بررسی عوامل اجتماعی مؤثر بر افت تحصیلی دانشآموزان دختر و پسر ... |
برخی از راهبردهای موفقیتآمیر کشورهای آسیا و اقیانوس آرام در زمینه جلوگیری از افت تحصیلی به شرح زیر است:
۲-۱۳-۱- اقدامهای سازمانی
در بین اقدامهای سازمانی ارتقای اتوماتیک دانشآموزان از همه رایجتر است. در این روش به دانشآموزان اجازه میدهند که بدون گذراندن امتحان به کلاس بالاتر بروند. اینکار باعث میشود که کودکان قشرهای محروم بتوانند لااقل یک دوره تحصیلی را به پایان برسانند. بدیهی است چنین برخوردی به همراه اقدامات تربیتی و به کارگیری معلمان با صلاحیت انجام میگیرد تا همه کودکان بتوانند با سطح مورد انتظار کلاس پیش بروند. جایگزینی ارزشیابی مستمر به جای امتحانات مقطعی از اقداماتی است که قدرت نگهداری مدرسه را افزایش میدهد.
۲-۱۳-۲- اقدامهای تربیتی
اقدمات تربیتی شامل توسعه مرکز تربیت معلم به عنوان قدم اصلی برای تضمین کارآیی نظام در موقعیت تحصیلی دانشآموزان، بهبود برنامههای آموزش ضمن خدمت و نیز گسترش دورهای پیش دبستانی به خصوص در محلهها و مناطقی است که کودکان به علت فقر فرهنگی و مشکلات اقتصادی اولیاء، آمادگی ادامه تحصیل موفقیتآمیز در مدرسه و رقابت با دانشآموزان طبقات اجتماعی مرفهتر را ندارند.
۲-۱۳-۳- اقدامهای انگیزشی و مادی
این اقدامات شامل تغذیه رایگان، استفاده از لباس و لوازمالتحریر رایگان، به ویژه برای دختران مناطقی است که حضور آنان در مدرسه نسبت به مدرسه کمتر است. سایر اقدامها شامل : اهدای بورس و هزینه تحصیلی و ارائه امکانات خاصی مثل دوچرخه به دانشآموزان روستاهای دورافتاده برای حضور در مدرسه است.
۲-۱۳-۴- مشارکت اولیاء و جامعه محلی
جلب مشارکت اولیاء به منظور علاقمند کردن به تحصیل و در نتیجه، جلوگیری از افت تحصیلی فرزندانشان انجام میگیرد. تشریک مساعی اولیاء،شامل شرکت فعال آنان در انجمنهای اولیاء و کمک گرفتن از آنها در اداره کلاس و مدرسه تا ساختن یا تجهیز مدرسه به کمک خود آنان میباشد.
۲-۱۳-۵- اقدام های غیر رسمی
اقدامات غیر رسمی به منظور حفظ و نگهداری دانشآموزان در مدرسه و جلوگیری از ترک تحصیل با بهره گرفتن از امکانات محلی و ایجاد فضاهای آموزشی اضافی انجام میگیرد. برای مثال، نهادها یا سازمانها میتوانند به عنوان مکمل مدرسه عمل کنند و در بخشی از مسئوولیتهای مدرسه شریک شوند. در بنگلادش و اندونزی، دانش آموزان میتوانند برای دو سال اول دوره ابتدایی از امکانات محلی استفاده کنند و سپس برای شروع آموزش رسمی به مدرسه بروند. در پاکستان از مساجد به عنوان مکمل آموزش رسمی استفاده میشود. بدین ترتیب از سال ۱۹۷۸ تا ۱۹۸۳ آموزش دانشآموزان کلاس اول تا سوم ابتدایی این کشورها در ۸۲۰۰ مسجد انجام گرفته است. هر چند این اقدامها در بعضی مناطق، به خصوص در برخی از ایالات هندوستان، بسار موفقیتآمیز بوده است، امّا به هر حال مسأله افت تحصیلی به قوت خود باقی است و اقدامهای فوق نتوانسته به ریشهکن کردن و حتی کاهش قابل ملاحظه این معضل بینجامد.
۲-۱۴- افت تحصیلی در غرب و شیوههای مبارزه با آن
در بررسی پژوهشهای انجام شده در غرب سه گرایش عمده در زمینه توضیح و مقابله با این پدیده اجتماعی وجود دارد.
۲-۱۴-۱- افت تحصیلی و عوامل فردی
در شروع قرن بیستم عقبماندگی تحصیلی را به طور عمده ناشی از عوامل فردی دانسته، خصوصیات شخصیتی، کمبودهای ذهنی، اختلالات روانی و عاطفی را از عوامل عمده شکست تحصیلی دانشآموز تلقی میکردند. در آن زمان اعتقاد بر این بود که اگر با وجود امکاناتی که برای برخورداری از آموزش و پرورش در اختیار کودک قرار میگیرد، او نتواند به موفقیت تحصیلی دست یابد، این امر ناشی از تنبلی یا عقبماندگی ذهنی اوست. امّا با افزایش تقاضا برای آموزش و پرورش و در نتیجه، شکست تحصیلی گوههای عظیمی از دانشآموزان قشرهای آسیبپذیر جامعه و همچنین مطالعاتی که در مورد علل شکست تحصیلی انجام گرفت، عامل فردی را به عنوان مهمترین دلیل شکست تحصیلی مورد تردید قرار داد.
۲-۱۴-۲- افت تحصیلی و کمبود خانوادگی
از اواسط قرن بیستم به تدریج شکست تحصیلی نه به عنوان پدیدهای فردی، که به عنوان مسألهای اجتماعی مورد توجه کشورهای غربی قرار گرفت و در بین سالهای ۱۹۵۰-۱۹۶۰ سرمایهگذاریهای وسیعی برای مبارزه با نابرابریهای اجتماعی- اقتصادی داده شد. در این دوران بسیاری از متخصصان، عوامل اجتماعی- فرهنگی را دلیل افت تحصیلی دانستند. در این مورد میتوان به تحقیقات ؟؟ (۱۹۶۰) در آمریکا، تحقیقات پلادن (۱۹۶۳) در انگلستان در مورد کودکان ۱۱ سال به بالا و پژوهشهای دفتر بینالمللی تعلیم و تربیت در زمینه نابرابری فرصتهای آموزشی اشاره کرد. تحقیقات فوق بدون اینکه نقش عوامل خصوصیات فردی را نفی کند، بر شرایط اجتماعی- اقتصادی و کمبود انگیزه در محیط خانواده و روش های تربیتی نامناسب تأکیدکرده، رابطه مستقیمی را بین وضعیت اقتصادی- اجتماعی خانواده و شکست تحصیلی جستوجو نماید. این تلقی از شکست تحصیلی باعث به وجود آمدن مدلها، روش های اصلاحی و جبرانی خاصی شد که میلونها دلار هزینه در برداشت. در این دوران اعتقاد بر این بود که فرزندان طبقات محروم جامعه به علت شرایط خاص خانوادگی دچار کمبودهایی از نظر هوش اکتسابی و رشد کلامی و اجتماعی هستند و مدرسه باید بتواند این کمبودهای خانوادههای محروم را جبران کند. این طرز تفکر و ظهور آموزش و پرورش جبرانی نیز بر پایه چنین فلسفهای قرار دارد که شکست تحصیل ناشی از کمبودهای فرهنگی یادگیرنده است. بنابراین مدرسه و سیاستهای حاکم بر آن هنوز، مورد سوال قرار نگرفته بود.
۲-۱۴-۳- افت تحصیلی و عوامل درون مدرسه
گرایش سوم که از اواخر سالهای ۱۹۶۰ میلادی و در سالهای ۱۹۷۰ موضوع مقالات مربوط به جامعهشناسی را در غرب به خود اختصاص داده بود، شکست تحصیلی را ناشی از عوامل درون سازمانی یعنی عوامل مربوط به مدرسه میداند.
جریان فکری فوق نقش گزینشی مدرسه را مورد انتقاد قرار میدهد، نقشی که به طرد و محروم کردن گروه های بیشماری از دانشآموزان می انجامد. در این زمینه جامعهشناسانی مانند بوردیو و پارسون، استابله و بودلو در فرانسه از پیشگامان این جریان فکری هستند که به عدم تناسب مدرسه با شرایط، امکانات و نیازهای کودکان طبقه محروم تاکید کردند و اعلام داشتند که مشکل اصلی در ناسازگاری دانشآموزان با محیط مدرسه و برنامه های آموزشی آن نیست و اشکال اساسی به ناتوانی مدرسه در سازگار کردن خود با کودکان طبقات محروم جامعه و نیازهای آنان برمیگردد. بوردیو و پاسرون در تحلیل مکانیسم موانعی که در مقابل تحرک اجتماعی قرار دارد، مدرسه را با معیارها و نظام ارزشیابی آن محکوم کردند و به عنوان عامل اصلی بعضی اجتماعی و مسئوول طبقهبندی کردن افراد جامعه معرفی نمودند. بوردیو میگوید «مدرسه ابتدایی که باید عامل اصلی برقراری تساوی اجتماعی باشد،خود در حقیقت بزرگترین عامل تبعیض است. مدرسه ابتدایی ابزار پیشرفت و ترقی کودکان طبقه مرفه میباشد و بر اساس فرهنگ طبقه متوسط و انتظارات این طبقه شکل گرفته است. این جریان فکری محتوا و روش های آموزش و پرورش، روابط حاکم بر مدرسه، نظام ارزشیابی، انتظارات و مقررات مدرسه را زیر سوال قرار داد و اعلام کرد که مدرسه نقش گزینشی دارد و برای کسانی مناسب است که پیش از اینکه قدم به همین مدرسه بگذارند از محیط خانوادگی و روش های تربیتی خاص بهرهمند بودهاند، امّا کودکان طبقه محروم با عدم آمادگی قبلی، با تجربیات ناموفق و تلخ مدرسه، با پیشداوری و انتظارمنفی معلمان، با انتظارات خشک و ساختار سلسله مراتبی مدرسه نمیتوانند رابطهاین مثبت با درس و تحصیل برقرار کنند و در نتیجه، با از دست دادن اعتمادبه نفس خود دچار عقبماندگی تحصیلی میشوند.
۲-۱۵- شیوههای برخورد با پدیده افت تحصیلی در غرب
در کشورهای غربی بر اساس تفکرات فوق و جریانهای فکری متفاوت، برخوردهای گوناگونی با مسأله افت تحصیلی صورت میگیرد که این برخوردها در دو خط فکری و بر دو پایه استوار است.
۲-۱۵-۱- روش های ترمیمی و جبرانی مقابله با افت تحصیلی
هدف از اجرای این روشها از یکسو جبران کمبودهای اجتماعی- فرهنگی دانشآموزان و کاهش تفاوتی است که بین دانشآموزان طبقات اجتماعی مختلف وجود دارد و از سوی دیگر، تلاش در جهت افزایش بازدهی نظام آموزشی است. اکثر این برنامهها، دانشآموزان را زیر پوشش قرار میدهد. امّا گاهی اولیاء و معلمان را نیز به منظور تضمین اثربخشی بیشتر برنامه به مشارکت میطلبد.
۲-۱۵-۲- روش های تغییر و تحول بنیادی مدرسه
جریانهای فکری فوق، مدرسه را به عنوان وسیلهای ممتاز برای ایجاد تغییر و تحول در جامعه تلقی میکند،به شرط اینکه مدرسه بتواند با تغییر بنیادی در هدفها،برنامهها، روشها و روابط حاکم، خود را تغییر دهد و با نیازهای رشد و زندگی دانشآموزان طبقات اجتماعی مختلف تطبیق یابد. بدین ترتیب بر خلاف روش های جبرانی که غالبا کودک را با محیط مدرسه سازگار میکند.هدف از جنبش فکری اخیر این است که مدرسه را با کودکان سازگار نماید. از پیشگامان فکری این مکتب میتوان به مربیانی مانند دکتر دکرولی،راجرز و فونه[۲۳] اشاره کرد که در نیمه دوم قرن اخیر بسیاری از تحولات آموزش و پرورش از افکار و ایدههای آنان سرچشمه گرفته است. البته مدلهایی که با الهام دانشمندان مزبور در دو دهه اخیر توسعه پیدا کرده لزوما برای مبارزه با افت تحصیلی نیست،امّا پیام اصلی آنان این است که همه کودکان میتوانند موفق شوند مشروط براینکه نوع آموزش و پرورش ارائه شده در مدرسه بانیازهای رشد،انگیزه و تواناییهای کودکان سازگار باشد. از بین مدلهایی که در این خط فکری مطرح شده و رواج یافته است. میتوان آموزش و پرورش انسانگرا[۲۴]، آموزش و پرورش انفرادی[۲۵] و آموزش و پرورش کمالگرا یا آموزش و پرورش موقعیتگرا[۲۶] را نام برد. بدیهی است این دو دیدگاه، چه از لحاظ نظری و چه از لحاظ ایدئولوژیکی، کاملا تفاوت دارد. آنان که با مشروعیّت بخشیدن به مدرسه در تلاش هستند که به بازده آن بیفزایند، با محققانی که میکوشند مدرسه را تغییر دهند تا جامعه در روابط حاکم در آن تغییر کند،تصورشان از کودک از هدفهای تربیتی و نقش مدرسه متفاوت است.
۲-۱۶- روش های اصلاحی و درمانی آموزش و پرورش
در بین روش های اصلاحی و درمانی آموزش و پرورش برای مقابله با افت تحصیلی در مدرسه با دو گرایش عمده برخورد میکنیم:
گرایش اول تأمل آموزش و پرورش جبرانی،کلاسهای تطبیقی،آموزش متقابل و خدمات حمایتی در مدرسه است.
هدف از شیوههای آموزشی فوق ارائه اقداماتی به منظور بهبود وضعیت تحصیلی دانشآموزان و افزایش کارآیی مدرسه است. این روشها،نظام آموزشی،مدرسه و اهداف آن را زیر سوال قرار نمیدهد. هدف این است که دانش و مهارتهایی به کودکان منتقل گردد و دانشآموزان به ابزاری مجهز شوند که بتوانند در جهت موفقیت تحصیلی و اجتماعی از آن استفاده کنند. گرایش دوم بیشتر، هدف اجتماعی دارد. معلمان و طرفداران دین گرایش در مدرسه توانایی حل مسائل تربیتی را به خصوص برای دانشآموزان محروم در خود نمیبینند و عقیده دارند که باید کوششهای همه عوامل و سازمانهای ذینفع در جهت بهبود آموزش و پرورش این نوع دانشآموزان متمرکز شود. هدف طرفداران این گرایش تنها بهبود وضعیت تحصیلی کودکان نیست. هدف اصلی مبارزه با نابرابریهای اجتماعی و تغییر حاکم است. جنبش مدارس تکلیف شب، تعیین مناطق اولویت دار از نظر آموزش و پرورش و آموزش خانواده از نگرش فوق نشأت گرفته است. علاقمندان این طرز تفکر نه تنها کودکان را در داخل و خارج مدرسه زیر پوشش فعالیتهای مختلف آموزشی و پرورشی قرار میدهند، که اولیاء و جامعه محلی را هم در بر میگیرند و از همکاری سازمانهای محلی در غنی کردن محیط و فعالیتهای مدرسه استفاده میکنند. در ادامه، شرح مختصری در مورد هر یک از روش های فوق ارائه میشود.
۲-۱۶-۱- آموزش و پرورش جبرانی[۲۷]
آموزش و پرورش جبرانی از وسیع ترین و پرهزینهترین پروژههایی است که در چند دهه اخیر در زمینه مقابله با افت تحصیلی طراحی و اجرا شده است. نظریه آموزش و پرورش جبرانی که از اولین سالهای ۱۹۶۰ ابتدا در آمریکا و سپس در اروپا مطرح شد. بر اساس این فرضیه قرار دارد که، دانش آموزانی که دچار افت تحصیلی میشوند، معمولاً از قشرهای محروم و غیر مرفه جامعهاند و مشکلات اصلی آنان ناشی از کمبودهای محیطهای فرهنگی و اجتمای خانواده است. از این رو مدرسه باید با ارائه فعالیتهای خاص درداخل و خارج مدرسه ( بااستفاده از امکانات متعدد آموزشی، برنامههای تلویزیونی، تنظیم گردشهای علمی، کلاسهای تقویتی و تفریحی و غیره ….) کمبودهای فرهنگی آنان را جبران کند تا تفاوت موجود بین کودکان خانوادههای مرفه و طبقات محروم جامعه کاهش پیدا کند. طرفداران این جنبش بر کمبودهای رشد این کودکان، چه از نظر هوش و چه از نظر کلامی و عاطفی، تأکید دارند و بنابراین میکوشند با تنظیم برنامههای آموزشی و تربیتی خاص، کودکان را برای تسلط بر درسهای مشکل آماده کنند.
۲-۱۶-۱-۱- برنامههای متنوع جبرانی
پروژههای جبرانی به طور کلی بر دو نوع است: مشهورترین برنامهها یکی برنامههایی از نوع برنامه معروف هداستارت[۲۸] است. این برنامه با توجه به اهمیت دوران کودکی در رشد ذهنی کودک جنبه پیشگیری داشته، اغلب بر دوران پیش دبستانی تاکید دارد و هدف آن رشد تواناییهای شناختی و کلامی کودکان است.
نوع دوم: برنامههایی از نوع پروژه فالوترو[۲۹] است. هدف از این برنامه که کودکان و بخصوص نوجوانان را زیر پوشش قرار میدهد، ایجاد انگیزه لازم در دانشآموز و در خانواده در مورد درس و تحصیل است. برخی از برنامهها به مسائل شخصیتی دانشآموز، پذیرش خود و ایجاد احساس امنیت و استقلال در دانشآموز توجه دارد. این برنامهها در ابتدا بر تقویت هوش و رشد شناختی متمرکز بود، امّا به تدریج با توجه به نارساییهای کودکان طبقات محروم از نظر رشد کلامی و کمبود انگیزه پیشرفت، به رفع کمبودها در زمینه های فوق توجه کرد و برای ایجاد انگیزه بیشتر و دانشآموز، همه امکانات مادی و معنوی مدرسه را به کار گرفت. بدین منظور دروههای فشرده آموزشی برای تجهیز معلمان به موثرترین روش های تدریس به دانشآموزان محروم و پاسخگویی به نیازهای ویژه آنان ترتیب یافت و انگیزههای مادر قابل توجهی برای این معلمان در نظر گرفته شد.
۲-۱۶-۱-۲- اثرات آموزش و پرورش جبرانی
از تاثیرات مهم برنامههای جبرانی، توجه دادن به اثرهای محیط خانوادگی بر رشد کودک و مطرح ساختن جنبههای اجتماعی – فرهنگی شکست تحصیلی بود. این برنامه باعث شد که ضرورت ایجاد آموزش و پرورش متناسب با نیازهای کودکان، به خصوص دانشآموزان محروم، مطرح گردد. با اینکه برنامههای جبرانی انواع مختلفی دارد، امّا ارزیابی از برخی برنامهها نشان میدهد که نتایج بدست آمده درمورد موفقیت تحصیلی دانشآموزان چندان قابل توجه نیست و با اینکه ارزشیابی فوری پس از اجرای برنامهها از نظر رشد عاطفی و مهارتهای کلامی مثبت است،این اثرها هنگامی که خانواده مشارکت و همکاری لازم را برای تداوم برنامه نداشته باشد ناپایدار می شود.
برنشتاین بر این اعتماد است که اثرات ضایع کننده محیط خانوادگی نامطلوب را نمیتوان بدون تغییر محیط خانوادگی در کودک از بین برد.برونفنبرنر درانتقاد به آموزش و پرورش جبرانی میگوید«آموزش و پرورش جبرانی توجه جامعه را از سازمان درون مدرسه واثرات منفی آن بر خانواده و کودک متمرکز می کند» ایرادی که مربیان از نظر اخلاقی به این نوع پداگوژی وارد کردهاند، این است که فرهنگ طبقات اجتماعی غیر مرفه، کم بها و عاملی باز دارنده برای رشد و پیشرفت فرزندان این طبقه تلقی شده است. (بازرگان آبانماه، ۱۳۷۹، ۹۵ الی ۸۷)
۲-۱۶-۲- خدمات حمایتی
حمایت و تقویت درسی کودکان که دچار عقب ماندگی تحصیلی هستند به صورتهای مختلف انجام میشود که در اینجا به دو نمونه از خدمات حمایتی در کشورهای بلژیک و فرانسه اشاره میشود.
۲-۱۶-۲-۱- خدمات حمایتی در فرانسه
در فرانسه این نوع خدمات هم جنبه پیشگیری دارد و هم به منظور کاهش مشکلات تحصیلی دانشآموزان به کار میرود. در سطح پیشگیری این فعالیت از دوران پیش دبستانی به خصوص در مناطق پر جمعیت و محروم آغاز میشود. در مرکز پیش دبستانی این کشور گروه های سه نفره که شامل یک روانشناس مدرسه، یک مربی باز پروری روانی – حرکتی و یک مربی آموزشی – تربیتی است همه کودکان را از نظر رفتار و سازگاری با محیط مورد مشاهده دقیق قرار میدهند. در کشور فوق خدمات حمایتی برای دانشآموزان سه نوع است.
۱- کمک در زمینه رفع مشکلات شناختی دانشآموزان خدمات حمایتی برای دانشآموزان سه نوع است.
۲- کمک در زمینه رفع مشکلات عاطفی – هیجانی کودکان که شامل خدمات روانی درمانی است.
۳- کمک به تسهیل مشارکت اجتماعی نوجوانان در جامعه که شامل خدمات راهنمایی تحصیلی و شغلی است.
۲-۱۶-۲-۲- خدمات حمایتی در بلژیک : کلاسهای تطبیقی
کلاسهای تطبیقی در کشورهای اروپایی، بخصوص در بلژیک از سال ۱۹۷۹ رایج شده است. هدف از تأسیس این کلاسها جلوگیری از انتقال دانشآموزان عقب مانده تحصیلی به مراکز کودکان استثنایی بوده است. کودکانی که عقب ماندگی تحصیلی آنان نه ناشی از کمبودهای ذهنی، بلکه ناشی از مشکلات یادگیری یعنی اختلالات کلامی، نورولوژیک، ضعف بینایی یا شنوایی است و اگر تحت حمایت قرار نگیرند و از نظر درسی موفق نخواهند شد. فلسفه ایجاد این کلاسها آن است که این قبیل دانشآموزان باید بتوانند ضمن اینکه در کنار همکلاسیها و دوستان خود درس میخوانند.
درساعاتی از روز با خروج از کلاس از کمک و حمایت یک گروه تربیتی در مدرسه استفاده کنند. این گروه تربیتی در هر مدرسه شامل مدیر، معلم کلاس،و معلم تطبیقی است که به اتفاق نمایندهای از مراکز مشاوره روانی، پزشکی و اجتماعی منطقه، برنامه آموزشی و محتوای درسی را برای هر یک از دانشآموزان عقب مانده تحصیلی با توجه به نیازهای خاص و آهنگ رشد وی تنظیم میکنند. معلم تطبیقی معلمی است که تدریس کلاس خاصی را به عهده ندارد. بلکه وظیفه او تدریس به دانشآموزان عقب مانده تحصیلی مختلف است. این معلم دانشآموزان ضعیف را به صورت انفرادی یا در گروه های کوچک در ساعات مختلفی از روز میپذیرد و به آنان درس میدهد.
معلم تطبیقی با ایجاد جوی مثبت در کلاس و رابطهای صمیمانه با دانشآموزان، کمبودهای آنان را در زمینههای مختلف درسی رفع میکند. لازمه این نوع آموزش اصلاحی این است که معلم تطبیقی توانایی شناخت فرایند یادگیری و مشکلات خاص دانشآموزان را داشته باشد و به محتوای برنامههای درسی کلاس هر پایه تسلط داشته، از عهده تدریس هر کلاس برآید. ایجاد چنین ساختار حمایتی در مدرسه به معلمانی با صلاحیت و با سابقه نیازمند است که از نیازهای شناختی، عاطفی و اجتماعی دانشآموزان عقب مانده تحصیلی آگاه باشند. و بتوانند رابطهای شخصی و مثبت به هر دانشآموز برقرار کنند.
استفاده از کلاس تطبیقی بیش از ۵۰ دقیقه در روز توصیه نمیشود و دانشآموزانی که دچار مشکلات درسی است باید بتوانند بقیه برنامههای درسی را با سایر دانشآموزان همراه باشد . لازمه ارائه این خدمات، همکاری دسته جمعی گروه تربیتی برای نیل به اهداف تعیین شده است.
۲-۱۶-۳- آموزش متقابل
استفاده از دانشآموزان برای تدریس به برخی دیگر پدیده جدیدی نیست . این روش آموزشی که با عنوانهای مختلف مانند روش شاگرد – معلمی، آموزش متقابل، خلیفه گری و غیره نامیده شد، پیش از قرن هجدهم وجود داشته است. این روش در انگلستان برای اولین بار به وسیله آندره بل و ربرت لنکستر مبارزه با نابرابریهای آموزشی مطرح شد، پس در قرن نوزدهم در فرانسه مورد آزمایش قرار گرفت، و گسترش یافت. در ایران سابقه طولانی شاگرد و معلمی را میتوان در مکتب خانههای قدیم و در حوزههای علمیه جست و جو کرد. این روش آموزشی که مدتی فراموش شده بود، در چند دهه اخیر توسط مربیان و معلمان آمریکایی مورد تجدید نظر قرار گرفت و به صورتی جدید و قابل استفاده تغییر شکل یافت. در آمریکا فعالیتهای وسیعی در زمینه این نوع آموزش با عنوان« آموزش کودکان توسط کودکان» بر مبنای اصل یادگیری از طریق تدریس آغاز شد. استقبال از این برنامه در حدی بود که در سال ۱۹۶۸ حدود ۲۴ نوع برنامه آموزشی متقابل وجود داشت و تدریس کودکان به وسیله کودکان در ۲۵۰ مدرسه در مقاطع مختلف تحصیلی انجام میگرفت. این روش در حال حاضر در کشورهای اروپایی، از جمله انگلستان، فرانسه، سوئد،بلژیک و روسیه مورد استفاده قرار میگیرد یکی از عوامل مهم گسترش آموزش متقابل نقش آن در عدم تمرکز و در انفرادی کردن آموزش و پرورش است. در این روش، با نفی رقابت در محیط کلاس و استفاده از نیروی انسانی وسیع تر برای انتقال دانش و اطلاعات، وضعیت مناسبی برای همکاری و تشریک مساعی کودکان و نوجوانان به وجود میآید. از آموزش متقابل میتوان به عنوان وسیلهای برای مبارزه با نابرابریهای اجتماعی استفاده کرد. مهمترین فایدهی این روش برای شاگردان خردسال این است که از امتیاز آموزش و پرورش فردی شده، یعنی آموزشی که با توانایی های ذهنی و روحیهی آنان سازگار است، استفاده کرد، میتوانند ضمن تماس با شاگردی بزرگتر، از همانند سازی با او و دوستی و ارتباط مثبت با او و ارزشیابی مستقیم کار خود بهرهمند شوند.
فرم در حال بارگذاری ...
[شنبه 1400-08-01] [ 11:53:00 ب.ظ ]
|