(ریاضی یزدی، ۲۹۷:۱۳۷۵)
گندم خال اضافه ی تشبیهی وتشبیه بلیغ است.
۵-۱-۹- ابرو
برای توصیف ابرو از ترکیباتی مانند کمان ابرو و کمانخانه ی ابرو در زبان فارسی استفاده می شده است. (دانشور، ۲۹:۱۳۸۹ ) طاق؛ وجه شبه: خمیدگی
پایان نامه - مقاله - پروژه
آفتاب آینه دار رویش ماه نو طاق خم ابرویش
(ریاضی یزدی،۳۶۶:۱۳۷۵)
طاق خم ابرو: اضافه ی تشبیهی است. ابروی معشوق در خمیدگی به طاق تشبیه شده است. شاعر مضمراً چهره ی شاعر را به خورشید تشبیه کرده، و خورشید را آینه دار معشوق می داند و خمیدگی ابروی یار را به ماه نو که باریک و مثل طاق است تشبیه کرده است.
محراب
تا به محراب عبادت ببرم سجده عشق حاجیان، مسجدیان، ابروی دلدار کجاست
(همان، ۱۴۷)
شاعر مضمراً ابروی معشوق را به محراب تشبیه کرده است.
خم ابروی تو محراب نماز ملک است که به هر گوشه قعودیَ و قیامی دارد
(همان، ۱۵۶)
هلال؛ وجه شبه: خمیدگی
هلال ابروی او در نماز قبله ی ماست که روی شاهد ما جلوگاه حسن خداست
(همان، ۱۴۷)
هلال ابرو اضافه ی تشبیهی است. خمیدگی ابروی یار به هلال تشبیه شده است. شاعر با به کار بردن تشبیه بلیغ ابروی معشوق را به قبله که هلالی شکل است تشبیه کرده است. هلال ابروی معشوق در نماز حکم قبله را برای عاشق دارد، زیرا وجود معشوق تجلی زیبایی خداوند است. شاهد استعاره از معشوق است.
گفتم ای خم به خم ابروی تو قبله ی حاجت ارباب نیاز
(همان، ۲۵۷:۱۳۷۵)
۵-۱-۱۰- چانه
در ادبیات فارسی زنخ را از نظر رنگ و ترکیب مورد تشبیه قرار داده اند و خاصه گودی مطبوع چانه را پسندیده و برای آن اوصاف خاص قائل شده اند. در اشعار فارسی زنخ را به گوی، ترنج، به و سیب تشبیه کرده و غالباً گوی و گوی سیمین و تشبیهاتی بر وجه استعاره به جای زنخ به کار برده اند.(دانشور، ۳۳۵:۱۳۸۹) شاعران گودی چانه را به چاه تشبیه نموده اند و از جهات تناسب، زلف را رسن آن چاه قرار داده و کوشیده اند تا دل عاشقان را که در آن چاه گرفتار می شود و با رسن زلف به درآورند (همان :۳۷۷).
اما شاعران این تشبیهات ساده را کافی ندانسته اند و از داستان های قدیمی کمک گرفته اند و کم کم گودی زنخدان را چاه بابل و چاه یوسف و چشمه ی حیوانی که خضر از آن نوشیده و عمر باقی یافته، نام داده اند. در افسانه های قدیمی چاه بابل معروف است و آن چاهی عمیق در سرزمین تاریخی و کهن سال بابل بوده است که دو ملک به نام های هاروت و ماروت در این چاه واژگون آویخته و به عذاب الهی گرفتار بودند و اگر کسی بر سر چاه مزبور می رفت و از هاروت و ماروت طلب تعلیم جادوگری می کرد، او را ساحری می آموختند. در ادبیات فارسی هاروت فن به معنای جادوگر و ساحر آمده است. علاوه بر این، چون یکی از صفات زیبایی، جاذبه ای فوق العاده که بسان سحر آدمی را جادو می کند و به خود می کشاند، چاه زنخدان را نیز از جهت سحری که در دلربایی می کند ، به چاه بابل تشبیه کرده اند. اما چاه یوسف نیز معروف است و آن چاهی است که برادران یوسف او را در آن افکندند. داستان یوسف از جهت حسن فوق العاده ی او در عالم جمال ایرانی معروف است و غالباً بدان استناد شده است(دانشور، ۳۳۸:۱۳۸۹).
سیب، میوه ی بهشت؛ وجه شبه؛ شکل و رنگ
حذر از سیب زنخدان بتان کن، ای دل چشم بینا به تو دادند اگر، چاهی هست
(ریاضی یزدی، ۱۵۲:۱۳۷۵)
سیب زنخدان: اضافه تشبیهی است. شاعر چانه معشوق را به جهت شکل و رنگ به سیب تشبیه کرده است. بتان استعاره از معشوق است. چشم بینا مو صوف و صفت است.
چاه؛ وجه شبه: گودی
گاه چون یوسف گمگشته ی مصر در ته چاه زنخدان بودم
(ریاضی یزدی، ۲۶۸:۱۳۷۵)
چاه زنخدان اضافه ی تشبیهی است. گودی چانه معشوق به چاه تشبیه شده است. شاعر تلمیح دارد به داستان انداختن حضرت یوسف(ع) در چاه. عاشق به حضرت یوسف(ع) که در چاه افتاد تشبیه شده است.
دل بی تو ای سیمین ذقن، شد لاله ای خونین کفن ای دین من آئین من وی جان من جانان من
(همان، ۱۷۵)
سیمین ذقن کنایه از معشوق است. سیمین صفت نسبی و سیمین ذقن موصوف و صفت مقلوب است. شاعر معتقد است که معشوق همه چیز عاشق است.
مگر این چه ی زنخدان مه من چه عمق دارد که جواب دل نیاید چو صدا کنی کجایی
(ریاضی یزدی،۱۷۸:۱۳۷۵)
۵-۱-۱۱- دهن
با تلخ زبانی چو ترشروی نشیند آن شاهد شیرین دهن من نمکین است
(همان، ۱۴۸ )
شیرین دهن: آن که با شیرینی سخن گوید و کنایه از زیبای شیرین زبان است. (عفیفی، ۱۶۳۷:۱۳۷۶)
نمکین: صفت نسبی، نمک زده، نمکدار، شخص با ملاحت، ملیح. ادا و اطوار و حرکات ملیح. (معین، ۱۳۶۴: ذیل واژه ). شاهد استعاره از معشوق است. بین تلخ و ترش و شیرین آرایه ی مراعات النظیر است. شاعر می گوید: وقتی شاهد شیرین دهن من با تلخ زبانی،ترشروی می نشیند، نمکین است. ترشروی صفت مرکب است.
دلم خزانه ی مهر است و شکَرین دهنی به مهر بوسه، سر گنج را نشانه کند
(ریاضی یزدی، ۱۶۵:۱۳۷۵)
شکَرین دهنی کنایه از معشوق است. خزانه ی مهر اضافه تشبیهی است. دل به جهت جایگاه محبت به خزانه ی مهر تشبیه شده است.
۵-۱-۱۲- پیشانی
ماه؛ وجه شبه: زیبایی و در خشندگی
کس نداند چه شد آن ماه جبین برف شد، آب شد ورفت زمین
(ریاضی یزدی، ۳۵۵:۱۳۷۵)
ماه جبین: صفت مرکب وکنایه از معشوق است. شاعر پیشانی معشوق را در زیبایی و درخشندگی به ماه تشبیه کرده است. مصرع دوم کنایه از ناپدید شدن است.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...