کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

آذر 1403
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
          1 2
3 4 5 6 7 8 9
10 11 12 13 14 15 16
17 18 19 20 21 22 23
24 25 26 27 28 29 30


 

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کاملکلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

 

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کاملکلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل



جستجو


آخرین مطالب


 



با وجود پیشرفت های صورت گرفته موانع زیادی برای دسترسی هرچه راحت‌تر بازاریابان به نقشه‌های برند وجود دارد. در رویکرد نقشه‌یابی از طریق مصرف‌کنندگان فرایند بدست آوردن این نقشه‌ها از طریق هر یک از مصرف‌کنندگان و اجماع تمامی این نقشه‌های فردی برای بدست آوردن یک نقشه یکپارچه و جامع فرآیندی بسیار زمان­بر و پرکار به حساب می‌آید و نیازمند متخصصین بامهارت و باتجربه می­باشد. به عنوان مثال روش ZMET نیازمند انجام دادن مصاحبه‌های طولانی مدت توسط افرادی خبره و آموزش دیده در زمینه‌هایی مانند علوم عصب شناختی و روانشناسی گفتاری است. روش­های تحلیلی نقشه­یابی فرآیندی آسان­تر را ارائه می‌کنند که از تحلیل های کمی بهره می‌برد اما این روش­ها نیازمند تسلط بر روش­های آماری می‌باشند که اکثر محققان بازاریابی با آن‌ها نا آشنا هستند. به عنوان مثال تجزیه تحلیل شبکه ای روشی شناخته شده و پرکاربرد در حوزه جامعه شناسی است ولی برای بسیاری از شرکت های تحقیقات بازاریابی روشی نامعلوم است (جان و همکاران،۲۰۰۶)
پایان نامه - مقاله - پروژه
در پژوهش حاضر، پژوهشگر از روشی به نام نقشه‌های مفهومی برند (BCM) استفاده خواهد کرد که روشی آسان­تر و استانداردتر برای بدست آوردن نقشه‌های برند می­باشد. این روش که توسط جان و همکاران (۲۰۰۶) ارائه شده در ادامه به طور کامل تجزیه و تحلیل خواهد شد.
روش به کار گرفته شده، روشی به مراتب آسان‌تر برای اجرا است (در مقایسه با سایر روش­های موجود مانند ZMET) و نیازمند استفاده از مصاحبه گران خبره نیست و وقت بسیار کمتری را از پاسخگو می‌گیرد. علاوه بر این BCM می‌تواند روشی منعطف است که می‌تواند در بسیاری از زمینه‌ها و با حجم بالای نمونه نیز مورد استفاده قرار بگیرد و ازین طریق بخش های مختلف بازار را تحت پوشش قرار دهد. در مقایسه با روش­هایی مانند تجزیه و تحلیل شبکه ای، این روش از روشی بسیار استاندارد‌تر برای اجماع نقشه‌های انفرادی و رسیدن به یک نقشه جامع با بهره گرفتن از تعدادی قوانین و گام های نسبتا آسان بهره می‌برد و نیاز به استفاده از روش­های پیچیده آماری نیز ندارد. در ادامه روش­های ZMET و BCM به تفصیل شرح داده خواهند شد.
تکنیک های نقشه‌یابی از طریق مصرف‌کننده
تکنیک های نقشه‌یابی از طریق مصرف‌کننده به سه مرحله تقسیم می‌شوند. در مرحله اول که مرحله استخراج است، تداعی‌های پراهمیت برند از نظر مصرف‌کنندگان، از خود آن‌ها استخراج میشود. در مرحله دوم، مصرف‌کنندگان نقشه‌هایی را با بهره گرفتن از تداعی‌های به دست آمده در مرحله قبل ترسیم می‌کنند تا نشان دهند که چگونه این تداعی‌ها به یکدیگر و به برند مرتبط هستند. در مرحله سوم، محقق از این نقشه‌های انفرادی را یکپارچه کرده تا به یک نقشه اجماعی می‌رسد. در این بخش بررسی خواهد شد که این مراحل به چه صورت در هر یک از این تکنیک­ها اجرایی می‌شود. همچنین به ارزیابی هر یک از این روش­ها پرداخته می‌شود.
روش زیمت ZMET
تعریف و توضیح
روش استخراج استعاره زالتمن یا زیمت یک تکنیک تصویری است ZMET برای استخراج فرایندهای فکری انسان از طریق استعاره به کار می‌رود با این فرض که بیش از ۸۰ درصد از گفتار انسان غیر شفاهی است. در مرحله استخراج، تعداد اندکی از شرکت کنندگان در حدود ۲۰-۲۵ نفر انتخاب می‌شوند و برند مربوطه به آن‌ها معرفی می‌شود. از شرکت کنندگان خواسته می‌شود که حداقل ۱۲ تصویر و عکس که بیانگر رابطه آن‌ها و نظراتشان با برند مورد تحقیق است را جمع آوری کنند. هفت تا ده روز بعد، افراد موارد گفته شده را به همراه خود می‌آورند و طی مصاحبه ای دو ساعته از آن‌ها خواسته می‌شود که هر تصویر را شرح داده و دلیل انتخاب این تصویر را بیان کنند. همچنین هر مسئله و مواردی را که قادر به یافتن تصویری در آن خصوص نبوده اند را نیز شرح دهند. مصاحبه گر از روش­های کیفی مانند “شبکه چهارخانه کلی[۷۳]” استفاده می‌کند که بر پایه ساختار های گفتاری است (در این روش مصاحبه شونده باید از میان سه مورد جفت های مرتبط را شناسایی کند) و یا تکنیک نردبانی[۷۴] (که فرد مورد مصاحبه باید یک زنجیره وسیله-هدف را شناسایی کند که شامل ویژگی‌ها، نتایج و ارزش باشد) و ازین طریق ساختارهای ذهنی مصاحبه شوندگان استخراج می‌شود. افراد مصاحبه کننده نیز افرادی آمورش دیده و آشنا با مباحثی مانند عصب شناختی و روانشناسی گفتاری می‌باشند. مرحله بعدی که مرحله ترسیم نقشه است، فرد مصاحبه شونده نقشه مورد نظر خود را با بهره گرفتن از سازه‌های استخراج شده ترسیم می‌کند. از او خواسته می‌شود که ارتباطات مهم بین ساختارها را در نقشه ترسیم کند. در مرحله اجماع نقشه‌ها، محقق باید نقشه ای واحد را از تمامی نقشه‌های افراد پاسخ دهنده تهیه کند که نشان دهنده مهمترین ساختارها و رابطه بین آن‌ها در خصوص برند باشد. یادداشت ها، نوار های صوتی ضبط شده، تصاویر و مصاحبه‌ها همگی در این مرحله مورد استفاده قرار می‌گیرند. بعد از کدگذاری تمامی اطلاعات در دست، محقق باید تصمیم بگیرد که کدام یک از ساختارها و به چه شکلی باید در نقشه واحد مورد استفاده قرار بگیرد. مرحله نهایی نیز مشخص کردن ارتباطات میان ساختارها می­باشد (زالتمن و کولتر، ۱۹۹۶).
ارزیابی ZMET
مهمترین مزیت روش زیمت توانایی نشان دادن احساسات شخصی مصرف‌کنندگان، رفتار های بی­خردانه و غیر منطقی و نگرش های سرکوب شده آنان می­باشد که از طریق تکنیک­های مصاحبه متعارف به سختی قابل به دست آوردن است. همچنین با بهره گرفتن از این روش محققان می­توانند جنبه‌های غیر شفاهی افکار مشتریان که در ضمیر ناخودآگاه آنان قرار دارد را شناسایی کنند. از سوی دیگر، این روش مخصوصاً مرحله استخراج تداعی‌ها فرآیندی بسیار پیچیده و دشوار است. مصاحبه گر می‌بایست به طور کامل در زمینه روانشناسی شناختی آموزش دیده باشد همچنین لازم است که مصاحبه شوندگان دو مرحله طولانی مصاحبه را پشت سر بگذارند (سلین و چارلز، ۲۰۱۰؛ جان و همکاران، ۲۰۰۶). تمامی این محدودیت ها و الزامات منجر شده است که این روش به تکنیکی نه چندان مورد علاقه تبدیل شود و در نهایت انعطاف پذیری آن در حوزه‌های مختلف تحقیق کم شود.
روش BCM
متدلوژی نقشه مفهومی
روش نقشه بردرای مفهومی برای اولین بار توسط جوزف نواک و تیم تحقیقاتی وی در دانشگاه کورنل در سال ۱۹۷۰ ارائه شد وی درصدد بود تا بتواند دانش کودکان از علوم را متوجه شود و معتقد بود که این روش بهترین روش شناختی برای پی بردن به ساختار دانشی است (جوینر[۷۵]، ۱۹۹۸).
در یک نقشه مفهومی، مفاهیم به صورت دایره یا مستطیل نمایش داده میشوند که هر یک نیز با خطوطی به تعدادی دیگر متصل هستند. این اتصالات کمک می‌کند که نشان دهد که یک مفهوم که در یک حوزه از دانش وجود دارد به چه صورتی به مفهوم دیگری که در حوزه­ دیگری از دانش قرار گرفته است ارتباط دارد (نواک و کاناس، ۲۰۰۸) در نتیجه می‌تواند رابطه میان تداعی‌ها را به خوبی نشان دهد. با این وجود نقشه‌های مفهومی فرآیندی را برای جمع آوری و یکپارچه سازی نقشه‌های انفرادی ارائه نمی­کردند.
پیش زمینه روش BCM
روش BCM توسط جان و همکاران(۲۰۰۶) بر پایه مجموعه ای از تکنیک های اندازه گیری بنا شده است که به نام نقشه‌های مفهومی CM شناخته می‌شوند. نقشه‌های مفهومی بیش از ۲۰ سال است که در زمینه علوم فیزیکی به کار گرفته می‌شود تا دانشی را که افراد در مورد مفاهیم علمی دارند را استخراج کند و مشخص نماید که آن‌ها چطور با یکدیگر ارتباط دارند (جان و همکاران، ۲۰۰۶) .
فرایند تهیه نقشه‌های مفهومی، فرآیندی منعطف است که شامل روش­های ساختار نیافته (که فرد پاسخ دهنده مفاهیم مورد نظر خود را می‌سازد و نقشه‌ها را نیز با توجه به چندین دستور العمل ساده تهیه می‌کنند) و روش­های ساختارمند (که لیستی از مفاهیم استخراج شده در اختیار پاسخ دهنده قرار می‌گیرد و وی با توجه به چند دستور العمل و کمک گرفتن از یک نقشه کمکی می‌تواند نقشه مورد نظر خود را تهیه کند (رویز پریمو و همکاران، ۱۹۹۶). جوینر در سال ۱۹۹۸ از روش ساختار نیافته نقشه‌یابی مفهومی برای به دست آوردن نقشه برند توسط مصرف‌کنندگان استفاده کرده است. پاسخ دهندگان دستورالعمل ساده ای را مرور می‌کنند و یک نقشه نمونه نیز در اختیارشان قرار می‌گیرد. از آن‌ها درخواست می‌شود که با فکر کردن در مورد برند، آنچه که به ذهنشان در مورد برند تداعی می‌شود را در ساخت نقشه مفهومی به کار گرفته و آن‌ها را به یکدیگر وصل کنند.
با این وجود، روش­های موجود در مورد نقشه‌های مفهومی، فرآیندی را برای جمع آوری و یکپارچه سازی نقشه‌های انفرادی ارائه نمی‌کنند. نقشه‌های انفرادی جمع آوری شده که از طریق روش غیر ساختاری بدست آمده اند همان مشکلاتی را دارند که روشی مانند ZMET به همراه دارد. به همین خاطر روش­ها باید با این نگاه ابداع شوند که فرآیندی را برای بدست آوردن نقشه واحد ارائه می‌کنند. به همین منظور روش BCM که در پژوهش حاضر نیز مورد استفاده قرار گرفته است از فرآیندی ساختارمند در مراحل استخراج نقشه‌یابی و یکپارچه سازی بهره می‌برد که شرح کامل این روش به تفضیل در فصل ۳ ارائه خواهد گردید.
تشریح BCM
جان و همکاران نشان دادند که ادراک مشتریان از برند به صورت شبکه ای از تداعی‌ها ساختار یافته است و به تجربه فرد از آن برند ارتباط دارد. بدین منظور روش BCM به منظور ارئه روشی آسان‌تر و استانداردتر در ایجاد نقشه‌های برند معرفی گردید. بنیان مفهومی برای این روش بر روی تئوری فعالسازی و مدل شبکه تداعی‌های ذهن بنا شده است (سلین و چارلز، ۲۰۰۶).
مدل حافظه‌ی شبکه ای تداعیات ذهنی اولین بار توسط آندرسون(۱۹۸۳) مطرح گردید. این مدل ،حافظه‌ی افراد را به عنوان مجموعه ای از گره‌ها و رشته‌های ارتباطی ترسیم می‌کند. هرکدام از این گره‌ها نمایانگر مجموعه ای از اطلاعات ذخیره شده هستند که از طریق رشته‌های ارتباطی به هم متصل شده اند. این رشته‌های ارتباطی از نظر میزان قدرت با هم متفاوت هستند. هر نوع اطلاعاتی اعم از انتزاعی،تصویری و کلامی می‌تواند در شبکه‌ی حافظه فرد ذخیره شود.
مهمتر آنکه هنگامی که یک تداعی, فراخوان دیگر تداعی‌های متصل را تحریک می‌کند، اطلاعات برند از طریق فرایند “فعالسازی ” از حافظه به خاطر آورده می‌شوند. فرایند فعال سازی از یک تداعی به دیگر تداعی‌ها گسترش می‌یابد (آندرسون ۱۹۸۳، فرنچ و اسمیت ۲۰۱۳). این روش به منظور استخراج شبکه تداعی‌های برند (نقشه) مصرف‌کنندگان و یکپارچه سازی نقشه‌های انفرادی برای رسیدن به یک نقشه اجماعی شبکه تداعی‌های برند استفاده می‌شود تا نشان می‌دهد. این نقشه اجماعی شامل تداعی‌های اصلی است که تصویر ذهنی از برند را نشان می‌دهد و مشخص می‌کند که کدام تداعی‌ها مستقیما و کدام یک به صورت غیر مستقیم به برند ارتباط دارند و همچنین این تداعی‌ها چگونه به یکدیگر پیوند خورده اند (جان و همکاران، ۲۰۰۶).
در شکل ۲-۱ می‌توانید نمونه ای از یک نقشه جامع شبکه تداعی‌ها در خصوص کلینیک درمانی مایو را مشاهده نمایید.
شکل ‏۲‑۱ نقشه مفهومی برند کلینیک مایو (جان و همکاران، ۲۰۰۶)
در این نقشه مشاهده می‌کنید که نه تنها تداعی‌های با اهمیت برند مشخص است بلکه مشخص می‌کند که اینها چگونه به برند و به یکدیگر متصل شده اند. در وهله اول این نقشه مشخص می‌کند که برخی از تداعی‌ها مانند “بهترین پزشکان” و “پیشرو در تحقیقات پزشکی” به صورت مستقیم به برند مربوطه متصل شده اند. از همین رو این تداعی‌ها برای معنای برند نقش پر رنگ‌تری را ایفا می‌کنند. دوماً، این نقشه نشان می‌دهد که چگونه تداعیهای دیگر به تداعی‌های اصلی متصل شده اند. به عنوان مثال ” بهترین پزشکان ” تداعی است که به “کار گروهی پزشکان” متصل شده است. نهایتا اینکه این نقشه ارتباطات دیگری را نیز نشان می‌دهد . به عنوان مثال ” پیشرو در تحقیقات پزشکی” به “پیشرو در ارائه جدیدترین روش های درمانی” که هردو نیز از تداعی‌های اصلی هستند متصل شده است ولی به “شناخته شده در جهان” متصل نیست.
ارزیابی ‌BCM
در مقایسه با سایر روش­های ترسیم نقشه مانند زیمت، BCM ادراکات مشتریان را از طریق روشی ساختاریافته در مراحل استخراج تداعی‌ها، ترسیم نقشه و فرایند اجماع به دست می‌آورد که در نتیجه مدیریت این روش آسانتر، هزینه آن کمتر و کمتر ذهنی می‌باشد (جان و همکاران ۲۰۰۶، اشنیتکا، ساتلر و زنکر ۲۰۱۳).
افراد مصاحبه کننده نیازمند تخصص های کمتری هستند و فرایند تکمیل نقشه‌های انفرادی نیز زمان چندانی از پاسخ ­دهندگان نمی‌گیرد (در حدود ۱۵ الی ۲۰ دقیقه برای هر نفر). از تحقیقات پیشین بازاریابی در خصوص تداعی‌های برند نیز می‌توان در مرحله استخراج به خوبی استفاده کرد. ازین رو این روش به عنوان یک روش منعطف به شمار می‌رود (جان و همکاران، ۲۰۰۶). به دلیل همان زمان اندک ترسیم نقشه توسط افراد،
با این حال، ضعف روش BCM درمقایسه با روش ZMET در این است که صرفا تداعی‌های کلامی را در بر می‌گیرد و تداعی‌هایی که به دست آوردن آن‌ها نیازمند کاوش هایی عمیق می‌باشد بعید است که توسط این روش بتوان به آن‌ها دست یافت. به همین دلیل برخی محققان این دو روش را ترکیب کرده و به منظور استخراج تداعی‌ها از روش ZMET استفاده کرده اند.بخش دوم پیشینه تحقیق
مطالعات صورت گرفته درداخل وخارج از کشور
پژوهش های داخلی
استفاده از تکنیک های نقشه‌یابی از طریق مصرف‌کننده (روش ZMET و BCM) در پژوهش های داخلی تاکنون محدود به چهار مورد بوده است که در زیر خواهد آمد.
زرافشان (۱۳۹۱) در تحقیقی با عنوان ” نگاشت شبکه‌ی وابستگی برند بانک ملت از منظر مشتریان با بهره گرفتن از روش نقشه مفهومی برند ” روش BCM را با هدف استخراج و ارزیابی شبکه تداعی‌های بانک ملت به کار گرفته اند.
محمدی (۱۳۹۳) در تحقیقی با عنوان “نگاشت شبکه وابستگی نام تجاری بیمه گذاران با بهره گرفتن از روش BCM” این روش را به منظور استخراج شبکه تداعی های بیمه ملت به کار برده اند.
رستم پور (۱۳۹۳) در تحقیقی با عنوان “نگاشت شبه تداعی های برند با بهره گرفتن از BCM” شبکه تداعی های دانشگاه علامه طباطبایی را از منظر دانشجویان استخراج کرده اند.
معزی (۱۳۹۱) با ارائه پایان نامه “ استخراج مدل ذهنی مصرف‌کنندگان پوشاک تهرانی با بهره گرفتن از تکنیک زیمت” با دستیابی به استعاره‌های مصرف‌کننده به ویژه استعاره‌های عمیق با بهره گرفتن از روش ZMET، نقشه اجماعی مردان و زنان مصرف‌کننده پوشاک را استخراج کرده است.
پژوهش های خارجی
جان و همکاران (۲۰۰۶) برای اولین بار تکنیک BCM معرفی نمودند و این روش را جهت شناسایی شبکه تداعی‌های برند یک مرکز خدمات درمانی(مایو) از دیدگاه بیماران و غیر بیماران به کار بردند. همچنین به منظور بررسی همبستگی بین نتایج این روش با روش­های پیمایشی، از گروه نمونه دیگری نیز در خصوص برند مد نظر نظرسنجی به عمل آمد و روایی همگرا روش BCMبه اثبات رسید. در نقشه اجماعی بیماران، تداعی‌های اصلی بیشتر، تداعی‌های مرتبه اول بیشتر، لینک های بیشتر و ارتباطات قوی‌تری بین تداعی‌ها به چشم می‌خورد. نقشه اجماعی بیماران شامل تداعی‌هایی مانند “مراقب و مهربان” “توجه بیشتر به افراد به جای پول” می‌باشد. تداعی‌هایی مانند “رهبر در تحقیقات پزشکی” “شناخته شده در سطح جهانی” در هر دو نقشه وجود دارد.
سلین و چارلز[۷۶] (۲۰۰۸) روش BCM را در بازاریابی شهری در خصوص برند یک شهر دانشگاهی (لیژ) به کار بردند.هدف از این تحقیق تعیین معیارهای سرنوشت ساز و قطعی دانشجویان برای انتخاب شهر دانشگاهی و همچنین افزایش دامنه استفاده از روش BCM عنوان شده است. و نتایج نشان می‌دهد که شهر لیژ بلژیک از جهت تقریحات شبانه، جمعیت جوان و میراث تاریخی اش شناخته شده است بر پایه نتایج این تحقیق متخصصان و اعضای شورای شهر قادر خواهند بود که ارزیابی کنند که چگونه دانشجویان را جذب کنند و چگونه تصویر ذهنی برند شهر را بهبود بخشند
فرنچ و اسمیت (۲۰۱۰) BCM را در حوزه برند های سیاسی به کار گرفتند و به بررسی ادراک رای دهندگان از احزاب سیاسی پرداختند. هدف این تحقیق شناسایی و ارزیابی دیدگاه رای دهندگان در خصوص برند های سیاسی (حزب کارگر و محافظه کار) انگلیس از طریق تجزیه و تحلیل نقشه ذهنی رای دهندگان می‌باشد. نتایج این تحقیق به دید عمیقی در خصوص تداعی‌های دو برند سیاسی منجر شد و تداعیات کلیدی و محوری هر حزب در ذهن رای دهندگان مشخص گردید. یافته‌ها نشان داد که از لحاظ ارزش ویژه برند، حزب محافظه کار قدرتمند‌تر از حزب کارگر می‌باشد. در این تحقیق از سنجه‌های تجزیه تحلیل شبکه ای برای ارزیابی نقشه نهایی نیز استفاده شده است.
فرنچ و اسمیت (۲۰۱۱) روش BCM را با هدف بررسی تغییرات تصویر ذهنی مردم از نام رهبران احزاب در اول و انتهای رقابت انتخاباتی پارلمان انگلیس، به کار برند. در این تحقیق در نظر گرفته شده است که آیا در طول مبارزات انتخاباتی ، تعداد تداعی‌های رهبران افزایش پیدا کرده است یا خیر،کدام سیاست با کدام رهبر تداعی می‌شود و مطلوبیت تداعی‌ها برای هر یک از رهبران چگونه است.
سلین و چارلز (۲۰۰۶) روش BCM را در خصوص چای سبز لیپتون به کار بردند و بازار مصرف‌کنندگان چای سبز لیپتون را بر اساس تصویر ذهنی شان بخش بندی کردند. در این تحقیق از روش زیمت برای استخراج تداعی‌ها واز روش BCM در سایر مراحل استفاده شد
هو و ونگ[۷۷] (۲۰۱۱) در پژوهشی با هدف درک مفهوم سازی کمک های مردمی به سازمان­های مذهبی محلی از چشم انداز بازاریابی غیرتجاری[۷۸]، از روش BCM استفاده کرده اند. این تحقیق به دو قسمت عمده تقسیم می‌شود. در قسمت اول تحقیق تاکید دارد بر اینکه کمک مالی به معبد یا سازمان‌های مذهبی چگونه مفهوم سازی شده است( ادراک شده است)، البته بدون آنکه نهاد مذهبی خاصی مورد توجه قرار گیرد. در قسمت دوم دو نهاد خاص، با اندازه‌ی متفاوت و جمعیت پیروان و مکان های متفاوت انتخاب شدند. این تقسیم بندی به دلیل این است که مفهوم کمک به نهاد ها را هم به طور کلی و هم در مورد نهاد های خاصی بررسی شود. نتایج نشان داد که شبکه‌ی تداعی‌ها در حافظه اهدا کنندگان، شامل عناصر مختلفی است که ارزش های مربوط به اهدا کنندگان را تشکیل می‌دهند. تداعی‌هایی مانند به دست آوردن شایستگی، دعا برای صلح، برگشت از طریق جامعه (بازخورد) وهمچنین الگوهای اتصال بین این باورها، مشخص شد. نتایج این پژوهش می‌تواند در استراتژی جمع آوری پول قویا کمک کننده باشد.
هو و لی[۷۹] (۲۰۱۲) روش BCM را با هدف درک مفهوم سازی مسولیت اجتماعی در سازمان‌های ورزشی از چشم انداز طرفداران به کار برده اند و بدین منظور دو تیم بیسبال مطرح را مورد مطالعه قرار داده اند. یافته‌ها، روابط متقابل و پیچیده بین تداعی‌ها در این دو تیم را نشان داده است. همچنین در نقشه اجماعی هر دو تیم تداعی"تبانی” به چشم می‌خورد. این درحالی است که تنها یکی از این دو تیم در رسوایی مربوط به تبانی در بازی که چندین سال قبل افشا شد، مشارکت داشت. با اینکه هر دو تیم در فعالیت های خیریه و اجتماعی شرکت داشته اند ولی اینگونه فعالیت ها به خاطر نمانده است که این به دلیل تاثیر اخبار مربوط به رسوایی تبانی بر تیم ها بوده است. هم چنین می‌تواند به دلیل پوشش رسانه ای ضعیف و آگاهی پایین مردم از فعالیت های اجتماعی آن‌ها باشد.
مارکسینی، هاسیمو و کاناواری[۸۰] (۲۰۰۹) نحوه ادراک مصرف‌کنندگان چینی از غذاهای ارگانیک را با بهره گرفتن از روش BCM مورد بررسی قرار دادند.در این تحقیق از تجزیه تحلیل شبکه ای برای تحلیل نقشه اجماعی مصرف‌کنندگان استفاده شده است. تداعی “سلامت” و سپس تداعی‌های “بی خطر” و “گران” سه تداعی اصلی بودند که بین پاسخ دهندگان زیادی مشترک بودند. تداعی‌هایی مانند “غذای سبز” “خوشمزه” ” طبیعی” “انتخاب کم و دسترسی کم” نیز جزو تداعی‌های اصلی بودند. نتایج به دست آمده نشان می‌دهد که غذا های ارگانیک، سالم و به خطر و گران ادراک شده اند. همچنین اتیکت یا برچسب ارگانیک قویا با برچسب غذاهای سبز بر حسب تصویر و جایگاه در بازار رقابت می‌کند زیرا به هم مرتبط هستند و اغلب اشتباه گرفته می‌شوند
اشنیتکا، ساتلر و فارسکی[۸۱] (۲۰۱۳) در تحقیقی با هدف ارزیابی تاثیر اطلاعات مثبت یا منفی حمایت مالی (اسپانسر بودن) بر مطلوبیت و ساختار شبکه تداعی‌های برند اسپانسر، روش BCM را به کار برده اند و نشان داده اند که چگونه ترکیب شبکه تداعی‌های برند در اثر اطلاعات مثبت و یا منفی در خصوص اسپانسر بودن، تغییر کرده است. نمونه‌ها ۴ وضعیت مجزا مورد ارزیابی قرار گرفتند: در وضعیت کنترل، در وضعیت مواجهه با اعلانیه حمایت مالی شرکت از جام جهانی ۲۰۱۰، در وضعیت مواجهه با اطلاعات منفی در خصوص حمایت مالی، در وضعیت مواجهه با اطلاعات مثبت در خصوص حمایت مالی. برند انتخابی جهت ایفای نقش اسپانسر فولوکس واگن گلف در نظر گرفته شد. جام جهانی فیفا ۲۰۱۰ در آفریقای جنوبی نیز به عنوان رویدادی که مورد حمایت مالی قرار گرفته است تعیین گردید . اطلاعات منفی اذعان می‌کند که این رویداد ورزشی ممکن است به دلیل عدم اتمام ساخت و ساز ورزشگاهها در زمان مقرر کنسل گردد و امنیت توریست ها تضمین نمی‌شود و بسیاری از مردم افریقا جنوبی از منافع حاصل از این رویداد طبق نظر دولت محروم می‌مانند.. اطلاعات مثبت بیان می‌کند که ساخت و سازها در زمان مقرر به اتمام می‌رسد و امنیت توریست ها تضمین می‌شود و اقتصاد افریقای جنوبی از این رویداد سود خواهد برد. نتایج نشان داد که اطلاعات منفی در خصوص حمایت مالی، به طور نامطلوبی بر ساختار شبکه تداعی‌های گلف فولکس واگن تاثیر دارد و شامل تداعی‌های برند کمتر، تداعی‌های مرتبه اول کمتر و پیوند تداعی‌های برند کمتر می‌شود. برخلاف انتظار یافته‌ها نشان داد که اطلاعات مثبت در خصوص فیفا ۲۰۱۰ تاثیر مثبتی بر ساختار شبکه تداعی‌های گلف فولکس واگن در مقایسه با گروهی که صرفا در معرض اعلامیه حمایت مالی قرار گرفته اند ندارد، و ساختار بدون تغییر باقی می‌ماند.
نتیجه گیری
با نگاهی بر تحقیقات خارجی انجام شده خلا کاربرد روش­های نقشه‌یابی از طریق مصرف‌کننده مانند BCM و ZMET در داخل آشکارا احساس می‌شود.
روش زیمت به دلیل برخی از محدودیت ها و برخی از پیچیدگی‌های ساختاری دارای مقبولیت و همچنین قابلیت اجرایی کمتری می‌باشد
در این فصل در ابتدا در مورد ارزش ویژه برند توضیحاتی ارائه گردید و عنوان شد که تمرکز این تحقیق بر رویکرد کلر در ارزش ویژه برند می‌باشد. همچنین مقایسه ای میان روش­های رایج برای بدست آوردن تداعی‌های ذهنی مشتریان انجام شد و نقاط قوت و ضعف هر یک از آنان نیز مورد بررسی قرار گرفت. در انتهای این بخش روش نقشه مفهومی به تفصیل مورد مرور و بررسی قرار گرفته شد تا با علم بدین موضوع بتوان مطالب فصل بعدی را به درستی درک کرد.
روش شناسی تحقیق

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
[شنبه 1400-08-01] [ 10:18:00 ب.ظ ]




جدیدیها، نهضت (جدیدیه )، جنبش اصلاح طلبی فرهنگی ـ آموزشی و سیاسی در مناطق مسلمان نشین روسیهی تزاری، شامل تاتارستان، آسیای مرکزی و قفقاز. تا اواخر قرن نوزدهم، مکتب ها، یعنی مدارس ابتدایی، در جهان اسلام و از آن جمله در مناطق مسلمان نشین روسیه عهدهدار مرحلهی نخست امر تعلیم و تربیت بودند و در آن ها خواندن و نوشتن، روخوانی قرآن، از برخوانی برخی سوره ها و مقدمات علوم دینی تدریس می شد.[۷۷]
در برابر شیوهی سنّتی آموزش، که «اصول قدیم » نامیده می شود روشنفکران نوجو و غربگرای مسلمان روسیه، که شیوهی مذکور را پاسخگوی نیازهای جوامع رو به تحول خود نمی دانستند، از شیوهی دیگری به نام «اصول جدید»، که برگرفته از نظام آموزش و پرورش غربی بود، هواداری می کردند. هواداران شیوهی اخیر را «جدیدچی »، «جدیدیست »، «جدید» و این شیوه را «جدیدچی لیک »، «جدیدیسم » یا «جدیدیه » می نامند. چنانکه در آسیای مرکزی آنان خود را «ترقی خواهان »، «ترقی پروران » و «اصلاحاتچیان ». پس از انقلاب ۱۹۱۷ روسیه هم، به مناسبت فعالیت های سیاسی، «جوان بخارائیان » (بخاراییان جوان ) و «حریت طلبان » و «انقلابچیان » نامیده می شدند.[۷۸] اما این جنبش، ریشه در ادوار پیش از پیدا شدن این نام ها داشت و اصلاحات آموزشی، مرحلهی آغاز جنبشی بود که بعدها دارای ابعاد فرهنگی، اجتماعی و سیاسی شایان توجهی شد.
استیلای دولت روسیه بر سرزمین های مسلمان نشین با تصرف خان نشین قازان، از بقایای دولت اردوی زرین در اواسط سدهی دهم / شانزدهم آغاز شد و از آن پس در جهت مسیر رود ولگا به سوی خزر و اورال توسعه یافت. در اواخر قرن هجدهم، کریمه و در پی آن بخش اعظم قفقاز در نیمهی اول قرن نوزدهم و آسیای مرکزی ــ مشتمل بر اراضی جمهوری های امروزی ازبکستان، ترکمنستان، قزاقستان، قرقیزستان و تاجیکستان ــ از نیمهی دوم قرن نوزدهم، به تدریج به تصرف دولت مذکور در آمدند. همچنان که استیلای روسیه بر سرزمین های مذکور از غرب به سوی شرق گسترش یافت، زمینهی پیدایش جدیدیها نیز نخست در غرب فراهم آمد و سپس به شرق راه یافت. تاتارهای حوضهی ولگا، که شهر قازان مرکزشان بود، از نظر اقتصادی و فرهنگی پیشرفته تر از مسلمانان مناطق دیگر روسیه بودند و همین، زمینه ساز پیشاهنگی ایشان در جریان تجددخواهی بود. تاتارهای کریمه که از زمان تسلط روسیه در ۱۱۹۷/۱۷۸۳ بر آنجا، تحت انواع فشارهای استیلاگرانه قرار داشتند، در طی حدود یک سده بیش از یک میلیون نفر از آنان وادار به مهاجرت به عثمانی شده بودند و بسیاری از مساجد و مدارسشان تخریب شده بود و جریان روسی و مسیحی کردن در آنجا هم اعمال می شد. فشارهای مورد بحث خواه ناخواه واکنش هایی را نیز در جامعهی تاتارهای کریمه در پی داشت.[۷۹]
ترویج آموزش و پرورش جدید در شهری چون قازان، که دژ مقاومت تاتارهای مسلمان در برابر جریان مسیحی و روسی شدنشان به شمار می رفت، از جلوه های واکنش آنان در دفاع از هویت دینی و قومیشان بود.[۸۰] یک نهضت فکری در قازان شکل گرفت که از لزوم نگرشی نو به زندگی و «عصری » شدن برای رهایی از قیمومت جانبداری میکرد. عبدالناصر کورساوی، از علمای نواندیش تاتار، آغازگر اصلی این نهضت بود. وی در کتاب خود، الارشادللعباد، که به عربی نوشته شده است، با دفاع از آزادی اندیشه به نقد دنباله روی از گذشتگان پرداخت و از لزوم باز بودن باب اجتهاد دفاع می کرد. شهاب الدین مرجانی[۸۱] عالم کلامی و مورخ، معلم مدرسهی تربیت معلم روس ـ تاتار و گیمنازیومِ (دبیرستان ) قازان (گشوده شده در ۱۱۷۱/۱۷۵۸) و مرتبط با استادان دانشگاه قازان (گشوده شده در ۱۲۱۹/۱۸۰۴)، دوام بخش راه کورساوی به شمار می رفت. وی، ضمن تقویت شعور تاریخی در تاتارها، با آثار تاریخی خود، نظریات خویش را در بارهی تعلیم و تربیت در مدرسهای که در قازان تأسیس کرد، اعمال می نمود.[۸۲] جریان اصلاحگری دینی رواج یافته در پرتو تلاش های آنان، نسل جوان را به ضرورت اجرای «اصول جدید» برای اصلاح مدارس متقاعد کرد. گاسپرینسکی، بنیانگذار اصلی جدیدیها، از خدمات و آثار مرجانی بارها در ترجمان تقدیر کرده است.
دانلود پروژه
نهضت جدیدیها در آسیای مرکزی؛ در حالی که جنبش جدیدیها در قازان و کریمه و قفقاز، که از نظر صنعتی و تجارت و شهرنشینی از پیشرفت نسبی برخوردار بودند، زمینهی مساعدی برای توسعه یافت، آسیای مرکزی، که از نظر اقتصادی عقب مانده تر از مناطق مذکور بود، تا مدت ها به این جنبش بی اعتنا ماند. از نخستین دهه های قرن چهاردهم (سال های پایانی واپسین دههی قرن نوزدهم و از نخستین سال های قرن بیستم )، با وجود مقاومت سنّت گرایان مورد حمایت امیران، جنبش جدیدیها، اگرچه به صورت محدود، در آسیای مرکزی رو به توسعه نهاد. در آسیای مرکزی رهبران مهم جدیدیها عبارت بودند از: احمد دانش، محمود خواجه بهبودی، عبدالرئوف فطرت، منوّر قاری.[۸۳]
در دهه های پایانی قرن نوزدهم، در آسیای مرکزی هم، مانند تاتارستان و قفقاز، سه نوع مدرسه وجود داشت: مدارس روسی یا رسمی که مجری سیاست دولت در جهت روسی گردانی بودند، نخستین مدرسه از این نوع در ۱۲۸۷/۱۸۷۰ در سمرقند تأسیس گردید و فقط شمار کمی از کودکان طبقات بالای جوامع مسلمان به این مدارس جذب شدند؛ مدارس سنّتی مستقل، که شمارشان بسیار زیاد بود و مدارس دو زبانه، که نخستین بار در دههی ۱۸۷۰ در منطقهی ولگا و سپس در مناطق تاتارنشین دیگر و نیز در قفقاز گشایش یافتند و مدارس روس ـ تاتار نامیده می شدند، و در آسیای مرکزی به مدارس روس ـ محلی معروف شدند. در چنین مدارسی تعلیم و تربیت روسی و سنّتی مسلمانان توأم بود. نخستین مدرسه از این نوع در صفر ۱۳۰۲/ دسامبر ۱۸۸۴ در تاشکند گشوده شد.[۸۴]
نخستین بنیانگذاران مدارس اصول جدیدی در آسیای مرکزی، تاتارهای مهاجر بودند. در واپسین دههی قرن نوزدهم، مدارس جدیدی در خوقند، اندیجان، سمرقند، تاشکند، قرقیزستان توسط رهبران نهضت از جمله گاسپرینسکی و منور قاری تأسیس شدند. [۸۵] اگرچه مقامات روسی در آسیای مرکزی، مدارس جدید را، که مروج آزادی و پان ترکیسم به شمار می آمدند، به چشم دشمن روسیه می نگریستند و از تعلیم و تربیت سنّتی مدافع ارزش های محافظه کارانه جانبداری می کردند، اما مسأله در آن زمان در بخارا صورت دیگری داشت. مقامات روسی، چون علمای بخارا را متحجر افراطی می انگاشتند و هر اقدام و حرکت ضد روس را با همان برچسب محکوم می نمودند، بر آن بودند که مواضع افراطی آنان، مسلمانان را سرانجام بر ضدشان می شوراند و در نهایت به تضعیف حکومت امارت می انجامد. ازاین رو، در اوضاع خاص بخارا نه تنها با پیشرفت و توسعهی تعلیم و تربیت جدید مخالفتی نداشتند، بلکه حتی احتمالاً امیر را نیز تحت فشار قرار می دادند تا اجازهی تأسیس مدرسهی جدید را بدهد. در چنین اوضاعی، امیرعبدالاحد اجازهی تأسیس مدرسهی اصلاح شده را برای اتباع خود در شوال ۱۳۲۶/ اکتبر ۱۹۰۸ صادر کرد و مدرسه تأسیس گردید. در این مدرسه، به زبان فارسی تدریس می شد[۸۶]. اما جناحی از علمای محافظه کار به مخالفت جدّی با مدرسهی مذکور پرداختند و تعلیم و تربیت جدید را مغایر شرع قلمداد کردند، تا جایی که سرانجام دستور بستن مدرسه صادر شد.[۸۷]
در آسیای مرکزی، طبقهی علما و به طور کلی مدارس سنّتی، از خاستگاه های نخبگان جدیدی بودند. برای نمونه، محمود خواجه بهبودی، که پدر نهضت جدیدیهای ازبک به شمار می آید، مفتی بود. منوّر قاری، معروف به پدر جدیدان تاشکند نیز که شاید بتوان او را انتهای طیف محافظه کار جدیدیه به شمار آورد، اکثر همکاران نزدیک خود را از میان علما برگزیده بود. فطرت و عینی هم سال ها در مدارس قدیم تحصیل کرده بودند. سید احمد وصلی، با این که خود مدرّس مدارس سنّتی بود، اشعار فراوانی در هواداری از اصول جدید سروده است. این همه، حاکی از دشواری، بلکه ناممکن بودن ترسیم خط فاصلی قاطع بین علما و جدیدان است. بین علما همچنانکه اصول گرایان و قدیمی گرایان و متعصبان وجود داشتند، میانهروان و اصلاحگرایان نیز بودند. علمایی هم بودند که از گونهی دیگری از اصلاحات جانبداری می کردند، مانندِ عبدالقادر سیاح که از جهاتی با بسیاری از جدیدیها همانندیهایی داشت. ضمن ابراز خصومت با جدیدیها، برای اصلاح مدارس قدیمی پیشنهادهایی مطرح می ساخت.[۸۸]
با بسته شدن مدرسهی میرزاعبدالواحد منظم، بلوایی که به بسته شدن مدرسهی جدیدی میرزاعبدالواحد و فرار او از بخارا و مخفی شدن صدرالدین عینی انجامید،[۸۹] فعالان شرکت بخارای شریف و جمعی از معارف پروران بخارایی را بر آن داشت تا برای تعقیب مقاصد فرهنگی و سیاسی خود، به تشکیل یک جمعیت زیرزمینی همت گمارند. بدین ترتیب، «جمعیت تربیهی اطفال » در ذیقعدهی ۱۳۲۸/ دسامبر ۱۹۱۰ تشکیل گردید. تحت نفوذ این جمعیت، گروه های پراکندهی موجود نیز به تدریج متحد شدند. به زودی بین این جمعیت و جمعیت تعمیم معارف بخارا، که به همت مهاجران بخارایی در استانبول تشکیل شده بود، ارتباط برقرار شد. جمعیت اخیر ــ که شعبه هایی در بخارا و سمرقند داشت و در زمینهی تأسیس مدارس و تعمیم تعلیم و تربیت اصول جدیدی و انتشار مطبوعات و کتاب های درسی و ادبی و اخلاقی و اعزام دانشجویانی از بخارا و آسیای مرکزی به قفقاز، کریمه، قازان، روسیه و استانبول و یاری رسانی به آنان در جریان تحصیل کوشا بود ــ بنیانگذار شرکت بخارای شریف و نیز شعبهی علنی جمعیت تربیهی اطفال به شمار آمده است. علت وجودی جمعیت در نظامنامه اش، که در بر دارندهی وظایفی است، مستتر است. در حدود سه مورد از وظایف پنج گانهی مندرج در نظامنامه، دارای جنبهی فرهنگی است؛ بدین قرار:
۱) تعمیم تعلیم وتربیت ( جدید) بین مردم و به همین منظور، تأسیس مدارس و چاپخانه برای تهیهی کتاب. ۲) مبارزه با تحجر از طریق اصلاح مدارس قدیمی و روزآمدکردن اندیشه های مسلمانان. ۳) پایان دادن به دشمنی بین پیروان مذاهب و فرق مذهبی و رفع تعصب و تنگ نظری مقامات اهل سنّت در امارت.[۹۰]
جدیدیها ــ که اسلام را جوهری پیوند بخش میان اقوام و مذاهب می دانستند و پایبندی به اسلام را برای بهره وری از فضیلت های سازندهی آن لازم می شمردند ــ بر آن بودند که باید با در نظر داشتن واقعیت های کنونی به دستاوردهای دانش و فنّاوری پیشرفته در انطباق با توصیه های اولیهی اسلام دست یافت. جدیدیها احساس می کردند که مسلمانان دستخوش جهل و انحراف از دین شده اند؛ زیرا، به قول فطرت، مردم «از حقیقت اسلام خبر ندارند و کسی را که یک آیهی قرآن و یک حدیث پیغمبر را به فکر و تأمل درست خوانده باشد و به این ها بفهماند، ندارند.» به نظر وی، ترقی اسلام در گذشته به برکت سعی و غیرت مسلمانان بوده و تنزل امروزی آن « بی غیرتی » مسلمانان است. فطرت، در اغلب آثارش موضع مسلمانی ترقی خواه و معارف گستر را داشت و در کنار آن منظومهی بلند مولود شریف یا خود مرآت خیرالبشر را در ستایش حضرت محمد صلی اللّه علیه وآله و سلم سرود.
پرهیز از تعصب و تنگ نظری از ویژگی های اخلاقی جدیدیها به شمار آمده است اما در نظر مخالفان آنان تمام تحصیل کردگان روسیه و استانبول و کسانی که زبان روسی می دانستند و آن هایی که روزنامه می خواندند یا کودکانشان را به مدارس جدید می فرستادند یا حتی کسانی که با این گونه افراد آمد و رفت می کردند، از جدیدیها به شمار می آمدند. بر اثر تحریکات آنان بود که فتوای «جدید کافر است » صادر شد و کار تعقیب و سرکوبی جدیدیها و هواداران آنان و به طور کلی روشنفکران ابعاد گسترده ای یافت.
بهطورکلی، به علت ساختار اقتصادی ـ اجتماعی آسیای مرکزی و دوام نفوذ ذهنیت قدیمی، نهضت جدیدیها در آن سامان، با وجود تلاش های روشنفکران، در مقایسه با قازان، کریمه و قفقاز از توسعهی فرهنگی کمتری برخوردار بوده است. چنانکه در آستانهی ۱۳۲۸/۱۹۱۰، در حالی که تعداد مدارس اصول جدیدی در سایر مناطق مسلمان نشین روسیه به پنج هزار باب رسیده بود، در آسیای مرکزی به یکصد باب نمی رسید. جدیدیهای آسیای مرکزی در روزنامه نگاری نیز فعال بودند. روزنامه برای جدیدیها جاذبهی خاصی داشت. آنان روزنامه را نشانهی پیشرفت و سرچشمهی روشنگری می دانستند[۹۱]
اگرچه صدرالدین عینی بر آن بود که «جمعیت تربیهی اطفال »، چندان جنبهی سیاسی نداشت و به هیچ وجه سازمان سیاسی به شمار نمی آمد، حکومت و کارگزاران تزاری، به این گونه فعالیت ها همچون تشکیلات انقلابی می نگریستند و اعضای آن را از مخالفان دولت به شمار می آوردند؛ اما دست کم دو مورد از وظایف مندرج در نظامنامهی جمعیت، حاکی از جنبهی سیاسی داشتن آن است. موارد مذکور به این قرار بود: ۱) مبارزه با فساد در دستگاه حکومت. ۲) شرکت فعال در جریان متحول کردن امارت بخارا به دولتی متجدد، در چنین اوضاعی، مبرمترین وظیفه عبارت خواهد بود از تغییر نظام مالی حکومت، در وهلهی اول با جدا کردن کامل خزانهی عمومی از خزانهی خصوصی فرمانروا.[۹۲] در عین حال، جمعیت با حکومت بخارا و اعمال ظالمانهی امیر، وزیر و حکام و رفتارهای انعطاف ناپذیر قدیمجی های افراطی، مبارزه و با برخی از احکام قضات و فتوای علما مخالفت می کرد و برای نجات مملکت از عقب ماندگی و وابستگی و سوق دادن آن به راه ترقی می کوشید در نتیجهی چنین فعالیت ها و مبارزاتی، اعضای جمعیت نه تنها در بخارا، بلکه در سراسر آسیای مرکزی از نفوذ سیاسی نسبی برخوردار شدند. جنبش جدیدیها در بخارا خیلی دیرتر از دیگر جنبش های اصلاح طلب روسیه شکل گرفت و تنها بخشی از آن ها موفق به سازماندهی خود به موازات انقلاب روسیه شد.[۹۳].
انقلاب های ۱۹۱۷ روسیه باعث شد دو گرایش میانه رو (معروف به پیرمردان ) و چپ، در نهضت جدیدیها شکل گیرد، درحالی که جناح میانه رو از اصلاحات محدودی چون آزادی های شهروندی، کاهش مالیات ها و جلوگیری از تحجر و تعصب دفاع می کرد. جناح چپ جدیدیها بر تحولات اساسی، به ویژه محدود کردن اقتدار امیر مستبد، پافشاری می نمود و خواستار اصلاحاتی چون اصلاحاتی بود که ترکان جوان در عثمانی اعمال کرده بودند. عناصر بسیار افراطی جدیدیها و سازمان مخفی در /۱۹۱۶ با چنین خواست هایی در حزب بخارائیان جوان گردهم آمدند. انقلاب فوریهی ۱۹۱۷، به حزب مذکور امکان فعالیت نیمه علنی و رشد و توسعه داد، چندان که، این حزب در ۱۹۱۷ در کاگان تأسیس شد و کائوشیک بر آن است که جدیدی های بخارا پس از انقلاب فوریه خود را بخارائیان جوان نامیدند.[۹۴]
انقلاب فوریهی ۱۹۱۷، جدیدیهای سراسر مناطق مسلمان نشین روسیه از جمله جدیدی-های آسیای مرکزی را ــ که فعالیتشان تا آن تاریخ غالباً جنبهی فرهنگی و آموزشی داشت ــ به مبارزهی سیاسی کشاند. در پی آن در بخارا، ایلچی خانهی روس و دولت امیربخارا، تحت تأثیر فضای انقلابی در سراسر روسیه، برای قبول تقاضاهای اصلاحی آن ها تا حدودی موافقت کردند[۹۵] و حتی، برای جلوگیری از گسترش اعتراض ها در امارت، امیر، لایحهی اصلاحاتی را که در ایلچی خانه تهیه شده بود در مراسم خاصی در ۲۱ آوریل ۱۹۱۷ اعلان کرد. «فرمان اصلاحات » مورد بحث، اگرچه در بر دارندهی وعدهی اصلاحات محدودی بود؛ چندان مورد استقبال اکثر جدیدیهای جوان، که اینک خود را بخارائیان جوان می نامیدند، قرار نگرفت. یک روز پس از «اعلان حریت »، برای سپاسگزاری از امیر و ابراز وجود و قدرت نمایی، به تظاهرات پرداختند؛ اما این تظاهرات پنج ـ شش هزار نفری با عکس العمل مخالفان اصلاحات، روبه رو شد. آنان امیر را به حمایت از شریعت دعوت می کردند و خواستار اعدام جدیدیها بودند در عین حال، مورد حمایت آشکار و نهان اکثر علما و طلاب و نیز سربازان حکومت و حتی تأیید ضمنی ایلچی خانه بودند. در نتیجهی تعقیب و مجازات های خشونت آمیز، بسیاری از جدیدیها به کاگان، که تحت ادارهی روس ها بود، گریختند و امیر هم اصلاحات وعده داده شده را، به این بهانه که مخالف شرع است، ملغی ساخت و اوضاع به دوران پیش از انقلاب ۱۳۳۵/۱۹۱۷ بازگشت.
همین سختگیری ها بسیاری از فراریان را بر آن داشت که، برای رهایی از استبداد امیر و استعمار روسیه که در دورهی حکومت موقت پس از سقوط حکومت تزاری نیز به نوعی ادامه داشت، به همدستی با انقلابیون روسی تمایل پیدا کنند. حزب بخارائیان جوان، برای سرنگون کردن امیربخارا ــ که پس از انقلاب اکتبر، ستمگریش شدت بیشتری یافته بود و برای جلوگیری از سرایت بلشویسم به قلمرو خویش، به همدستی با نیروهای ضدشوروی و خلل رساندن به حکومت شوروی در ترکستان بر آمده بود، دست یاری به سوی فیودر کولسوف، صدر شورای کمیسرهای خلق ترکستان مستقر در تاشکند، دراز کرد و او را به بخارا فراخواند. جرأت یافتن امیربخارا، در نتیجهی شکست و عقب نشینی نیروهای تحت فرمان وی، به سرکوبی خونین جدیدیها و هوادارانشان انجامید. بر اثر تشدید ترور و فشار، «روشنفکران اصلاح طلب بخارا به سمرقند و تاشکند مهاجرت کردند حال آن که در این زمان سمرقند و تاشکند تحت سیطرهی بلشویکان روس و پان ترکیسم های ازبک و تاتار بود.» [۹۶]
بدین ترتیب، در نتیجهی اوضاع پس از انقلاب اکتبر، از درون جدیدیها، که به طور کلی جنبشی اصلاح طلب و مشروطه خواه بود یک جریان انقلابی کمونیستی پدید آمد که به طور عمده شامل تاتارها و کمونیست های آسیای مرکزی بود. فعالان در این جریان، پس از تصرف بخارا به دست ارتش سرخ در ذیحجهی ۱۳۳۸/ سپتامبر ۱۹۲۰ و فرار امیرعالم خان، واپسین امیربخارا، در ترکیب کمیتهی اجرایی مرکزی «جمهوری شوروی مردم بخارا» وارد شدند؛[۹۷] اما، اکثر قریب به اتفاق آنان، پس از استقرار حاکمیت شوروی، به اتهام هایی چون داشتن تمایلات ملی گرایانه، ضدانقلابی، پان ترکیستی و پان اسلامیستی، مشمول تصفیه گردیدند. خان نشین خوارزم نیز، در فرآیندی کم وبیش همانند امارت بخارا، در فوریهی ۱۹۲۰ به «جمهوری شوروی مردم خوارزم » تبدیل شد. بدین ترتیب، در طول سه ـ چهار سال سراسر آسیای مرکزی تحت حاکمیت نظام کمونیستی در آمد.[۹۸]
بدین ترتیب، جنبش جدیدیها، که در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم به آسیای مرکزی راه یافت، ابتدا جنبهی فرهنگی و آموزشی داشت و حتی در جریان انقلاب ۱۳۲۳ـ ۱۳۲۵/ ۱۹۰۵ـ۱۹۰۷ روسیه نیز چندان جنبهی سیاسی نیافت و تنها پس از انقلاب فوریهی ۱۹۱۷ بود که به مبارزهی سیاسی گسترده روی آورد و با گذشت زمان، به سازمان ها و احزاب و نیز ایدئولوژی سیاسی برای کسب استقلال دست یافت؛ گرچه این جنبش درخاستگاه های اصلی خود (سرزمین های تاتارنشین ) و نیز قفقاز، به مقیاس وسیعتری از انقلاب روسیه متأثر شد و از جنبشی برای اصلاح مدارس به جنبشی که خواستار اصلاحات و نوگرایی و تحول در زمینهی حیات اجتماعی و فرهنگی بود، ارتقاء یافت و کم وبیش به صحنهی مبارزات سیاسی گام نهاد.
روشنفکران جدیدیهی تاتار کریمه، در فاصلهی انقلاب های ۱۹۰۵ـ ۱۹۱۷ روسیه، را نیز به سه دسته می توان تقسیم کرد: ۱) پیروان گاسپرینسکی که عبارت بودند از معارف پروران، ادیبان، ناشران و معلمان که با تلاش آنان شمار مدارس اصول جدیدی در کریمه در ۱۹۱۷ به ۳۶۰ باب رسید، و شاعران و نویسندگان گرد آمده در اطراف روزنامهی ترجمان، از بنیانگذاران ادبیات نوین تاتار به شمار می روند. ۲) جریان «تاتارهای جوان »، که ضمن داشتن وابستگی به جنبش اصلاحی گاسپرینسکی برخورد ریشهایتری با مسائل داشتند و بر آن بودند که استقلال سیاسی و اقتصادی تنها از طریق مبارزه با حکومت تزاری به دست می آید. ۳) جناح چپ جدیدی ها که به انقلابیون روسی پیوستند و در انقلاب ۱۳۲۳/ ۱۹۰۵ـ۱۹۰۷ فعالانه شرکت داشتند و شعار می دادند زمین از آن کسی است که روی آن کار می کند.[۹۹]
در پی انقلاب بولشویکی در روسیه، اکثر قدیمیها طرفدار دولت تزاری بودند؛ گروهی از جدیدیها هم که طرفدار حفظ روسیهی متحد با خودمختاری فرهنگی مسلمانان بودند، مخالف بولشویک ها و عدهی کمی از آنان طرفدار انقلاب بولشویکی بودند.[۱۰۰] از سوی دیگر، احزاب سوسیالیست روسیه، نهضت جدیدیها را جنبش نوگرایی در بین مسلمانان ارزیابی و در مقابل احزاب راست از آن جانبداری می کردند و از این رو، از همان سال های انقلاب ۱۹۰۵ـ۱۹۰۷ روسیه، مناسبات دوستانهای بین آن ها ایجاد شد و جدیدیها نیز از عوامل تسهیل کنندهی سلطهی کمونیست ها بر مناطق مسلمان نشین روسیه بودند.
از دیگر دلایل مهم پیوستن گروهی از جدیدیها به حزب کمونیست این ها بود: برخوردار نبودن از نفوذ گسترده و ژرف در میان توده های مردم؛ نداشتن تشکل و سازماندهی منظم و قدرت نظامی برای متحقق ساختن اهداف فرهنگی و سیاسی خویش؛ دشمنی علمای محافظه کار و اشراف محلی متنفذ با آن ها؛ وعده های رهبران حزب یاد شده دربارهی حق تعیین سرنوشت ملل و موافقتشان با برقراری نظام فدرالی در کشور و شناختن حقوق برابر برای تمام خلق های روسیه. از همین روی، برخی از نخبگان جدیدی اهداف انقلاب روسیه را به اهداف اصلاح طلبانهی خود نزدیک می دیدند و برای ورود به حزب حاکم شوروی متمایل می شدند. تا پیش از ۱۹۱۷، به جز عدهای از قفقازیان روسیه، مسلمانان دیگری در حزب کمونیست عضویت نداشتند؛ اما از ۱۹۱۷ تا پایان جنگ جهانی اول هزاران مسلمان به عضویت حزب در آمدند. پاره ای از آنان چون جدیدیهای تاتار به صورت فردی، ولی بسیاری چون بخارائیان جوان به صورت گروهی به حزب پیوستند.[۱۰۱] ورود میرسعید سلطان گالیف جدیدی از تاتارهای ولگا، به حزب کمونیست روسیه و انگیزه ها و اهداف او از همراهی با بولشویک ها، نمونه ای است از بسیاری از جدیدیها که پیوستن به حزب مذکور را وسیله ای برای دستیابی به اهداف ملی گرایانه و خودمختاری و حتی اهداف استقلال طلبانهی خویش میدانستند.
گالیف که در حزب تا معاونت استالین ارتقاء یافته بود، در تلاش برای تبیین اندیشه های استقلال طلبانهی مسلمانان بر پایهی اصول عقیدتی کمونیسم، انقلاب پرولتاری ها را در درجهی اول انقلابی برای رهایی خلق های ستمدیدهی شرق ارزیابی می کرد[۱۰۲] و در حقیقت، به جای آرمان مارکسیستی مبارزهی طبقاتی، به مبارزه بین ملل استثمارگر و تحت استعمار اولویت می داد و بر آن بود که ملل پرولتاریا و ستمدیده باید برای کسب آزادی خویش در برابر ملل استعمارگر مبارزه کنند. به باور وی و همفکرانش، آزادی ملی به کشورهای مسلمان این امکان را می داد تا بدون ورود به مرحلهی سرمایه داری، مستقیماً وارد مرحلهی سوسیالیسم شوند[۱۰۳]. جناح چپ جدیدیها، به رهبری گالیف و مولاالنور وحیدوف، اگر چه الحاد بولشویک ها را رد می کردند، بر سازگاری اسلام با سوسیالیسم ــ که منافع جمع را بر فرد مقدّم می دارد و بر عدالت اجتماعی پافشاری می کند ــ تأکید می کردند. گالیف با استدلال هایی از این دست، در مقابل سوسیالیسم روسی، از آرمان تورانیسم دفاع می کرد و به منظور پدید آوردن جمهوری مستقل توران، تمام اقوام ترک اتحاد جماهیر شوروی را به اتحاد فرا می خواند. وی بر اهمیت جمهوری توران، به عنوان متحد طبیعی بولشویسم و پیشتاز انقلاب شرق، تأکید می کرد.
در درون حزب بولشویک، یک فراکسیون مسلمان پدید آمد که نشان می داد این کمونیست های مسلمانِ نخستین به مانند جدیدی های قدیمی، بی آن که میان تزاریسم و یا شوروی فرقی قائل باشند، به دولت روس و روس ها و به طور کلی به غربی ها احساس بی اعتمادی عمیقی دارند. سرانجام، پس از استقرار نظام شوروی، سلطان گالیف در ۱۳۰۲ ش /۱۹۲۳، به اتهام ترویج ملی گرایی و تهدید امنیت شوروی، از حزب اخراج شد و در ۱۳۰۷ ش / ۱۹۲۸ به اردوگاه زندانیان فرستاده شد و از آن پس ناپدید گردید. اخراج جدیدیها از حزب و ادارات دولتی و حبس و تبعید و حتی اعدام آنان، که از اواخر دههی ۱۳۰۰ ش /۱۹۲۰ آغاز شده بود، در نیمهی دوم دههی بعدی، که دورهی تصفیه های خونین بود، ابعاد وسیع تر و وحشتناک تری یافت. بیشتر جدیدیهای سرشناس در سراسر مناطق مسلمان نشین، با شعار «تصفیهی کادرهای دولت و حزب کمونیست از دشمنان خلق و ملی گرایان »، بازداشت و تیرباران شدند. کار دشمنی با جدیدیها در این دوره چندان بالا گرفت که قبرِ گاسپرینسکی در باغچه سرای، تخریب و در جای آن مجتمع آپارتمانی ساخته شد و در جریان ستردن نشانه های جدیدیه، حتی آثار مکتوب جدیدیها در کتابخانه ها مشمول تصفیه شد.[۱۰۴]
پیامدها. جنبش جدیدیها نتوانست به شعار «اتحاد در زبان و فکر و عمل » گاسپرینسکی جامهی عمل بپوشاند، بر واقعیت پراکندگی جغرافیایی فائق بیاید و در برابر بولشویسم از خود دفاع نماید با این همه، این نهضت دستاوردهایی داشت که اهم آن ها عبارت بود از: ۱) اصلاحات در زمینهی آموزش و پرورش و تأسیس مدارس جدید که حاصل آن پرورش نسلی بود که پذیرای افکار و عقاید نوگرایانه و اصلاح طلبانه بودند، مدارسی که از نظر باز تولید اجتماعی جنبش نیز اهمیت داشتند.[۱۰۵] ۲) افزایش علاقه به سوادآموزی و روزافزون شدن شمار سوادآموزان و باسوادان در پرتو تسهیل خواندن و نوشتن و به کارگرفتن شیوه های نوین آموزش و پرورش، رشد خودآگاهی ملی و توسعهی ایدئولوژی آزادی بخش ملی[۱۰۶]۳) کوشش در راه تدوین اصول اصلاح تدریجی برای حل مسائل اجتماعی ۴) ارتقای مقام زن در جامعه ۵) داشتن سهم در توسعهی مطبوعات ملی و تکوین ادبیات و هنر نوین، به ویژه نمایش ۶) پذیرفتن اشکال نوینی از جامعه پذیری با بنیان نهادن و ترویج انجمن های خیریهی معارف گستر. ۷) تحول در جهان بینی، چنانکه مردم آسیای مرکزی در اوایل قرن بیستم نه تنها دربارهی اندیشه های نو مباحثه می کردند، بلکه این مباحثه را به شیوه و بیانی نو پیش می بردند.[۱۰۷]
در دوره های مختلف حکومت شوروی، با جدیدیه و جدیدیها برخوردهای متفاوتی شده است که فراز و نشیب آن را در آثار مربوط به جدیدیهای تاتار از انقلاب کمونیستی تا فروپاشی اتحاد شوروی، می توان دنبال کرد. جدیدیه به طور کلی یک جنبش سیاسی با گرایش عقیدتی بورژوا ـ لیبرالی ضدانقلابی، دارای تمایلات پانترکی و پاناسلامی، ارزیابی شده و ضمن اشاره به اصلاح طلبی جدیدیها در زمینهی آموزش و پرورش، ادعا شده است که آنان تنها از اصلاحات محدود اسلامی و نیز از برچیدن بقایای فئودالیسم، آن هم به منظور زمینه سازی برای رشد و توسعهی بورژوازی، جانبداری و حتی به طور ضمنی از حکومت تزاری دفاع می کردند و در تلاش بودند توده ها را از فعالیت های انقلابی بازدارند. مورخان شوروی نیز تلقین می کردند که مترقی ارزیابی کردن جدیدیها دور از واقع بینی است، چرا که آنان نه تنها از مردم دفاع نمی کردند، بلکه ضدمردم بودند. استقلال و خودگردانی را نیز از آن روی می خواستند که تنها خودشان زحمتکشان را تاراج کنند؛ ولی، به نظر، آنان نه به ادعای استعمارگران تزاری «انقلابی و تجزیه طلب » بودند و نه به گفتهی بولشویک ها «ارتجاعی و دشمن خلق »، بلکه نهضت جدیدیها جنبشی برآمده از بطن جوامع مسلمان روسیه در اوضاع زمانی و مکانی خاص بود و در مجموع در ردیف جریان های فکری غربگرای اصلاح طلب و ترقی خواه قرار می گیرد و خود نشانه ای است از بیداری ملل مسلمان روسیه اگر چه در دوران حاکمیت کمونیسم در شوروی بیشترین ضربه به جدیدیها وارد شد. این جریان بار دیگر پس از فروپاشی اتحاد شوروی، به سبب نقش بسزایی که از نظر فرهنگی، اجتماعی و سیاسی در دهه های پایانی قرن نوزدهم و دهه های نخست قرن بیستم در مناطق مسلمان نشین روسیه داشت، به جهات مختلف، به ویژه از جهت بازیابی هویت ملی، در کشورهای تازه به استقلال رسیده مورد توجه قرار گرفت.[۱۰۸] اعادهی حیثیت از جدیدیهای محکوم شده در دورهی استالین، تحقیقات گسترده برای بازشناسی رهبران فکری و سیاسی جدیدیها و تجدید چاپ و انتشار آثار آنان، و برگزاری همایشی در مورد گاسپرینسکی در اسفند ۱۳۷۰/ مارس ۱۹۹۱، از جلوه های این توجه است. این جریان که در دورهی شوروی پنداشته می شد که از بین رفته است، در سال های پس از فروپاشی اتحاد شوروی، منبع الهام جنبش های ملی در کشورهای تازه به استقلال رسیدهی مذکور شده است؛ چنانکه جنبش جبههی خلق در جمهوری آذربایجان، جنبش ارک در ازبکستان و جنبش های بیداری در قازان و کریمه ریشه در نهضت جدیدیها دارند در مقابل «جریان نو قدیمی » نیز سربرآورده است. آنان جدیدیها را به تسلیم در برابر فشار فرهنگی اروپا متهم، و از ترویج اندیشه های قدیمی در جامعه حمایت میکنند. در برابر این دو جریان، گروهی دیگر جریان های قدیمی گرا، جدیدی گرا و صوفی گرایی را رد می کنند و خود گرایش سلفی (وهابی ) دارند.[۱۰۹]
نهضت جدیدیها در سال های پیش از انقلاب اکتبر و اوایل پیروزی این انقلاب تحت تأثیر شعارهای ظلم ستیزانه و آزادیخواهانهی بلشویکها، به آن ها گرایش یافت و در مقابل مسلمانان باسماچی قرار گرفتند. نوگرایان دینی بر ضرورت پاکسازی اندیشه های دینی از خرافه ها و پیرایه هایی که در طول زمان به آن بسته شده بود، تأکید میکردند. در سال های ۱۹۰۴ و ۱۹۰۵ کنگره های مسلمانان تشکیل شده بود که بر تشکیل حکومتی متناسب با باورها و اندیشه های دینی تلاش می کردند. در پی سقوط نظام تزاری، بخاراییهای جوان و جدیدیها برای نوسازی مناطق مسلمان نشین بر اساس باورهای دینی تلاش خود را آغاز کردند.
۱-۳-۳ قیام باسماچیان
باسماچیان، قیام و حرکت جماعتی از مسلمانان ترکستان، برضد حکومت شوروی، به طور عمده از ۱۹۱۸ تا ۱۹۳۰است. «باسماچی » در زبان روسی به معنای یاغی است و ریشهی آن «باسماق » ترکی و به معنای هجوم آوردن و حمله کردن است. در واقع باسماچی لقب اهانت آمیزی است که روس ها به قیام کنندگان مسلمان آن صفحات داده اند و این لقب توسّع معنی پیدا کرده و به مرور به بسیاری از انواع حرکت های مسلحانهی سیاسی نیز اطلاق شده است. صدرالدین عینی نیز از آن قیام کنندگان با نام «باسمه چیان » یاد کرده و دزد و تاراجگرشان خوانده است. احمد زکی ولیدی طوغان می گوید که باشقیرها باسماچیان را به اصطلاح خراسانی عیّار می نامیدند. مایکل ریوکین نیز می گوید کلمهی باسماچ در اصل به معنای “راهزن” در آسیای مرکزی لغت جدیدی نیست. که بعدها تغییر معنا پیدا کرده و به میهن پرستان ناسیونالیستی اطلاق می شد، که علیه سلطهی استعماری دست به جنگهای آزادیبخش می زدند. توسط مسلمانان محلی ترکستان برپا شد. دو عامل موجب رشد جنبش باسماچی می شد، یکی مبارزه در راه استقلال ملی که از اقدام های ویرانگرانهی شوراهای دولت مسلمان های خوقند و تجاوزهای استعمارگونهی بعدی آن ها ناشی می شد؛ دیگر بحران اقتصادی حاصل از میان رفتن کشت پنبه در درهی فرغانه و قحطی ناشی از آن است.[۱۱۰]
ترکستان روسیه در آغاز قرن بیستم نمایی بود از دو ملیت، فرهنگ و اقتصاد. رخنهی روسیه به درون این منطقه از طریق احداث مجموعه ای از خطوط آهن شکل گرفت. در واقع اقتصاد شهری روس ها که بر این جمعیت روستایی و عشایر تحمیل شده بود، اقتصادی بود متمایز و مبتنی بر مهارت، دانش و فنآوری صنعتگران و ارباب حرف مهاجر روس. سرمایهی روسی با ترویج کشت پنبه، باعث افت کشت غلهی این حدود و وابستگی اقتصادی آن به روسیه بزرگ شد. خط مشی اساسی حکومت تزاری بر معافیت بومیان از خدمت نظام و دور نگهداشتن آن ها از آموزش های نظامی مبتنی بود. به همین جهت در میان مسلمانان یک رهبری نظامی به معنای جدید و امروزی آن وجود نداشت و این ویژگی با چگونگی شکل گیری شورش باسماچیان در مراحل بعد پیوند خاصی داشت. از نقطه نظر اداری نیز روس ها اجازه دادندکه نظام سنتی مسلمانان بر قوانین عرفی-عادت- و قوانین دینی- شریعت- استوار بود به حال خود باقی بماند. بدین ترتیب در حالی که مسلمانان می توانستند تا حدودی مناصب پیش پا افتاده و غیر مهم اداری را در دست داشته باشند، مسئولیت های سیاسی و اداری بالا در دست فرماندهان روسی بود. با وجود تمام این عقب ماندگی تا سال ۱۹۱۷ مسلمانان ترکستان توانسته بودند به یک نهضت نیرومند ملی یا خود گردان طلب دست یابند. رهبران این نهضت عبارت بودند از علی بوکای خان قزاق، مصطفی چوکایف خوقندی، عبدالله خواجهی تاشکندی، عثمان خواجهی بخارایی و زکی ولیدی طوغان که قشر بالایی از مسلمانان تحصیل کرده و متحول آن سازمان بودند. با این حال ناکامی نهضت در پی فروپاشی خوقند در اوایل ۱۹۱۷ به دست بلشویک ها مقارن شد با شروع نهضت باسماچی ها در فرغانه. [۱۱۱]
در تاریخ نگاری نهضت، تمامی منابع بر ماجرای سقوط خوقند به عنوان منشأ و سرآغاز نهضت اتفاق نظر دارند. برخی از نخستین نویسندگان شوروی مانند سکالوف[۱۱۲] و صفراف نیز در انتساب شورش فرغانه به سوء رفتار استعماری روس ها و نهب و غارت خوقند، با روایات مسلمان ها از این ماجرا همرأی و نظرند. به نوشتهی صفراف : نهضت باسماچی از یک سو حاصل مبارزه برای رهایی ملی بود- نتیجهی الغاء خودمختاری خوقند و بی نظمی های فراگیر استعماری- و از سوی دیگر محصول قحطی و بحران اقتصادی که صنعت پنبهی فرغانه را نابود کرد.
پارهای از دیگر نویسندگان شوروی این حرکت را حرکتی تصنعی و ساخته و پرداختهی حکومت خوقند می دانند. در رد این استدلال می توان به این گفتهی مصطفی چوکایف ( چوقای اوغلی) رئیس حکومت وقت خوقند و یکی از منابع دست اول این ماجرا استناد کرد که اظهار داشت: “… نه حکومت خوقند به طور کلی و نه من در مقام رهبر آن بالاخص، به سازماندهی نهضت باسماچی ربطی نداشتیم، نهضتی که فقط می توانست به نحوی طبیعی در صورتی که به خود گرفت، شکل گیرد.”[۱۱۳]
وی مدعی است که این نهضت از سوی توده ها پشتیبانی می شد و بیانگر خواسته های تمام اقشار و طبقات بود، بورژوای تجاری و قشر روحانی از آن حمایت می کردند و کارگران زراعی بیکار و شهری هایی که به دلیل محدودیت داد و ستد خصوصی معاش خود را از دست داده بودند صفوفش را تشکیل می دادند. [۱۱۴]
پس از پیروزی انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ و سرنگون شدن حکومت مسلمانان خوقند به دست شوروی ها و قحطی ناشی از عوارض انقلاب و مصادره های بی رویّهی اموال مردم و بی حرمتی های روس ها به سنن و آداب مردم مسلمان، قیام باسماچیان نخست از درهی فرغانه در ترکستان، که محصول با اهمیت پنبه اش نابود و از اینرو انگیزه های شورش در آنجا قوّت یافته بود، آغاز شد و سپس دامنهی آن به سمرقند و بخارا و آمودریای (جیحونِ) سفلی و سیردریا (سیحون ) گسترش یافت و در ۱۹۱۸ به نقاط بسیاری در ترکستان، یعنی منطقه ای که امروزه «آسیای مرکزی» خوانده می شود، کشیده شد.
قیام باسماچیان دوازده سال ادامه داشت و سه مرحلهی اصلی را گذراند:
مرحلهی اول قیام از فوریهی ۱۹۱۸ با سقوط حکومت مسلمان خوقند به طور علنی آغاز شد و تا سپتامبر ۱۹۲۰، که بخارا به تصرف ارتش شوروی درآمد، یعنی حدود دو سال، ادامه داشت. نابسامانی اقتصادی موجب شدّت گرفتن اعمالی چون راهزنی و دزدی و آزار و قتل شده بود و دسته هایی به ربودن اموال و بستن راه ها دست می زدند و این تبهکاری ها و سرکردگان تبهکاران نمی توانستند برای مردم سرمشق اخلاقی باشند، اما اشتباه حکومت شوروی و تندروی ها و تیرباران های بی حسابِ دهقانان به ظنّ هواداری از باسماچیان و تعدیّات ارتش سرخ، که در آغاز انضباط نظامی لازم را نداشتند، از حیثیت شوروی ها نزد مردم کاست و در عوض بر شهرت و اعتبار باسماچیان افزود.[۱۱۵] این افراد به روس ها حمله می کردند و اموالشان را به تاراج می بردند و غنائم را میان مردم تقسیم می کردند، حال آن که مسلمانان از تعرّضشان مصون بودند. باسماچیان در گروه های مختلف متشکل بودند و هر گروه به سرکردهای نظامی، که به او قورباشی[۱۱۶] می گفتند، وابسته بود. مناسبات خانوادگی و قومی و قبیله ای و نظایر آن در تشکیل این گروه ها و چگونگی رفتار رهبر با افراد گروه بسیار مهم بوده است.
در اثنای انقلاب ۱۹۱۷، محمدامین بیگ در فرغانه و ایرگَش در خوقند از جملهی سرکردگانی بودند که شهرت بسیار داشتند و با همکاری همرزمانشان از حکومت های ملی و محلی که بر سرکار آمدند، پشتیبانی می کردند. جُنیدخان و جانی بیگ و خال خواجه و مدامن بیگ (شاید محمدامین بیگ ) و کورشیرمت (شیرمحمدبیگ ) از رهبران باسماچیان بودند. امین بیگ و ایرگش، پس از واژگون شدن حکومت خوقند به دست بلشویک ها و ارمنی ها و به آتش کشیده شدن شهر، از آنجا گریختند. ایرگش در یکی از نبردها کشته شد. گینسبرگ، که دربارهی تاریخ قیام باسماچیان فرغانه، تحقیق کرده است، می گوید که ایرگش و امین بیگ با شعارهایی مانند «ترکستان از آن ترکستانی ها است »، «ترکستان را از یوغ بیگانه رها می کنیم »، «با روس هایی که آخرین پیراهن را از تن مردم فقیر درمی آورند می جنگیم » توانسته بودند عدهی زیادی را دور خود جمع کنند. نخستین اقدام آنان حمله به روستاهایی بود که مهاجران روسی در آن ها سکونت و به کشاورزی اشتغال داشتند. همهی این مهاجران، حتی زنانشان، مسلّح بودند. در نوامبر ۱۹۱۸، خال خواجه با ۷۰۰ تن باسماچی به چند قصبهی روسی، که به توپ مجهّز بودند، حمله بردند. در این حوادث، بسیاری از مأموران بومی مشاغل و مسئولیت های خود را رها کردند ـ یکی از آنان که به باسماچیان پیوست در زمرهی رهبران برجستهی قیام درآمد. کشاورزانِ مهاجرِ روسی در سایهی اتحاد با بلشویک ها توانستند روستاهای خود را در برابر حملات باسماچیان حفظ کنند؛ حتی قشونی تشکیل دادند که ستاد ارتش سرخ در فرغانه آن را به رسمیت شناخت و از آن پشتیبانی کرد؛ اما سپس، در ماجرای انحصار دولتی غَلاّت، بین آن ها اختلاف افتاد و مقامات شوروی کوشیدند قشون راخلع سلاح کنند. قشون مهاجر روس در ذیقعدهی ۱۳۳۶ خواستار لغو انحصار دولتی و انحلال دادگاه های انقلاب شد. پس از آن که سرکردگان باسماچیان از این خواسته جانبداری کردند و با نیروی ۰۰۰، ۷ نفری خود به ارتش دهقانان پیوستند، توانستند در سپتامبر با هم شهرِ اوش را در قرقیزستان تصرف کنند و دولتی موقّت به وجود آوردند. سپس خواستند شهر اندیجان را به تصرف درآورند، اما موفق نشدند. در سپتامبر «حکومت موقت فرغانه » را تشکیل دادند و سازمانی اداری و نظامی پدید آوردند. اما از اواخر آن ماه، به عللی که عمدهی آن ها در این مقاله برشمرده می شود، ورق به زیان باسماچیان و به سود روس ها برگشت .یک نیروی مشترک ضد کمونیست مسلمان و روس در درهی فرغانه در حال شکل گرفتن است. [۱۱۷]
اما بعد از مدتی وضع نظامی منطقه تغییرکرد. نیروهای تازه نفس به دستور رهبران مسکو و تحت فرماندهی میخاییل فرونزه وارد ترکستان شد و در ماه سپتامبر چند شهری را که به دست شورشیان افتاده بود، بازپس گرفت. چند ماه بعد، در مارس ۱۹۱۹، کنگرهی هشتم حزب کمونیست شوروی، به موازات اقدامات شدید نظامی، سیاست «نوازش شرقی ها» را در زمینهی ملیّت و مسائل شرق در پیش گرفت و کمیتهی مرکزی حزب، در پیامی خطاب به نهادهای انقلابی و دستگاه های حکومتی، از آن ها خواست تا حدامکان با مردم حسن سلوک داشته باشند. در این پیام بسیاری از تندرویها و رفتارهای نابجا تقبیح شده بود. باید در نظر داشت که حوادث ترکستان در آن سال ها با تغییر اوضاع در افغانستان به زیان انگلیسی ها و اقدامات امان اللّه خان در آن کشور و اقدامات آتاتورک در ترکیه و احیاء و نضج آرمان های پان ترکیسم مقارن شده بود و به طبع این عوامل مهمّ خارجی در تصمیمات کنگرهی مرکزی بی تأثیر نبود. به هر حال، مقامات شوروی، که با توأم کردن سیاست تهدید و تحبیب میان صفوف متحد مردم و باسماچیان تفرقه انداخته بودند، باسماچیان را منزوی و آن ها را بهتدریج، ولی به شدّت، سرکوب کردند. تنها یکی از رهبران مهم باسماچی به نام تورسیرمات در میدان باقی ماند. واحدهای قبلی باسماچی در واحدهای ” باسماچی شوروی ” در اولین بریگارد سواره نظام ازبک تغییر شکل یافتند.[۱۱۸]
مرحلهی دوم قیام در پی اقدام های نظامی شوروی در خیوه آغاز شد. جمهوری خلقِ خوارزم (خیوه ) در رجب ۱۹۲۰ اعلام موجودیّت کرد و جمهوری خلق بخارا در سپتامبر ۱۹۲۰ تأسیس شد. رفتارِ خشن سربازان روسیِ مأمور مصادرهی مواد غذایی، و احضار ناگهانی مشمولان مسلمان در تابستان ۱۳۳۸ برای خدمت در ارتش سرخ آتش شورش باسماچیان را از نو برافروخت و سبب شد که مسلمانان دسته دسته به آنان بپیوندند. از یک سو، بر عدهی نیروهای باسماچی افزوده می شد و از سوی دیگر، واحدهای مسلمان ارتش سرخ روزبروز ناآرامتر می شدند، تا آنجا که دولت شوروی حتی فرمان خلع سلاح تیپ یکم سوار ارتش سرخ را صادر کرد، ولی همهی افراد تیپ، جز معدودی، به باسماچیان پیوستند. باسماچیان در آن وقت به نیرویی شش هزارنفری مجهّز بودند و منطقه را خوب می شناختند و دستگاه اطلاعاتی کارآمدی داشتند و از همه مهمتر این که مردم محل پشتیبان آنان بودند و اگر تعقیب می شدند، می توانستند در روستاها مخفی شوند.[۱۱۹]
در اوت و سپتامبر ۱۹۲۰ میان روس ها و باسماچیان مذاکراتی برای صلح انجام گرفت، اما به نتیجه نرسید. در نوامبر ۱۹۲۰، احمدزکی ولیدی طوغان، اولین رئیس جمهور منتخب مردم باشقیرستانِ خودمختار، از دست روس ها گریخت و به خیوه پناه برد. در / ۱۴مارس ۱۹۲۱ حکومت جوانِ خیوه سقوط کرد و اعضای آن به صحرا گریختند و به جُنیدخان، یکی از سرکردگان فعّال باسماچی، پیوستند. روس ها در خیوه حکومتی گوش به فرمانتر بر سرِ کار آوردند. کامنف، فرماندهی ارتش سرخ، برای طرّاحی عملیات جنگی بر ضد باسماچیان به ترکستان رفت. به ابتکار لنین، خودمختاری ترکستان شوروی اعلام شد و به دستیاری نمایندگان او در ترکستان، اقداماتی که جنبهی سیاسی و اقتصادی و نظامی داشت معمول شد. از جانب کمیتهی مرکزی حزب کمونیست شوروی در مسکو، کمیسیونی با عضویت استالین (در آن زمان کمیسر خلق در امور ملیت ها) و چیچرین (کمیسر خلق در امورخارجه ) و کوی بیشف، که از ترکستان فراخوانده شده بود، به سرعت تشکیل و دست به کار شد. حزب کمونیست بخارا زیرنظر مستقیم حزب کمونیست روسیه قرار گرفت. همهی عملیات ضد باسماچیان در ترکستان هماهنگ شد. نیروهای باسماچی نیز همچنان در افزایش بود و در آذر ۱۳۰۰/ دسامبر ۱۹۲۱ به ۰۰۰ ، ۲۰ تن رسید. از این عده ۰۰۰ ، ۷ تن در فرغانه و نزدیک به ۰۰۰ ، ۷ تن در بخارا و ۰۰۰ ، ۱ تن در خیوه بودند. هیجان ملی گرایی حتی تاشکند را فراگرفت. در بهار ۱۳۰۱/ ۱۹۲۲، قیام به اوج خود نزدیک می شد. وضع به زیان دولت شوروی رو به وخامت می رفت، چون افزایش قدرت باسماچیان رواج تمایلات ملی را در میان مسلمانان در پی داشت.[۱۲۰]
در بهمن ۱۳۰۱/ فوریهی ۱۹۲۳، نیروی بزرگی از باسماچیان نزدیک بخارا به رهبری ملاعبدالقهار قیام کرد و امنیت شهر را به خطر انداخت. روس ها به ناچار دست به اقدام جدّی زدند و در شرق بخارا نیرویی ویژه، متشکل از یک تیپ پیاده و دو تیپ سوار و سه هنگ پیاده و یک هنگ سوار به اضافهی قوای کمکی دیگر و نیروهای جمهوری خلق بخارا، در برابر باسماچیان سازمان دادند. حزب کمونیست روسیه، برای هماهنگ کردن اقدامات حزب های کمونیست ترکستان و بخارا و خیوه، دفتری در آن صفحات تأسیس کرد. اورجُنیکیدزهی گرجی تبار، که از رهبران برجستهی حزب بود، از مسکو وارد بخارا شد و حکومت دست نشاندهی بخارا را به تردید و تعلّل محکوم کرد و به شدّت به باد انتقاد گرفت. تدارکات نظامی با فرماندهی کامنف هماهنگ و ارتش سرخ برای سرکوبی نیروهای باسماچی وارد عمل شد. نیروهای طرفدار باسماچیان البته بیکار ننشستند و از جهات مختلف دست به مقابله زدند.[۱۲۱]
فرماندهی قوای سازمان یافتهی باسماچی در آن وقت با ابراهیم بیگ و انورپاشا بود. انورپاشا داماد سلطان عثمانی و فرماندهی قشون و وزیر جنگ سابق عثمانی و رهبر پان ترکیسم و ماجراجویی بود که ابتدا به درخواست روس ها به شوروی و در مهر ۱۳۰۰/ اکتبر ۱۹۲۱ برای فیصله دادن به قیام ها به بخارا رفته بود، اما، پس از مشاهدهی اوضاع در محل، ظاهراً ناگهان تصمیم گرفته بود تا به مخالفان روس ها بپیوندد. شواهد حکایات از آن دارد که انورپاشا رؤیای تجدید «خلافت اسلامی » را در سر می پروراند و ازاینرو خود را «فرماندهی کل قوای اسلام و داماد خلیفهی پیامبر» می خواند. او توانست دسته های پراکندهی باسماچی را در ارتشی با حدود ۰۰۰ ، ۱۶ نفر متشکل کند. این ارتش در بهار ۱۳۰۱ ش /۱۹۲۲، بخش وسیعی از بخارا را تصرف کرد، ولی با وجود این پیروزی در عمل میان فرماندهان باسماچی اختلاف افتاد و بر اثر آن، سربازان روس توانستند شهر دوشنبه را پس بگیرند و فشار خود را بر قیام کنندگان تشدید کنند. انورپاشا در ۱۳ مرداد ۱۳۰۱/ ۴ اوت ۱۹۲۲، در درگیری مختصری، به قتل رسید. اختلاف داخلی میان واحدهای ازبک و قرقیز نیز باسماچیان را ضعیف کرد و رشته اتحادِ سران قیام را گسیخت. در تیر ۱۳۰۱/ ژوئیهی ۱۹۲۲، یکی از سران باسماچی از ارتش روس شکست خورد. پس از این شکست، باسماچیان قرقیزی تسلیم شدند و باسماچیان ازبکی، که تنها مانده بودند، عقب نشستند و عدهی باسماچیان ناحیه به ۰۰۰ ، ۲ تن کاهش یافت. [۱۲۲]عده ای از سران باسماچی به افغانستان و گویا برخی نیز به ایران گریختند. حدود پاییز ۱۳۰۱/ اواخر ۱۹۲۲، نیروهای اصلی باسماچی در فرغانه و خوارزم شکست خوردند.
مقامات شوروی احساس کردند که موقع مناسبی فرا رسیده است تا سیاست ایجاد رخنه را مؤثرتر اجرا کنند و بیدرنگ اقدامات نظامی را با امتیازاتی سیاسی و اقتصادی همراه ساختند: اراضی موقوفهی ضبط شده را مسترد و محاکم شرع را در درهی فرغانه موقتاً دایر کردند و مالیات ها را به نصف کاهش دادند و آذوقهی مردم را تأمین کردند و دست به اصلاحات ارضی و آبی زدند. این اقدامات نتیجه بخشید و دهقانانِ خسته از ناآرامی ها کم کم به کارکردن علاقه مند شدند. اعلام عفو عمومی نیز بسیاری از دهقانان را از باسماچیان دور کرد. به موازات این ها، عملیات نظامی بر ضدّ باسماچیان همچنان ادامه داشت و حتی کامنف دستور داد که پایگاه های باسماچیان با حملات هوایی بهشدت کوبیده شود. پس از مرگ انورپاشا و سلیم پاشا، که او نیز ترک و دوست انورپاشا بود و مدتی جانشین او شده بود، ابراهیم بیگ بار دیگر خود را سرکردهی باسماچیانِ تاجیکستان اعلام کرد؛ اما باسماچیان تلفات سنگینی داده بودند و وحدت رهبری از میان رفته بود. در اسفند ۱۳۰۱/ مارس ۱۹۲۳، قوای روس دژی را در اطراف بخارا با خاک یکسان کرد. قیام باسماچیان در منطقهی سمرقند و بخارا به پایانش نزدیک می شد. تنها در بیابان های خوارزم بود که باسماچیان هنوز توانایی گردآوردن نیروی بزرگی را داشتند. در دی ۱۳۰۲/ ژانویهی ۱۹۲۴، نیروی بزرگی به فرماندهی جنیدخان به خیوه حمله کرد؛ اما حمله دفع شد و این در واقع آخرین عملیات وسیع باسماچیان در ترکستان بود.[۱۲۳]
در ۱۳۰۳/۱۹۲۵، تاجیکستان، که مرکز قیام های باسماچیان بود، متروک شده بود. بیش از ۰۰۰ ، ۲۰۰ تن از مردم نزدیک به دو سوم زمین های کشاورزی را رها کرده و به افغانستان گریخته بودند. در ازبکستان، که کمتر آسیب دیده بود، یک چهارم زمین ها متروک مانده بود. ابراهیم بیگ بار دیگر می خواست آتش شورش را برافروزد، اما رمقی برای آن سرزمین نمانده بود و مردم ادامهی مقاومت را بیحاصل می دیدند و دهقانان به هر قیمت صلح می خواستند. باسماچیان به دسته های کوچک و کوچکتر تقسیم شدند و بسیاری از آنان در جریان عفو عمومی خود را تسلیم کردند و رهبرانشان به افغانستان گریختند. در ۱۳۰۶/۱۹۲۷، بعضی از دسته های کوچک هنوز فعال بودند و یکی از رهبران، به نام رحمان، عملیات را از بیرون مرز رهبری می کرد، ولی در ۱۳۰۷/۱۹۲۸ حتی جنیدخان هم مجبور شد به افغانستان فرار کند. واحدهای سوار تازه نفسِ روس بازماندهی نیروهای باسماچیان را در کوه و دشت تارومار کردند. رئیس جدید حکومت شورویِ تاجیکستان در آن زمان توانست،۳۳۰۰۰ تن از ۰۰۰ ۲۰۰ پناهنده را از افغانستان به تاجیکستان و سرزمین های خود بازگرداند.[۱۲۴]
مرحلهی سوم قیام باسماچیان، پس از دو سال وقفه، با اشتراکی کردن اجباری مزارع به دستور مقامات شوروی و ناخشنودی روستائیان آغاز شد. ابراهیم بیگ در ۱۳۱۰/۱۹۳۱ به دست سربازان روس افتاد، اما بازماندهی گروه های باسماچی، که غالباً به دسته های راهزن تبدیل شده بودند، تا ۱۳۱۲/۱۹۳۳ دوام آوردند. سرانجام پس از سال ها مبارزهی پرنشیب و فراز، آخرین آثار مقاومت مسلحانه از میان رفت و صلح و آرامش موافق نظر مقامات شوروی در ترکستان و صفحات آن برقرار شد.[۱۲۵]
مبارزهی باسماچیان با سربازان روس در حقیقت مبارزهی ضدکمونیست با کمونیست نبود، بلکه مبارزهی مسلمان با روس بود. درست است که قیام باسماچیان نخست با یاغیگری و راهزنی آغاز شد و حتی پس از آن که به صورت نهضت رهایی بخش ملّی درآمد، دوباره مدت کوتاهی به ماهیت اصلی خود بازگشت، با این وصف و با وجود همپیمانیهای موقّت و حتی فرصت طلبانه با گروه های ضدکمونیست روسی، نهضتی اسلامی بود. اینکه قیام باسماچیان قیامی جدّی و عمیق و وسیع بوده و در سرزمین های اسلامی تصرف شده با سنت های ریشه دار و کهنسال رخ داده است. شکست باسماچیان از قوای ارتش سرخ واقعیت تاریخی مسلّم است؛ اما فقط نبردهای نظامی نبود که این قیام را خاموش کرد، بلکه آن چه سبب شد تا در صفوف رهبران و گردانندگان این قیام شکاف افتد و سرانجام آن ها را از هم بپاشد مجموعهی تدابیر سیاسی و اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی و نظامی همراه با روش های آزادمنشانه تر یا به ظاهر توأم با تساهل و تسامح بود که حکومت شوروی در قبال مسلمانان در پیش گرفت و آن را با اقدامات و اصلاحات سریع عملی ساخت و این سیاست را مدام حساب شده تر و قوام یافته تر کرد. با این وصف و با وجود همهی پیشگیری های مقامات شوروی، از آن سال به بعد بارها حرکاتی دیده شده است که نشان می دهد نطفهی این گونه قیام ها هنوز زنده است.
روی هم رفته جنبش باسماچی یک جنبش آزادی بخش ملی بوده که نمونه های بسیار زیادی از آن پس از جنگ جهانی دوم در آسیا و افریقا به وقوع پیوسته است. نکتهی قابل توجه این است که فرزندان باسماچ ها پس از گذشت شصت سال پس از پناهنده شدن به افغانستان در دههی ۱۹۲۰، هم اکنون در جبههی مقدم نبرد چریکی با سربازانی هستند که برای برقراری آرامش به افغانستان آمده اند.[۱۲۶]
۱-۳-۴ حزب احیای اسلامی
یکی از آثار اصلاحات دوران گورباچف موسوم به پرسترویکا، پیدایش ” حزب احیای اسلامی” در شوروی است. این حزب ابتدا به عنوان یک حزب سراسری در تمام شوروی شکل گرفت و با اجازهی رسمی مقامات مسکو، اولین کنگرهی خود را در نهم ژوئیهی ۱۹۹۰ در آستاراخان واقع در شمال دریای خزر برگزار نمود. عباس کبدوف، کمیتهی مرکزی ” حزب احیای اسلامی” را در شهر قاضی پورت داغستان تشکیل داد. بعداً محمدبهاءالدین، ریاست حزب را از جانب ۱۸۳ نفر هیات اجرایی شرکت کننده در کنگرهی حزب عهده دار شد.[۱۲۷]
حزب احیای اسلامی” توسط یک شورای پانزده نفره از علما که توسط کمیتهی تشکیلات که مرکب از روحانیون سنتی و روشنفکران مذهبی بود انتخاب می شد، اداره می گردید. کارکرد این حزب بیشتر یادآور سازمان بلشویک های اولیه بود تا شبیه احزاب اسلامی مختلف در کشورهای اسلامی. هدف رسمی و اعلام شدهی حزب دفاع از آزادی وجدان کلیهی مسلمانان اتحاد شوروی از طریق متحد ساختن مسلمانان بود.[۱۲۸] استفاده از واژگانی چون انسانیت، صلح و توسعه در مجموع گفتمان ” حزب احیای اسلامی” نوبنیادگرایانه بود و تلاش می کرد از طریق بهره گیری از آموزه های اسلامی مسائل اجتماعی را تجزیه و تحلیل نموده و راه حلی ارائه نماید. دفاع از عدالت اجتماعی که متکی بر توزیع مجدد ثروت از طریق مالیات اسلامی مانند زکات و صدقه یکی از نمونه های فوق است. جنگ شوروی در افغانستان، یکی از منابع مهم در احیای تفکر اسلامی در جامعهی مسلمانان شوروی محسوب می شود. این جنگ از دو طریق تأثیر ویژه ای در احیای تفکر اسلامی داشت: اول، تحریک احساسات مسلمانان که اشغال نظامی افغانستان را تجاوز به حقوق مسلمانان می دانستند. دوم، ادبیات اسلامی که از طریق ترجمهی آثار مختلف اندیشمندان اسلامی از جمله آثار سید قطب توسط افغانیهایی که به زبان روسی مسلط بودند. تأثیرات احساسی و فکری جنگ افغانستان پس از فروپاشی شوروی کاملاً آشکار شد. مجموعه افرادی که در بخش های مختلف مسلمان نشین شوروی از آسیای مرکزی تا قفقاز و از تاتارستان تا چچن و داغستان، نقش رهبری را در تشکیلات مختلف اسلامی بر عهده گرفتند، کسانی هستند که یا در افغانستان حضور داشتند یا به نوعی با ادبیات اسلامی که از افغانستان یا افغانیهای مقیم شوروی می رسید آشنا شدهاند. [۱۲۹]
پس از فروپاشی شوروی و استقلال جمهوری های پانزده گانه شوروی از جمله جمهوری های مسلمان آسیای مرکزی، هر یک از رهبران ” حزب احیای اسلامی” با توجه به ملیتی که داشتند در سرزمین مادری خود فعال شدند و مرکزیت حزب در مسکو منحل شد. جریانها و حرکت های اسلامی که دعوی سیاسی داشتند در سه نقطهی مسلمان نشین شوروی تقسیم شدند: ۱. آسیای مرکزی ۲. قفقاز شمالی و جنوبی ۳. فدراسیون روسیه .

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 10:17:00 ب.ظ ]




در حقوق کیفری مسئولیت جنبه کاملاً شخصی و درونی دارد و به مانند روزگار باستان جنبه موضوعی و مادی ندارد، بنابراین چون مسئولیت کیفری جنبه کاملاً شخصی و درونی دارد، دادرس باید شرایط تحقق مسئولیت کیفری را در فرد متهمین احراز کند، بدین ترتیب مسئولیت کیفری پدیده مقدم بر مجازات است و تا زمانی که دادرس آن را احراز نکند، مجازات قابل اعمال نیست و هنگامی که مسئولیت کیفری احراز شد، دادرس باید برای مجرم مجازات تعیین کند و این مجازات با توجه به شخصیت مجرم، تعداد دفعات و اوضاع و احوالی که تحت آن مرتکب جرم شده تعیین می شود، به عبارت دیگر مجازات فردی می شود و مجازاتی که بدین گونه در نظر گرفته می شود، فقط بر شخص مجرم اعمال می گردد.
پایان نامه
فصل دوم
لزوم شناسایی شخصیت بزهکار و پرونده شخصیت
۲-۱- مفهوم پرونده شخصیت در فرایند کیفری
۲-۱-۱- تعریف پرونده شخصیت
با وجود شناخت شخصیت و آگاهی از جنبه ها و حالات آن بر خلاف انتظار نمی توان با به کار بردن یک طبقه بندی خاص، شخصیت مجرم را شناخت ، از این رو به طور کلی باید گفت که مسائل مربوط به حالات روانی و عاطفی انسان را نمی توان در چهار چوب یک طبقه بندی قرار داد، به این ترتیب نمی توان از شخصیت افراد شناخت کاملی کسب کرده، مگر آنکه، شخصیت هر فرد را به طور دقیق با بهره گرفتن از متخصصین مختلف مورد بررسی قرار دهیم ولی با این حال ، دانش شناخت شخصیت به قدر لزوم مشخص می کند که در تشکیل پرونده شخصیتی مجرم باید به صفات ظاهری و جسمانی و حالات روانی بزهکار توجه شود و تمایز و نقایص که در جسم و جان هر فرد وجود دارد باید روشن گردد که این خود نمودار سودمندی شناخت از روانشناسی شخصیت است که در دادرسی کیفری ، قاضی را به خصایص و حالات مجرم توجه می دهد .
پرونده شخصیت ، وسیله شناخت « مجرم» است و عوامل ایجاد کننده جرم که باعث می شود افراد در سنین مختلف به علل گوناگون در برابر کنش ها ،واکنش هایی نشان دهند که منجر به زیان دیدگی فرد یا جامعه شود، در پرونده شخصیتی سعی در بررسی جرم نیست بلکه شناخت کلی مجرم مطرح است، که می تواند قاضی را در اتخاذ یک مجازات متناسب برای اصلاح در درمان مجرم یاری دهد که گاهی مهم در راستای اصل فردی کردن مجازاتها و رعایت انصاف و عدالت در دادرسی کیفری می باشد که از آن به سیاست عدالت ترمیمی یاد می شود.
۲-۱-۲- تاریخچه تشکیل پرونده شخصیت
قبل از پیدایش عقاید جدید در روان پزشکی کیفری مبنی بر لزوم تشکیل پرونده شخصیت، بر حسب نظریه مکتب کلاسیک، آنچه که در درجه اول اهمیت قرار داشت، عمل ارتکابی مجرم بود. به همین علت، مجرم به خاطر عمل ارتکابی تحت تعقیب و محاکمه قرار می گرفت به عبارتی دیگر، محاکه های مکتب کلاسیک، قضاوت درباره جرم بود .
مکتب تحققی در مقام مخالفت با نظریه کلاسیک ها و به استناد مطالعات لمبروزو و تحقیقات جامعه شناسی انریکو فری معتقد بود که آنچه موجب خطر برای جامعه است حالت خطر ناکی مجرم است نه عمل ارتکابی او. به همین جهت پیشنهاد می کرد که در تعیین عکس العمل کیفری که همان اقدامات تامینی باشد باید حالت خطرناک مجرم مورد توجه قرار گیرد . بدین ترتیب مکتب تحققی معتقد بود که باید محاکمه جرم ارتکابی ، جای خود را به محاکمه « شخص مجرم»صرف نظر از عمل ارتکابی و اگذار نماید. مکتب دفاع اجتماعی جدید به رهبری مارک آنسل با این جدایی بین عمل ارتکابی و مجرم موافق نبوده و می گوید: نمی توان بین عمل ارتکابی و مجرم تفکیک قائل شد. همان طور که فرد بزهکار موجب وقوع جرم می شود به همان ترتیب هم نوع عمل ارتکابی ، نشان دهنده شخصیت بزهکار است .
به همین ترتیب طرفداران مکتب دفاع اجتماعی جدید، محاکمه توامان « شخص و عمل» را پیشنهاد می کرد. و علاوه بر تشکیل پرونده کیفری، پرونده شخصیت مجرم نیز باید تشکیل گردد که در آن خصوصیات جسمانی و روانی و به علاوه چگونگی وضعیت شخص از جنبه های اجتماعی ، فرهنگی، تعلیم و تربیت و نحوه رابطه با افراد فامیل و روابط پدر و مادر مجرم با او به طور مشخص و جداگانه معلوم باشد تا قاضی محکمه با شناسایی بزهکار برای تعلیم و تربیت و اجتماعی شدن و یا جداکردن وی از جامعه با فرستادن به زندان، تعمیم لازم را به طور صحیح بتواند اتخاذ نماید.
تشکیل پرونده شخصیت برای مجرمین که از اقدامات سودمند اساسی در امر خطیر قضاوت است یکی از پدیده های بزرگ قرن بیستم است که به وسیله روان پزشکان و روان شناسان وارد قلمرو حقوق کیفری گردیده و مورد قبول دانشمندان علوم روان شناسی و جامعه شناسی کیفری و جرم شناسان بوده است که خوشبختانه در ماده ۷ قانون تشکیل دادگاه اطفال بزهکار مصوب ۱۳۳۸ بدون اشاره مطرح به پرونده شخصیت ، انجام تحقیقاتی راجع به طفل به اختیار دادگاه نهاده شده بود. البته به موجب آیین نامه اجرایی سازمان کانون اصلاح و تربیت مصوب ۹ مهر ماه ۱۳۴۷ ، برای هر طفل نسبت به تنظیم « پرونده شخصیت » اقدام می شد.
پس از انقلاب نیز در آیین نامه های مختلف سازمان زندانها و اقدامات تامینی به ایجاد قسمتی در زندانها به منظور شناخته شدن شخصیت زندانیان و طبقه بندی آنان اشاره شده است. در زمینه شناخت شخصیت کودکان و نوجوانان بزهکار تا سال ۱۳۷۸ نمونه ای از این مطلب دیده نمی شود. در سال ۱۳۷۸ در قانون آیین دادرسی دادگاه های عمومی و انقلاب در امور کیفری در ماده ۲۲۲ بدون اشاره صریح به پرونده شخصیت ، انجام چنین تحقیقاتی را به اختیار دادگاه نهاده اند. که خوشبختانه در پیش نویس قانون تشکیل دادگاه اطفال و نوجوانان، ضمنا به پرونده شخصیت ، انجام تحقیقات مربوط را در جرایمی که مجازات آن مقیاس حد، حبس ابد یا ۳ یا بیش از ۳ سال حبس باشد ، الزامی شده است. (جویباری، ۱۳۸۳،ش۳۹، ۱۲۹)
به طور کلی نتایج حاصله از تشکیل این قبیل پرونده ها و لزوم شناسایی مجرم موجب گردیده که از نیمه دوم قرن ۲۰ این امر مورد توجه کامل قرار گیرد . به طوری که در اغلب کنفرانسهای بین المللی حقوق جزا یکی از موضوعات مهم مورد بحث ، تشکیل پرونده شخصیت می باشد.
و در بسیاری از قوانین ممالک مختلف این مساله به تصویب رسیده و حتی در قوانین کشورهای سوسیالیستی لزوم تشکیل چنین پرونده ای ، پیش بینی شده است که از آن جمله می توان قانون ۱۹۴۷ ایالت میشیگان ، قانون سال ۱۹۴۹ ایالت کالورادوی امریکا قانون جزای سال ۱۹۵۱ بلغارستان و قانون جزای یوگسلاوی را نام برد. (طریقتی،پیشین ، ۱۲۷)
در پایان لازم به ذکر است که لزوم تشکیل چنین پرونده ای در قوانین کیفری ما به طور صریح و مشخص امری اجتناب ناپذیر باشد تا از این طریق بتوان هم در اصلاح و بازسازگاری مجرمین و مداوای آنان و هم در دفاع از اجتماع و برقراری هر چه بهتر نظم عمومی ، گامهای موثر و بهتری برداشت . زیرا بسیاری از مجرمین هستند که خصوصیات شخصیتی آنان به گونه ای است که می توان آنها را با تدابیر مناسب اصلاح کرد و به عنوان فرد مفید و اجتماعی به جامعه تحویل داد .به گونه ای که اگر این مجرمین بدون تحقیق از خصوصیات روانی آنان به طور مستقیم روانه زندان گردد چه بسا ممکن است به عنوان فردی که خطری جدی و مهلک برای جامعه دارند به اجتماع باز گردند.
۲-۱-۳- پرونده شخصیت و اهمیت آن در مرحله تحقیقات مقدماتی
اقدامات تحقیقی، ناظر به تمهید و تکمیل پرونده « عمل مجرمانه» به منظور فراهم ساختن شرایط لازم برای یک دادرسی منصفانه است. با این همه ، با ظهور مکتب اثباتی در اواخر قرن ۱۹ توجه همگان به سوی شخصیت مجرم این « نورسیده حقوق کیفری» جلب شد.
پیشرفتهای علمی و تحقیقات انجام شده اصل آزادی اراده مورد نظر مکتب کلاسیک را مورد تردید قرار داد. و ضرورت انطباق واکنش اجتماعی با ویژگی های شخصیتی کسی که نظم اجتماعی را مختل کرده است امری ضروری تشخیص داده شد . نظر به اینکه مجازات نه هدف که وسیله ای جهت دفاع جامعه از خود در مقابل بزهکاری است؛ شناخت شخصیت مجرم به منظور تشخیص واکنش مناسب و استفاده از ابزارهای جدید سیاست جنایی مانند تعلیق ، تعلیق مراقبتی ، آزادی مشروط و غیره ، در کنار تحقیقات ناظر به عمل مجرمانه در طول قرن ۲۰ از اهمیت ویژه ای برخوردار شده است .
بنابراین دیگر نمی توان به سوابق اداره کل کیفری یا به اطلاعاتی که به سرعت در مورد وضع اخلاقی متهم جمع آوری می شود، بسنده کرده و آزمایش شخصیت که از آن به آزمایش « پزشکی، روان پزشکی و اجتماعی» تعبیر می شود، برای شناخت ویژگیهای بیولوژیک ، روانی و وضعیت خانوادگی و اجتماعی کسی که در تعارض با ارزشهای مورد حمایت قرار می گیرد و از آن به « پرونده شخصیت»تعبیر می شود، امری ضروری است به جرایم مهم ارتکابی از سوی بزرگسالان نیز سری یافت. مقررات استاندارد سازمان ملل متحد برای دادرسی ویژه نوجوانان که به مقررات پکن معروف شده و موضوع قطعنامه ۳۳/۴۰ مصوب مجمع عمومی مورخ ۲۹ نوامبر ۱۹۸۵ قرار گرفته است در بند ۱۶ با عنوان گزارشهای تحقیق اجتماعی مقرر می دارد : « در کلیه موارد، به استثنای مورد مربوط به جرایم فرد، پیش از اتخاذ تصمیم نهایی و صدور حکم، پیشینه و شرایط زندگی نوجوانان یا شرایط ارتکابی جرم بررسی خواهد گردید تا صدور حکم عادلانه توسط مرجع ذی صلاح را تسهیل نماید.» (آشوری، ۱۳۷۹،ج۲، ۱۲۷ و ۱۲۸)
مع هذا ، باید توجه داشت که در آزمایش علمی شخصیت نباید به بررسی وضع اجتماعی متهم بسنده کرد. بررسی و شناخت همه جانبه شخصیت متهم می تواند در انتخاب واکنش مناسب اجتماعی کارساز باشد.
در ارتباط با پرونده شخصیت دو پرسش اساسی مطرح می شود: نخست اینکه این امر بوسیله یا به دستور چه کسی باید صورت پذیرد؟ دوم اینکه، در کدام مرحله از رسیدگی باید این بررسی انجام شود؟ در ارتباط با جرائم ارتکابی به وسیله اطفال ، قوانین اغلب کشورها انجام دادن این مهم را بر عهده قاضی اطفال می گذارد. اما در آنچه مربوط به جرایم ارتکابی از سوی بزرگسالان است ، در حقوق انگلیس – که در آن «تقطیع دادرسی » یعنی تفکیک تصمیم مربوط به « تقصیر» از تصمیم مربوط به تعیین « ضمانت اجرا و مجازات» پذیرفته شده است – این قاضی است که خود دستور تشکیل پرونده شخصیت را صادر می کند و حتی قادر است پس از اعلام تقصیر و تا حصول نتیجه کارشناسی ، اعلام ضمانت اجرای کیفری را به تاخیر اندازد.
در حقوق فرانسه، همانند بسیاری از کشورها ، که تحقیقات مقدماتی را ، قاضی تحقیق یا بازپرس انجام می دهد. دستور تشکیل پرونده شخصیت بر عهده او نهاده شده است . قانون آیین دادرسی کیفری این کشور پس از تصریح به این امر که قاضی تحقیق مجاز است از طریق توسل به « کمیته تعلیق مراقبتی و کمک به زندانیان آزاد شده» و یا هر شخصی که صلاحیت داشته باشد نسبت به انجام دادن تحقیقات لازم پیرامون وضع مادی ، خانوادگی و اجتماعی متهم تحقیق کند. (بند ۶ ماده ۸۱) موضوع انجام دادن آزمایشهای علمی را مد نظر داشته است. (همان ، ۱۲۹)
در حقوق ایران متاسفانه ضرورت تشکیل پرونده شخصیت هنوز آن گونه که باید و بویژه در مورد بزرگسالان و حتی در جرایم مهم احساس نشده است . قبل از انقلاب در یکی از لوایح آیین دادرسی کیفری، تشکیل پرونده مذکور در امور جنایی پیش بینی شده بود که آن نیز به علت معوق ماندن رسیدگی به لایحه مذکور منتفی شد. لیکن در حقوق کیفری اطفال بزهکار، هم قبل از انقلاب و هم با تصویب و لازم الاجرا شدن قانون آیین دادرسی دادگاههای عمومی و انقلاب و هم با تصویب در امور کیفری ، گامهایی برداشته شده است :
نخست ماده ۷ قانون تشکیل دادگاه اطفال بزهکار مصوب ۱۳۳۸ که به حق باید آن را قانونی مترقی در زمینه دادرسی اطفال، در زمان تصویب آن تلقی کرد انجام دادن تحقیقات لازم پیرامون وضع مزاجی ، روحی، خانوادگی یا محیط معاشرت طفل و یا ابوین او را به تشخیص دادگاه واگذار کرده بود و دادگاه مجاز بود که برای تحقیق این مهم از هر وسیله ای که مقتضی بداند و از جمله توسل به متخصصان فنی استفاده کند.
ماده ۲۲۲ قانون آیین دادرسی دادگاه های عمومی و انقلاب در امور کیفری مصوب ۱۳۷۸ نیز با اختیاری تلقی کردن تشکیل پرونده شخصیت حتی در جرایم بسیار مهم ارتکابی از سوی اطفال، مقرر می‌دارد: چنانچه درباره وضعیت روحی و روانی طفل یا ولی یا سرپرست قانونی او یا خانوادگی و محیط معاشرت طفل تحقیقاتی لازم باشد. دادگاه می تواند به هر وسیله ای که مقتضی بداند آن را انجام دهد و یا نظر اشخاص خبره را جلب نماید.» به گونه ای که ملاحظه می شود، بر خلاف قانون ۱۳۳۸ ، قانون آیین دادرسی کیفری جدید به بررسی وضع جسمانی طفل متهم اشاره ای نکرده است . و اگر چه منعی در توسل به این گونه آزمایشها وجود ندارد، ضروری است که قانونگذار در جرائم مهم ارتکابی از سوی اطفال و بزرگسالان انجام دادن آزمایشهای پزشکی و روان پزشکی را الزامی تلقی کند.
۲-۱-۴- نحوه تشکیل و تکمیل پرونده شخصیت
پرونده شخصیت بزهکاران از نظر اصولی بایستی با شروع بازپرسی توسط تیمی مرکب از روان پزشک ، پزشک عمومی ، روان سنج، روان شناسی کلینیکی ، مددکار اجتماعی و متخصص علوم اجتماعی با بررسی موضوعات و علل زیر تشکیل می گردد.
۲-۱-۴-۱- وضعیت جسمانی بزهکار
پرونده شخصیت شامل اطلاعاتی از وضع ظاهری از قبیل طرز لباس پوشیدن متهم ، وضعیت تمیزی و مندرس بودن لباس متهم ، طرز آرایش موهای سرو ناخن های وی بایستی باشد . زیرا وضعیت ظاهری فرد در بسیاری از اوقات کمک مهمی بر شناسایی شخصیت می کند. به طور قطع شخصیت کسی که علی رغم وضعیت خوب مالی ،ژنده پوش است با کسیکه با دقت بسیاری خود را آرایش کرده فرق می کند . دقت زیاد در طرز لباس پوشیدن ممکن است حاکی از یک حالت وسواسی باشد و یا تغییر وضع کسیکه قبلا به طور عادی لباس می پوشیده و حالا دیگر به وضعیت خود رسیدگی نمی کند ممکن است ا زعلائم زودرس افسردگی و یا اسکیزوفرنی باشد و یا خانمی که خود را به انواع جواهرات آرایش نموده و رفتار ظاهری او حاکی از علائق جنسی است ، ممکن است دلیل بر این باشد که این خانم تا حدودی حالات هیستری دارد .
کسانی که مبتلا به انحرافات جنسی هستند اغلب سر و وضع خود را به نحو مخصوص آرایش می دهند مثلا مرد مبتلا به هم جنس بازی لباسهایی می پوشد که با دیگران تا حدودی تفاوت دارد. بیماران مبتلا به پارانوئید در بسیاری از مواقع عینک سیاه به چشم می زنند شاید به طور ناخودآگاه منظورشان این باشد که نمی خواهند مردم این دنیا به هویت آنها پی برند. پس پرونده شخصیت اطلاعاتی از وضع ظاهری و مشخصات کامل وضع جسمانی متهم باشد. معاینات توسط پزشک عمومی صورت می گیرد و در صورت لزوم دستور انجام هرگونه آزمایش از جمله آزمایشات مربوط به نحوه کار غدد ترشحه داخلی و غیره را خواهد داد.
در این قسمت همچنین نقص عفو و هرگونه عدم تعادلی که از نظر زیستی در شخص مشاهده شود ، منعکس می گردد. بنابراین هر متهمی احتیاج به یک امتحان کامل فیزیکی مخصوصا نورولوژی دارد چه یک ناراحتی جسمی ممکن است سبب پیدایش عوارض روانی شده باشد. (طریقتی،پیشین، ۱۳۰ و ۱۳۱)
۲-۱-۴-۲- وضعیت اجتماعی
مددکار اجتماعی با مصاحبه با اطرافیان و بازدید از محل هایی که برای بدست آوردن شرح حال لازم است، تحقیقات خود را انجام می دهد . گزارش مددکار اجتماعی در مورد بررسیهایی است که درباره مشخصات پدر و مادر ، برادران و خواهران ، نامادری و ناپدری ، خواهران و برادارن ناتنی صورت گرفته و نیز از هم پاشیدگی خانواده به علت مرگ پدر، مرگ مادر، مرگ والدین ، متارکه ، طلاق ، فرار ، بستری شدن و برخی از اجبارهای اجتماعی مانند تبعید ، زندان ، جنگ و بزهکاری خانواده مانند پدر و مادر و اعتیاد خانواده یا وضعیت اقتصادی آنها را شامل می گردد. و همچنین رفتارهای زن و شوهر نسبت به یکدیگر مانند اختلافات مستمر ، بد خلقی و خشونت ، اهانت ، بدگویی ، دعوی و کشمکش بدگویی ها و همچنین تعداد اطفال ، فقدان تناسب سنی بین دو همسر و عدم توافق اخلاقی و روحی بین آنان بایستی در پرونده درج گردد. (مظلومان، ۱۳۴۵،چ۱، ۷۸)
۲-۱-۴-۳- تاریخچه فردی
در این بحث، موارد زیر بایستی مورد رسیدگی و تحقیق قرار گیرند:
الف – دوران شیرخوارگی : اطلاعات در این زمینه معمولا از پدر و مادر متهم بدست می آید. اولین نکته ای را که روان پزشک باید سوال کند این است که آیا حاملگی مادر از روی تفکر و نقشه قبلی بوده یا اتفاقی و نابجا بوده است ؟ در دوران حاملگی وضعیت و موقعیت جسمی و روانی مادر چگونه بوده است ؟ و حتی رابطه بین مادر و شوهر چگونه بوده است؟ نکات مهم درباره طرز زایمان ، طرز تغدیه و در سنینی که کودک توانسته است بنشیند ، بایستد و راه برود باید مورد سوال قرار گیرند. سنی که کودک آداب توالت کردن را آموخته ، از نکات مهم است. نکته مهم در دوران شیرخوارگی ، طرز برخورد مادر با طفل می باشد و سوالات دیگری که در این زمینه ممکن است مطرح شود.
گروه تحقیق برای یک مطالعه دقیق و کاوش بیشتر در شخصیت متهم باید محیطی را که کودک در آن پرروش یافته است به خوبی مورد شناسایی قرار دهند . همچنین باید دانست که آیا مرگ و یا حادثه ناگواری در خانواده متهم اتفاق افتاده و اگر جواب مثبت است عکس العمل متهم در آن سنین چه بوده است و دوران دبستان را چگونه گذرانده است؟
آیا تمایلی به فرار از خانه یا مدرسه داشته است؟ همین طور باید از احساسات جنسی دوران کودکی متهم و عکس العمل پدر و مادر نسبت به احساسات جنسی فرزندشان به آگاهی حاصل کرد.
ج- دوران نوجوانی : در دوران نوجوانی دو موضوع اهمیت زیاد دارد :
اولا احساسات و علایق جنسی به طور خودآگاه در این سنن در انسان پیدا می شود. ثانیا نوجوان احساس تمایل زیادی به پیشروی به طرف استقلال و قطع ارتباطی را که در دوران کودکی با والدین خویش داشته، پیدا می کند. به طوریکه گفته شد با پیدایش بلوغ تغییراتی در شخصیت و رفتار نوجوان پدیدار می گردد. مثلا یک دختر نوجوان که برای اولین بار شاهد قاعدگی خویش است ممکن است فقط به طور ساده و بدون هیچ اضطرابی این مرحله جدید از زندگی خود را بپذیرد و در دختر دیگری حالات شدید هیجانی پیدا شود و سومی به علت ترس شدید حقیقت را انکار کند و به خودش تلقین کند که هنوز به این مرحله از زندگی نرسیده و در چهارمی ممکن است قاعدگی این اثر را بگذارد که دیگر رشد جنسی به مرحله تکامل رسیده و می تواند ارتباط جنسی با پسرها برقرار کند.
بنابراین در یک مصاحبه روانی باید به احساسات شخصی در هنگام پیدایش بلوغ آگاهی کامل داشت . مساله دیگری که در دوران نوجوانی در نوجوان مخصوصا در پسر نقش عمده دارد خود ارضایی است ، از شروع و تعداد استمناء در دوران نوجوانی و احساسات شخصی نسبت به آن باید سوال نمود. معمولا نوجوانان پس از از عمل استمناد احساس گناه ، شرم و ترس می کنند که اگر اینگونه احساسات در آنها شدید باشد ، حالات عصبانی در دوران نوجوانی در فرد پدید می آید. در مورد عشق و مقاربت جنسی در اواخر دوران نوجوانی نیز باید سوال نمود. اصولا برای اولین بار که نوجوان احساس عشق می کند ، می اندیشد که این عشق پایدارترین و آخرین عشق او می باشد . مساله دیگر در دوران نوجوانی مساله بزهکاری است .
گواینکه در بسیاری از مواقع ، فعالیت های ضد اجتماعی نوجوانان دلیل بر افسردگی های شدید می باشد ولی باید متوجه بود که شروع شخصیت پسیکوپاتی قبل از سن ۱۵ سالگی است . بنابراین در یک مصاحبه روانی کامل باید دریابیم که آیا در اوائل دوران نوجوانی او دست به دزدی زده است ؟از خانه و مدرسه فرار کرده ؟ اینگونه سوالات کمک می کند که شخصیت متهم در دوران نوجوانی بهتر درک شود.
ج- دوران بزرگسالی: برخی پایان دوره دبیرستان را دوره بزرگسالی و بعضی زمانی را که شخص از پدر و مادرش جدا می شود و برای خویش زندگی مستقلی ترتیب می دهند آغاز بزرگسالی فرض نموده اند. در هر حال در یک مصاحبه روانی باید کشف نمود که بزرگسالی چگونه آغاز شده به عبارت دیگر موقعی که شخص درک نموده که بیش از این نمی تواند وابستگی به پدر و مادر داشته باشد چگونه حس کرده است . آیا احساساتی از قبیل خصومت، اضطراب ، افسردگی ، نا امیدی و بیچارگی نموده ؟ آیا از اینکه پدر و مادر خویش را ترک کرده ، احساس گناه و تقصیر نموده؟ مطالبی را که محقق باید به خوبی مطلع باشد ، شرح دقیق زندگی متهم در دوران بزرگسالی و طرز برخورد او با مسایل و مشکلات اجتماعی می باشد. تجربیات جنسی، عشق ها و شرح ازدواج متهم و زندگی زناشویی او باید به دقت پرسیده شود . دیده می شود که بدین وسیله علاوه بر آشنایی با شخصیت متهم تا حدودی از زندگی خانوادگی و زناشویی او که خود حاکی از روحیه متهم می باشد نیز آگاهی حاصل می شود.
۲-۱-۴-۴- چگونگی شخصیت مجرم قبل از وقوع جرم
این مرحله شامل بررس روابط فرد از نظر محبت به افراد فامیل و دوستان و آشنایان و همکاران و همکلاسان ، نوع تفریحات و سرگرمی ها ، وضع تحصیلی و میزان موارد و موفقیت و شکست در امر تحصیل یا کار ، نحوه سلوک همکاران فرد و بالعکس ، طرز رشد و نحوه شخصیتی متهم، محیطی که در آن پرورش یافته، شخصیت هایی که در دوران زندگیش با آنها سرو کار داشته، طرقی که خودش را با محیط انطباق داده و بالاخره انواع مکانیسم های دفاعی که اختیار کرده، طرز تفکر و شخصیت افرادی که در محیط او زندگی کرده درجه نفوذ آنها در متهم به خصوص سیستم فکری و عقاید او در مورد مذهب و امور اجتماعی است که این اطلاعات لازم توسط مددکار اجتماعی جمع آوری می شود . البته قسمتهای تخصصی را کارشناسان روانی بررسی و گزارش می نمایند.
۲-۱-۴-۵- وضعیت روانی
ارزیابی وضعیت روانی مجرم توسط روان شناسی کلینیکی ، روان سنج دورا پزشک انجام می شود.
الف- روان سنج با انجام تست های مختلف هوش و تست های شخصیتی و در صورت لزوم، تست های تکمیلی دیگری که بتواند شناخت بهتری از مجرم بدست دهد نظریه خود را اعلام می کند.
ب- روان شناسی کلینیکی و مصاحبه روانی: با انجام مصاحبه و درک حالات روانی و تغییر محتویات ناخود آگاه و بررسی فعالیتهای عالیه روانی مثل حافظه، دقت تمرکز، اطلاعات عمومی، قضاوت، آگاهی و تعیین وضع خلقی متهم نظر می دهد. (طریقتی،پیشین، ۱۳۶و ۱۳۷)
۲-۱-۵- مراحل تشکیل پرونده شخصیت

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 10:17:00 ب.ظ ]




انجدان از شهرهای مرکزی ایران می باشد که در حوالی قم و محلات واقع شده است .در قرن نهم هجری ،امامان اسماعیلی قاسم شاهی که در ایران می زیستند ،این شهر را برای سکونت خود انتخاب کردند،چون هم در مرکز ایران واقع شده بود و هم به مراکز عمده شیعی مانند قم نزدیک بودو از سایر مراکز سنّی ،فاصله داشت.در مجموع دوازده تن از امامان قاسم شاهی، در این شهر امامت کردند.
پایان نامه - مقاله - پروژه
اسلام شاه ،سی امین امام سلسله قاسم شاهی که معاصر تیمور بود وحدود ۸۲۹ق/۱۴۲۵م وفات کرد ،احتمالا نخستین امام سلسله قاسم شاهی است که در انجدان اقامت گزید .با آغاز امامت مستنصر بالله، سی و دومین امام قاسم شاهی ،امامان قاسم شاهی به طور قطع در انجدان مستقر شدند(دفتری،۲۲۴:۱۳۷۸-۲۲۵).مقبره تعدادی از این امامان، در انجدان باقی مانده است.این دوره همزمان با دوران تیموری و صفویان می باشد .تاریخ نگاران این دوره از لشکرکشی تیمور به سرداری خود تیمور در سال ۷۹۵ق/۱۳۹۳م علیه نزاریان انجدان ،یاد نموده اند.(شامی،۱۳۶:۱۹۳۷/۱).با روی کار امدن صفویان و اعلام رسمی مذهب تشیع،فرصت های مساعدی برای فعالیت های اسماعیلیان فراهم شد.به زودی با سیاست اعمال فشار صفویان بر صوفیان ،نزاریان و امامانشان هم از این فشارها بی نصیب نبودند.شاه اسماعیل صفوی شاه طاهر حسینی ،معروفترین امام سلسله نزاری محمدشاهی را مورد تعقیب قرار داد و فرمان قتل او را صادر کرد که در نتیجه این فرمان،او به هندوستان گریخت .(دفتری ،۲۴۰:۱۳۷۸).بعد از شاه اسماعیل،شاه طهماسب هم به تعقیب اسماعیلیان پرداخت ،او سی و ششمین امام اسماعیلی ،مرادمیرزا را مورد آزار و تعقیب قرار داد(قمی ،۵۸۲:۱۲۵۹-۵۸۴/۱)دلیل این امر را رابطه ای دانسته اند که مرادمیرزا با نقطویان داشته است .با وجود این آزارها و دشمنی ها ،نمونه هایی از روابط صمیمانه میان امامان قاسم شاهی و شاهان صفوی به ثبت رسیده است،مرادمیرزا با یک شاهزاده خانم صفوی ،شاید خواهر شاه عباس ،ازدواج کرد.(دفتری،۲۴۲:۱۳۷۸).
در طی دوره انجدان ،امامان اسماعیلی ،به صورت یک رسم نام های صوفیان را برخود می نهادند و بیشتر به صورت رابطه مرید و مرادی عمل می کردند. خلیل الله جانشین مرادمیرزا به نام صوفیانه ذوالفقارعلی ،نیز شهرت داشت.در این دوره امامان مانند قطب و مرشد بودند .
نزاریان قاسم شاهی دوره انجدان،اساسا تعالیم دوره الموت را ،به ویژه به صورتی که بعد از اعلام قیامت پرداخته شده بود ،پیروی می کردند.در معتقدات مذهبی دوران انجدان امام حاضر ،اهمیت مرکزی خود را حفظ کرد.(همان،۲۳۸:۱۳۷۸-۲۳۹). دوره انجدان همچنین شاهد تجدید حیات فعالیت های ادبی نزاریان ایران بود که نخستین نمونه های آن را در آثار نزاری قهستانی و خیرخواه هراتی اتفاق افتاد.
آرامگاه تعدادی از امامان اسماعیلی این دوره مانند شاه نزار و جانشین او سید علی و تعدادی از اعضای خانواده آنها ،در روستای کهک است و مورد زیارت اسماعیلیان قرار می گیرد ،از جمله کسانی که به زیارت این اماکن در ایران می آیند،خوجه های هندوستان هستند.
۲-۲-۷-امامان اسماعیلی که در ایران حکومت کردند
امامان اسماعیلی ،تا دوران معاصر که زمان امامت آقاخان چهارم می باشد چهل و هشت نفر بوده اند که از ابتدا در عربستان،آفریقای غربی و مصر امامت کردند .از زمان نوزدهمین امام اسماعیلی ، مقر امامت آنان به ایران منتقل شد تا زمان چهل و ششمین امام اسماعیلی آقاخان اول، که پس از شورش مقر امامت امامان قاسم شاهی ،به طور رسمی به خارج از ایران منتقل شد(ضمائم،۹۳)
۲-۲-۸-حکومت امامان اسماعیلی در مرکز ایران
حسن علی،معروف به سیدحسن بیگ،چهل و دومین امام اسماعیلی در ایران می باشد که امامت را از انجدان و کهک،به بابک منتقل کرد. از دلایل این تغییر مکان ،سهولت در دریافت نذورات و پیشکش ها بود که توسط مریدانش از هند و بندرعباس،فرستاده می شد و معمولا با هجوم راهزنان مواجه می شدند(وزیری کرمانی،۳۲۲:۱۳۴۰).تغییر مکان از انجدان و کهک به شهر بابک و پس از آن در زمان سایر جانشینان او به کرمان نشانگر موضوع مهم تری بود .این انتقال ،نشانگر علنی شدن امامان ، از حالت پنهانی و شرکت آنها در زندگی سیاسی و فعالیت های علنی آن ها بود.(الگار،۱۵:۱۳۷۰).
حسن علی معاصر با حکومت زندیه و افشاریه بود.از ویژگی امامان این زمان ،شرکت در فعالیت های سیاسی و همکاری با حکومت های مسلط بر ایران،است. برای نخستین بار پس از الموت، در این زمان است که امامان اسماعیلی ،با شاه رابطه برقرار می کنند .حسن علی در لشکرکشی نادر به هندوستان همراه با او بود و در بازگشت از آن دیار با بدگویی اطرافیان نزد شاه افشار مواجه شد ،در نتیجه چشمانش را میل کشید(خراسانی فدائی،۱۴۲:۱۳۶۲-۱۴۳).از حکمرانان افشار ،شاهرخ خان در کرمان استقلال داشت ،کمال احترام را به سید حسن بیگ می نمود و دختر سید را به عقد پسر خود لطفعلی ،درآورد (وزیری کرمانی،۳۳۳:۱۳۴۰).پس از حسن بیگ ،قاسم علیشاه و سپس سید ابوالحسن ملقب به باقر شاه به امامت رسیدند.در درگیری های خوانین کرمان در زمان زند،برای تصرف آن شهر ،سیدابوالحسن به طرفداری از صادق خان برادر وکیل الرعایا پرداخت ،صادق خان در پی مسائل خانوادگی ،حکومت کرمان را همراه با خلعتی به سیدابوالحسن خان داد(وزیری کرمانی، ۳۳۴:۱۳۴۰-۳۳۵).او با حکومت زند روابط دوستانه داشت اما در اواخر می خواست جانب حکومت غالب یعنی آقامحمدخان را بگیرد تا حکومت کرمان را از دست ندهد ،درنتیجه رابطه او ولطفعلی خان دوستانه نبود ،لطفعلی خان به قصد حمله به کرمان،اردو زد که به دلیل مواجه شدن با سرمای زمستان ،محاصره را ترک کرد(موسوی نامی،۳۲۵:۱۳۶۹-۳۲۷).
حسن بیگ از راه خمس و نذوراتی که به دست می آورد ،صاحب ثروت هنگفتی شد و آن را در راه خدمت به مردم سخاوت مندانه خرج می کرد و بین اهالی آن دیار محبوبیت بسیاری کسب کرد.
در سال۱۲۰۹ق آقامحمدخان قاجار ،کرمان را محاصره کرد ،میرزامحمدباقر برادر سیدابوالحسن خان ،پیروان خود را در اختیار لطفعلی خان زند قرار داد و آقا محمدخان ،میرزامحمدباقر را کور کرد(الگار،۱۳۷۰: ۱۷).آقامحمدخان ،پس از تصرف شهر دستور داد تا زنان و فرزندان سادات شهر بابک را به قریه کهک از توابع قم است فرستادند که آنجا در ابتدا وطن آنان بود .او هفتصدخانوار از جماعت عطاءالهی شهرکرمان را به توقف در ری مأمور داشت(الگار،۳۹:۱۳۷۰).
ابوالحسن خان سال ۱۲۰۶ق، از دنیا رفت .او در زمان خود به کسی مالیات پرداخت نمی کرد و تمام خمس دریافتی را خرج مردم کرمان می کرد .او ابنیه هایی در کرمان بنّا کرد،میدانی جنب جامع گواشیر بنّا کرد،باغ آقا را که حکام کرمان در آن خلعت دولتی می پوشیدند ،را ساخت .(وزیری کرمانی ،۳۵۲:۱۳۴۰-۳۵۲).
زمان سیدابوالحسن خان سلسله نعمت الهی در ایران،به دست رضاعلیشاه دوباره احیا شد و رشته دوستی قدیمی اسماعیلیان با صوفیان ،از نو زنده شد(دفتری،۲۶۶:۱۳۷۸).پس از سیدابوالحسن خان ،پسرش شاه خلیل الله به امامت اسماعیلیان رسید.او نخستین امام از قاسم شاهیان است که در دوره قاجار به امامت رسیده است.شاه خلیل الله آخرین امام اسماعیلی بود که در انجدان حکومت کرد.
شاه خلیل الله ،دارای همان موقعیت اجتماعی بود که پدران او درمیان مردم داشتند.آقامحمدخان موقعیت شاه خلیل الله در میان مردم را، می دانست و از آن باخبر بود و به فتحعلی شاه می گفت شاه خلیل خطرناک است یا باید از بین برود و یا به مکان دیگری منتقل شود . (سیف آزاد،۴۰۶:۱۳۲۹).زمان فتحعلی شاه ،املاک شاه خلیل را گرفتند و او را به محلات منتقل کردند و به اندازه همان املاک که از او گرفته بودند، در محلات به او املاکی دادند.شاید از دلایل دشمنی با شاه خلیل ،املاکی بود که به او می رسید چون املاک زیاد زمینه استقلال خواهی حکام محلی را فراهم می کرد.
شاه خلیل الله به جای محلات به یزد رفت تا بهتر بتواند با پیروانش در ارتباط باشد چون به ظاهر فتحعلی شاه او را به حکومت یزد منصوب کرده بود(خراسانی فدائی،۱۴۵:۱۳۶۲).او اهل و خانواده اش را به محلات فرستاد.از همان ابتدا صدرالممالکی از اعیان یزد نسبت به شاه خلیل اظهار حسادت می کرد . دو تن از ملازمان شاه خلیل با بازاریان درگیر شده بودند که منجر به قتل یک نفر شده بود،تعدادی از اهالی یزد به خانه شاه خلیل هجوم آوردند و او را با تعدادی از همراهانش کشتند.در این میان از ملّا حسین نامی ،نام می برند که گویا او هم مانند صدرالممالکی ،منتظر فرصتی بود تا بتواند شاه خلیل را از بین ببرد.او را هم در واقعه قتل شاه خلیل از عوامل اصلی می دانند .اسماعیلیان پس از این واقعه شاه خلیل را شهید خطاب می کردند.
پس از آنکه شاه خلیل الله را اشرار یزد ،با اغوای ملّاحسین و اظهار خلوص به صدرالممالک ، به قتل رساندند و به قصد دلداری بازماندگان مرحوم شاه خلیل الله ،ملّاحسین و اعوان او با صدر الممالک موردخشم پادشاه قرار گرفتند ،به خاطر حفظ آن خانواده و پاس زحمات میرابوالحسن خان پدرشاه خلیل الله ،که خود تازنده بود لطفعلی خان زند را با آن رشادت به کرمان راه نداد ،سروجهان خانم را به مرحوم آقاخان پسرشاه خلیل الله داد (عضدالدوله،۲۲:۲۵۲۵). با کشته شدن امام اسماعیلی ،همسر او برای تظلم خواهی به دربار رفت و در زاویه مقدسه متحصن شد .فتحعلی شاه می دانست که با کشته شدن شاه خلیل الله ،شورش برپا خواهد شد ،از همسر او استقبال کرد و هم دختر خود را به همسری پسرش درآورد و هم حکومت کرمان را همراه به مقداری پول به او داد .گویا بنا بر توصیه قائم مقام وزیر شاه، حکومت کرمان را به آقاخان دادعلاوه بر آن ملّاحسین را به زندان افکند وبا پادرمیانی نظام الدوله او را آزاد کرد و از کشتن نجات یافت و صدرالممالک را هم توبیخ کرد(ساعی،۱۸:۱۳۲۹).
۲-۲-۸-۱-حکومت و شورش آقاخان محلاتی (آقاخان اول) در کرمان
محمدحسن حسینی یا حسنعلی شاه معروف به آقاخان،چهل و ششمین امام اسماعیلی از شاخه قاسم شاهی می باشد که در سال۱۳۰۹ق ،در محلات به دنیا آمد .سال ۱۳۲۲ق که پدرش را در یزد کشتند او ۱۳ساله بود و از این زمان رسما به عنوان امام انتخاب شد.پس از کشته شدن پدرش به تهران رفت و فتحعلی شاه به آنان احترام گذاشت و حکومت قم و محلات را به او داد.
پس از آن که حسنعلی شاه،داماد فتحعلی شاه شد به او لقب آقاخان دادندپس از مدتی این عنوان را عموم مردم به کار بردند (بامداد،۳۶۵:۱۳۷۱/۱).عنوان محلاتی هم به خاطر حکومت محلات که در دست پدران او بود و سپس به خودش رسید ،به او داده شد.مریدان زیاد آقاخان و ارادتی که به او نشان می دادند و همینطور خاطرات خوشی که مردم از حکومت عادلانه اجداد او در کرمان و محلات و مناطق هم جوار داشتند ،باعث شد که آقاخان هم در اداره آنجا موفق باشد .
فتحعلی شاه به آقاخان علاقه داشت و از نظر مادی هم او را حمایت می کرد و پس از ازدواج آقاخان با سروجهان ،شاه محلات و سایر بلوک را به عنوان تیول ابدی به آقاخان داد و در اول هرماه دوهزار تومان از خزانه به آقاخان عطاء می کرد (ظل السلطان، ۱۹۷:۱۳۶۲).زمان فتحعلی شاه دوره مناسب برای فعالیت های آقاخان بود زیرا از حمایت های او برخوردار بود .با به تخت نشستن محمدشاه قاجار ،آقاخان برای عرض تبریک عازم تهران شد .محمدشاه حکومت کرمان را،در سال ۱۲۵۱ق به طور رسمی به آقاخان داد(خورموجی،۲۹:۱۳۶۳).در ایران پس از الموت ،اولین بار بود که یک امام اسماعیلی به طور رسمی به حکمرانی منطقه بزرگی مانند کرمان می رسید .آقاخان به خوبی از عهده حکمرانی کرمان برآمد و این شهر را از دست مهاجمان افغان و بلوچ نجات داد .آقاخان در کرمان بنای دادو دهش و بنیاد نام نیک گذاشت بیشتر مالیات کرمان را بر فقرا بذل کرد(احمدی کرمانی،۷۳:۱۳۵۴).
مهمترین مسأله پیرامون اسماعیلیان ایران در دوره قاجار ،مسأله شورش آقاخان محلاتی در کرمان می باشد.در سال ۱۲۵۶ق،پس از پنج سال فرمانروایی آقاخان در پی شورشی در قلعه بم متحصن شد در آنجا دستگیر شد و به تهران فرستاده شد.او با وساطت حسین علی میرزا حاکم فارس و برادر زن آقاخان از محاصره نجات یافت.او مطابق رسم سادات دستاری بر سر بسته و در شاه عبدالعظیم متحصن شد در حالیکه بر جان خود ترسان بود و به امید شفاعت حاج میرزا آقاسی به خانه او رفت بعد از چند روز رخصت یافت و روانه محلات شد .او سپس از دولت اجازه سفر مکه معظمه و عتبات را خواست که درخواست او را اجابت کردند و او زنان و فرزندان خود را راهی کربلا و نجف نمود .سه ماه اسب های مشهور به قیمت دو برابر خرید ، مردم رزم دیده را به بخشش زر فریب داد .جماعت عطاءالهی که طریقه اسماعیلی دارند با او بودند و آقاخان را امام وقت می پنداشتند ،به کمک او آمدند.در آنجا لشکری دادند وشروع به خودسری کردند (سپهر،۷۵۱:۱۳۷۷). سیزده رجب ۱۲۵۶ق،آقاخان توسط دبیر خود میرزاحبیب الله به شاهزاده بهمن میرزا نامه نوشت و به نوعی نامه را از طرف شاه و آقاسی جعل کرده بود به این عنوان که آقاخان قصد رفتن به مکه را دارد همه جا پذیره او باشید .شاهزاده هم خانه ای همراه با ساز و برگ برای او فراهم کرد .صبح روز پانزدهم معلوم شد که آقاخان به قصد کرمان حرکت کرده است و با شتاب به آن محل می رود .سواران شمخالچی و عطاءالهی همراه او بودند(سپهر،۷۵۳:۱۳۷۷).بهمن میرزا پس از پی بردن به شورش آقاخان و فهمیدن جعل نامه ها او را تعقیب کرد ،بین آنها درگیری شد ،بین افغان ها و عطاءالهی ها هم درگیری صورت گرفت.گاهی آقاخان پیروز بود و گاه برعکس.آقاخان برادرش محمدباقرخان را برای آگاه کردن مردم سیرجان از شورش آقاخان به آنجا فرستاد،و در قلعه زیدآباد ،فرود آمد.فضلعلی خان با بیرون آمدن از کرمان به سمت محمدباقرخان حرکت کرد،آقاخان هم خبر را شنید و به کمک آنها شتافت اما شکست خوردند و آقاخان به سمت لار گریخت و در قلعه اسفندقه مأمن گرفت که فضلعلی خان به جنگ او رفت اما به سرعت به سمت گرمسیر گریخت و فضلعلی خان صلاح ندید که او را تعقیب کند(سپهر،۷۵۶:۱۳۷۷).و در همین سال ۱۲۵۶ق آقاخان به سمت هند رفت و در میان استقبال طرفدارانش وارد آن کشور شد و برای همیشه تا پایان عمرش در آنجا ماند و امامت اسماعیلیان پس از او ، از ایران خارج شد . ورود او به بمبئی با اعتراض دولت ایران روبرو شد و به همین دلیل به ایالت بنگال مسافرت کرد و در سال ۱۲۶۳ ه.ق در کلکته ساکن شد و دوباره به بمبئى بازگشت و آن شهر را مرکز آقاخانیه قرار داد. آقاخان با حکم دادگاه به قضاوت جوزف آرلوند، وارث قانونی امامان الموت شد و به این ترتیب با کمک دولت بریتانیا رسما رئیس اسماعیلیه هند نیز گردید.http://www.pajoohe.com/fa/index.php?Page=definition&UID=37470
منابع پیرامون شورش آقاخان دو دسته هستند ؛عده ای مانند عبرت افزا ،او را از شورش تبرئه می کنند و عده ای دیگر هم از دولت وقت جانبداری می کنند و آقاخان را به عنوان شورشی مطرح می کنند .
مسأله شورش آقاخان محلاتی از مسائل بحث برانگیز دوره قاجار می باشد که بیشتر از اینکه اهداف مذهبی در آن دخیل باشد ،اهداف سیاسی در آن مداخله دارد و بهتر است گفته شود ،آقاخان به عنوان پیشوای مذهبی و امام اسماعیلیان،در شورش خود هدف مذهبی خاصی نداشت و منابع به هدف مذهبی او از شورش اشاره نکرده اند.نه قاجارها در این زمینه ادعای مذهبی کردند و نه شخص آقاخان چنین ادعایی را مطرح کرد.از اهداف او برای شورش می توان به ویژگیهای شخصی او اشاره کرد که به مسائل نظامی علاقه داشت ودر پی کسب استقلال بود.او قصد شورش داشت چون پس از معزول شدن از حکومت کرمان در ارگ بم متحصن شد ،علاوه برآن ،او در برابر اداره کرمان هزینه ای دریافت نمی کرد و می خواست مستقل شود(الگار،۲۲:۱۳۷۰-۲۳).نامه های مجعول او را که تقریبا تمام منابع به آن اشاره کرده اند نیز می توان به عنوان نمادی از شورش او به حساب آورد. عده ای معتقدند که شورش به تحریک انگلیسی ها بود به دلیل حمله محمدشاه به هرات و انگلیسی ها به قصد جلوگیری از حمله به هرات در ایران اغتشاش به پا می کردند و یا از اغتشاشات حمایت می کردند(رائین،۳۳۵:۱۳۴۷).اما این مطلب نمی تواند صحیح باشد زیرا در منابع نیامده است و دلیل مستندی در خلال شورش آقاخان ،برای نشان دادن حمایت انگلیس از شورش پیدا نشده است پس نمی توان به این صراحت اظهارنظر کرد. هرچند پس از هجرت آقاخان به هند ، دولت انگلیس از او حمایت های بی دریغ ، کرد و به او لقب« سر» ، دادند (غالب ،۳۲۲:۱۹۶۴).
آقاخان در عبرت افزا می گوید: «به خدا و ظلّ او اعلیحضرت پادشاه معلوم بوده و هست که در سر من سودای حکومت کرمان بلکه وای سلطنت ایران و توران نه بوده و نه هست»(آقاخان محلاتی،۲۰:۱۳۲۵).او ادامه می دهد که به دلیل تهمت هایی که به او زده شد که قصد حکومت دارد ،می خواهد لشکر آماده کند و مهاجرت کند.(همان:۲۷).جریان یاغی گری آقاخان آن زمان مطرح شده بود .عبدالمحمد یموری ،قضیه یاغی گری آقاخان را منتشر کرد(خراسانی فدائی،۱۵۱:۱۳۶۲).پس از آن که آقاخان را پس از محاصره قلعه بم و آمدن به تهران دوباره به محلات برگرداندند،محمدشاه برای درمان به چشمه های آب گرم اطراف محلات رفته بود و سه روز آنجا بود ،آقاخان به بهانه رفتن به شکار به او سرنزد ،این قضیه باعث ایجاد کدورت بیشتر شد و یاغی گری آقاخان را بیش از پیش جلوه داد.
در بعضی منابع به قضیه دیگری برای شورش آقاخان استناد کرده اند که چندان موجه نیست و نمی تواند باعث یک شورش شود ولی می تواند با تبعاتش زمینه یک شورش را فراهم کند.حاج عبدالمحمد،درویش مسلکی بود که به دربار و حاج میرزا آقاسی نزدیک شد و در واقعه هرات از جانب محمدشاه مأمور گفتگو با کامران میرزا بود و پس از این جریان از دختر آقاخان برای پسرش خواستگاری کرد (ساعی،۱۸:۱۳۲۹).آقاخان به این دلیل که عبدالمحمد از رعیت های او می باشد و از دخترش خواستگاری کرده است بسیار ناراحت شد(خراسانی فدائی،۱۵۳:۱۳۶۲) و پس از آن حاج عبدالحمد ،شایعه یاغی گری آقاخان را منتشر کرد ،هرچند آقاخان و اسماعیلیان شخص آقاسی را هم در این شایعه پراکنی بسیار مقصر می دانند.
مطلب دیگر در خصوص این شورش حضور صوفیان در آن می باشد ،منابع به حضور جماعت عطاءالهی در حمایت از آقاخان و پذیرفتن امامت او تأکید دارند .گویا امامان اسماعیلی هنوز هم رابطه خود را با صوفیان حفظ کرده بودند .آقاخان خود را مرید زین العابدین شیروانی می داند و او را ستایش می کند(آقاخان محلاتی،۱۲:۱۳۲۵). محمدصادق محلاتی(صدق علیشاه ) پدربزرگ آقاخان و دایی او عزّت علیشاه از صوفیان برجسته نعمت الهی بودندو با زین العابدین شیروانی ،روابط نزدیک داشتند.
۲-۲-۸-۲-مسئله بازگشت آقاخان به ایران
پس ازخروج آقاخان از ایران و آغاز همکاری های او با دولت بریتانیا ،دولت ایران به موجب معاهده ۱۲۲۹(۱۸۱۴)،استرداد او را درخواست کرد .به موجب این معاهده باید اگر کسی از رؤسای ایران یاغی می شد و به انگلیس می پیوست ، آن کشور باید او را به ایران تحویل می دادند. اما دولت انگلیس با این بهانه که آقاخان به آنها خدمت کرده است او را تحویل ندادند(آدمیت،۲۵۸:۱۳۶۲).
آقاخان نامه ای به رؤسای بلوچ نوشت و نافرمانی آنان از حکومت ایران و تبعیتشان از دولت هند را خواستار شد .پس از آن نامه های او افشا شد و دولت هند او را از بمبئی به کلکته کوچ داد . در این زمان مسئله بازگشت او به ایران مطرح شد که آقاسی با آن مخالف نبود اما می گفت آقاخان از راه بلوچستان وارد ایران نشود.دولت ایران می دانست که ورود آقا خان از راه بلوچستان یعنی شروع شورشی دوباره و با توجه به اهمیت بلوچستان برای انگلیس ،حساسیت این مسئله بیشتر می شد .وزرای انگلیس هم نامه می نوشتند و خواهان بازگشت آقاخان به ایران بودند تا به دست او تجزیه بلوچستان از ایران را فراهم کنند(رائین،۳۴۹:۱۳۴۷).دولت انگلیس منتظر فرصت بود تا بتواند بخش هایی از ایران را از این کشور جدا سازد و از هر موقعیتی استفاده می کرد .
زمان امیرکبیردوباره مسئله بازگشت آقاخان به ایران مطرح شد امیر از دولت انگیس خواست که او را به عنوان فراری تحویل ایران دهند اما این کار صورت نگرفت و پس از امیرکبیر هم درخواست بازگشت او صورت گرفت ،اما آقاخان هیچ گاه به ایران برنگشت. او پس از رفتن به هند تا زمان مرگش در آن دیار ماند . آقاخان اول در سال ۱۲۹۸/۱۸۸۱ ، وفات یافت و در ناحیه مزاگائون بمبئی ، دفن شد . مقبره او دارای بنای باشکوهی ، است . مقبره او نزدیک به یک جماعت خانه قدیمی می باشد و هر سال به مناسبت ایام مختلف مراسم در آن جا برگزار می شود .
۲-۲-۸-۳-اسماعیلیان ایران پس از رفتن آقاخان اول به هندوستان
با رفتن امام اسماعیلی به هند ،اسماعیلیان دوباره با مشکل روبرو شدند و دوران جدیدی از تاریخ پرفراز و نشیب آنان آغاز شد.اسماعیلیان در این دوره به حدّی از هویت رسیده بودن که پس از امامشان لازم نمی دیدند مانند گذشته به پنهان کردن عقایدش بپردازند ،اگرچه آنان دربرابر جمعیت اثنی عشری ،اندک بودند ولی با حوادثی که از دوران انجدان برای آنان رخ داد و امامان آنها بیش از پیش با جمعیت این مناطق الفت پیدا کرده بودند به عنوان یک جمعیت مسلمان شیعی در جامعه پذیرفته شده بودند هرچند با شورش آقاخان اوضاع آنان تا حدی نامتعادل بود.پس از رفتن آقاخان اول ،اسماعیلیان نزاری فاقد یک رهبری کارآمد بودند و بار دیگر به غیرنمایی و تقیه متوسل شدند.
آقاخان پس از رفتن از ایران و ناامیدی از بازگشت به ایران ،نمی توانست آرام باشد .اوخود را به عنوان امام اسماعیلی در قبال تمام اسماعیلیان مسئول می دانست .بعد از اینکه آقاخان به هند رفت شروع کرد به جذب مردم و دعات فرستادن به شهرهای اسماعیلی نشین(خراسانی،۱۱۷:۱۳۷۷).فرستادن داعی یا نماینده از ابتدا رسم اسماعیلیان بود اما در این زمان ضرورت آن بیش از پیش بود و لازم بود نمایندگانی اعزام شوند تا پیام های امام با هرموضوعی را به پیروانش برسانند.در این دوره بیش از دوران قبل به امورات جماعت خانه ها پرداخته شد زیرا جماعت خانه ها هم محل عبادت اسماعیلیان بود و هم دستورات امامان را از طریق این محل بهتر از هرجای دیگری برای پیروانشان قرائت می کردند .مُکی و کامریا به عنوان دو تن از کسانی که در جماعت خانه ها انجام وظیفه می کردند شکل گرفت.مُکی همان مسئول انجام امورات مساجد است که مراقب امور نمازگزاران است.کامریا،امین خزانه دعوت و مأمور امور مادی می باشد(تامر،۲۷:۱۳۷۵). به عبارتی دیگر مکی ها مسئول امور مذهبی و کامریاها مسئول امو مادی و جمع آوری وجوه دیون شدند.اسماعیلیان این دوره از طریق جماعت خانه ها و نمایندگان آقاخان ،کسب تکلیف می کردند و بیشتر آنها به محل های آرام و روستاها جهت معیشت پناه بردند و در کنار اثنی عشری های ایران زندگی مسالمت آمیزی را طی کردند .
آقاخان از بمبئی کسی به نام میرزاحسن ،از اهالی ده سده واقع در جنوب خراسان را برای رتق و فتق امور پیروانش ،مأمور کرد. حوالی سال۱۳۰۵ق/۱۸۸۷م،میرزاحسن درگذشت و پسرش مرادمیرزا جای او را گرفت که ادعای رهبری و حجت بودن خود را مطرح کرد .(دفتری،۲۷۷:۱۳۷۸).
۲-۲-۹-آقاخان دوم(آقاعلی شاه)
آقاعلی‎شاه (آقاخان دوم ) ۱۲۴۶-۱۳۰۲ق/۱۸۳۰-۱۸۸۵م پسر آقاخان اول در ۱۲۹۸ق/۱۸۸۱م با عنوان آقاخان دوم جانشین او شد. علی‎شاه در محلات به دنیا آمد و در کراچی سکونت گزید .همسر وی بی‎بی شمس‎الملوک فرزند شمس‎الدوله دختر فتحعلی‎شاه بود.
آقاخان اول ،پس از شصت و چهار سال امامت در سال۱۲۹۸/۱۸۸۱وفات یافت . پس از او پسر بزرگش و یگانه پسرش از همسر قاجارش به امامت رسید .آقاعلی شاه ،چهل و هفتمین امام اسماعیلی قاسم شاهی می باشد. او سال ها با مادرش در کربلا زندگی کرد و علوم مختلف را فراگرفت و به هم صحبتی با بعضی امراء قاجار از جمله زیلوسلطان فرزند فتحعلی شاه پرداخت .زمان محمد شاه قاجار،درخواست اقامت در ایران را مطرح کرد تا به امور اسماعیلیان ایران بپردازد و از آن زمان تا سال۱۲۶۹ق/۱۸۵۳م ،که به بمبئی رفت ،در ایران زندگی کرد (غالب،۳۷۳:۱۹۶۴).
آقاعلی شاه، در ایران زاده و پرورده شد .او سه زن گرفت که زن سومش ،شمس الملوک ،دختر نظام الدوله فرزند عبداله ، بود . او نوه دختری فتحعلی شاه بود، که آقاخان سوم از او متولد شد . در دوره آقاخان دوم رابطه او با امراء قاجار مناسب بود و به پیوند خویشاوندی با آنان پرداخت . تا زمانی که در ایران بود مانند نماینده امام اسماعیلی که پدرش بود،به امورات اسماعیلیان ایران رسیدگی می کرد ،اما چون آزادی عمل او برای هرگونه اقدامی در هند بیشتر بود و علاوه بر آن از زمان پدرش مقرّ امامت را به هند منتقل کرده بودند ، به آنجا سفر کرد و تا پایان عمرش در آنجا ماند .
دوران امامت او کوتاه بود و تنها چهار سال به امامت پرداخت اما اسماعیلیان زمان او را از ادوار درخشان اسماعیلی می دانند .او تلاش کرد تا در تمام مناطق اسماعیلی مدارسی تأسیس کند ،با بهره گرفتن از اموالی که از پیروانش به دست می آورد به ساخت مؤسسات و بیمارستان ها پرداخت و کمک های مادی و معنوی به طبقات فقیر کرد(غالب،۳۷۴:۱۹۶۴).
بیشترین فعالیت او مربوط به زمانی است که به هندوستان سفر کرد و در میان جماعت خوجه ها به فعالیت پرداخت و تا عضویت مجلس بمبئی پیشرفت کرد. با این وجود او هم مانند آقاخان اول ،با مقامات انگلیسی ،تشریک مساعی می کرد.(ساعی،۷۴:۱۳۲۹). جانشین ویکتوریا، ادوارد هفتم از دوستان بسیار نزدیک اقاخان دوم محسوب می‎شد (آقاخان سوم، ۱۹۵۹ :۷۲). در دوران او ثروت خانواده و سپرده‎های مالی آنان در بانکهای انگلیس افزایش چشمگیری یافت. آقاخان دوم گرایشهای صوفیانه و توجه ویژه ای به شخصیتهای صوفی دوران خود داشت. او قبل از عزیمت به هند در کاظمین مجاور بود و به دلالت آقاصابر علی جرقویه‎ای از ارشادِ رحمت‎علی‎شاه بهره‎مند گردید. دوران امامت آقاخان دوم کوتاه بود. در زمینه فعالیتهای سیاسی، عضویت وی در مجلس مقننه بمبئی در دوران حکومت سرجیمز فرگوسن و نیز ریاست جمعیت اتحاد اسلامی درخور توجه است(آقاخان سوم،۲۲:۱۹۵۹).
آقاخان دوم ، در سال ۱۳۰۲ق/۱۸۸۵م ، پس از چهار سال امامت ، زمانی که برای شکار رفته بود ، به بیماری ذات الریه دچار شد و در ۵۵ سالگی در شهر پونا درگذشت. جسد او ، در قبرستان خانواده گی اش در نجف عراق ، دفن شد . پیکر او را بر طبق وصیتش در نجف، نزدیک مرقد مطهر حضرت علی(ع) به خاک سپردند.
۲-۲-۱۰- بررسی مقایسه ای امامان اسماعیلیان قاسم شاهی و محمدشاهی
پس از درگذشت شمس الدین محمد[۱] ،بر سر جانشینی او اختلاف افتاد و نزاریان به دو دسته تقسیم شدند ،عده ای با پذیرفتن جانشینی مؤمن شاه بن محمدشاه به مؤمن شاهی معروف شدند و دسته ای دیگر با پذیرفتن امامت قاسم شاه، سلسله اسماعیلیان قاسم شاهی را تشکیل دادند.
در پایان نام های امامان قاسم شاهی عهد انجدان و زمان های نزدیک به آن ، نام علی و نام شاه زیاد آمده است . این امر می تواند دارای دو دلیل باشد ؛ یکی علاقه این امامان به امام علی (ع) و دیگری دیدگاه صوفیانه این امامان . زیرا در این زمان اسماعیلیان به شدت به صوفیان نزدیک شدند . آقاخان اول و دوم ، هم داری گرایش های صوفیانه بودند و هم به شخصیت های متصوفه علاقمند بودند. چهار امام اخیر قاسم شاهی ، معروف به آقاخان ها می باشند ، که دارای شهرت بین المللی می باشند . پیروان آن ها به آقاخانیه معروف هستند .
امامان مؤمن شاهی یا محمد شاهی ، از نظر تعداد و نام ها ، دارای تفاوتی اساسی با امامان قاسم شاهی می باشند . تا نوزدهمین امام قاسم شاهی یعنی نزاربن مستنصر ، هر دو گروه مشترک هستند ولی پس از آن متفاوت هستند . امامان مؤمن شاهی چهل نفر هستند ، امام حاضر آن ها امیرمحمدبن حیدرالباقر می باشد . امامان مؤمن شاهی در ایران ، دوام نیاوردند و در همان دوره آقاخان اول و قبل از آن ، این گروه دارای پیروان اندکی بودند که به مرور در جامعه اثی عشری ها مستحیل گشتند و اثری از آن ها باقی نماند . امیر محمد باقر آخرین و چهلمین امام این گروه بود. آخرین تماس او با پیروانش در شام در سال ۱۲۱۰ق بوده است. جامعه نزارى شام ، از امامان محمدشاهى تبعیت کرده بود ، اما پس از آنکه جست و جو براى یافتن کسى از اخلاف امیرمحمدباقر که در شهر اورنک آباد هند اقامت گزیده بود به نتیجه اى نرسید در سال ۱۳۰۴ق ، اکثریت نزاریان محمدشاهى شام تبعیت خویش را به سلسله قاسم شاهى ، که در آن موقع امامشان آقاخان سوم بود منتقل ساختند..تنها اعضاى بازمانده از این گروه اکنون در شام زندگى مى کنند و در انتظار امام غایب خود هستند  (تامر،۱۰۶:۱۹۹۸) . آنچه امروزه در ایران به عنوان اسماعیلیان مطرح می باشد ، همان اسماعیلیان آقاخانی هستند ، اگرچه در دوران پس ازخروج آقاخان اول از ایران ، انشعاباتی در این فرقه در ایران ، پیدا شد .
فصل سوم
اسماعیلیان ایران از آغاز مشروطه تا پایان پهلوی اول۱۲۸۵-۱۳۲۰ش/۱۹۰۶-۱۹۴۲م
در این فصل ، ضمن بررسی زندگی آقاخان سوم ، به اقدامات او جهت پیشرفت اسماعیلیان ،فرقه های منشعب از آقاخانیه در این دوره،احکام دینی اسماعیلیان و محل های تعلیم و آموزش این جمعیت بررسی گردیده است.
۳-۱-آقاخان سوم
سلطان محمدشاه معروف به آقاخان سوم چهل و هشتمین امام اسماعیلی نزاری قاسم شاهی بود .وی از شخصیت های معروف قرن بیستم می باشد که در سال ۱۲۹۴ق /۱۸۷۷م در کراچی به دنیا آمد .این روز در کراچی به عنوان روزی خاص معروف است .(غالب،۴۷۲:۱۹۶۴). دوران کودکی او در کراچی به تنهایی گذشت ،آنها در هند ، به شیوه ایرانیان به زندگی خود ادامه دادند. علائم ذکاوت او، از همان کودکی هویدا بود .او معلم خصوصی برای یادگیری زبان عربی و فارسی و انگلیسی ، داشت . آقاخان سوم بیشتر از سایر امامان اسماعیلی ،امامت کرد ،مدت امامت او هفتادو چهار سال بود.زمان امامت آقاخان سوم، اسماعیلیان به پیشرفت های زیادی ،دست یافتند.چنانچه گفته می شود زمان او بهترین دوران برای اسماعیلیان معاصر بود.
او در حالی که هشت سال بیشتر نداشت ،پس از پدرش آقاخان دوم به امامت اسماعیلیان رسید .به علت کمی سنّ از ابتدا تحت سرپرستی مادرش شمس الملوک و عمویش جنگی شاه بود (دفتری،۲۷۳:۱۳۷۸). آن دو نفر در امورات مختلف به عنوان مشاوران او عمل می کردند تا زمانی که مستقل شد.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 10:16:00 ب.ظ ]




هر کس طبایع او معتدل باشد، مزاج او صافی گردد، و هر کس مزاجش صافی باشد، اثر نفس در وی قوی گردد، و هر کس اثر نفس در او قوی گردد، به سوی آن‎چه که ارتقایش دهد بالا رود، و هر که به‎سوی آن‎چه ارتقایش دهد، بالا رود به اخلاقِ نفسانی متخلّق گردد و هر کس به اخلاق نفسانی متخلّق گردد، موجودی انسانی شود نه حیوانی، و داخل در ملکوت گردد.[۲۹]
جهت فهم بهتر این روایت شریف، باید توجه داشت که در نگاه اسلامی، «نفس ناطقه» به‎ عنوان موجود مجرد، بدن را تدبیر می‎کند و همواره سعی دارد آن را در تعادل قرار دهد و اگر به جهت تأثیر عوامل خارجی، از تعادل خارج شد، به‎طور طبیعی و تکوینی تلاش می‎کند تا بدن را به تعادل برگرداند. از این‌رو اگر طبایع انسان که از امور مؤثر در نفس انسان هستند از تعادل خارج شوند و باعث کدورتِ مزاج شوند، «نفس ناطقه» مجبور است که جهت اصلاحِ این عدم اعتدال، از توجه به عالم قدس منصرف شود و به تدبیر مزاج بپردازد. در واقع در این حالت «طبیعت» دارد اقتضائات خود را به «نفس» تحمیل می‎کند که در اصطلاح اهل سلوک از آن به «حکومت طبع بر نفس» تعبیر می‎شود. این حکومت، به‎صورت «هوی» و تمایلات نفسانی، خود را بروز می‎دهد و باعث غلب، هوی بر «نفس ناطقه» که همان عقل است می‎شود. «الهی… و عقلی مغلوب و هوائی غالب». بنابراین، مبارزه با هوای نفس، از این منظر یعنی حاکم کردن نفس انسانی بر «طبیعت» و اقتضائات آن، که در شرح این روایت شریف، بدین گونه میتوان گفت که: کسی‎ که طباع او معتدل باشد، مزاجش صفا دارد و از کدورت و ثقل و انحراف در اقتضائات دور است و چنین مزاجی حاکم بر نفس نیست و اقتضائاتِ غیرمعتدلی ندارد تا به نفس تحمیل کند و نفس برای اصلاح این اقتضائات غیر معتدل، مجبور باشد از عالم قدس منصرف شود و به اصلاح امورِغیر معتدل بدن بپردازد، بلکه نفس حاکم بر این مزاج است و تأثیرش در مزاج قوی‎تر از تأثیر مزاج در نفس است، و بدن را به‎ سوی خود می‎کشد و بدن را نیز همسنخ خود می‎کند و آثار ملکوتی را در بدن ظاهر می‎کند. بنابراین چنین شخصی دارای چیزی است که او را ارتقا می‎دهد و رفعت و ارتقای انسان اگر به ‎دنبال نفس ناطقه قدسی انسان باشد، باعث تخلق انسان به اخلاق قدسی نفس انسانی می‎شود و نتیجه این ارتقا، انسان شدن و دور شدن شخص از حیوانیت و داخل شدن او به ملکوت است. از همین‌جاست که معلوم می‎شود که «طبیعت» از اموری است که دخل در شاکله انسان دارد و آیه شریفه هم می‎فرماید: «کُل یَعْمَلُ علی شاکِلَته»[۳۰] رفتار هر کسی از شاکله او نشأت می‎گیرد. علامه طباطبایی رحمه الله علیه در المیزان میفرماید” شاکله"- به طورى که در مفردات گفته- از ماده شکل مى‏باشد که به معناى بستن پاى چارپا است، و آن طنابى را که با آن پاى حیوان را مى‏بندند” شکال” (به کسر شین) مى‏گویند، و” شاکله” به معناى خوى و اخلاق است، و اگر خلق و خوى را شاکله خوانده‏اند بدین مناسبت است که آدمى را محدود و مقید مى‏کند و نمى‏گذارد در آنچه مى‏خواهد آزاد باشد، بلکه او را وادار مى‏سازد تا به مقتضا و طبق آن اخلاق رفتار کند و … آیه کریمه عمل انسان را مترتب بر شاکله او دانسته به این معنا که عمل هر چه باشد مناسب با اخلاق آدمى است چنانچه در فارسى گفته‏اند” از کوزه همان برون تراود که در اوست” پس شاکله نسبت به عمل، نظیر روح جارى در بدن است که بدن با اعضا و اعمال خود آن را مجسم نموده و معنویات او را نشان مى‏دهد.
پایان نامه - مقاله - پروژه
و این معنا هم با تجربه و هم از راه بحثهاى علمى به ثبوت رسیده که میان ملکات نفسانى و احوال روح و میان اعمال بدنى رابطه خاصى است، و معلوم شده که هیچوقت کارهاى یک مرد شجاع و با شهامت با کارهایى که یک مرد ترسو از خود نشان مى‏دهد یکسان نیست، او وقتى به یک صحنه هول‏انگیز برخورد کند حرکاتى که از خود بروز مى‏دهد غیر از حرکاتى است که یک شخص شجاع از خود بروز مى‏دهد و همچنین اعمال یک فرد جواد و کریم با اعمال یک مرد بخیل و لئیم یکسان نیست.
و نیز ثابت شده که میان صفات درونى و نوع ترکیب بنیه بدنى انسان یک ارتباط خاصى است، پاره‏اى از مزاجها خیلى زود عصبانى مى‏شوند و به خشم در مى‏آیند، و طبعاً خیلى به انتقام علاقمندند، و پاره‏اى دیگر شهوت شکم و غریزه جنسى در آنها زود فوران مى‏کند، و آنان را بى‏طاقت مى‏سازد، و به همین منوال سایر ملکات که در اثر اختلاف مزاجها انعقادش در بعضى‏ها خیلى سریع است، و در بعضى دیگر خیلى کند و آرام.
بنیه بدنى، صفات اخلاقى و محیط اجتماعى در حد اقتضاء، و نه علیت تامه- در اعمال آدمى اثر دارد (کُلٌّ یَعْمَلُ عَلى‏ شاکِلَتِهِ) و با همه اینها، دعوت و خواهش و تقاضاى هیچ یک از این مزاجها که باعث ملکات‏ و یا اعمالى مناسب خویش است از حد اقتضاء تجاوز نمى‏کند به این معنا که خلق و خوى هر کسى هیچ وقت او را مجبور به انجام کارهاى مناسب با خود نمى‏کند، و اثرش به آن حد نیست که ترک آن کارها را محال سازد، و در نتیجه، عمل از اختیارى بودن بیرون شده و جبرى بشود خلاصه اینکه شخص عصبانى در عین اینکه عصبانى و دچار فوران خشم شده، باز هم مى‏تواند از انتقام صرفنظر کند، و شخص شکمباره باز نسبت به فعل و ترک عمل مناسب با خلقش اختیار دارد، و چنان نیست که شخص شهوتران در آنچه که به مقتضاى دعوت شهوتش مى‏کند مجبور باشد، هر چند که ترک عمل مناسب با اخلاق و انجام خلاف آن دشوار و در پاره‏اى موارد در غایت دشوارى است.
کلام خداى تعالى اگر کاملا مورد دقت قرار گیرد این معانى را تأیید مى‏کند، آرى این خداى سبحان است که مى‏فرماید:” وَ الْبَلَدُ الطَّیِّبُ یَخْرُجُ نَباتُهُ بِإِذْنِ رَبِّهِ وَ الَّذِی خَبُثَ لا یَخْرُجُ إِلَّا نَکِداً" [۳۱] که اگر این آیه را با آیات دال بر عمومیت دعوت‏هاى دینى از قبیل آیه” لِأُنْذِرَکُمْ بِهِ وَ مَنْ بَلَغَ" [۳۲] مجموعاً مورد دقت قرار دهیم این معنا را مى‏رساند که بنیه انسانى و صفات درونى او در اعمالش اثر دارد اما تنها به نحو اقتضا نه به نحو علیت تامه، و اگر خواننده قدرى دقت کند مطلب روشن است.[۳۳]
بر این اساس تعادل مزاج و طبع، که برقراری آن از اصلی‎ترین وظایف علم طب اسلامی است و اخلاق اسلامی به شدت به معرفت آن نیازمند می باشد و از آن نمی تواند مستغنی باشد، از ملزومات سلوک الی‌الله شمرده می‎شود و اهل حق این موضع را از نظر دور نداشته‎اند. سالکِ عارفِ بالله، شیخ محمد بهاری در باب صحت مزاج برای سلوک عارفان می‎نویسد:
[سالک] اول باید صحیح المزاج باشد. اگر علتی در مزاج باشد باید به معالجه آن بپردازد، چه: اگر سودا غالب آید، پاره‎ای از حرکات سوداویه را شور عشق پنداشته و مغرور گردد. اگر صفرا و حرارت غلبه کند، خشکی دماغ و خفقان قلب و سوء‎الخلق فوق‎العاده حاصل گردد. اگر بلغم زیاده باشد، قصور در فهم معانی دقیقه خواهد کرد. پس اعتدال مزاج، لازم است.[۳۴]
حاصل روایت، این است که با صفای مزاج می‌توان به اخلاق حسن و ادراک علوم لاهوتی و از آن طریق، به انسان شدن [در مقابل حیوان بودن] دست یافت.
شرح کامل این قبیل مطالب در ده‌ها و صدها مجلّد نیز ممکن نیست؛ چرا که این مسائل مربوط به زوایای پیچیده انسان است؛ همچون ماهیّت جسم، ماهیّت و کیفیّت نفس، روح، قلب و مانند آن. چگونگی ارتباط این زوایا با یکدیگر، شناسایی مفسدات آن‌ها - به این معنا که چه اموری موجب خروج آن‌ها از مجرای طبیعی و سالم خود می‌شود- شناسایی اموری که موجب بازگرداندن آن‌ها به صحّت می‌شود، آگاهی از اموری که موجبِ حفظ صحّتشان است و… هر یک، بابی از معارف است که ابوابی از علوم حِکْمی و معارف الهی از آن گشوده می‌شود. در این علم نیز مثل بیشتر علوم، مسائل جانبی غیر ضروری و بلکه باطل و غیر حقیقی ممکن است توسّط کسانی که اهلیّت این قبیل علوم را ندارند، داخل شده باشد و تمییز این مسائل از حقایق و واقعیّات، کاری مشکل است؛ لذا گستره وسیع این علم شریف که همان سلوک حکیمانه است، بیشتر معلوم می‌شود.
این‌که انسان را موجودی فرض کنیم که صرفاً در متن سایر اجزای طبیعت مادی قرار دارد و نیز این‌که او را همچون جزیره‌ای، دور از عالم طبع و طبیعت تصوّر کنیم، هر دو اشتباه است.
واقعیّت این است که انسان، همچون شبه جزیره است. شبه جزیره، زمینی است میان آب دریا؛ امّا از یک‌سو به خشکی مرتبط است. برای سلامت این شبه جزیره، باید هر دو نوع ارتباط را لحاظ کرد. از طرفی ارتباط او با خشکی (که همان عالم طبع و طبیعت است) و از طرف دیگر ارتباط او با دریا (که عالم روح، نفس و مانند آن است).
در معارفِ نقل شده از انبیا و اوصیا و به صورت بارز، در روایات چهارده معصوم، این‌گونه ارتباط (به تعبیر ما شبه جزیره‌ای بودن انسان) بسیار روشن و واضح، بیان شده است.
تأمّل در آنچه گفته شد، نشان می‌دهد تدوین طرحی جامع و نمایی کامل از اصول و فروع سیر و سلوک بدون در نظر گرفتن همه امور ذکر شده، ممکن نیست. شاید به همین دلیل است که چندین هزار روایت به شکل مستقیم و غیر مستقیم، با وجوه و ابعاد مادّی و جسمانی انسان مرتبط هستند.
چنان‌که در روایت نقل شده از امیرالمؤمنین (ع) دیدیم و در کلام اهل حکمت نیز آمده، اصل اساسی و مهم، اعتدال مزاج است.
حال، این اعتدال از چه طریقی ممکن است و اگر حاصل شد و یا از اوّل حاصل بوده، چگونه می‌توان آن را حفظ کرد؟ جواب این قبیل سؤالات را باید در علم شریف طب یافت این باب، بخشی از «سلوک حکیمانه» و در واقع بخشی از «حکمت» است و سیر و سلوک آگاهانه، بدون دانستن این قبیل موضوعات - چه به صورت اجتهادی و چه تقلیدی- ممکن نیست.
اینجا نکتهای قابل توجه است این است که سخن افرادی که مدعی هستند، پیامبران برای تعلیم طب به بشر نیامده‌اند، باطل است. فی‌المثل این افراد با دستاویز قرار دادن احادیثی چون این حدیث شریف نبوی که ” إنما بُعثت لمکارمِ الأخلاق[۳۵] (من برای ترویج مکارم اخلاق مبعوث شده‌ام)” اینطور القاء می‌کنند که نبی مکرّم اسلام «صلی‌الله‌ علیه ‌‌و ‌آله ‌و ‌سلّم»، جهت ترویج اخلاق و دین مبعوث شدند نه تعلیم طب و نجوم و علوم اینچنینی. و بدین طریق اخلاق و مبانی طب اسلامی را از هم جدا میپندارند، در حالی‌که لازمه ترویج مکارم اخلاق در جامعه اسلامی، طبی است که به نفس ناطقه انسانی و ارکان و طبایع رسیدگی کند و آن‌ها را در تعادل قرار دهد. در غیر این صورت، پیمودن مراتب اخلاقی در جامعه سخت خواهد شد و مانند امروز، آن طبی در جامعه رواج پیدا می‌کند که هیچ نیازی به بررسی ارتباط بین جسم انسان و نفس ناطقه او نمیبیند و بدون این‌که اصلِ «تعادل در طبایع و مزاج‌ها» را مورد نظر قرار دهد با راه‌کارهای بهداشتی و درمانیِ خود، باعث برهم خوردن مزاج انسان‌ها می شود و زمینه را برای بی‌اخلاقی در جامعه فراهم می‌کند. همانطور که اخلاق اسلامی، جهت فراهم آوردن بسترهای مناسب، نیاز به طبی هماهنگ با مبانی خود دارد، اخلاق مدرن هم جهت هدایت جامعه به سمت اهداف خود نیاز به طبی دارد که بر اساس عقلانیت مدرن تدوین یافته باشد و چنین طبی نخواهد توانست، بسترهای مناسب جهت عبودیت و قرب انسانی را فراهم آورد. اما وقتی که این موضوع را ندانیم، و به جای این‌که طب را از دریچه اسلام ببینیم و بشناسیم، از دریچه علوم سکولار غرب نظاره کنیم، چون ارتباطی بین این قرائت از طب با دین مبین اسلام و اخلاقیات اسلامی نمی‌بینیم، مکارم اخلاق در نظر ما می‌شود چیزی جدای از علم طب و در نتیجه، رسالت انبیاء را هم ترویج اخلاقی می‌دانیم که ربطی به طب ندارد و این‌گونه است که می‌خواهیم اخلاقمان را از پیامبر اسلام بگیریم و طبمان را از جناب پاستور! و به همین سادگی، منکر داشته‌های خود می‌شویم تا غرب فرصت کند همه فکر و قلبمان را مسخر خود سازد و از ما سربازانی جهت ترویج امر خود بسازد.
روایت هفتم: طبایع و خصوصیات ان در علل الشرایع صدوق(ره)
در علل[۳۶] بسندى از امام ششم علیه السّلام که امیرالمؤمنین علیه السّلام فرمود: راستى چون خدا تبارک و تعالى خواست بدست خود خلقى آفریند … فرمود: خدا- تبارک و تعالى- کفى از آب شیرین گوارا برگرفت و پالیدش تا خود را گرفت و سفت شد و آنگاه باو فرمود: از تو آفرینم پیغمبران، مرسلین بنده‏هاى خوب، امامان رهیاب و داعى ببهشت و پیروانشان را تا روز قیامت و باک ندارم و بازپرسى نشوم از آنچه کنم و آنان بازپرسى شوند، یعنى البته از خلقش بازپرسى کند، سپس کفى از آب شور تلخ برگرفت و پالید تا خود را گرفت و سفت شد و باو فرمود از تو آفرینم زورگویان و فرعونهاى سرکش برادران شیاطین را و داعیان بدوزخ را تا قیامت و اتباع آنان را و باک ندارم و بازپرسى نشوم از آنچه کنم و آنان بازپرسى شوند، فرمود: در اینان بداء را شرط کرد و در اصحاب یمین بدأ را شرط نکرد.
سپس آن دو را بهم آمیخت و پالید و برابر عرش خود انداخت و تیکه‏اى گل بودند. و آنگه چهار فرشته شمال، دبور، صبا و جنوب را فرمود: بچرخید بر این توده گل و آن را برآورید و بسازید و تیکه کنید و ببرید و در آن چهار طبع را روان کنید، باد، صفراء، خون و بلغم‏، فرمود آن چهار فرشته بر آن چرخیدند و چهار طبع را در آن روان کردند.
فرمود: باد از این چهار طبع سوى شمال است و بلغم تن از سوى صبا و صفراء از این چهار طبع از ناحیه دبور، و خون از آنها در ناحیه جنوب تن، فرمود:
«آدم برجا شد و تن کامل گردید و از اثر باد زندگى دوست و دراز آرزو و آزمند شد، و از اثر بلغم خوراک، نوشاک و نرمى و آرامى را دوست داشت، و از اثر صفراء خشم و سفاهت و شیطنت و زورگوئى و سرکشى و شتاب را برگزید، و از اثر خون زنباره و کامجو و حرام کار و شهوانى گردید، عمرو یکى از راویان حدیث گوید: جابر بمن گفت که امام پنجم علیه السّلام فرمود این حدیث را در کتابى از کتب على علیه السّلام یافتیم.[۳۷]
علامه مجلسی در شرح لغات این حدیث می فرماید: شاید مقصود از باد خلط صفراء و مقصود از مرّه خلط سوداء است یا برعکس، یا مقصود از ریح روح حیوانى است و مره هر دوى آنها را شامل است و در تفسیر صغیر علی بن ابراهیم چنین است و روان کردند در آن چهار طبع را، دو مرّه با خون و بلغم و گوید خون از اثر صبا است، و بلغم از اثر شمال، و مره صفراء از أثر جنوب، و مره سوداء از اثر دبور.[۳۸]
آیه الله جزایری در ذیل این حدیث میگوید: گفته شده مراد از ریح روح بخاری و مراد از مره، صفراء و سوداء با هم میشود چون بر هر دو اطلاق مره میشود.[۳۹]
در این حدیث هم به خلقت طبایع اربعه در وجود بشری تصریح شده است و به هر طبعی از طبایع اربعه خصوصیات روحی و اخلاقی را نسبت داده است به عنوان مثال خشم را به صفراء و شهوات را به دم و حرص را به سوداء و نرمی و آرامی را به بلغم نسبت داده است. این حدیث شریف موید روایات دیگر در این باب است و شاهد دیگری بر اثبات طبایع اربعه میباشد.
روایت هشتم: طبایع اربعه در نهج البلاغه
در کتاب شریف نهج البلاغه خطبه اول[۴۰] امیرالمؤمنین علی (ع) میفرماید: پس (از آنکه خداوند متعال آسمان و زمین و خورشید و ماه و ستارگان را آفرید) از جاى سنگلاخ و جاى هموار زمین و جائى که مستعدّ براى کشت و زرع بود و جاى شوره‏زار، پاره خاکى را فراهم آورد، آب بر آن ریخت تا خالص و پاکیزه شد و آنرا با آب آمیخت تا بهم چسبید، آنگاه از خاک آمیخته شده شکلى را که داراى اطراف و اعضاء و پیوستگیها و گسستگیها بود بیافرید، آنرا جمودت داد تا از یکدیگر جدا نشود، و محکم و نرم قرار داد تا گل خشک شده شد (و آنرا بحال خود باز داشت) براى زمان معیّنى(که در آن وقت مقتضى بود روح و حیات بآن داده شود) پس آن گل خشک شده را جان داد، بر پا ایستاد در حالتى که انسانى شد داراى قواى مدرکه، که آنها را در معقولات بکار مى‏اندازد، و فکرهایى که در کارها تصرّف مى‏نماید، و اعضائى که خدمتگزار خویش قرار مى‏دهد، و ابزارى (مانند دست و پا) که در کارهایش به حرکت مى‏آورد، و داراى معرفتى که میان حقّ و باطل و چشیدنیها و بوییدنیها و رنگها و جنسها را تمییز مى‏دهد، و (نیز آن گل خشک شده انسانى شد که) خلقت و طینت او به رنگهاى گوناگون آمیخته گردید (هر جزئى از اجزائش بر طبق حکمت داراى رنگى شد مانند سفیدى استخوان و سرخى خون‏ و سیاهى مو) و داراى چیزهاى نظیر یکدیگر (مانند استخوان و دندان) و حالاتى ضدّ یکدیگر و خلطهایى که از هم جدا مى‏باشد (و آن اخلاط عبارتست) از گرمى (صفراء) و سردى (بلغم) و ترى (خون) و خشکى (سوداء).[۴۱]
در شرح ابن میثم ذیل این فقرات آمده است که اضداد متعادیه مانند کیفیّات چهارگانه‏اى که امام (ع) از آنها به حرارت و برودت و رطوبت و یبوست یاد مى‏کند. امام (ع) به جاى یبوست لازم آن جمود را که در لغت به معناى یبس نیز به کار رفته آورده است. و اخلاط متباینه: منظور اخلاط چهارگانه: خون، صفرا، بلغم و سودا است و در مقدمه تاویل این فرمایش حضرت توضیحاتی را با واسطه آورده است که در تبیین مورد بحث ما یعنی “الْأَخْلَاطِ الْمُتَبَایِنَهِ مِنَ الْحَرِّ وَ الْبَرْدِ وَ الْبَلَّهِ وَ الْجُمُود” حائز اهمیت است که درباره اجزاى ترکیبى وجود خارجى انسان و چگونگى آن میباشد و ما آن را برای روشنی موضوع می آوریم. و توضیح آن بدین شرح میباشد:
در این مورد گفته‏اند عناصر چهارگانه، اجسام بسیطى هستند که اجزاى اوّلیّه بدن انسان را تشکیل مى‏دهند. دو عنصر از این چهار عنصر سبک وزن و لطیف‏اند که عبارتند از آتش و هوا. و دو عنصر سنگین وزن‏اند که عبارتند از زمین و آب. گفته‏اند جایگاه طبیعى زمین میان سبکى و سنگینى است و طبیعت آن سرد است و خشک و وجود آن در ثبات و حفظ شکل و هیأت موجودات مفید است. خصلت طبیعى آب این است که زمین را در بر مى‏گیرد و وزن آن نسبى است. طبیعت آن سرد و مرطوب است. وجود آب در جهان براى سهولت شکل‏گیرى اشیاء است. مانند این که اشیاء به وسیله آب به آسانى آمادگى پذیرفتن شکل و نقوش و حالت تعادل را پیدا مى‏کنند. زیرا همچنان که آب موجب مى‏شود که هیأت تشکیل شده به آسانى از بین برود، سبب مى‏شود که جسم به آسانى هیأت و شکل را قبول کند، چنان که جسم خشک و تر با یکدیگر در آمیزند، جسم خشک از عنصر مرطوب کشش و شکل یافتن را مى‏پذیرد و جسم مرطوب از جسم خشک، تعدیل یافته و بقا و استقامت را مى‏یابد. بنابراین جسم خشک با رطوبت از شکسته و پراکنده شدن محفوظ مى‏ماند و جسم مرطوب بوسیله جسم خشک از سیلان و حرکت باز مى‏ماند. جایگاه طبیعى هوا بالاتر از آب و پایین‏تر از آتش است و سبک بودنش امرى نسبى است و طبیعت آن گرم و مرطوب است. فایده وجودى هوا در مخلوقات این است که اجسام را مشبک کرده، رقیق مى‏سازد.
جایگاه طبیعى آتش بالاتر از همه اجرام عنصرى است. کیفیّت وجودى آن مقعّر و مانند فلک ماه است. به طور مطلق وزن آن سبک و طبیعت آن داغ و خشک است. فایده وجودى آتش در موجودات براى سهولت ترکیبات است و جوهر وجودى حیوانات در آن جریان مى‏یابد و براى تجزیه دو عنصر به کار گرفته مى‏شود و آنها را به عناصر اوّلیّه باز مى‏گرداند. دو عنصرى که از نظر وزن سنگین‏ترند در ایجاد اعضاء و استوارى آنها مفیدترند و دو عنصر سبک در ایجاد ارواح و به حرکت در آوردن ارواح و اعضا مفید است.
پس از این توضیح، دانشمندان گفته‏اند، مزاج کیفیّتى است که از فعل و انفعالات این عناصر چهارگانه پدید مى‏آید. هر گاه بعضى از این عناصر در بعضى دیگر اثر بگذارند، صورت بسیط هر کدام به وسیله دیگرى شکسته مى‏شود و از آنها کیفیّت متشابه همه عناصر پدید مى‏آید که به آن مزاج و قواى اولى گفته مى‏شود و در اساس همه آنها چهار عنصر حرارت. برودت، رطوبت و یبوست وجود دارد و همین چهار چیز پدید آورنده انواع مزاجها در اجسام موجود فسادپذیر مى‏باشند.[۴۲]
خداوند هستى بخش به هر عضوى و حیوانى آنچه را که شایسته‏تر بوده به آن داده است. و به انسان معتدل‏ترین مزاج ممکن در این عالم را با قواى مناسبى که با آن کار انجام دهد و به وسیله آن تأثیر بگذارد و یا تأثیر بپذیرد بخشیده است و به هر عضوى از اعضاى انسان آنچه را که براى انجام کار لازم داشته، داده است.
بنابراین بعضى اعضا را گرمتر و بعضى را سردتر و بعضى را مرطوب‏تر و بعضى را خشک‏تر آفریده است. و به وسیله اخلاط که جسمهاى مرطوب سیّال‏اند اعضا را در کارشان مدد رسانده که بدون وجود اخلاط محال است که به اعضا غذا برسد. اخلاط در چهار چیز منحصر است: یکى از خون است که از دیگر اخلاط برترى است. دوّمى بلغم، سومى صفرا و چهارمى سودا مى‏باشد. سپس اعضا را به استخوان و غضروف و اعصاب و پى‏ها تقسیم کرده است و استخوان را اولین عضو متشابه الاجزا قرار داده و آن را سخت آفریده است؛ زیرا اساس بدن و استوانه حرکت و استوارى جسم مى‏باشد.
در مرتبه دوّم غضروف را قرار داده که از استخوان نرمتر است، فایده غضروف متصل ساختن استخوانها به اعضاى نرم بدن است تا اعضاى نرم بدن به هنگام ضربه خوردن از استخوانها صدمه نبیند، زیرا غضروفها واسطه میان استخوانها و قسمتهاى نرم بدن‏اند و مفاصل را به یکدیگر پیوند مى‏دهند و مانع درگیرى استخوانها با یکدیگر مى‏شوند.
پس از غضروفها عصبها هستند که جسم‏اند و از دماغ و نخاع نشأت مى‏گیرند، انعطاف‏پذیرند و به آسانى پاره نمى‏شوند. فایده آنها این است که اعضا به وسیله آنها احساس مى‏کنند و حرکت انجام مى‏دهند.
پس از اعصاب تارهاى ارتباطى قرار دارند که از اطراف عضلات نشأت گرفته و شبیه عصب‏اند و با اعضاى متحرّک برخورد دارند بر حسب انقباض و انبساط عضله اعضا را منقبض و منبسط مى‏کند. سپس رباطها قرار دارند و آنها نیز شبیه عصب هستند کار آنها برقرارى ارتباط میان اعضا و حفظ آنهاست هیچ یک از آنها داراى حس نیستند تا بر اثر حرکت و مالش آزرده و اذیّت شوند.
پس از رباط شریانات‏اند و آنها جسمهایى هستند که از قلب سرچشمه گرفته به دیگر اندامها امتداد مى‏یابند. شریانات در طول میان تهى‏اند و به موازات اعصاب به اعضا حیات مى‏بخشند و امتداد مى‏یابند، حرکات انقباضى و انبساطى دارند، براى شادابى قلب و زدودن گازهاى مضرّ آن آفریده شده‏اند، کار دیگر آنها تقسیم ماده حیاتى به اعضاى بدن است.
پس از شریانات، وریدها هستند که شبیه شریاناتند و از کبد سرچشمه‏ مى‏گیرند. فایده آنها رساندن خون به اعضاى بدن است. سپس پرده‏هاى نازکى هستند که از الیاف عصبى نازک غیر محسوس بافته شده‏اند و سطح اجسام دیگر را مى‏پوشانند و فوایدى دارند. بعضى از آنها حفظ شکل و هیأت جسم را انجام مى‏دهند و بعضى نقش ارتباط اعضا را بر عهده دارند و آنها را به وسیله اعصاب مرتبط مى‏سازند. بعضى براى اعضایى که حس خود را از دست بدهند، به صورت کار اصلى سطح حسّاس به وجود مى‏آورند و به صورت جنبى براى ریه و طحال و کبد و کلیه‏ها پوشش ایجاد مى‏کنند. چون این پرده‏هاى نازک ذاتا داراى حسّ نیستند، ولى مى‏توانند جانشین حس اعضایى شوند که حسّ خود را از دست مى‏دهند.
پس از پرده‏هاى نازک، گوشت قرار دارد و گوشت قسمت داخلى و متخللى است که اعضاى اصلى بدن را تشکیل مى‏دهد.[۴۳] بنابراین بدن داراى سه قسم اعضاى اصلى است به شرح زیر:
۱- وسیله غذا رساندن به بدن مانند معده، کبد، عروق، و راه رسیدن غذا به معده و کبد مانند دهان، مرى. و مسیر خروج غذا مانند امعا.
۲- ابزار حرارت غریزى و حافظان آن مانند، قلب، سر، شش، سینه و سایر دستگاههاى تنفسى.
۳- ابزار حسّ و حرکت و کارهاى عقلى مانند دماغ، نخاع، عصب، عضلات و اوتار و مانند اینها که کارهاى عقلى به کمک آنها نیاز دارد.
چون بدن ضرورتا ایجاب مى‏کند که کارهاى مختلفى انجام دهد مطابق حکمت حق تعالى واجب است که آمادگى براى ویژگیهاى متعددى که بتوانند منشأ افعال بدن باشند داشته باشد. یکى از آن ویژگیها نفس طبیعى است که به‏ آن دو قوّه خادم و مخدوم اختصاص یافته است.
امّا قوّه‏اى که جنبه مخدومى دارد، دو قسم است: یکى در غذا تغییر مى‏دهد و دو نوع قوّه دیگر تحت پوشش آن است که اوّلى غذا دهنده نامیده مى‏شود و فایده آن تغذیه شخص در طول عمر مى‏باشد که غذا را تحلیل مى‏برد تا جانشین شود آنچه را که به تحلیل مى‏رود. و دوّمى قوّه نامیده مى‏شود و فایده آن این است که حجم بدن را تا سر حدّ کمال تا اندازه طبیعى رشد مى‏دهد.
قسم دوّم از قوّه مخدومه براى بقاى نوع در غذا تصرّف مى‏کند و تحت پوشش خود دو نوع قوّه دارد: اوّل قوه‏اى که مولّده نامیده مى‏شود و آن را در امر تناسل و زاد و ولد تصرّف مى‏کند تا از در آمیخته بدن جوهر منى را جدا کند. دوّم قوّاى که مصوّره نامیده مى‏شود و آن قوّه‏اى است که پس از قرار گرفتن منى در رحم آن را شکل مى‏دهد و ویژگیهاى وراثتى را که منى حامل آن است ظاهر مى‏سازد. امّا قوّه‏اى که خادم صرف است قوّه طبیعى است که در خدمت قوّه غذا دهنده است و به چهار قسم تقسیم مى‏شود.
۱- قوّه جاذبه براى این آفریده شده است که چیزهاى نافع را به جاى خودش جذب کند و آن در معده و کبد و مرى و رحم و دیگر اعضا وجود دارد.
۲- قوّه ماسکه: براى حفظ منافع کلیّه بدن آفریده شده است و تنها قوّه تدبیر و تغییر در آن مؤثّرند.
۳- قوّه هاضمه: قوّه‏اى است که هر چه را قوه ماسکه نگهدارى مى‏کند براى آمادگى انجام فعل، در آنها تغییر به وجود مى‏آورد تا براى مزاج سالم، آمادگى غذا حاصل شود.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 10:15:00 ب.ظ ]
 
مداحی های محرم