کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل
|
|
|
« إِنَّ عِدَّهَ الشُّهُورِ عِنْدَ اللَّهِ اثْنا عَشَرَ شَهْراً فی کِتابِ اللَّهِ یَوْمَ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ مِنْها أَرْبَعَهٌ حُرُمٌ ذلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ فَلا تَظْلِمُوا فیهِنَّ أَنْفُسَکُمْ وَ قاتِلُوا الْمُشْرِکینَ کَافَّهً کَما یُقاتِلُونَکُمْ کَافَّهً وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ مَعَ الْمُتَّقین[۲۷۸]» را دوازده ماه سال و چهار ماه حرام آن : رجب، ذی الحجه، ذی القعده و محرم دانسته اند ودر تائید آراء خود روایاتی با این مضمون، ذیل آیه آورده اند.[۲۷۹] علامه طباطبایی(ره) بعد از آوردن روایتی با مضمون فوق می فرماید: «در بسیارى از روایات، تأویلى براى ماههاى دوازدهگانه وارد شده، و آن اینکه منظور از ماه ها دوازده امامند و منظور از چهار ماه حرام، على امیر المؤمنین و على بن الحسین و على بن موسى و على بن محمد (ع) اند و مقصود از «سال» رسول خدا(ص) است، لیکن انطباق اینگونه روایات با آیه شریفه، مخصوصاً از نظر سیاقى که در آیه است، خالى از خفا نیست.»[۲۸۰] ابوالفتح رازی نیز به این روایت اشاره کرده و ظاهراً آن را تأیید نموده است. [۲۸۱] فصل ششم: جمع بندی با بررسی های فوق دانستیم که پدیده جعل، در همه گونههای روایات تفسیری وجود دارد. چنانکه علامه میفرماید: «کسی که با دقت، در روایات معنعن تفسیر دقت کند، تردید نخواهد کرد که دس و وضع بین آنها فراوان است. اقوال متدافع و متناقض تنها به یک صحابی یا تابعی نسبت داده شده، قصص و حکایاتی که قطعیالکذب است در میان آنها بسیار دیده میشود و اسباب نزول و ناسخ و منسوخی که با سیاق آیه وفق نمیدهد، یکی دو تا نیست که قابل اغماض باشد.[۲۸۲]» با تأمل در آراء و بررسیهای علامه(ره) درمییابیم که ایشان روایات اسباب نزول را بیش از دیگر گونه های روایات تفسیری در معرض جعل میدانند، به نحوی که این دسته از روایات را در بحثی مستقل، مورد نقادی قرار داده و آنها را غیر قابل اعتماد دانستهاند زیرا علاوه بر غیر مسند و ضعیف بودن، بسیاری از روایات سبب نزول اجتهاد راوی بوده و در مواردی نقل به معنای بیرویه و غیر ضروری، اصل معنا را از بین برده است. وجود روایات سبب نزول متناقض و غیر قابل جمع، ذیل یک آیه و از یک راوی، مؤید این معناست. دلیل سوم بیاعتمادی ایشان، شیوع جعل و دس در بین این روایات میباشد.[۲۸۳] ایشان درباره روایات مربوط به جنگ احد میگویند: «اختلاف این روایات در جهات مختلف، چنان زیاد است که موجب سوءظن میشود. این اختلافات عجیب بیشتر در روایاتی است که درباره اسباب نزول آیات آمده و جای شکی برای اهل تأمل باقی نمیگذارد در اینکه مذاهب و عقاید مختلف در آن دستاندازی و خلاصه استفاده سیاسی کرده باشند.[۲۸۴] علامه ذیل آیه ۵۴ مائده میگویند: روایات اسباب نزول بسیار مختلف است که چیزی جز نظریه مفسرین سلف نبوده. این اختلاف شدید، خودش باعث ابهام بیشتر آیه و مایه اضطراب ذهن آدمی در فهم آیه میشود.[۲۸۵]»
 در باب روایات اسباب نزول، به علامه(ره) نقدهایی وارد شده است.[۲۸۶] برای مثال: الف) ایشان برای فضای نزول، نقش تعیینکنندهای قائل نیست و مفسر را در فهم معانی قرآن، از روایات سبب نزول بینیاز میداند حال آن که در مواردی، بدون آگاهی از فضای نزول و توجه به آن معنای قرآن و یا دست کم معنای کامل آن قابل فهم نیست مثلاً در آیه « إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذینَ آمَنُوا الَّذینَ یُقیمُونَ الصَّلاهَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاه وَ هُمْ راکِعُونَ»[۲۸۷]. پاسخ این اشکال آن است که؛ هر چند ایشان با توجه به دیدگاهشان نسبت به روایات سبب نزول و مبانی تفسیری خود، کمتر از این روایات استفاده کردند، اما این دلیل بر مطلب فوق نیست. به عنوان مثال علامه(ره)ذیل آیه ۵۵ مائده، روایات سبب نزول را بر سیاق-که مهمترین معیار نقد روایات است[۲۸۸]- ترجیح داده و گفتهاند: «اگر رویگردانی از تفسیر آیه به وسیله اسباب نزول مأثور از قبیل این روایات با وجود فراوانی آنها صحیح باشد، روی آوردن به هیچ سبب نزول مأثوری در هیچ یک از آیات قرآن صحیح نخواهد بود. بطلان این امر آشکار است.[۲۸۹]» ب- دو نکته یاد شده یعنی اجتهادی بودن اکثر روایات سبب نزول و نقل به معنای بیرویه که موجب بیاعتمادی علامه شده است مستلزم آن نیست که همه روایات سبب نزول حتی آنها که سند صحیح دارند نیز اعتبار نداشته باشند و فقط آنچه با مضمون آیه و قرائن اطراف آن مطابق است معتبر بدانیم بلکه نکته اول اقتضا میکند که در هر روایت سبب نزول دقت شود که آیا اجتهادی است یا نه. نکته دوم اگر موجب بیاعتباری روایات سبب نزول باشد در غیر این روایات نیز به روایاتی که با مضمون آیات مطابق نباشد، نباید اعتماد کرد حتی اگر متواتر یا قطعیالصدور یا دارای سند باشد. حال آنکه همه علمای اصولی و فقها خبر واحد را حجت دانستهاند و این امر مانع اعتماد آنها نشده گویا نظر اصولی علامه همین است . پس روایات سبب نزولی که با سند صحیح از طریق روات ثقه نقل شود – هر چند مطالب آن در مضمون آیات نباشد – قابل اعتمادند البته روایات نباید معارضه و ناسازگاری صد در صد به صورت تباین کلی یا تباین من وجه با آیات داشته باشند. درپاسخ اشکال های فوق می گوییم: اولا:چنانکه گذشت علامه قبل از بیان این دو نکته، بیشتر روایات اسباب نزول را غیر مسند و ضعیف دانستهاند؛ طبعاً بیاعتمادی ایشان مربوط به همین روایات ضعیف میباشد. ثانیا: با تأمل در المیزان درمییابیم علامه بسیاری از روایات اسباب نزول را بررسی کرده واز باب تطبیق راوی دانستهاند.[۲۹۰] ثالثا: از نظر علامه منع کتابت حدیث و در نتیجه شیوع نقل به معنا اگر بیرویه و بدون ضرورت باشد به نحوی که باعث وقوع اختلاف شدید در روایات و گاهی از بین رفتن اصل معنا شود موجب بیاعتمادی به روایات اسباب نزول است پس نکته اصلی «اختلاف شدید به نحو از بین رفتن اصل معناست» که گویا از نظر ایشان در روایات اسباب نزول شایعتر است. رابعا: عدم حجیت خبر واحد در غیر روایات فقهی- اعم از روایات اعتقادی، تفسیری، تاریخی، داستانی، فضایل- یکی از مبانی روایی علامه در تفسیر است.[۲۹۱] حجیت این روایات به میزان موافقت آنها با مضامین آیات الهی است.[۲۹۲] هر چند تفسیر المیزان، یک تفسیر روایی نیست؛ ولی دارای روایات تفسیری بسیاری است. حتی در برخی موارد، در آن روایاتی دیده میشود که در تفاسیر روایی جامع وجود ندارد. بنابراین بحث روایی آن دراستقصای روایات مربوط به آیات نقش بی بدیلی دارد. علامه(ره) در نقل روایات به منابع هر دو مذهب شیعه و اهل سنت ارجاع داده اند: در مورد اول بیشتر از تفاسیر مجمع البیان و عیاشی و در مورد دوم از تفسیر الدر المنثور بهره گرفتهاند علامه(ره) جز در مسائل فقهی هیچ روایت واحدی- اعم از روایات اعتقادی، تفسیری، تاریخی، داستانی، فضایل- را حجت نمی دانند.مگر اینکه همراه با قرائن مفید علم یا لااقل مفید اطمینان شخصی باشد. نقادی عالمانه روایات تفسیری در المیزان بر اساس قرآن، سنت قطعی، عقل سلیم، تاریخ و علم قطعی، این تفسیر را از سایر تفاسیر متمایز کرده است.بی شک قرآن شریف مهمترین معیار نقد در آن می باشد. به عقیده علامه در معیار قرآن؛ سیاق آیات، در معیار سنت؛ عصمت و شأن نبی، در معیار تاریخ؛ تاریخ نزول آیات نقش مهمتری دارند. علامه علاوه بر دقت با دوری از تعصبات مذهبی و اتخاذ موضع بیطرفانه در مواجهه با روایات بر سلامت نقد خویش افزودهاند. به نظر علامه تمام گونههای روایات تفسیری در معرض جعل قرار دارند اما این پدیده در روایات سبب نزول شیوع بیشتری دارد به طوری که به این روایات کمتر اعتماد دارند. هر چند علامه بر اساس شیوه تفسیری و مبانی روایی شان در تفسیر همچنین دیدگاهی که به روایات سبب نزول دارند،کمتر از این روایات استفاده کردهاند اما اگر روایت سبب نزول مورد اعتمادشان باشد- به ویژه در مواردی که روایت تأثیر مستقیم در فهم آیات داشته باشند- حتی آن را بر سیاق آیات ترجیح میدهند. فصل چهارم اسرائیلیات در روایات تفسیری بخش اول: مفهوم شناسی و پیشینه بدون تردید پدیده اسرائیلیات از مهمترین آفات زیانبار روایات تفسیری به شمار میرود. اصطلاح اسرائیلیات گاهی در معنایی ویژه، فقط بر آن دسته از روایاتی اطلاق میشود که صبغه یهودی دارند [۲۹۳]و گاهی در معنایی گستردهتر، هر آنچه را که صبغه یهودی و مسیحی دارند و در منابع اسلامی وارد شده است[۲۹۴] و گاهی نیز هر گونه حکایت و روایتی را شامل میشود که از منابع غیر اسلامی (اعم از شفاهی و غیر شفاهی) وارد قلمرو فرهنگ اسلامی گردیده است[۲۹۵]. نقش ویژه یهود در پیدایش (جعل) و گسترش این گونه روایات سبب شد که جنبه یهودی (اسرائیلی) غالب و همه آنها «اسرائیلیات» نامیده شود. برخی آغاز ورود اسرائیلیات به حوزه تفسیر قرآن را عهد صحابه دانسته و یکی از منابع تفسیر صحابه را اقوال دانشمندان اهل کتاب شمردهاند. ذهبی میگوید: صحابه وقتی با داستانی مواجه میشدند، دوست داشتند تا پیرامون زوایای پنهان آن پرس و جو کنند ولی جز یهودیان تازهمسلمان، کسی پاسخگوی آنها نبود. از این رو بسیاری از اخبار و اطلاعات را از آنها دریافت میکردند. وی در ادامه میکوشد تا ساحت صحابه را از اثرپذیری از اهل کتاب مبرا نماید…[۲۹۶] اما به رغم اینکه برخی از صحابه نظیر ابن عباس، ابن مسعود و … از مراجعه به اهل کتاب منع میکردند و همه سخنان آنها را صواب تلقی نمیکردند، عدهای از صحابه که از نظر معرفت کممایه بودند نظیر ابوهریره، انس بن مالک، عبدالله بن عمر و … به علمای یهود مراجعه و اقوال آنها را به صورت روایت برای نسلهای بعدی نقل میکردند.[۲۹۷] بخش دوم: زمینه ها و ریشه های پیدایی و گسترش اسرائیلیات علل و عوامل گوناگونی در پیدایی و یا گسترش اسرائیلیات نقش داشتهاند که همه آنها از نظر اهمیت در یک سطح نیستند. از جمله مهمترین آنها را میتوان در این موارد خلاصه کرد: - ضعف فرهنگ جامعه عرب و موقعیت دینی و اجتماعی ویژه اهل کتاب[۲۹۸]. - گزیدهگویی قرآن در بازگویی داستانها[۲۹۹]. - همزیستی و همجواری مسلمانان با اهل کتاب[۳۰۰]. - کینه دیرینه و دشمنی شدید یهود با مسلمانان[۳۰۱]. فراخوان قرآن و پیامبر(ص) به مراجعه و پرس و جو از اهل کتاب[۳۰۲]. - ممنوعیت نگارش و نقل احادیث[۳۰۳]. - حذف اسانید و سهلانگاری در نقل و نقد روایات[۳۰۴]. - قصهسرایان و همراهی دستگاه خلافت با آنان[۳۰۵]. - اسطوره گرایی و حس کنجکاوی مسلمانان[۳۰۶]. - وجوه اشتراک و متون دینی یهود با قرآن کریم[۳۰۷]. علامه(ره)، نفوذ اسرائیلیات در میان روایات را، حقیقتی انکارناپذیر میداند. ایشان در بررسی علل اختلاف روایات داستانی، مواردی مطرح میکنند که آن ها به عنوان زمینه پیدایش و گسترش اسرائیلیات ذکر شد که ما ذیلاً به چند نمونه تطبیقی بسنده می کنیم: ۱- «از روایات داستانی برمیآید که قریش این قصه را از هل کتاب شنیدهاند و با آن رسول خدا(ص) را امتحان کردند.»[۳۰۸] (ضعف فرهنگی جامعه عرب و موقعیت دینی و اجتماعی ویژه اهل کتاب) ۲- «دأب و روش کلام خدای تعالی در آنجا که قصهها را بیان میکند بر این است که به مختارات و نکات برجسته و مهمی که در ایفای غرض مؤثر است، اکتفا میکند و به جزئیات داستان نمیپردازد … چون قرآن کریم، کتاب تاریخی و داستانسرایی نیست، بلکه کتاب هدایت است.»[۳۰۹] (گزیدهگویی قرآن) ۳- «مفسرین گذشته وقتی شروع در بحث از آیات قصص میکردهاند، در صدد برمیآمدند که وجه اتصال آیات داستانی را بیان نموده و برای اینکه داستانی تمام عیار و مطابق سلیقه خود از آب درآورند، از دور و بر آیات، نکات متروکی را استفاده نمایند …[۳۱۰]» (اسطورهگرایی و حس کنجکاوی مسلمانان) ۴- «این قصه[ها] از اموری بوده که اهل کتاب، نسبت به آن تعصب و عنایت داشتهاند … پرواضح است چنین داستانی که از قدیمالایام زبانزد بشر و مورد علاقه نصاری بوده و هر قوم و مردمی آن را طوری که نمایاننده افکار و عقاید خود باشد بیان میکنند …[۳۱۱]» (وجوه اشتراک و متون دینی یهود با قرآن کریم)
موضوعات: بدون موضوع
لینک ثابت
[یکشنبه 1400-08-02] [ 12:18:00 ب.ظ ]
|
|
- - Howard Charles Yourow , op.cit., p. 13. ↑
- - Steven Greer , The Margin of Appreciation: Interpretation and Discretion under the European Convention on Human Rights, Council of Europe Publishing, Strasbourg, 2000, p. 5. ↑
- - George Letsas, “Two Concepts of the Margin of Appreciation”, Oxford Journal of Legal Studies, Vol. 26, No. 4, 2006, pp.709-732 ↑
- -در عرصه حقوق بینالملل در یک تقسیم بندی کلی صلاحیت را به سه قسمت تقسیم بندی میکنند: صلاحیت قضائی، تقنینی و اجرائی. جهت مطالعه بیشتر رجوع کنید به: حسن پوربافرانی،«ماهیت و انواع صلاحیت در حقوق بینالملل»، مجله مجتمع آموزشی عالی قم، سال چهارم، شماره دوازدهم، بهار ۸۱، ص ۱۶۱-۱۸۶ ↑
- - از این صلاحیت کشورها با عنوان صلاحیت قضائی دولتها یاد میگردد، همان. ↑
- -مواد ۱۰ و ۱۱ منشور نورنبرگ بر صلاحیت محاکم ملی دولتهای عضو در رسیدگی به جرائم اشخاص، گروه ها یا سازمانهای جنایتکار تاکید نموده بود. به این صورت که اگر حوزه وقوع جرایم مشخص و معین باشد دیوان همان محل صلاحیت رسیدگی به جنایات ارتکابی را داشته، در صورتی که گستردگی جنایات طوری بود که آثار آنها محدود به حوزه جغرافیایی خاصی نمیشد، دیوانهای بین المللی مزبور به عنوان تکمیل کننده صلاحیت دیوانهای داخلی به این جنایات رسیدگی میکردند. به همین علت تنها تعداد محدودی از جنایتکاران جنگی در دیوانهای نورمبرگ و توکیو تحت تعقیب قرار گرفتند، زیرا اینان بودند که به عنوان سران و فرماندهان اصلی جنگ، تصمیم به انجام اقداماتی میگرفتند که اثر آن محدود به منطقه خاصی نبود، بلکه نتیجه آنها نقض فاحش مقررات جنگی در سطح وسیع بود.جهت مطالعه بیشتر رجوع شود به: ویلیام ا. شبث، مقدمه ای بر دیوان کیفری بینالمللی، ترجمه سید باقر میر عباسی، حمید الهوئی نظری، انتشارات جنگل، ۱۳۸۴، صص۱۷-۱۹ ↑
-
- - ماده ۹ اساسنامه دیوان یوگسلاوی بیان می داشت: «بند اول- دیوان بین المللی و محاکم ملی صلاحیت موازی برای تعقیب اشخاصی که مرتکب نقض فاحض حقوق بین الملل بشر دوستانه که در سرزمین یوگسلاوی سابق از تاریخ اول ژانویه ۱۹۹۱ ارتکاب یافته است دارند.بند ۲ - صلاحیت دیوان بین الـمللی مقدم بر صلاحیت محاکم ملی است. در هرمرحله ای از رسیدگی دیوان بین المللی می تواند رسماً از دیوانهای ملی بخواهد که مطابق با اسانامه حاضر و قواعد دادرسی و ادله دادگان بین المللی رسیدگی را به دیوان بین المللی واگذار نمایند.» ↑

- - بیان گردید محور تعادل و تعیین کننده ارتباط بین دیوانهای بینالمللی و ملی اصل حاکمیت است، بدین معنا که هر مقدار حاکمیت یک دولت قوی تر باشد نقش کمتری برای دیوانهای بینالمللی قابل تصور است. لذا اگر در چهار دیوان نورنبرگ و توکیو،یوگسلاوی و رواندا اصل عدم تفوق و برتری محاکم ملی این کشورها بر محاکم بینالمللی بصورت خیلی محسوس مشاهده نمیشود، تا حد زیادی متاثر از وضعیت حاکمیت این کشورها است. به عنوان مثال دولت صربستان و دیگر دولتهایی که به عنوان جایگزین دولت یوگسلاوی سابق مطرح بودند، تمایلی برای تعقیب و مجازات مرتکبان جنایات بینالمللی نداشند. حکومت رواندا نیز که بعد از نسل زدایی سال ۱۹۹۴ کاملا منقرض شده بودو توان این کار را نداشت. در نتیجه عدم امکان تعقیب جنایتکاران از سوی این دولتها به علت فقدان تمایل یا ضعف و ناتوانی آنان، سبب شد که شورای امنیت سازمان ملل برای رسیدگی به جنایات واقع شده در این کشورها ضمن ایجاد یک صلاحیت موازی برای محاکم داخلی و محاکم بینالمللی این کشورها در رسیدگی به جرائم صورت گرفته،نقش محاکم بینالمللی را نسبت به محاکم داخلی این کشورها پر رنگ تر و محسوس تر نشان داده شود. ↑
- - نسل کشی، جنایات علیه بشریت و جنایات جنگی ↑
- - مفهوم اینکه صلاحیت دیوان نسبت به صلاحیت کشورهای عضو «تکمیلی» است؛ بدین معنا است که دیوان تنها در صورتی صلاحیت رسیدگی به جرائم را دارد که کشور صالح برای رسیدگی کیفری، حقیقتاً «ناتوان» و «بی میل» باشد. ↑
- -«…. دیوان کیفری بینالمللی که به موجب این اساسنامه تاسیس میشود، مکمل محاکم کیفری ملی خواهد بود.» ↑
- -به موجب این سند دیوان کیفری بینالمللی تاسیس میشود، این دیوان نهادی دائمی خواهد بود…. و مکمل صلاحیت های کیفری ملی خواهد بود. ↑
- - ماده ۱۷ اساسنامه دیوان بینالمللی کیفری: «. با توجه به بند (۴) مقدمه و ماده ۱، دیوان تصمیم خو اهد گرفت که در موارد ذیل موضوعات ذیل توسط دیوان غیرقابل رسیدگی است: الف- آن موضوع توسط دولتی که بر آن صلاحیت دارد، در دست تحقیق یا تعقیب است، مگر آن که آن دولت حقیقتاً مایل یا قادر به اجرای تحقیق یا تعقیب نباشد. ب- در مورد آن موضوع توسط دولتی که بر آن صلاحیت دارد، تحقیق به عمل آمده و آن دولت تصمیم گرفته باشد شخص مورد نظر را تحت پیگرد قرار ندهد مگر آنکه این تصمیم ناشی از عدم تمایل یا عدم توانایی آن دولت بر پیگرد باشد. ج-…..» جهت مطالعه بیشتر در خصوص اساسنامه دیوان کیفری بینالمللی رجوع شود به: غلامرضا محمد نسل، مجموعه مقررات دیوان بینالمللی کیفری، نشر دادگستر، ۱۳۸۵. ↑
- - علیرضا دیهیم، درآمدی بر حقوق کیفری بین المللی در پرتو اساسنامه دیوان کیفری بینالمللی، دفتر مطالعات سیاسی و بین المللی، مرکز چاپ و انتشارات وزارت امور خارجه، تهران، ۱۳۸۴، صص ۲۴-۲۵ ↑
- - Report of the International Law Commission On the work of its Forty-Sixth Session,2 May 22 july 1994 ,un General Assembly Official Records. Forty-ninth Session No, 10 (A/49/10) ↑
- - George Letsas, “Two Concepts of the Margin of Appreciation”, op.cit , p.721 ↑
- - در رویه دیوان اروپایی حقوق بشر نیز بارها بر نقش «تکمیلی» این دیوان تاکید شده است، به عنوان نمونه دیوان در قضیه هند ساید تاکید می کند «سازمان حمایتی ایجاد شده بوسیله کنوانسیون مکملی برای سیستم های ملی میباشد…»
Handyside v. United Kingdom, op.cit, para 48: “The Court points out that the machinery of protection established by the Convention is subsidiary to the national systems safeguarding human rights…” ↑
- - George Letsas, “Two Concepts of the Margin of Appreciation,op.cit ,p.722. ↑
- -Mike Burstein, “The Will to Enforce: An Examination of the Political Constraints upon a Regional Court of Human Rights” , Berkeley Journal of International Law, ۲۴, Iss. 2, 2006,p. 439. ↑
- - این محدودیت ها با عنوان شروط «محدود کننده» در مواد ۸-۱۱ کنوانسیون قید گردیده اند. ↑
- - ماده ۱۵ کنوانسیون اروپایی حمایت از حقوق بشر و آزادیهای اساسی «۱- در هنگام جنگ یا وضعیت اضطراری عمومی دیگری که حیات ملت را تهدید کند هر عضو معظم متعاهد میتواند صرفاً در حدودی که مقتضیات وضعیت مزبور ایجاب میکند، تدابیری دائر بر عدول از تعهدات خود تحت این کنوانسیون اتخاذ کند مشروط بر آنکه تدابیر با سایر تعهدات وی تحت حقوق بینالملل متعارض نباشد. ۲-هیچگونه تخطی از ماده ۲ کنوانسیون به استناد این ماده نباید صورت پذیرد، مگر در مورد مرگ و میرهای ناشی از اعمال مشروع جنگ، یا از مواد سوم، چهارم ( بند ۱ ) و هفتم ۳ - هر عضو معظم متعاهد که از حق عدول استفاده میکند باید دبیرکل شورای اروپا را از تدابیری که اتخاذ کرده است و دلایل اتخاذ تدابیر مزبور به طور کامل مطلع سازد و همچنین هنگامیکه چنین تدابیری متوقف و مقررات این کنوانسیون بار دیگر اجراشود، وی باید موضوع را به دبیرکل شورای اروپا اطلاع دهد.» ↑
- - George Letsas, “Two Concepts of the Margin of Appreciation”, op.cit , p.709. ↑
- -European Court of Human Rights, Dialogue between Judges,2010, p. 17. ↑
- - Nuno Garoupa ,Carlos Gomez Liguerre, “The Syndrome of the Efficiency of the Common Law”, Boston University Journal of International Law, ۲۹, No. 2,2011, p.12. ↑
- - شهرام کیوان فر، مبانی فلسفی تفسیر قانون، تهران، شرکت سهامی انتشار،۱۳۹۰، ص۷۷ ↑
- - باقر انصاری، نقش قاضی در تحول نظام حقوقی، تهران، میزان، ۱۳۸۸، صص ۴۱-۴۲ ↑
- - جهت مطالعه در خصوص مکتب عملگرایی رجوع شود به: عبدالحکیم سلیمى، «پراگماتیسم و پیامدهاى آن در حقوق»، معرفت، سال نوزدهم، شماره ۱۵۴، مهر ۱۳۸۹. ↑
- - شهرام کیوانفر، «پراگماتیسم حقوق»، مجله تحقیقات حقوقی،شماره ۴۶، پائیز و زمستان ۱۳۸۶، صص ۱۵۲-۱۵۳. ↑
- - Richard Posner , How Judges Think, Harvard University Press, 2009 , PP.122-125. ↑
- - توماس موراوتز، فلسفه حقوق مبانی و کارکردها، ترجمه ی بهروز جندقی، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه،۱۳۷۹، صص ۷۹-۸۰ ↑
موضوعات: بدون موضوع
لینک ثابت
در فرایند تعیین معیار، ما با دو نوع اندیشه مواجه هستیم: یکی اندیشهای هماهنگ و یک رنگ که خارج از شرایع الهی و توحیدی است و بر اساس اصالت ماده شکل میگیرد؛ و دیگری اندیشهای است متناسب و همگون با ادیان الهی که بر پایه اصالت توحید، تعریف میگردد. پاسخ صریح و کوتاه این دو فرایند به سؤال بنیادین «معیار تشخیص نیازهای واقعی از نیازهای کاذب چیست؟» را میتوان در عبارت زیر جست: اندیشه دینی؛ نیازهای واقعی را نیازهایی میداند که ارضای آنها باعث فعلیت یافتن استعدادهای فطری که رسیدن به مقام شامخ «خلیفهاللهی» است، میشود و اندیشه غیردینی، نیازهایی را نیازهای واقعی میداند که ارضای آنها باعث اشباع غرایز و کامجویی هرچه بیشتر از طبیعت و انسانهای دیگر میشود. چنین اندیشهای به دنبال گسترش به سمت بینهایت قدرت انتخاب و گزینههای مردم برای تأمین نیازهای مادی و دنیوی است.
 هریک از این دو اندیشه، مبتنی بر یک سلسله زیر ساختهای فلسفی در ابعاد سه گانه معرفتشناسی، هستیشناسی و ارزششناسی است که بدون آشنایی با آن مبانی نمیتوان به تفاوتهای جوهری این دو الگو و رفتارها و پیآمدهای آن پی برد. ۲-۱-۱-۳-): نیازهای انسان: تشخیص نیازهای واقعی انسان از نیازهای کاذب از جمله اعمالی است که مستقیما با وجود آدمی یا بهتر بگوییم با ابعاد مختلف وجود او سر و کار دارد. این اعمال به هر صورتی که تعریف شود و هدف آن هرچه باشد، مستلزم شناخت دقیق انسان است. انسان موجودی است با استعدادهای بسیار که همین استعدادها موجب امتیاز او بر موجودات دیگر میشود.[۸۸]هر یک از علوم انسانی از ناحیه و حیثیت ویژهای، انسان را مورد مداقّه و بررسی قرار میدهند، اما برای تشخیص نیازهای واقعی انسان از نیازهای کاذب، انسان را از آن نظر که دارای استعدادهای بالقوه و قابل رشد و تکامل است، باید مورد بررسی قرار داد. بنابراین، زمینه اصلی و مایه نخستین تشخیص نیازهای واقعی از نیازهای کاذب، استعدادها و زمینههای نهفته در انسان است، به خاطر اهمیت استعدادها و این که پرورش استعدادهاست، که نیاز را برای انسان به وجود میآورد، ما ابتدا به بررسی استعدادهای آدمی میپردازیم و بعد از آن مسئله نیازهای انسان را مطرح میکنیم. ۲-۱-۱-۴-): تعریف استعداد: در جهان آفرینش تغییرات مختلفی وجود دارد ولی در میان آنها یک نوع تغییر خاصی وجود دارد که آن را از بقیه متمایز میسازد و به آن برتری ویژهای میدهد و آن تغییر هدفمند است؛ که باعث توسعه و تکامل شیء متغیر میشود و دارای نظام خاصی است. هرچیز امکان تکامل و رسیدن به هر چیز دیگر را ندارد. این امکان رابطه خاصی است، میان شیء در حال تکامل و شیء دیگری که بعدا این شیء به صورت آن درمیآید. از این امکان در فلسفه به «استعداد» تعبیر میشود. این رابطه در حقیقت میان دو شیء جداگانه نیست، بلکه میان دو مرحله از وجود یک شیء است.[۸۹] برای اغراض ما در اینجا بسیار مهم است که به حقیقت و هویت استعدادهای آدمی پی ببریم. استعداد یک صفت وجودی واقعی است، نه عدمی یا اعتباری[۹۰] دلیلی که برای عینی بودن استعداد میآورند، این است که متصف به صفات وجود مانند قُرب، بُعد، شدّت و ضعف میشود، مثلاً، استعداد نطفه برای دارا شدن روح دورتر و ضعیفتر از استعداد جنین کامل است و استعداد هسته درخت، برای تبدیل شدن به درخت نزدیکتر و قویتر از استعداد خاک است. گفتیم نیازها برخاسته از استعدادهای آدمی است، لذا از نظر علمی و دینی اول باید ببینیم استعدادهای آدمی چه استعدادهایی است و انسان بما هو انسان، چه استعدادهایی در نهان خود دارد که باید بروز کند؟ بعد باید ببینیم اسلام چه عنایتی به این استعدادها کرده و منطق او راجع به این استعدادها چیست؟ ۲-۱-۱-۴-۱-): استعدادهای ذاتی و استعدادهای غیر ذاتی: استعدادهای ذاتی، استعدادهایی هستند که ماهیت، مادام که ماهیت است از آنها برخوردار است، یعنی این استعداد برای آن ذاتی و جزء ماهیت است. یک ماهیت ممکن است استعدادهای مختلفی داشته باشد، مثلاً دانه گندم، هم استعداد این را دارد که بوته گندم شود و گندم به بار آورد و از این طریق نسل خود را حفظ کند و هم استعداد این را دارد که انسان گرسنهای را سیر کند، تا هنگامی که دانه گندم است، استعداد بوته گندم شدن را دارد و این قابل تغییر نیست، اما هنگامی که خوراک انسان شد، دیگر این استعداد را ندارد. این دو استعداد برای آن حکم واحدی ندارد. میان این دو استعداد، تفاوت فاحشی وجود دارد. فرق است میان موردی که طبیعت یک شیء به سوی غایتی در حرکت است و میکوشد خود را به آن برساند و موردی که طبیعت یک شیء، استعداد چیزی را دارد، ولی طبیعت آن، به سوی آن در حرکت نیست. در استعداد «بوته گندم شدن»، ویژگیای است که در استعداد دیگر نیست و همین ویژگی است که موجب تمایز و برتری آن بر سایر استعدادها شده است. «بوته گندم شدن» کمال ویژه دانه گندم به شمار میآید، که از همان ابتدا متوجه اوست، فقط شرایط مساعد میخواهد که این طبیعت خود را با حرکت تکاملی به آنجا برساند و به سبب فعلیت چنین استعدادی است که از سایر موجودات ممتاز و متمایز میشود. در پرورش این نوع استعداد لازم نیست، عوامل خارجی آن را به سوی بوته شدن پیش ببرند. این دانه گندم فقط فراهم شدن شرایط میخواهد، اگر این شرایط حتی به صورت اتفاقی هم فراهم شود دانه گندم حرکت استکمالی خود را شروع میکند. برخلاف استعداد غیر ذاتی که هیچگونه تکاملی را به دنبال ندارد، سیر شدن انسان گرسنه با خوردن گندم، هیچ تکاملی برای دانه گندم محسوب نمیشود. «استعداد بوته گندم شدن»، آینده ویژهای برای دانه گندم تصویر میکند و دانه گندم به واسطه چنین استعدادی است که میتواند به فعلیتی برسد که از محدوده فعلیتهای متصور و ممکن موجودات دیگر خارج است.[۹۱] انسان نیز مانند سایر موجودات طبیعی از استعدادهای ذاتی و غیر ذاتی برخوردار است. افراد بشر از آن نظر که افراد نوع واحدند، استعداد و کمالات مشابهی دارند و از آن نظر که تفاوتهایی از لحاظ استعداد در آنها هست؛ هر دسته چیزهایی در استعداد دارند که باید به فعلیت برسانند که دیگران آنها را ندارند. لذا تک تک افراد رسالتی دارند، نوع بشر نیز رسالتی دارد. رسالت افراد، پیشرفت و تکامل فرد است از راه شکوفا کردن تمام استعدادهای ذاتی، و رسالت نوع، پیشرفت و تکامل نوع است، از راه شکوفا کردن تمام استعدادهای نوع (استعدادهای غیر ذاتی). ۲-۱-۱-۴-۲-): استعدادهای ذاتی انسان: انسان استعداد کمال نامحدودی دارد، خداوند سبحان میفرماید: «یا اَیُّها الانسان اِنَّک کادحٌ اِلی ربِّک کَدحا فَمُلاقیه»[۹۲]«ای انسان، حقّا که تو به سوی پروردگار خود به سختی در تلاشی و او را ملاقات خواهی کرد» .این تلاش سخت، به خاطر این است؛ که آدمی از استعدادهای خاصی برخوردار است که او را آماده میسازد تا از موقعیت یک جاندار ناچیز مادی، به یک موجود والاتر از هر مخلوقی اعتلا و ترقی پیدا کند. این واقعیت از مقایسه انسان با سایر موجودات و کمی غور و تفحص در نیازهای متعالی انسان فهمیده میشود. انسان علاوه بر استعدادهای مادی که با سایر موجودات شریک است، از حیث معنوی نیز آمادگی پذیرش کمال و رسیدن به مقام قرب الهی را دارد. استعدادهای ذاتی انسان برای رسیدن به غایات اصلی و اولی طبیعت آدمی است که عبارتند از؛ مدارجی که یک انسان در سلسله مراتب وجود در قوس صعود طی میکند که موجب توسعه و تکامل وی میشود. ریشه کوشش و تلاش انسان برای نیل به خود تکامل یافته را باید در بعد معنوی انسان جستوجو کرد. یعنی باید این واقعیت را پذیرفت که انسان دارای بعد معنوی است و میتواند خود را در مسیر تکامل به جریان بیندازد. با تکامل یافتهتر شدن خود است که استعدادهای انسان شکوفا میشود و ظرفیت وجودی انسان، افزایش مییابد. خود انسان، هنگامی که تکامل مییابد که سعادت ابدی را در نظر بگیرد. زیرا خودی که سرمایه ابدی است جز با سعادت ابدی قابل معامله نمیباشد. به بیان دیگر اگر انسان ابدیت و لقای الهی را در نظر نگیرد نمیتواند تکامل پیدا کند.[۹۳] خداوند سبحان در سوره انسان آیه ۲ و ۳ میفرماید: «إنّا خلقنا الانسانَ من نطفهٍ امشاج نبتلیه فجعلناهُ سمیعا بصیرا، انّا هدیناه السبیلَ امّا شاکراً و امّا کفوراً». «ما انسان را از نطفهای اندر آمیخته آفریدیم تا او را بیازماییم و وی را شنوا و بینا گردانیدیم. ما راه را بدو نمودیم؛ یا سپاسگزار خواهد بود و یا ناسپاس». این دو آیه اشاره به استعدادهای انسان دارد که او را به مرحلهای از کمال میرساند و از اختیار، عقل، اراده، روح تکاملپذیر و تضاد درونی برخوردار میکند تا شایسته تکلیف، مسئولیت و آزمایش گردد، به همین منظور او سمیع و بصیر شد تا دعوت الهیّه را که به وی میرسد، بشنود و آیات الهیه را که دلالت بر وحدانیت خدا، نبوّت و معاد میکند، ببیند و به آنها لبیک بگوید. وجود استعداد تکامل در آدمی به معنای نیاز به باروری این استعدادهای نامحدود است. لذا خداوند برای دستیابی انسان به کمال مطلوب و شکوفا شدن استعدادها «میل به کمال» را نیز به درون انسان تعبیه کرد تا او را در تکاپوی زندگی مادی و معنویاش و رسیدن به کمال واقعیاش یاری نماید. چون استعداد تکامل در انسان تا بینهایت است، میل و اشتیاق به کمال نیز در او تا بینهایت است. این تکامل که از آن روح است به خاطر تعلّق روح به بدن مادی است. لذا روح انسان علاوه بر میل و اشتیاق به کمال خود به فکر بقای بدن و تأمین نیازهای وی نیز است به همین جهت خداوند روح را دارای گرایشهای مختلف غریزی هم قرار داد تا نیازهای بدن را نیز ارضا کند به محض اینکه بدن برای بقای خود نیازمند به چیزی میشود، روح انسان با درک آن نیاز به کمک امیال خدادادی حرکتی را برای رفع آن نیاز آغاز میکند. از این مطلب معلوم میشود انسان دارای دو جنبه زمینی و خاکی و جنبهه ای آسمانی است و انسان بر اساس دو میل و گرایش عمل میکند از یک طرف، مثل ملائک تحت تأثیر جاذبهها و کششهای ماورای مادی که فطری هستند، قرار دارد که او را به سمت تسبیح، تقدیس، پرستش، عبادت، علم و دانش، فضیلتخواهی، جمال و زیبایی میکشاند و از طرف دیگر انسان؛ مانند جانداران تحت تأثیر جاذبهها و کششهای مادی قرار دارد که او را به سمت غذا، استراحت، آسایش، امور جنسی، ماده و طبیعت میکشاند. اما اینکه چه ارتباطی و نسبتی بین این دو نوع گرایش برقرار میشود، مسیر و جهت تکامل متفاوت خواهد شد. وجود این دو نوع گرایش باعث شده است تا راه انسان از سایر موجودات مادی متمایز شود، برای انسان دیگر اینطور نیست که به محض آماده شدن شرایط خود به خود به حرکت درآید و مانند دانه گندم در مسیر از پیش تعیین شده به راه افتد. بسته به اینکه انسان چطور در مقابل این دو نوع گرایش موضعگیری میکند و به کدام یک اصالت میدهد راه او متفاوت خواهد شد .همه چیز در گرو جهانبینی و دستگاه اعتقادی انسان است زیرا روح به کمک این دستگاه هم کمال مطلوب خود را میشناسد و هم رابطه افعال را با این کمال مطلوب مشخص میسازد. این دستگاه را روح در آغاز حرکت به کمک نیروی عقل خود میسازد. البته عقل برای ادامه حرکت به تنهایی نمیتواند این دستگاه را به درستی مشخص سازد، بلکه علم و تجربه و مهمتر از همه وحی به تقویت نیروی عقل میآیند، تا این دستگاه آنطور که باید در تمامی مراحل سیر شکل گیرد. از این مباحث نتیجه گرفته میشود؛ انسان دو دسته نیاز مهم دارد: نیازهای بقای جسم و نسل و نیازهای تکامل روح که تأمین هر دسته از این نیازها باعث شکوفایی دستهای از استعدادهای آدمی میشود. دین اسلام درصدد تأمین هر دو دسته از نیازها، برای همه انسانها در تمامی نسلها است. ۲-۱-۱-۴-۳-): استعدادهای غیر ذاتی انسان: خداوند انسان را مانند برخی از جانداران دیگر اجتماعی آفریده است. فرد به تنهایی قادر نیست نیازهای خویش را برطرف سازد. زندگی باید به صورت یک شرکت درآید که همه در وظایف و بهرهها سهیم باشند و یک نوع تقسیم کار میان افراد برقرار شود، با این تفاوت که در جاندارهای اجتماعی دیگر تقسیم کار و وظیفه به حکم غریزه و به فرمان طبیعت صورت گرفته، و امکان هر نوع تخلف و سرپیچی از آنها گرفته شده است، برخلاف انسان که موجودی آزاد و مختار است و کار خویش را آزادانه و به عنوان وظیفه و تکلیف باید انجام دهد.[۹۴] اجتماع انسان احتیاج دارد به اینکه استعدادهای گوناگونی در آن به ظهور برسد و هر دسته ذوق و استعداد رشتهای را از خود نشان بدهند. حکمت خداوند، به این تعلق گرفته است که مجموع استعدادهایی که برای پیشرفت و تکامل جامعه انسانی لازم است، در میان مجموع افراد جامعه تقسیم شود. در این مورد خداوند سبحان در سوره زخرف میفرماید: «نحن قسمنا بینهم معیشتهم فی الحیاه الدنیا و رفعنا بعضهم فوقَ بعض درجات لیتخذ بعضهم بعضا سخریا».[۹۵] «ما وسایل معاش (امکانات و استعدادها) آنان را در زندگی دنیا میانشان تقسیم کردهایم، و برخی از آنان را از نظر امکانات و استعدادها به درجاتی بالاتر از بعضی دیگر قرار دادهایم، تا بعضی از آنها بعضی دیگر را در خدمت گیرند. و در نتیجه؛ همه به طور طبیعی مسخّر همه واقع شوند.» انسانها؛ از نظر امکانات و استعدادها یکسان آفریده نشدهاند، اگر چنین آفریده شده بودند هرکس همان را داشت که دیگری دارد و همان را فاقد بود که دیگری فاقد است و طبعا نیاز متقابلی و پیوندی در کار نبود. خداوند انسانها را از نظر استعدادها و امکانات جسمی و روحی و عقلی و عاطفی مختلف آفریده است. بعضی را در بعضی از مواهب بر بعضی دیگر به درجاتی برتری داده است و آن بعض دیگر را بر این بعض، و به این وسیله همه را بالطبع نیازمند به هم و مایل به پیوستن به هم قرار داده و به این وسیله زمینه زندگی به هم پیوسته اجتماعی را فراهم نموده است.[۹۶] استعدادهای غیر ذاتی، برای رسیدن انسانها به غایات و هدفهای ثانوی انسان است، هدفهای ثانوی عبارتند از هدفهایی که انسان آنها را برای ایجاد زمینه برای هدفهای اولیه و ذاتیه تعقیب میکند. استعدادهای اجتماعی انسان، همه از این قبیل است که موجب تکامل اجتماع میشود. تنوع استعدادها و مختصات انسانی به گونهای است که برخی افراد در یک سلسله استعدادها قوی هستند و در برخی استعدادهای دیگر ضعیف، در این نوع از اختلافها چون هر یک از اشخاص دارای امتیازی است که در دیگری وجود ندارد، افراد جامعه میباید با هماهنگ ساختن استعدادهای گوناگون خود از آنها در مسیر رشد و کمال استفاده کنند. با وجود اختلاف در استعدادها، احساسات، تمایلات، اندیشهها، فرهنگها، محیطهای اجتماعی و ضعف و قوت جسمانی انسانها، هیچگاه نمیتوان اختلاف میان ضعیف و قوی را به طور کلی حذف نمود، بلکه باید زندگی اجتماعی را به گونهای تنظیم نمود که هر فردی با تمام مختصات خود در مسیر تحقق «حیات معقول»[۹۷] حرکت کند. ۲-۱-۱-۴-۴-): ضرورت تحقق استعدادهای ذاتی: گفتیم موجودات زنده دارای دو دسته استعداد ذاتی و غیرذاتی میباشند. در این که پرورش کدام دسته ضرورت دارد، دو قول وجود دارد: قول اول: این قول منکر ضرورت پرورش استعدادهای ذاتی است و در اهمیت پرورش استعدادها تفاوتی بین این دو دسته استعداد نمیگذارد و پرورش هر دو دسته را علیالسّویه میداند. ایزرایل شفلر در این مورد مینویسد: «میوه بلوط نه تنها دانه درخت بلوط است، بلکه غذایی ارزشمند برای سنجابهاست. چرا باید یک خصیصه را امری طبیعی و تبیینی ممتاز بشمریم و آن را بر خصیصه دیگر ترجیح دهیم… معلوم نیست که خصیصههای ماهوی بر هر معنا، توصیههای اخلاقی یا معیارهای ارزشی به دست دهند. اگر ماهیت میوه بلوط این است که درخت بلوط شود، این نشان نمیدهد که باید چنین بشود… هیچ پل سحرآمیزی واقعیتهای ادعایی درباره ماهیتها را به ارزشهای مفروض ناشی از تحقق آنها متصل نمیکند»[۹۸] قول دوم: این قول به سزاوار و شایسته بودن پرورش استعداد ذاتی حکم میکند. میگوید: اگر «بلوطی بودن دانه» در استعداد «درخت بلوطی شدن» آن است، پس کمال ذاتی آن، در «درخت بلوط بودن» آن است و چون کمال ذاتی آن در این است، پس سزاوار است چنین بشود. ذاتی بودن یک کمال برای موجودی، خود دلالت تام شایستگی فعلیت آن استعداد و تحقق آن کمال را دارد. نهایت چیزی که در اینجا میتوان گفت؛ این است که ممکن است فعلیت آن استعداد که کمال خاص آن به شمار میآید، مانع فعلیت دیگر استعدادهای آن یا استعدادهای دیگران شود. این تنها مسألهای است که موجب ارزشیابی و تصمیم گیری در باب استعدادهای ما میشود و ما را وامیدارد تا در انتخاب استعدادها برای فعلیت بخشیدن به آنها ارزشگذاری کنیم و دست به گزینش بزنیم.»[۹۹] از مطالب فوق، آنچه به نظر میرسد این است، که بین انسان و سایر موجودات طبیعی فرق است. در انسان امکان فعلیت همزمان هر دو دسته وجود دارد. با این تفاوت که فعلیت استعدادهای غیر ذاتی، زمینهساز و مساعد فعلیت استعدادهای ذاتی است. در سایر موجودات طبیعی هرچند کمال نوع در پرورش استعداد ذاتی است، چون خداوند حکیم آنها را برای تحصیل کمالات بالاتر خلق کرد و قوام عالم جانداران به پرورش استعدادهای غیرذاتی نیز میباشد، تا حفظ نسل هر جاندار میسر گردد، پرورش استعدادهای ذاتی، مطلقا ترجیح ندارد. این برخلاف پرورش این نوع استعداد در انسان است که ترجیح فقط با پرورش استعدادهای ذاتی انسان است و سایر استعدادها باید در خدمت استعدادهای ذاتی باشند. ۲-۱-۱-۵-): چگونگی ارتباط نیازهای واقعی انسان با استعدادهای انسان: هدف از زندگی، شکوفا شدن استعدادهای بالقوه انسانهاست که در سایه تأمین نیازهایی محقق میشود که ما آنها را «نیازهای واقعی» مینامیم و ارضای نیازهایی که نقشی در شکوفا شدن استعدادها ندارند «نیازهای کاذب یا غیرواقعی»، خوانده میشوند. بنابراین شناخت استعداد و نیاز ضرورت مییابد. ما در قسمت قبل تا حدودی با استعدادهای آدمی آشنا شدیم و در این قسمت با نیازهای واقعی و کیفیت ارتباط آن با استعدادهای انسان آشنا میشویم. انسان ها با نیازهای بیشماری به دنیا میآید. تلاش برای ارضای این نیازها طبیعی است. هرقدر این نیازها مناسبتر و بهتر برآورده شوند زندگی انسان بهتر و آسودهتر است، هر اندازه زندگی انسان مهیاتر باشد، باعث آسایش خاطر و خرسندی و احساس امنیت بیشتری میشود. چنین آسایش خاطری برای شکوفا شدن استعدادهای آدمی ضروری است. بدیهی است اگر توسعه، براساس شناخت نیازهای واقعی انسان و پرورش استعدادهای وی تعریف شود .رفاه و سعادت انسانی مفهوم حقیقی خود را باز خواهد یافت. اصولاً گفته میشود انسان بدون انگیزه دست به هیچ فعالیت و رفتاری نمیزند و از طرف دیگر هیچ انسانی دارای انگیزهای نمیشود مگر بر اساس نیازی که برای او مطرح شده است و نیازها هم به نوبه خود از ضرورت پرورش استعدادها ناشی میشوند. لذا لازم است، نیازهای واقعی انسان را بازشناسیم. ۲-۱-۱-۵-۱-): معنای لغوی نیاز: نیاز که در پارهای از نوشتهها آن را با انگیزه (Motive) ، خواست( Want) و تمایل و آرزو (Desir) مترادف دانستهاند، به نیروی ذهنی اطلاق میشود که موجب انگیزش و سر زدن رفتار خاص از آدمی میگردد، تا نیاز پیدا شده رفع گردد.[۱۰۰] تعریف کاملی که از نیاز شده به وسیله هنری الکساندر ماری (TH.A. Murray) بوده است. وی نیاز را اینگونه تعریف میکند: «نیاز عبارت است از نیرویی که از ذهنیات و ادراک آدمی سرچشمه میگیرد و اندیشه و عمل را چنان تنظیم میکند که فرد به انجام رفتاری میپردازد تا وضع نامطلوب را در جهتی معین تغییر دهد و حالت نارضایتی را به رضایت و ارضای نیاز تبدیل کند.[۱۰۱] به نظر وی؛ آدمی احتیاجات و نیازهایی دارد که نظری هستند و ظهور هر نیاز ایجاد تنیدگی یا ناراحتی میکند یعنی تعادل حیاتی را بر هم میزند. موجود زنده برای رفع این تنیدگی یعنی استقرار تعادل حیاتی به جنب و جوش میافتد و حرکات و اعمالی انجام میدهد.[۱۰۲] ۲-۱-۱-۵-۲-): انواع نیازهای انسان: اکنون؛ اعتقاد عمومی بر آن است که انسان دارای یک سلسله نیازهای مختلف میباشد و اقدامات و عملیات او در زندگی خصوصی و محیط کار پاسخی در جهت ارضای این نیازهاست .روانشناسان، جامعهشناسان و فیلسوفان، طبقهبندی گوناگونی از این نیازها ارائه کردهاند .ضمن آنکه هیچ کدام طبقهبندی کاملاً یکسان و منطبق با یکدیگر نمیباشند. با این حال در کلیه آنها تعدد نیازها و اینکه شخص تنها به خاطر محرکهای مادی و در نتیجه ارضای نیازهای فیزیولوژیکی و جسمی فعالیت نمینماید، به نحوی بیان شده است. ۲-۱-۱-۵-۳-): طبقه بندی نیازهای انسان: در میان متفکران معاصر؛ استاد مطهری بیشتر به این بحث توجه نموده، ایشان نیازهای انسان را از زوایای متعددی در بحثهای مختلف مورد بررسی قرار دادند و به انواع مختلف دسته بندی کردند که ما در اینجا به دو نوع از آنها اشاره میکنیم: ۲-۱-۱-۵-۳-۱-): نیازهای فطری و غیر فطری: ایشان نیازهای فطری را اینگونه تعریف کردند: «نیازهای فطری نیازهایی هستند که ناشی از ساختمان طبیعی بشر است که هر بشری به موجب آنکه بشر است، خواهان آنهاست مثل علاقه انسان به تحقیق و کاوش علمی، علاقه به جمال و زیبایی، علاقه به تشکیل خانواده و تولید مثل با همه زحمتها و مرارتهایش. اینها نیازهایی فطریاند که برای ما قابل تردید نیست.»[۱۰۳] ۲-۱-۱-۵-۳-۲- ): نیازهای اولیه و ثانویه: وی در جای دیگر؛ نیازهای انسان را به اولیه و ثانویه تقسیم میکنند: وی نیازهای اولیه را نیازهایی میداند که از عمق ساختمان جسمی و روحی انسان و از طبیعت زندگی اجتماعی انسان سرچشمه میگیرد تا انسان، انسان است و زندگی وی، زندگی اجتماعی است، آن نوع نیازها هست. این نوع نیازها یا جسمیاند یا روحی و یا اجتماعی. نیازهای جسمی از قبیل نیاز به خوراک، پوشاک، مسکن و همسر؛ نیازهای روحی از قبیل علم، زیبایی، نیکی، پرستش، احترام و تربیت؛ نیازهای اجتماعی از قبیل معاشرت، مبادله، تعادل، عدالت، آزادی و مساوات. نیازهای ثانویه نیازهاییاند که از نیازهای اولیه ناشی میشوند. نیاز به انواع آلات و وسایل زندگی که در هر عصر و زمانی فرق میکند، از این نوع است. نیازهای اولیه، محرک بشر به سوی کمال است، اما نیازهای ثانویه ناشی از تکامل زندگی است و در عین حال محرک به سوی کمال بالاتر است. نیازهای اولیه همیشه وجود دارد و هیچگاه کهنه نمیشوند و از بین نمیروند. اما نیازهای ثانویه ممکن است تغییر کنند و کهنه شوند و از بین بروند. اما بعضی از آنها همیشه زنده و نو هستند؛ مثل نیاز به قانون که ناشی از نیاز به زندگی اجتماعی است.[۱۰۴] ۲-۱-۱-۵-۳-۳-): نیازهای واقعی و نیازهای کاذب:
موضوعات: بدون موضوع
لینک ثابت
ارزش عددی
۱
۲
۳
۴
۵
۳-۶) اعتبار پرسشنامه : اعتبار آزمون به دقت اندازه گیری و ثبات و پایایی آن مربوط است . بطور کلی آزمون در صورتی دارای اعتبار است که عاری از خطای اندازه گیری غیر نظام دار می باشد . خطای اندازه گیری غیر نظام دار که بر نمره های آزمون تأثیر می گذارند غیر قابل پیش بینی بوده و اعتبار تست را کاهش می دهد . مقصود از اعتبار یک وسیله اندازه گیری آن است که اگر خصیصه مورد سنجش را با همان وسیله ( یا وسایل مشابه ) تحت شرایط مشابه دوبار اندازه گیری کنیم ، نتایج حاصله تا چه حد مشابه ، دقیق و قابل اعتماد است .آنچه در این تحقیق جهت محاسبه ضریب پایایی پرسشنامه با تاکید برهمسانی درونی سوالات بکار رفته ، استفاده از ضریب آلفای کرونباخ می باشد . آلفای کرونباخ یک ضریب اعتبار است که میزان همبستگی یک مجموع را با هم منعکس می کند ، آلفای کرونباخ بر حسب میانگین همبستگی داخلی میان پرسشنامه هایی که یک مفهوم را می سنجد ، محاسبه می شود . هر قدر آلفای کرونباخ به عدد ۱ نزدیک باشد سوالات پایدارترند و اعتبار سازگاری درونی بیشتر است. (سکاران ،۱۳۹۰). با بررسی آلفای کرونباخ پرسش نامه پژوهش حاضر میتوان دریافت که اعتبار پرسش نامه ی این پژوهش از سطح نسبتاً بالا و خوبی برخوردار است.که فرمول محاسباتی آن در زیر قابل مشاهده است.
که در این فرمول داریم : واریانس هر یک از سؤالات واریانس کل پرسشنامه ۳ - ۷) روش تحقیق بعد از تکمیل پرسشنامه و وارد کردن داده ها در نرم افزار SPSS با توجه به نوع متغیرهای پژوهش که ترتیبی میباشند و همچنین فرضهای آماری پژوهش که در آنها به بررسی رابطه متغیرها پرداخته شده، از آزمون همبستگی استفاده شده است، برای مقایسه میانگین میزان فروش شرکتها از آزمون ناپارامتری کروس کالوالیس و همچنین برای بررسی این سوال که آیا میزان فروش مستقل از متغیرهای سن و تحصیلات است از آزمون خی ۲ (کای اسکور ) استفاده شده است.
 فصل چهارم تجزیه و تحلیل اطلاعات ۴-۱)مقدمه انواع روش های تجزیه وتحلیل داده های پژوهش ، با توجه به نوع تحقیق ، مسئله تحقیق ، ماهیت فرضیه ها ، نوع نظریهسازی ، ابزار به کار رفته برای جمعآوری اطلاعات و … متفاوت هستند ، ولی با این وجود میتوان اذعان نمود که این روشها دارای مراحل مشترکی هستند . از این منظر ، تجزیه و تحلیل و گزارش نویسی داده های پژوهش ، فرآیندی چند مرحلهای است ، که طی آن دادههایی که از طریق به کارگیری ابزارهای جمعآوری اطلاعات فراهم آمدهاند ؛ خلاصه ، کدبندی ، دستهبندی و در نهایت پردازش میشوند ، تا زمینه برقراری انواع تحلیلها و ارتباطها بین این داده ها به منظور آزمون فرضیه ها فراهم آید . در واقع تحلیل اطلاعات شامل سه عملیات اصلی میباشد : ابتدا شرح و آماده سازی داده های لازم برای آزمون فرضیه ها ؛ سپس تحلیل روابط میان متغیرها و در نهایت مقایسه نتایج مشاهده شده با نتایجی که فرضیه ها انتظار داشتند (کامپن هود و کیوی، ۱۳۸۷).بر این اساس در پژوهش حاضر تفسیر و تجزیه وتحلیل داده های جمعآوری شده از جامعه مورد مطالعه ، در قالب آمار تحلیلی و به دو صورت آمار توصیفی و استنباطی انجام گرفته است . به طوری که ابتدا داده های مربوط به هر یک از متغیرها که از پاسخ پرسشنامه های استفاده شده منتج شده است ، در قالب شاخصهای عددی آماری توصیف گردیده و شناخت کافی از پراکندگی و ویژگیهای جمعیت شناختی و توصیف پاسخ دهندگان در بخشهای مختلف پژوهش حاصل شده است . در ادامه فرضیه های پژوهش مورد آزمون قرار گرفتهاند . گذر از مراحل بالا مستلزم استفاده از روش های تحلیل آماری مناسب و اطمینان از دقت و صحت این استنباط ها است ، که در طی پژوهش با حساسیت بالایی ، رعایت و بازنگری شدهاند. ۴-۲) بخش اول آمار توصیفی ۴-۲-۱) توصیف متغیر جنسیت با توجه به نتایج بدست آمده از بررسی داده ها مشاهده می گردد از ۳۷۳ نفری که در این پژوهش شرکت کردهاند ۱۹۶ نفر معادل ۵/۵۲ درصد از کل نمونه مؤنث و ۱۷۷ نفر معادل ۵/۴۷ درصد از کل نمونه مذکر می باشند . جدول ۴-۱ توزیع فراوانی و درصد پاسخگویان بر حسب جنسیت آنها
جنسیت
فراوانی
درصد
زن
۱۹۶
۵/۵۲
مرد
۱۷۷
۵/۴۷
کل
۳۷۳
۱۰۰
به منظور مشاهده اطلاعات موجود در جدول فوق بصورت بصری نمودار استوانه ای توزیع فراوانی آزمودنی ها را بر حسب جنسیت آنها رسم می نمائیم .
موضوعات: بدون موضوع
لینک ثابت
*فرایند مدیریت دانش به دنبال گردآوری، شکل دادن، نگهداری و اشاعه آن دانش است. ( رجایی پور، ۱۳۸۷). *مدیریت دانش: عبارت است از فرایند های ایجاد، سازماندهی، اشاعه و حصول اطمینان از درک اطلاعات مورد نیاز برای انجام یک کار (ناظم ، ۱۳۸۶).
 *مدیریت دانش: عبارت است از ایجاد، نوسازی، استفاده و اهرم قرار دادن دانش و دیگر دارائی های سرمایه فکری به صورت ظریف و نظامند جهت حداکثر سازی اثر بخشی و بازدهی دانش محور کارکنان و سازمان( صلواتی ، ۱۳۸۸). مولفه های مدیریت دانش تشخیص دانش تشخیص نیاز های دانشی یکی از مولفه های مهم درمدیریت دانش به شمارمی آید چرا که در فرایند مدیریت دانش، تشخیص دانش مورد لزوم سازمان گام موثری در پیشبرد صحیح بقیه مراحل و نحوه آموزش آن ایفا می کند. تحصیل دانش تحصیل دانش در یک سازمان دانش محور که پایه آموزش نیزمی باشد به دو صورت کلی زیر محقق می شود: الف) کسب دانش: مستقیم ترین و گاهی موثرترین راه کسب دانش بیرونی خرید آن است. یعنی خرید سازمان یا استخدام فرد یا افرادی که از دانش مورد نیاز بر خوردارند. ب)خلق دانش: مقدمه مدیریت دانش، خلق دانش و به تبع آن یادگیری سازمانی است ، زیرا با ایجاد دانش است که می توان بر آن مدیریت کرد. بکار گیری دانش اصولا استفاده موثر از دانش، معیار و شاخص مناسبی برای تعیین موفقیت فعالیت هایی است که در فرایند مدیریت دانش معرفی شده اند. زیرا بهره برداری و بکار گیری دانش تنها راه عینیت بخشیدن به دانش و دستیابی به نتایج ملموس آن است. اشتراک دانش اشتراک دانش و توزیع دانش در جوامع و سازمانهای معاصر مطلقا امری ضروری است.دانش نباید درکنجی از سازمان ودر ذهن گروه خاصی حبس گردد،بلکه باید در گستره سازمان و بین اعضا سازمان توزیع شود. توسعه دانش توسعه مناسب دانش، نقش موثری دردیگر عوامل مدیریت دانش به ویژه تحصیل و بکارگیری دانش دارد.که آن نیز به تبع خود برآموزش اثرمی گذارد. توسعه دانش در یک سازمان دانش محور به روش های مختلفی ا مکان پذیر است. نگهداری دانش در سازمان، دانشی را که در مرحله تحصیل دانش، ایجاد شده است و می تواند به عملکرد بهتر سازمان به نحوی یاری دهد در حافظه سازمانی نگهداری و حفظ می شود( شا هقلیان ، ۱۳۸۶). فرایند های مدیریت دانش سیستم های مدیریت دانش به منظور تحقق اهداف خود باید فعالیت یا فرایند هایی را به کار گیرد. در این راستا فرایند های متنوعی ارائه شده است، که با توجه به فعالیت ها و فرایندها ی بیان شده می توان آنها را در قالب زیر تلفیق نمود. (ناظم ، ۱۳۸۶). فرایند خلق دانش اولین مرحله از مراحل وسیع فرایند مدیریت دانش است. دانش در سازمان در دو چرخه متمایز شخصی و گروهی خلق می شود. دانش شخصی وقتی دربافت سازمان به کار می رود دانش جدیدی خلق می کند که می توان آن را دانش سازمان نامید. چرخه دانش جمعی از کاربرد دانش شخصی در بافت سازمان بوجود می اید که می توان آنرا دانش سازمان نیز نامید .دانش سازمان شامل انواع دانش فراورده ای، دانش فرایندی، دانش رقابتی، دانش تکنیکی و… می باشد. فرایند اکتساب دانش ( برداشت) فرایند برداشت یا اکتساب دانش برای پاسخگویی به نیاز های فعلی و قابل پیش بینی آینده و تحقق اثر بخشی هدف ها ضروری است . دانش را می توان از طریق مکانیزم های مختلفی کسب کرد. به منظور شناسایی مکانیزم اکتساب دانش می توان آن را در دو طبقه قرار داد: منبع درون سازمان و منبع بیرون سازمان. منبع درونی اکتساب دانش، ذهن کارکنان یا پایگاه داده های سازمان که به شکل اطلاعات کد گذاری شده است می باشد. منبع بیرونی اکتساب دانش،که دانش جدید را وارد سازمان می کند به دو طریق صورت می گیرد: الف) الگو برداری: در این روش سازمان عملیات مالی را از دیدگاه رقبا شناسایی می کند و موفقیت آنها را به عنوان الگوی خود قرار می دهد. بدین منظور وضعیت فعلی خود را با معیار های آنها مقایسه و ارزیابی می کند. شکاف ها و شناسایی و راه حل ها طراحی می شود . دانش جدید به عنوان معیار های موفقیت سازمان مرجع وارد سازمان می شود. ب) همکاری بین سازمانی: در این روش دانش جدید از طریق سهیم سازی و اشاعه تکنولوژی ،جابجایی کارکنان در بین سازمان ها، ارتباط با شرکا و .. … وارد سازمان می شود . (ناظم ، ۱۳۸۶). فرایند پالایش در مقابل فرایند برداشت که اجازه ورود هر دانش را به سازمان می دهد فرایند پالایش قرار دارد . سازمان باید با بهره گرفتن از مکانیزم های منطقی از ورود دانش غیر ضروری جلوگیری کند و فقط دانش مفید و قابل کاربرد اجازه ورود به سازمان را داشته باشد . برای تحقق این هدف تیم مدیریت سازمان می تواند با بهره گرفتن از بصیرت ها، ماموریت ها و هدف های سازمان چار چوبی برای ارزیابی دانش فراهم کند. فرایند سازماندهی در این فرایند، سازمان مجموعه عظیم دانش را بعد از ورود آن به پایگاه دانش، برای کاربرد باید ذخیره و سازماندهی کند .فرایند سازماندهی در هرکجای سازمان ممکن است صورت گیرد که علوی این امکان ها را چنین لیست کرده است: ۱.حافظه سازمانی ۲. افراد ۳. فرهنگ سازمان ۴. روش های یادگیری ، درک، تفکر، احساس، سهیم سازی و انتقال بین اعضای سازمان ۵. فرایند و رویه ها ۶. اکولوژی : محل های فیزیک ۷.بایگانی ها ( دیجیتالی و کاغذی) . اهدف نهایی این مرحله، کمک به اعضای سازمان جهت دسترسی به دانش لازم در فرایند های اخذ تصمیم است. فرایند توزیع دانش ( سهیم سازی یا اشاعه) این فرایند عبارت است از توزیع دانش تا نقاط فعالیت و حتی فراتر ازآن، به بیرون سازمان است . عوامل متعدد از جمله تسهیلات ارتباطی و فرهنگ سازمانی می توانند به این فرایند کمک کنند در مورد تسهیلات ارتباطی، باکمن[۴۶] بیان می کند که یکی از مقاصد اصلی مدیریت دانش تسهیل ارتباطات در تمام قلمرو های سازمان است تا اعضای سازمان با همکاری هم چالشها و فرصت های پنهان را شناسایی کنند . در خصوص اهمیت فرهنگ در دانش سازمانی و اشاعه آن می توان گفت فرهنگ منجر به خلق محیط های هماهنگ ساز سینرژیک می شود . اگر در سازمانی ارزش ها و فرهنگ ها به تشویق یادگیری و دانش سازی بپردازد، تمام کارکرد های سازمان تغییر می کند. (ناظم ، ۱۳۸۶). فرایند کاربرد یا اعمال قدرت دانش از دیدگاه اکثر پژوهشگران از جمله فیفروستن[۴۷] مهمترین فرایند می باشد آنها بیان می کنند که مزیت رقابتی، متعلق به سازمان هایی که بهترین دارائیهای دانش را دارند نیست، بلکه متعلق به سازمانهایی است که به بهترین صورت از دانش خود در عمل استفاده می نمایند . اگر دانش تبدیل به عمل نشود و فعالیت های سازمانی براساس دانش سازمان نباشد همه فعالیت ها و فرایند های مدیریت دانش عقیم و بی اثر است. کاربرد دانش باعث می شود شکاف بین دانستن با عمل کردن از بین برود و حلقه مهم بازخورد، یادگیری باانجام دادن و کاربرد به وجود اید . همچنین فرایند کاربرد دانش، خلق سناریوی یادگیری زمینه ای از کاربرد دانش را ممکن می کند. علی رغم این که یادگیری به این روش بسیار مشکل است اما در خلق دانش بسیار مهم است زیرا مستلزم فرا تحلیل و ارزیابی فرایند هاست و به همین علت اغلب در سازمان ها فراموش شود فیفرستون سه رویکرد را برای کاربرد دانش پیشنهاد می دهد:
-
- ایجاد یک بخش فرعی در سازمان که از راه های منفعل موجود رها باشد و در عین حال نسبت به راه های قدیمی وفادارباشد.
-
- ایجاد فضایی که اعضای سازمان به طور مستمر سنت ها و روال های سازمان را زیر سوال ببرند.
-
- تلاش رهبران سازمان در راستای خلق فرهنگی که کاربرد دانش را تشویق کند. (ناظم ، ۱۳۸۶).
مفاهیم مرتبط با مدیریت دانش فناوری اطلاعات فناوری اطلاعات به عنوان یکی از عوامل تاثیرگذار براستقرار مدیریت دانش می باشد.فرایندهای مدیریت دانش به طور عمده برفناوری اطلاعات مبتنی است که در واقع تسهیل کننده ی فرایند های مدیریت دانش است. مبانی نظری و پژوهش متعددی به اهمیت فناوری اطلاعات اشاره کرده اند از جمله عدلی(۱۳۸۴)، منوریان (۱۳۸۴) ، رادینگ[۴۸] ( ۱۹۹۸) معتقدند که فناوری اطلاعات سرعت بخش و زیر ساخت مدیریت دانش است و فناوری اطلاعات عاملی موثر و مهم بر استقرار مدیریت دانش است . بنابراین فناوری اطلاعات یکی از عوامل مهم و تاثیر گذار بر مدیریت دانش است. فرهنگ سازمانی عامل تاثیر گذار دیگری در استقرار مدیریت دانش، فرهنگ سازمانی است . فرهنگ سازمانی اساس موفقیت مدیریت دانش است. عدلی ( ۱۳۸۴) و حسن زاده (۱۳۸۵) فرهنگ سازمانی را به عنوان زیر ساخت مهم مدیریت دانش مطرح می کنند اما پژوهش های صورت گرفته در این زمینه نشان می دهد که فرهنگ سازمانی موجود مانعی برای استقرار مدیریت دانش در سازمان تلقی می شود. برای اینکه بتوانیم مدیریت دانش را مستقر کنیم نیازمند تحول فرهنگی هستیم و باید فرهنگی بر سازمان حاکم شود که از احتکار دانش اجتناب و فضای توام با صمیمیت و اعتماد خلق کند. نیروی انسانی توانایی نیروی انسانی برای کار در شرایط جدید و بهره گیری از دانش و اطلاعات موجود و انتقال آن عامل تعیین کننده ای در پیاده سازی مدیریت دانش است. عدلی(۱۳۸۰) معتقد است که نیروی انسانی زیر ساخت مهم مدیریت دانش است. پژوهش کانتر و بندورا[۴۹] ( ۲۰۰۴) نشان می دهد که نیروی انسانی توانمند بر فرایند دانش تاثیر گذار است و مهمترین راهکار توانایی سازی نیروی انسانی را مهارت اموزی کارکنان می داند ( نیاز آذری، ۱۳۸۶). انواع مدل های مدیریت دانش مدل های طبقه بندی دانش این مدل ها، دانش را به عنوان عنصری مجزا می پندارند.برای مثال مدل نوناکا وتاکایوچیی[۵۰] بازنمودن مفهومی سطح بالاتر از مدیریت دانش را نشان می دهد و مدیریت دانش را به عنوان فرایند خلق دانش تلقی می کند. براساس این مدل دانش از عناصر عینی و ضمنی تشکیل شده است. دانش ضمنی براساس دانشی غیر لفظی، ذاتی و بیان نشده است . دانش عینی دانش اظهار شده از طریق نوشته ها، طرح ها ، نقاشی هاو نرم افزار ها ی کامپیوتری است . در این مدل فرض شده که دانش ضمنی می تواند از خلال فرایند جامعه نگری به دانش ضمنی فرد دیگری منتقل شده و در فرایند برونی سازی به دانش عینی تبدیل شود. همچنین براساس این مدل دانش عینی می تواند از طریق فرایند درونی سازی به دانش ضمنی تبدیل شود و از طریق ترکیب شدن و انتشار می تواند به دانش عینی دیگر تبدیل شود . البته انتقال دانش بسیار پیچیده تر از ماتریس ساده پیشنهادی نوناکا است و به راحتی قابل تفسیر در پارادایم ها جدید مدیریت دانش نمی باش د. نسخه بهینه این مدل در مدل نوناکا و هدلاند[۵۱] نمایش داده شده است. براسای این مدل چهار سطح مختلف از حاملین یا عامل دانش در سازمان ها وجود دارد،که شامل افراد، گرو ه ها ی کوچک درون سازمان یا بیرون سازمان می با شد . مدل دیگری که در این حوزه مطرح شده ، مدل بویسوت[۵۲] است که براساس این مدل وی دانش سازمان را به دانش تدوین شده ، تدوین نشده ،منتشر شده و منتشر نشده تقسیم کرده است. دانش تدوین شده دانشی است که برای هدف انتقال ایجاد شده نظیر داده ها ی مالی. دانش تدوین نشده، دانشی است که به راحتی قابل انتقال نیست نظیر تجربه. دانش منتشر شده دانشی است که اماده به اشتراک گذاری است. دانش منتشر نشده به آسانی قابل اشتراک گذاری نیست. اگر دانش تدوین شده ومنتشر نشده باشد تنها به عنوان دانشی شخصی تلقی می شود. دانش تدوین شده و منتشر نشده تنها براساس نیاز به دانستن در گرو ه های کوچک قابل انتقال است. تنها دانش تدوین شده و منتشر شده می توانند از طریق مجله ها، کتاب ها و کتابخانه ها قابلی دسترسی باشد. دانش منتشر نشده و تدوین نشده را عقل سلیم می دانند. این نوع دانش براساس نظر بویسوت در فرایند کند و آهسته جامعه پذیری، عادات و شهود ایجاد می شود . شباهت های زیادی بین مدل نوناکا و بویسوت وجود دارد. شاید بتوان جدیدترین مدل در راستای مطرح شده را مدل لاستری[۵۳] دانست . مدل ارائه شده توسط وی بیانگر این است که دانش فردی نقطه آغاز خلق دانش سازمانی است . اطلاعات، ماده خام دانش فردی است که اساس دانش سازمانی را تشکیل می دهد. همان گونه که داونپورت[۵۴] اظهار کرده دانش فردی از ترکیب اطلاعات، تفسیر، ا نعکاس و تجربه در یک موقعیت خاص ظهور می کند. برای خلق دانش سازمانی، دانش فردی باید برونی شود . دانش سازمانی از ترکیب این دو بعد ایجاد می شود . دانش فردی باید به افرادو گرو ه های دیگر منتقل شود تا دانش سازمانی بهبود یابد. انتقال دانش فردی به دانش سازمانی با جامعه پذیری، برونی سازی، درون سازی و ترکیب اتفاق می افتد. این فرایند می تواند از فرد به فرد، از فرد به گروه و یا در درون گرو ه ها اتفاق افتد . دو مورد اخیر می تواند برای انتقال دانش موثرتر باشد. این مدل مفهومی دارای ۶مرحله است:
موضوعات: بدون موضوع
لینک ثابت
|
|
|
|