در فرایند تعیین معیار، ما با دو نوع اندیشه مواجه هستیم: یکی اندیشه‏ای هماهنگ و یک رنگ که خارج از شرایع الهی و توحیدی است و بر اساس اصالت ماده شکل می‏گیرد؛ و دیگری اندیشه‏ای است متناسب و همگون با ادیان الهی که بر پایه اصالت توحید، تعریف می‏گردد. پاسخ صریح و کوتاه این دو فرایند به سؤال بنیادین «معیار تشخیص نیازهای واقعی از نیازهای کاذب چیست؟» را می‏توان در عبارت زیر جست:
اندیشه دینی؛ نیازهای واقعی را نیازهایی می‏داند که ارضای آنها باعث فعلیت یافتن استعدادهای فطری که رسیدن به مقام شامخ «خلیفه‏اللهی» است، می‏شود و اندیشه غیردینی، نیازهایی را نیازهای واقعی می‏داند که ارضای آنها باعث اشباع غرایز و کامجویی هرچه بیشتر از طبیعت و انسان‏های دیگر می‏شود. چنین اندیشه‏ای به دنبال گسترش به سمت بی‏نهایت قدرت انتخاب ‏و گزینه‏های‏ مردم برای تأمین نیازهای مادی و دنیوی است.
پایان نامه - مقاله - پروژه
هریک از این دو اندیشه، مبتنی بر یک سلسله زیر ساخت‏های فلسفی در ابعاد سه گانه معرفت‏شناسی، هستی‏شناسی و ارزش‏شناسی است که بدون آشنایی با آن مبانی نمی‏توان به تفاوت‏های جوهری این دو الگو و رفتارها و پی‏آمدهای آن پی برد.
۲-۱-۱-۳-): نیازهای انسان:
تشخیص نیازهای واقعی انسان از نیازهای کاذب از جمله اعمالی است که مستقیما با وجود آدمی یا بهتر بگوییم با ابعاد مختلف وجود او سر و کار دارد. این اعمال به هر صورتی که تعریف شود و هدف آن هرچه باشد، مستلزم شناخت دقیق انسان است. انسان موجودی است با استعدادهای بسیار که همین استعدادها موجب امتیاز او بر موجودات دیگر می‏شود.[۸۸]هر یک از علوم انسانی از ناحیه و حیثیت ویژه‏ای، انسان را مورد مداقّه و بررسی قرار می‏دهند، اما برای تشخیص نیازهای واقعی انسان از نیازهای کاذب، انسان را از آن نظر که دارای استعدادهای بالقوه و قابل رشد و تکامل است، باید مورد بررسی قرار داد. بنابراین، زمینه اصلی و مایه نخستین تشخیص نیازهای واقعی از نیازهای کاذب، استعدادها و زمینه‏های نهفته در انسان است، به خاطر اهمیت استعدادها و این‏ که پرورش استعدادهاست، که نیاز را برای انسان به وجود می‏آورد، ما ابتدا به بررسی استعدادهای آدمی می‏پردازیم و بعد از آن مسئله نیازهای انسان را مطرح می‏کنیم.
۲-۱-۱-۴-): تعریف استعداد:
در جهان آفرینش تغییرات مختلفی وجود دارد ولی در میان آن‏ها یک نوع تغییر خاصی وجود دارد که آن را از بقیه متمایز می‏سازد و به آن برتری ویژه‏ای می‏دهد و آن تغییر هدفمند است؛ که باعث توسعه و تکامل شی‏ء متغیر می‏شود و دارای نظام خاصی است. هرچیز امکان تکامل و رسیدن به هر چیز دیگر را ندارد. این امکان رابطه خاصی است، میان شی‏ء در حال تکامل و شی‏ء دیگری که بعدا این شی‏ء به صورت آن درمی‏آید. از این امکان در فلسفه به «استعداد» تعبیر می‏شود. این رابطه در حقیقت میان دو شی‏ء جداگانه نیست، بلکه میان دو مرحله از وجود یک شی‏ء است.[۸۹]
برای اغراض ما در اینجا بسیار مهم است که به حقیقت و هویت استعدادهای آدمی پی ببریم. استعداد یک صفت وجودی واقعی است، نه عدمی یا اعتباری[۹۰] دلیلی که برای عینی بودن استعداد می‏آورند، این است که متصف به صفات وجود مانند قُرب، بُعد، شدّت و ضعف می‏شود، مثلاً، استعداد نطفه برای دارا شدن روح دورتر و ضعیف‏تر از استعداد جنین کامل است و استعداد هسته درخت، برای تبدیل شدن به درخت نزدیک‏تر و قوی‏تر از استعداد خاک است.
گفتیم نیازها برخاسته از استعدادهای آدمی است، لذا از نظر علمی و دینی اول باید ببینیم استعدادهای آدمی چه استعدادهایی است و انسان بما هو انسان، چه استعدادهایی در نهان خود دارد که باید بروز کند؟ بعد باید ببینیم اسلام چه عنایتی به این استعدادها کرده و منطق او راجع به این استعدادها چیست؟
۲-۱-۱-۴-۱-): استعدادهای ذاتی و استعدادهای غیر ذاتی:
استعدادهای ذاتی، استعدادهایی هستند که ماهیت، مادام که ماهیت است از آنها برخوردار است، یعنی این استعداد برای آن ذاتی و جزء ماهیت است. یک ماهیت ممکن است استعدادهای مختلفی داشته باشد، مثلاً دانه گندم، هم استعداد این را دارد که بوته گندم شود و گندم به بار آورد و از این طریق نسل خود را حفظ کند و هم استعداد این را دارد که انسان گرسنه‏ای را سیر کند، تا هنگامی که دانه گندم است، استعداد بوته گندم شدن را دارد و این قابل تغییر نیست، اما هنگامی که خوراک انسان شد، دیگر این استعداد را ندارد. این دو استعداد برای آن حکم واحدی ندارد. میان این دو استعداد، تفاوت فاحشی وجود دارد. فرق است میان موردی که طبیعت یک شی‏ء به سوی غایتی در حرکت است و می‏کوشد خود را به آن برساند و موردی که طبیعت یک شی‏ء، استعداد چیزی را دارد، ولی طبیعت آن، به سوی آن در حرکت نیست. در استعداد «بوته گندم شدن»، ویژگی‏ای است که در استعداد دیگر نیست و همین ویژگی است که موجب تمایز و برتری آن بر سایر استعدادها شده است. «بوته گندم شدن» کمال ویژه دانه گندم به شمار می‏آید، که از همان ابتدا متوجه اوست، فقط شرایط مساعد می‏خواهد که این طبیعت خود را با حرکت تکاملی به آنجا برساند و به سبب فعلیت چنین استعدادی است که از سایر موجودات ممتاز و متمایز می‏شود. در پرورش این نوع استعداد لازم نیست، عوامل خارجی آن را به سوی بوته شدن پیش ببرند. این دانه گندم فقط فراهم شدن شرایط می‏خواهد، اگر این شرایط حتی به صورت اتفاقی هم فراهم شود دانه گندم حرکت استکمالی خود را شروع می‏کند. برخلاف استعداد غیر ذاتی که هیچ‏گونه تکاملی را به دنبال ندارد، سیر شدن انسان گرسنه با خوردن گندم، هیچ تکاملی برای دانه گندم محسوب نمی‏شود. «استعداد بوته گندم شدن»، آینده ویژه‏ای برای دانه گندم تصویر می‏کند و دانه گندم به واسطه چنین استعدادی است که می‏تواند به فعلیتی برسد که از محدوده فعلیت‏های متصور و ممکن موجودات دیگر خارج است.[۹۱] انسان نیز مانند سایر موجودات طبیعی از استعدادهای ذاتی و غیر ذاتی برخوردار است. افراد بشر از آن نظر که افراد نوع واحدند، استعداد و کمالات مشابهی دارند و از آن نظر که تفاوت‏هایی از لحاظ استعداد در آن‏ها هست؛ هر دسته چیزهایی در استعداد دارند که باید به فعلیت برسانند که دیگران آن‏ها را ندارند. لذا تک تک افراد رسالتی دارند، نوع بشر نیز رسالتی دارد. رسالت افراد، پیشرفت و تکامل فرد است از راه شکوفا کردن تمام استعدادهای ذاتی، و رسالت نوع، پیشرفت و تکامل نوع است، از راه شکوفا کردن تمام استعدادهای نوع (استعدادهای غیر ذاتی).
۲-۱-۱-۴-۲-): استعدادهای ذاتی انسان:
انسان استعداد کمال نامحدودی دارد، خداوند سبحان می‏فرماید: «یا اَیُّها الانسان اِنَّک کادحٌ اِلی ربِّک کَدحا فَمُلاقیه»[۹۲]«ای انسان، حقّا که تو به سوی پروردگار خود به سختی در تلاشی و او را ملاقات خواهی کرد» .این تلاش سخت، به خاطر این است؛ که آدمی از استعدادهای خاصی برخوردار است که او را آماده می‏سازد تا از موقعیت یک جاندار ناچیز مادی، به یک موجود والاتر از هر مخلوقی اعتلا و ترقی پیدا کند. این واقعیت از مقایسه انسان با سایر موجودات و کمی غور و تفحص در نیازهای متعالی انسان فهمیده می‏شود. انسان علاوه بر استعدادهای مادی که با سایر موجودات شریک است، از حیث معنوی نیز آمادگی پذیرش کمال و رسیدن به مقام قرب الهی را دارد. استعدادهای ذاتی انسان برای رسیدن به غایات اصلی و اولی طبیعت آدمی است که عبارتند از؛ مدارجی که یک انسان در سلسله مراتب وجود در قوس صعود طی می‏کند که موجب توسعه و تکامل وی می‏شود. ریشه کوشش و تلاش انسان برای نیل به خود تکامل یافته را باید در بعد معنوی انسان جست‏وجو کرد. یعنی باید این واقعیت را پذیرفت که انسان دارای بعد معنوی است و می‏تواند خود را در مسیر تکامل به جریان بیندازد. با تکامل یافته‏تر شدن خود است که استعدادهای انسان شکوفا می‏شود و ظرفیت وجودی انسان، افزایش می‏یابد. خود انسان، هنگامی که تکامل می‏یابد که سعادت ابدی را در نظر بگیرد. زیرا خودی که سرمایه ابدی است جز با سعادت ابدی قابل معامله نمی‏باشد. به بیان دیگر اگر انسان ابدیت و لقای الهی را در نظر نگیرد نمی‏تواند تکامل پیدا کند.[۹۳]
خداوند سبحان در سوره انسان آیه ۲ و ۳ می‏فرماید: «إنّا خلقنا الانسانَ من نطفهٍ امشاج نبتلیه فجعلناهُ سمیعا بصیرا، انّا هدیناه السبیلَ امّا شاکراً و امّا کفوراً».
«ما انسان را از نطفه‏ای اندر آمیخته آفریدیم تا او را بیازماییم و وی را شنوا و بینا گردانیدیم. ما راه را بدو نمودیم؛ یا سپاسگزار خواهد بود و یا ناسپاس». این دو آیه اشاره به استعدادهای انسان دارد که او را به مرحله‏ای از کمال می‏رساند و از اختیار، عقل، اراده، روح تکامل‏پذیر و تضاد درونی برخوردار می‏کند تا شایسته تکلیف، مسئولیت و آزمایش گردد، به همین منظور او سمیع و بصیر شد تا دعوت الهیّه را که به وی می‏رسد، بشنود و آیات الهیه را که دلالت بر وحدانیت خدا، نبوّت و معاد می‏کند، ببیند و به آنها لبیک بگوید. وجود استعداد تکامل در آدمی به معنای نیاز به باروری این استعدادهای نامحدود است. لذا خداوند برای دستیابی انسان به کمال مطلوب و شکوفا شدن استعدادها «میل به کمال» را نیز به درون انسان تعبیه کرد تا او را در تکاپوی زندگی مادی و معنوی‏اش و رسیدن به کمال واقعی‏اش یاری نماید. چون استعداد تکامل در انسان تا بی‏نهایت است، میل و اشتیاق به کمال نیز در او تا بی‏نهایت است. این تکامل که از آن روح است به خاطر تعلّق روح به بدن مادی است. لذا روح انسان علاوه بر میل و اشتیاق به کمال خود به فکر بقای بدن و تأمین نیازهای وی نیز است به همین جهت خداوند روح را دارای گرایش‏های مختلف غریزی هم قرار داد تا نیازهای بدن را نیز ارضا کند به محض این‏که بدن برای بقای خود نیازمند به چیزی می‏شود، روح انسان با درک آن نیاز به کمک امیال خدادادی حرکتی را برای رفع آن نیاز آغاز می‏کند.
از این مطلب معلوم می‏شود انسان دارای دو جنبه زمینی و خاکی و جنبه‏ه ای آسمانی است و انسان بر اساس دو میل و گرایش عمل می‏کند از یک طرف، مثل ملائک تحت تأثیر جاذبه‏ها و کشش‏های ماورای مادی که فطری هستند، قرار دارد که او را به سمت تسبیح، تقدیس، پرستش، عبادت، علم و دانش، فضیلت‏خواهی، جمال و زیبایی می‏کشاند و از طرف دیگر انسان؛ مانند جانداران تحت تأثیر جاذبه‏ها و کشش‏های مادی قرار دارد که او را به سمت غذا، استراحت، آسایش، امور جنسی، ماده و طبیعت می‏کشاند. اما اینکه چه ارتباطی و نسبتی بین این دو نوع گرایش برقرار می‏شود، مسیر و جهت تکامل متفاوت خواهد شد. وجود این دو نوع گرایش باعث شده است تا راه انسان از سایر موجودات مادی متمایز شود، برای انسان دیگر این‏طور نیست که به محض آماده شدن شرایط خود به خود به حرکت درآید و مانند دانه گندم در مسیر از پیش تعیین شده به راه افتد. بسته به این‏که انسان چطور در مقابل این دو نوع گرایش موضع‏گیری می‏کند و به کدام ‏یک اصالت می‏دهد راه او متفاوت خواهد شد .همه چیز در گرو جهان‏بینی و دستگاه اعتقادی انسان است زیرا روح به کمک این دستگاه هم کمال مطلوب خود را می‏شناسد و هم رابطه افعال را با این کمال مطلوب مشخص می‏سازد. این دستگاه را روح در آغاز حرکت به کمک نیروی عقل خود می‏سازد. البته عقل برای ادامه حرکت به تنهایی نمی‏تواند این دستگاه را به درستی مشخص سازد، بلکه علم و تجربه و مهم‏تر از همه وحی به تقویت نیروی عقل می‏آیند، تا این دستگاه آن‏طور که باید در تمامی مراحل سیر شکل گیرد.
از این مباحث نتیجه گرفته می‏شود؛ انسان دو دسته نیاز مهم دارد: نیازهای بقای جسم و نسل و نیازهای تکامل روح که تأمین هر دسته از این نیازها باعث شکوفایی دسته‏ای از استعدادهای آدمی می‏شود. دین اسلام درصدد تأمین هر دو دسته از نیازها، برای همه انسان‏ها در تمامی نسل‏ها است.
۲-۱-۱-۴-۳-): استعدادهای غیر ذاتی انسان:
خداوند انسان را مانند برخی از جانداران دیگر اجتماعی آفریده است. فرد به تنهایی قادر نیست نیازهای خویش را برطرف سازد. زندگی باید به صورت یک شرکت درآید که همه در وظایف و بهره‏ها سهیم باشند و یک نوع تقسیم کار میان افراد برقرار شود، با این تفاوت که در جاندارهای اجتماعی دیگر تقسیم کار و وظیفه به حکم غریزه و به فرمان طبیعت صورت گرفته، و امکان هر نوع تخلف و سرپیچی از آن‏ها گرفته شده است، برخلاف انسان که موجودی آزاد و مختار است و کار خویش را آزادانه و به عنوان وظیفه و تکلیف باید انجام دهد.[۹۴] اجتماع انسان احتیاج دارد به این‏که استعدادهای گوناگونی در آن به ظهور برسد و هر دسته ذوق و استعداد رشته‏ای را از خود نشان بدهند. حکمت خداوند، به این تعلق گرفته است که مجموع استعدادهایی که برای پیشرفت و تکامل جامعه انسانی لازم است، در میان مجموع افراد جامعه تقسیم شود.
در این مورد خداوند سبحان در سوره زخرف می‏فرماید:
«نحن قسمنا بینهم معیشتهم فی الحیاه الدنیا و رفعنا بعضهم فوقَ بعض درجات لیتخذ بعضهم بعضا سخریا».[۹۵]
«ما وسایل معاش (امکانات و استعدادها) آنان را در زندگی دنیا میان‏شان تقسیم کرده‏ایم، و برخی از آنان را از نظر امکانات و استعدادها به درجاتی بالاتر از بعضی دیگر قرار داده‏ایم، تا بعضی از آنها بعضی دیگر را در خدمت گیرند. و در نتیجه؛ همه به طور طبیعی مسخّر همه واقع شوند.»
انسان‏ها؛ از نظر امکانات و استعدادها یکسان آفریده نشده‏اند، اگر چنین آفریده شده بودند هرکس همان را داشت که دیگری دارد و همان را فاقد بود که دیگری فاقد است و طبعا نیاز متقابلی و پیوندی در کار نبود. خداوند انسان‏ها را از نظر استعدادها و امکانات جسمی و روحی و عقلی و عاطفی مختلف آفریده است. بعضی را در بعضی از مواهب بر بعضی دیگر به درجاتی برتری داده است و آن بعض دیگر را بر این بعض، و به این وسیله همه را بالطبع نیازمند به هم و مایل به پیوستن به هم قرار داده و به این وسیله زمینه زندگی به هم پیوسته اجتماعی را فراهم نموده است.[۹۶] استعدادهای غیر ذاتی، برای رسیدن انسان‏ها به غایات و هدف‏های ثانوی انسان است، هدف‏های ثانوی عبارتند از هدف‏هایی که انسان آنها را برای ایجاد زمینه برای هدف‏های اولیه و ذاتیه تعقیب می‏کند. استعدادهای اجتماعی انسان، همه از این قبیل است که موجب تکامل اجتماع می‏شود. تنوع استعدادها و مختصات انسانی به گونه‏ای است که برخی افراد در یک سلسله استعدادها قوی هستند و در برخی استعدادهای دیگر ضعیف، در این نوع از اختلاف‏ها چون هر یک از اشخاص دارای امتیازی است که در دیگری وجود ندارد، افراد جامعه می‏باید با هماهنگ ساختن استعدادهای گوناگون خود از آنها در مسیر رشد و کمال استفاده کنند.
با وجود اختلاف در استعدادها، احساسات، تمایلات، اندیشه‏ها، فرهنگ‏ها، محیط‏های اجتماعی و ضعف و قوت جسمانی انسان‏ها، هیچ‏گاه نمی‏توان اختلاف میان ضعیف و قوی را به طور کلی حذف نمود، بلکه باید زندگی اجتماعی را به گونه‏ای تنظیم نمود که هر فردی با تمام مختصات خود در مسیر تحقق «حیات معقول»[۹۷] حرکت کند.
۲-۱-۱-۴-۴-): ضرورت تحقق استعدادهای ذاتی:
گفتیم موجودات زنده دارای دو دسته استعداد ذاتی و غیرذاتی می‏باشند. در این ‏که‏ پرورش کدام‏ دسته ضرورت‏ دارد، دو قول وجود دارد:
قول اول: این قول منکر ضرورت پرورش استعدادهای ذاتی است و در اهمیت پرورش استعدادها تفاوتی بین این دو دسته استعداد نمی‏گذارد و پرورش هر دو دسته را علی‏السّویه می‏داند.
ایزرایل شفلر در این مورد می‏نویسد:
«میوه بلوط نه تنها دانه درخت بلوط است، بلکه غذایی ارزشمند برای سنجاب‏هاست. چرا باید یک خصیصه را امری طبیعی و تبیینی ممتاز بشمریم و آن را بر خصیصه دیگر ترجیح دهیم… معلوم نیست که خصیصه‏های ماهوی بر هر معنا، توصیه‏های اخلاقی یا معیارهای ارزشی به دست دهند. اگر ماهیت میوه بلوط این است که درخت بلوط شود، این نشان نمی‏دهد که باید چنین بشود… هیچ پل سحرآمیزی واقعیت‏های ادعایی درباره ماهیت‏ها را به ارزش‏های مفروض ناشی از تحقق آن‏ها متصل نمی‏کند»[۹۸]
قول دوم: این قول به سزاوار و شایسته بودن پرورش استعداد ذاتی حکم می‏کند. می‏گوید: اگر «بلوطی بودن دانه» در استعداد «درخت بلوطی شدن» آن است، پس کمال ذاتی آن، در «درخت بلوط بودن» آن است و چون کمال ذاتی آن در این است، پس سزاوار است چنین بشود. ذاتی بودن یک کمال برای موجودی، خود دلالت تام شایستگی فعلیت آن استعداد و تحقق آن کمال را دارد. نهایت چیزی که در اینجا می‏توان گفت؛ این است که ممکن است فعلیت آن استعداد که کمال خاص آن به شمار می‏آید، مانع فعلیت دیگر استعدادهای آن یا استعدادهای دیگران شود. این تنها مسأله‏ای است که موجب ارزشیابی و تصمیم‏ گیری در باب استعدادهای ما می‏شود و ما را وامی‏دارد تا در انتخاب استعدادها برای فعلیت بخشیدن به آن‏ها ارزش‏گذاری کنیم و دست به گزینش بزنیم.»[۹۹]
از مطالب فوق، آنچه به نظر می‏رسد این است، که بین انسان و سایر موجودات طبیعی فرق است. در انسان امکان فعلیت همزمان هر دو دسته وجود دارد. با این تفاوت که فعلیت استعدادهای غیر ذاتی، زمینه‏ساز و مساعد فعلیت استعدادهای ذاتی است. در سایر موجودات طبیعی هرچند کمال نوع در پرورش استعداد ذاتی است، چون خداوند حکیم آن‏ها را برای تحصیل کمالات بالاتر خلق کرد و قوام عالم جانداران به پرورش استعدادهای غیرذاتی نیز می‏باشد، تا حفظ نسل هر جاندار میسر گردد، پرورش استعدادهای ذاتی، مطلقا ترجیح ندارد. این برخلاف پرورش این نوع استعداد در انسان است که ترجیح فقط با پرورش استعدادهای ذاتی انسان است و سایر استعدادها باید در خدمت استعدادهای ذاتی باشند.
۲-۱-۱-۵-): چگونگی ارتباط نیازهای واقعی انسان با استعدادهای انسان:
هدف از زندگی، شکوفا شدن استعدادهای بالقوه انسان‏هاست که در سایه تأمین نیازهایی محقق می‏شود که ما آن‏ها را «نیازهای واقعی» می‏نامیم و ارضای نیازهایی که نقشی در شکوفا شدن استعدادها ندارند «نیازهای کاذب یا غیرواقعی»، خوانده می‏شوند. بنابراین شناخت استعداد و نیاز ضرورت می‏یابد. ما در قسمت قبل تا حدودی با استعدادهای آدمی آشنا شدیم و در این قسمت با نیازهای واقعی و کیفیت ارتباط آن با استعدادهای انسان آشنا می‏شویم.
انسان ها با نیازهای بی‏شماری به دنیا می‏آید. تلاش برای ارضای این نیازها طبیعی است. هرقدر این نیازها مناسب‏تر و بهتر برآورده شوند زندگی انسان بهتر و آسوده‏تر است، هر اندازه زندگی انسان مهیاتر باشد، باعث آسایش خاطر و خرسندی و احساس امنیت بیش‏تری می‏شود. چنین آسایش خاطری برای شکوفا شدن استعدادهای آدمی ضروری است. بدیهی است اگر توسعه، براساس شناخت نیازهای واقعی انسان و پرورش استعدادهای وی تعریف شود .رفاه و سعادت انسانی مفهوم حقیقی خود را باز خواهد یافت. اصولاً گفته می‏شود انسان بدون انگیزه دست به هیچ فعالیت و رفتاری نمی‏زند و از طرف دیگر هیچ انسانی دارای انگیزه‏ای نمی‏شود مگر بر اساس نیازی که برای او مطرح شده است و نیازها هم به نوبه خود از ضرورت پرورش استعدادها ناشی می‏شوند. لذا لازم است، نیازهای واقعی انسان را بازشناسیم.
۲-۱-۱-۵-۱-): معنای لغوی نیاز:
نیاز که در پاره‏ای از نوشته‏ها آن را با انگیزه (Motive) ، خواست( Want) و تمایل و آرزو (Desir) مترادف دانسته‏اند، به نیروی ذهنی اطلاق می‏شود که موجب انگیزش و سر زدن رفتار خاص از آدمی می‏گردد، تا نیاز پیدا شده رفع گردد.[۱۰۰] تعریف کاملی که از نیاز شده به وسیله هنری الکساندر ماری (TH.A. Murray) بوده است. وی نیاز را این‏گونه تعریف می‏کند:
«نیاز عبارت است از نیرویی که از ذهنیات و ادراک آدمی سرچشمه می‏گیرد و اندیشه و عمل را چنان تنظیم می‏کند که فرد به انجام رفتاری می‏پردازد تا وضع نامطلوب را در جهتی معین تغییر دهد و حالت نارضایتی را به رضایت و ارضای نیاز تبدیل کند.[۱۰۱] به نظر وی؛ آدمی احتیاجات و نیازهایی دارد که نظری هستند و ظهور هر نیاز ایجاد تنیدگی یا ناراحتی می‏کند یعنی تعادل حیاتی را بر هم می‏زند. موجود زنده برای رفع این تنیدگی یعنی استقرار تعادل حیاتی به جنب و جوش می‏افتد و حرکات و اعمالی انجام می‏دهد.[۱۰۲]
۲-۱-۱-۵-۲-): انواع نیازهای انسان:
اکنون؛ اعتقاد عمومی بر آن است که انسان دارای یک سلسله نیازهای مختلف می‏باشد و اقدامات و عملیات او در زندگی خصوصی و محیط کار پاسخی در جهت ارضای این نیازهاست .روان‏شناسان، جامعه‏شناسان و فیلسوفان، طبقه‏بندی گوناگونی از این نیازها ارائه کرده‏اند .ضمن آن‏که هیچ کدام طبقه‏بندی کاملاً یکسان و منطبق با یکدیگر نمی‏باشند. با این حال در کلیه آنها تعدد نیازها و این‏که شخص تنها به خاطر محرک‏های مادی و در نتیجه ارضای نیازهای فیزیولوژیکی و جسمی فعالیت نمی‏نماید، به نحوی بیان شده است.
۲-۱-۱-۵-۳-): طبقه بندی نیازهای انسان:
در میان متفکران معاصر؛ استاد مطهری بیشتر به این بحث توجه نموده، ایشان نیازهای انسان را از زوایای متعددی در بحث‏های مختلف مورد بررسی قرار دادند و به انواع مختلف دسته ‏بندی کردند که ما در اینجا به دو نوع از آن‏ها اشاره می‏کنیم:
۲-۱-۱-۵-۳-۱-): نیازهای فطری و غیر فطری:
ایشان نیازهای فطری را این‏گونه تعریف کردند: «نیازهای فطری نیازهایی هستند که ناشی از ساختمان طبیعی بشر است که هر بشری به موجب آن‏که بشر است، خواهان آن‏هاست مثل علاقه انسان به تحقیق و کاوش علمی، علاقه به جمال و زیبایی، علاقه به تشکیل خانواده و تولید مثل با همه زحمت‏ها و مرارت‏هایش. این‏ها نیازهایی فطری‏اند که برای ما قابل تردید نیست.»[۱۰۳]
۲-۱-۱-۵-۳-۲- ): نیازهای اولیه و ثانویه:
وی در جای دیگر؛ نیازهای انسان را به اولیه و ثانویه تقسیم می‏کنند: وی نیازهای اولیه را نیازهایی می‏داند که از عمق ساختمان جسمی و روحی انسان و از طبیعت زندگی اجتماعی انسان سرچشمه می‏گیرد تا انسان، انسان است و زندگی وی، زندگی اجتماعی است، آن نوع نیازها هست. این نوع نیازها یا جسمی‏اند یا روحی و یا اجتماعی. نیازهای جسمی از قبیل نیاز به خوراک، پوشاک، مسکن و همسر؛ نیازهای روحی از قبیل علم، زیبایی، نیکی، پرستش، احترام و تربیت؛ نیازهای اجتماعی از قبیل معاشرت، مبادله، تعادل، عدالت، آزادی و مساوات.
نیازهای ثانویه نیازهایی‏اند که از نیازهای اولیه ناشی می‏شوند. نیاز به انواع آلات و وسایل زندگی که در هر عصر و زمانی فرق می‏کند، از این نوع است.
نیازهای اولیه، محرک بشر به سوی کمال است، اما نیازهای ثانویه ناشی از تکامل زندگی است و در عین حال محرک به سوی کمال بالاتر است. نیازهای اولیه همیشه وجود دارد و هیچ‏گاه کهنه نمی‏شوند و از بین نمی‏روند. اما نیازهای ثانویه ممکن است تغییر کنند و کهنه شوند و از بین بروند. اما بعضی از آن‏ها همیشه زنده و نو هستند؛ مثل نیاز به قانون که ناشی از نیاز به زندگی اجتماعی است.[۱۰۴]
۲-۱-۱-۵-۳-۳-): نیازهای واقعی و نیازهای کاذب:

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...