«مفاد درخواست شاه ایران به شکل زیر تنظیم شده بود. من این درخواست را کلمه به کلمه بدون زیبا کردن آن ارائه خواهم کرد، تا از طریق طرز بیان ناپخته­اش، شاید بتوانیم بازتاب تحریف­نشده­ای از انگیزه­ این درخواست را ببینیم».[۲۷۶]
همانگونه که مشاهده شد تئوفیلاکت خود را متعهد به نوشتن متن اصلی نامه می­ کند. پس در اینجا برای روشن تر شدن مطلب، ترجمه­ی آن ارائه می­گردد. تئوفیلاکت نامه را این­گونه گزارش می­ کند:
پایان نامه - مقاله - پروژه
«خسرو شاه ایرانیان به خردمندترین شاه رومیان درود می­فرستد، نیکوکار، صلح جو، با مهارت، دوستدار نجبا و دشمن حکومت ستمگرانه، منصف، نیکوکار، نجات دهنده زخمیان، مهربان، بخشنده. خداوند باعث شد تا تمام جهان از آغاز با دو چشم، روشن گردد؛ یعنی با نیرومندترین پادشاهی رومی­ها، و با خردمندترین اقتدار دولت ایران. زیرا با این بزرگ­ترین قدرت­ها، قبایل نافرمان و جنگجو پراکنده گشته­اند، و راه بشر به طور پیوسته تنظیم و هدایت شده است و هر کسی می ­تواند ببیند که توالی رویدادها با کلمات ما هماهنگ است. پس از آن­جایی­که شیطان­های بد طینت و سرکش بسیاری در جهان وجود دارند، که می­خواهند طبیعت عالی خداوند را آشفته کنند، و اگر چه کارهایشان به نتیجه نمی­رسد، اما برای مردان پرهیزکار دوستدار خداوند که از خدا گنجینه­ای از خرد، بازوان قوی و اسلحه­های عدالت را دریافت کرده ­اند شایسته است که برعلیه این­ها بجنگند.[۲۷۷] حال در این روزها بداندیش­ترین دشمنان به دولت ایران حمله کرده ­اند، و کارهای وحشتناکی را به انجام رسانده­اند. برده­ها را بر ضد اربابان برانگیخته­اند، رعیت­ها را بر ضد پادشاهی، بی نظمی را علیه نظم، و زیان را بر ضد سود، و تمامی دشمنان خوبی را مسلح نموده ­اند؛ زیرا بهرام چوبین، آن برده­ی منفور که نیاکان ما او را تکریم کردند، و گرامی دانستند؛ نتوانست این افتخار بزرگ را حفظ کند، بلکه به ویرانی متمایل گشته است. ]وی[ پادشاهی را برای خود می­خواهد، تمام دولت ایران را آشفته کرده است. تمام کارها و تلاش­هایی که می­ کند به این خاطر است که شاید بتواند یک چشم بزرگ قدرت را خاموش کند، و بدان وسیله قبایل وحشی و بدنهاد بتوانند بر نجیب­ترین پادشاهی ایرانیان قدرت و اقتدار پیدا کنند، و بدین گونه در طول سال­ها قدرت مقاومت­ناپذیری به دست آورند، که بدون آسیب­های شدید به ملت­های خراج­گزار شما نیز تحقق نمی­یابد.[۲۷۸] پس این برای آینده­نگری صلح­جوی شما مناسب خواهد بود تا به یک پادشاهی که غاصبان آن را تاراج کرده و به زور تحت کنترل در آورده­اند دست کمک دهید، و از قدرتی که در نقطه­ی از هم پاشیدگی قرار دارد حمایت نمایید، تا سبب رستگاری را در دولت روم برقرار کنید؛ چنان­که یک پیروزی جهانی است و خود را به عنوان بنیان­گذاران، نجات­دهندگان و پزشکان دولت ایران معرفی کنید؛[۲۷۹] زیرا قدرتمندترین فرمانروایان باید به طور پیوسته تمام چیزهایی را که مربوط به عدالت هستند اجرا کنند. بدان وسیله حتی وقتی که دنیای کنونی را ترک کنند، برای بزرگواریشان ستایش خلل­ناپذیر جاودانه خواهند داشت، و الگویی ایجاد خواهند کرد که خدمتکاران نباید بر علیه اربابانشان اسلحه بردارند. پس درست این است که شما آشفتگی کنونی در امور دولت ایران را هدایت کنید، زیرا با این کار شما رومی­ها اعتبار افتخار­آمیزتری دریافت خواهند کرد.[۲۸۰] این کلماتی را که من «خسرو» می­نویسم به گونه ای به تو خطاب می­ شود که گویی من در حضورت هستم. من، خسرو، پسر، و استدعا کننده از تو؛ زیرا مسیر اتفاقات باعث نمی­ شود که تو آنچه را شایسته­ مقام من است نادیده بگیری. باشد فرشتگان خداوند که برکت ارزانی می­دارند، پادشاهیت و امپراتوری را از رسوایی و ظلم و ستم غاصبان حفظ کنند».[۲۸۱]
بر خلاف نظر تئوفیلاکت که این نامه را ناپخته می­داند، پختگی بسیاری را می­توان به وضوح در آن مشاهده کرد. از ابتدا تا انتهای نامه خسروپرویز سعی دارد منافع رومیان در کمک به ایران را برشمرد. او ابتدا بر خداپسندانه بودن این کار تأکید می­ کند، سپس دولت بهرام چوبین را، در صورت استقرار، تهدیدی بزرگ برای رومیان می­داند و ایران و روم را مانند دو چشم جهان می داند، که خاموش شدن یکی برای دیگری ضرر دارد. در نهایت به افتخاری اشاره می­ کند که با انجام این کار نصیب ماوریکیوس و امپراتوری بیزانس می­گردد، و نام آن را جاویدان می­ کند. البته به نظر می­رسد که این استدلال­ها برای رومیان کافی نبوده است، زیرا در سفارتی دیگر، خسروپرویز برای جلب نظر آن­ها قسمت­ هایی از قلمرو خود، در مرز بیزانس، را پیشنهاد کرد که در وقت خود به آن نیز خواهیم پرداخت.
در روایت سبئوس تنها به فرستادن یک سفارت و نامه از خسروپرویز به ماوریکیوس اشاره می شود. در نامه­ی خلاصه­ی سبئوس، خسروپرویز می گوید: «تخت و مقام شاهی پدران و اجدادم را به من بده. با ارتش از من حمایت کن که با آن شاید بتوانم دشمنم را شکست دهم و پادشاهیم را احیا کنم. سپس من پسر تو خواهم بود».[۲۸۲] در ادامه­ نامه، خسروپرویز، در عوض، حاضر به دادن بخش­هایی از سرزمینش به بیزانس می شود که در جای خود به آن نیز پرداخته خواهد شد
در روایت شاهنامه، پس از سخن­رانی خراد برزین، امپراتور به او وعده­ی یاری داد و نامه­ای به خسروپرویز نوشت و سواری را فرستاد تا به خسروپرویز بگوید که روم به او کمک می­ کند. پس از آن قیصر با مشاوران به مشورت برخاست و آن­ها او را از این کار منع کردند؛ با این استدلال که آن­ها از زمان مرگ اسکندر از ایرانیان در رنج و عذاب بوده­­اند و از جنگ و غارت و ریخته شدن خون بی­گناهان خسته­اند. اینک که خداوند این گرفتاری را برای ایرانیان پیش آورده است، بهتر است بی طرف بمانند تا بخت ساسانیان خود به خود از بین برود، زیرا اگر او قدرت را به دست آورد باز برای روم تهدیدی به حساب خواهد آمد:[۲۸۳]

 

اگر خسرو آن خسروانی کلاه
هم اندر زمان باژ خواهد ز روم
کنون در خور خود خرد یاد دار
  به دست آورد، سر برآرد به ماه
به پای اندر آرد همه مرز و بوم
سخن های ایرانیان باد دار[۲۸۴]

سبئوس نیز مخالفت رومیان را گزارش می­ کند. بر طبق روایت او، ماوریکیوس این موضوع را با مجلس سنا در میان گذاشت و نظر ایشان را جویا شد. آن­ها مخالفت کردند و استدلالشان چنین بود:
«درست نیست که موافقت شود زیرا آن­ها ملتی خدانشناس و پرنیرنگند؛ در هنگام پریشانی قول می­ دهند، اما وقتی که اوضاعشان آرام­تر شد انکار می­ کنند. ما زیان­های زیادی از آن­ها دیده­ایم. بگذار یکدیگر را قتل عام کنند و ما آرامش یابیم».[۲۸۵]
تئوفیلاکت اشاره­ای به مخالفت سنا و رومیان نمی­نماید، و تنها گزارش می­ کند که امپراتور مشغول بررسی این وضیعت شد.[۲۸۶]
برطبق روایت شاهنامه، امپراتور نیز تحت تأثیر سنا قرار گرفت و نامه­ای به خسروپرویز نوشت، و جواب منفی خود را اعلام نمود،[۲۸۷] اما در روایت سبئوس، امپراتور نظر سنا را رد نمود و به خسروپرویز کمک کرد.[۲۸۸]
در گزارش فردوسی خسروپرویز با دریافت نامه بسیار ناراحت شد و در جواب قیصر گفت، که اگر به وی کمک نکند نزد خاقان پناه می­برد. قیصر با خواندن نامه­ی او با وزیر دانای خود مشورت کرد، و گفت اگر خسروپرویز به کمک خاقان پیروز شود، برای آنها دردسر درست خواهد کرد. پس بهتر است سپاهی به او دهند تا در دلش کینه نگیرد. اخترشناسان او نیز گفتند که پادشاهی بزودی به خسروپرویز می­رسد و سی و هشت سال حکومت خواهد کرد. قیصر باز با وزیرش به مشورت پرداخت و آن­ها از ترس اینکه او با کمک خاقان پیروز شود، و از ایشان کینه به دل بگیرد به این نتیجه رسیدند که او را یاری کنند. قیصر نامه­ای به او نوشت و شرایط خود را برای کمک اعلام کرد.[۲۸۹]
گزارش شاهنامه در این مورد نمی­تواند درست باشد، زیرا خسروپرویز در شرایطی نبود که بتواند به خاقان پناه برد. بهرام چوبین سفرای خود را برای پس گرفتن خسروپرویز نزد امپراتور فرستاده بود، و اگر امپراتور اراده می­کرد به راحتی او را به بهرام چوبین تحویل می­داد. پس ترس از گریختن او نزد خاقان نمی­توانست انگیزه­ قیصر برای کمک به وی باشد. سبئوس نیز به این موضوع اشاره می­ کند:
«در آن مرحله شاه خسرو در خطر بزرگی بود و مرگ را در برابر چشمان خود می­دید، زیرا او از دهان شیر فرار کرده بود، اما در دهان دشمنانی افتاده بود که از آن­ها راه گریزی نبود».[۲۹۰]
۱-۸-۳ شرایط ماوریکیوس در ازای کمک به خسروپرویز
در گزارش شاهنامه­ی فردوسی این قیصر روم است که شرایط خود را ارائه می­دهد. یکی آن­که خسروپرویز نباید تا وقتی که پادشاه است رنج­هایی را که رومیان از ایران کشیده­اند نادیده بگیرد. دوم آن­که از رومیان باج نخواهد. سوم آن­که ایرانیان به مرز روم حمله نکنند، و هنگام جنگ با دشمنان با هم متحد شوند. عهدی مکتوب نوشته شود که دیگر از روزگار ایرج سخنی به میان نیاید[۲۹۱] و ایران و روم با هم متحد باشند.
هنگامی که آن نامه به خسروپرویز رسید بزرگان به او گفتند اگر از روم باج نخواهیم، سپاه تهیدست می­ماند و بر تاج­ها نام او را خواهند نوشت[۲۹۲]. خسروپرویز به پهلوی نامه­ای به قیصر نوشت که دیگر از رومیان باج نمی­خواهد و همه سرزمین­های روم را به آنان پس دهد.[۲۹۳] خواسته­ی دیگر خسروپرویز، دختر قیصر بود.[۲۹۴]
در روایت سبئوس این خود خسروپرویز است که در نامه­اش در ازای کمک بیزانس حاضر به اعطای امتیازاتی می­گردد:
«من سرزمین­های سوریه را به تو خواهم داد. تمام آرواستان[۲۹۵] تا شهر نصیبین از سرزمین ارمنستان منطقه­ تحت نفوذ تنوتر[۲۹۶] تا آرارات و شهر دوین[۲۹۷] و از بالا تا سواحل دریاچه ی بزنونیک[۲۹۸] }دریاچه ی وان{ و آرستاوان،[۲۹۹] بخش وسیعی از سرزمین گرجستان تا شهر تپخیس[۳۰۰] ]همان تفلیس[؛ بیا شاهد قرارداد صلحی بینمان باشیم که تا زمان مرگمان ادامه داشته باشد، و بگذار این پیمان بین ما و پسرانمان که پس از ما حکومت خواهند کرد حفظ شود».[۳۰۱]
همانگونه که مشاهده می­ شود، سبئوس اشاره ای به مسئله­ باج نمی­کند، و تنها اشاره به واگذاری برخی از سرزمین­ها دارد که البته فردوسی هم به آن اشاره می­ کند، اما نام آن­ها را نمی­برد.
در روایت تئوفیلاکت هنگامی که خسروپرویز سفارت دیگری نزد ماوریکیوس فرستاد (که به آن نیز پرداخته خواهد شد)، سفیر ایران شرایط زیر را متحمل شد:
«در عوض{کمک}، ما مارتیروپولیس ]میافارقین[ را پس می­دهیم. دارا را به عنوان هدیه پیشنهاد می­کنیم. بدون هیچ پولی جنگ را کنار می­گذاریم ]مطابق با روایت فردوسی مبنی بر عدم مطالبه­ی باج از رومیان[ و با بدرود گفتن به ارمنستان که به خاطر آن بدبختانه جنگ به کاری عادی در بین مردان تبدیل شده است، خانه­ای از صلح خواهیم ساخت». (این بخش با روایت سبئوس مبنی بر واگذاری بخش­های زیادی از ارمنستان مطابق است).[۳۰۲]
سفیر ایران در ادامه اظهار داشت:
«ما در قول­هایمان اعتدال به کار می­بریم تا بتوانیم به آن­ها عمل کنیم و وعده­ی گزاف نمی­دهیم، زیرا این کار موجب دشمنی ناتمام و برهم خوردن صلح آینده می­گردد».[۳۰۳]
۱-۸-۴ اشاره­ی برخی منابع به ازدواج خسروپرویز با مریم، دختر ماوریکیوس
سبئوس و تئوفیلاکت اشاره­ای به خواستگاری دختر قیصر نمی­کنند، اما همانگونه که پیش­تر ذکر شد، در شاهنامه این مسئله مطرح است. در روایت اواگریوس نیز اشاره­ای به این موضوع نیست. در رویدادنامه­ی خوزستان روایت می­ شود که خسروپرویز زنی مسیحی و بیزانسی به نام مریم داشت، اما هیچ اشاره­ای به این­که وی دختر یا خویشاوند ماوریکیوس بوده باشد نمی­گردد.[۳۰۴] رویدادنامه­ی سعرت ازدواج خسروپرویز با مریم، دختر قیصر، را گزارش می­ کند.[۳۰۵] میخاییل سوری گزارش می­ کند که خسروپرویز از ماوریکیوس دخترش مریم را خواستگاری کرد و با او ازدواج کرد.[۳۰۶]
با این حال نگارنده بر این باور است که احتمال درستی این ازدواج بسیار کم است، زیرا بسیار بعید است که چنین موضوع مهمی از چشم تئوفیلاکتی که در زمان حکومت خسروپرویز زندگی می­کرده است دور مانده باشد، و در گزارش مفصل خود به آن توجهی ننموده باشد. استدلال نگارنده بر این است که همانگونه که رویدادنامه­ی خوزستان روایت می­ کند، خسروپرویز همسری رومی به نام مریم داشته است که در نزد او قرب و مقامی زیاد دارا بوده است، اما شاید منابع ایرانی زمان خسروپرویز برای نشان دادن اهمیت او وی را دختر ماوریکیوس معرفی کرده باشند. این احتمال نیز وجود دارد که برخی شایعات شفاهی درباره او بعدها به صورت مکتوب در آمده باشد، و به عنوان منبع، مورد استفاده­ی کسانی قرار گرفته باشد که چند قرن بعد آن را به رشته تحریر در آورده بودند. علاوه بر آن بر طبق منابع بیزانسی، ماوریکیوس در آن زمان دختری که به سن ازدواج رسیده باشد نداشته است.[۳۰۷]
۱-۸-۵ داستان طلسم ساختن رومیان در شاهنامه
شاهنامه پس از آن داستانی درباره طلسم ساختن رومیان آورده است، که در منابع غیر ایرانی وجود ندارد. قیصر دستور داد تا طلسمی بسازند بدین صورت که تندیس زنی گریان که بر تخت نشسته بود و صحبت نمی­کرد، ساخته شد. هر کس که وی را از دور می­دید گمان می­کرد زنی است که بر مسیح گریه می­ کند. قیصر خود از دیدن آن شگفت­زده شد. سپس گستهم را فراخواند و به او گفت: «دختری دارم که وی را شوهر دادم و شوهر او فوت کرد، و اینک تنها سوگواری می­ کند، و صحبتی نمی­نماید. زحمتی بکش و او را ببین؛ شاید پند تو را بپذیرد». گستهم بسیار او را پند داد و متوجه نشد که با یک تندیس صحبت می­ کند. پس از او، در روزی دیگر قیصراز بالوی، اندیان و شاپور خواست تا نزد زن بروند. آن­ها نیز بسیار او را نصیحت کردند و پاسخی نشنیدند. پس از آن قیصر از خراد برزین خواست تا با او صحبت کند. او ابتدا زمانی دراز وی را نصیحت کرد و هنگامی که پاسخی دریافت نکرد، با دقت او را زیر نظر گرفت. با خود گفت اگر این زن از سوگواری ناراحت است، پس چرا پرستندگان اطراف وی نیز خاموشند. اگر از چشم او اشک می ­آید، پس باید در اثر این گریه­ی همیشگی خشم او کم می­شد. او تنها اشک می­ریزد و هیچ جنبشی از خود ندارد، در حالیکه اگر جان داشت اندام­های دیگر بدنش هم جز دستش تکان می­خورد؛ پس این جز یک طلسم فیلسوفی چیزی نیست. پس از آن نزد قیصر آمد و با خنده کشف خود را ابزار کرد. قیصر به او گفت که واقعاً شایسته­ وزیر بودن است. پس از آن طلسمی دیگر را نیز که تندیس سواری بر اسبی معلق در هوا بود به وی نشان داد.[۳۰۸]
خالقی مطلق این گزارش را مربوط به صنعت رومیان می­داند، که ایرانیان پس از بازگشت از روم تعریف کرده ­اند، و به صورت افسانه­وار وارد منابع شده است. او منبع شاهنامه را در این گزارش کتبی می داند نه شفاهی.[۳۰۹]
در روایت شاهنامه پس از آن مباحثه­ای دینی بین خراد برزین و قیصر در گرفت. خراد برزین اعمال دولت روم را متناقض با دین مسیحیت دانست، و لشکرکشی­های آن­ها را برخلاف دستور مسیح دانست. سپس اعتقاد رومیان مبنی بر فرزند خدا بودن مسیح را رد کرد، و یزدان را از فرزند و زن بی نیاز دانست. پس از آن شروع به ستایش از دین ایرانیان کرد، و آن را برترین دانست. قیصر نیز حرف­های وی را پسندید و بر او آفرین خواند.[۳۱۰]
فصل دوم
از شکست بهرام چوبین تا قتل ماوریکیوس در سال ۶۰۲م
۲-۱ کمک نظامی ماوریکیوس به خسروپرویز
موضوع مورد بحث بعدی در شاهنامه­ی فردوسی، موضوع کمک نظامی ماوریکیوس به خسروپرویز است. بر طبق روایت فردوسی، ماوریکیوس سپاهی صد هزار نفره آماده کرد و دختر خود را به گستهم سپرد، تا نزد خسروپرویز ببرد، و جهیزیه­ی فراوانی همراه او کرد. قیصر به سفیران خسروپرویز نیز هدایای بسیار بخشید. قیصر در روز بهرام چوبین (روز بیستم ماه) به همراه سپاه رفت؛ تا سه منزل آن­ها را همراهی کرد، و پس از صحبت با مریم، دختر خود، لشکر را به برادر خود نیاطوس سپرد و بازگشت.[۳۱۱]

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...