کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

آذر 1403
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
          1 2
3 4 5 6 7 8 9
10 11 12 13 14 15 16
17 18 19 20 21 22 23
24 25 26 27 28 29 30


 

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کاملکلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

 

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کاملکلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

لطفا صفحه را ببندید

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل



جستجو


آخرین مطالب


 



در ۱۱ شعبان ۱۳۳۶ ق یک ستون نظامی تحت فرماندهی کلنل اورتون از شیراز حرکت کرده و به سرعت به سمت خان زنیان پیشروی کرد. هدف ظاهری این ستون کمک به پاسگاه خان زنیان بودکه تحت محاصره قشقایی‌ها قرار داشت، اما در حقیقت انگلیسی‌ها سعی داشتند با بهره گرفتن از نیروی اندک خود طی یک عملیات سریع ضربانی بر قلب اردوی قشقایی وارد آورند. امید آنها این بود که قشقایی‌ها غافلگیر شوند و انگلیسی‌ها، پیروزی آسانی را همانگونه که در شمال شرق شیراز به دست آورده بودند، کسب کنند. جنگ در جنوب ده شیخ، روستایی در مسیر شیراز – کازرون بین چنار راهدار و خان زنیان ، آغاز شد. اردوی صولت در کناره شرقی رود قر، آقاج و نزدیک دارنگان واقع شده بود. نیروهای انگلییس در پیشروی از ده شیخ به سمت خان زنیان در ۱۳ شعبان ساعت ۷ بامداد با گروهی از قشقایی‌ها بر فراز تپه سنگری درگیر شدند.[۲۶۵]
منابع انگلیسی می‌نویسد که هدف قشقایی‌ها ازاین درگیری این بود که پس از درگیری، در امداد جاده ده شیخ خان زنیان عقب نشینی کرده و نیروهای انگلیسی را به دنبال خود به طرف غرب بکشند و نیروهای اصلی قشقایی از سمت جنوب یعنی خان خویس (خان خبیص) و آق چشمه به سمت شمال پیشروی و جاده را از شرق نیروهای انگلیسی قطع کنند و انگلیسی‌ها کاملاً به محاصره بیفتند.[۲۶۶]
ولی برخلاف حدس و گمان انگلیسی‌ها، هدف نیروهای قشقایی آن بود که راه انگلیسی‌ها را سد کنند. بنابراین سردار عشایر به اردوی خان خبیص که افراد طوایف کشکولی و دره شوری در آنجا مستقر بودند پیغام فرستاد که به هر طریق ممکن جلوی حرکت انگلیسی‌ها را بگیرند. علاوه بر این صولت الدوله صد نفر قراول به سرکردگی اسماعیل خان کلانتر نمدی به بالای آق چشمه فرستاد که با نیروهای انگلیسی درگیر شدند.[۲۶۷]
پایان نامه - مقاله - پروژه
پس از شروع درگیری، نیروهای انگلیسی با هدف تصرف ارتفاعات حرکت کردند و در نتیجه کوه پهن را متصرف شدند و اردوی صولت الدوله که غافلگیر شده بود با توپ و مسلسل گلوله باران شد. غافلگیری اردوی سردار عشایر ضربه مهلکی به قشقایی‌ها وارد آورد. هدف انگلیس‌ها انهدام اردوگاه مرکزی قشقایی بود. تنها پس از تصرف کوه و سرازیر شدن انگلیسی‌ها به دامنه جنوبی ارتفاعات، قشقایی ها به هدف انگلیسی‌ها پی بردند و در این مرحله بود که گروه‌هایی از شجاع‌ترین افراد قشقایی دست به حمله زدند تا جلو پیشروی قشون انگلیس را بگیرند. این گروه ها نیروهای انگلیسی را از جناح‌های مختلف مورد حمله قرار دادند. حملاتی که هر چند تلفات سنگینی برای قشقایی ها در پی داشت اما پیشروی انگلیسی‌ها را متوقف کرد.[۲۶۸]
جیمز مابرلی در توصیف سواران قشقایی می‌نویسد: «اسب های توانمند و چالاکشان از هر نشیب و فرازی می‌گذشتند و عشایر که تا بن و دندان مسلح بودد،دراین نبرد شجاعانه جنگیدند و برای حمله به طرف مقابل یا محاصره آن‌ها، از هیچ فرصت فروگذار نکردند.[۲۶۹] قشقایی ها توانستند در یکی از این حملات، ماژور بروس، فرمانده عملیات کوه پهن را از میان بردارند ولی در ضمن برخی از شجاع‌ترین افراد نیز را نیز از دست دادند. از جمله آقا خان بیگ دره شوری به همراه برادرش و شمشیر صفی خانلو و مشهدی غریب که خدای کله لو و حمزه بیگ طیبلو.
اینان از سرداران بنام قشقایی و ستون فقرات نیروی جنگی طوایف خود بودند. تعداد مجروحین به حدی بود ک بسیاری از خوانین و کلانتران بزرگ نیز مجروح شده بودند.[۲۷۰] جنگ به مدت ۱۳ ساعت یعنی تا ۷ شب به طول انجامید و قشون انگلیس توانست قسمتی از منطقه سیاخ را اشغال کند. اردوی سردار عشایر به ارتفاع سیاخ پناه بردند. علت پیشروی مجدد انگلیسی‌ها، کم شدن آب در اردوی سردار عشایر بود که آنان مجبور به عقب نشینی شدند و کلیه سنگرهایی را که تا آن ساعت از دشمن گرفته بودند را تخلیه کردند. با این وجود سردار عشایر خود فرماندهی مقاومت را بر عهده گرفت و یا عده کمی در یکی از سنگرها متحصن شد و به جنگ ادامه داد. قریب ۳ ساعت توپخانه دشمن سنگر سردار عشایر را گلوله باران کردند. اما سردار کلیه حملات آنها را دفع کرد و چون قشقائیان، پافشاری پیشوای خود را دیدند، آنها نیز مجدداً حملات سختی کردند تا مواضع از دست رفته را مجدداً باز پس گرفتند و انگلیسی‌ها وادار به عقب نشینی شدند و پاسگاه خان زنیان با اسلحه و مهمات فراوان به دست قشقایی ها محاصره و خلع سلاح شدند و عده‌ای از نیروهای آن اسیر و تعدادی از افسران انگلیسی کشته شدند.
نتیجه ۱۳ ساعت جنگ به شرح ذیل: عده شهدای قشقایی ۹۲ نفر، مجروحین ۱۳۶ نفر و ۴۰۰ رأس اسب کشته و مجروح شدند، خود سردار عشایر، سهراب خان همشیره زاده‌اش، حسین خان دره شوری، ابوالفتح خان کشکوی، مسیح خان فارسیمدان، عبدالحسین خان بهارلو و یک عده از نوکرهای شخصی سردار عشایر جز مجروحین بودند. اما عده مقتولین انگلستان ۸۰۰ نفر و ۱۳۰۰ نفر مجروح و درگیر ودار جنگ، انگلیسی‌‌ها شب هنگامه طی شکستی سخت ۲۰۰ قبضه تفنگ و ۲ عراده توپ خود را آتش زده و فرار کردند.[۲۷۱] اما ۱۵ روز بعد از اطراف و اکناف فارس، نیروهای تازه نفس مجاهدین ایلات و عشایر به میدان جنگ روی آوردند و عده مجاهیدن به ۶۰۰۰ نفر رسید. همین که سردار عشایر عده حاضر را برای جنگ و محاصره شیراز کافی دید، نامه‌ای به ناصر دیوان نوشت که باید شیراز را محاصره کنیم و از ناصر دیوان خواست که با تفنگچیان خود به مسجد بردی (۲ فرسنگی شمال غربی شیراز) بروند و به کشکولی‌ها و دره شوری‌ها هم دستور داد که چنار راهدار را تصرف کنند و به کازرونی ها کمک کنند و به تدریج به شیراز نزدیک شوند. ناصر دیوان فراشباشی، محمد خان و جعفرخان را با عده‌ای به مسجد بردی روانه کرد و کشکولیان و دره شوری‌ها به چنار راهدار وارد و پس از شکست دادن قشون هندی، خود را به کشن رسانیدند و باغهای اطراف آنجا را تصرف کردند. سردار عشایر خود با سه هزار سوار تازه نفس به کمک مجاهدین می‌شتابد و باغ عفیف‌آباد و باغ محمدیه به دست مجاهدین می‌افتد. در ۲۹ شعبان آب شهر توسط قشقایی‌ها قطع و محاصره تکمیل می‌شود و دشمن با دادن تلفات بسیار، شکست فاحش خورده به داخل شهر پناه می‌‌برند و پاسگاه‌ها یکی پس از دیگری سقوط کرده و قدرت تهاجمی دشمن کاملاً سلب می‌شود. اما انگلیسی‌ها برای نجات خود و ضربه زدن به قشقایی‌ها که در احمد آباد و کشن بودند حمله نهایی خود را آغاز می‌کنند و پس از اشغال مواضعی، عقب نشینی می‌کنند که در هنگام عقب نشینی، قشقایی‌ها موفق می‌شوند ضربات مهلکی بر آنها وارد سازند که انگلیسی‌ها مجدداً به داخل شهر پناه می‌برند.[۲۷۲]
در سوی دیگر اردوی قشقایی خود را برای حمله نهایی آماده می‌کرد. صولت الدوله قصد داشت با قطع راه‌های کمک رسانی به شهر از طریق محاصره شهر، همزمان با بروز یک شورش داخلی در شهر با حمله‌آی سراسری آخرین ضربه را بر انگلیسی‌ها وارد و آنها را از کشور خارج کند. وخامت اوضاع، انگلیسی‌ها و فرمانفرما را به فکر چاره‌جویی انداخت.[۲۷۳] و تقاضای مذاکره صلح نمودند و منتصر الملک (داماد حبیب الله خان قوام الملک) را برای مذاکره صلح نزد سردار عشایر فرستادند.[۲۷۴]
فرمانفرما از سوی دیگر تلگرافهایی به تهران مخابره و درخواست کمک و رهنمود از حکومت مرکزی نمود. وی انتظار داشت دولت صریحاً با صولت الدوله مخالفت کند ولی در مقابل حکومت مرکزی جواب مبهمی به او داد و چون جوابیه مورد نظر از حکومت مرکزی نرسید، فرمانفرما کوشید از طرق دیگر دولت را به صدور حکمی مبنی بر جلوگیری از حمله صولت الدوله به شهر وادار سازد.[۲۷۵] صولت الدوله نیز با آنکه می‌دانست در تهران دولتی وجود ندارد، اگر قدرتی در پایتخت بود، انگلیس بهانه نداشت که جنوب ایران را تصرف کند، طی مخابره تلگرافهایی به شاه و رئیس الوزراء، کسب تکلیف می‌کند و از رئیس الوزرا می‌خواهد که یا از سفارت تقاضا فرمایند یا آنکه اجازه به خود ملت داده شود که قهراً آنها را خارج و مملکت را نجات دهند. متن نامه صولت الدوله به شاه (احمدشاه) چنین است: «خاک پای مهر اعتلای اقدس همایونی ارواحنا فداه، چندی قبل تجاوزات قشون غیر رسمی جنوب و تظلمات اهالی ستمدیده فارس را به عرض خاک پای مبارک رسانیده و استدعای عاجزانه ملت را در توجهات کامله به حال عموم نموده تاکنون تکلیفی از ساحت مقدس به جهت خانه زاد و ملت فارس مقرر نشده تعدیات و تجاوزات این قشون غیر رسمی طوری مردم را به هیجان آورده که امکان هیچ قسم جلوگیری نیست، فعلاً هم تمام عده آنها در منازل شهر آنها که سنگربندی نموده و نشسته‌اند، محصور هستند و چون خود را محصور دیده بنای فشار و اذیت اهالی شهر گذاشته‌اند، مستدی چنان است که رجعت این قشون متعدی بیگانه را که طاقت ملت را به طاق رسانیده‌اند از سفارت تقاضا فرمایند یا آنکه اجازه به خود ملت مرحمت شود که قهراً آنها را به خارج، خود و مملکت را نجات دهند. منتظر امر اقدس ملوکانه است.»[۲۷۶] ۱۶ رمضان خانه زاد اسماعیل قشقایی
جواب تلگراف از طرف احمد شاه داده نشد و صولت الدوله در صدد مخابره تلگراف به نجفقلی خان بختیاری صمصام السلطنه بود که نمایندگان فرمانفرما یعنی منتصر الملک و ضرغام الشریعه به ملاقات او آمدند و می‌خواستند به لطایف الحیل او را از ادامه جنگ بازدارند و با انگلیسی‌ها آشتی دهند، صولت الدوله آنها رادر چادر خود پذیرفت و منتصرالملک گفت: «از اطرف حضرت والا فرمانفرما آمده‌ام تا با شما در خصوص اصلاح و ترک مخاصمه با انگلیسی‌ها مذاکره کنم آیا حاضر هستید یا خیر؟
صولت الدوله پاسخ می‌دهد: «اولاٌ من بنا به امر دولت متبوعه خود برای جنگ با اجنبیان متعدی آمده‌ام، علت هم این بوده که آنها قدم به سرزمین ایران گذاشته و فارس را تحت نفوذ رسمی خود آورده‌اند قشون تشکیل داده‌اند و به وطن من تجاوز و هموطنانم را توهین کرده‌اند، ثانیاً از امر دولت گذشته من مسلمان و دارای مذهب شیعه و تابع اوامر و نواهی مجتهدین عصر هستم و مجتهدین عموماً حجت الاسلام آقای سید عبدالحسین لاری خصوصاً امر به جهاد با انگلیسیان داده‌اند و ناچارم امر آنها را اطاعت کنم. معذلک باید دید پیشنها صلح شما از چه قرا راست؟
منتصر الملک چون این کلمات را شنید تلگرافی را که از طرف رئیس الوزراء صمصام بختیاری به سردار عشایر مخابره شده بود، به صولت الدوله داد که چنین بود: «حتی المقدور از اغتشاشات جلوگیری کنید و بهانه به دست اجانب ندهید.»
پس از قرائت تلگراف، منتصرالملک به سردار عشایر می‌گوید:«انگلیسی‌ها عجالتاً مبلغ یکصد هزار تومان به شما می‌پردازند و امنیت راه را از حدود اصفهان تا بوشهر به عهده شما می‌گذارند به علاوه دو هزار قبضه تفنگ و چهارده عراده توپ بزرگ هم برای انتظامات به شما می‌دهند اگر این پیشنهاد را قبول دارید بفرمائید تا به حضرت اقدس خبر دهیم.»
صولت الدوله جواب می‌دهد: «از قول من به حضرت والا عرض کنید من حاضر هستم که از ریاست ایل قشقایی که هم به منزله فرزندان من هستند صرفنظر کنم به علاوه مبلغ دویست هزار تومان هم نقداً تقدیم کنم مشروط بر اینکه انگلیسی‌ها به کلی از ایران خارج شوند و یگانه درخواست من همین است و اگر بزودی پلیس جنوب را منحل نکنند و از فارس خارج نشوند مجبورم با آنها بجنگم و تا جان در بدن دارم دست از ستیز نکشم- اما چه خوب بود مطالبی را که زبانی گفتند حضرت والا مرقوم می‌داشتند که لااقل در دست من سندی باشد.»
منتصر الملک بدون اینکه نتیجه‌ای عایدش شود به شیراز برگشت و صولت الدوله تلگرافی بدین مضمون به رئیس الوزراء مخابره کرد: «مقام منیع حضرت اشرف اعظم ریاست وزراء دامت شوکته. تلگراف مبارک زیارت، جناب مستطاب اجل آقای قوام الملک هم تلگراف مبارک را توسط جناب مستطاب آقای منتصرالملک ارسال داشته‌اند- آنکه امر شده است حتی الامکان جلوگیری از شورش عمومی نماید وقایع را سابقاً عرض نموده اگر چه مأیوسم که رسیده باشد و رسیدن این عریضه را امیدی نیست ولی باز ناچار به عرض است،در نهایت که این قشون در فارس فعال مایشاء و آنچه توانسته‌اند به هر جای فارس صدمه ناموسی، جانی و مالی رسانیده‌اند و چیزی که جلوگیری چاکران و عموم ملت بوده همان بی‌اطلاعی از مشی دولت متبوعه خود تا موقعی که از طرف دولت علیه اخطار شد که این قشون رسمیت ندارد، بر شدت تعدیشان افزود، یک تیره از ایل دره شوری وارد حوالی خان زنیان شده چند نفر می‌روند برای معامله آنها را در کاروانسرا توقیف، خبر می‌دهند اردو از شهر با توپخانه می‌رسد – بغتتاً اصراف آن احشام را گرفته و لازمه بی‌قانونی و وحشی‌گری و غارت را می‌نمایند. فدوی هم از طرف ایالت جلیله حکم شد بدون تأمل از فیروزآباد حرکت کرده به ۵ فرسنگی شهر رسیدم با ایالت جلیله در مذاکره بودیم که بی‌خبر پیش از صبح با تمام اردو توپخانه کشیدند برای منزل فدوی که شرح آن البته به عرض اولیای امور رسیده است. این دو فقره اقدام از طرف حضرات شده است از این طرف تاکنون مبادرتی نشده است این قشون و این هیجان منحصر به قشقایی نیست، تمام ملت فارس به هیجان و حرکت آمده جان به لب و کارد به استخوان رسیده برای اطاعت امر دولت و حفظ وطن و ناموس حاضر شده‌آند. جلوگیری از قوه فدوی و امثال فدوی غیر میسور نقداً به چیزی که توانسته موفق شده‌ام اگر از آن طرف حرکتی نشود اقدامی ننماید تا شرح حال عموم را به هیئت دولت عرض نماید که از خاکپای ملوکانه تکلیف قطعی این ملت شاه پرست را معین و حکم فرمایند عرض و استدعال عموم اولاً این است که در صورتی که دولت متبوعه ما بی‌طرف است باید از دولتی که دعوی دوستی قدیمه می‌نمایدملاحظات حفظ بی‌طرفی کاملاً منظور شود از آن طرف همه ایالت جلیله و چاکران دولت به امر دولت در آسایش قونسولخانه و بانک بکوشند و اگر غیر از این باشد چگونه امکان اطمینان برای فردی از افراد خواهد بود که در مقابل این قشون مطمئناً هر کس متفرق و به شغل رعیتی خود باشند به علاوه از ورود این قشون گرفتار بلاهای مسریه و قحطی فوق الطاقه و هتک ناموس و جان ومال شده‌ایم چنانچه مصلحت دولت در اخراج آنها نباشد رعیت را حق چون و چرایی نیست صلاح مملکت خویش خسروان دانند. ولی عموم را اطمینانی که در این مملکت یک روز توقف نمایند نیست خصوص این چاکر دولت نقطه‌ای را معین فرمایند که فوراً حرکت نماید تا معلوم شود درجه اطاعت تا چه پایه خواهد بود – استدعا می کند جواب قطعی با نشانی هر قدر زودتر مرحمت شود که با این اجتماع و ازدحام فوق تصور می‌ترسد رشته از کف بیرون رود.»[۲۷۷]
۲۲ شعبان ، فدوی اسماعیل قشقایی
همزمان با محاصره شهر توسط قشقایی‌ها، فعالیت در داخل شهر به نفع صولت‌الدوله بوده، شکست متوالی پلیس جنوب و محصور شدن آنها در داخل شهر، تظاهرات ضد انگلیسی توسط روحانیون و دموکراتها را در پی داشت که مدت ۳ روز تظاهرات ضد انگلیسی در شهر ادامه داشت و ازاهالی شیراز خواسته شد که به طرفدارای از صولت الدوله قیام کنند. سند مشروعیت قیام صولت الدوله نیز، فتوای سید عبدالحسین لاری بود. دراین تظاهرات اعلامیه‌های صولت الدوله به در و دیوار چسبانده می‌شد. متن یکی از این اعلامیه‌ها چنین بود: «پلیس جنوب که منسوب به انگلیسی‌ها ست نسبت به هموطنان شما هتک حرمت علنی کرده‌اند. من که خود را خادم این آب و خاک می‌دانم مصمم شده‌ام که قشون اجنبی را از خاک وطن اخراج کنم.»[۲۷۸]
مردم فرمانفرما را تحت فشار قرار داده بودند تا به صولت الدوله بپیوندد اما او می‌گفت دولت در این رابطه حکمی صادر نکرده است ولی در عمل از انگلیسی‌ها و پلیس جنوب حمایت می‌کرد و عمل او هم دور از انتظار نبود. او از جانب انگلیسی‌ها و برای حمایت از پلیس جنوب و سلطه انگلستان بر جنوب ایران حاکم شده بود. فرمانفرما قدرت صولت الدوله را تا جایی که قدرت سرپرستی سایکس را تهدید و تعدیل کند قبول داشت، اما هیچ گاه موافق نبود تا صولت الدوله بر انگلیسی‌ها غلبه کند و به چهره‌ای ضد استعماری و ملی تبدیل شود چون در این صورت فرمانفرما با رقیبی جدی در فارس مواجه می‌شد و می‌بایست قدرت را به او واگذار کند در تمام مدتی که نیروهای قشقایی، شیراز رادر محاصره خودداشتند و با انگلیسی‌ها در گیر بودند، فرمانفرما دیپلماسی مرموزانه‌ و پیچیده‌ای در پیش گرفته بود و یکی از ترفندها و اقدامات وی علیه صولت الدوله در هنگام محاصره شیراز این بود که به پیشنهاد او در طول شب ۱۸ ژوئن / ۵ رمضان واحدهایی از نیروهای انگلیسی و پلیس جنوب نقاط حساس شهر نظیر شاهچراغ، مسجد نو، مدرسه خان و دروازه کازرون و سنگرهای آن را تحت تصرف خود درآوردند، عده‌ای از سران اصلی دموکراتها دستگیر و برخی از روحانیون نیز تهدید و از خروج از خانه و رفتن به مسجد منع شدند.[۲۷۹] در سوی دیگر انگلیسی‌ها برای بی‌خبری کامل مردم سانسور شدیدی را اعمال کرده و تمامی روزنامه‌های دموکرات و ملی بسته شده و تنها روزنامه شهر منحصر به روزنامه فارس ارگان رسمی پلیس جنوب شد.[۲۸۰] با توجه به چنین شرایطی که انگلیسی‌ها در تنگنا قرا رگرفته بودند، کابینه صمصام السلطنه که مواضع آشکار ضد انگلیسی داشت سقوط کرد و با تلاش انگلیسی‌ها، حسن وثوق الدوله به قدرت رسید.[۲۸۱] در این هنگام زمینه مساعدی برای فرمانفرما والی فارس و قوامک الملک فراهم شد تا آنچه در سر داشتند عملی کنند. لذا آنها بین صولت الدوله و برادرانش سردار احتشام و علی خان سالار حشمت تفرقه ایجاد کردند. فرمانفرما با سردار احتشام وارد گفتگو شد و محمد علی خان کشکولی و قوام الملک نیز به توافقاتی دست یافتند و با علی خان سالار حشمت وارد مذاکره شدند و فرمانفرما بی‌درنگ حکم ایلخانی‌گری ایل قشقایی را برای سردار احتشام و ایل بیگی را برای سالار حشمت فرستاد و قرار شد که ایل قشقایی زیر نظر قوام الملک قرار گیرد.[۲۸۲]
با پیوستن برادران صولت الدوله (سردار احتشام و سالار حشمت) به دشمن، رؤسای بهارلو به همراه سه هزار نفر، قشون صولت را رها کردند و به نیروهای قوام الملک پیوستند.[۲۸۳] در این زمان صولت الدوله بار دیگر حمله خود را آغاز کرد تا ابتکار عمل را به دست گیرد.دراین حمله نیروهای ناصر دیوان کازرونی مقاومت جدی از خودنشان دادند. اختلاف پیش آمده در بین قشقایی‌ها باعث شد تا او با عصبانیت از صولت الدوله جدا شده و عازم کازرون گردد.[۲۸۴]
مابرلی در کتاب عملیات در ایران می‌نویسد: «واسموس که با صولت الدوله مناقشه‌ای داشت نیز اردوی او را ترک کرد.» علت مناقشه این بود که صولت الدوله به واسموس اجازه حضور در اردوگاهش را نمی‌داد زیرا حضور او به دشمن بهانه می‌داد که صولت الدوله را تحریک کرده و اسموس بدانند و بدین گونه کلیه نیروهایی که بر ضد صولت الدوله بسیج شده بودند برای یک یورش قطعی بر او اعلام آمادگی کنند. سرانجام نیروهای صولت الدوله در مقابل نیروهای قوام و پلیس جنوب قرار گرفت.[۲۸۵]
در این حمله ابتدا انگلیسی‌ها شکست خوردند چون نیروهای ایرانی که قرار بود از جناح چپ حمله کنند به موقع وارد عمل نشدند. شاید علت این امر آن بود که آنها خود را به قشقایی‌ها نزدیکتر می‌دانستند و نمی‌خواستند تلفاتی به آنها وارد شود. دراین جنگ صولت الدوله رشادت خارق العاده‌ای از خود نشان داد.[۲۸۶]
سرپرستی سایکس نیز در کتاب خود راجع به تاریخ ایران در جنگ دلاورانه همراهان صولت خبر می‌دهد.[۲۸۷] سرانجام پس از درگیری و زد و خوردهای بسیار میان دو طرف توافق نامه‌ای به شرح زیر حاصل شد:

 

    1. سردار احتشام موقتاً ایلخان باشد ولی عشایری که در خدمت سردار عشایر هستند نزد او باقی بمانند.

 

    1. کلیه اموال شخصی سردار عشایر که فعلاً‌در تصرف انگلیسی ها و سردار احتشام است مسترد شود.

 

    1. سردار عشایر در فیروزآباد مقیم شود و به ییلاق نرود.

 

    1. محمد ناصر خان به عنوان رابط بین والی فارس و پدرش، در شیراز اقامت کند.

 

    1. انگلیسی‌ها توافق کردند تا ۶ ماه پس از عقد قرارداد قوای هندی و انگلیسی را از ایران بیرون ببرند.

 

    1. پلیس جنوب حق ورود به خاک قشقایی را نداشته باشد.

 

    1. چون دولت ایران، افسران انگلیسی را استخدام کرده بود، سردار عشایر با توقف آنها مخالفت نکند.[۲۸۸]

 

با انعقاد قرارداد صولت الدوله که در فیروزآباد مستقر شده بود از دخالت در امور سیاسی ایل منع و سردار احتشام به عنوان ایلخان رسمی قشقایی شناخته شد. در پی این تحولات سایر نیروهای مخالف نیز مسائل خود را با انگلیسی‌ها حل و فصل کردند. درداخل ایل قشقایی کشمکش تا مدتها بعد ادامه داشت. موضع پلیس جنوب که در واقع از تشکیل و فعالیت‌هایش در فارس می‌توان به عنوان علت اصلی بروز تمام این درگیری‌ها یاد کرد در این زمان چنان ابعاد پیچیده‌ای یافته بود که حتی در طول زمامداری دولت حسن وثوق الدوله و طرح قرارداد ۱۹۱۹ م نیز به عنوان مسئله‌ای لاینحل باقی ماند.

۲ – ۳ حیات سیاسی اجتماعی صولت الدوله در دوره پهلوی

 

۲ – ۳ – ۱ صولت الدوله و رضاخان (سردار سپه)

ایرانیان وطن دوست و جوانان ترقی خواه ایرانی، که از بستر سنگین اعصار و قرون، از خواب پریشان چندین صد ساله بیدار شده بودند، عدالت می‌جستند، آزادی می‌طلبیدند، سرودی دلکش در ستایش تمدن و تجدد سر داده بودند ودراین اندیشه بودند که میهن خود را نوسازی کنند و ایران ویران دوره قاجاریان را همراه با نگهبانی از شریعت و دین و بزرگداشت سنت و آئین، با کشورهای پیشرفته اروپایی، همگام گردانند، بدین امید دست به انقلابی زدند که در تاریخ ایران «انقلاب مشروطیت» نام گرفت. انقلاب مشروطیت ایران، مانند دیگر انقلابهای بزرگ، بر ویرانی‌های گذشته بیفزود، تار و پود جامعه راچنان از هم گسست که دیگر تا سالها ترمیم آن امکان‌پذیر نگشت.[۲۸۹]
در چنین هنگامه وحشت زایی، بیداردلان، چشم به دروازه سرنوشت دوخته بودند که چابک سواری از راه برسد و با همتی مردانه و اراده‌ای آهنین و پشتکاری ستایش آفرین، به نوسازی ایران کهن بپردازد. در روز سوم حوت (اسفند) ۱۲۹۹ ش، چنین سوار کار زبردستی - از دیدگاه و نظر ناامیدان آن روزی- از دروازه تقدیر به سوی فلات ایران سرازیر شد. این امید ناامیدان کسی نبود جز رضاخان میرپنج و هنوز ماهی چند به سر نیامده بود که نور امید را در دلهای نومید شدگان، فروزان گردانید. از همان روز بود که گروهی از ایران دوستان تیهو، ولی واقع بین بر آن شدند که به این مرد ظاهراً بلند همت و آهنین اراده و سخت کوش و نستوه مدد رسانند تا در آرمان مقدسی که دارد، پیروزی یابد و ایران را از آن پریشانی و ویرانی و خفت و خاری و درماندگی که از دیرباز بدانها گرفتار آمده بود برهاند و به بازسازی ویرانه‌ها، همت گمارد. بدین اندیشه و امید بود که عده‌ای از رادمردان اهل یقین و سالار سیاست و تقوا و دین، از جمله سید حسن مدرس، مردانه به پشتیبانی سردار سپه شتافتند.
از سوی دیگر سیاست پیشگانی روشن بین، نوسنه و پرکار همچون عبدالحسین تیمورتاش، فیروز میرزا نصرت الدوله، جعفر قلی خان سردار اسعد، عبدالحسین دیبا، «وکیل الملک»، حسین دادگر «عدل الملک» ، محمد ولی خان اسدی، ابوالحسن پرنیا «معاضد السلطنه» و جمعی دیگر از این دست رجال نامدار دوره قاجاریه مانند مشیرالدوله، مؤتمن المک، مستوفی الممالک، مصدق السلطنه، مستشار الدوله، ذکاء الملک فروغی، حاج مخبر السلطنه هدایت، حاج محتشم السلطنه اسفندیاری و دیگران به یاری سردار سپه برخاستند و تنی چند از خوانین و رؤسای ایلات و عشایر نظایر بهار الملک قراگزلو، اعتماد الدوله قراگزلو، امیر شوکت الملک علم، قوام الملک شیرازی، صولت الدوله قشقایی و بسیاری دیگر از این رده را به دنبال خود کشیدند.
از سران قشون هم همه و بدون استثناء و همچنین بسیاری از رجال بزرگ دین و دولت، در کمال جوانمردی، پاکدلی، یکرنگی و در بعضی از مواقع با از خودگذشتگی، فداکاری و ایثار یه پا خواستند و صمیمانه به سردار سپه کمک کردند تا توانست به تخت سلطنت بنشیند و در مسند پادشاهی با نام رضا شاه پهلوی یک فصل از تاریخ ایران را به خود اختصاص دهد.[۲۹۰]
ایل قشقایی و در رأس آن صولت الدوله در آغاز قدرت گیری رضاخان، با او همراه شدند تا ببینند آیا امکان توافق با او وجوددارد یا نه. البته قشقایی‌ها و صولت الدوله انگیزه‌های دیگری جهت همراهی و استقبال از قدرت یابی رضاخان داشتند که از جمله آن می‌توان به کینه آنها نسبت به بختیاری‌ها که از دوره مشروطه تا این زمان در حاکمیت دست داشتند اشاره کرد که امید داشتند با همراهی و کمک رضاخان علاوه بر کنار زدن قاجاریه، آنها (بختیاری‌ها) نیز از حاکمیت کنار گذاشته شوند.
اسماعیل خان قشقایی (صولت الدوله) در زمان وزارت جنگ رضاخان، از او حمایت کرد. پس از آن نیز از طرح «جمهوری» رضاخان، جانبداری کرد و سپس همراه با او در تغییر سلطنت قاجاریه و انتقال آن به پهلوی، ابراز موافقت کرد.[۲۹۱]
از دیگر انگیزه‌ها و دلایل همراهی صولت الدوله با رضاخان و استقبال از قدرت یابی او، نفرت او نسبت به بریتانیا و علاقه او به سیاست ناسیونالیستی رضاخان و شخصیت آن (رضاخان) به عنوان قهرمان استقلال ایران می‌تواند باشد.[۲۹۲] صولت الدوله وطن پرستی و ملی گرایی رضاخان را می‌ستود[۲۹۳] و ظاهراً به شدت به دوستی با رضاخان و تقسیم قدرت دل بسته بود و مسئله جمهوری یا سلطنت، اهمیت چندانی برای او نداشت. از قراین چنین پیداست که انگلیسی‌ها نیز از این دوستی، نگران شده بودند. به همین دلیل نیز شرکت نفت ایران و انگلیس در سال ۱۹۲۱ م امتیازاتی به ۵ خان قشقایی از طایفه کشکولی داد اما اسماعیل خان، این توافق نامه را باطل اعلام کرد و با حمایت رضاخان، موافقتنامه‌ای بین خود و آن شرکت به عمل آورد که نتیجه‌ای برای انگلیسی‌ها در برنداشت.[۲۹۴]
از مرگ ناصرالدین شاه تا روی کارآمدن رضا شاه، دولت مقتدری در ایران روی کار نیامد ضعف دولت مرکزی با افزایش قدرت ایلخان قشقایی رابطه مستقیم داشت که صولت الدوله طی سالهای ۱۲۷۷ تا ۱۳۱۲ در عرصه داخلی و بین‌المللی کاملاً درخشید.
تا زمانی که حکام قاجار از اقتدار بالایی برخوردار بودند، رؤسای قشقایی احساس نزدیکی بیشتری به آنها داشتند، اما دائماً در وضعیت انتظار و استفاده از شرایط بحرانی به سر می‌بردند و هنگامی که سلسله قاجار در سراشیبی سقوط قرار گرفت، سران قشقایی احساس خطر کردند و به رویارویی با دولت و استقبال از رضاخان پرداختند که رهبری این رویارویی و استقبال با اسماعیل خان صولت الدوله بود.
صولت الدوله از شم سیاسی بسیار بالایی برخوردار بود و به خصوص در این دوره زمانی که دولت مرکزی در ضعف کامل به سر می‌برد و ایران عرصه رقابت آلمان، روسیه و انگلستان شده بود و ایل بختیاری به دولت مسلط شده بود، توانست با گرایشات سیاسی خود از مخالفت با بریتانیا تا مخالفت با بختیاری ها و طرفداری از انقلاب مشروطه و طرفداری و استقبال از رضا شاه، در عرصه ملی قدرتی دست و پا کند و از حمایت تمامی ایلات جنوب، علمای مذهبی، تجار و طرفداران انقلاب مشروطه برخوردار گردد و توانایی این را داشته باشد که طیف وسیعی از نیروها را در خدمت منافع خود به کار گیرد. با چنین اقداماتی صولت الدوله، توانست فارس را به صورت یکپارچه علیه استبداد قاجار و استعمار بریتانیا بسیج کند یعنی مخالفت صولت الدوله با حکومت قاجار می‌تواند دلیل دیگری در استقبال او از رضاخان باشد.
صولت الدوله جزء اولین کسانی بود که در مقام نزدیکی و دوستی با سردار سپه برآمد و شواهد و روایت‌های بسیاری در خصوص دوستی و رابطه دو جانبه آنها وجود دارد از جمله آنها جریان پناهنده شدن سید ابراهیم ضیاء شیرازی معروف به ضیاء الواعظین[۲۹۵] ، نزد صولت الدوله قشقایی می‌باشد.
تحریک ضیاء الواعظین از سوی رضاخان به نوشتن مقالات علیه احمدشاه و نسبت های بد به او و پناهنده شدن ضیاء الواعظین نزد صولت الدوله قشقایی بیانگر این مطلب است که صولت الدوله در ابتدا موافق قدرت یابی رضاخان بوده[۲۹۶]. همچنین سلیمان بهبودی در خاطرات خود می‌نویسد: «… سردار سپه به مرور و به تدریج با رؤسای عشایر رابطه برقرار کردند و در ضلع جنوب غربی باغ، عمارت کوچک کاملی ساخته بود برای مهمانان، از قبیل صولت الدوله قشقایی و امیر مخصوص کلهر و غضنفرالسلطنه که به مرور می‌آمدند و می‌رفتند…»[۲۹۷]
«… یکی از این دفعات، صولت الدوله از شیراز به تهران آمد، نزدیک ظهر بود که تشریف آوردند، در برخورد اول، ابتدا زمین را بوسید بعد پای حضرت اشرف سردار سپه را، … پس از مدتی مذاکره و خوش و بش مرخص شد…»[۲۹۸]
رؤسای ایلات غالباً به شخص سردار سپه با نظر احترام و بیم می‌نگریستند. حتی سردار سپه اسکورت مخصصوی مرکب از نفرات کلیه ایلات و قبایل مختلف ایران برای خود ترتیب داده بود. اما سردار سپه به کلیه سران ایلات با یک نظر نمی‌نگریست یعنی به برخی از آنها کمتر و برخی بیشتر احترام می‌گذاشت و برخی را اصلاً در خورد اعتنا نمی‌دانست.
در میان کلیه رؤسای ایلات، صولت الدوله قشقایی در نظر او احترامی خاص داشته به طوری که حتی بین آن دو چنانکه معروف است رمز تلگرافی محرمانه‌ای برقرار بوده که این موضوع حتی باعث رشک رؤسای ایلات دیگر نیز می‌شده.[۲۹۹] البته تفاوتی که رضاخان بین صولت الدوله با سایر رؤسای ایلات قائل بوده و احترامی که نسبت به او دشاته می‌تواند ناشی از قدرت بالای نظامی صولت الدوله باشد که در جریان استقبال رضاخان از احمدشاه که از سفر اروپا، از راه بوشهر و شیراز عازم تهران بود صورت گرفت که صولت الدوله نیز در این مراسم حضور داشت و رضاخان از همان زمان به قدرت صولت الدوله پی برده بود.[۳۰۰]

۲ – ۳ – ۲ صولت و رضا شاه

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
[یکشنبه 1400-08-02] [ 12:15:00 ب.ظ ]




- انجام سایر وظایفی که برای واگذاری سهام و خصوصی‌سازی در چارچوب برنامه‌های پنج ساله توسعه به عهده سازمان محول می‌گردد.
پایان نامه - مقاله - پروژه
مکانیزم عملیات اجرایی
سازمان خصوصی‌سازی در مراحل واگذاری سهام شرکت‌های دولتی، با توجه به مقررات فصل سوم قانون برنامه سوم توسعه و فصل اول قانون برنامه چهارم توسعه، دو وظیفه اساسی به عهده دارد:
الف- این سازمان به عنوان شرکتی دولتی در قالب یک شرکت مادر تخصصی تعریف شده است و به وظایف این گونه شرکت‌ها مطابق با مجموعه قوانین عمل می کند.
ب- شرکت‌های مادر تخصصی به استناد ماده (۱۵) قانون برنامه سوم توسعه مورد تنفیذ در ماده (۹) قانون برنامه چهارم، پس از تأیید و تصویب اسامی شرکت‌های قابل فروش آنها توسط هیأت عالی واگذاری و هیات وزیران، باید با یک برنامه زمان‌بندی شده و روش فروش، نسبت به امضای وکالتنامه با سازمان خصوصی‌سازی به منظور تعیین قیمت پایه سهام و طی مراحل فروش سهام اقدام ‌نمایند. به عبارت دیگر سازمان خصوصی‌سازی به عنوان یک نهاد متمرکز و مستقل در برنامه واگذاری سهام شرکت‌های دولتی، عهده‌دار دریافت مدارک و اطلاعات لازم، ارزش‌یابی سهام، اخذ وکالت فروش از شرکت‌های مادر تخصصی، اعلام عمومی فروش در جراید کثیر الانتشار و اقدام در خصوص واگذاری سهام شرکت‌های دولتی و متعلق به دولت است. بر اساس این ساختار اجرایی واگذاری سهام شرکت‌های دولتی حسب مقررات فصل سوم قانون برنامه سوم توسعه مورد تنفیذ در قانون برنامه چهارم به شرح زیر می‌باشد:
- ارتباط شرکتهای دولتی با وزرا به عنوان مجمع عمومی و نمایندگان صاحبان سهام قطع می‌شود و شرکت‌های مادر تخصصی به عنوان مجمع عمومی و صاحبان سهام شرکتهای دولتی ایفای نقش می‌کنند. شرکت‌های مادر تخصصی با توجه به مأموریتی که به آنها واگذار شده است، در بدنه دولت باقی می‌مانند و واگذار نمی‌شوند.
- شرکت‌های دولتی در قالب شرکت‌های مادر تخصصی سازماندهی می‌شوند.
- شرکت مادر تخصصی شرکت‌های دولتی را در صورت لزوم اصلاح ساختار می کند و پیشنهاد تعیین تکلیف را به دبیرخانه هیأت عالی واگذاری ارائه می کند.
- هیأت عالی واگذاری فهرست اسامی شرکت‌های قابل فروش، انحلال و ادغام و برنامه زمان‌بندی و روش فروش آنها را بررسی و تایید می کند و هیأت وزیران فهرست مذکور را بررسی و تصویب می کند.
- شرکت مادر تخصصی به منظور طی مراحل واگذاری به سازمان خصوصی‌سازی وکالت می‌دهد و اوراق و اسناد مالی به همراه اطلاعات لازم را در اختیار قرار می‌دهد.
- سازمان خصوصی‌سازی نسبت به تعیین ارزش پایه سهام مورد واگذاری، تعیین سهام ترجیحی برای واگذاری به کارکنان و اخذ سایر مجوزهای مورد نیاز حسب مورد از هیأت عالی واگذاری اقدام نموده و قیمت پایه سهام را به تصویب هیات عالی واگذاری می‌رساند.
- سازمان خصوصی‌سازی با توجه به وضعیت بازار، آگهی فروش سهام را در جراید منتشر می کند.
- سازمان خصوصی‌سازی در ‌آگهی فروش، میزان سهام ترجیحی و سایر مواردی که در قانون تصریح شده است را تعیین و در خصوص آنها اقدام می کند.
- درآمد حاصل از فروش سهام به تفکیک معادل بیست درصد (۲۰%) به عنوان مالیات بر عملکرد شرکت مادر تخصصی ذیربط یا شرکت‌های تحت پوشش آن (حساب درآمد عمومی کشور)، معادل ده درصد (۱۰%) به عنوان علی‌الحساب سود سهم دولت در شرکت مادر تخصصی ذیربط (حساب درآمد عمومی کشور) و معادل هفتاد درصد (۷۰%) به حساب شرکت مادر تخصصی ذیربط اختصاص می‌یابد.
لازم به ذکر است اقدامات سازمان خصوصی‌سازی مبنی بر واگذاری سهام در زمره مصادیق ماده ۸۸ قانون تنظیم بخشی از مقررات مالی دولت مصوب مجلس شورای اسلامی که اجازه واگذاری فعالیت‌ها و اموال و دارایی‌های دولتی به بخش خصوصی را تجویز نموده است، نمی‌باشد. همچنین تصمیمات دولت مبنی بر واگذاری اموال، دارایی‌ها و سهام متعلق به خود به دستگاه‌های طلبکار موضوع بند (ذ) تبصره (۵) قوانین بودجه سالهای ۱۳۷۹ الی ۱۳۸۳ و مفاد بند (ت) تبصره ۸ قانون بودجه سال ۱۳۸۴ و مفاد بند (د) قانون بودجه سال ۱۳۸۵ بابت رد دیون دولت به دستگاه‌های ذیربط که توسط کمیته مربوط تصمیم‌گیری می‌شود، از مصادیق خصوصی‌سازی نیست و به عملکرد این سازمان مربوط نمی‌باشد.
سازمان مالی گسترش مالکیت واحدهای تولیدی
در سال ۱۳۵۴ سازمان مالی گسترش مالکیت واحدهای تولیدی که در برنامه سوم توسعه اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی جمهوری اسلامی ایران به عنوان سازمان خصوصی‌سازی تعیین شده است، به عنوان یک شرکت دولتی وابسته به وزارت امور اقتصادی و دارایی به موجب تبصره (۴) ماده واحده قانون گسترش مالکیت واحدهای تولیدی تأسیس شد و فعالیت خود را با هدف سهیم کردن کارگران در مالکیت کارخانه‌ها با اعطاء اعتبار و تسهیلات و انجام هرگونه اقداماتی که منجر به گسترش مالکیت واحدهای تولیدی در سطح کشور شود، آغاز کرد.
مهم‌ترین اهداف‌ و وظایف قانونی از سال ۱۳۵۴ تاکنون:
۱) سهیم کردن کارگران و کشاورزان در مالکیت واحدهای تولیدی براساس قانون گسترش مالکیت واحدهای تولیدی مصوب ۱۳۵۴٫
۲) انجام اقدامات اجرایی واگذاری سهام به کارگران و کارکنان واحدهای تولیدی در اجرای تبصره بند سوم تصویب‌نامه شماره ۵۲۸۳/ت/۱۰۹ هـ مورخ ۱۳۷۰/۳/۲۹ هیأت محترم وزیران.
۳) انجام اقدامات اجرایی واگذاری سهام به کارگران و کارکنان واحدهای تولیدی در اجرای تبصره ۳ ماده (۶) قانون نحوه واگذاری سهام دولتی و متعلق به دولت به ایثارگران و کارگران مصوب ۱۲/۵/۱۳۷۳ مجلس شورای اسلامی.
۴) در اجرای بند «ج» تبصره ۳۵ قانون بودجه سال ۱۳۷۸ کل کشور، مسئولیت و تصدی دبیرخانه کمیته تبصره ۳۵ از سال ۱۳۷۸ تا۸۰ به عهده سازمان مالی گسترش مالکیت واحدهای تولیدی محول شده است.
۵) به موجب ماده (۱۵) قانون برنامه سوم توسعه، با تغییر اساسنامه سازمان مالی گسترش مالکیت واحدهای تولیدی، نام سازمان به سازمان خصوصی‌سازی تبدیل شده است و هدف و وظایف آن براساس نیازها و ساز و کار برنامه خصوصی‌سازی با مفهوم واگذاری سهام شرکت‌های دولتی و متعلق به دولت تبیین شده است.
۶) به موجب تصویب نامه شماره ۷۲۶۸۳/ت ۳۴۴۸۴ هـ مورخ ۱۷/۱۱/۱۳۸۴ هیات وزیران موضوع طرح توزیع سهام عدالت، سازمان خصوصی‌سازی به عنوان سهامدار دولتی شرکت کارگزاری سهام عدالت تعیین گردیده است و وظیفه دبیرخانه ستاد مرکزی سهام عدالت را هم بر عهده دارد. سازمان خصوصی‌سازی همچنین مسئولیت تعیین و پیشنهاد قیمت سهام عدالت به هیات عالی واگذاری را نیز عهده‌دار است.
اهداف استراتژیک:
توسعه و تعامل سازنده برون سازمانی و درون سازمانی
- تدوین و تغییر قوانین و مقررات
- ارتقا دانش و فرهنگ خصوصی‌سازی در سطوح مختلف جامعه و مدیریت
- توانمندسازی بخش خصوصی و تعاونی
- توانمندسازی و ارتقا کمی ‌و کیفی منابع انسانی، زیرساختی، مالی و روش‌ها
- ارتقا کمی ‌و کیفی خدمات خصوصی‌سازی و توسعه بازار
ساختار سازمانی
فصل سوم
روش‌شناسی تحقیق
۳-۱- روش تحقیق
پژوهش حاضر از نوع روش، توصیفی پیمایشی و از نظر هدف، کاربردی است. پیمایش، روشی در تحقیق اجتماعی است که فراتر از یک تکنیک خاص در گردآوری اطلاعات بکار می‌رود. هر چند معمولاً در آن از پرسش‌نامه استفاده می‌شود، اما فنون دیگری از قبیل مصاحبه ساختارمند، مشاهده و تحلیل محتوا هم بکار می‌روند. تحقیقات کاربردی تحقیقاتی هستند که نظریه‌ها، قانونمندی‌ها، اصول و فنونی که در تحقیقات پایه تدوین می‌شوند را برای حل مسائل اجرایی و واقعی به کار می‌گیرد(خاکی، ۱۳۸۶، ۲۱۲).
۳-۲- جامعه آماری
مجموعه‌ای از افراد، اشیاء و … (واحد) که حداقل در یک صفت مشترک هستند، یک جامعه آماری را تشکیل می‌دهند و معمولا باN نمایش داده می‌شود. (خاکی،۱۳۸۷،۲۵۰). جامعه آماری تحقیق حاضر کارکنان سازمان خصوصی‌سازی می‌باشند که تعداد آنها ۳۶۱ نفر است.
۳-۳- روش نمونه‌گیری
از آنجا که جامعه آماری مورد مطالعه کارکنان، سازمان خصوصی‌سازی است و این جامعه همگن می‌باشد،
۳-۴- ابزار جمع‌ آوری اطلاعات
از پرسش‌نامه‌ایی که با توجه به متغیرهای تحقیق و عملیاتی نمودن آنها تنظیم شده، برای جمع‌ آوری اطلاعات ازجامعه آماری و به منظور آزمون فرضیه‌های تنظیم شده این تحقیق استفاده شده است. پرسش‌نامه تحقیق متشکل از دو دسته سؤال است. دسته اول که با حروف الفبا کدگذاری شده است، به منظور تعیین و مشخص کردن مشخصات جامعه آماری از لحاظ جنسیت، سن، سطح تحصیلات و سابقه خدمت و دسته دوم به منظور آزمون فرضیه‌های تحقیق حاضر و در دو بخش تنظیم شد است.
بخش اول شامل سؤالات توانمندسازی است که در قالب مقیاس پنج گزینه‌ای لیکرت مورد استفاده قرار گرفته است. این قسمت از پرسش‌نامه دارای۲۰سئوال است و قسمت بعدی پرسش‌نامه که سوالات مربوط به انگیزش است، دارای ۹ گویه می‌باشد.
پرسش‌نامه انگیزش:
جهت سنجش انگیزش کاری کارکنان از پرسش‌نامه‌ای که بر مبنای تئوری انتظار وروم تهیه و به وسیله پورتر ولالر توسعه داده شده، استفاده شده است. این پرسش‌نامه حاوی ۹ سؤال است که به سنجش انگیزش از طریق ابعاد سه‌گانه آن اعم از جدابیتها- عاملیتها و انتظارات می ­پردازد. سؤالات پرسش‌نامه به صورت مقیاس پنج درجه­ای به شیوه لیکرت بر روی یک پیوستار؛ کاملاً موافق، موافق، نظری ندارم، مخالفم و کاملاً مخالفم تهیه شده است. طریقه نمره‌گذاری سئوالات نیز از ۱ تا ۵ است.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 12:15:00 ب.ظ ]




  • شراکت: رهبری مدیریت منابع انسانی برنامه شراکت با ذینفعان درون یا بیرون سازمان را تدوین یا اجرا کرده است.

 

  • اقدام اخلاقی: سازمان اصول اخلاقی تعریف شده­ای را تدوین کرده است که جزء لاینفک فرهنگ سازمان هستند و به طور کاملا آشکار در رفتار روزانه سازمان قابل رویت است.

 

    • خدمات: رهبری مدیریت منابع انسانی برنامه مشخصی برای کمک به ذینفعان درون سازمان برای تامین اهداف کسب و کارش تدوین کرده است.

پایان نامه - مقاله - پروژه

 

  • چشم انداز: سازمان روندهای داخلی و یا بیرونی که بر سازمان تاثیر خواهند داشت را پیش ­بینی و به طور آینده­نگرانه در برابر آنها واکنش نشان داده است.

 

  • تعالی کلی: جایزه تعالی به سازمان­هایی اعطاء می­ شود که ابتکار عمل­های مدیریت منابع انسانی­شان استانداردهای لازم برای حداقل ۶ از حوزه جوایز را تامین کنند(قلیچ­لی،۱۳۸۶، ۱۸۶).

 

۹- مدل بلوغ قابلیت منابع انسانی(پی. سی. ام. ام[۵۰])
این مدل اولین بار در سال ۱۹۹۵ منتشر شد و به طور موفقیت­آمیزی برنامه ­های بهبود منابع انسانی را در شرکت­هایی چون بوئینگ، اریکسون، لاکهید مارتین و نوردیسک هدایت کرد. اگرچه مدل بلوغ قابلیت افراد در آغاز برای کاربرد در سازمان­های دانش محور طراحی شده است، با این وجود با متناسب سازیش می ­تواند تقریبا در هر سازمانی به کاربرده شود.
مدل بلوغ قابلیت افراد (پی. سی. ام. ام) یک مدل تغییر سازمانی است. پی. سی. ام. ام فراهم کننده نقشه­ای برای تحول یک سازمان از طریق بهبود مستمر رویه­های منابع انسانی­اش است. مدل بلوغ قابلیت افراد شامل پنج سطح بلوغ یا مراحل تکاملی است که براساس آنها رویه­ ها و فرایندهای منابع انسانی سازمان تکامل می­یابند. در چنین محیطی، افراد فرصت بیشتری برای توسعه توانایی­های بالقوه­شان پیدا می­ کنند و همچنینی برای همسو کردن عملکردشان با اهداف سازمان بیشتر برانگیخته می­شوند. مدل بلوغ قابلیت افراد، یک مدل فرایند محور است که فرض می­ کند رویه­های منابع انسانی، فرایندهای سازمانی استاندارد هستند که می­توانند به طور مستمر از طریق روش­های بهبود سایر فرایندهای کسب و کار، بهبود یابند. هدف اصلی مدل بلوغ قابلیت افراد، بهبود مستمر قابلیت منابع انسانی است. قابلیت منابع انسانی می ­تواند به عنوان سطح دانش، مهارت ­ها و توانایی­­های فرایندی موجود برای انجام فعالیت­های کسب وکار یک سازمان تعریف شود.
نمودار ۲- ۶ بیست و دو فرایند را در پنج سطح بلوغ قابلیت نشان می­دهد. هر حوزه فرایند مجموعه ­ای از فعالیت­های به هم مرتبط را نشان می­دهد که وقتی به طور جمعی انجام شوند، مجموعه ­ای از اهداف مهم برای افزایش قابلیت منابع انسانی محقق می­شوند. حوزه ­های فرایند در هر سطح بلوغ مشخص شده ­اند(قلیچ­لی،۱۳۸۶، ۱۸۲).
نوآوری مستمر منابع انسانی، همسویی با عملکرد سازمانی، بهبود مستمر قابلیت
سطح ۵
بهینه
منتورینگ، مدیرت قابلیت سازمانی، مدیریت عملکرد کمی، دارایی­ های مبتنی بر شایستگی، گروه ­های کاری توانمند، یکپارچگی شایستگی.
سطح ۴
قابل پیش بینی
سطح ۱
جبران خدمات، آموزش و توسعه، مدیریت عملکرد، محیط کاری، ارتباطات و هماهنگی، تامین نیرو
سطح۲
مقدماتی
فرهنگ مشارکتی، توسعه گروه کاری، رویه­های مبتنی بر شایستگی، توسعه مسیر پیشرفت شغلی، توسعه شایستگی، برنامه­ ریزی نیروی انسانی، تحلیل شایستگی.
سطح ۳
تعریف شده
قابل مدیریت
نمودار۲-۶- حوزه ­های مدل بلوغ قابلیت منابع انسانی(قلیچ­لی،۱۳۸۶، ۱۸۴)
۱۰- مدل تی. ئی. ای. ام[۵۱]
یکی از رویکردهایی که می تواند به اجرای اثربخش برنامه ­های ارزیابی به مدیران کمک کند، رویکرد T.E.A.M است. توسعه برنامه ارزیابی عملکرد از طریق چهار مرحله متمایز زیر انجام می­پذیرد. این چهار مرحله تحت عنوان رویکرد T.E.A.M به کار رفته است (اقتباس از راهنمای ارزیابی عملکرد، اداره منابع انسانی ایالات متحده آمریکا , ۲۰۰۲):
- مرحله فنی (T = Technical Phase )؛
- مرحله بسط و توسعه (E = Extended Phase )؛
- مرحله ارزیابی (A = Appraisal Phase)؛
- مرحله نگهداری (M = Maintenance Phase ).
۱- مرحله فنی: مرحله فنی مستلزم کارکردن با کارکنان به منظور تدوین یک شرح پست روشن، استانداردهای عملکرد شغلی و هدف­های کاری مناسب با ثبت عملکرد کارکنان است .
شرح پست متشکل از آن دسته از وظایف و مسئولیت­های خاص برای شغل خاص در یک واحد سازمانی است. اثربخش بودن شرح پست مستلزم در برداشتن وظایف و مسئولیت­های سرپرستی و نشان دادن میزان زمان مصروفه برای انجام هریک از آنهاست . جنبه سرپرستی شغل بایستی به طور کاملاً روشن تعریف شود. مدیر و کارکنان باید با همدیگر برای حفظ شرح پست فعلی خود کار و واقع بینانه آن را درک کنند. شرح پست فعلی آنان بایستی قابل فهم و واقع بینانه باشد.
گام بعدی تدوین استانداردهای عملکرد شغلی است. استاندارد عملکرد بیانگر شرایطی است که باعث اجرای رضایت­بخش شغل می شود. استانداردهای عملکرد شغلی برای مسئولیت­های یک شغل خاص در شرح شغل تعریف می‌شوند. این استانداردها در قالب واژه­ های دقیق و مختصر که به خوبی کمیت، کیفیت،‌ شیوه عمل و زمان انجام کار را نشان می دهد تعریف می­شوند. به هنگام توصیف نتایج مورد انتظار، از استانداردهای عملکرد استفاده می­کنیم.
در گام بعد، تعیین و بیان هدف­هاست .هر وظیفه ای یک نتیجه بی­همتایی دارد. هر وظیفه ­ای متفاوت از وظایف دیگر است. هدف گذاری در برگیرنده توسعه وظایف و ارتباط آنها با کارکنان است. مدیر و کارکنان باید نسبت به آنچه که باید انجام دهند درک بهتری داشته باشند، فرصت بیشتری برای انجام دادن کارها داشته باشند و ارزیابی بهتری از چگونگی آنچه که آنان انجام داده­اند به عمل آورند. کارکنان باید از نحوه سنجش آگاه باشند و بدانند با چه سطحی از کمیت و کیفیت، زمان و هزینه کار خود را انجام داده اند. این شاخص ­ها عملکرد رضایت بخش شغل را نشان می­دهد. هدف­های مؤثر دارای خصوصیات زیر است :
- خاص و قابل اندازه گیری؛
-واقع بینانه و قابل دستیابی؛
-متناسب با اهداف و سیاست­های سازمان؛
-انعطاف پذیر و پاسخگو در برابر تغییر؛
-پیوند داشتن با توسعه؛
-در قالب واژه­ های دقیق و مختصر نوشته شده باشد؛
- مورد بررسی قراردادن پیشرفت کار در زمان­های خاص قبل از اینکه کار به اتمام رسد .
هدف­ها و استانداردهای شغلی باید برای کارکنان روشن باشد و آنان بتواند قبل از اینکه بررسی ارزیابی عملکرد رسماً انجام گیرد به هدفها دست یابند.(بزاز جزایری، ۱۳۸۴)
۲- مرحله بسط و گسترش: این مرحله طولانی­ترین و حساس­ترین مرحله فرایند ارزیابی عملکرد است. موفقیت و اثربخشی برنامه ارزیابی عملکرد به اجرای موفق این مرحله بستگی دارد . مرحله­ ای است که سرپرستان واقعاً کار سرپرستی را انجام می­ دهند. آنها مشاهده و نظارت می­ کنند و باز خورد فراهم می­ کنند و به عملکرد کارکنان جهت می‌دهند. اشتباهی که اکثر سرپرستان مرتکب می­شوند این است که آنها صبر می­ کنند تا پایان دوره ارزیابی فرا رسد سپس ارزشیابی عملکرد کارکنان را انجام دهند. در این حالت آنها تلاش می­ کنند تا رویدادها را به خاطر آورند یا بازسازی کنند. تحقیقات نشان می­دهد که اکثر افراد قادر نیستند حتی بخش کوچکی از رویدادها را حتی بعد از چند ساعت، به خاطر آورند. به هر حال ارزیابی رسمی به مدیرانی نیاز دارد که کار یک کارمند را تا پایان دوره ارزیابی (شش ماهه یا سالیانه) خلاصه کند. نکات مهم را یادداشت کند و آنها را نگه دارد . اشتباه دیگری که مدیران در ارزیابی مرتکب می­شوند این است که روی نکات منفی عملکرد تمرکز می­ کنند . یک سرپرست اثربخش به مشاهده رفتارهای مثبت و تقویت مستمر آن رفتار ها می ­پردازد .
۳- مرحله ارزیابی: چنانچه دوره ارزیابی یکساله است، مدیر بایستی در مورد عملکرد کاری با کارکنانش رسماً سالی یک بار به بحث و گفتگو بنشیند. ارزیابی سالیانه باید در برگیرنده خلاصه ارزیابی­های انجام شده در طول سال باشد که به صورت غیررسمی انجام شده است. تکرار و مداومت این گفتمان با افراد متفاوت است و بستگی به سطح مهارتهای آنان، ‌انواع کارهای انجام شده و محیط کاری دارد. بحث و گفتگو باید در فضایی انجام شود که در آن افراد با آسودگی خاطر به تبادل نظرات و ابراز احساسات در مورد شغل و عملکرد خود بپردازند.
بررسی ارزیابی رسمی بایستی با در نظر گرفتن تمهیدات زیر انجام گیرد :
- قبل از اینکه ارزیابی رسمی انجام گیرد، حداقل دو هفته قبل کارکنان در جریان امر قرار گیرند؛
- تعیین هدف­هایی که مورد انتظار است. این هدف­ها باید دربرگیرنده سیاست کلی سازمان مبنی بر بهبود عملکرد و اثربخشی سازمان باشد .

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 12:14:00 ب.ظ ]




هیچ کاری نیست که هدفی نداشته باشد، در واقع مسیر رسیدن به نتیجه تنها با مشخص بودن هدف آشکار می‌شود. در هر لحظه از زندگی این قانون جاری است: اما هدف برخی کارها، واضح و آشکار است و بعضی غیرمستقیم. هدف چارچوب اثر را مشخص می‌کند. عوامل دیگر را جهت می‌بخشد. موضوع همان اصل واحد و وحدت اصیلی است که در ورای تنوع اشخاص و طرح داستان قرار دارد و آن‌چه را که باید در طول اثر بیاید و آن‌چه را باید حذف شود، معین می‌کند و ممکن است واضح باشد یا مبهم، مهم باشد یا کم اهمیت، درست باشد یا غلط (Burgges, 1972, P 255).
موضوع نباید برجسته‌تر از سایر عوامل باشد و آن را تحت‌الشعاع قرار دهد، بلکه باید عامل یکپارچگی و اتحاد اثر شود و در هر اثر باید تنها یک موضوع وجود داشته باشد (اگری، ۱۳۸۲: ۸).
ارسطو نیز در تعریفی که از تراژدی ارائه می‌دهد، به وحدت موضوع که در طول داستان وجود دارد، اشاره می‌کند و آن‌را از وحدت عمل، وحدت قهرمان و وحدت زمان و مکان متمایز می‌سازد (Edvard, 1998, P273).
موضوع باعث پیش رفتن نمایش می‌شود و بیشتر مبتی بر یکی از عواطف آدمی همچون قهر، عشق، حسد، تنفر و. . . می‌باشد.
۱ـ۹ـ افسانه مضمون (طرح)
ارسطو در فن شعر خود به‌جای طرح (پیرنگ و پلات) واژه مضمون اصلی داستانی یا داستان را به‌کار می‌برد و مهمترین بخش را همین می‌داند و آن را بر پنج اصل دیگر ارجحیت می‌دهد، جایگاه نخست طرح بدان علت است که در نظر ارسطو تراژدی نمایانگر زندگی و اعمال انسان‌هاست. در نتیجه وجود تراژدی بدون بازی امکان‌پذیر نیست، حال آن‌که بدون شخصیت‌پردازی می‌توان تراژدی آفرید. شالوده باید دارای آغاز، میان و پایان باشد و تمام اجزای داستان به پیشبرد کل داستان رهنمون شوند، طوری که اگر جزئی از داستان را جدا کنیم، به کل داستان صدمه وارد شود و این همان اصل وحدت عمل است (مقدادی، ۱۳۷۸: ۵۴).
ارسطو معتقد است که طرح تراژدی باید دارای کشف و دگرگونی باشد، به‌علاوه قهرمان داستان باید به خطایی مرتکب شود که متعاقب آن به معصیتی گرفتار آید، او طرح تراژدی را یک جریان می‌داند که وقایع آن ضرورتاً از شادی به غم منتهی می‌شود و سرانجام با وقوع فاجعه، حس ترس و رحم که باعث تزکیه نفس است، برانگیخته شود.
خانم سیما داد در فرهنگ اصطلاحات ادبی در ذیل واژه واژگونی آورده است که واژگونی در لغت به‌معنی وارونه شدن و ناراستی کار است و در اصطلاح کیفیتی است که معمولاً پیرنگ داستان و نمایش بر آن استوار است و آن تغییر موقعیت و وضعیت داستان از یک حالت به حالت عکس آن است. شخصیتی در داستان ممکن است در خود خصوصیتی کشف کند که قبلاً از آن خبر نداشته. همین آگاهی و وقوف موجب بروز کنش و واکنش‌هایی در وی می‌شود. این کنش و واکنش‌ها نیز به نوبه خود ممکن است موجب تغییر و تحولی در شخصیت داستان شود. واژگونی اغلب درپی کشف یا توأم با آن رخ می‌دهد و معمولاً با مرحله گره‌گشایی در پیرنگ داستان همزمان است.
در نمایشنامه ادیپ شهریار اثر سوفوکل واژگونی موقعیت ادیپ زمانی رخ می‌دهد که او به حقیقت تلخ زندگیش پی می‌برد (او پدرش را بی‌آن‌که بداند می‌کشد و با مادر خود ازدواج می‌کند).
آگاهی از این راز ادیپ را نسبت به حاکم بودن بر سرنوشت خویش و آگاهی خود بی‌اعتقاد می‌کند. از این‌رو به‌شکلی نمادین چشمان خود را کور می‌کند. این اصطلاح را نخستین بار ارسطو ضمن بحث از پیرنگ تراژدی به‌کار برده است (داد، ۱۳۷۸: ۳۲۷).
باکنر تراویک معتقد است که الهام و طالع‌بینی و نیز گروه همسرایان و هنرپیشه‌‌های اصلی همواره در امر کشف و شناخت نقش مهمی داشته‌اند (تراویک، ۱۳۷۳: ۸۶).
ارسطو در ذیل اوصاف افسانه مضمون می‌گوید: در تألیف افسانه‌ای که مضمون تراژدی است، کدام امر را باید وجه نظر قرار داد و از کدام امر باید اجتناب کرد؟ چگونه و به کدام وسیله تراژدی می‌تواند به تأثیری که خاص اوست، دست یابد؟
واجب است تراژدی از وقایعی تقلید کند که موجب برانگیختن ترس و شفقت گردد. واضح است که در تراژدی هرگز نباید نیکان از سعادت به شقاوت بیفتند، زیرا این امر ترس و شفقت را در تماشایی برنمی‌انگیزد. بلکه نفرت و رمیدگی را در وی سبب می‌شود و همچنین نباید بدکاران از شقاوت به سعادت نایل آیند زیرا که این امر نیز از طبیعت و اقتضای تراژدی بعید است (ارسطو، ۱۳۶۹: ۱۳۳). و هیچ‌یک از شروطی را که در تراژدی مطلوب است، تحقق نمی‌بخشد، نه عواطف انسانیت را بیدار می‌کند و نه حس ترس و شفقت را برمی‌انگیزد. همچنین نباید آن‌کس نیز که فرومایه و بدنهاد است، از سعادت به شقاوت دچار آید، چون چنین امری، البته حس انسانیت را برمی‌انگیزد اما دیگر نه حس شفقت را برمی‌انگیزد و نه ترس را؛ زیرا آن‌چه مورد شفقت است، کسی است که دچار شقاوتی شده است، اما مستحق آن بدبختی نبوده است و آن‌چه ترس را برمی‌انگیزد، احوال کسی است که به خود ما شباهت دارد. باقی ماند حال آن قهرمانی که وضع حالش در بین این‌دو وضع است و این حال کسی است که در دوره فضیلت و عدالت نیست، اما افتادنش هم به حضیض شقاوت به سبب بی‌بهره‌گی او از فضیلت و عدالت نیست بلکه به‌جهت خطایی است که مرتکب شده و نیز حال و وضع آن‌گونه اشخاصی است که در بین عامه شهرت و نعمت وافری دارند مثل ادیپوس (ارسطو، ۱۳۶۹: ۱۳۴).
ارسطو معتقد است که ترس و شفقت ممکن است از منظر نمایش حاصل گرد و یا این‌که از ترتیب حوادث پدید آید. آن‌چه از طریق اخیر حاصل شود برتر است و البته کار شاعران تواند بود (ارسطو، ۱۳۶۹: ۱۳۵).
مشیل ویینی در تئاتر و مسائل اساسی آن می‌گوید: «طرح عبارت است از پیوند منطقی وقایع، اگر وقایع خوب ترکیب شده باشد، حتی یک واقعه را بدون آن‌که انسجام کلی از میان برود، نمی‌توان حذف کرد، بدین‌گونه در نمایش هیچ واقعه‌ای وجود ندارد که در آن نقشی نداشته باشد» (ویینی، ۱۳۷۷: ۷۵).
طرح وابستگی موجود میان حوادث داستان را به‌طور عقلانی تنظیم می‌کند؛ بنابراین برای نویسنده می‌تواند، رابطه مهم و ضابطه عمده‌ای جهت انتخاب و مرتب کردن وقایع و در عین حال نظم و ترتیب متشکلی برای خواننده باشد و برای او ساحت و وحدت داستان را فراهم آورد.
مقاله - پروژه
پس طرح تنها ترتیب و توالی وقایع نیست؛ بلکه مجموعه سازمان یافته وقایع است که با رابطه علت و معلولی به هم پیوند خورده و با الگو و نقشه‌ای مرتب شده‌اند (میرصادقی، ۱۳۷۶: ۶۴).
دیوید دیچز طرح داستان را روح تراژدی و رمان می‌داند و آن را طریقه‌ای می‌داند که بدان وسیله حوادث جلوه‌گر می‌شود. سلسله عللی است که به نتیجه‌ای نهایی منتهی می‌گردد (دیچز، ۱۳۶۶: ۶۴).
ارسطو در ارتباط با رابطه اشخاص داستان در سیر جدال و کشمکش داستان می‌گوید: حوادثی که در تراژدی روی می‌دهد، به حکم ضرورت میان کسانی روی می‌دهد که با یکدیگر دوست باشند و یا خود نه دوست باشند و نه دشمن.
پس اگر کسی دشمن خود را هلاک کند، این امر شفقت ما را بر نمی‌انگیزد، مگر در آن حد که نفس عمل خود به ضرورت سبب تحریک شفقت شود. همچنین است حال، وقتی که کار بین کسانی باشد که نه دوست باشند و نه دشمن اما مواردی هم هست که این‌گونه حوادث فجیع بین کسانی که با یکدیگر دوستی دارند روی می‌دهد مثل این‌که برادر برادری را یا پسر پدر خود را به هلاکت می‌رساند یا مادر فرزند را و یا فرزند مادر را هلاک می‌کند و یا هریک از این‌ها نسبت به دیگر کس درصدد ارتکاب جنایتی دیگر از این‌گونه برمی‌آید و البته این‌گونه موارد است که شاعر آن‌ها را برای موضوع تراژدی باید بجوید و برگزیند (ارسطو، ۱۳۶۹: ۱۳۶).
کردار ممکن است برحسب آن‌چه از شاعران قدیم برمی‌آید وقوعش در حالی باشد که کنندگان آن کردار، از روی علم آن را به‌جای آورند. همچنین ممکن است که اشخاص در حق یکدیگر کار ناروایی مرتکب شوند. لیکن نادانسته آن را مرتکب شوند و بعدها پیوند خویشاوندی را دریابند و ناروایی کار خویش را بازنشناسند، چنان‌که برای ادیپوس در داستان سوفوکل، یا رستم در داستان رستم و سهراب شاهنامه پیش آمد. حالت سومی هم ممکن است پیش بیاید و آن این است که شخص در همان لحظه‌ای که نزدیک است نادانسته مرتکب خطایی شود که قابل جبران نباشد، قبل از ارتکاب، بر خطای خویش واقف گردد. بجز این حالات سه‌گانه حالت دیگری وجود ندارد، زیرا به حکم ضرورت انسان یا کاری را انجام می‌دهد یا انجام نمی‌دهد و آن نیز یا از روی آگاهی و دانستگی است یا از روی نادانی و ناآگاهی. از همه حالات بهتر آن است که شخص نادانسته مرتکب عملی شود و بعد از ارتکابش بر خطای خویش واقف گردد (ارسطو، ۱۳۶۹: ۱۳۷).
۱ـ۱۰ـ سیرت
ارسطو در باب سیرت اشخاص داستان می‌گوید: در باب سیرت اشخاص رعایت چهار نکته الزامی است:
۱ـ در درجه اول این است که سیرت‌ها باید پسندیده باشد.
۲ـ مناسبت[۴۲]: هرچند ممکن است اشخاص داستان به مردانگی توصیف شوند، اما با طبیعت و سرشت زن هیچ مناسبت ندارد که به این سیرت توصیف شود.
۳ـ مشابهت با اصل[۴۳]: شخصیت نمایش باید با اصل مشابهت داشته باشد. یعنی سیرت اشخاص نمایش باید با آن‌چه در زندگی واقعی هستند، مشابهت داشته باشد.
۴ـ ثبات شخصیت[۴۴]: شخص باید در گفتار و کردار و اندیشه خود ثابت قدم باشد. البته این به‌معنای آن نیست که شخص نباید در سیرت خود بی‌ثبات باشد، بلکه اشخاص در بی‌ثباتی سیرت هم باید با ثبات باشند (ارسطو، ۱۳۶۹: ۱۳۹).
شاعر باید در ارائه اشخاصی که آتشین مزاج یا سست خو هستند و یا هرگونه عیب و ایرادی در سیرت دارند، باید آن‌ها را برجسته نشان دهد (ملک‌پور، ۱۳۶۵: ۳۴).
برجسته نشان دادن اشخاص از دیگر خصلت‌‌های شخصیت‌پردازی در نمایش کلاسیک از دیدگاه ارسطو و نمایشنامه‌نویسان کهن به‌شمار می‌رفته است.
به‌طورکلی ارسطو سه روش یا سبک را در طرح و آرایش سیرت قهرمانان در رساله خود برشمرده است:
«چنان‌که بوده‌اند یا هستند: چنان‌که گفته یا تصور می‌شود که هستند یا چنان‌که بایستی باشند» (ارسطو، ۱۳۶۹: ۳۵).
الگو‌های جهانی و خصلت‌‌های مشترک شخصیت‌ها: بلندطبعی، آرمان‌گرایی و فرد‌گرایی است. در واقع اغلب رخداد‌های تراژیک از همین خصلت‌‌های قهرمانان نشأت می‌گیرد (ارسطو، ۱۳۶۹: ۳۷). از نقادان برجسته دوره رنسانس، «کاستل و ترو» در رساله «شرحی بر فن شعر ارسطو» به اختصار اما مفید، در باب سیرت‌های اشخاص تراژدی می‌گوید: «اشخاص تراژدی از شاهان پرخروش و مغرورند. آنان آن‌چه را که می‌خواهند سرسختانه طلب می‌کنند اگر مورد اهانت واقع شوند و یا تصور کنند که مورد اهانت واقع شده‌اند، نه از مقامات تقاضای مجازات قانونی می‌کنند و نه اهانت را صبورانه تحمل می‌کنند. به‌جای آن، درپی غرایز خود، عدالت را با دست خود اجرا می‌کنند. در انتقام هم بیگانه و هم خویش را به قتل می‌رسانند. در نومیدی نه تنها اعضای خانواده خود را می‌کشند، بلکه حتی خود را نیز به هلاکت می‌رسانند» (ارسطو، ۱۳۶۹: ۳۹).
خصلت‌‌های مشترک اکثر قهرمانان داستان‌های تراژیک، عشق و وظیفه و سلحشوری و افتخار و نام است. پیر کرنی در رساله «مبحثات» خود جهت برهم زدن تقسیم‌بندی سیاه و سپید قهرمانان می‌گوید:
«ارسطو آدمی کاملاً پرهیزکار را نمی‌خواهد که از فلاکت به کامیابی رسد، زیرا چنین گذری نه‌تنها نمی‌تواند تولید حس ترحم و وحشت نماید، بلکه حتی نمی‌تواند ما را به‌سوی احساس لذت طبیعی از یک شخصیت اصلی ]قهرمان[ براند که توجه خود را به او معطوف کرده‌ایم. سقوط آدمی نابکار به سمت بیزاری از او به طرقی سبب خشنودی ما می‌شود، اما از آن‌جا که این فقط مجازاتی است، نه حس ترحم را ایجاد می‌کند و نه وحشتی را القاء. پس می‌ماند یافتن زمینه‌ای بینابین این‌دو طریق افراطی، با انتخاب انسانی که نه به‌طور مطلق خوب و به به‌طور مطلق بد باشد ]به‌دنبال[ کسی که در اثر اشتباه یا ضعف بشری به غرقاب بدبختی سقوط کند که سزاوارش نبوده است (ارسطو، ۱۳۶۹: ۴۱).
در واقع کرنی در این‌جا همان «حد اعتدال» ارسطویی را به زبانی روشن توضیح داده است. «حد اعتدال» یعنی گناهکار نمودن قهرمان و در عین حال قدیس نبودن او، برای آن‌که بتواند حس ترحم و وحشت او را در تماشاگر برانگیزاند، از اصول شخصیت‌پردازی در نمایش کلاسیک درمی‌آید.
ژان راسین[۴۵] نیز در «مقدمه‌ای بر آندرماک»[۴۶] تقریباً همین نظرات کرنی را به‌گونه‌ای دیگر بیان می‌کند «آنان باید به‌طور معتدلی خوب باشند، آن‌قدر خوب که مستعد ضعف و فتور هم باشند و به توسط مقداری اشتباه که حس ترحم را در ما برمی‌انگیزد تا تنفر، به درون بدبختی سقوط می‌کند» (ارسطو، ۱۳۶۹: ۴۲).
هگل در باب قهرمان نمایش می‌گوید: «نمونه راستین قهرمان تراژیک کسی است که به رغم وجود حقیقی و خصائص گوناگون روحی فرعی خویش، ذاتاً مظهر آرمان اخلاقی از این‌گونه باشد و هم هستی خود را در راه آن رفع کند و تا پایان کار بی‌لغزش و گذشت بدان وفادار بماند».
در این‌جا هگل همان تعریف پسندیده معمول از قهرمان تراژیک را ابراز کرده است، با این تفاوت که مظهر آرمانی در عقل قهرمانان کلاسیک شخصی ملی و میهنی است. در حالی که هگل تحت تأثیر قوانین فلسفی و اخلاقی و عصر روشنگری، از آرمان اخلاقی قهرمان سخن می‌راند. برای شخصیتی در نمایشنامه به‌کار می‌برند که از حوادث نمایشنامه برکنار می‌ماند ولی نسبت به اشخاص و حوادث نمایش به تماشاگران دیدگاهی خاص القا می‌کند مثل «احمق» در شاه‌لیر گاه از وجود چنین شخصی در رمان و نمایشنامه برای ارائه دیدگاهی عمومی و کلی استفاده می‌شود. مثلاً نقش روستائیان در داستان‌های توماس هاردی و پیرزنان سیاه پوست در داستان‌های ویلیام فاکنر (ابجدیان، ۱۳۸۰: ۳۳۰).
۱ـ۱۱ـ شخصیت
شخصیت و شخصیت‌پردازی از عناصر بسیار پراهمیت هنر داستان است. اشخاص ساخته شده‌ای را که در داستان و نمایش‌نامه و. . . ظاهر می‌شوند، شخصیت می‌نامند. شخصیت در اثر روایتی یا نمایشی، فردی است که کیفیت روانی و اخلاقی او، در عمل او و آن‌چه می‌گوید و می‌کند، وجود داشته باشد. خلق چنین شخصیت‌هایی را که برای خواننده در حوزه داستان مثل افراد واقعی جلوه می‌کنند، شخصیت‌پردازی می‌خوانند (میرصادقی، ۱۳۷۶: ۸۴).
ارسطو در مقایسه‌ای که میان دو رکن اساسی تراژدی، یعنی داستان و شخص بازی به‌عمل می‌آورد، داستان را بر شخص بازی رجحان می‌دهد و شخص بازی را فرع بر داستان می‌داند.
ابراهیم مکی در «شناخت عوامل نمایش» می‌گوید:
«شخص بازی عامل اصلی و داستان تابعی از آن است، چراکه بنابه تعریف ارسطو، تراژدی عبارت است از تقلید اعمال آدمی و نه نقل وقایعی تأثرانگیز. اعمال آدمی شخصیت او را به نمایش می‌گذارد. یعنی اعمال آدمی عرصه تجلی خلقیات اوست. اعمال آدمی ناشی از صفات آدمی و در عین حال، مبین صفات اوست. اعمال آدمی بومی است که خلق و خوی او بر آن نقش می‌بندد. در واقع تراژدی ـ یا هر اثر دراماتیک دیگری ـ برای آن به‌وجود می‌آید که بعضی از خصوصیات اخلاقی ناپسندیده آدمی را منشأ بسیاری از ناهنجاری‌های فردی و اجتماعی تصور می‌شود، مورد بررسی قرار دهد و با تجدیدنطر در آن موجبات دست یافتن بر سعادت و دوری از شقاوت را فراهم سازد».
پس داستان وسیله‌ای است برای معرفی شخص بازی، داستان ظرف است و شخص بازی مظروف، در یک اثر دراماتیک، برای معرفی شخص بازی، به توصیف احوال و خصوصیات اخلاقی او نمی‌پردازند، موقعیتی فراهم می‌آورند یعنی داستان می‌سازند تا شخص بازی به اقتضای خلق و خوی خود، در چارچوب آن داستان، با اعمال خود، خود را معرفی کند. در جهت ساختن داستان نیز برای این شخص که دارای خصوصیات معین است، هدفی در نظر می‌گیرند و در مسیر هدف موانعی ایجاد می‌کنند. آن‌گاه این شخص با تلاش خود در رسیدن به هدف شخصیت خود را بروز می‌دهد (مکی، ۱۳۸۵: ۳۲).
س. و. داوسون می‌گوید شخصیت نیرو محرکه درام است (داوسون، ۱۳۸۲: ۹۹).
نویسنده در آفرینش شخصیت‌هایش می‌تواند آزادانه عمل کند، یعنی با قدرت تخیل، شخصیت‌هایی بیافریند که با معیار‌های واقعی جور نیایند و از آن‌ها حرکاتی سر زند که از خالق او ـ نویسنده ـ ساخته نباشد و با آدم‌هایی که هر روز در زندگی واقعی می‌بیند تفاوت داشته باشد. اسطوره‌‌های نخستین از مخلوقات خیالی و دورگه سرشار است، موجودات دو رگه‌ای که نیمی زن و نیمی مار، نیمی مرد و نیمی بز، نیمی شیر، نیمی آدم، نیمی پرنده یا ماهی هستند. اما امروز معیار سنجش قدرت تخیل و استادی نویسنده ابداع و اختراع موجودات عجیب و غریب نیست بلکه توانایی و قدرت نویسنده در مجسم کردن و واقعی جلوه دادن مخلوقات ذهن اوست. شخصیت‌‌های مخلوق و دنیای آن‌ها و رفتار و کردارشان، هرچند عجیب و غریب باشند باید به نظر خواننده در حوزه داستان معقول و باور کردنی بیایند (میرصادقی، ۱۳۷۶: ۸۴).
اگر جهان داستان کاملاً خیالی و وهمی باشد، نویسنده باید طوری آن‌را ترسیم کند که خوانندگان، در حوزه داستان وقایع و شخصیت‌ها را باور کردنی ببینند و آن‌ها را بپذیرند (میرصادقی، ۱۳۷۶: ۸۵).
به‌طورکلی باید به شیوه‌ای متناسب و واقع‌گرایانه معرفی شوند و از ابتدا تا پایان، وحدت شخصیت روانی خود را حفظ کنند و در خور اهمیت است که رفتار آنان نتیجه منطقی خلق و خویشان شود (وینی، ۱۳۷۷: ۷۶).
وظیفه سنگین، برگردن اشخاص بازی یک اثر است. آنان خلق می‌شوند تا بار اثبات نظریه نویسنده را به دوش کشند.
۱ـ۱۱ـ۱ـ اشخاص بازی پیچیده و اشخاص بازی ساده
اشخاص بازی را برحسب پیچیدگی‌‌های روانی یا سادگی ساختمان وجودشان، همچنین بر اثر تأثیر پذیرفتن از آن‌چه در پیرامونشان می‌گذرد و یا تأثیرناپذیری ایشان از اثرات محیط، به اشخاص بازی پیچیده و اشخاص بازی ساده تقسیم می‌کند.
الف)‌ اشخاص بازی پیچیده
آن‌هایی هستند که ابتدا وجودشان با درنظر گرفتن خصوصیات جسمانی، اجتماعی و روانی آفریده می‌شوند. در واقع اشخاص بازی کاملی هستند که به رغم قرار گرفتن در چارچوب کلی طرح و توطئه نمایش‌نامه، اعمالشان قابل پیش‌بینی نیست و زنده و باطراوت می‌باشند (مکی، ۱۳۸۵: ۶۸).

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 12:14:00 ب.ظ ]




ایشان منشأ ادعای طرفداران تباین وجود در مورد لزوم مغایرت مابه الامتیاز و مابه الاشتراک را قیاس وجود به ماهیت و یا قیاس گرفتن واقعیت عینی به مفاهیم و معانی ذهنی می داند در حالیکه به نظر استاد، تجزیه و تحلیّل و تکثیر معانی مفاهیم به صورت مابه الامتیاز ها و ما به الاشتراک های متغایر، از خواص مخصوص ذهن و معلول خاصیت محدود ساختن ذهن است که ادراک کردن نیز چیزی جز همین محدود کردن واقعیت عینی در ظرف ذهن نیست. ایشان در خاتمه چنین می گوید.
همچنین است کثرت و تباین مفاهیم و مهیات در ذهن، ذهن کارش محدود ساختن واقعیت است و یا به تعبیر دیگر کارش حدود ساختن از برای واقعیت است و البته این حدود که در ذهن به شکل حدی ظاهر می شوند از هم جدا هستند. یعنی هیچ حدی به حد دیگر قابل انطباق نیست و کثرت وتباین حقیقی بین آنها حکمفرماست. حکما گفته اند مهیات مناط کثرت اند و بین آنها « بینونت ازلی» حکم فرماست، ولی در واقع در مقام تمثیل می توان به دریا و امواج و اشکالی که در سطح دریا پیدا می شود متمثل شد. هر یک از اشکال که در سطح دریا پیدا می شود، باشکل دیگر متباین است ولی خود دریا که این اشکال و امواج مظاهر و مجالی او هستند، یک حقیقت واحد است و درعین وحدت با حرکات جزری و مدی و کمون و بروزهایی اشکال و امواج مختلفی را پدید آورده است. به هر حال این خاصیت وجود را ما به نام «تشکیک» می نامیم (همان، ص ۵۱۴)
پایان نامه - مقاله - پروژه
لذا مطهری به دلیل اینکه فیلسوف متعالیه است و فهم دقیق و درستی از مبانی حکمت متعالیه ی صدرایی دارد، موضع گیری اش برخاسته از موضع گیری ملا صدرا و دقیق و بسیار جالب است. ایشان تباین و جدایی ر اخاصیت ذاتی حدود و از طرفی حد ساختن را کار ذهن می داند پس به نوعی کثرت و تباین را بیشتر از واقعیت، مربوط به قلمرو ذهن می داند.
۲-۳-۲ دلایل فلاسفه در مخالفت با نظریه ی «تباین ذاتی موجودات»
دلیل اولملاصدرا در اسفار چنین می گوید:
وجود به دلیل امتناع اخد مفهوم واحد از نفس حقایق متباین و امتناع انتزاع معنای واحد از ذوات متخالف بدون وجه جامعی که وجه اتحاد باشد، حقیقتی واحد است [. . . ] حقیقت وجود، ماهیت کلی نمی باشد. اگر چه از یک سنخ و اصل در همه ی مراتب متعین خود می باشد، و نه به تعینی زاید بر خودش وجوهرش، بلکه امتیاز میان آن مراتب به خود آن جهت اشتراک است و نه غیر آن» . (ملاصدرا، ۱۹۸۱ م، ج ۱، ص ۲۵۵ )
این همان دلیل مشهوری است که ملاهادی سبزواری، از پیروان فلسفه ی ملاصدرا در منظومه ی خود به آن اشاره می کند: «لان معنی واحداً لاینتزع عماله توحد مالم یقع (سبزواری، ۱۳۶۹، ص۵۵)
دلیل دوم:
حاجی سبزواری دلایل خود را برای مخالفت با تباین ذاتی غالباً بصورت یک سری تالی های فاسدی که مترتب بر متباین بودن مراتب وجود به تمام ذات بسیطشان به عنوان مقدم می باشد، بیان می کند که فساد و بطلان توالی و نیز ثبوت ملازمه را نزد اهل تحقیق ظاهر و آشکار می داند و از آن جا رأی به بطلان مقدم می دهد. در بیان ایشان، این توالی باطل عبارتند از:
اگر وجودات حقایق متبانیه باشد، اشتراک معنوی در وجود نخواهد بود. (سبزواری، ۱۳۵۱ هـ ش، ص ۳۰)
اگر وجودات حقایق متبانیه باشد، تعطیل در معارف و حمد و ثنای الهی لازم می آید.
اگر وجودات حقایق متبانیه باشد، انتزاع مفهوم واحد از حقایق متباین از حیث تباین آنها جایز خواهد بود.حاجی سبزواری در این مورد می گوید ملاصدرا نیز در «اسفار» و «مبدأ و معاد» حکم به فطری بودن عدم جواز انتزاع مفهوم واحد از حقایق متخالف از جهت تخالف کرده است. (همو، ۱۳۶۹ هـ ش. ص ۵۷)
اگر وجودات حقایق متباینه باشند، شبهه ی ابن کمونه تام بوده و حل آن میسّر نخواهد بود،چرا که اگر متبانیت به تمام ذات در مراتب طولی علل و معلولات جایز باشد، متباینت در دو وجود متکافی در عرض یکدیگر نیز جایز خواهد بود.
اگر وجودات حقایق متباین باشد، معطی کمال و فعلیت، فاقد آن خواهد بود که بطلانش بدیهی خوانده شده است.
اگر وجودات حقایق متباین باشد، موجودات آفاقی و انفسی آیات خداوند نخواهند بود، چرا که ظلمت نمی تواند آیت نور و عجز آیت قدرت باشد.
اگر وجود حقایق متباین باشد، علت دیگر حدتام معلول و معلول حد ناقص علت نخواهد بود، چنانچه قدما قائل به آن بودند.
اگر وجود حقایق متباین باشد، علم تام به علت، متضمن علم تام به معلول نخواهد بود چنانچه محققین گفته اند و گفته اند: ذوات الاشیاء لاتعرف الابأسبابها.
اگر وجود حقایق متباین باشد، دیگر تغییرات طولی به نحو استکمالی و لبس فعلیت بعد از لبس نخواهد بود. همانطور که در سلسله ی عرضی تغییرات به صورت خلع پس از لبس می باشد.
اگر وجود حقایق متباین باشد، نسبت موجودات کامل در مقایسه با موجودات ناقص مثل اجمال و تفصیل و یا لف و نشر نخواهد بود. و موجودات کامل جامع تمام فعلیات و یا دارای چیزی بیش از مادون خود نخواهند بود. (همو ۱۳۶۰ هـ ش. ص ۳۹۱و ۳۹۲)
اگر مفهوم واحد از اشیاء متخالف بماهی متخالف بدون جهت و حدت انتزاع شود، (وجود حقایق متباین باشد)،آنگاه واحد، کثیر خواهد بود، چرا که در آنصورت مصداق و محکی عنه مفهوم واحد، جهات متکثر خواهد بود. (همو، ۱۳۶۹ هـ ش. ص ۵۵)
در ادامه ی این دلیل حاجی سبزواری می گوید اگر اشکال شود که بطلان تالی پذیرفته نیست و ضرورتی ندارد به این دلیل که واحد جنسی هم همان کثیر نوعی است و یا واحد نوعی همان کثیر عددی است؛ پاسخ آنست که میان آنکه واحد عین کثیر باشد و یا تحت آن واحد، کثیر باشد فرق است و نمونه ی شما از این قبیل اخیر است. و نیز اگر اشکال شود که آیا حمل نوع بر افراد هم اینگونه نیست؟ و حمل نیز همان اتحاد در وجود است. پاسخ آنست که بله ولی موضوع، همان حقیقت جهت وحدت در افراد است و جهات کثرت به عنوان مثال در انسان، عوارض از قبیل کم و کیف و وضع و . . . می باشد و معلوم است که هر چیز فی نفسه خودش است. (همان ص ۵۵تا ص۵۷)
شهید مطهری در شرح بر اصول فلسفه، دلایلی را ذکر می کند که از قرار زیر است:
دلیل سوم: اگر وجودات حقایق متباینه بوده باشند، هیچگونه مناسبت و ارتباط واقعی بین وجودات نخواهد بود، زیرا طبق آن فرض، موجودات، همه نسبت به یکدیگر بیگانه ی محض هستند و نسبت تمام وجودات با یکدیگر متساوی است و آن نسبت متساوی همانا نسبت نداشتن با یکدیگر است و حال آنکه در میان موجودات، ارتباط واقعی و نظام حقیقی در کار است و بعضی از وجودات با بعضی دیگر نسبت و رابطه واقعی دارند که آن نسبت و رابطه را با بعضی دیگر ندارند . در میان موجودات رابطه علی و معلولی در کار است و این رابطه واقعی است (نه ذهنی)، و این رابطه واقعی چنانکه واضح است، خارج از وجودات اشیاء نیست و حال آنکه طبق نظریه ی تباین وجودات می بایست هیچ نسبتی بین آن ها در کار نباشد. پس نظریه ی تباین موجودات مستلزم انکار قطعی رابطه علی و معلولی اشیاء است(مطهری، ۱۳۷۳، ص ۵۱۶)
دلیل چهارم: ما ماهیات را دسته بندی می کنیم و آنها را در ده مقوله یا بیشتر یا کمتر جمع می کنیم، یعنی برای ماهیات وجه مشترک یا وجوه مشترک پیدا می کنیم و هر یک از مقولات مابه الاشتراک عده ی کثیری از انواع و اجناس است. همانطوریکه هر یک از اجناس ما به الاشتراک عده ای از انواع و هر یک از انواع مابه الاشتراک عده ای از افراد است . هر چند ماهیات ساخته ی ذهن می باشد و این دسته بندی ها با این شکل روی خاصیت مخصوص مفهوم سازی ذهن صورت می گیرد و واقعیت عینی را نمی توان با این ترتیب و با این شکل پنداشت ولی با الضروره این جهت که هر دسته ای از ماهیات تحت یک جنس در می آیند و عده ای از اجناس تحت یک مقوله در می آیند، گزاف و بلا جهت نیست، بلکه یک منشأ خارجی از وجود دارند و اگر وجودات متباینات صرف باشند، می بایست تمام ماهیات نیز متباین با یکدیگر باشند و هر مفهومی مستقلاً مقوله ای بوده باشد و به عبارت دیگر همانطوری که کثرت و تمایز ماهیات از یکدیگر نماینده ی یک نوع کثرتی در وجود است و روی همین جهت نظریه ی عرفا را مبنی بر وحدت محض وجود باطل شناختیم ، اتحاد واشتراک ماهیات در جنس واحدو در مقوله ی واحد، نماینده ی یک نوع اشتراک و وحدتی در وجود و واقعیت است. البته نحوه ی اشتراک و اختلاف در وجودات با نحوه ی اشتراک و اختلاف در ماهیات مختلف است ولی اشتراک و اختلاف در موجودات است که در ذهن روی خاصیت مخصوص ذهن به صورت دیگری جلوه می کند.
دلیل پنجم: فرض اصالت ماهیت و همچنین فرض تباین وجودات با حرکات اشتدادی و استکمالی که در واقعیت هست منافی است و چون وقوع حرکت و وقوع استکمال و اشتداد در حرکت، امری قطعی و غیر قابل تردید است . پس از فرض اصالت ماهیت و نیز از فرض تباین وجودات برای همیشه باید دست کشید. (همان، ص ۵۱۷)
دلیل ششمما در ذهن خود از «وجود» مفهوم واحدی داریم که بر همه ی موجودات عینی قابل انطباق است و بدیهی است که انطباق مفهومی بر مصداقی گزاف و بلا مناط امکان پذیر نیست، یعنی می بایست یک جهتی در مصداق باشد که به اعتبار آن جهت، آن مفهوم برآن مصداق منطبق می شود و الا می بایست هر مفهومی برهر مصداقی قابل انطباق باشد و یا هیچ مفهومی بر هیچ مصداقی قابل انطباق نباشد. مفهوم وجود مفهومی است که بالضروره بر همه ی وجودات عینی قابل انطباق است و اگر این وجودات هر یک حقیقتی مباین و بیگانه ی مطلق از سایر وجودات می بود، یک جهت مشترکی که مناط انطباق مفهوم وجود بر مصادیق وی باشد د رکار نبود و قهراً این مفهوم قابل انطباق نبوده و حال آنکه بالضروه قابل انطباق هست. (همان، ص ۵۱۹)
۲-۴ دیدگاه برخی فلاسفه درباب انتساب نظریه ی تباین ذاتی موجودات به ابن سینا و مشائین
در میان فلاسفه عده ای با انتساب نظریه ی فوق به ابن سینا و مشائین موافق و عده ای همچون صدرالمتألهین، ملا صالح مازندرانی و شهید مطهری با آن مخالفند. در این قسمت به بیان برخی از نظرات می پردازیم.
صدر المتألهین شیرازی، پایه گذار نظریه ی وحدت تشکیکی وجود ، موضعی کاملا مغایر با «تباین ذاتی وجودات» دارد. وی علاوه بر این با انتساب نظریه ی فوق به ابن سینا نیز مخالف بوده و با ارائه ی تصویری خاص از نظر شیخ الرئیس ایشان را هم نظر با خود در ارتباط با بحث وحدت تشکیکی وجود می داند.
البته وی در چند مورد گفته است که مشائین قائل به تخالف حقایق وجودی اند، اما چنانچه خواهیم گفت، با ارائه ی توضیحی در آن مورد، نظر مشائین علی الخصوص ابن سینا را در باب وجود نزدیک به نظر خود می داند . وی در «التصور و التصدیق» چنین می گوید: «مشهور است که حکمای مشائین می گویند وجود انواعی متخالف بر حسب اختلاف ماهیات می باشد، با اینکه آنها قائل به این هستند که وجود بسیط است و جنس و فصل وحد ندارد و عمومیت و کلیت بر آن عارض نمی گردد. درک این مسأله نیاز به باریک اندیشی دارد.» (ملاصدرا، ۱۳۷۱ هـ ش. ص ۳۳۰)
جالب است که به اعتقادملاصدرا درک نظر مشائین در این مورد نیاز به دقت نظر و ریز بینی دارد. و ممکن است اگر آن طور که ملاصدرا به ماجرا نگاه می کند، به طور ژرف بررسی نکنیم، حکم به تباینی بودن به تمام ذات وجودات از منظر مشائین دهیم، اما در نظر ملاصدرا در قول ایشان، بازگشت اختلاف به ماهیت بوده، وجود حقیقتی واحد و مشترک در میان موجودات است.
ایشان همچنین در شواهد الربوبیه به این امر اشاره ی دیگری دارد و می گوید:« میان آنچه ما در مورد وحدت حقیقت وجود و اختلاف مراتب آن به تقدم و تأخر وتأکد وضعف می گوییم و آنچه مشائین از اختلاف حقایق آن ها می گویند، در بررسی دقیق، تفاوتی وجود ندارد.» (ملاصدرا، ۱۳۶۰ هـ ش. ص ۷)
وی این مطلب را پس از بیان نظر خود درمورد چگونگی سریان و شمول وجود در ماهیات و اینکه وجود امری شخصی و ذاتا مشخص و مشخص ماهیات کلی است طرح می کند . و چنین می گوید که می توان گفت وجود به حسب ماهیات متحده با آن، مختلف الحقایق می شود، که هر ماهیت به مرتبه ای از مراتب وجود و درجه ای از درجات آن ملحق می شود، غیر از موجود اول که ماهیتی ندارد. و آنگاه می گوید قول مشائین نیز در این مورد با ما تفاوتی ندارد. (همان)
حاجی سبزواری در مواردی چند نظریه را به مشائین نسبت داده است، از جمله در شرح منظومه که می فرماید وجود نزد طایفه مشائین از حکما، حقایقی متباین است که در تمام ذات بسیطشان از هم متمایزند و نه به فصول، چرا که لازمه اش ترکیب است و وجود مطلق جنس است و نه با مصنفات و مشخصات که نوع باشد، بلکه بطور مطلق عرضی لازم آنهاست به معنی خارج محمول و نه به معنی محمول بالضمیمه (سبزواری ، ۱۳۶۹ هـ ش، ص ۵۵)
وی در جایی دیگر ضمن بیان مخالفت خود با تکثر وجود در موجودات کلامی از مباحثات ابن سینا نقل می کند،[۳۸] که حاکی از عدم اختلاف نوعی در وجود و بازگشت اختلافات به ماهیات است: «وجود در ذوات ماهیات اختلاف نوعی ندارد. بلکه اگر اختلافی هست به شدت و ضعف است در حالیکه ماهیاتی که وجود به آن ها ملحق می شود، بر خلاف وجود، نوعاً مختلف اند. پس انسان به واسطه ی ماهیتش است که با اسب مخالف است نه وجودش (سبزواری، ۱۳۶۰، ص ۳۹۱)
در حالی که وقتی ملاهادی اقوال چهار گانه درباره ی وجود را بر می شمرد، قول به تباین را به مشاء نسبت می دهد.اقوال چها رگانه ی مشهور درباره ی وجود از این قرارند:
وجود حقیقت واحدی دارای مراتب متفاوت با تقدم و تاخر، شدت و ضعف و کمال و نقص است.
وجود حقایق متباین به تمام ذات بسیط است و نه به فصول
وجود واحد و احد است ومراتب ندارد.
این سه قول متنبی بر اصالت وجود است.
وجود امری اعتباری است که افراد ندارد بلکه حصه های گوناگون دارد (سبزواری ، ۱۳۶۰ هـ ش، ص ۵۴۲)
وی در اینجا می گوید قول دوم منسوب به مشائین است. هر چند کلامی که قبلا از ابن سینا نقل کرد با این قول مخالف است.
همانطور که دیدیم موضع ملاهادی در باب انتساب نظریه به مشائین، درمورد خاص ابن سینا، دچار دگرگونی است، ضمن اینکه نگارنده در جایی انتساب مستقیم نظریه به ابن سینا را از قول حاجی سبزواری نیافت، بلکه به عکس حاجی سبزواری در مواردی قول ابن سینا را در مخالفت با تباین ذاتی نقل کرده است.
به عنوان مثال حاجی سبزورای در حاشیه ی خود بر شواهد الربوبیه که به قول برخی اندیشمندان معاصر از آثاری است که ایشان در اواخر عمر خود نوشته است و از آن تضلع و احاطه ی مولف بر جمیع مبانی حکمت و عرفان ظاهر و هوید است، (آشتیانی، ۱۳۴۷ هـ ش ، ص ۱۷) بیان می کند که عبارات شیخ الرئیس در دو کتاب شفا و مباحثات، منادی این است که تخالف در وجودات ذاتی نیست، بلکه بخاطر ماهیات مختلف آنهاست و نیز وجود شدت و ضعف می پذیرد، در حالیکه دو حقیقت مختلف یکی شان شدت یافته ی دیگری و یا ضعیف شده ی اولی نمی باشد.
با توجه به اینکه مطلب اخیر راحاجی سبزواری دراواخر عمر شریف خود بیان کرده است، می توان حدس زد که ایشان لااقل حساب ابن سینا را از سایر مشائین جدا نموده است و خودش نیز بر رأیی که در منظومه ی خود به مشائین نسبت داده است، آنچنان پابرجا باقی نمانده است.
ایشان در ادامه می گوید:
قدما حتی آن هایی که قول به تباین در وجودات استناد داده شده است،‌ قواعدی در کتب خود ذکر کرده اند و یا از آن ها نقل شده است و یا آن قواعد از مسائل مسلمه ی فن فلسفه است که با تباین در وجود سازش ندارد. قول به تباین مستلزم محذوراتی است؛ یکی آنکه لازم می آید علم و قدرت و اراده و سایر صفات کمالیه وجود به نحو تباین بالذات بر مصادیق حمل شود، در حالتی اشتراک معنوی این مفاهیم مسلم است. [در آن صورت] هیچ فیلسوفی نمی تواند وجود را به اعتبار آن که اعم اشیاء است، موضوع فلسفه قرار دهد. عدم وجود انتزاع معنای واحد از حقایق متباینه مسلم است،‌ از قواعد مسلمه است که معطی کمال فاقد کمال نیست و نیز گفته اند «ذوات الاسباب لا تعرف الا باسبابها» و گفته اند «فعل کل فاعل مثل طبیعته» باید از وجود معلول پی به علت و از وجود علت به معلول پی برد، [ اما در آن صورت] باید علت حقیقی از علم به ذات خود به هیچ معلولی علم به هم نرسد و وجودات خاصه علم تفصیلی حق نباشند. (سبزواری، ۱۳۶۰ ش، ص ۳۹۱ و ۳۹۲)
محمد صالح حائری مازندرانی صاحب کتاب «حکمت بوعلی سینا» و شارح آراء او از کسانی است که به شدت با نظریه ی «تباین ذاتی وجودات» و نیز با انتساب آن به ابن سینا مخالف است و دراین کتاب می گوید: «برماهنوز ثابت نشده مشائیه قائل به اصالت و جودند و حقایق وحوادث را متباین دانند و بسی بعید است که حقیقت هستی را در خارج قائل باشند و آن را متباین دانند بلکه مشائین قائل به اصالت ماهیت اند» (مازندرانی، ۱۳۳۵ هـ ش. ص ۳۶۲)
ایشان مشائیه را اصالت ماهیتی می داند و دراین باره شاهد کلامی از خیام نقل می کند که خیام چنین می گوید که «تهمت اصالت وجود به مشائیه کم بودکه یک تهمت دیگر به ایشان زدند و آن تباین حقایق وجودات است. عجب است که معنای هستی که معنایی است و جدانی بالبداهه دارای حقایق خارجی متضاده متقابله باشد، غافل از اینکه مراد تقابل و تباین ذوات (ماهیات) است» (همان، ص ۳۶۲)
وی در مخالفت با انتساب تباین ذاتی وجودات به ابن سینا نیز می گوید:
پس اصل نزد او (ابن سینا) در جمیع موجودات ماهیات است و ماهیات مثار کثرت و متباین به ذات است. پس نسبت حقایق وجودات متباینه به مشائیه به این معنی که وجود اصل باشد لکن متباین الحقایق باشد، دلیلی بر آن از نقل قاطع به دست نیامده و این مجرد استنباط متأخرین است، خصوصاً آنانکه اصل وجودی یا وحدت وجودی هستند [. . .] غافل از آنکه تباین حقایق با اصالت ماهیت می سازد[ . . .] لکن، درکلمات شیخ و مشاء جز سخن ا زذوات اشیاء چیزی که دلیل بر اصالت وجود [ چه رسد به تباین حقایق وجودات] باشد نمی بینیم.» (همان، ص ۲۳۶)
استاد مرتضی مطهری در مورد انتساب این نظر به مشائین می فرماید:

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 12:13:00 ب.ظ ]
 
مداحی های محرم