدارانه ی مسکو از ارامنه در جنگ قره باغ در سال ۱۹۹۴ به اوج خود رسید ؛ یعنی هنگامی که طرح صلح ارائه شده از جانب مسکو توسط پارلمان و سپس حکومت آذربایجان رد شد، در آن زمان ( ولادیمیر کازیمیراف) – نماینده ی ویژه ی (یلتسین) در امور قره باغ – به انتقاد از رد این طرح، نسبت به اشغال قریب الوقوع دو یا سه ناحیه ی دیگر آذربایجان توسط نیروهای ارمنستان هشدار داد و بلافاصله پس از این هشدار، نیروهای ارمنی دست به حمله زدند و مناطقی از خاک این جمهوری را به تصرف خود در آوردند. حمایت روسیه از حضور شورشیان ارامنه قره باغ به عنوان یکی از اعضای شرکت کننده در روند مذاکرات برقراری آتش بس و صلح در منطقه ی قره باغ، جنبه ی دیگری از سیاست جانبدارانه ی مسکو از ارمنستان بود.
جمهوری ارمنستان که از آغاز درگیری بین ارامنه و آذری ها یکی از طرف های اصلی درگیر در مناقشه بود و کمک های تسلیحاتی و انسانی فراوانی در اختیار شورشیان ارمنی قرار می داد، از سوی مجامع بیت المللی و کشورهای جهان به ویژه کشورهای اسلامی محکوم شناخته شد ؛ در نتیجه ایروان برای حفظ وجهه ی بین المللی خود تلاش نمود به طور غیر مستقیم از شورشیان قره باغ حمایت نماید ؛ لذا اگر تا آن هنگام خواهان الحاق این منطقه به ارمنستان بود، بعد از آن از (حق طبیعی ملت ها برای تعیین سرنوشت خود ) سخن به میان آورد و خواهان به رسمیت شناختن استقلال منطقه ی قره باغ از سوی مجامع بین المللی گردید. جمهوری آذربایجان که طرف مقابل خود را ارمنستان تلقی می نمود، تنها با دولت ایروان حاضر به مذاکره و گفت و گو بود و شورشیان ارمنی قره باغ را به رسمیت نمی شناخت، اما سیاست های جانبدارانه ی روسیه از ارامنه و اعمال فشارهای گوناگون این کشور، جمهوری آذربایجان را ناگزیر از پذیرش شورشیان ارمنی قره باغ به عنوان یکی از طرف های اصلی درگیر مناقشه در روند مذاکرات برقراری آتش بس و حل منازعه ی قره باغ در اجلاس (بیشکک) نمود. علی رغم این که باکو با حضور بدون حق امضای شورشیان موافقت کرد اما صرف پذیرش حضور آن ها، تحولی جدیدی در مذاکرات بیشکک بود. به طور کلی به نظر می رسد سیاست های روسیه نسبت به ارمنستان با توجه به تامین منافع این کشور در منطقه ی قفقاز از جانب ارمنستان، سیاست کامل حمایت گرایانه از ایروان در مناقشه ی قره باغ بوده است. در واقع روسیه به ارمنستان به عنوان نماینده ی منطقه ای خود در قفقاز می نگرد و ارمنستان نیز در این زمینه وفاداری خود را به روس ها به اثبات رسانیده است.
روسیه و جمهوری آذربایجان
تفاوت های مذهبی بین آذری ها و روس ها یکی از متغیرهای تعارض آفرین در روابط دو ملت آذری و روس در دوران گذشته و در طول حاکمیت روس ها بر این سرزمین بوده است. این متغیر موجب نگرش بدبینانه ی روس ها نسبت به آذری ها و بلعکس گردیده است. علی رغم این که روس ها در مقطعی از تاریخ به خصوص در دوران حاکمیت نظام سوسیالیستی تلاش نمودند از آذربایجان مسلمان به عنوان پایگاهی برای گسترش اهداف خود در سایر کشورهای اسلامی – به ویژه ایران و ترکیه – استفاده نمایند، اما این تلاش روس ها برای بهره برداری از آذربایجان نیز باعث زدوده شدن ذهنیت منفی آذری ها و روس ها نسبت به یک دیگر نگردید. استنباط مشکوک آذری ها مبنی بر آن که در کشمکش تاریخی آن ها با ارامنه در منطقه ی قره باغ، نخجوان و زنگزور، مسکو از ارمنی ها طرفداری می کند خشم زیادی را بر علیه مسکو برانگیخته است ؛ هم چنین استفاده از نیروی نظامی شوروی برای اشغال باکو در ژانویه سال ۱۹۹۰ که منجر به تلفات زیادی در میان آذری ها شد، باعث بروز نارضایتی های عمیق نسبت به روس ها و درهم شکستن حزب کمونیست آذربایجان گردید.[۴۴]۱. علاوه بر اختلافات مذهبی، زبان ترکی نیز متغیر مهمی در پیوند این کشور به ترکیه و دوری از روسیه می باشد. بعد از تشکیل جمهوری های مستقل، ترکیه اولین کشوری بود که جمهوری آذربایجان را به رسمیت شناخت. روسیه که مایل به حضور کشورهای دیگر در محدوده ی نفوذی خود نبود با به رسمیت شناخته شدن جمهوری های تازه استقلال یافته از سوی مجامع بین المللی و کشورهای جهان، خطر نفوذ سایر بازیگران را در منطقه احساس نمود. بر این اساس برای روسیه آرامش در منطقه قفقاز به معنی روی آوردن قدرت ها و دولت های منطقه ای و فرامنطقه ای به ایجاد و تقویت پایگاه های خود در این منطقه بود و در این میان، جمهوری آذربایجان یکی از کشورهای پر جاذبه به جهت موقعیت ژئوپلتیکی و جغرافیایی و منابع نفتی محسوب می شد. از دیدگاه مسکو، جمهوری آذربایجان یکی از جمهوری های غیرقابل اعتماد است که در اکثر مواقع بدون ملاحظه ی منافع روسیه رفتار می نماید و باعث حضور بازیگران منطقه ای و فرامنطقه ای در محدوده ی نفوذی این کشور می گردد. آذری ها نیز معتقدند که روس ها متفق تاریخی ارامنه در قفقاز بوده و در جهت منافع و برتری آن ها تلاش می کنند ؛ لذا طبیعی است که در صدد یافتن متحد؛ در جنگ نابرابر که منجر به اشغال حدود بیست درصد از خاک خود شده، باشند و این تلاش به نوعی دعوت از سایر بازیگران برای حضور در حوزه ی نفوذی روسیه تلقی خواهد شد که روس ها حاضر به پذیرش آن نخواهند بود.
سیاست روس ها در قبال کشمکش دو جمهوری در منطقه ی قره باغ، از موضع مشخص و یک سانی برخوردار نبوده است. روس ها مواقعی که احساس کرده اند منافعشان از جانب دلتمردان آذری تامین می شود موضع گیری دوستانه ای در قبال جمهوری آذربایجان در پیش گرفته اند، اما اگر برخلاف منافع روس ها عمل نموده و باعث حضور سایر بازیگران در حوزه ی نفوذی سنتی روسیه گردند، مواضع مسکو خصمانه و بر ضد آذری ها تغییر می کند. مواضع روسیه در قبال جمهوری آذربایجان را می توان به چهار مرحله تقسیم نمود :
مرحله اول : این مرحله در برگیرنده ی سال های حکومت (ایاز مطلب اف) از سال ۱۹۹۰ تا مارس ۱۹۹۲ می باشد که باعث استمرار قدرت کمونیست های سنتی، دولت روسیه همکاری با آذربایجان را سرلوحه ی سیاست خود قرار داده بود، این امر علاوه بر حضور طرفداران مسکو در راس حکومت باکو، به موقعیت استراتژیکی این کشور در منطقه ی قفقاز نیز مربوط می شد. البته به عوامل مذکور می بایست وجود پانصد هزار روس تبار ساکن در این جمهوری، منابع نفت و انرژی و فضای سنتی ژئوپلتیکی را نیز افزود. در این مرحله از روابط دو کشور، ارامنه مدعی اند سیاست طرفدارانه ی روسیه از آذری ها مانع از تحقق اهداف دیرینه ی آن ها در خصوص الحاق قره باغ به ارمنستان گردید. به اعتقاد ارامنه، هنگامی که نیروهای ارمنی به پیشروی خود در منطقه ی مورد مناقشه ادامه می دادند، روسیه با ارسال تسلیحات نظامی و اعمال فشارهای سیاسی، مانع از ادامه ی روند پیروزی های ارامنه در جنگ قره باغ شد.
مرحله دوم : این مرحله با روی کار آمدن جبهه خلق در ژوئن ۱۹۹۲ آغاز و در ژوئیه ۱۹۹۳ با سقوط جبهه ی خلق پایان یافت. با به دست گرفتن قدرت توسط جبهه ی خلق در آذربایجان، اقلیت های روس تبار این جمهوری به عنوان شهروندان درجه دو تلقی گردیدند و منابع نفت این کشور در حوزه ی دریای خزر بدون ملحوظ نمودن منافع روسیه، به شرکت های غربی و ترکیه واگذار شد. این اقدام باعث دخالت فزاینده ی غرب و ترکیه در منطقه ی قفقاز و در معرض خطر قرار گرفتن فضای سنتی ژئوپلتیکی روسیه در این منطقه شد. گرایش های شدید جبهه ی خلق به ترکیه و کشورهای غربی و طرح شعار وحدت دو آذربایجان شمالی و جنوبی (آذربایجان ایران) با پیروی از سیاست های پان ترکیسم، نگرانی های شدید روسیه در منطقه را فراهم نمود. روسیه که رفته رفته در صدد کسب جایگاه قبلی خود با طرح تشکیل جامعه ی کشورهای مستقل مشترک المنافع در منطقه بود، به هیچ وجه حاضر به پذیرش چنین حکومتی با گرایش های ضد روسی، پان ترکیسم و متمایل به غرب نبود. مسکو جهت مهار سیاست های ضد روسی جبهه ی خلق از اهرم های اعمال فشار اقتصادی، سیاسی و بحران قره باغ بهره ی فراوان جست ؛ به عنوان نمونه به طور علنی از نیروهای ارمنی حمایت نمود و در عملیات زمستان ۱۹۹۲ که منجر به سقوط شهرهای (شوشا) و (لاچین) گردید، روس ها کمک فراوانی در اختیار ارامنه قرار دادند. اقدامات روسیه مقدمه ی به هم خوردن توازن موجود در جبهه های جنگ و تفرقه بین نیروهای آذری و انسجام و سازمان دهی بیشتر نیروهای ارمنی شد که با تداوم حملات خود سرزمین های جدیدی از خاک آذربایجان را به اشغال خود در آوردند.
مرحله سوم : این مرحله از سقوط دولت (ابولفضل ایلچی بیک) در ژوئیه ۱۹۹۳ و روی کار آمدن (حیدرعلی اف) آغاز و تا امضای موافقتنامه ی واگذاری امیتاز نفت به شرکت های غربی در سپتامبر ۱۹۹۴ ادامه یافت. هم زمان با کسب قدرت توسط حیدر علی اف تبلیغات ضد آذربایجانی تلویزیون روسیه خاتمه یافت و به جای واژه ی (جمهوری ناگورنو قره باغ ) که تا آن زمان استفاده می شد،(ناگورنو قره باغ ) به کار رفت. اولین اقدام حیدر علی اف برای نشان دادن وفاداری به دولت روسیه، اعلام تجدید نظر در سیاست
آذربایجان نسبت به عدم عضویت در جامعه ی کشورهای مستقل مشترک المنافع بود. غیر قانونی اعلام نمودن قرارداد منعقده بین آذربایجان و شرکت های غربی، دومین گام به سمت خواسته های مسکو بود. در مقابل، روس ها نیز علاوه بر اعمال فشار به دولت ارمنستان مبنی بر خودداری از تعرضات بیشتر به خاک آذربایجان، کمک های تسلیحاتی نیز در اختیار این جمهوری قرار دادند. پیروزی های اولیه ی آذری ها بعد از روی کار آمدن حیدر علی اف و شکست حملات ارامنه، مبین چرخش سیاست روسیه در این مرحله بود.
مرحله چهارم : این مرحله بعد از امضای موافقت نامه نفتی با شرکت های اروپایی و آمریکایی در سپتامبر ۱۹۹۴ آغاز و تا کنون ادامه دارد. حیدر علی اف در دوران جدید حاکمیت خود گرایش های استقلال طلبانه ای در برابر احیای سلطه ی روسیه بر آذربایجان آشکار ساخت. او کوشید از سلاح نفت برای پیش برد هدف های خود بهره جوید. می توان گفت تشدید درگیری ها در قره باغ و لاینحل ماندن آن، هم چنین تبدیل این تقابل قومی به یک بحران منطقه ای، ارتباط نزدیکی با مسائل مربوط به نفت در جمهوری آذربایجان پیدا کرد.[۴۵] علی رغم این که بسیاری از تحلیل گران معتقد بودند، با روی کار آمدن حیدر علی اف، آذربایجان تک روی های دوران حکومت جبهه ی خلق را کنار خواهد گذاشت و در نوع جهت گیری های سیاسی بر اساس منافع منطقه ای و فرامنطقه ای روسیه عمل خواهد نمود و شواهد اولیه هم به نوعی این برداشت ها را اثبات می نمود؛ زیرا با روی کار آمدن او به روایط پر تنش بین روسیه و آذربایجان پایان داده شد و از شدت مناقشات در جبهه های جنگ در منطقه ی قره باغ، با اندک تاخیری، کاسته شد، اما حیدر علی اف بعد از کنترل اوضاع تلاش نمود تا اندک اندک کشور را از سلطه ی مطلق روس ها رهایی بخشد. گام نخست، امضای مجدد موافقتنامه ی نفتی با شرکت های غربی، علی رغم مخالفت های روسیه بود. دولت روسیه در واکنش به این قرارداد، با صدور بیانیه ای ضمن مخالفت شدید، حق انجام اقدامات لازم جهت حمایت از حقوق و منافع خود در این منطقه را برای خود قائل شد. وقوع حوادث متعدد در آذربایجان، از قبیل ترور دو تن از مقامات عالی رتبه ی آذری که نقش مهمی در امضای این قرارداد داشتند، فرار برخی از زندانیان سیاسی از زندان های آذربایجان و غیره، حاکی از میزان مداخله ی روس ها در آذربایجان جهت وادار نمودن این کشور به تبعیت از سیاست های منطقه ای بود. از اقداماتی که روسیه پس از امضای موافقت نامه ی نفتی، علیه آذربایجان جهت وادار نمودن این کشور برای پیروی از سیاست های منطقه ای خود، انجام داد، می توان به تشویق ارمنستان به تداوم حملات خود و اشغال بخش وسیعی تری از خاک جمهوری آذربایجان و همکاری با ایران به منظور تحت فشار گذاشتن حیدر علی اف نام برد. دومین تعارض بین خواسته های روسیه و آذربایجان، استفاده از ارتش روسیه به عنوان نیروهای پاسدار صلح در مناطق مورد مناقشه بود. روسیه برای تحمیل این خواسته به انواع فشارها علیه آذربایجان متوسل شد و حتی این موضوع را به سازمان ملل پیشنهاد نمود. علی رغم این فشارها، آذربایجان حاضر به پذیرش این مسئله نشد و آن را مشروط به حضور سایر نیروها در کنار نیروهای روسیه نمود. در این مقطع وزیر دفاع وقت روسیه تهدید نمود که روسیه برای سرکوب طرفین درگیر در جنگ جهت پایان بخشیدن به منازعه و ایجاد آرامش در منطقه، احتمالاً از طریق نیروهای نظامی مداخله خواهد نمود. اما به نظر می رسید در آن زمان، روسیه وجود تعارضات و تنش در روابط کشورهای جدا افتاده از شوروی را یکی از اهرم های اعمال فشار، جهت نگه داشتن آن ها در سیطره ی نفوذی خود تلقی می کرد.
روابط آمریکا با کشورهای منطقه قفقاز
الف )روابط آمریکا و ارمنستان
بعد از حوادث ۱۱ سپتامبر، کوچاریان رئیس جمهور ارمنستان، این اقدام را محکوم کرد. در ۱۹ سپتامبر،وزیر دفاع ارمنستان اعلام کرد که کشورشان از جنگ برعلیه تروریسم به رهبری آمریکا و نیروهای ائتلاف، حمایت می کند و حق عبور هواپیماهای نظامی آمریکایی و نصب دستگاه های اطلاعاتی در ارمنستان را به آمریکا می دهد. همچنین، تاکید کردند که حمایت از اقدام آمریکا، همسو و سازگار با سیاست خارجی ارمنستان است که در پی کسب حمایت از منافع ارمنی های منطقه قره باغ و همچنین سایر ارمنی هایی است که در کشورهای مختلف خاورمیانه، زندگی می کنند.
ارمنستان، به خاطر نگرانی از امنیت۱۵ هزار نفر اقلیت ارمنی ساکن عراق و ۲۰۰ هزار نفر ارمنی دیگر که در بقیه نقاط خاورمیانه زندگی می کردند، از عملیات حمله آمریکا به عراق در سال ۲۰۰۳، حمایت نکرد. در سپتامبر ۲۰۰۴، رئیس جمهور ارمنستان و لهستان، توافق کردند نیروهای نظامی کشورشان در عراق، به فعالیت بشر دوستانه و حقوق بشری بپردازند. در اواخر سال ۲۰۰۸، نیروهای ارمنستان از عراق خارج شدند. جمهوری ارمنستان، کشوری است که دو رقیب سرسخت آمریکا(روسیه و ایران)، در آن حضور چشم گیر داشته، از نفوذ قابل ملاحظه ای برخوردار هستند. از آن جایی که جمهوری ارمنستان، به دلیل جنگ با جمهوری آذربایجان و تحریم اقتصادی توسط آذربایجان و ترکیه، به کشور فقیری تبدیل شد،آمریکا، مناسبات خویش را با این کشور، بیشتر در عرصه اقتصادی، متمرکز نمود و برای تقویت نظام واگذار از نظام اقتصادی کمونیستی به بازار آزاد، میلیون ها دلار به این کشورف کمک نمود. به گفته تحلیل گران امور بین المللی، روسیه عامل بسیار قوی بازدارنده میان آمریکا و ارمنستان بوده و از همین نقطه نظر، مناسبات دو کشور تا قبل از سال ۲۰۰۹، بیشتر در عرصه اقتصادی متمرکز بوده و کمتر جنبه نظامی و سیاسی را شامل می شد.
اما در اواخر سال ۲۰۰۹ و اوایل ۲۰۱۰، دایره این مناسبات گسترش یافته و عرصه های نظامی و سیاسی را نیز در بر گرفت. ارمنستان، تقریبا یک قرن، یعنی پس از سال ۱۹۱۵ میلادی (کشتار ارامنه توسط ترک های عثمانی) و خصوصا پس از جنگ ناگورنو- قره باغ (باغ کوهستانی) با جمهوری آذربایجان،
روابط آمریکا و جمهوری آذربایجان
سیر روابط آمریکا و آذربایجان را می توان به دو مقطع، قبل و بعد از ۱۱ سپتامبر تقسیم نمود. روابط دو کشور قبل ۱۱ سپتامبر،بیشتر مربوط به عملیات استخراج و ترانزیت نفت و انرژی می شد. پس از استقلال آذربایجان، شرکت های نفتی، اولین گروه از آمریکایی ها بودند که وارد این کشور شدند. این اولین بار بود که آمریکا فرصت دخالت مستقیم در این منطقه را می یافت. آذربایجان از همان ابتدای استقلال، به دنبال روابط نزدیک با آمریکا بود تا بتواند از حمایت این کشور قدرتمند برخوردار شود. تمایل آذربایجان به برقراری روابط نزدیک با آمریکا، از زمان روی کار آمدن ایلچی بیگ شروع شد. او سعی داشت ارتباط سیاسی و اقتصادی عمیقی بین دو کشور برقرار سازد. با روی کار آمدن حیدر علی اف، سعی شد یک نوع توازن بین ارتباط با آمریکا و ترکیه از یک سو و ایران و روسیه از سوی دیگر برقرا شود. وی در طول دوران مدت زمامداری خود تلاش کرد تا از طریق مذاکره با مقامات آمریکا و سران کشورهای اروپایی، نظر این کشورها را نسبت به بحران قره باغ تغییر داد. وی در این رابطه اعلام کرد که گسترش روابط آذربایجان با آمریکا، ضامن حل تمام مشکلات آذربایجان است.
بعد از حادثه ۱۱ سپتامبر، شرایط جدیدی در منطقه حاکم شد و حضور نظامی آمریکا در منطقه، تحت عنوان مبارزه تروریسم، موجب تسلط رویکرد امنیتی و راهبردی در منطقه گردید. در این بین جمهوری آذربایجان، یکی از کشورهایی بود که بلافاصله امکانات، فضا و اراضی، خود را در اختیار آمریکا قرار داد و آمادگی خود را برای همکاری با نیروهای ائتلاف به رهبری آمریکا، اعلام داشت. به همین دلیل، دولت آمریکا به طور موقتی تحریم هایی را که از سال ۱۹۹۲، بر علیه آذربایجان اعمال شده بود، لغو کرد. بخش ۹۰۷ از قانون پشتیبانی از آزادی، در سال ۱۹۹۲ در کنگره آمریکا به تصویب رسید و دولت آمریکا را از اعطای هرگونه کمک به آذربایجان، تا وقتی که رئیس جمهور آمریکا مطمئن شود که آذربایجان، در صدد حمله به ارمنستان و قره باغ نیست، منع می نماید. محافل غرب گرای آذربایجان به امید این که در قبال حمایت از حمله آمریکا به افغانستان، امتیازی برای حل مناقشه قره باغ کسب کنند، پیروزی از غرب و آمریکا را در اولویت سیاست خارجی خود قرار دادند و در این راستا آذربایجان به عراق نیز نیرو اعزام کرد و بحث استقرار پایگاه نظامی آمریکا در خاک آذربایجان، مطرح شد. (baban,2008,pp66-67)
[شنبه 1400-08-01] [ 09:34:00 ب.ظ ]
|