بررسی تاثیر تعارض در محیط کار بر فرسودگی شغلی با توجه به نقش ... |
۶- تعداد روزهای کاری و جمع ساعات کار هفتگی در محدوده پیش بینی شده در قوانین کار.
۷- کاهش یا حذف حرکات غیرضروری در کار و انجام دادن کار با سرعت متعادل.
۸- ایجاد تنوع در محیط کار.
۹- استراحتهای کوتاه بین کار.
۱۰- پرهیز از اضافهکاری زیاد و غیر ضروری به ویژه در کارهای سخت.
۱۱- استفاده از تعطیلات و مرخصیهای قانونی که به تمدد اعصاب و افزایش قدرت جسم و روان کمک می کند.
۱۲- کار نکردن در ساعات شب در صورت امکان، چون در هنگام شب خستگی زودتر به سراغ کارکنان می آید.
۱۳- توجه به رفاه کارکنان و تشویق آنها به انجام ورزش و تفریحات سالم.
۱۴- توجه به وضعیت روانی کارکنان در خارج از محل کار.
۱۵- مصرف نکردن بیش از حد مواد محرکزا، مثل قهوه و چای.
۱۶- عدم مصرف دخانیات، مواد مخدر و داروهای آمفتامین.
۱۷- استراحت و خواب کافی (ساعتچی، ۱۳۸۲).
۲-۱۰- تعارض
امروزه نیروی انسانی به عنوان اصلیترین دارایی و پیچیدهترین عنصر سازمانها مطرح است، وجود همکاری و همدلی بین این منابع ارزشمند از جمله مهمترین عوامل اساسی برای موفقیت در همه سازمانها است. تعارض در سازمان اجتنابناپذیر و لزوماً برای سازمان غیرضروری نیست، تعارض می تواند خلاقیت را بیشتر و نوآوری و تغییر را ترویج دهد و یا ممکن است باعث اتلاف و تحلیل انرژی و منابعسازمان شود، تعارض پدیدهای است که آثار مثبت و منفی روی عملکرد افراد و سازمانها دارد، استفادهصحیح و موثر از تعارض موجب بهبود عملکرد و ارتقای سطح سلامتی سازمان میگردد و استفادهغیر مؤثر از آن موجب کاهش عملکرد و ایجاد کشمکش و تشنج در سازمان می شود (رستگارخالد، ۱۳۸۱).
استفاده مؤثر از تعارض مستلزم شناخت و درک کامل ماهیت آن و همچنین علل خلق کننده و کسبمهارت در اداره و کنترل آن است. اگر تعارضها سازنده باشند موجب بروز افکار نو و خلاق میشوند و زمینه تغییر و نوآوری و تحول سازنده را در سازمان فراهم میسازند و در نهایت به مدیریت کمک می کنند به اهداف سازمانی خویش نائل آید. برای مدیریت صحیح تعارض بایستی مدیران آنرا به عنوان نیرویدائمی بشناسند و با برخورد سازنده و صحیح در جهت پویائی سازمان، آن را مدیریت نمایند. بنابراین توانایی هدایت و کنترل پدیده تعارض در سازمانها از مهمترین مهارت های مدیران است که مدیران امروز نیازمند آن هستند. امروزه صاحبنظران و اندیشمندان بر اهمیت و نقش نیروی انسانی به عنوان عامل توسعهدر هر کشور واقفند و بر آن تأکید دارند، بنابراین توجه به روحیه و انگیزه های انسانی در هر سازمان از اولویت بالایی برخوردار است. مهمترین سرمایه هر سازمان، نیروی آن است. هنگام پیوستن نیروی انسانیبه سازمان، آنها مجموعه ای از خواستها، نیازها و آرزوهای خود یعنی انتظار شغلی را به همراه میآورند.
رضایت شغلی به عنوان مهمترین نگرش، به طرز تلقی یا قضاوتی که کارکنان نسبت به شغل و سازمانخود دارند باز میگردد. منظور از رضایت شغلی زیاد آن است که وی به طور کلی شغل خود را دوستداشته و برای آن ارزش قائل است و نگرش مثبتی نسبت به آن دارد. رضایت مشتری و ارباب رجوع در صورتی عملی خواهد شد که تکریم کارکنان و جلب رضایت مادی و معنوی آنان در سرلوحه امور قرار گیرد و مطالبات مدیران و کارکنان به موقع برآورده شود (شیری، ۱۳۸۰). انسان ماشین نیست که بخشی از آن نیاز به تعمیر داشته باشد، بلکه سیستم به هم پیوستهای است که ضعف در هر یک از حلقههای به هم پیوسته آن آسیبی جدی به عملکرد این سیستم وارد می کند. در کشورهای پیشرفته مدیریتها با توجه به نیازهایاساسی کارکنان استوار است و رضایت شغلی کارکنان علاوه بر اینکه توجه به کرامت انسانهاست، بلکه در افزایش بهرهوری نیز مورد توجه قرار میگیرد، اما بایستی توجه داشت که رضایت شغلی کارکنان اهمیت بسزاییدارد، در نتیجه مدیران باید با دقت نظر خاصی به آن بنگرند و با چگونگی اداره و مدیریت تعارضو اختلاف در سازمان میتوانند نقش مهمی در رضایت کارکنان ایفا نماید. گرچه تعارض ممکن استدر شرایط خاصی مشکل آفرین باشد و عملکرد و رضایت شغلی سازمان را کاهش دهد ولی با درک جامعاز علل شکل گیری تعارضات و با بهرهمندی خردمندانه از روشها و سبکهای مدیریت تعارض، میتوانتعارض را کنترل و از سطح مطلوب آن درارتقاء رضایت شغلی بهره جست که این امر مستلزم شناختسطح رضایت شغلی و نیز سبک مدیریت تعارض مدیران میباشد (کاظمپور، ۱۳۸۴).
۲-۱۱ مفهومتعارض
بیشتر انسانها از واژه تعارض و تضاد، دعوا و زد وخورد و یا جنگ را استنباط می کنند. تعارض جزء طبیعی و عادی و جنبه اجتنابناپذیر زندگی امروز است، ولی متاسفانه به دلیل عدم مدیریت صحیح، بیشتر به ستیزهجویی و دشمنی مبدل شده است لذا امروزه، به تعارض به عنوان یک پدیده منفی نگاه می کنند. فراگیری مدیریت تعارض برای بهبود، انطباق و بهره گیری از تغییر و تحول، یک سرمایه گذاری حیاتی برای خود فرد، خانواده و سازمان به شمار می آید. مدیریت خوب تعارض، ما را در برابر تغییرها، محفوظ نمیدارد و بدین معنی نیست که همواره با داشتن این مهارت، به خواسته های خود دست خواهیم یافت، بلکه ما را قادر میسازد با تحولات جدید، آشنا شده برای مقابله با تهدیدها و استفاده از فرصتها راه حلهای مناسب بیابیم. در فرهنگ لغات فارسی، تعارض به معنای «متعرض و مزاحم یکدیگر شدن ، باهم خلافکردن و اختلاف داشتن » معنی شده است (نوربخش، ۱۳۷۹).
از تعارض تعاریف زیادی بعمل آمده است. چند نمونه از این تعاریف، تعارض را اینگونه تشریح میکنند: «تعارض رفتاری است که به وسیله برخی از اعضاء سازمان در جهت مخالفت با دیگر اعضاء صورت میگیرد». «تعارض فرآیندی است که موقعی بوجود می آید که یک طرف چنین درک کند که طرف مقابل در پی مقابله با اوست یا آنکه میخواهد مانع رسیدن وی به هدف مورد نظرش بشود» یا «تعارض وقتی شکل میگیرد که فعالیتهای ناسازگار رخ دهند». «تعارض فرآیندی است که در آن نوعی تلاش آگاهانه به وسیله الف انجام میگیرد تا تلاش های را خنثی کند؛ البته از طریق سدکردن راه او، که در نتیجه در مسیر نیل به هدف مستأصل می شود؛ یا آن که الفبدان وسیله برمیزان منافع خود میافزاید» (رابینز، ۱۳۸۹). «پوتنام وپول[۳۶]، تعارض را تعامل افراد وابسته به هم که درک متفاوتی از اهداف، مقاصد و ارزشها دارند، میداند که هر کدام طرف دیگر را مخالف این اهداف میداند» .«تامپسون[۳۷]تعارض را هر رفتاری که از جانب – اعضای یک سازمان به منظور مخالفت با سایر اعضاء سر بزند میداند» .«لوسیر[۳۸]تعارض را شرایطی میداند که در آن مسائل مورد توجه در طرف ناسازگار و ناهماهنگ به نظر برسد». «لورنز[۳۹]که به عنوان پیر دانش «رفتارشناسی حیوانات» اشتهار دارد، تعارض را مخصوص انسان نمیداند، او در کتاب «تهاجم»، تعارض را جنگ غریزی حیوان یا انسان علیه هم نوعان خود میداند . بنابراین به عقیده او اگر شیری یک بزکوهی را بدرد یا انسانی حیوانی را شکار کند نباید آنرا تعارض نامید بلکه موقعی اطلاق تعارض درست است که شیری شیر دیگری را بکشد. از نظر لورنز، تمام اعضای یک نوع، دارای مرزها وحدودی هستند که همه آن را میشناسند و چنانچه عضوی به زور از این مرزها بگذرد و به مرز دیگری تجاوز کند تعارض بوجود می آید» (مشبّکی، ۱۳۸۷).
۲-۱۲ تعارضدرگذشتهوحال( جنبه هایمثبتومنفیآن)
در گذشته یک فرضیه عمومی مطرح بود که تعارض را به عنوان یک نیروی ویرانگر تلقیمیکرد و مدیریت سازمان باید با واکنشهای منفی خود آن را از بین میبرد و چنین تصور میشد که وجود اختلافها، تفاوتها وتعارضات موجب از هم پاشیدگی سازمان و کاهش ارزش و اعتبار مدیریت می شود. «التون مایو[۴۰]تعارض در سازمان را یک بیماری اجتماعی میدانست و در مقابل آن به همکاری به عنوان یک وضع همراه با سلامتی مینگریست. به همین دلیل، اکثر مدیران در گذشته درصدد در نطفه خفه کردن هر گونه تفاوت و مقابله و سرکوب عاملان تعارض برمیآمدند» (هچ، ۱۳۸۸).پیشرفتهای بعدی در علوم رفتاری نشان داد که تعارض پیامد منطقی و بدیهی هر سازمان است چرا که افراد مختلفی که در سازمانها به ، هر کدام دارای ویژگیهای شخصیتی، اجتماعی وفرهنگی خاصی هستند که بروز تعارض را در سازمانها اجتناب ناپذیر کرده است . بنابراین وجود تفاوت و اختلاف، الزاماً زیانآور و مخاطرهآمیز نیست. «مری پارکرفالت[۴۱]از اولین کسانی بود که به مسأله تعارض به عنوان یک موضوع الزاما ًبد که بتواند در مدیریت اختلال بوجود آورد نمینگریست .او میگفت که میتوان با روابط انسانی مطلوب از تعارضدر راه پیشبرد اهداف سازمان استفاده کرد». «ایوان[۴۲] نیز در مقالهای اعلام می کند که نباید تعارض را به صورت یک جانبه نفی کرد و آن را مضر دانست زیرا مضر یا مفید بودن تعارض بستگی به افراد، سازمان و موقعیت و روشهای مدیریت دارد» (نوربخش، ۱۳۷۹).
«فوردی[۴۳]بیان میدارد که تعارض در سازمان سبب انتقال سبک رهبری از روش مشارکتی و آزادی خواهانه به روشخودکامه می شود. دلیل آن این است که گروهی که تحت فشار و یا در حال تعارضاست، نیاز به هدایت و کنترل مستقیم و محکمتری دارد، که این خود می تواند مدیر را به سمت خودکامگی سوق دهد». «به عقید هتاننبوم[۴۴]برخورد درست با تعارض باید صورت پذیرد زیرا تعارض ممکن است مانند سدی جلو ارضاء نیازها را بگیرد و موجب کاهش علاقه و انگیزش کارکنان در سازمان شود». «بارون تعارض را چون شمشیری دولبه میداند که مثبت و یا منفی بودن آن وابسته به چگونگی بکارگیری اینکه چه کسی آن را بکار میبردارد؛ او پیدایش احساسات و نگرشهای منفی، فشار و موانع ارتباطی کاهش اثر بخشی سازمان را از عواقب منفی تعارض میداند». بنابراین چنانچه مدیریت بتواند از نیروها، اختلاف نظرها و تفاوتهای موجود با مدیریت درست بهره گیری کند ، همین تفاوتها موجب رشد افراد و سازمان می شود، همین نگرش سبب پیدایش بحث جدیدی تحت عنوان مدیریت تعارض[۴۵]شد (آلموست[۴۶]، ۲۰۱۰).
۲-۱۳ دیدگاه های مربوط به تعارض
اگر به تحولات دانش مدیریت پس از انقلاب صنعتی نگاهی اجمالی بیندازیم، میبینیم سه دیدگاه درباره تعارض وجود دارد:
۱-دیدگاه نظریهپردازان کلاسیک مدیریت (دیدگاه سنتی)
طرفداران این دیدگاه تعارض را با واژه هایی چون؛ سرکشی، تمرد، تخریب و بینظمی مترادف میدانند و چون زیانآور هستند، لذا بایستی از آنها دوری جست و در نتیجه مدیر سازمان مسؤلیت دارد سازمان را از شر تعارض برهاند. در این دیدگاه فرض بر این بود که تعارض بد و زیانبار است زیرا تعارض بار منفی داشت و میبایستی از آن اجتناب میشد. «صاحبنظران مدیریت علمی، نظیر تیلور[۴۷]، بر این باور بودند که هر گونه تعارض در نهایت اقتدار مدیریت را تهدید می کند و بنابراین باید از آن پرهیز شود و فوراً حل و فصلگردد» (رضائیان، ۱۳۸۰).« دیدگاه سنتی هماهنگ با نگرشهایی بود که در دو دهه۱۹۳۰و۱۹۴۰ درباره گروه رواج داشت. نتیجه تحقیقاتی که انجام شد (نمونه آن تحقیقات هاثورن بود) نشان میداد که نتیجه تعارض زیانبار است و علت بوجود آمدن تعارض، نبودن ارتباطات مناسب و اعتماد بین افراد بود و نیز اینکه مدیران در برابر نیازها و خواسته های کارکنانشان کوتاهی میکردند» (رابینز، ۱۳۸۹). این گروه چون تعارض را بد مضر و زیانبار قلمداد می کنند و برای اجتناب از آن پافشاری می کنند راهحل سادهای برای بررسی رفتار افرادی که در داخل سازمان موجب پیدایش تعارض میشوند ارائه می کند. این نظریه چون سازمان را یک مجموعه هماهنگ و منسجم میداند که برای یک منظور مشترک به وجود آمده است. طبق این نظریه نباید در سازمان هیچ گونه تعارضی وجود داشته باشد. بر این اساس وجود تعارض را نشانه ضعف مدیریت و یا تلاش عمدی افراد مشکل ساز میدانند. بنابراین از کارکنان زیر دست هیچ انتظار اعتراض به تصمیمات مدیریت نمیرود و اگر چنین شود، آن را یک ضد ارزش تلقی می کنند و آن را از سیستم خارج مینمایند.
۲-دیدگاه مکتب روابط انسانی (رفتاری)
نظریهپردازان مکتب روابط انسانی تعارض را امری طبیعی و اجتنابناپذیر میدانند، و معتقد هستند که نمیتوان از ایجاد آن جلوگیری کرد و یا آن را حذف نمود اما میتوان آن را به حداقل رساند. تعارض در هر سازمانی پیامدهای حتمی و مسلمیخواهد داشت، ضرری ندارد و به طور بالقوه نیروی مثبتی را برای کمک به عملکرد سازمان ایجاد می کند. «دیدگاه روابط انسانی درباره تعارض از آخرین سالهای دهه ۱۹۴۰ تا نیمه دوم دهه ۱۹۷۰رواج داشت» (رابینز، ۱۳۸۹).
«کلید موفقیت سازمان در ساختار رسمی، قوانین، مقررات و نظم نهفته نیست بلکه در خلاقیت، تأثیر پذیری و قابلیت انطباق میباشد، بنابراین موفقیت سازمان نیازمند تعارض است، چرا که دیدگاه های متفاوت –میتوانند با هم بر سر یک میز مذاکره قرار گیرند و راههای جدید را جهت آنچه می تواند خلق شود بررسی کنند. تضاد آشکار بین افراد به عنوان نشانهای از سلامت سازمان محسوب می شود چرا که چنین تضادی می تواند مشکلات نهفته سازمان را نمایان سازد و آنها را حل کند و نیز با ایجاد تنش و از میان برداشتن «رضایت بیش از خود» راه را برای انجام تغییرات هموار نماید» (قلیزاده، ۱۳۸۹).
بنابر آنچه گفته شد نوع برخورد با تعارض در دیدگاه مکتب روابط انسانی با روش سنتی حل و فصل تعارض منافات دارد. در روش سنتی بر کنترل مدیریتی از بالا به پایین به عنوان ابزار ابتدایی برای حل مسأله تعارض تأکید می شود در حالی که در نظریه رفتاری به مشارکت کارکنان از پایین به بالا در رفع مسأله تعارض اهمیت داده می شود.
۳-دیدگاه تعاملگرایان
سومین نظریه و مهمترین دیدگاه اخیر، مبنی بر این است که تعارض نه تنها می تواند یک نیروی مثبت در سازمان ایجاد کند، بلکه همچنین یک ضرورت بدیهی برای فعالیتهای سازمانی به شمار می آید که به این نگرش، نظریه تعامل تعارض میگویند. «اگر چه از دیدگاه روابط انسانی باید تعارض را پذیرفت، ولی در دیدگاه تعامل بدین سبب پدیده تعارض مورد تأکید قرار میگیرد که یک گروه هماهنگ، آرام و بیدغدغه مستعد این است که به فطرت انسانی خویش برگردد؛ یعنی احساس خود را از دست بدهد، تنبلی و سستی پیشه کند و در پدیده های تغییر، تحول و نوآوری هیچ واکنشی از خود نشان ندهد. نقش اصلی این شیوه تفکر درباره تعارض این است که این پدیده، رهبران گروه را وادار کند تا در حفظ سطح معینی از تعارض در گروه بکوشند و مقدار تعارض را در حدی نگه داشته که بتواند گروه را زنده، باتحرک، خلاق و منتقد به خود نگه دارد» (رابینز، ۱۳۸۹ ). «بنابر نگرش نوین، تعارض پدیده زائدی نیست که بتوان آن را قطع و حذف کرد بلکه ریشه آن بنیادی است و میبایست ابتدا شناخته و پذیرفته شود سپس در جهت مقابله با آن کوشید. البته در مکتب تعامل منظور این نیست که هر نوع تعارضی و با هر شدتی خوب است بلکه آن دسته از تعارضاتی مورد تأیید است که اهداف گروه و سازمان را تقویت کرده، عملکرد آن را بهبود بخشد .از این رو در سازمانهایی که تعارضهای مداوم و بزرگ وجود دارد می تواند عملکرد سازمان را در جهت منفی سوق دهد و حتی ممکن است ادامه حیات مؤسسه را به خطر اندازد» (مشبّکی، ۱۳۸۷).
بنابراین در نظریه تعامل گرایان سازمان عاری از تعارض، سازمانی ایستا، بیتحرک و غیرحساس نسبت به تغییر قلمداد میگردد. تعارض موقعی که منجر به جستجو و دستیابی به روشهای بهتر انجام کارها شود و راضی بودن به وضع موجود را بر هم زند، سازنده و مفید است .بدیهی است در نظر تعاملگرایان همه تعارضات سازنده و مفید نمیباشند در چنین وضعیتی مدیریت باید در صدد کاهش تعارضات برآید.
۲-۱۴ تقسیم بندی تعارضات سازمانی
۲-۱۴-۱ تعارض برحسب طرفهای تعارض
نوعی از دستهبندی تعارض، بر اساس طرفهای تعارض در سازمان میباشد. بر این اساس پنج نوع تعارض در سازمانها مشاهده میشود:
-
- تعارض درون فردی
-
- تعارض میان افراد
-
- تعارض درون گروهی
-
- تعارض میان گروهی
-
- تعارض میان سازمانها (برازجزایری، ۱۳۷۷).
۲-۱۴-۱-۱ تعارض درون فردی
این نوع تعارض دردرون فرد اتفاق میافتد و زمانی رخ میدهد که فرددر جهت رسیدن به اهداف به مانعی برخورد کند.نوع دیگر تعارض درون فردی تعارض در هدفاست که به سه صورت است:
الف) تعارض خواست ـ خواست. فردتلاش میکند از بین دو هدف مطلوب یکی راانتحاب کند،این نوع تعارض کمترین اثر را بررفتار سازمانی وحداقل فشار عصبی رابر روی فرد دارد، به عنوان مثال انتخاب بین دو شغلدر دو سازمان معتبر.
ب) تعارض اجتناب -اجتناب. فرد تلاشمیکند از بین دو گزینه یا بیشتر که دارای پیامدهایمنفی یکسان هستند یکی را انتخاب کند.زمانی پیش می آید که فرد بخواهداز دو هدف اجتناب کند،اما امکان احتراز از هردوی آنها وجود ندارد، مانند فردی که برای رهایی از بیکاری باید از بین دوشغلی که مطلوب نیستند یکی را انتخاب کند.
فرم در حال بارگذاری ...
[یکشنبه 1400-08-02] [ 10:59:00 ق.ظ ]
|