در واقع با پایان جنگ سرد و مخصوصاً پس از فروپاشی بلوک شرق ـ یعنی جایی­که جهان دوم محسوب می­شد ـ کاربرد اصطلاح جهان سوم بی­معنا شد، چراکه این سؤال پیش آمد: جهان سوم در مقابل کدام ‌دو جهان دیگر؟

 

پس ‌می‌توان گفت پایان دوره­ سه جهان، مصادف بود با “فروپاشی کمونیسم اروپای شرقی، سقوط رژیم نژادپرستی در آفریقای جنوبی و گذر به دموکراسی در کشورهای با دیکتاتوری نظامی و حکومت مطلقه.” (Denning, 2004, 46)

 

بعد از انتقادات زیادی که به جهان سوم وارد شد و مخصوصاً بعد از فروپاشی شرق کمونیست، توجه جهانیان به دوگانگی جهان جلب شد و نظریات زیادی در این زمینه داده شد.

 

در میان تقسیم ­بندی­هایی که بر دوگانگی جهان معاصر تأکید می­ کند، ‌می‌توان به تقسیمِ جهان به دو بخش “شمال” و “جنوب” اشاره کرد. البته این اصطلاح را اولین­بار هاوس هوفر آلمانی، صاحب نظر جغرافی سیاسی، به­کار برد. او قبل از جنگ جهانی دوم، جهان را به دو بخش شمال و جنوب تقسیم کرده بود و معتقد بود که قدرت­های بزرگ جهان همگی در بخش شمالی واقع ‌شده‌اند. (ساعی، ۱۳۸۹، ص۱۷)

 

اصطلاح کشورهای جنوب کم­کم جایگزین اصطلاح جهان سوم شد و معانی متنوع اقتصادی، سیاسی و اجتماعی که اصطلاح جهان سوم داشت، به خود گرفت. به همین دلیل وقتی این اصطلاح ‌در مورد کشورهای جهان سوم به­کار می­رود، به معنی آن است که جهان از دو بخش تشکیل شده؛ بخش اول کشورهای پیشرفته­ی صنعتی، غنی، قدرتمند، به نام شمال را دربرمی­گیرد و بخش دوم کشورهای کمتر توسعه ­یافته، غیرصنعتی، غالباً فقیر و ضعیف، به نام جنوب را شامل می­ شود. معیار این تقسیم ­بندی، سطح رشد اقتصادی و توسعه صنعتی کشورها ‌می‌باشد.

 

معمولاً استدلال می­ شود که بیشتر کشورهای پیشرفته­ی صنعتی در قسمت­ های شمالی کره­ی زمین و اکثر کشورهای توسعه ­نیافته جهان در نواحی جنوبی­تر کره­ی زمین واقع ‌شده‌اند. اما در تقسیم دنیا به دو نقطه­ فقیر و غنی، باید دانست که این طبیعت نیست بلکه بشر است که موجب چنین تقسیمی شده است.

 

۲- مبانی نظری تئوری جهانی سازی

 

جهانی سازی واقعیتی است که امروزه توجه بسیاری از اندیشمندان را به خود جلب ‌کرده‌است؛ چراکه پدیده­ای در حال وقوع ‌می‌باشد؛ از این­رو فهم درست این فرایند، تنها راه مطمئن جهت مقابله یا همراهی با آن ‌می‌باشد. البته از آن­جا که فرآیندهایی که بر مبنای آن مردم جهان به­ صورت یک جامعه جهانی درمی­آیند، گوناگون است؛ بدیهی است که برداشت‏ها از مفهوم جهانی سازی متنوع باشد. از این­رو در این قسمت مکاتب مرتبط با جهانی سازی و نظریات گوناگون اندیشمندان در این زمینه را برمی­شماریم.

 

در حالت کلی سه مکتب فکری در رابطه با تئوری جهانی سازی مطرح ‌می‌باشد؛ که عبارتند از:
۱) رئالیسم: طرفدار نظام سرمایه‏داری است و دخالت دولت را جهت حفظ منافعِ ملی لازم می‏داند.
۲) لیبرالیسم: با اعتقاد به محدود کردن نقش دولت، با جهانی سازی سنخیت دارد. لیبرال‏ها معتقدند جهانی سازی می‏تواند فرصت‏های بیشتری را جهت رشد اقتصادی و توسعه اجتماعی، سیاسی فراهم آورد.
۳) ساختارگرایان تاریخی[۱۸۶]: جهانی شدن را با اهمیت فرض می‏ کنند اما آثار آن را بسیار منفی می­دانند و بیش از رئالیست‏ها و لیبرال‏ها بر نابرابری شمال و جنوب تأکید ‌می‌کنند.

 

در راستای تبیین مفهوم نظری جهانی سازی، از آن­جا که مفهومی گسترده در سطح بین ­المللی ‌می‌باشد و اندیشمندان زیادی در رابطه با آن نظرات سودمند و در عین حال متنوعی را اظهار داشته اند؛ لازم است برای آشنایی بیشتر از مبنای نظری تئوری جهانی سازی، عقاید برخی از بزرگ­ترین صاحب­نظران این رشته که اندرو جونز[۱۸۷] در کتاب خود از آن­ها با عنوان “متفکران کلیدی”[۱۸۸] تئوری جهانی سازی یاد می­ کند، را بررسی نماییم.

 

دیوید هلد و مک گرو، جهانی سازی را: ” فرآیندی که با تغییر شکل سازماندهی فاصله­های روابط اجتماعی و تراکنش بر حسب وسعت و سرعت طی سرتاسر قاره­ها یا گردش بین منطقه­ای همراه باشد” می­دانند. (Held and McGrew, 2003, 51)

 

رابرتسون جهانی سازی را به­عنوان “مفهومی که هم تراکم جهان و هم افزایش آگاهی جهانی در کل را منعکس می­ کند” درنظر ‌می‌گیرد. (Robertson, 1994, 8)

 

شولت، جهانی شدن را “فرآیندی اجتماعی که با از میان برداشتن مرزهای جغرافیایی، بر تمام‏ روابط اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی سایه‏ افکنده است و آگاهی­ها را افزایش می‏ دهد” می­داند. (Scholte, 2002, 6)

 

آنتونی گیدنز[۱۸۹] معتقد است: “جهانی سازی افزایش وسعت ارتباطات اجتماعی جهان و نزدیکی مکان­های دور به یکدیگر است؛ به طوری­که اتفاقات محلی به­ صورت اتفاقات میلیون­ها مایل دورتر، به­نظر رسد و برعکس.” (Jones, 2010, 40)

 

مانوئل کستلز[۱۹۰]، جهانی سازی را “ظهور نوعی جامعه­ شبکه‏ای می‏داند که در ادامه­ حرکت سرمایه‏داری، پهنه­ی اقتصاد جامعه را در بر می‏ گیرد.” (Jones, 2010, 69)

 

اریکسن معتقد است: “جهانی سازی یعنی فاصله­ها بی­ربط، وابسته و به کمترین اندازه­ اهمیت رسیدند.” (Erikson, 2007, 8)

 

مارتین آلبرو[۱۹۱] جهانی سازی را: “فرآیندی می‏داند که همه مردمان جهان را در یک جامعه­ فراگیر جهانی به هم پیوند می­دهد.” (صداقت، ۱۳۷۹، ۲۱)

 

دیوید هاروی[۱۹۲] معتقد است: “فرایند جهانی سازی دربردارنده­ی مفهوم فشردگی زمان و مکان و فاصله هاست.” (Al-Rodhan , 2006, 9)

 

کارناجی[۱۹۳] جهانی سازی را: “مراحل یکپارچه­سازی مردم، شرکت­ها و دولت­ها، تحریک جهان توسط تجارت بین ­الملل، سرمایه ­گذاری و کمک توسط اطلاعات و تکنولوژی” می­داند. (Boudreaux, 2008, 1)

 

جیم میتلمن[۱۹۴] معتقد است: “جهانی سازی جنبه­ های زمان و فاصله­ ارتباطات اجتماعی را متراکم می‌کند.” (Steger, 2010, 15)

 

نوئل ریشتر[۱۹۵] جهانی سازی را: “شکل‏گیری شبکه‏ای فراگیر می‏پندارد که با پیدایش آن، اجتماعاتی که پیش از این، دورافتاده بودند، در وابستگی متقابل و وحدت جهانی، ادغام ‏شوند.” (صداقت، ۱۳۷۹، ۲۱)

 

لچنر با تعبیری زیبا بیان می­دارد که: “جهانی­سازی فرآیندی است که در آن تعداد بیشتری مردم، از راه­های مختلف بیشتری، در میان فواصل طولانی­تر، بیشتر به یکدیگر پیوند می­خورند.” (Lechner, 2009, 16)

 

به‏طورکلی باید گفت جهانی سازی، به مجموعه فرآیندهایی اطلاق می‏ شود که به­موجب آن مرزهای ملی کم­رنگ شده و دولت‏ها به­یکدیگر مرتبط و نزدیک می ‏شوند و عواملی مثل گسترش سرمایه‏داری در سطح جهانی، وابستگی متقابل کشورها، تجارت جهانی، تبادل اطلاعات و تکنولوژی، حقوق بشر، زبان انگلیسی، اینترنت و… از مبانی اصلی آن هستند.

 

درمجموع می‏توان این مفاهیم نظری را از اصطلاح جهانی سازی، استنباط کرد: ۱) بین ­المللی شدن[۱۹۶] ۲) آمریکایی شدن[۱۹۷] ۳) بی‏سرزمینی و فرا ناحیه‏ای شدن[۱۹۸] ۴) کنار زدن‏ و محو شدن مرزها[۱۹۹] ۵) یک نیروی منهدم کننده[۲۰۰] ۶) فراگیر شدن و جهان­گرایی[۲۰۱] ۷) آزادسازی[۲۰۲] ۸) یک فرایند ۹) یک عقیده ۱۰) یک‏ پدیده ۱۱) یک مرحله ۱۲) یک نظام ۱۳) یک نفوذ ۱۴) یک دوره ۱۵) یک تصور ۱۶) یک شبکه ۱۷) یک جامعه ۱۸) یک موقعیت و …

 

گفتار سوم: مبانی عملی

 

۱- مبانی عملی تئوری سه جهان

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...