پس از ظهور نهضت اسلامى و پایان دوران جنگ و خونریزى، اعراب که در آغاز امر قومى بدوى و چادرنشین بودند و به امور ذوقى و هنرى کوچکترین عنایتى نداشتند، در اثر تماس و نزدیکى با ملل متمدن ایران و روم، اقامت در شهرها و مشاهده مظاهر گوناگون تمدن ملل کهنسال آسیایى، به تدریج به امور ذوقى و هنرى متمایل گردیدند، تا جائى که در دوران حکومت بنى امیه و بنى عباس خنیاگران خارجى به دربار خلفا راه یافتند و راه‏ و رسم دربار ساسانى را در دستگاه آنان تجدید نمودند.[۶۴۱]

توجه اعراب به موسیقى‏:
موسیقی هر ملتی ترجمان عواطف و احساسات آن ملت است، و هر قومی بنا به تناسب محیط و عادات خود دارای غنای مخصوص هستند. اعراب جاهلی در دورۀ پیش از اسلام مردمانی بدوی و چادر نشین و صاحب اغنام و پیوسته به دنبال آب و علف در گردش بودند، و از هنر های زیبا جز شعر نمی دانستند. همان شعر خواندن نخستین گامی بود که به سوی موسیقی برداشتند. اعراب در دوران جاهلیت، از خواندن شعر بدون آواز و آهنگ لذت مى‏بردند و بعدها به خواندن نوای حدا هنگام حرکت شترها مبادرت کردند.[۶۴۲]سپس موسیقی ساده ای حاوی سه لحن (نصب، سناد، هزج[۶۴۳]) در میان آنها پیدا شد. کمی قبل از اسلام برخی از آلات خیلی ساده موسیقی مثل دف و مزمار در میان آنها پدید آمد. بیشتر اشعار آنها در بحر خفیف بود، که آن را در رقص به کار می بردند، و مایه تحریک و هیجان و سبک روحی می شد.[۶۴۴] در جنگ های رسول اکرم با کفار می بینیم که زنان مشرکین برای تشویق و ترغیب مردان خویش به جنگ کردن، دف و غیره می نوازند. اما از الات ذوات الاوتار[۶۴۵] از قبیل تنبور و عود و… چیزی را نمی شناختند. چون این قبیل ابزار مخصوص ملل متمدن ایران و روم بود و کار کردن با آنها بدون در دست داشتن مقدمات علمی و بدون تحصیل و تعلیم غیر ممکن بود.[۶۴۶] ولى پس از ظهور اسلام و استیلاء آنها بر ایران، در عین اینکه در دین روشی ساده و شدید داشتند و هر آنچه را وابسته به آسودگی بود و برای دین و معاش سودی نداشت فرو گذاشتند، از این رو برخی فنون غناء را ترک گفتند و هیچ چیز نزد ایشان بجز ترجیع قرائت و ترنم شعر لذت بخش نبود.[۶۴۷] ولی درنتیجه فتح و پیروزى و غنایم بسیارى که نصیب اعراب شد، میل به تجمل و آسایش در قلوب بعضى ‏از آنان راه یافت.[۶۴۸] در روزگار مشئوم بنی امیه در مدینه که در آن زمان مرکز موسیقی بود، دسته ای از صنف موسیقی پیدا شدند. به طورى‏که از مطالب بعضى از کتب آن عهد برمى‏آید، عبد اللّه بن زبیر براى تعمیر کعبه تنى چند از بناهاى ایرانى را به کار گماشت، و آنان طبق عادت و معمول خود ضمن کار، به خواندن آواز و تغنى مشغول می شدند. شخصى به نام سعید بن مسجع که دلباخته آواز و موسیقى بود، پس از شنیدن این آوازها با همان لحن به عربى تغنى کرد. اعراب از شنیدن آواز او لذت بردند و او را به شوق آوردند، تا جائى که سعید براى فراگرفتن این فن به فارس و شام سفر کرد و پس از تکمیل این هنر راه مدینه پیش گرفت.[۶۴۹] ابن مسجع (متوفی۷۱۵ م) پدر موسیقی کلاسیک عرب و شاید اولین فراهم آورنده تئوری موسیقی عرب باشد.[۶۵۰] سعید و اعشى بن- قیس جوانان صاحب ذوق عرب را به آواز و موسیقى آشنا ساختند، بعضی دیگر نقل کردند که سعید از بنایان ایرانی که در عهد معاویه خانه هایی در مکه منی ساختند موسیقی را یاد گرفته است. ابن سریج هم که از استادان اولیه موسیقی اسلامی، نخستین کسی بود که عود را با غنای عربی در مکه نواخته است و عود او مانند عود ایرانیان بود. او هم عود را نزد ایرانیانی که ابن زبیر برای تعمیر بیت الحرام آورده بود دیده است.[۶۵۱] ابوجعفر خاسر هم که اصلش از غنائم (فئی) کسری بود، به قولی نخستین کسی است که در مدینه عود ساخت و با آن نواخت.[۶۵۲] بنا به روایات مورخین او موسیقی را از اسیرانی که عبدالله بن عامر فاتح خراسان از آنجا آورده بود آموخته است، و برخی دیگر گفته اند که مردی نشیط نام فارسی در مدینه تغنی کرد عبدالله بن جعفر را خوش آمد، سائب خاسر که مملوک او بود گفت من نظیر این غنای فارسی را در عربی برای تو می سازم و چنین کرد.[۶۵۳] نصربن حارث کلاه نخستین بربط نواز ماهر عرب بود.[۶۵۴] ابن محرز هم که از قدما و استادان اولیه است، کسی است که موسیقی ایرانی را فراگرفته است و مخصوصاً برای اخذ موسیقی ایرانی به فارس مسافرت کرده است.[۶۵۵] سلمک هم یکی از موسیقی شناسان ظاهراً ایرانی است و اولین کسی است که رمل را به فارسی در ایام رشید تغنی کرده است.[۶۵۶] ابن محرز نخستین کسی بود که به رمل در عربی تغنی کرده است.[۶۵۷] طویس اولین بار در مدینه در غناء ایقاع وارد کرد و نخستین موسیقی دان دیار اسلامی است، او استاد ابراهیم ارّجانی بوده است.[۶۵۸]
پایان نامه
ولى نباید فراموش کرد که اعراب پس از آنکه به نقل و ترجمه منابع علمى مشغول شدند، باز ایرانیانى چون ابراهیم و اسحق ارّجانى‏ و حماد فرزند اسحاق در راه تدوین و تکمیل موسیقى گام برداشتند. در حالی که ابراهیم و اسحاق از کتب موسیقی یونانی و … هیچ استفاده ای نکردند، و اسحاق از مبادی این علم از آثار یونانی جز مختصری از تقسیمات اقلیدس اقتباس ننموده است.[۶۵۹] تا پایان عصر امویان مرکز رشد و تکامل موسیقى مکه و مدینه بود، ولى در عصر عباسیان این فعالیت به بغداد انتقال یافت. در زمان ابی جعفر منصور شروع به ترجمه کتب موسیقی گردید، و اولین کتاب در موسیقی الحان هشت گانه بطلمیوس بود که از یونانی به عربی ترجمه شد. از این تاریخ است که موسیقی به صورت علمی در می آید. به گفته مورخین و مخصوصاً ابن خلدون در مقدمه موسیقی در دوره بنی عباس در حال ترقی بود تا وقتی که ابراهیم ارّجانی، اسحاق پسر او، حماد پسر اسحاق و ابراهیم بن مهدی که او هم از طرف مادر ایرانی بود، (مادر او شکله نام داشت و طبرستانی بود) به آخرین سرحد کمال رساندند.[۶۶۰] بعضى از منابع تاریخى نشان مى‏دهند که اعراب پس از آشنا شدن به اصول موسیقى و ساز و آواز در راه تکامل آن قدمهایى برداشتند، و حتى بعضى از آنها به ساختن آلات موسیقى توفیق یافتند. در دوران بنى امیه خاندانهاى مرفه و متنعم به ساز و آواز و رقص رغبت بسیار نشان مى‏دادند و جمعى از آنان براى دعوت رامشگران و رقاصان مرد و زن به ایران و دمشق و دیگر بلاد شام مسافرت کردند، و توجه به ساز و آواز و رقص پس از استقرار حکومت عباسیان همچنان باقى بود.[۶۶۱] در اینجا لازم است به یک نکته ی تاریخی اشاره کرد و آن این است که خلفای اموی در تشکیلات درباری خود از رسوم و آداب و تشریفات ایرانی که در عهد ساسانیان معمول بوده است تقلید می کردند. معاویه، مروان، عبد الملک، ولید، سلیمان، هشام و مروان بن محمد میان خود و ندیمان پرده حایل می کردند، تا خلیفه و رفتارهای او از دید سایرین پنهان بماند. خلفایی مانند یزید بن عبدالمک و ولید بن یزید آشکارا با دیگران می رقصیدند و در مجالس عیش مسخرگی می کردند. و امّا عمر بن عبد العزیز او در هنگامی که فرماندار مدینه بود با رامشگران می نشست، ولی هیچ گاه نشد که سبکی کند، و از زمانی که خلیفه شد چیزی از موسیقی به گوش او نرسید.[۶۶۲] امّا از خلفای عباسی سفاح در آغاز خلافت با ندیمان می نشست و پس از سال دوم از چشم ندیمان به دور بود او خنیاگران را تحسین می کرد و به آنها صله و خلعت های گرانبها می داد. منصور با ندیمان نمی نشست و هیچ گاه کسی در دست او مشروبی جز آب ندید. مهدی در نخستین سال از ندیمان به دور بود و پس از آن خود را آشکار کرد، اما هارون الرشید کسی بود که طریقت پادشاهان ساسانی را بر گزید و ابراهیم ارّجانی، ابن جامع و زلزل در دربار او از مقام شامخی برخوردار بودند.[۶۶۳] به علاوه بسیارى از کسانى که مجلس برمکیان را رونق مى‏بخشیدند، چون بشّار بن برد تخارستانى، رقاشى، ابان بن عبد الحمید لاحقى، ابراهیم‏ ارّجانی‏ موسیقیدان و بسیار دیگر، از ایرانیان ادیب و دانشمند و هنرمند عصر بودند که هرکس خواهان مجالست با آنان بود.[۶۶۴]
دنانیر، نام کنیزى از کنیزان یحیى برمکى که خیناگر و موسیقى‏دانى سخت چیره‏دست، و از شاگردان اسحق و ابراهیم‏ ارّجانی‏ بود، و چنان به برمکیان وابسته بود و بدانها علاقه داشت که پس از انقراض آنها، به درخواست هارون براى شرکت در مجالس او وقعى ننهاد، و از نوحه و مرثیه‏خوانى براى برمکیان دست نشست‏.[۶۶۵]
پس از روى کار آمدن حکومت امویان در اندلس در دربار عبد الرحمن دوم، در قرطبه نیز رامشگران ایرانى موقعیت ممتازى کسب کردند، چنانکه جوانى ایرانى به نام زریاب که از شاگردان اسحاق ارّجانی بود توجه عموم را به خود جلب کرده بود، تا جایى که هنردوستان آن سرزمین از لباس و اطوار و حرکات او تقلید مى‏کردند. به ‏طورى‏که ابو الفرج اصفهانى در کتاب الاغانى نوشته است، طبقات ممتاز و درباریان از دیرباز به سازندگان و نوازندگان زبردست مبالغى هنگفت صله و انعام مى‏داده ‏اند.[۶۶۶]
با تمام محدودیتهائى که در راه پیشرفت رقص و آواز پدید آمده بود، پس از استقرار حکومت بنى امیه طبقه اشراف در شهر مکه سرگرم عیش و خوشگذرانى بودند. از جمله یکى از ایشان در مکه مجمعى براى تغنى و قمار تأسیس کرد و کتب مختلف شطرنج و وسایل بازیهاى دیگر را در اختیار اشخاص ذی علاقه مى‏گذاشت. در مدینه الاحوص شاعر، اشعار عاشقانه مى‏سرود و یونس موسیقیدان ایرانى آن اشعار را به آهنگهاى جدید درمى‏آورد. تفریحات مردم مدینه به همین سادگى و اختصار باقى نماند، بطورى‏که شهرت زنان خواننده این شهر بزودى عالمگیر شد.
در دوره بنى امیه که خلفا به اسلام و تعالیم آن کمترین ایمانى نداشتند، توجه به آواز و موسیقى بیشتر شد. در بغداد نیز مانند مکه و مدینه در عهد بنى امیه، راوى اشعار و غزلیات جدید، خوانندگان و نوازندگان زن بودند، که در زندگى اجتماعى این شهر تأثیرى بسزا داشتند. کسانى که بعدها در عهد عباسیان باعث رونق این بساط شدند، یکى المهدى فرزند خلیفه، ‏و دیگرى غلامى از دیلمى‏ها بود که در سامره و بغداد مدتها بهترین دوستداران این سبک محسوب مى‏شد، و خود نیز چند آهنگ جدید به آهنگهاى آن زمان افزود. در عهد هارون و جانشینان وى موسیقى بغداد تحت نفوذ ابراهیم بن ماهان ارّجانی و پسرش اسحق که از دهقانان ایرانى بودند قرار داشت. هردوى آنها به کنیزان، خوانندگى آموخته و ایشان را به بهاى بیشترى مى‏فروختند.[۶۶۷]
در میان خلفاى بنى امیه یزید بن عبد الملک سخت دلباخته موسیقى بود، ولید پسر یزید بن عبد الملک نیز در امور عشقى بیقرار بود. از میان خلفاى عباسى مهدى و هارون و امین و مأمون و واثق و متوکل بیش از دیگران به ساز و آواز توجه داشتند، و طبعا امیران و بزرگان معاصر آنان نیز از آنان پیروى مى‏کردند. در این دوره ارباب ساز و آواز نظیر ابراهیم و اسحاق و زریاب از بذل و بخششهاى نامحدود خلفا سرمست بودند.[۶۶۸] در میان خلفا، هارون از روش سلاطین ساسانى مخصوصا اردشیر بابکان پیروى مى‏کرد و براى هنرمندان مراتب و درجاتى قایل بود. چنانکه ابراهیم ارّجانی و اسماعیل ابن جامع درجه یکم را به‏دست آورده بودند، زلزل نوازندگى مى‏کرد و ابن جامع خوانندگى و سلیم بن سلام ابو عبد اللّه … و امثال ایشان درجه دوم را حائز بودند، و درجه سوم به کسانى داده شده بود که تنبور مى‏زدند و سنتور مى‏نواختند و ضرب‏گیر بودند. جوائز و صله‏هاى هریک نیز درخور مرتبت و طبقه‏بندى ایشان بود. سعد بن وهب گوید که روزى ابراهیم ارّجانی به بزم هارون آواز خواند که او را از وجد و خوشى به مستى کشانید … هارون پیوسته مى‏فرمود تا آن غنا را تکرار کند، آنگاه به حضار روى کرد و گفت به عمر خود آوایى بدین نرمى و جذابى نشنیدم … هارون فرمان داد تا دویست هزار درم بدو صلت دادند. سپس جاحظ درباره امین مى‏نویسد « آفریده‏اى را به یاد ندارم که مانند او آن همه سیم و زر فرو ریزد، یا آن همه دینار و درم به نهب و غارت گیرد و جمله را براى خوشگذرانى صرف کند، و به یاد دارم که شبى به بزم او حضور یافتم و با چشم خود دیدم که زورقى را پر از طلا کردند و امین آن را به یکى از خویشان خود بخشید، و شبى دیگر چهل هزار دینار طلا به من داد و چون برخاستم، پولها را پیشاپیش من به خانه‏ام مى‏بردند. بشار بن برد که ناظر این بذل و بخششهاى بى‏مورد بود از روى تمسخر و سرزنش خطاب به خلیفه وقت مهدى عباسى و جامعه عرب گوید: «ضاعت خلافتکم یا قوم فالتمسوا خلیفه اللّه بین الزق و العود.» یعنى اى عربها: « خلافت شما تباه شد، زیرا خلیفه خدا را مى‏توانید در میان دو چیز بنگرید، یکى مشک شراب و دیگرى ساز و عود …» به ‏این ‏ترتیب دیدیم پولهایى را که خلفاى بنى امیه و بنى عباس به نام مالیات از کشاورزان و پیشه‏وران به زور مى‏گرفتند به جاى آنکه در راه منافع عمومى به مصرف برسانند، در راه مى و معشوق خرج مى‏کردند و به حقوق اکثریت مردم کمترین توجهى نداشتند.[۶۶۹]‏‏

ابراهیم ارّجانی:
ابو اسحاق، ابراهیم بن ماهان بن بهمن بن نُسک، ملقب به ندیم، موسیقی دان و آهنگ ساز و شاعر بزرگ عصر عباسی است. پدرش ماهان از بزرگ‏زادگان ارّجان فارس بود،[۶۷۰] که براى گریز از ستم‏کاریهاى عمّال بنى امیّه در فارس، آنجا را ترک گفت و به کوفه رفت. ماهان در آنجا با دخترى از دهقانان ایرانى که خاندان او هم به همین‏سبب از فارس به کوفه مهاجرت کرده بودند پیوند زناشویى بست، و ابراهیم ثمره آن پیوند بود.[۶۷۱] خود ابراهیم گفت ما اهل ارّجان هستیم و پدرم در طلب روزی به موصل رفت.[۶۷۲] گرچه از پاره ای از روایات چنین بر می آید که این وصلت پیش از مهاجرت به کوفه و احتمالاً در ارّجان صورت گرفته بود، چون روایت شده که مادر ابراهیم هنگام خروج از ارّجان و ورود به کوفه باردار بوده است، و ابراهیم زاده ی این پیوند بود که در خانه بنی عبدالله بن درام متولد شد.[۶۷۳] هم مورخان قدیم و هم محققان جدید متفقاً سال تولد او را ۱۲۵ه. ق ذکر کرده اند.[۶۷۴] زندگی وی به طور کلی به دو دوره تقسیم می شود: دورۀ نخست که در سفر های دور و دراز و در فراگیری موسیقی نزد استادان مختلف و در شهر های گوناگون و با بی پیرایگی گذشت، تا اواسط عمر وی ادامه داشت، امّا دورۀ دوم یکسره در بغداد و در بارگاه پرشکوه خلفای عباسی سپری شد.[۶۷۵] طفل کوچکی بود که پدرش ماهان در اثر ابتلا به طاعون در کوفه درگذشت.[۶۷۶] و خاندان خزیمه بن خازم که از تمیمیان بودند، کفالت او و دو برادر صلبی وی را بر عهده گرفتند، و او با فرزندان خزیمه بن خازم پرورش یافت و به مکتب رفت، و بدین سبب وی از موالی بنی تمیم شمرده اند. معروف است که وی نام پدر خود ماهان را که موجب سرزنش عرب ها نسبت به وی بود به میل خود یا به اشاره دیگران به میمون بدل کرد.[۶۷۷] ابراهیم ارّجانی می گوید ما از اهل موصل نیستیم پدرم ابراهیم بن ماهان است گفتند او نزد ابن میمون بود، به همین سبب در پاره ای از منابع نام پدر وی میمون آمده است.[۶۷۸] ابن ندیم می گوید میمون ماهان نام داشت که آن را به میمون برگرداندند، او می گوید ابوالفضل حماد بن اسحاق گوید پدرم نسب جدم ابراهیم را چنین گفت ابراهیم بن ماهان بن بهمن بن نسک.[۶۷۹] پس از مرگ پدرش تربیت او را مادر و دائیهایش بر عهده گرفتند و در این راه هم آنها و هم معلمانش سخت‏گیر بودند. به همین‏سبب ابراهیم در جوانى درس و مدرسه را رها کرد و به موصل رفت، و در آنجا با تنى چند از هم سن‏وسالهاى خودش به کارى که علاقه داشت، یعنى خوانندگى و نوازندگى روى آورد، و شبها در میخانه‏ها به این کار مى‏پرداختند. زمانی که پس از یک سال به کوفه بازگشت، دوستانش او را به شوخى جوان موصلى مى‏خواندند و این نام بر روى او ماند.[۶۸۰] بنابراین مورخان اکثراً بر این باورند که علت شهرت او به موصلی همین اقامت موقت در موصل بوده است.[۶۸۱]
برخی گفته اند سبب تحصیل موسیقی ابراهیم چنین بوده است که وی در موصل با گروهی از فقرا مصاحبت می کند، آن جماعت صعالیک دسته جمعی برای مشغول داشتن ابراهیم به پایکوبی(رقص) و باده گساری و ساز و آواز می پردازند، و ابراهیم از آنان چیزی می آموزد و در خویش آرزو و هوس تحصیل موسیقی احساس کرده و در طلب آن می افتد، و برای هنر آموزی و موسیقی شروع به مسافرت های دور و دراز می کند.[۶۸۲] ابراهیم در کوفه ماندنى نشد و این‏بار براى تکمیل هنر خود به رى رفت، که آنجا هم در این هنر نام و آوازه‏اى داشت.[۶۸۳] وى در آنجا دخترى دف زن را که به او مهر مى‏ورزید به همسرى خود درآورد. نام این دختر را به عربى دوشار نوشته‏اند،که چون آن را اسدان معنى کرده‏اند، چنین برمى‏آید که دو شیر بوده است. ابراهیم از این زن داراى یک دختر شد و پس از او با زن دیگرى به نام شاهک همسر گردید و همه فرزندان او از این زن‏اند. چون ابراهیم در رى از هنرش مال قابلى به دست آورد و با خود عهد کرده بود که هرمالى که از این راه به دست مى‏آورد آن را در تکمیل همین هنر به کار بندد، از این رو براى همین منظور آهنگ ابلّه کرد که در آن روزگار در این هنر شهره آفاق بود.[۶۸۴] دراینجا بر خود لازم میدانم شرح مختصری راجع به منطقه اُبُلَّه و علت شهرت آن به موسیقی بیاورم.

اُبُله:
غناى سرشار همراه با طبیعت اغواگر و زیباییهاى فریبنده منطقه ابله باعث شده بود تا مردمى که جاذبه‏هاى زندگى را ارج مى‏نهاده‏اند و برخوردارى از نعمتهاى خدادادى را شکرانه آن نعمتها مى‏شمرده‏اند، زیبایی هاى چشم‏نواز این خطّه پرآب و سبزه را با زیبایی هاى گوش‏نواز سرود و موسیقى قرین سازند و این‏جا را به صورت کانونى براى سرود و موسیقى فارسى درآوردند، که در این دوران انتقال خود مرکزى براى انتقال موسیقى ایرانى به اعراب و تحول موسیقى عربى گردد. ابلّه این مزیّت دیرینه خود را که کانون سرود و موسیقى ایرانى و مرکز شناخته شده آموزش این هنر بوده است در دوران اسلامى هم تا قرنها همچنان حفظ کرد. در اواخر قرن دوم هجرى هم در حال ابراهیم‏ موصلى‏ که یکى از پیشگامان موسیقى عربى اسلامى بوده و نقشى اساسى در تدوین آن برپایه موسیقى ایرانى داشته است، ابلّه را همچنان کانونى فعّال براى آموزش موسیقى ایرانى و مرکزى مى‏یابیم که ابراهیم براى تکمیل هنر خود بدانجا روى آورده، یا به عبارت دیگر شهرت ابلّه و استادان موسیقى آنجا او را بدانجا کشانده است.[۶۸۵]

ابراهیم ارّجانی در ابله:
ابراهیم شرح سفر خود به ابلّه و آشنائى خویش را با استادى که به قصد دیدار و شاگردى او به ابلّه رفته بود براى پسرش اسحاق، که او هم بعدها به اسحاق موصلى معروف شد و مانند پدرش از پیشگامان موسیقى عربى اسلامى گردید تعریف کرده است.[۶۸۶] کسى‏که نام و آوازه‏اش ابراهیم را از رى به ابلّه کشانید موسیقیدانى بود به نام جوانویه که زردشتى بود، و شاگردانش هم همه از ایرانیان بودند.[۶۸۷]
ابراهیم در حلقه مصاحبت جوانویه و یاران و شاگردانش درآمد و در همانجا بود که به وسیله جوانویه با عیسى بن سلیمان بن على از بزرگان خاندان عباسى که وى را به ظرافت طبع و عشرت طلبى و گشاده‏دستى ستوده‏اند، آشنا شد و در زمره یاران و هم‏نشینان او درآمد. به گفته خودش عیسى نخستین هاشمى‏اى بوده که وى مصاحبت او را اختیار کرده بود.[۶۸۸] در همان ایام هم بوده که محمد بن سلیمان بن على عامل خلیفه عباسى در بصره از حضور ابراهیم در آنجا آگاه شد و او را نزد خود به بصره طلبید، و ابراهیم هم نزد او رفت و بدین‏سان محل اقامت وى از ابلّه به بصره انتقال یافت. ‏[۶۸۹]چندی نگذشت که آوازه شهرت او به دربار مهدی خلیفه عباسی رسید. ابراهیم به دعوت خلیفه و پسر او هارون الرشید، در دربار مقام و جایگاهی ویژه یافت.[۶۹۰] تاریخ ورود ابراهیم به بغداد روشن نیست، اما از پاره ای از قرائن می توان به تقریب زمان آن را مشخص کرد. می دانیم که آمدن ابراهیم به بغداد مقارن دوران خلافت مهدی عباسی بوده است؛ پس با توجه به تاریخ آغاز خلافت مهدی عباسی (۱۵۸ ق/۷۷۵م) به یقین می توان گفت که ورود ابراهیم به پایتخت پس از این تاریخ، یعنی پس از ۳۳ سالگس وی بوده است. از سوی دیگر به روایت ابن اثیر محمد بن سلیمان بن علی یاد شده، در سال ۱۶۰ق/۷۷۷ م از جانب مهدی، به ولایت بصره و پاره ای نواحی دیگر منصوب شده و در سال ۱۶۴ق/ ۷۸۱م نیز از این مقام معزول گشته است. با این حساب اقامت ابراهیم در دربار وی و سپس عزیمت او به بغداد لاجرم در این فاصله، یعنی میان ۳۵- ۳۹ سالگی ابراهیم بوده است. به دیگر سخن، دوره نخست زندگی ابراهیم که عمدتاً به سفر و فراگیری موسیقی گذشته، تا سی و چند سالگی وی یعنی زمان ورودش به بغداد ادامه داشته است. در بغداد در حضور مهدی که خود شیفته موسیقی بود آواز می خواند. وی پس از فُلَیح بن ابی العوراء و سَیاط سومین موسیقی دان بود که به بارگاه مهدی راه یافت.[۶۹۱] اولین خلیفه ای که آواز او را شنید مهدی عباسی بود.[۶۹۲] ابراهیم سنن موسیقی حجازی را نزد یحیی مکی آموخت.[۶۹۳] همچنین سیاط نسبت به وی سمت استادی داشت چنانچه پس از مرگ وی به مناسبتی او را سخت ستود.[۶۹۴] ابراهیم در بارگاه مهدی از مقام و منزلتی والا برخوردار بود و با فرزندان وی موسی و هارون نیز روابطی نزدیک داشت، چنانچه در مجالس بزم آنان شرکت می جست، امّا مهدی با آنکه دلبستۀ موسیقی و آواز بود و خود نیز صدایی دلنشین داشت، همنشینی فرزندان خود را با خنیاگران، زیبنده ایشان نمی یافت. از آنجا که ابراهیم در باده گساری افراط می کرد، مهدی که ظاهراً اهل باده نوشی نبود او را از همنشینی با فرزندانش منع می کرد، و چون ابراهیم به فرمان وی وقعی ننهاد، دستور داد تا او را تازیانه زنند و به زندان افکندند. البته مهدی چندی بعد او رها ساخت، اما سوگند داد که دیگر بار با موسی و هارون معاشرت نداشته باشد.[۶۹۵] ابراهیم در دوران خلافت کوتاه موسی الهادی فرزند مهدی مال و حشمت فراوان به دست آورد، زیرا هادی به جبران جفایی که در دوران خلافت پدرش بر ابراهیم رفته بود، او را سخت اکرام کرد و پاداش های گران داد.[۶۹۶] در دوران خلافت هارون الرشید (۱۷۰-۱۹۳ق/۷۸۶-۸۰۹ م) ابراهیم به اوج شهرت و کامیابی رسید. دربارۀ روابط میان ابراهیم و هارون روایات بسیاری نقل شده است، چنانچه از میان بیش از ۲۰۰ روایت کوتاه و بلندی که صاحب اغانی در شرح احوال ابراهیم نقل کرده، بیش از یک سوم به زندگی وی در این دوره مربوط می شود. گویند نخستین خنیاگری که پس از به خلافت رسیدن هارون در حضور وی آواز خواند ابراهیم بوده است،[۶۹۷] نیز وی را نخستین شاعری دانسته اند که پس از به خلافت رسیدن هارون الرشید با سرودن مدیحه ای از او صله گرفته است.[۶۹۸] تبحر ابراهیم در موسیقی باعث شده بود که تقرب خاصی در نزد خلفای عباسی مانند مهدی و هادی چهارمین خلیفه عباسی و هارون الرشید داشته باشد، چنانچه هارون الرشید به او لقب ابن ندیم داد و او را به عنوان ندیم خود برگزید.[۶۹۹] و این نشان دهنده ارزش مقام ابراهیم ارّجانی است، زیرادر دربار عباسیان مانند ساسانیان امکان ورود هر فرد گمنامی وجود نداشت، تا چه رسد به اینکه به ندیمی خلیفه برگزیده شود، و به عبارت اخری با یحیی بن خالد برمکی و فضل بن ربیع و یحیی بن اکثم (قاضی القضاه) و بلکه با فرزند خلیفه ابراهیم بن مهدی همقطار و هم هم شأن گردد و محرم راز و صاحب اسرار خلیفه گردد، و بدین حد رسد که اگر یک روز هم کار شخصی داشته و از خلیفه دور می شده محتاج به اخذ اجازه بوده است.[۷۰۰] او به قدری در اثر انس زیاد و معاشرت دائم با اخلاق خلیفه آشنا بود که درباره او می نویسند: داناترین مردم به صفات و عادات و آداب خلیفه ابراهیم ارّجانی بوده است.[۷۰۱] چنین کسی باید در درجه اول دانش و فرهنگ و کمال باشد که بدان مقام و منصب برسد. ابراهیم موصلی درباره بیعتی که هارون در کعبه برای پسران خویش گرفته بود شعری گفت بدین مضمون: « بهترین کارها از لحاظ سرانجام و شایسته ترین کارها برای کامل بودن کاری است که رحمان استواری آن را در بیت الحرام مقرر کرده است».[۷۰۲] او زمانی مورد خشم هارون قرار گرفت و در اثر آن به زندان افکنده شد و وقتی از زندان آزاد شد[۷۰۳] که تمام مو هایش سفید شده بود.[۷۰۴] در این زمان ابوالعتاهیه[۷۰۵] در ستایش او شعری سرود و حبس او را حبس شادی خواند.
سلم یا سلم لیس دونک سر حبس الموصلی فالعیش مرّ[۷۰۶]
ابراهیم در مدت خدمت در دستگاه خلافت بغداد با برمکیان نیز پیوندهای نزدیک و دوستانه داشت. دوستی وی با ایشان نه تنها از روایات متعددی که ابوالفرج در این باره نقل کرده، بلکه از شعری که ابراهیم پس از به خلافت رسیدن هارون در مدح وی سروده آشکار است.[۷۰۷] یحیی بن خالد برمکی و پسران او به وی عنایت خاصی داشته و به او بذل و بخشش بسیار می کردند، چنانچه در یک نوبت پانصد هزار درهم برای خریدن دیهی که صد هزار درهم ارزش داشت به وی دادند. روز مهرگان هدایای بسیاری برای محمد بن یحیی ازاکناف جهان آورده بودند، که از آن جمله تمثالی مرصع بود و ابراهیم به نزد محمد رفت و او همه را به وی بخشید، و ابراهیم نیز تمام آن هدایای گران بها و نفیس را میان غلامان و کنیزگان محمد پخش و بخشش کرد و هنگام خداحافظی دو دانه سیب برداشت و گفت این هم سهم من، و محمد از این مناعت نفس و همت عالی و بلند نظری تعجب کرده و مبحوت شد.[۷۰۸] ابراهیم موصلی هارون و وزیرش یحیی را مدح گفت،[۷۰۹] و در وقت پیری در نزد مأمون بود.[۷۱۰] سرانجام ابراهیم در ۱۸۸ق/۸۰۴ م در ۶۳ سالگی در بغداد به سبب بیماری قولنج در گذشت.[۷۱۱] در برخی از منابع، افزون بر تاریخ یاد شده سال ۲۱۳ ق/۸۲۸ م را نیز تاریخ احتمالی وفات وی دانسته اند،[۷۱۲] اما اکثراً تاریخ نخست را بر آن ترجیح داده اند، و هیچ نشانه تاریخی نیز مبنی بر اینکه وی در دوران پس از هارون را درک کرده باشد در دست نیست.[۷۱۳] سراج القارئ می گوید ابو العتاهیه، عباس بن الأحنف و ابراهیم موصلی هر سه در یک روز واحد فوت کردند و وقتی خبر این واقعه به رشید رسید، به مأمون دستور داد تا حضور یابد و نماز آنها را بخواند.[۷۱۴] ابن خلکان مرگ او ابو العتاهبه و ابو عمر الشیبانی النحوی را در یک روز واحد در سال ۲۱۳ ه. ق ذکر می کند.[۷۱۵] ابن خلکان در جائی دیگر مرگ کسائی نحوی و هشیمه الخماره را نیز با آنها ذکر می کند، اما با ذکر فوت کسائی در ری که می گوید در این سال اتفاق نیفتاده است، و ذکر مرگ عباس ابن الاحنف که بعد از مرگ هارون الرشید بوده و… این مسئله را رد می کند.[۷۱۶]
ابراهیم در روزگار مهدی، هادی و به ویژه هارون جایگاه والایی داشت. وی در آواز خوانی و نواختن عود چیره دست بود.[۷۱۷] هادی اموال بسیاری به ابراهیم عطا فرمود و در یک روز صد وپنجاه هزار دینار به وی داد. اسحاق پسر ابراهیم می گوید اگر هادی مانده بود ما دیوارهای سرای خود را از سیم و زر بنا می گذاردیم.
مقام ابراهیم را در دربار خلافت در ردیف امراء و وزراء شمردند؛ و عبدالقادر مراغی در کتاب نفیس خود که از بهترین کتب موجود در موسیقی به شمار می آید؛ ابراهیم را جزء امراء و وزرایی شمرده است که آشنا به موسیقی بوده؛ و در شأن و جلالت قدر او همین بس، که در مرض موت هارون خلیفه عباسی به خانه او جهت عیادت می رود و در هنگام صحبت همواره ملازم دربار بوده، و اگر روزی او در دربا ر غیبت می کرده قبلاً استجازه می نموده است.[۷۱۸]

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...