در ۱۱ شعبان ۱۳۳۶ ق یک ستون نظامی تحت فرماندهی کلنل اورتون از شیراز حرکت کرده و به سرعت به سمت خان زنیان پیشروی کرد. هدف ظاهری این ستون کمک به پاسگاه خان زنیان بودکه تحت محاصره قشقایی‌ها قرار داشت، اما در حقیقت انگلیسی‌ها سعی داشتند با بهره گرفتن از نیروی اندک خود طی یک عملیات سریع ضربانی بر قلب اردوی قشقایی وارد آورند. امید آنها این بود که قشقایی‌ها غافلگیر شوند و انگلیسی‌ها، پیروزی آسانی را همانگونه که در شمال شرق شیراز به دست آورده بودند، کسب کنند. جنگ در جنوب ده شیخ، روستایی در مسیر شیراز – کازرون بین چنار راهدار و خان زنیان ، آغاز شد. اردوی صولت در کناره شرقی رود قر، آقاج و نزدیک دارنگان واقع شده بود. نیروهای انگلییس در پیشروی از ده شیخ به سمت خان زنیان در ۱۳ شعبان ساعت ۷ بامداد با گروهی از قشقایی‌ها بر فراز تپه سنگری درگیر شدند.[۲۶۵]
منابع انگلیسی می‌نویسد که هدف قشقایی‌ها ازاین درگیری این بود که پس از درگیری، در امداد جاده ده شیخ خان زنیان عقب نشینی کرده و نیروهای انگلیسی را به دنبال خود به طرف غرب بکشند و نیروهای اصلی قشقایی از سمت جنوب یعنی خان خویس (خان خبیص) و آق چشمه به سمت شمال پیشروی و جاده را از شرق نیروهای انگلیسی قطع کنند و انگلیسی‌ها کاملاً به محاصره بیفتند.[۲۶۶]
ولی برخلاف حدس و گمان انگلیسی‌ها، هدف نیروهای قشقایی آن بود که راه انگلیسی‌ها را سد کنند. بنابراین سردار عشایر به اردوی خان خبیص که افراد طوایف کشکولی و دره شوری در آنجا مستقر بودند پیغام فرستاد که به هر طریق ممکن جلوی حرکت انگلیسی‌ها را بگیرند. علاوه بر این صولت الدوله صد نفر قراول به سرکردگی اسماعیل خان کلانتر نمدی به بالای آق چشمه فرستاد که با نیروهای انگلیسی درگیر شدند.[۲۶۷]
پایان نامه - مقاله - پروژه
پس از شروع درگیری، نیروهای انگلیسی با هدف تصرف ارتفاعات حرکت کردند و در نتیجه کوه پهن را متصرف شدند و اردوی صولت الدوله که غافلگیر شده بود با توپ و مسلسل گلوله باران شد. غافلگیری اردوی سردار عشایر ضربه مهلکی به قشقایی‌ها وارد آورد. هدف انگلیس‌ها انهدام اردوگاه مرکزی قشقایی بود. تنها پس از تصرف کوه و سرازیر شدن انگلیسی‌ها به دامنه جنوبی ارتفاعات، قشقایی ها به هدف انگلیسی‌ها پی بردند و در این مرحله بود که گروه‌هایی از شجاع‌ترین افراد قشقایی دست به حمله زدند تا جلو پیشروی قشون انگلیس را بگیرند. این گروه ها نیروهای انگلیسی را از جناح‌های مختلف مورد حمله قرار دادند. حملاتی که هر چند تلفات سنگینی برای قشقایی ها در پی داشت اما پیشروی انگلیسی‌ها را متوقف کرد.[۲۶۸]
جیمز مابرلی در توصیف سواران قشقایی می‌نویسد: «اسب های توانمند و چالاکشان از هر نشیب و فرازی می‌گذشتند و عشایر که تا بن و دندان مسلح بودد،دراین نبرد شجاعانه جنگیدند و برای حمله به طرف مقابل یا محاصره آن‌ها، از هیچ فرصت فروگذار نکردند.[۲۶۹] قشقایی ها توانستند در یکی از این حملات، ماژور بروس، فرمانده عملیات کوه پهن را از میان بردارند ولی در ضمن برخی از شجاع‌ترین افراد نیز را نیز از دست دادند. از جمله آقا خان بیگ دره شوری به همراه برادرش و شمشیر صفی خانلو و مشهدی غریب که خدای کله لو و حمزه بیگ طیبلو.
اینان از سرداران بنام قشقایی و ستون فقرات نیروی جنگی طوایف خود بودند. تعداد مجروحین به حدی بود ک بسیاری از خوانین و کلانتران بزرگ نیز مجروح شده بودند.[۲۷۰] جنگ به مدت ۱۳ ساعت یعنی تا ۷ شب به طول انجامید و قشون انگلیس توانست قسمتی از منطقه سیاخ را اشغال کند. اردوی سردار عشایر به ارتفاع سیاخ پناه بردند. علت پیشروی مجدد انگلیسی‌ها، کم شدن آب در اردوی سردار عشایر بود که آنان مجبور به عقب نشینی شدند و کلیه سنگرهایی را که تا آن ساعت از دشمن گرفته بودند را تخلیه کردند. با این وجود سردار عشایر خود فرماندهی مقاومت را بر عهده گرفت و یا عده کمی در یکی از سنگرها متحصن شد و به جنگ ادامه داد. قریب ۳ ساعت توپخانه دشمن سنگر سردار عشایر را گلوله باران کردند. اما سردار کلیه حملات آنها را دفع کرد و چون قشقائیان، پافشاری پیشوای خود را دیدند، آنها نیز مجدداً حملات سختی کردند تا مواضع از دست رفته را مجدداً باز پس گرفتند و انگلیسی‌ها وادار به عقب نشینی شدند و پاسگاه خان زنیان با اسلحه و مهمات فراوان به دست قشقایی ها محاصره و خلع سلاح شدند و عده‌ای از نیروهای آن اسیر و تعدادی از افسران انگلیسی کشته شدند.
نتیجه ۱۳ ساعت جنگ به شرح ذیل: عده شهدای قشقایی ۹۲ نفر، مجروحین ۱۳۶ نفر و ۴۰۰ رأس اسب کشته و مجروح شدند، خود سردار عشایر، سهراب خان همشیره زاده‌اش، حسین خان دره شوری، ابوالفتح خان کشکوی، مسیح خان فارسیمدان، عبدالحسین خان بهارلو و یک عده از نوکرهای شخصی سردار عشایر جز مجروحین بودند. اما عده مقتولین انگلستان ۸۰۰ نفر و ۱۳۰۰ نفر مجروح و درگیر ودار جنگ، انگلیسی‌‌ها شب هنگامه طی شکستی سخت ۲۰۰ قبضه تفنگ و ۲ عراده توپ خود را آتش زده و فرار کردند.[۲۷۱] اما ۱۵ روز بعد از اطراف و اکناف فارس، نیروهای تازه نفس مجاهدین ایلات و عشایر به میدان جنگ روی آوردند و عده مجاهیدن به ۶۰۰۰ نفر رسید. همین که سردار عشایر عده حاضر را برای جنگ و محاصره شیراز کافی دید، نامه‌ای به ناصر دیوان نوشت که باید شیراز را محاصره کنیم و از ناصر دیوان خواست که با تفنگچیان خود به مسجد بردی (۲ فرسنگی شمال غربی شیراز) بروند و به کشکولی‌ها و دره شوری‌ها هم دستور داد که چنار راهدار را تصرف کنند و به کازرونی ها کمک کنند و به تدریج به شیراز نزدیک شوند. ناصر دیوان فراشباشی، محمد خان و جعفرخان را با عده‌ای به مسجد بردی روانه کرد و کشکولیان و دره شوری‌ها به چنار راهدار وارد و پس از شکست دادن قشون هندی، خود را به کشن رسانیدند و باغهای اطراف آنجا را تصرف کردند. سردار عشایر خود با سه هزار سوار تازه نفس به کمک مجاهدین می‌شتابد و باغ عفیف‌آباد و باغ محمدیه به دست مجاهدین می‌افتد. در ۲۹ شعبان آب شهر توسط قشقایی‌ها قطع و محاصره تکمیل می‌شود و دشمن با دادن تلفات بسیار، شکست فاحش خورده به داخل شهر پناه می‌‌برند و پاسگاه‌ها یکی پس از دیگری سقوط کرده و قدرت تهاجمی دشمن کاملاً سلب می‌شود. اما انگلیسی‌ها برای نجات خود و ضربه زدن به قشقایی‌ها که در احمد آباد و کشن بودند حمله نهایی خود را آغاز می‌کنند و پس از اشغال مواضعی، عقب نشینی می‌کنند که در هنگام عقب نشینی، قشقایی‌ها موفق می‌شوند ضربات مهلکی بر آنها وارد سازند که انگلیسی‌ها مجدداً به داخل شهر پناه می‌برند.[۲۷۲]
در سوی دیگر اردوی قشقایی خود را برای حمله نهایی آماده می‌کرد. صولت الدوله قصد داشت با قطع راه‌های کمک رسانی به شهر از طریق محاصره شهر، همزمان با بروز یک شورش داخلی در شهر با حمله‌آی سراسری آخرین ضربه را بر انگلیسی‌ها وارد و آنها را از کشور خارج کند. وخامت اوضاع، انگلیسی‌ها و فرمانفرما را به فکر چاره‌جویی انداخت.[۲۷۳] و تقاضای مذاکره صلح نمودند و منتصر الملک (داماد حبیب الله خان قوام الملک) را برای مذاکره صلح نزد سردار عشایر فرستادند.[۲۷۴]
فرمانفرما از سوی دیگر تلگرافهایی به تهران مخابره و درخواست کمک و رهنمود از حکومت مرکزی نمود. وی انتظار داشت دولت صریحاً با صولت الدوله مخالفت کند ولی در مقابل حکومت مرکزی جواب مبهمی به او داد و چون جوابیه مورد نظر از حکومت مرکزی نرسید، فرمانفرما کوشید از طرق دیگر دولت را به صدور حکمی مبنی بر جلوگیری از حمله صولت الدوله به شهر وادار سازد.[۲۷۵] صولت الدوله نیز با آنکه می‌دانست در تهران دولتی وجود ندارد، اگر قدرتی در پایتخت بود، انگلیس بهانه نداشت که جنوب ایران را تصرف کند، طی مخابره تلگرافهایی به شاه و رئیس الوزراء، کسب تکلیف می‌کند و از رئیس الوزرا می‌خواهد که یا از سفارت تقاضا فرمایند یا آنکه اجازه به خود ملت داده شود که قهراً آنها را خارج و مملکت را نجات دهند. متن نامه صولت الدوله به شاه (احمدشاه) چنین است: «خاک پای مهر اعتلای اقدس همایونی ارواحنا فداه، چندی قبل تجاوزات قشون غیر رسمی جنوب و تظلمات اهالی ستمدیده فارس را به عرض خاک پای مبارک رسانیده و استدعای عاجزانه ملت را در توجهات کامله به حال عموم نموده تاکنون تکلیفی از ساحت مقدس به جهت خانه زاد و ملت فارس مقرر نشده تعدیات و تجاوزات این قشون غیر رسمی طوری مردم را به هیجان آورده که امکان هیچ قسم جلوگیری نیست، فعلاً هم تمام عده آنها در منازل شهر آنها که سنگربندی نموده و نشسته‌اند، محصور هستند و چون خود را محصور دیده بنای فشار و اذیت اهالی شهر گذاشته‌اند، مستدی چنان است که رجعت این قشون متعدی بیگانه را که طاقت ملت را به طاق رسانیده‌اند از سفارت تقاضا فرمایند یا آنکه اجازه به خود ملت مرحمت شود که قهراً آنها را به خارج، خود و مملکت را نجات دهند. منتظر امر اقدس ملوکانه است.»[۲۷۶] ۱۶ رمضان خانه زاد اسماعیل قشقایی
جواب تلگراف از طرف احمد شاه داده نشد و صولت الدوله در صدد مخابره تلگراف به نجفقلی خان بختیاری صمصام السلطنه بود که نمایندگان فرمانفرما یعنی منتصر الملک و ضرغام الشریعه به ملاقات او آمدند و می‌خواستند به لطایف الحیل او را از ادامه جنگ بازدارند و با انگلیسی‌ها آشتی دهند، صولت الدوله آنها رادر چادر خود پذیرفت و منتصرالملک گفت: «از اطرف حضرت والا فرمانفرما آمده‌ام تا با شما در خصوص اصلاح و ترک مخاصمه با انگلیسی‌ها مذاکره کنم آیا حاضر هستید یا خیر؟
صولت الدوله پاسخ می‌دهد: «اولاٌ من بنا به امر دولت متبوعه خود برای جنگ با اجنبیان متعدی آمده‌ام، علت هم این بوده که آنها قدم به سرزمین ایران گذاشته و فارس را تحت نفوذ رسمی خود آورده‌اند قشون تشکیل داده‌اند و به وطن من تجاوز و هموطنانم را توهین کرده‌اند، ثانیاً از امر دولت گذشته من مسلمان و دارای مذهب شیعه و تابع اوامر و نواهی مجتهدین عصر هستم و مجتهدین عموماً حجت الاسلام آقای سید عبدالحسین لاری خصوصاً امر به جهاد با انگلیسیان داده‌اند و ناچارم امر آنها را اطاعت کنم. معذلک باید دید پیشنها صلح شما از چه قرا راست؟
منتصر الملک چون این کلمات را شنید تلگرافی را که از طرف رئیس الوزراء صمصام بختیاری به سردار عشایر مخابره شده بود، به صولت الدوله داد که چنین بود: «حتی المقدور از اغتشاشات جلوگیری کنید و بهانه به دست اجانب ندهید.»
پس از قرائت تلگراف، منتصرالملک به سردار عشایر می‌گوید:«انگلیسی‌ها عجالتاً مبلغ یکصد هزار تومان به شما می‌پردازند و امنیت راه را از حدود اصفهان تا بوشهر به عهده شما می‌گذارند به علاوه دو هزار قبضه تفنگ و چهارده عراده توپ بزرگ هم برای انتظامات به شما می‌دهند اگر این پیشنهاد را قبول دارید بفرمائید تا به حضرت اقدس خبر دهیم.»
صولت الدوله جواب می‌دهد: «از قول من به حضرت والا عرض کنید من حاضر هستم که از ریاست ایل قشقایی که هم به منزله فرزندان من هستند صرفنظر کنم به علاوه مبلغ دویست هزار تومان هم نقداً تقدیم کنم مشروط بر اینکه انگلیسی‌ها به کلی از ایران خارج شوند و یگانه درخواست من همین است و اگر بزودی پلیس جنوب را منحل نکنند و از فارس خارج نشوند مجبورم با آنها بجنگم و تا جان در بدن دارم دست از ستیز نکشم- اما چه خوب بود مطالبی را که زبانی گفتند حضرت والا مرقوم می‌داشتند که لااقل در دست من سندی باشد.»
منتصر الملک بدون اینکه نتیجه‌ای عایدش شود به شیراز برگشت و صولت الدوله تلگرافی بدین مضمون به رئیس الوزراء مخابره کرد: «مقام منیع حضرت اشرف اعظم ریاست وزراء دامت شوکته. تلگراف مبارک زیارت، جناب مستطاب اجل آقای قوام الملک هم تلگراف مبارک را توسط جناب مستطاب آقای منتصرالملک ارسال داشته‌اند- آنکه امر شده است حتی الامکان جلوگیری از شورش عمومی نماید وقایع را سابقاً عرض نموده اگر چه مأیوسم که رسیده باشد و رسیدن این عریضه را امیدی نیست ولی باز ناچار به عرض است،در نهایت که این قشون در فارس فعال مایشاء و آنچه توانسته‌اند به هر جای فارس صدمه ناموسی، جانی و مالی رسانیده‌اند و چیزی که جلوگیری چاکران و عموم ملت بوده همان بی‌اطلاعی از مشی دولت متبوعه خود تا موقعی که از طرف دولت علیه اخطار شد که این قشون رسمیت ندارد، بر شدت تعدیشان افزود، یک تیره از ایل دره شوری وارد حوالی خان زنیان شده چند نفر می‌روند برای معامله آنها را در کاروانسرا توقیف، خبر می‌دهند اردو از شهر با توپخانه می‌رسد – بغتتاً اصراف آن احشام را گرفته و لازمه بی‌قانونی و وحشی‌گری و غارت را می‌نمایند. فدوی هم از طرف ایالت جلیله حکم شد بدون تأمل از فیروزآباد حرکت کرده به ۵ فرسنگی شهر رسیدم با ایالت جلیله در مذاکره بودیم که بی‌خبر پیش از صبح با تمام اردو توپخانه کشیدند برای منزل فدوی که شرح آن البته به عرض اولیای امور رسیده است. این دو فقره اقدام از طرف حضرات شده است از این طرف تاکنون مبادرتی نشده است این قشون و این هیجان منحصر به قشقایی نیست، تمام ملت فارس به هیجان و حرکت آمده جان به لب و کارد به استخوان رسیده برای اطاعت امر دولت و حفظ وطن و ناموس حاضر شده‌آند. جلوگیری از قوه فدوی و امثال فدوی غیر میسور نقداً به چیزی که توانسته موفق شده‌ام اگر از آن طرف حرکتی نشود اقدامی ننماید تا شرح حال عموم را به هیئت دولت عرض نماید که از خاکپای ملوکانه تکلیف قطعی این ملت شاه پرست را معین و حکم فرمایند عرض و استدعال عموم اولاً این است که در صورتی که دولت متبوعه ما بی‌طرف است باید از دولتی که دعوی دوستی قدیمه می‌نمایدملاحظات حفظ بی‌طرفی کاملاً منظور شود از آن طرف همه ایالت جلیله و چاکران دولت به امر دولت در آسایش قونسولخانه و بانک بکوشند و اگر غیر از این باشد چگونه امکان اطمینان برای فردی از افراد خواهد بود که در مقابل این قشون مطمئناً هر کس متفرق و به شغل رعیتی خود باشند به علاوه از ورود این قشون گرفتار بلاهای مسریه و قحطی فوق الطاقه و هتک ناموس و جان ومال شده‌ایم چنانچه مصلحت دولت در اخراج آنها نباشد رعیت را حق چون و چرایی نیست صلاح مملکت خویش خسروان دانند. ولی عموم را اطمینانی که در این مملکت یک روز توقف نمایند نیست خصوص این چاکر دولت نقطه‌ای را معین فرمایند که فوراً حرکت نماید تا معلوم شود درجه اطاعت تا چه پایه خواهد بود – استدعا می کند جواب قطعی با نشانی هر قدر زودتر مرحمت شود که با این اجتماع و ازدحام فوق تصور می‌ترسد رشته از کف بیرون رود.»[۲۷۷]
۲۲ شعبان ، فدوی اسماعیل قشقایی
همزمان با محاصره شهر توسط قشقایی‌ها، فعالیت در داخل شهر به نفع صولت‌الدوله بوده، شکست متوالی پلیس جنوب و محصور شدن آنها در داخل شهر، تظاهرات ضد انگلیسی توسط روحانیون و دموکراتها را در پی داشت که مدت ۳ روز تظاهرات ضد انگلیسی در شهر ادامه داشت و ازاهالی شیراز خواسته شد که به طرفدارای از صولت الدوله قیام کنند. سند مشروعیت قیام صولت الدوله نیز، فتوای سید عبدالحسین لاری بود. دراین تظاهرات اعلامیه‌های صولت الدوله به در و دیوار چسبانده می‌شد. متن یکی از این اعلامیه‌ها چنین بود: «پلیس جنوب که منسوب به انگلیسی‌ها ست نسبت به هموطنان شما هتک حرمت علنی کرده‌اند. من که خود را خادم این آب و خاک می‌دانم مصمم شده‌ام که قشون اجنبی را از خاک وطن اخراج کنم.»[۲۷۸]
مردم فرمانفرما را تحت فشار قرار داده بودند تا به صولت الدوله بپیوندد اما او می‌گفت دولت در این رابطه حکمی صادر نکرده است ولی در عمل از انگلیسی‌ها و پلیس جنوب حمایت می‌کرد و عمل او هم دور از انتظار نبود. او از جانب انگلیسی‌ها و برای حمایت از پلیس جنوب و سلطه انگلستان بر جنوب ایران حاکم شده بود. فرمانفرما قدرت صولت الدوله را تا جایی که قدرت سرپرستی سایکس را تهدید و تعدیل کند قبول داشت، اما هیچ گاه موافق نبود تا صولت الدوله بر انگلیسی‌ها غلبه کند و به چهره‌ای ضد استعماری و ملی تبدیل شود چون در این صورت فرمانفرما با رقیبی جدی در فارس مواجه می‌شد و می‌بایست قدرت را به او واگذار کند در تمام مدتی که نیروهای قشقایی، شیراز رادر محاصره خودداشتند و با انگلیسی‌ها در گیر بودند، فرمانفرما دیپلماسی مرموزانه‌ و پیچیده‌ای در پیش گرفته بود و یکی از ترفندها و اقدامات وی علیه صولت الدوله در هنگام محاصره شیراز این بود که به پیشنهاد او در طول شب ۱۸ ژوئن / ۵ رمضان واحدهایی از نیروهای انگلیسی و پلیس جنوب نقاط حساس شهر نظیر شاهچراغ، مسجد نو، مدرسه خان و دروازه کازرون و سنگرهای آن را تحت تصرف خود درآوردند، عده‌ای از سران اصلی دموکراتها دستگیر و برخی از روحانیون نیز تهدید و از خروج از خانه و رفتن به مسجد منع شدند.[۲۷۹] در سوی دیگر انگلیسی‌ها برای بی‌خبری کامل مردم سانسور شدیدی را اعمال کرده و تمامی روزنامه‌های دموکرات و ملی بسته شده و تنها روزنامه شهر منحصر به روزنامه فارس ارگان رسمی پلیس جنوب شد.[۲۸۰] با توجه به چنین شرایطی که انگلیسی‌ها در تنگنا قرا رگرفته بودند، کابینه صمصام السلطنه که مواضع آشکار ضد انگلیسی داشت سقوط کرد و با تلاش انگلیسی‌ها، حسن وثوق الدوله به قدرت رسید.[۲۸۱] در این هنگام زمینه مساعدی برای فرمانفرما والی فارس و قوامک الملک فراهم شد تا آنچه در سر داشتند عملی کنند. لذا آنها بین صولت الدوله و برادرانش سردار احتشام و علی خان سالار حشمت تفرقه ایجاد کردند. فرمانفرما با سردار احتشام وارد گفتگو شد و محمد علی خان کشکولی و قوام الملک نیز به توافقاتی دست یافتند و با علی خان سالار حشمت وارد مذاکره شدند و فرمانفرما بی‌درنگ حکم ایلخانی‌گری ایل قشقایی را برای سردار احتشام و ایل بیگی را برای سالار حشمت فرستاد و قرار شد که ایل قشقایی زیر نظر قوام الملک قرار گیرد.[۲۸۲]
با پیوستن برادران صولت الدوله (سردار احتشام و سالار حشمت) به دشمن، رؤسای بهارلو به همراه سه هزار نفر، قشون صولت را رها کردند و به نیروهای قوام الملک پیوستند.[۲۸۳] در این زمان صولت الدوله بار دیگر حمله خود را آغاز کرد تا ابتکار عمل را به دست گیرد.دراین حمله نیروهای ناصر دیوان کازرونی مقاومت جدی از خودنشان دادند. اختلاف پیش آمده در بین قشقایی‌ها باعث شد تا او با عصبانیت از صولت الدوله جدا شده و عازم کازرون گردد.[۲۸۴]
مابرلی در کتاب عملیات در ایران می‌نویسد: «واسموس که با صولت الدوله مناقشه‌ای داشت نیز اردوی او را ترک کرد.» علت مناقشه این بود که صولت الدوله به واسموس اجازه حضور در اردوگاهش را نمی‌داد زیرا حضور او به دشمن بهانه می‌داد که صولت الدوله را تحریک کرده و اسموس بدانند و بدین گونه کلیه نیروهایی که بر ضد صولت الدوله بسیج شده بودند برای یک یورش قطعی بر او اعلام آمادگی کنند. سرانجام نیروهای صولت الدوله در مقابل نیروهای قوام و پلیس جنوب قرار گرفت.[۲۸۵]
در این حمله ابتدا انگلیسی‌ها شکست خوردند چون نیروهای ایرانی که قرار بود از جناح چپ حمله کنند به موقع وارد عمل نشدند. شاید علت این امر آن بود که آنها خود را به قشقایی‌ها نزدیکتر می‌دانستند و نمی‌خواستند تلفاتی به آنها وارد شود. دراین جنگ صولت الدوله رشادت خارق العاده‌ای از خود نشان داد.[۲۸۶]
سرپرستی سایکس نیز در کتاب خود راجع به تاریخ ایران در جنگ دلاورانه همراهان صولت خبر می‌دهد.[۲۸۷] سرانجام پس از درگیری و زد و خوردهای بسیار میان دو طرف توافق نامه‌ای به شرح زیر حاصل شد:

 

    1. سردار احتشام موقتاً ایلخان باشد ولی عشایری که در خدمت سردار عشایر هستند نزد او باقی بمانند.

 

    1. کلیه اموال شخصی سردار عشایر که فعلاً‌در تصرف انگلیسی ها و سردار احتشام است مسترد شود.

 

    1. سردار عشایر در فیروزآباد مقیم شود و به ییلاق نرود.

 

    1. محمد ناصر خان به عنوان رابط بین والی فارس و پدرش، در شیراز اقامت کند.

 

    1. انگلیسی‌ها توافق کردند تا ۶ ماه پس از عقد قرارداد قوای هندی و انگلیسی را از ایران بیرون ببرند.

 

    1. پلیس جنوب حق ورود به خاک قشقایی را نداشته باشد.

 

    1. چون دولت ایران، افسران انگلیسی را استخدام کرده بود، سردار عشایر با توقف آنها مخالفت نکند.[۲۸۸]

 

با انعقاد قرارداد صولت الدوله که در فیروزآباد مستقر شده بود از دخالت در امور سیاسی ایل منع و سردار احتشام به عنوان ایلخان رسمی قشقایی شناخته شد. در پی این تحولات سایر نیروهای مخالف نیز مسائل خود را با انگلیسی‌ها حل و فصل کردند. درداخل ایل قشقایی کشمکش تا مدتها بعد ادامه داشت. موضع پلیس جنوب که در واقع از تشکیل و فعالیت‌هایش در فارس می‌توان به عنوان علت اصلی بروز تمام این درگیری‌ها یاد کرد در این زمان چنان ابعاد پیچیده‌ای یافته بود که حتی در طول زمامداری دولت حسن وثوق الدوله و طرح قرارداد ۱۹۱۹ م نیز به عنوان مسئله‌ای لاینحل باقی ماند.

۲ – ۳ حیات سیاسی اجتماعی صولت الدوله در دوره پهلوی

 

۲ – ۳ – ۱ صولت الدوله و رضاخان (سردار سپه)

ایرانیان وطن دوست و جوانان ترقی خواه ایرانی، که از بستر سنگین اعصار و قرون، از خواب پریشان چندین صد ساله بیدار شده بودند، عدالت می‌جستند، آزادی می‌طلبیدند، سرودی دلکش در ستایش تمدن و تجدد سر داده بودند ودراین اندیشه بودند که میهن خود را نوسازی کنند و ایران ویران دوره قاجاریان را همراه با نگهبانی از شریعت و دین و بزرگداشت سنت و آئین، با کشورهای پیشرفته اروپایی، همگام گردانند، بدین امید دست به انقلابی زدند که در تاریخ ایران «انقلاب مشروطیت» نام گرفت. انقلاب مشروطیت ایران، مانند دیگر انقلابهای بزرگ، بر ویرانی‌های گذشته بیفزود، تار و پود جامعه راچنان از هم گسست که دیگر تا سالها ترمیم آن امکان‌پذیر نگشت.[۲۸۹]
در چنین هنگامه وحشت زایی، بیداردلان، چشم به دروازه سرنوشت دوخته بودند که چابک سواری از راه برسد و با همتی مردانه و اراده‌ای آهنین و پشتکاری ستایش آفرین، به نوسازی ایران کهن بپردازد. در روز سوم حوت (اسفند) ۱۲۹۹ ش، چنین سوار کار زبردستی - از دیدگاه و نظر ناامیدان آن روزی- از دروازه تقدیر به سوی فلات ایران سرازیر شد. این امید ناامیدان کسی نبود جز رضاخان میرپنج و هنوز ماهی چند به سر نیامده بود که نور امید را در دلهای نومید شدگان، فروزان گردانید. از همان روز بود که گروهی از ایران دوستان تیهو، ولی واقع بین بر آن شدند که به این مرد ظاهراً بلند همت و آهنین اراده و سخت کوش و نستوه مدد رسانند تا در آرمان مقدسی که دارد، پیروزی یابد و ایران را از آن پریشانی و ویرانی و خفت و خاری و درماندگی که از دیرباز بدانها گرفتار آمده بود برهاند و به بازسازی ویرانه‌ها، همت گمارد. بدین اندیشه و امید بود که عده‌ای از رادمردان اهل یقین و سالار سیاست و تقوا و دین، از جمله سید حسن مدرس، مردانه به پشتیبانی سردار سپه شتافتند.
از سوی دیگر سیاست پیشگانی روشن بین، نوسنه و پرکار همچون عبدالحسین تیمورتاش، فیروز میرزا نصرت الدوله، جعفر قلی خان سردار اسعد، عبدالحسین دیبا، «وکیل الملک»، حسین دادگر «عدل الملک» ، محمد ولی خان اسدی، ابوالحسن پرنیا «معاضد السلطنه» و جمعی دیگر از این دست رجال نامدار دوره قاجاریه مانند مشیرالدوله، مؤتمن المک، مستوفی الممالک، مصدق السلطنه، مستشار الدوله، ذکاء الملک فروغی، حاج مخبر السلطنه هدایت، حاج محتشم السلطنه اسفندیاری و دیگران به یاری سردار سپه برخاستند و تنی چند از خوانین و رؤسای ایلات و عشایر نظایر بهار الملک قراگزلو، اعتماد الدوله قراگزلو، امیر شوکت الملک علم، قوام الملک شیرازی، صولت الدوله قشقایی و بسیاری دیگر از این رده را به دنبال خود کشیدند.
از سران قشون هم همه و بدون استثناء و همچنین بسیاری از رجال بزرگ دین و دولت، در کمال جوانمردی، پاکدلی، یکرنگی و در بعضی از مواقع با از خودگذشتگی، فداکاری و ایثار یه پا خواستند و صمیمانه به سردار سپه کمک کردند تا توانست به تخت سلطنت بنشیند و در مسند پادشاهی با نام رضا شاه پهلوی یک فصل از تاریخ ایران را به خود اختصاص دهد.[۲۹۰]
ایل قشقایی و در رأس آن صولت الدوله در آغاز قدرت گیری رضاخان، با او همراه شدند تا ببینند آیا امکان توافق با او وجوددارد یا نه. البته قشقایی‌ها و صولت الدوله انگیزه‌های دیگری جهت همراهی و استقبال از قدرت یابی رضاخان داشتند که از جمله آن می‌توان به کینه آنها نسبت به بختیاری‌ها که از دوره مشروطه تا این زمان در حاکمیت دست داشتند اشاره کرد که امید داشتند با همراهی و کمک رضاخان علاوه بر کنار زدن قاجاریه، آنها (بختیاری‌ها) نیز از حاکمیت کنار گذاشته شوند.
اسماعیل خان قشقایی (صولت الدوله) در زمان وزارت جنگ رضاخان، از او حمایت کرد. پس از آن نیز از طرح «جمهوری» رضاخان، جانبداری کرد و سپس همراه با او در تغییر سلطنت قاجاریه و انتقال آن به پهلوی، ابراز موافقت کرد.[۲۹۱]
از دیگر انگیزه‌ها و دلایل همراهی صولت الدوله با رضاخان و استقبال از قدرت یابی او، نفرت او نسبت به بریتانیا و علاقه او به سیاست ناسیونالیستی رضاخان و شخصیت آن (رضاخان) به عنوان قهرمان استقلال ایران می‌تواند باشد.[۲۹۲] صولت الدوله وطن پرستی و ملی گرایی رضاخان را می‌ستود[۲۹۳] و ظاهراً به شدت به دوستی با رضاخان و تقسیم قدرت دل بسته بود و مسئله جمهوری یا سلطنت، اهمیت چندانی برای او نداشت. از قراین چنین پیداست که انگلیسی‌ها نیز از این دوستی، نگران شده بودند. به همین دلیل نیز شرکت نفت ایران و انگلیس در سال ۱۹۲۱ م امتیازاتی به ۵ خان قشقایی از طایفه کشکولی داد اما اسماعیل خان، این توافق نامه را باطل اعلام کرد و با حمایت رضاخان، موافقتنامه‌ای بین خود و آن شرکت به عمل آورد که نتیجه‌ای برای انگلیسی‌ها در برنداشت.[۲۹۴]
از مرگ ناصرالدین شاه تا روی کارآمدن رضا شاه، دولت مقتدری در ایران روی کار نیامد ضعف دولت مرکزی با افزایش قدرت ایلخان قشقایی رابطه مستقیم داشت که صولت الدوله طی سالهای ۱۲۷۷ تا ۱۳۱۲ در عرصه داخلی و بین‌المللی کاملاً درخشید.
تا زمانی که حکام قاجار از اقتدار بالایی برخوردار بودند، رؤسای قشقایی احساس نزدیکی بیشتری به آنها داشتند، اما دائماً در وضعیت انتظار و استفاده از شرایط بحرانی به سر می‌بردند و هنگامی که سلسله قاجار در سراشیبی سقوط قرار گرفت، سران قشقایی احساس خطر کردند و به رویارویی با دولت و استقبال از رضاخان پرداختند که رهبری این رویارویی و استقبال با اسماعیل خان صولت الدوله بود.
صولت الدوله از شم سیاسی بسیار بالایی برخوردار بود و به خصوص در این دوره زمانی که دولت مرکزی در ضعف کامل به سر می‌برد و ایران عرصه رقابت آلمان، روسیه و انگلستان شده بود و ایل بختیاری به دولت مسلط شده بود، توانست با گرایشات سیاسی خود از مخالفت با بریتانیا تا مخالفت با بختیاری ها و طرفداری از انقلاب مشروطه و طرفداری و استقبال از رضا شاه، در عرصه ملی قدرتی دست و پا کند و از حمایت تمامی ایلات جنوب، علمای مذهبی، تجار و طرفداران انقلاب مشروطه برخوردار گردد و توانایی این را داشته باشد که طیف وسیعی از نیروها را در خدمت منافع خود به کار گیرد. با چنین اقداماتی صولت الدوله، توانست فارس را به صورت یکپارچه علیه استبداد قاجار و استعمار بریتانیا بسیج کند یعنی مخالفت صولت الدوله با حکومت قاجار می‌تواند دلیل دیگری در استقبال او از رضاخان باشد.
صولت الدوله جزء اولین کسانی بود که در مقام نزدیکی و دوستی با سردار سپه برآمد و شواهد و روایت‌های بسیاری در خصوص دوستی و رابطه دو جانبه آنها وجود دارد از جمله آنها جریان پناهنده شدن سید ابراهیم ضیاء شیرازی معروف به ضیاء الواعظین[۲۹۵] ، نزد صولت الدوله قشقایی می‌باشد.
تحریک ضیاء الواعظین از سوی رضاخان به نوشتن مقالات علیه احمدشاه و نسبت های بد به او و پناهنده شدن ضیاء الواعظین نزد صولت الدوله قشقایی بیانگر این مطلب است که صولت الدوله در ابتدا موافق قدرت یابی رضاخان بوده[۲۹۶]. همچنین سلیمان بهبودی در خاطرات خود می‌نویسد: «… سردار سپه به مرور و به تدریج با رؤسای عشایر رابطه برقرار کردند و در ضلع جنوب غربی باغ، عمارت کوچک کاملی ساخته بود برای مهمانان، از قبیل صولت الدوله قشقایی و امیر مخصوص کلهر و غضنفرالسلطنه که به مرور می‌آمدند و می‌رفتند…»[۲۹۷]
«… یکی از این دفعات، صولت الدوله از شیراز به تهران آمد، نزدیک ظهر بود که تشریف آوردند، در برخورد اول، ابتدا زمین را بوسید بعد پای حضرت اشرف سردار سپه را، … پس از مدتی مذاکره و خوش و بش مرخص شد…»[۲۹۸]
رؤسای ایلات غالباً به شخص سردار سپه با نظر احترام و بیم می‌نگریستند. حتی سردار سپه اسکورت مخصصوی مرکب از نفرات کلیه ایلات و قبایل مختلف ایران برای خود ترتیب داده بود. اما سردار سپه به کلیه سران ایلات با یک نظر نمی‌نگریست یعنی به برخی از آنها کمتر و برخی بیشتر احترام می‌گذاشت و برخی را اصلاً در خورد اعتنا نمی‌دانست.
در میان کلیه رؤسای ایلات، صولت الدوله قشقایی در نظر او احترامی خاص داشته به طوری که حتی بین آن دو چنانکه معروف است رمز تلگرافی محرمانه‌ای برقرار بوده که این موضوع حتی باعث رشک رؤسای ایلات دیگر نیز می‌شده.[۲۹۹] البته تفاوتی که رضاخان بین صولت الدوله با سایر رؤسای ایلات قائل بوده و احترامی که نسبت به او دشاته می‌تواند ناشی از قدرت بالای نظامی صولت الدوله باشد که در جریان استقبال رضاخان از احمدشاه که از سفر اروپا، از راه بوشهر و شیراز عازم تهران بود صورت گرفت که صولت الدوله نیز در این مراسم حضور داشت و رضاخان از همان زمان به قدرت صولت الدوله پی برده بود.[۳۰۰]

۲ – ۳ – ۲ صولت و رضا شاه

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...