در مبحث قبل اشاره شد ابن عاشور به تناسب آیات قائل بوده البته نه به این معنی که لزوما بین تمام آیات، ارتباط و تناسب وجود دارد. اما ایشان بحث پیرامون تناسب موجود در چینش سوره های قرآن را حقی برای مفسر نمیداند.[۲۲۹] و در بیان علت سخن خویش سکوت می کند. البته با بررسی بیش تر تفسیر ایشان، میتوان از این علت، پرده برداشت. ایشان ذیل تفسیر آیه ۱۹ سوره کهف مینویسد: «در قرار گیری سوره کهف به این ترتیبی که اکنون در مصحف موجود است، مناسبت نیکویی نهفته است که خداوند آن را به صحابه رسول خدا(|) آن هنگام که مصحف را مرتب میساختند الهام کرد. نصف حروف قرآن، حرف تاء است که در اوایل این سوره و در عبارت {وَ لْیتَلَطَّفْ}[۲۳۰] قرار میگیرد. برخی هم گفتهاند نصف حروف قرآن “نون” است که آن هم در عبارت {لَّقَدْ جِئْتَ شَیاً نُّکْرًا}[۲۳۱] قرار گرفته است. و پایان جزء ۱۵ اجزاء قرآن آیه ۷۵ سوره کهف است. پس این سوره وسط قرآن کریم و نصف آن میباشد و با حمد آغاز میشود تا نصف دوم قرآن با حمد الهی شروع شود. همان گونه که نصف اول با حمد آغاز شده بود.[۲۳۲] از عبارتهای فوق دریافت میشود ایشان قائل بر عدم توقیفی بودن ترتیب سوره های قرآن می باشد. در واقع، این اصحاب رسول خدا(|) بودند که مصحف را مرتب ساختند. پس دیگر لزومی به کشف ارتباط بین این چینش نمیبیند. لذا بحث از تناسب ترتیب سوره ها را حقی برای مفسر برنمیشمرد. آیت الله معرفت درباره توقیفی بودن سور قرآن مینویسد:«برخی علاوه بر تناسب آیات، مسأله تناسب سورهها را نیز مطرح کرده و خواستهاند ترتیب میان سورهها را نیز توقیفی بدانند بلکه برخی از این هم فراتر رفته و آن را حکمت بالغه الهی گرفته، شاهدی بر اعجاز قرآن درترتیب سورهها دانستهاند.»[۲۳۳] اما هیچ تناسب معنوی میان سورهها با یکدیگر وجود ندارد و هرگز ترتیب موجود دربین سورهها توقیفی نیست بلکه پس از رحلت پیامبر اکرم(|) به دست صحابه، از روی برخی مناسبتهای اعتباری، مثلا بزرگی و کوچکی سورهها و از این قبیل، انجام گرفته است.[۲۳۴]
۲-۴ . صرفه
عجز و ناتوانی مسلم شاعران فصیح و بلیغ عرب نسبت به هماوردی با قرآن، به دنبال تحدی قرآن کریم حتی به آوردن تنها یک سوره کوتاه، برخی علما را برآن داشت تا در پی کشف علت این ناکامی برآیند. دراین میان عده قلیلی گفتند که خداوند قدرت یا انگیزه این مبارزه را از معارضان سلب نموده است در واقع معارضان این توانایی را درخود سراغ دارند که بتوانند مثل قرآن را بیاورند اما خداوند جبرا آن ها را از این کار باز داشته است. ابن عاشور در مقدمه تفسیر التحریر والتنویر قول به صرفه را رد کرده و می نویسد:«همان گونه که در کتاب مواقف عضد الدین و کتاب مقاصد تفتازانی ذکر شده است، این قول به “صرفه” مشهور است. قائلان این نظریه در کتاب الشفاء قاضی عیاض، “اشعری” و در کتاب المواقف عضد الدین، “نظام” و “شریف مرتضی” و “ابو اسحاق اسفرائینی” معرفی شدهاند. اما اهل علم وتحقیق بر این نظر صحه نگذاشته وعقیده دارند آن چیزی که مخالفان و معارضان را از مبارزه با قرآن بازداشته است نه صرفه بلکه حد اعلای فصاحت وبلاغت قرآن کریم بوده است که حتی بلیغان عرب را هم به زانو درآورد. ما نیز نظری که اخیرا بیان شد را مقبول میدانیم.»[۲۳۵]
دکتر عبد القهار العانی در نقد نظر ابن عاشور که با نقل قول از قاضی عیاض، قول به صرفه را به ابی الحسن اشعری منسوب نموده است، میگوید: «عجیب است که ابن عاشور قول صرفه را به امام ابی الحسن اشعری منسوب کردهاست. زیرا من هیچ نویسنده و پژوهشگری که در باب اعجاز قلم زده باشد، را نیافتم که چنین گفتهای را تأیید کرده باشد. حتی پژوهشگران مشهور مانند خطابی و باقلانی و جرجانی نیز چنین سخنی را ایراد ننمودهاند. جای بسی تعجب است که ابن عاشور با چه استنادی این خبر را ذکر کرده است؟!»[۲۳۶]
جمع بندی
ابن عاشور همانطور که در مقدمه اشاره میکند اعجاز قرآن را شامل ۴ وجه میداند در وجه اول و دوم آن مینویسد: ۱-درجه عالی بلاغت و بالاترین سطح نظم زبان عربی که مفید کلمات معنی دار با اغراض بلاغی است.۲- نوآوری های بلاغی و فن نظم و چینش آیات در چارچوب زبان عربی، به گونه ای که قبل از قرآن در نزد مردم عرب زبان سابقه ای نداشته است. ابن عاشور این وجه را با عنوان ( نوآوری های قرآن) یاد میکند.
در واقع ابن عاشور در وجه اول، به فصاحت و بلاغت واژگان قرآن، و در وجه دوم به چینش بدیع آنها نظر دارد اما به نظر میرسد می توان هر دو وجه بالا را با یک عنوان"اعجاز بیانی"یاد کرد. زیرا با ظهور قرآن، برخی کلمات از معنای سابق خود، در زبان عربی خارج گشته و به معنای جدید به کار رفت و برخی از عبارات جدید پیدا شد که سابقه نداشت. اعجاز بیانی بیشتر به جنبه های لفظی و عبارات به کار رفته و به ظرافتها و نکتههای بلاغی نظر دارد گرچه در این نکتهها و ظرافتها، معنا و محتوا نقش اصلی را ایفا میکند
برجستهترین وجهی که طاهر بن عاشور در شرح آیات، به آن اهتمام داشته است، اعجاز بلاغی است. کمتر آیهاى مىتوان یافت که ابن عاشور در فهم آن متمسک به لغت و بلاغت نشده باشد. براى مثال، وى نکته بلاغى موجود در عبارت «کل فى فلک» را «مقلوب مستوى» مىنامد و تصریح مىکند که در کلام عرب سابقه نداشته و از ابتکارات قرآن است.
نوآوری در استعمال واژگان، اصطلاحات و ترکیبها- استفاده از الفاظ در معانی جدید- ترجیح یک واژه نسبت به الفاظ متقارب المعنی و … از نوآوریهای قرآن کریم نسبت به الفاظ بوده است و در زمینه نوآوری در اسلوب بیانی نیز، قرآن کریم شیوههای متنوعی را برگزیده است مانند ایجاز، تمثیل، تشبیه، تناسب، حصر و … ابن عاشور در میان این اسلوبهای بیانی اهتمام بیشتر به ایجاز وتناسب دارد. وی اگر چه معتقد است که لزوما نباید دنبال تناسب بین آیات بود زیرا قرآن کتاب هدایت است و یک کتاب درسی مبوب نیست اما با این حال درآیات فراوانی، درباره تناسب آنها با آیات قبل یا بعد نکات بدیع و جذابی بیان کرده است.از سوی دیگر ایشان چون قائل به عدم توقیفی بودن چینش مصحف هستند، بحث وبررسی میان تناسب سور را وظیفهای برای مفسر نمیدانند.
شکوه اعجاز بیانی قرآن از یک سو و عجز فصحا و بلغای عرب از هماوردی با آن از سوی دیگر برخی را به توهم صرفه مبتلا ساخت. ابن عاشور با رد این نظریه آن را به چند نفر از جمله ابی الحسن اشعری نسبت میدهد. اما چنین نسبتی درست به نظر نمیرسد.
فصل سوم
اعجاز علمی
تفسیر و اعجاز علمی قرآن کریم از مسائل علوم قرآنی است که همواره طرفداران و مخالفان زیادی با دلائل خاص خود، در این باره قلم زدهاند. بحث از اعجاز علمی قرآن کریم دیرتر از سایر وجوه مانند اعجاز بیانی مطرح شد وعلت آن این بود که فهم اعجاز علمی بسیاری از آیات قرآن کریم ممکن نبود مگر بعد از پیشرفت دانش بشری که از نیمه های قرن گذشته این پیشرفت به اوج خود رسید. در این دوره، بسیاری از اختراعات و اکتشافات علمی در عرصههای مختلف از جمله اختراع هواپیما، سفینه و ماهوارهها، به ظهور پیوست. با این اکتشافات و اختراعات، از حقایق علمی فراوانی که در قرآن بدانها اشاره شده بود و فهم دقیق آن تا این اواخر برای بشر ممکن نبود، پرده برداشت. و به دنبال آن بحث از اعجاز علمی قرآن کریم نیز رونق گرفت.[۲۳۷] برخی مستشرقان، بحث از اعجاز علمی قرآن کریم را مورد هجوم انتقادات خویش قرار داده و آن را بحثی ساختگی و غیر واقعی میدانند. آنان میگویند متون تاریخی نباید از روح و طبیعت عصر خویش خارج شود و جایز نیست کتاب وسنت را بر معانی جدیدی که در عصر خویش معروف نبوده حمل کرد! در پاسخ این مستشرقان باید گفت: آی سخن شما زمانی صحیح است که متون تاریخی از سوی یک انسان و از زبان او جاری شده باشد زیرا دامنه فکر واندیشه انسان معمولا محدود به چارچوب عصر خویش است اما گوینده این کتاب مقدس، پروردگار جهانیان است که آگاه بر همه چیز است و این قرآن را خطاب به مردم در تمام عصرها نازل کرده است پس چیزی مانع نمیشود که محتوای این کتاب شامل بر اشارات علمی نیز باشد.[۲۳۸]
ابن عاشور در تفسیر التحریر والتنویر از طرفداران اعجاز علمی قرآن کریم بوده وطرح نکات علمی مرتبط با آیات را در تفسیر بدون اشکال میداند. وی در مقدمه تفسیر خویش چنین اذعان میدارد که تفسیر وی از حیث بیان مسائل علمی، از دیگر کتب تفسیری متمایز است. دراین فصل، به بررسی کم وکیف این ادعا پرداخته و نظریات مفسر درباره تعریف اعجاز علمی، علوم موجود در قرآن، شرط وی در پذیرش نظریه تفصیل علوم، کمیت آیات مربوط به اعجاز علمی و نمونه هایی از معجزات علمی، بیان میشود.
۳-۱. تعریف اعجاز علمی
با بررسیهای صورت گرفته بر مقدمه این تفسیر مشاهده میشود ابن عاشور در توضیح و تفصیل سومین وجه اعجاز (که در مقدمه بدانها پرداخته بود)، علم را چنین تعریف میکند: علم دو نوع است؛ علم حقیقی و اصطلاحی، اما علم اصطلاحی به علمی گفته میشود که عالم به آن علوم در هر عصری که باشد همواره مورد احترام و تواضع دیگران قرار میگیرد. این علم در هر دورهای و نزد هر ملتی متغیر است اما تقریبا هیچ ملتی نیست که بیبهره از آن باشد. اما علم حقیقی همان معرفت است که به وسیله آن، انسان به کمال خویش و قله معارف و درک حقایق میرسد. هردوی این علوم موجب کمال بشری است و صاحبان آن، بر دیگران برتری دارند و بین آن دو رابطه عموم و خصوص من وجه برقرار است. این بخش، وجهی از اعجاز قرآن است که کلام فصیحان عرب، خالی از آن بود. قرآن کریم هردوی این علوم(حقیقی و اصطلاحی) را داراست.[۲۳۹] اما علم اصطلاحی نیز خود به دو بخش است؛ بخشی که برای ادراک آن، فهم و سمع بشر عادی هم کفایت میکند و بخشی که درک آن محتاج علم به قواعد علوم است و به تدریج، با پیشرفت علم، شکوفا میشود.[۲۴۰]
با این بیان دریافت میشود که علم از نگاه ابن عاشور دایره وسیعتری دارد، نیز ایشان، اخلاق واحکام و معارف قرآن که موسوم به اعجاز تشریعی آن است، را نیز از معجزات علمی قرآن، منتها علم به معنای واقعی آن، میداند.
دیگران نیز در تعریف آن گفتهاند: « اعجاز علمی، اشاراتی است گذرا که به برخی از اسرار طبیعت نظر دارد و به گونه تراوشی از لابه لای تعابیر قرآنی، احیانا مشهود میگردد که با مرور زمان و پیشرفت دانش و قطعیت یافتن برخی نظریه های علمی، پرده از این اشارتها برداشته میشود و دانشمندان خصوصا، با پی بردن به این حقایق، قرآن را از دیدگاه اعجاز مورد ستایش قرار میدهند.»[۲۴۱] برخی نیز آن را چنین تعریف کردهاند: « مقصود از اعجاز علمی قرآن این است که آیاتی از قرآن کریم که به یکی از دو صورت زیر، مطالب علمی را در آن دوران بیان کرده که بشر از کشف آنها عاجز بوده است: ۱- رازگویی علمی، یعنی قبل از نزول آیه مطلب علمی بر همه مردم پوشیده بوده است. ۲-پیشگویی و اخبار غیبی در مورد وقوع حوادث طبیعی و جریانات تاریخی که هنگام نزول آیه کسی از آن خبر نداشته و پس از خبر دادن قرآن، طبق همان خبر واقع شده و با وسایل عادی قابل پیش بینی نبوده است. پس اگر مطلبی را قرآن خبر داده که در کتابهای آسمانی پیشین یا کتابهای علمی، و آرای دانشمندان آمده بود یا مطلبی که طبیعتا یا به صورت غریزی قابل فهم بود ، این امور معجزه علمی محسوب نمیشود.»[۲۴۲]
۳-۲.یک اشکال شاطبی در باب مسائل علمی قرآن و نقد آن توسط ابن عاشور
ابن عاشور در قسمتی از مقدمه تفسیر خود از “ابو اسحاق شاطبی"، صاحب کتاب “الموافقات” مطلبی را نقل و به نقد آن میپردازد. از نگاه شاطبی، برخی از حد و حدود قرآن فراتر رفته و به این کتاب مقدس، هر علم منسوب به متقدمان و متاخران را نسبت داده اند مانند علوم طبیعی، منطق، علم حروف و… در حالی که این گونه نیست. سلف صالح با اینکه اعلم اشخاص به قرآن وعلوم آن بودند ولی میبینیم غیر از احکام و امور اخروی چیز دیگری درگفتارشان دیده نمی شود. آری شاید از علومی درحد عرب آن عصر، بهره مند بودند اما چنین نبوده که قرآن کریم علومی را بیان کند که عقلا از شنیدن آن تعجب کرده و به شگفت آیند..! اما ابن عاشور، این سخن را به نقد کشیده و این دیدگاه را زمانی درست میداند که مخاطب قرآن تنها امت عرب امی باشد. و اساس سخن شاطبی را، واهی دانسته و با شش دلیل، نقض میکند:
اول: سخن شاطبی، اقتضا میکند که امت عرب، از حالت امی بودن خود خارج نشود و بر دانش آنان چیزی افزون نگردد. اما این صحیح نمیباشد زیرا قرآن میفرماید: {تِلْکَ مِنْ أَنْباءِ الْغَیبِ نُوحِیها إِلَیکَ ما کُنْتَ تَعْلَمُها أَنْتَ وَ لا قَوْمُکَ مِنْ قَبْلِ}[۲۴۳] اینها از خبرهاى غیب است که به تو (اى پیامبر) وحى مىکنیم نه تو، و نه قومت، اینها را پیش از این نمىدانستید!
دوم: از آنجایی که قرآن، معجزهای جاوید است و همه افراد نوع بشر را مخاطب خود میگیرد، پس ناگزیر باید آنچه به صلاح همه نسلهاست، در قرآن باشد تا عقول افراد، باگسترش و انتشار دانش بشری، به آن دست یابد.
سوم: سلف صالح بیان کردهاند عجایب قرآن (که منظور معانی آن است) پایانی ندارد و اگر گفته شاطبی درست باشد، با منحصر ساختن چند بیان، عجایب وشگفتیهای قرآن به اتمام میرسد و حرف تازه ای نخواهد داشت !
چهارم: از اعجاز بزرگ قرآن همین بس که با وجود ایجاز در الفاظ در بردارنده معانی فراوانی است که علما، حتی با وجود نگارش کتاب های متعدد، هنوز هم نتوانستهاند به همه آنها پرداخته و از عهده شرح آن برآیند.
پنجم: فهم مخاطب به مقداری بود که مراد و معنای اصلی را دریابد اما فهم معانی دیگر قرآن، برای اقوام دیگر است که این اقوام نیز، برخی از آن را در مییابند و برخی را نه. و چه بسا حامل فقهی که آن را خود نفهمد ولی به مردمانی منتقل کند که ایشان، آن را دریابند.
ششم: اگر گذشتگان درباره آنچه مربوط به مقاصد قرآن بوده، سخنی نگفتهاند امروز، ما میتوانیم با بیان آنها یاریشان کنیم و ما مکلف و موظف نیستیم که از توقف وسکوت آنها نیز اکتفایشان به معنای ظاهری قرآن تبعیت کنیم و چه بسا گذشتگان به این علوم در کتابها و ابواب علمی پرداخته باشند پس چیزی جلودار ما نمیشود تا از آنها در خدمت به بیان بهتر مقاصد قرآن و بیان گستره علوم اسلامی، بهره گیریم.[۲۴۴]
بدین ترتیب ابن عاشور بار دیگر بر وجود اعجاز علمی در قرآن کریم و نیز استمرار آن برای تمامی نسلها و عصرها پافشاری میکند.
از سویی ابن عاشور میگوید: برخی علوم هستند که درک آن برای عوام ممکن است. اما برخی دیگر را، تنها خواص از عهده درک آن برمیآیند. به عنوان نمونه ذیل آیه ۲۷ آل عمران، با اشاره به واژه “تولج” که استعارهای است از پی درپی آمدن روشنایی روز و تاریکی شب، به اختلاف طول شب و روز در طول سال میپردازد و این که در دو روز از سال این تفاوت طول شب و روز، بسیار ملموس و محسوس است و همه مردم آن را درک نموده و تجربه درستی از آن دارند. رفت و آمد فصول را نیز عوام حس کنند اما اختلاف طول شب و روز در اوائل فصول را تنها علما میتوانند درک کنند.[۲۴۵]
۳-۳. تمایز قرآن با معجزات دیگر انبیا از نگاه ابن عاشور
ابن عاشور با استناد به آیه {أَوَلَمْ یَکْفِهِمْ أَنَّا أَنزَلْنَا عَلَیْکَ الْکِتَابَ یُتْلىَ عَلَیْهِمْ إِنَّ فىِ ذَلِکَ لَرَحْمَهً وَ ذِکْرَى لِقَوْمٍ یُؤْمِنُون}[۲۴۶] آیا براى آنان کافى نیست که این کتاب را بر تو نازل کردیم که پیوسته بر آنها تلاوت مىشود؟! در این، رحمت و تذکّرى است براى کسانى که ایمان مىآورند (و این معجزه بسیار واضحى است) ، با اشاره به ۵ ویژگی قرآن کریم، به علت تمایز و برتری این کتاب آسمانی، نسبت به معجزات دیگر انبیا ، میپردازد.« ۱- از عبارت «یتلی علیهم» دریافت میشود که اعجاز قرآن، عمومی است و در تمام جوامع و آفاق و عصرهای مختلف انتشار مییابد و درک اعجاز آن مختص و منحصر به گروهی خاص نخواهد بود. درحالی که معجزات حسی مثل عصای موسی و ناقه صالح معجزاتی زائل و مربوط به یک دوره زمانی بود اما قرآن، معجزه ای جاویدان است.
۲- دومین نکته و وجه تمایز قرآن با دیگر معجزات در این است که قرآن، معجزهای است که تلاوت میشود و خود، در مرتبهای رفیع تر از سایر معجزات که تنها با چشم قابل رؤیت بودند، قرار میگیرد. زیرا قرآن معجزهای است که درک آن با عقل و فکر میسر است و بدیهی است که قدرت تعقل، بالاتر از مدرکات حسی است. لذا این معجزه، برای عصر جدید که علم رو به پیشرفت و ترقی دارد، بسیار مناسب تر از سایر معجزات حسی است.
۳- مزیت سوم معجزه قرآن، از عبارت «إن فی ذلک لرحمه » برداشت میشود. خداوند متعال به منظور بزرگداشت این کتاب مقدس و بیان عظمت آن، رحمه را نکره ذکر کرده است زیرا این کتاب رحمتی است یزرگ از جانب حق تعالی که رسالت برپایی شریعت در بین مردم را بر عهده داشته و اصلاح امور دنیوی و اخروی آنان را در پی دارد. قرآن کریم علاوه بر اینکه مانند سایر معجزات، دلالت بر صدق آورنده خویش دارد، وسیلهای است برای بیان علم وحکمت و احکام و آداب. بدین ترتیب از دیگر معجزات متمایز میگردد.
۴- چهارمین مزیت این کتاب مقدس در عبارت «ذکری» نهفته است. این عبارت بیان می کند قرآن مشتمل بر مواعظ و انذار از عاقبت اعمال سوء میباشد نیز از حیات مجدد پس از مرگ خبر میدهد. لذا این معجزه از دیگر معجزاتی که صامت هستند، برتری میجوید.
۵- قرآن کریم، کتابی است که تلاوت آن میسر است و این امکان را ایجاد نموده است که عرب زبانان نیز غیر آن که اندک آشنایی با ادبیات عرب داشته باشند، می توانند خصائص قرآن نیز اعجاز آن را درک نمایند بدین ترتیب، به تفاوت آن با سحر و طلسم و جادو پی برده و آنچنان که قوم فرعون، موسی (×) را ساحر و معجزه او را سحر نامیدند، بر قرآن طعن وارد نسازند.[۲۴۷]»
۳-۴. روایت نبوی در اثبات وجود اعجاز علمی در قرآن و استمرارآن
ابن عاشور بعد از اعجاز ادبی و بلاغی از طرفداران اعجاز علمی قرآن هم میباشد و با استناد به روایت صحیحی از نبی اکرم (|) و دو نکته ابداعی موجود دراین روایت، وجود اعجاز علمی در قرآن و استمرار و فراگیری آن را اثبات میکند:
پیامبر اکرم (|) فرمود: «ما من الأنبیاء نبیء إلا أوتی- أو أعطی- من الآیات ما مثله آمن علیه البشر و إنما کان الذی أوتیت و حیا أوحاه اللّه إلی و إنی أرجو أن أکون أکثرهم تابعا یوم القیامه» یعنی هیچ پیغمبری از پیغمبران نیست مگر اینکه معجزهای از معجزات باو داده شدهاست و مردمان بسبب آن معجزه باو ایمان آوردهاند و معجزه من وحی میباشد که بمن وحی شد و باین سبب امیدوارم پیروان من در روز قیامت از همه آنان بیشتر باشد.
ابن عاشور بیان میکند در این حدیث دو نکته وجود دارد که شارحان از بیان آن غفلت کرده اند: اولین نکته مربوط به عبارت «ما من مثله آمن علیه البشر» است این عبارت اقتضا دارد هر پیامبر همراه معجزه ای خاص که باعث تعجب وشگفتی قوم خویش باشد و آنان از همآوردی با آن عاجز بمانند، به رسالت مبعوث شود. در این صورت است که مردم به صدق و راستی آن پیامبر ایمان خواهند آورد. دومین نکته مربوط به عبارت «و إنما کان الذی أوتیت وحیا» است که اقتضا دارد معجزه پیامبراکرم (|) همانند دیگر معجزات انبیا از نوع معجزات عملی نباشد ماند عصای موسی و انفجار آب و …بلکه باید از حیث لفظ ومعنا دلالت بر عجز بشرداشته باشد به این ترتیب هرکس بتواند با تدبر در آن، درک صحیحی از این اعجاز داشته باشد وبه معجزه بودن این کتاب آسمانی ایمان آورد. لذا پیامبر اکرم (|) در ادامه روایت فرمود: فأرجوا أن أکون أکثرهم تابعا» این فاء متضمن معنای ترتیب است و به این معناست که در صورتی پیامبر اکرم (|) بیشترین پیروان را خواهد داشت که معجزه آسمانی او مناسب و شایسته تمام عصرها وملتها، با وجود تمام تفاوتهایشان، قرار گیرد.
چنانکه از مقدمه تفسیر استفاده میشود، بیان آیات علمی قرآن یکی از اهداف و انگیزه های وی در نگارش این تفسیر بوده است. وی در بیان نکات علمی شیوه ای متعادل را در پیش گرفته و بیان میدارد در صورتی که مفسر در کنار تفسیر ظاهری آیه به بعضی از علوم هم اشاره کند، نه به این دلیل که قصد ومراد خداوند از این آیه حتما آن مطلب بوده است، بلکه به این نیت که شاید یکی از مقاصید خداوند متعال، توجه دادن به آن نکته علمی بوده و نیز اگر مفسر در راستای پاسخ به خرده گیری افرادی که قائل به تنافی و تعارض قرآن با علوم بشری هستند، علومی را متذکر شود و در راستای خدمت به فهم آیات قرآن برآید مورد ملامت واقع نشود.[۲۴۸]
۳-۵. گستره علوم مرتبط با قرآن
بر کسی پوشیده نیست که علم جامعه امی آن زمان از شعرهای توصیفی جاهلانه و نیز اندکی علم احبار یهود فراتر نمیرفت اما خداوند متعال در چنین فضایی و برای چنین امتی قرآنی نازل کرد که همواره دعوت به تفکر وتعقل می کند و چشم ها را به سمت فضائل علوم خیره میسازد.[۲۴۹]
ابن عاشور در ادامه مبحث قبل به چهار نوع علم اشاره میکند و بیان میدارد که از بین این علوم کدام مرتبط با قرآن بوده وکدام خارج از این حیطه میباشد:
۱-علومی مانند اخبار انبیا و امتهای پیشین، نیز تهذیب اخلاق و فقه و قوانین تشریع و اعتقادات و اصول و زبان عربی وبلاغت آن و قرآن دربردارنده تمام این علوم است.
۲- علومی که بر علم مفسر اندوخته میشود مانند حکمت و علم نجوم و ویژگیهای مخلوقات و…
۳-علوم غیرصریح در قرآن که به آن اشاره رفته یا مؤیدات آن، در این کتاب موجود است: مانند علم طبقات زمین و طب و منطق.
۴- علومی که ارتباطی به قرآن ندارد چه علوم باطل همانند فالگیری واسطوره ها یا علومی که با خدمت به قرآن تناسبی ندارند مانند علم عروض وقافیه.[۲۵۰]
با این توضیحات درمی یابیم که علم از منظر ابن عاشور دایره وسیعی دارد. ایشان ذیل آیه ۷ سوره آل عمران، در بیان علت متشابه بودن آیات مینویسد: علومی که قرآن متعرض آنها شده است علومی از جمله مسائل مابعد الطبیعه، مسائل پزشکی(مراتب النفوس )، عمران، حکمت، حقوق و… است و قرآن باید در قالب الفاظ کوتاه و نیز با توجه به فهم اندک مخاطب معانی بلندی را به تصویر بکشد.[۲۵۱]
۳-۶. مراد از آیه «تبیانا لکل شیء »در التحریر والتنویر
اگر چه ابن عاشور، موافق تفسیر علمی قرآن کریم بوده است اما برخلاف اشخاصی که با تمسک به آیه {ونزلنا الیک الکتاب تبیانا لکل شیء}[۲۵۲] بر این باورند که تمام علوم در قرآن بیان شده است ایشان معتقدند مراد خداوند از تبیانا لکل شیء، حفظ مقاصد دینی است که با اصلاح فردی، اصلاح جامعه و اصلاح نظام اسلامی تحقق مییابد. وی اشاره های علمی که در قرآن وارد شده است را کلام الهی میداند که هدف از آنها هدایت وارشاد بشر است وروح دعوت واصلاح بر تمام آیات سایه افکن است. به بیان وی، کل شیء افاده عموم میکند اما مراد عموم عرفی است و دائره آن، آموزه هایی است که ادیان وشرایع با خود به همراه میآورند مانند: اصلاح نفس، اکمال اخلاق، پایداری واستحکام جامعه بشری ،شناخت حقوق ونیز فهم آنچه دعوت الهی برآن مبتنی است مانند استدلال بر یگانگی خداوند وصدق وراستی رسول گرامی اسلام (|) .نیز دیگر موارد که در کنار این مسائل میآید مانند حقایق علمی مربوط به جهان هستی، وصف احوال امت ها و علل رستگاری وشقاوت آنها و پند دادن به آثار امت های پیشین و نیز در کنار تمام این موارد اشاراتی هم به اسرار و نکاتی از اصول علم و معارف صحیح داشته ونیز ترغیب و ترهیب را در بردارد و بدین ترتیب این قرآن تبیان لکل شیء میباشد تا مشتاقان در آن نگریسته و اندیشه کنند نیز در برگرفتن تمامی این معانی در یک عبارت موجز {ونزلنا الیک الکتاب تبیانا لکل شیء} خود از بدیعترین اعجاز قرآن کریم به شمار میآید.[۲۵۳]
۳-۷. قول به تفصیل و شرط تطبیق صحیح علوم با آیات قرآن
بعضی از بزرگان، تفسیر علمی به شیوه تحمیل و تطبیق را رد کرده اما تفسیر علمی بدون تحمیل یا تطبیق را عملا میپذیرند. تطبیق در این جا به این معنی است که مفسر در ابتدا یک نظریه علمی را انتخاب کند و سپس آیات موافق آن را از قرآن بجوید وآیات مخالف آن را تأویل کند که این عمل در نهایت منجر به تفسیر به رأی میشود. ولی اگر تفسیر علمی به معنی موافقت ظاهر قرآن با مطالب علمی باشد، بلااشکال است زیرا تحمیل و تفسیر به رأی در آنها در کار نیست.[۲۵۴] از ضوابط لازم در جهت تعامل با قضیه اعجاز علمی قرآن کریم، حسن فهم نسبت به متون قرآن کریم و آگاهی به دلالت الفاظ و قواعد زبان عربی و اسالیب آن ، آگاهی از اسباب النزول وناسخ و منسوخ و عام و خاص و مطلق و مقید و مجمل ومبین ، فهم روایات تفسیری ، جمع آوری آیات مربوط به آن موضوع خاص در تمام قرآن، مراعات سیاق آیات، عدم تکلف در تطبیق آیه با نظریه اثبات نشده علمی، عدم خوض در قضایای غییبی مطلق مثل کنه ذات باریتعالی و غیره را برشمرده اند.[۲۵۵]
ابن عاشور نیز در این باره بیان میکند: تفسیرعلمی اگر از معنای ظاهر و لفظ آیه خارج نشود و در صورت خروج هم دلیل و قرینه ای برآن باشد و تکلف آشکاری در تطبیق آن تفسیر با آیه صورت نگیرد و همانند تفاسیر باطنیه از معنای اصلی خود خارج نشود، با این شروط هر حقیقت علمی و به هر مقدار که فهم بشر بدان دست مییابد، میتواند مراد خداوند قرار گیرد.
با بررسی این تفسیر به نظر میتوان گفت ابن عاشور، خود چندان به این شرط پایبند نبوده است، به عنوان نمونه ذیل آیه ۴۱ سوره رعد { أو لم یروا أنا نأتی ننقصها من أطرافها} بیان میدارد مراد از نقصان در این آیه، نقصان اهل زمین میباشد نه خود آن، و « الأرض» در این جا همانند آیه ۸۲ سوره یوسف {واسئل القریه}، مجاز برای اهل روی زمین، به کار رفته است. ایشان در ادامه، از قول اکثر مفسران نقل میکند که مراد از آن، سرزمین های کفار است که به دست مسلمین فتح میشود و به این ترتیب از تصرف وتسلط کفار خارج شده و نقصان مییابد .
اما روشن است که اگر به ضمیر «ها» در دو کلمه تنقص و اطراف، توجه شود مشخص میگردد که ضمیر به خود زمین برمی گردد .در آن صورت کاسته شدن از خود زمین میتواند مطرح باشد و آیه میتواند به موضوع بسیار شگرفی در علم زمین شناسی اشاره داشته باشد که پوسته زمین در اثر عوامل مختلف از اطراف خورده شده و از آن کاسته گشته و قطر آن کوچکتر میشود. یا اینکه میتواند اشارهای علمی باشد به جدا شدن و فاصله گرفتن قارهها از همدیگر که در گذشته به صورت یکپارچه بود.[۲۵۶]
ابن عاشور، از آنجا که در ادامه آیه ۴ سوره رعد به باغ های انگور و زراعت وخرما اشاره شده مراد از قطع متجاورات را هم، زمین های مختلف کشاورزی وباغ وگیاهان ومیوه های متنوع آنها نسبت داده است. آیا نمیتوان گفت وجود قطعات مختلف صرفا شامل زمین های کشاورزی وباغ ها نمیشود بلکه به معنای عام بیان شده است ؟! در این صورت این آیه، به وجود قطعات مختلف پوسته زمین که تنها در دهه های اخیر با پیشرفت علم زمین شناسی به آن پی برده اند، میتواند اشاره داشته باشد .اما ابن عاشور بیان میدارد که مراد از قطع متجاورات، ذات زمین ها نیست بلکه مراد درختان وتنوع میوه هاست.[۲۵۷]
۳-۸. کمیت آیات مربوط به اعجاز علمی در تفسیر التحریر والتنویر
با بررسی آیات کل قرآن کریم در سی جلد این تفسیر، مشاهده میشود ابن عاشور در حدود کمتر از سی آیه از آیات مربوط به اعجاز علمی، تصریح دارد.(در ادامه به مجموع این آیات میپردازیم). گرچه این مقدار، در برابر کل آیات قرآن کریم، رقم ناچیزی است، اما به نظر نمی توان بر مفسر از این حیث خرده ای گرفت، زیرا ابن عاشور به دنبال بیان اعجاز علمی در تمام آیات نبوده اند و چه بسا تک تک آیات قرآن هم این نوع از اعجاز را نتوان مشاهده کرد. همانطور که خود در ادامه این مطالب ذکر میکند: «هذه الجهه من الإعجاز إنما تثبت للقرآن بمجموعه أی مجموع هذا الکتاب إذ لیست کل آیه من آیاته و لا کل سوره من سوره بمشتمله على هذا النوع من الإعجاز»[۲۵۸] یعنی این نوع از اعجاز، اثبات میکند که قرآن در مجموع، معجزه میباشد، زیرا هر آیه و یا هر سوره قرآن مشتمل بر این نوع از اعجاز نمی باشد .
[شنبه 1400-08-01] [ 08:02:00 ب.ظ ]
|