کردن و تنظیم کردن تجربه هیجان باهم کارمیکنند .
رابرت لیونسون (۱۹۹۴)با فرض کردن اینکه چگونه سیستم های هیجان زیستی و شناختی تعامل می کنند ،نظریه دو سیستمی را قدری جلوتر می برد .این دو سیستم به جای اینکه موازی هم باشند ،بر یکدیگر تاثیر می گذارند .پنکسپ اضافه می کند که برخی هیجان ها عمدتا"از سیستم زیستی به وجودمیآیند در حالی که هیجان های دیگر عمدتا"از سیستم شناختی ناشی می شوند . هیجان هایی مانند ترس وخشم عمدتا"از مدارهای عصبی زیر قشری ناشی می شوند (به قول باک از ساختار ها وگذرگاه های زیر قشری ).اما هیجان های دیگررا نمی توان بخوبی با مدارهای عصبی زیر قشری توجیه کرد . در عوض ،آنها عمدتا"از تجربه شخصی ،سرمشق گیری اجتماعی و بسترهای فرهنگی ناشی می شوند . این طبقه بندی هیجان ها عمدتا"از ارزیابی ،انتظارات و انتسابها به وجود می آیند (به قول باک از
ساختارها وگذرگاه های مغزی ).چند تا هیجان وجود دارد ؟
مجادله شناخت – زیست شناسی به طور مستقیم سؤال مهم دیگری را پیش می کشد :چند تا هیجان وجوددارد ؟ دیدگاه زیستی بر هیجان ها ی اصلی تاکید می کند (مثل خشم ،ترس )وبه هیجان های ثانوی یا اکتسابی کم بها می دهد . دیدگاه شناختی ،به اهمیت هیجان های اصلی واقف است ولی تاکید دارد که جالب بودن تجربه هیجانی به خاطر تجربیات فردی ،اجتماعی و فرهنگی است . بنابراین ماجرای مهم و جالب در هیجان ،به هیجان های پیچیده (ثانوی اکتسابی )مربوط می شود . در نهایت هر پاسخی به سؤال “چند تا هیجان وجود دارد ؟"بستگی دارد به اینکه فرد طرفدار دیدگاه زیستی باشد یا دیدگاه
دانلود پایان نامه - مقاله - پروژه
شناختی .
دیدگاه زیستی
دیدگاه زیستی معمولا” روی چند هیجان اصلی تاکید می کند که حداقل دویاسه وحداکثر ده تا هستند . هر نظریه پرداز زیستی دلیل بسیار خوبی برای مطرح کردن تعداد خاصی هیجان دارد ،گو اینکه روی هر طرح تاکید متفاوتی می شود . هشت سبک پژوهش در بررسی زیستی هیجان ها ،در شکل ۶-۱۱ نشان داده شده است . این شکل ،تعداد هیجان هایی را که یافته های تجربی هر سبک پیشنهاد کرده اند ،نشان می دهد ،دلیل منطقی نظریه پردازی را که آن توصیه کرده توضیح می دهد ،وبرای مطالعه بیشتر منابعی
را ارائه می دهد .
ریچارد سولومون (۱۹۸۰)دو سیستم مغزی لذتی ،ناهشیار را مشخص می کند . این سیستم ها طوری عمل می کنند که تجربه ناخوشایندی به طور خودکار وبازتابی با هرگونه تجربه لذت بخش مقابله می کند ،به همان صورت که تجربه لذت بخش به طور خودکار وبازتابی با هرگونه تجربه ناخوشایندی مقابله می نماید (مثلا” “فرایند متضاد ” سرخوشی ،هنگام اسکی بازی ،با ترس مقابله می کند و جایگزین آن می شود “)جفری گری (۱۹۹۴) سه هیجان را معرفی می کند که در مدارهای مغزی مجزا ریشه دارند : سیستم رویکرد رفتاری (شادی )،سیستم جنگ یا گریز (خشم / ترس )و سیستم بازداری رفتاری (اضطراب )جک پنکسپ (۱۹۸۲) براساس چهار گذرگاه هیجان آور درون سیستم لیمبیک که از لحاظ نوروآناتومی مجزا هستند. چهار هیجان شادی ،غم ،خشم وترس تاکید دارند ،زیرا این هیجان ها واکنش به فعالیت های اساسی را منعکس می کنند :موفقیت (شادی )،شکست (غم )،ممانعت (خشم ) وبلا تکلیفی (ترس ).سیلوان تامکینز (۱۹۷۰) شش هیجان علاقه ،ترس،تعجب ،خشم ،اندوه وشادی را مشخص کرد زیرا از نظر او شش حالت مجزای شلیک عصبی ،این هیجان های متفاوت را به وجود می آورند (مثلا” افزایش سریع در سرعت شلیک عصبی ،تعجب را به بار می آورد )پل اکمن (۱۹۹۲ ،۱۹۹۴) شش هیجان ها با جلوه صورت همگانی (میان فرهنگی )مطابق باآن ،ارتباط دارد . رابرت پلاچیک (۱۹۸۰) از هشت هیجان خشم ،نفرت ،غم ،تعجب ،ترس ،تایید ،شادی و انتظار نام می برد ،زیرا هریک با نشانگان هیجان – رفتار مشترک در تمام ارگانیزمهای جاندار مطابقت دارد (مثلا” ترس با محافظت مطابقت دارد )سرانجام اینکه کارول ایزارد (۱۹۹۱) ده هیجان را براساس نظریه هیجان های متمایز خود معرفی می کند: خشم ،ترس ،اندوه ،شادی
،نفرت ،تعجب ،شرم ،گناه ،علاقه ،حقارت .
هریک از این هشت سبک پژوهش قبول دارد که (۱) تعداد کمی هیجان اصلی وجوددارد (۲) هیجان های اصلی در تمام انسانها (وحیوانات )مشترک هستند ،و(۳) هیجان های اصلی ثمره زیست شناسی و تکامل هستند .آنچه این هشت سبک پژوهش را متمایز می کند این است که هریک علت زیستی متفاوتی را
برای تجربه هیجانی مشخص می کند .
دیدگاه شناختی
دیدگاه شناختی قاطعانه تاکید دارد که انسان ها خیلی بیشتر از ۲تا۱۰ هیجانی را که دیدگاه زیستی مشخص کرده است ،تجربه می کنند . نظریه پردازان شناختی می گویند البته درست است که تعداد محدودی مدار عصبی ،جلوه های صورت ،وواکنش های بدنی (مثل واکنش جنگ یا گریز )وجوددارد ،اما چند هیجان مختلف می توانند از یک واکنش زیستی ایجاد شوند . برای مثال یک پاسخ فیزیولوژیکی ،مانند بالا رفتن فشار خون ،می تواند مبنای زیستی خشم ،حسادت ،یا رشک باشد . فشار خون بالا و ارزیابی بی عدالتی ،موجب خشم می شود ؛فشار خون بالا واین ارزیابی که دیگری در جایگاه مطلوب تری از خود قرار دارد ،موجب رشک می شود . از دید نظریه پردازان شناختی ،زبان ،دانش شخصی ،تاریخچه جامعه پذیری و انتظارات فرهنگی به وجود
می آید . انسان ها تعداد زیادی هیجان را تجربه می کنند .
درشکل ۷-۱۱ نه سبک پژوهش در بررسی شناختی هیجان ها نشان داده شده است . این شکل دلیل منطقی ای که هر نظریه پرداز هیجان ها را براساس آن مطرح کرده است و منابعی رابرای مطالعه بیشتر ،ارائه می دهد . این شکل نشان می دهد که همه نظریه پردازان شناختی به سؤال “چند تا هیجان وجوددارد ؟"با پاسخ مشابهی جواب می دهند ،یعنی تقریبا"تعداد بی نهایتی هیجان وجوددارد . علت آن این است که نظریه پردازان شناختی دراین فرض مشترک هستند که ” هیجان ها در پاسخ به ساختارهای معنی موقعیت های خاص به وجود می آیند ؛هیجان های مختلف در پاسخ به ساختارهای معنی متفاوت به وجود می آیند “(فریجدا ؟،۱۹۸۸). اینکه نظریه های شناختی چه تفاوتی دارند بستگی دارد به اینکه چگونه نحوه ای که افراد معنی یک موقعیت را تعبیر می کنند ،توصیف می نمایند . موقعیت می تواند زمینه ای را برای تعبیر کردن حالت انگیختگی فرد تامین کند ،فرد می تواند حالت انگیختگی خودش را تعبیر کند وافراد را می توان برای تعبیر کردن حالت انگیختگی خودشان اجتماعی کرد . علاوه براین افراد رابطه خود با محیط و تاثیر آن برسلامتی ،معنی و خاطراتی که از موقعیت های مختلف دارند و انتسابهای خود رادرباره اینکه چرا پیامدهای خوب وبد روی دادند ارزیابی می کنند وتجربیات هیجانی عمیقا"با زبان ،روش های رفتار کردن به شیوه مورد نظر
جامعه و نقش های اجتماعی افراد ارتباط دارند .
وظایف اجتماعی
هیجان ها علاوه بر وظایف کنارآمدن ،وظایف اجتماعی هم دارند (ایزارد
،۱۹۸۹ ؛کلتنروهایت ،۱۹۹۹، منستید ،۱۹۹۱ )هیجان ها :
احساسات مارا به دیگران منتقل می کنند .
برنحوه ای که دیگران با ماتعامل می کنند تاثیر می گذارند
به تعامل اجتماعی کمک می کنند .
روابط را ایجاد ،حفظو قطع می کنند .
جلوه های هیجانی ،پیام های نیرومند وغیر کلامی هستندکه احساسات مارابه دیگران انتقال می دهند .کودکان از طریق جلوه های هیجانی ،آنچه راکه نمی توانند به صورت کلامی منتقل کنند،به صورت غیر کلامی ازطریق صورت ،صداورفتارهیجانی درکل ،انتقال می دهند .کودکان بعداز تولد می توانند شادی ،علاقه ونفرت را ابراز کنند؛دردوماهگی می توانند غم وخشم را نیز ابراز کنند ؛ودر شش ماهگی می توانند ترس را ابراز کنند (ایزارد ،۱۹۸۹ ).درطول دوران طفولیت ،علاقه ،شادی ،غم ،نفرت و خشم تقریبا” ۱۰۰درصد جلوه های صورت مبتنی بر هیجان را نشان می دهند (ایزارد وهمکاران ،۱۹۹۵) . مراقبت کنندگان ،این جلوه های صورت را با اطمینان تشخیص می دهند وبه دقت تعبیر می کنند (ایزارد و همکاران ۱۹۸۰ ).بنابراین جلوه های صورت کودکان مراقبت مخصوص هیجان مراقبت کنندگان را هدایت می کنند .
جلوه های هیجانی بر نحوه تعامل افراد تاثیر می گذارند به طوری که جلوه هیجانی یک نفر می تواند موجب واکنش های رفتاری گزینشی در نفر دوم شود . برای مثال ،وقتی کودکان برسر اسباب بازی دعوا می کنند کودکی که خشم یا غم نشان می دهد در مقایسه با کودکی که این هیجان را نشان نمی دهد به احتمال بیشتر آن اسباب بازی را تصاحب می کند (کامراس ۱۹۷۷ ؛رینولدز۱۹۸۲) . جلوه هیجانی به صورت غیر کلامی به دیگران می رساند که رفتار قریب الوقوع احتمالی فرد چه خواهد بود . اگر اسباب بازی گرفته شود کودکی که خشم نشان می دهد از احتمال حمله قریب الوقوع خبر می دهد در حالی که کودکی که ابراز غم می کند ،از احتمال گریه کردن خبر می دهد . این علامت که فرد احتمالا” حمله یا گریه خواهد کرد اغلب باعث تصاحب دوباره اسباب بازی از دست رفته می شود (یا جلوگیری از گرفته شدن اسباب بازی از همان ابتدا ).بنابراین هیجان ها در رابطه با تغامل اجتماعی ،چندین وظیفه دارند که وظایف اطلاع رسانی (من این طوری احساس می کنم )هشدار دهنده (این کاری است که می خواهم انجام دهم )ودستور دهنده (این کاری است که از شما می خواهم انجام دهید )ازآن جمله هستند .جلوه های هیجانی به این طریق مشوق های اجتماعی (لبخند شادی )بازدارنده های اجتماعی (چهره خشمگین )وپیام های غیر کلامی (چهره شرمنده )را منتقل می کنند که تعامل های اجتماعی را آسان و هماهنگ می کنند (فرنالد ۱۹۹۲؛کلتنروباسول
۱۹۹۷،ترونیک ۱۹۸۹).
بسیاری از جلوه های هیجانی به صورت اجتماعی ،نه زیستی برانگیخته می شوند این ادعا عجیب به نظر می رسد زیرا عموما” فرض براین است که وقتی افراد شادهستند لبخند می زنند ووقتی غمگین هستند اخم می کنند .بااین حال زمانی که افراد احساس شادی نمی کنند نیز بارها لبخند می زنند . افراد گاهی
برای اینکه به تمایل اجتماعی کمک کنند لبخند می زنند .
کردار شناسایی که لبخند زدن رادر نخستی ها بررسی کرده اند دریافته اند که شمپانزه ها گاهی برای منحرف کردن رفتار بالقوه خصمانه حیوانات سلطه جو ودر مواقع دیگر برای حفظ کردن یا افزایش دادن تمایل دوستانه از لبخند ارادی استفاده می کنند (ون هوف ،۱۹۶۲،۱۹۷۲). همان گونه که نخستی ها برای آرام کردن حیوانات سلطه جو لبخند می زنند (دندان نشان می دهند ). کودکان خردسال وقتی با غریبه ای برخورد می کنند ،لبخند می زنند و کودکان احتمالا” به غریبه ای که لبخند می زند بیشتر از غریبه ای که لبخند نمی زند نزدیک می شوند (کونولی و اسمیت ،۱۹۷۹ ). بزرگسالانی که از لحاظ اجتماعی خجالت زده می شوند نیز لبخند می زنند (کرات و جانستون ،۱۹۷۹) . علاوه براین لبخند نوعی خوشامدگویی همگانی است که به نظر می رسد به صورت غیر کلامی می گوید من صمیمی هستم ،دوست دارم با هم صمیمی باشیم . در هر یک از این موارد لبخند زدن به صورت اجتماعی نه هیجانی
برانگیخته شده است .
چرا هیجان داریم ؟
زندگی پر از چالش ها ،استرس ها ،و مشکلاتی است که باید حل شوند هیجان ها به عنوان راه حلهایی برای این چالش ها ،استرس ها ،و مشکلات وجوددارند (اکمن ،۱۹۹۲ ؛فریجدا۱۹۸۶،۱۹۸۸؛لازاروس ،۱۹۹۱،شرر۱۹۹۴). هیجان ها با هماهنگ کردن احساسات ،انگیختگی ،هدف و بیانگری (فرایندهای هیجان در شکل ۱)وضعیت مارادرارتباط با محیط مان تثبیت می کنند (لیونسون ۱۹۹۹) ومارا به پاسخ های اختصاصی وکارآمدی مجهز می کنند که با مسایل بقای جسمانی و اجتماعی متناسب هستند .(کلتنر وگراس ۱۹۹۹).
برخی اعتقاد دارند که هیجان ها هیچ هدف مفیدی ندارند به نظر آنها هیجانها فعالیت جاری را مختل می کنند رفتار را آشفته می کنند و عقل و منطق را از ما می گیرند (هب،۱۹۴۹؛مندلر۱۹۸۴) . این پژوهشگران هیجان معتقدند که هیجان ها هزاران سال قبل وظایف تکاملی مهمی داشتند اما در دنیای مدرن امروی ،دیگر این وظیفه را ندارند . این موضع با این اظهار نظر که هیجان ها قبل ازرفتار واقع می شوند تا به سازگاری با شرایطی که مواجه می شویم
کمک کنند در تضادی آشکار قراردارد .
هیجان اصلی
هیجان ها را می توان در سطح کلی مانند مجموعه یا نمونه اصلی (مثل خشم ) یا درسطح ویژه موقعیت (مثل خصومت ،رشک ،ناکامی )در نظر گرفت دراین بخش هیجان هادر سطح کلی در نظر گرفته شده اند . هیجان هایی که اصلی محسوب می شوند ،ملاک های زیررا برآورده می سازند (اکمن و دیویدسون
۱۹۹۴).
به جای اینکه اکتساب شده یا از طریق تجربه یا جامعه پذیری آموخته شده باشند فطری هستند.
در تمام افراد از شرایط یکسانی به وجود می آیند (شکست صرف نظر از سن ،فرهنگ وغیره همه را ناراحت می کند ).
به صورت منحصر به فرد و متمایز ابراز می شوند (مثلا"از طریق جلوه صورت همگانی ).
پاسخ فیزیولوژیکی متمایز و بسیار قابل پیش بینی را فرا خوانی می کنند .
برخی پژوهشگران با مفهوم هیجان های اصلی مخالف اند (اورتونی و ترنرف ۱۹۹۰ )وبرخی دیگر فهرستی از هیجان های اصلی را ارائه می دهند که با فهرست ارائه شده دراین کتاب تفاوت دارند به رغم این تنوع دیدگاه ها هیچ فهرستی از هیجان های اصلی بااین شش هیجان که در اینجا ارائه شده خیلی
تفاوت ندارد :ترس ،خشم ،نفرت ،غم ،شادی و علاقه .
ترس
ترس واکنشی هیجانی است واز تعبیر انسان که موقعیت خطرناک و تهدیدی برای سلامتی اوست ،ناشی می شود درک مخاطرات و تهدیدها می تواند روانی یا جسمانی باشد رایج ترین موقعیت های ترس آور مربوط می شود به پیش بینی صدمه جسمانی یا روانی ،آسیب پذیری دربرابر خطر ،یا انتظار فرد از اینکه توانایی مقابله کردن با موقعیت های قریب الوقوع ندارد . پیش بینی فرد که نمی تواند با تهدید یا خطر محیطی مقابله کند به اندازه هر ویژگی واقعی خود تهدید یا خطر به عنوان منبع ترس ،اهمیت دارد . (بندورا ،۱۹۸۳)
ترس دفاع را با انگیزه می کند . ترس به عنوان یک علامت هشدار دهنده برای صدمه جسمانی یا روانی قریب الوقوع عمل می کند وبه صورت انگیختگی سیستم عصبی خود مختار آشکار می شود (مثلا” در قسمت گریز پاسخ جنگ یا گریز )فردی که ترسیده ،می لرزد ،عرق می ریزد ،به دور وبرخود نگاه می کند وبرای محافظت از خودش احساس تنش عصبی می کند سیستم هیجان ما از طریق تجربه ترس ،آسیب پذیری مارا اطلاع می دهد انگیزه محافظت از طریق گریز یا عقب نشینی از منبع ترس آشکار می شود . گریختن بین خود و چیزی که فرد ازآن ترسیده فاصله جسمانی (یا روانی )ایجاد می کند . اگر گریختن امکان پذیر نباشد ترس مقابله کردن را مثلا” از طریق ساکت و بی حرکت ماندن با انگیزه می کند . ترس از جنبه مثبت می تواند برای یادگیری پاسخ های مقابله کردن جدید که از همان ابتدا فرد را از رو به رو شدن با خطر دور می کند . حمایت انگیزشی تامین کند .به شمار معدودی از رانندگانی که هنگام باران سیل آسا در بزرگراه رانندگی می کنند باید یادآور شد که به جاده لغزنده توجه داشته باشند (ترس ،تلاش های مقابله کردن را فعال می کند )و رانندگان با تجربه بهتر از رانندگان تازه کار می توانند با این خطر مقابله کنند (ترس یادگیری پاسخ های سازگارانه را تسهیل می کند ). بنابراین ترس درباره آسیب پذیری ما هشدار می دهد ودر ضمن یادگیری را تسهیل و
مقابله کردن را فعال می کند .
خشم
خشم هیجانی فراگیر است (آوریل ۱۹۸۲) هنگامی که افراد جدیدترین تجربه هیجانی خودرا توصیف می کنند ،خشم هیجانی است که بیشتر به ذهن می آید (شرروتاننبام ۱۹۸۶). خشم از مانع به وجود می آید مثل زمانی که فرد برداشت می کند که نیروهای بیرونی ،در برنامه ها ،هدف ها یا سلامتی او اختلال ایجاد می کنند . خشم همچنین از خیانت در امانت مورد بی اعتنایی قرار گرفتن ،مورد انتقاد اختلال ایجاد می کنند . خشم همچنین از خیانت در امانت مورد بی اعتنایی قرار گرفتن مورد انتقاد ناموجه قرار گرفتن بی ملاحظه گی دیگران ،ورنجش انباشته شده ناشی می شود (فرو همکاران ۱۹۹۹). اساس خشم این عقیده است که اوضاع آن گونه که باید باشد نیست ؛مانع
،اختلال یا انتقاد ناموجه هستند .
خشم پرشورترین هیجان است . آدم خشمگین ،قویتر و نیرومندتر می شود . خشم احساس کنترل ،به سمت غلبه کردن بر مانع ناموجه یا اصلاح کردن آن هدایت می شوند این حمله می تواند کلامی یا غیر کلامی (فریاد زدن یا کوبیدن در )و مستقیم یا غیر مستقیم باشد (نابود کردن مانع یا صرفا"پرتاب کردن چیزها ). سایر پاسخ های با انگیزه شده توسط خشم ،ابراز کردن احساسات جریحه دار شده ،بارها درباره چیزی صحبت کردن ،رفع کدورت کردن یا دوری کردن کامل از دیگری هستند (فرو همکاران ۱۹۹۹ )وقتی افراد خشم خود را بیرون می ریزند ،پژوهش از میزان موفقیت زیاد خبر می دهد (تفریت
،کاسینف ،وداندین ۲۰۰۲).
خشم نه تنها پرشورترین هیجان بلکه خطرناکترین هیجان نیز هست ،به طوری که هدف آن نابود کرد موانع در محیط است . تقریبا” نیمی از رویدادهای خشم ،فریاد کشیدن یا جیغ کشیدن را شامل می شود و نزدیک به ۱۰ درصد رویدادهای خشم به پرخاشگری منجر می شود (تفریت و همکاران ۲۰۰۲ ). وقتی خشم موجب پرخاشگری می شود ،نابودی و جراحت غیر ضروری ایجاد می کند ،مثل زمانی که رقیبی را هل می دهیم ،به یار ورزشی فحش می دهیم ،یادرکمال بی فکری ،اسباب و اثاثیه را تخریب می کنیم . خلق خشم آگین به نحو چشمگیری احتمال قلبی را افزایش می دهد . اما یک بار دیگر تکرار می کنیم خشم می تواند هیجان ثمر بخشی باشد . خشم در صورتی ثمر بخش است که بنیه و استقامت رادر تلاش های ما برای مقابله کردن ثمر بخش نیرومند کند تا بتوانیم اوضاع را به صورتی که باید باشد تغییر دهیم . به افرادی (مثلا"سیاستمداران )که به خاطر بی عدالتی ،خشمگین می شوند ،بیشتر از کسانی که غمگین می شوند یا احساس گناه می کنند احترام می گذارند (تیدنس و لینتون ،۲۰۰۱). وقتی که شرایط از آنچه نباید باشد (بی عدالتی )به آنچه باید باشد (عدالت )تغییر می کند ،خشم متناسب با آن ناپدید
می شود .
نفرت

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...