«نخستین روان‌شناسی بود که نظریه‌ای جامع در مورد شخصیت مطرح ساخت. او معتقد بود رفتار انسان از طریق نیروهای ناخودآگاه و غیرمنطقی، شکل می‌گیرد. اگرچه امروز تمام نظرات فروید مورد پذیرش نیست، اما از نظر تاریخی تأثیر به‌سزایی بر افکار ما از رشد نوجوانی داشته است. فروید اهمیت عوامل محیطی را در رشد شخصیت رد نکرد. اما همانند هال بیشتر بر نقش نیروهای بیولوژیک و غریزی تأکید داشت. به همین دلیل او معتقد بود که ماهیت و توالی رشد شخصیت جهانی است.» (بیابانگرد، ۱۳۷۷).
آنا فروید
نقش مهم آنافروید، توسعه تجربه روان‌کاوانه با کودکان و نیز تعلیم و تربیت است. علاوه بر این، او در ارائه نظریه‌های روان‌کاوی برای تبیین سال‌های نوجوانی سهم اساسی داشت. او خاطرنشان ساخت که تغییرات هورمونی و فیزیولوژیکی و نیز افزایش انرژی لیبیدو سبب بلوغ می‌شود. این افزایش در انرژی لیبیدو، تعارضات دهانی، مقعدی واحلیلی گذشته را که در زمان پایان مرحله احلیلی تا به‌ حال نهفته بود بیدار می‌کند. این تعارضات، علت اصلی ناسازگاری نوجوانان است که در روان‌کاوی به آن پرداخته است، با شروع بلوغ غرایز جنسی فعال می‌شوند. (بیابانگرد، ۱۳۷۷)
پایان نامه - مقاله - پروژه
نظریه‌های رفتارگرایی
رفتارگرایان مدعی هستند که تمام رفتارها، ارزش‌ها و عقایدی که یک فرهنگ خاص آنها را تأیید می‌کند، توسط اعضای آن فرهنگ پذیرفته خواهد شد و رشد روانی به یادگیری این ارزش‌ها و رفتارها بستگی دارد. آلبرت بندورا هم در نظریه یادگیری اجتماعی خود از شرطی‌سازی کلاسیک فعال استفاده کرده و اصولی را جهت تبیین رفتارهای اجتماعی انسان اضافه کرده است. بندورا این نوع یادگیری را که ما از طریق مشاهده اعمال دیگران و پیامدهای آن مطلبی را می‌آموزیم یادگیری مشاهده‌ای (یا الگوپذیری یا تقلید) نامیده‌است. (بیابانگرد، ۱۳۷۷).علاوه بر نظریه‌های فوق‌الذکر، نظریه دیگری است به نام نظریه روان تحلیل‌گری. نظریه روان‌تحلیل‌گری، مفاهیم و فرآیندهای زیست‌شناختی، روان‌شناختی و اجتماعی، هر یک بطور مساوی وضعیت مرکزی را اشغال می‌کنند. در مراحل اولیه، نظریه روان‌تحلیل‌گری، سنگینی و کشش خاصی را به سوی عوامل زیست‌شناختی تفکرات تکاملی از خود نشان‌داد.مطالعات انجام شده در زمینه انسان‌شناسی فرهنگی بوسیله روان‌تحلیل‌گرانی چون «آبراهام کاردینر و اریک اریکسون» عواملی چون فرهنگ و محیط را به جایگاه اساسی‌شان در نظریه روان‌کاوی ارتقاء دادند. البته می‌توان به «کارل یونگ» و «آلفرد آدلر» نیز اشاره کرد. یونگ به‌‌سوی یک تأکید افراطی روی ریخت‌شناسی ساختمانی و سیر تکاملی تجربیات انسان جهت‌گیری نمود، با در نظر گرفتن به اینکه آدلر موقعیت خانواده و سایر عوامل اجتماعی را تا سرحد اهمیت اساسی ترقی داد. (شرفی، ۱۳۷۶).
بررسی اجمالی نظریه‌های رشد
علی‌رغم نظریه‌های پراکنده و بعضاً متعارضی که در زمینه نوجوانی مطرح گردیده‌است، وجود مفاهیم متشابهی نیز میان برخی از آنها به چشم می‌خورد که پیوند‌زدن تعدادی از نظریه‌ها را با یکدیگر ممکن می‌سازد ولی این کاری نیست که به آسانی مقدور باشد. همه نظریه‌هایی که ذکر شده‌اند، در نقش تعیین‌کننده نوجوانی، وحدت نظر داشته‌اند، لیکن پاره‌ای از آنها در تعیین و تبیین عامل اساسی در تحولات نوجوانی به افراط یا تفریط گراییده‌اند.«هال» بر نیروهای درونی نوجوان بعنوان عامل کنترل رشد، تا آن اندازه تأکید می کند، که نقش نیروهای بیرونی کم‌رنگ می‌شود. از این رو نفوذ آثار محیط فرهنگی و اجتماعی بر شخصیت نوجوان در نظریه «هال» کاهش می‌یابد و او به نوعی ایده‌آلیسم در خویشتن پدیدارشونده و خودخواهی نوجوان اصرار می‌ورزد در حالیکه این واقعیت بوضوح قابل مشاهده است که تعلیم و تربیت، استانداردها و میزبان‌های خانوادگی، اجتماعی و محیط فرهنگی، تأثیرات گسترده‌ای بر شخصیت آدمی اعمال می‌کنند و به نوعی می‌توان، نوجوان را در ضبط و کنترل درآورند.«گزل» با تأکید بر «خودآگاهی» و «کمال‌گرایی» نوجوان همزمان با ترسیم ویژگی‌های ادواری این دوره که شامل سازش‌یافتگی و ناسازگاری های متناوب است. «کرچمر» با طرح وابستگی، خصوصیات روانی به تیپ‌های بدنی، تقریباً راه را برای نفوذپذیری شخصیت نوجوان مسدود نمود. زیرا ما با تیپ‌های خاص بدنی به‌دنیا می‌آییم و این جنبه سرشتی را نمی‌توان دگرگون ساخت.«زیلر» با طرح استفاده از روش‌های کیفی به جای ابزارهای کمی در اندازه‌گیری تغییرات هیأت بدنی نوجوان، قضاوت‌های درونی را برای مشاهده‌گر معتبر می‌شمارد، لیکن ابهام‌های موجود در این امر را مرتفع نمی‌کند و پاسخ نمی‌دهد که چگونه باید بر قضاوت‌های درونی متکی بود و معیارهای قابل قبول برای همگان از آن بوجود آورد.از نقاط مثبت دیدگاه «رمپلاین» توجه متعادل او به گرایش‌های فطری و تأثیرات محیطی بر شخصیت و تأثیر متقابل آنها بر یکدیگر می‌باشند.«کراچ» با طرح اندیشه‌ ادوار منفی‌گرایی، بر «رمپلاین» اثر می‌گذارد، لیکن تصویر روشنی از ادوار مذکور و نحوه تأثیر آن در شخصیت نوجوان به ما ارائه نمی‌دهد.«اشپرانگر» سلسله مراتب ارزشی را به گونه‌ تحسین برانگیزی عنوان نمود و به بیان تأثیرات آنها در تکوین شخصیت نوجوان پرداخت ولی آن‌گونه که شایسته است برای عوامل تعیین‌کننده محیطی، شأن مناسب و بهای لازم قائل نشد.
«آلیسون دیویس»، بعنوان یکی از صاحب‌نظران حوزه جامعه‌شناسی، با تأکید بر اصالت جامعه در تبیین و تفسیر خیر و شر، ارزش ها و رفتارهای قابل انطباق با فرم جامعه و رفتارهای هنجارشکن و تفکیک آنها از یکدیگر، رابطه یک‌جانبه‌ای میان جامعه و فرد را به تصویر می‌کشد و فرد به مثابه عنصری منفعل در نظر گرفته می‌شود. واقعیت امر این است که فرد و جامعه از رابطه تعاملی برخوردار می‌باشند؛ همان‌گونه که فرد، متأثر می‌شود، مؤثر نیز واقع می‌گردد و تأثیر و تأثر متقابل، ماهیت این ارتباط را تشکیل می‌دهد.«هویگهرست»، وظایف رشدی را مشتمل بر دستیابی به فنون و مهارت‌ها، دانش‌ها و دیدگاه‌هایی می‌داند که هر فرد باید در خلال مراحل رشد، آنها را در شخصیت خویش، فراهم نماید. وی از جمله به ضروریات آگاهی نوجوان از معنا و مفهوم زندگی، چندان اشاره‌ای ننموده است.«گینگزلی دیویس» نظریه خود را که دارای پیچیدگی خاصی است و نشأت گرفته از دیدگاه جامعه‌شناختی می‌باشد، بر پایه چهار نیروی تعیین‌کننده هویت و موقعیت نوجوان ارائه می‌دهد. نیروهای مذکور عبارت‌اند از: کاریابی حرفه‌ای، پذیرش وضعیت، تشکیلات بانفوذ و اکتساب فرهنگی می‌باشد.از نقاط قوت نظریه او، توجه متوازن به درک موقعیت و وضعیت نوجوانان توسط بزرگسالان و فراهم نمودن زمینه برای دستیابی نوجوانان به حس کفایت است. ولی زندگی در کلیت آن، چندان مورد توجه واقع نشده است. به‌ویژه اینکه نوجوان از دریچه‌ای به زندگی می‌نگرد و این که نوجوان چگونه باید خود را برای ورود به چنین زندگی مهیا نماید.نظریه روان‌تحلیل‌گری، با هدف مطالعات عمیق‌تر در حوزه روان‌ آدمی وارد صحنه شد و تمایل خاصی را برای آگاهی از ژرفای روح انسان از خود نشان داد. «یونگ» گرچه با طرح تیپ‌های شخصیتی درونگرا و برونگرا و تقسیم هر یک از آنها براساس کنش‌های اساسی روانی (شامل: اندیشیدن، احساس کردن، حس کردن و مکاشفه)، گامی در جهت تبیین رفتار آدمی براساس تیپ‌های هشتگانه برداشت، لیکن نقطه قوت او را در اظهارنظری که در زمینه تحول شخصیت ارائه نموده است، او بر خلاف بسیاری از روان‌تحلیل‌گران (نظیر فروید) که امکان تحول شخصیت آدمی را حداکثر تا سال‌های پنج و یا هفت‌ سالگی می‌دانند، عقیده داشت که تحول باید یافت و دگرگونی ساختار روان، تا پایان عمر امکان‌پذیر است. (یونگ، ترجمه روحانی، ۱۳۷۰).این اظهارنظر، روح خوش‌بینی و امید به آینده را در انسان تسریع می‌بخشد. نقطه دیگر دیدگاه «یونگ» (روان‌تحلیل‌گری)، برخلاف دیدگاه برخی از جامعه‌شناسان که باورهای دینی را پرتوی از تحولات اجتماعی می‌دانند، این است که او با نگاهی عمیق به دین، باورهای مذهبی را ریشه‌دار می‌داند آنها را زمینه ‌های طبیعی و مشترک بین انسان‌ها می‌داند. (یونگ، ترجمه روحانی، ۱۳۷۰)
انسان‌شناسان، ضمن تأکید بر شرایط محیطی به‌ویژه آداب و رسوم و سنن خاص هر قوم، پای‌بندی نوجوانان جوامع اولیه را به این‌گونه الگوها بیش از پای‌بندی نوجوانان جامعه جدید می‌دانند.تشدید هویت به چند دلیل در اوایل نوجوانی روی تغییرات جسمانی و شناختی، نوجوانان را ترغیب می‌کند تا خود را به شیوه مرتبط با جنسیت در نظر بگیرند و فشارهای کلیشه‌سازی جنسیت از جانب والدین و همسالان افزایش می‌یابد. نوجوانانی که سرانجام هویت دوجنسیتی پرورش می‌دهند، سازگاری روانی بهتری دارند.تربیت کردن کارآمد نوجوانان، به شیوه مقتدرانه‌ای نیاز دارد که بین ارتباط و جدایی تعادل برقرار کند. هنگامی‌ که نوجوانان والدین خودرا آرمانزدایی می‌کنند، اغلب قدرت و سلطه والدین را زیر سؤال می‌برند. از آنجایی که نوجوانان و والدین تغییرات زندگی مهمی را تجربه می‌کنند، موقعیت‌ها را از زوایای متفاوتی می‌نگرند.زمانی نوجوانان از خانواده خود جدا می‌شوند و به سمت همسالان گرایش می‌یابند، روابط خواهر- برادرها کمتر صمیمانه می‌شود. با این‌حال، دلبستگی به خواهر- برادرها در اغلب نوجوانان نیرومند باقی می‌ماند.در نوجوانی، ماهیت روابط دوستی تغییر می‌کند و به سمت صمیمیت و وفاداری گرایش می‌یابد. دخترها در روابط‌ دوستی خود بیشتر بر مشارکت صمیمانه و پسرها بر مقام و تسلط تأکید می‌ورزند.نوجوانان در گروه هایی سازمان می‌یابند که گروه‌های کوچک متشکل از دوستان با تمایلات، شیوه‌های لباس‌پوشیدن و رفتار مشترک هستند. گاهی چند دار و دسته، گروه بزرگتری به نام جماعت را تشکیل می‌دهند که در ساختار اجتماعی مدرسه به نوجوانان هویت می‌بخشد.پیروی از همسالان در نوجوانی بیشتر از کودکی است. نوجوانان کوچکتر به احتمال بیشتر تسلیم فشار همسالان برای رفتار ضد اجتماعی می‌شوند. همسالان روی مسائل روزمره و کوتاه‌مدت نفوذ بیشتری دارند. بزرگسالان بر ارزش‌های درازمدت و برنامه‌های تحصیلی تأثیر بیشتر دارند.در خاتمه باید گفت که هیچ نظریه‌ای به تنهایی قابلیت پاسخگویی تام و تمام به نیاز‌های متنوع و پیچیده آدمی را دارا نیست، بلکه به فراخور توجه، بُعدی از ابعاد انسان به بیان واقعیت‌های خاصی می‌پردازد. از این رو، استفاده بهینه از نظریات رشد نوجوانی، در گرو همه سو نگری به انسان و ظرفیت‌های بالقوه و بالفعل او می‌باشد.
ویژگی‌های نوجوانی
بعنوان یک واقعیت، دوره‌ی نوجوانی را باید یک مرحله‌ی بسیار مهم از زندگی تلقی کرد، دوره‌ای که با ویژگی‌هایش از سایر دوران زندگی متمایز می‌شود. این خصوصیات عبارتند از:
نوجوانی، یک دوره‌ی مهم به شمار می‌رود. گرچه همه‌ی عمر مهم است ولی برخی از آنها مهمتر از سایرین می‌باشد. زیرا این دوره دارای تاثیرات بر رفتار و دیدگاه فرد می‌باشد. برخی از ادوار زندگی به دلیل تاثیرات فیزیکی و بدنی با اهمیت و برخی دیگر از لحاظ تاثیرات روانی قابل اعتنا هستند، لیکن نوجوانی از هر دو جهت مهم می‌باشد.
نوجوانی، یک دوره‌ی انتقال (برزخی) است. انتقال بیشتر به معنی عبور از مرحله‌ای از رشد به مرحله‌ی دیگر می‌باشد. این به آن معناست که آنچه قبلاً واقع شده، نشانه‌ی خود را روی آنچه که در زمان حال و آینده اتفاق می‌افتد باقی می‌گذارد.
نوجوانی، یک دوره‌ی تغییر است. تقریباً پنج نوع تغییر لازم و عمومی وجود دارد که در طی دوره‌ی نوجوانی واقع می‌شود:نخست اینکه، حیات عاطفی (انفعالی) توسعه می یابد، شدت آن به سرعت و میزان تغییرات بدنی و روانی بستگی دارد که در این زمان واقع می‌گردد. زیرا این تغییرات معمولاً در اوایل نوجوانی سریع‌تر اتفاق می‌افتد.دوم اینکه، سرعت تغییراتی که با رشد جنسی همراه است، نوجوانان را از خودشان و از استعداد و علایق‌شان نامطمئن می‌سازد.جنبه‌ی سوم، تغییراتی است که در بدن، علایق و نقشهایی که در گروه های اجتماعی از آنان انتظار می رود ایفا نمایند به وجود می‌آید و مسائل جدیدی را می‌آفریند. چهارم،همچنین که الگوهای علایق و رفتار تغییر می‌یابد، ارزشها نیز متغیر خواهند بود.پنجم اینکه، بیشتر نوجوانان در مورد تغییرات، حالت دمدمی دارند. زمانی که آنها درخواست و تقاضای استقلال دارند، اغلب از مسئولیت‌هایی که همراه با استقلال و ارزیابی توانایی آنهاست، هراس دارند.
نوجوانی، یک سن مسئله آفرین است. مسائل نوجوانان اغلب برای پسران و دختران به گونه‌ای است که آنها به سختی از عهده‌ی حلشان بر می‌آیند. دو دلیل برای حل این مسئله وجود دارد: اول اینکه در سرتاسر دوره‌ی کودکی، مسائل آنها سرانجام توسط والدین و معلمان حل می‌شود، در حالیکه بسیاری از نوجوانان به دلیل بی‌تجربگی، به تنهایی از عهده حل مسائل‌شان بر نمی‌آیند. دوم اینکه نوجوانان دوست دارند احساس کنند که افرادی مستقل و آزاد هستند.
نوجوانی، زمان جستجوی هویت است. در سالهای اولیه‌ی نوجوانی تطابق با گروه هنوز برای دختران و پسران حائز اهمیت است. به تدریج آنها درصدد جستجوی هویت بر می‌آیند و تمایل چندانی به اینکه شبیه همسالان خود در گروه باشند، ندارند.مسئله “بحران هویت” با مشکل “هویت خود” همچنان که اریکسون شرح داده است بدین قرار می‌باشد:هویتی را که نوجوان در صدد است تا به طورروشن با آن مواجه شود این است که “او کیست"؟نقشی را که باید در جامعه ایفا نماید چیست؟ آیا او یک کودک است یا بزرگسال؟ آیا او توانایی آنرا دارد که روزی به عنوان یک همسر یا پدر باشد؟ آیا او علی‌رغم نژاد، مذهب یا زمینه‌های ملّی که او را از نظر مردم کم ارزش جلوه می‌دهد احساس اعتماد به نفس دارد؟
نوجوانی زمان آرمان‌گرایی است. نوجوانان تمایل دارند که به زندگی از ورای عینک سایه و روشن نگاه کنند. آنها به خود و سایرین آنچنان می‌نگرند که دوست دارند بهتر از آنچه که هستند خود را باور کنند، این مطلب به ویژه در مورد آرزوهای نوجوان صادق است. این آرزوهای غیرواقعی نه فقط درباره‌ی خودشان بلکه برای بستگان و دوستان آنان نیز وجود دارد. این آرزوها در اوایل نوجوانی با توسعه‌ی عواطف همراه هستند. بیشتر حالات غیرواقعی آنان شامل رنجش زیاد، آزار و ناکامی است.
نوجوانی، آستانه بزرگسالی است. همچنانکه نوجوانان به بلوغ می‌رسند می‌خواهند این باور را پیدا کنند که نزدیک بزرگسالان هستند، مثل آنها لباس می‌پوشند و مانند آنها عمل می‌کنند، ولی با این حال تصور می‌کنند که اینها کافی نیست. بنابراین، آنها روی رفتارهایشان متمرکز می‌شوند تا بتوانند با بزرگسالان معاشرت نمایند،بین خواسته های متضاد قرار دارند. نوجوانان معتقدند که این رفتارها تصویری دلخواه از آنان را به وجود می‌آورد. (شرفی، ۱۳۸۰)
جوانی:
جوان در لغت به معنای برنامه تازه، نو و چیزی است که از عمر آن چندان نگذشته باشد. (لغت‌نامه دهخدا). جوانی زمانی است که پاره‌ای از قابلیت‌های ذهنی انسان به اوج می‌رسد، زمانی که شخص بخش عمده‌ای از بحران‌های گذشته را پشت سر گذاشته و اکنون باید با مشکلات جدیدی روبرو شود، این دوره زمانی است که فرد عملاً سبک زندگی خود را مشخص می‌کند و به نقشه‌هایی که قبلاً در ذهن خود تدارک دیده جامه عمل بپوشاند. (احدی و جمهری، ۱۳۸۷)
دوره جوانی حدفاصل دوره نوجوانی و میانسالی است و در خصوص محدوده سنی وحدت نظر نیست. عده‌ای سنین ۲۰ تا ۳۰ سال، عده‌ای دیگر از نوجوانی تا ۴۰ سالگی و بعضی‌ها از ۱۵ تا ۲۲ سال را دوره جوانی می‌دانند. اسناد اسلامی و به روایتی از امام صادق (ع) از ۱۸ تا ۲۸ سالگی را دوره جوانی می‌دانستند ما در این تحقیق از ۱۹ تا ۳۰ سالگی را دوره جوانی منظور داشتیم.
جوانی و رشد آن در اسلام:
دین مبین اسلام همواره به جوانی و آغاز ورود به آن اهمیت ویژه‌ای قائل شده است که آن را در احکام فقه به عنوان مکلف به تکلیف شدن می‌نامیم. آیات و روایات مختلفی در خصوص قدرت و توانمندی‌های وسیع دوران جوانی ذکر شده است. پیامبر اکرم (ص) در خصوص جوانان در حدیثی می‌فرمایند: مرز‌بندی آدمی در هفت سال اول آقا و سرور والدین است، در هفت سال دوم (دوران نوجوانی) فرمانبردار و در هفت سال سوم (دوران جوانی) وزیر و مشاور والدین شمرده می‌شوند (خامنه‌ای، ۱۳۸۷، ص ۱۹۳).
احتساب جوانان به عنوان مشاور و وزیر قطعاً تأثیر بسزایی در رفتارسازی و استفاده از نیروی درونی جوان خواهد گذاشت. پیامبر اکرم(ص) در حدیثی می‌فرمایند: جوانان معدن هستند مثل معدن طلا و نقره، روشن است که کمال معدن در این است که چهار مرحله را طی کنند: «کشف»، «استخراج»، «شکل‌یابی» و «جهت» (کافی، ۱۳۵۱، ص ۱۶۰)
جوانی و رشد آن در نظریه‌های معاصر:
نظریه زیست‌شناختی جوانی:
طبق نظر زیست‌شناختی در این دوره به اوج رشد جسمی خود می‌رسند و در این دوره از هر دوره دیگری سالم‌ترند. رشد بدن سریع و در اواسط دوره بسیار کند می‌باشد و این رشد در دختران زودتر شروع می‌شود و توقف رشد هم زودتر می‌باشد.
نظریه رشدشناختی در جوانی:
پیاژه معتقد بود تفکر عملیات صوری، عالی‌ترین سطح تفکر است و در بزرگسالی تغییر کیفی خاصی در شناخت رخ نمی‌دهد.
لابووی ـ ویف، ۱۹۸۶، می‌گوید: در جوانی تفکر واقع‌گرایانه و عمل‌گرایانه‌تر جای آرمانگرایی مرحله عملیات صوری پیاژه را می‌گیرد.مهارت‌های عقلانی در جوان در سطح بالایی هستند (برگ، ۲۰۰۰).
نظریه رشد روانی ـ اجتماعی جوان:
اریکسون در هشت مرحله‌ای روانی ـ اجتماعی خود مرحله صمیمت در برابر انزوا را برای دوره جوانی برشمرد. اریکسون صمیمت را پیدا کردن خود در دیگری و گم کردن خود در او می‌دانست. اگر جوانان روابط سالمی برقرار کنند و با جفت خود رابطه صمیمی و نزدیک برقرار کنند، به مرحله صمیمت خواهند رسید.لوینسون دوره جوانی را انتقال مقدماتی به بزرگسالی و وارد شدن به ساختار زندگی اوایل بزرگسالی و همچنین دوره جوانی را دورۀ بیشترین انرژی، وفور نعمت، تناقض و استرس است می دانست (لوینسون، ۱۹۸۶، ص ۵). در این دوره رضایت زیاد از عشق، زندگی خانوادگی، دستاوردهای شغلی و تحقق اهداف مهم زندگی را به همراه دارند.
نظریه رفتارگرایی:
رفتارگراها مدعی هستند که تمام رفتارها، ارزشها و عقایدی که یک فرهنگ خاص آنها را تأیید می‌کند، توسط اعضای آن فرهنگ پذیرفته خواهد شد و رشد روانی، به یادگیری این ارزش و رفتارها بستگی دارد.
آلبرت بندورا:
نظریه یادگیری اجتماعی، هم از اصول شرطی‌سازی کلاسیک و فعال استفاده کرده، هم به آن، اصولی را جهت تبیین رفتار اجتماعی انسان اضافه کرده است. یادگیری مشاهده ای فرایندی است که در نتیجه آن یک مشاهده‌گر (جوان) یک الگو را از شخص دیگری که رفتارهای خاصی را انجام می‌دهد، مشاهده می‌کنند و می آموزد تا اعمالی را که مشاهده کرده است انجام دهد.
بندورا، معتقد است که تغییرات چشمگیری که در جوانان روی می‌دهد، تجربیات گذشته یا فشارهای روانی در محیط اجتماعی فعلی علل آن هستند. بندورا اهمیت متغیرهای سرشتی را در رشد شخصیت انکار نمی‌کند، با این حال آنها را مورد مطالعه قرار نداده است، زیرا معتقد است در این زمان ، تأثیرات یادگیری اجتماعی مفیدتر است.
نظریه شناختی ـ رشدی:
نظریه شناختی ـ رشدی بر رشد شناختی (تفکر و استدلال) تأکید دارد. پیاژه بر جهان شمول بودن تفکر انتراعی جوان و وابسته بودن تفکر به زمینه‌های اجتماعی ـ فرهنگی را موردتأکید قرار داد.وارنرشای، معتقد است که رشد تفکر در مرحله جوانی به مرحله پیشرفت قرار می‌گیرد و فرد یاد می‌گیرد تا به توانایی و استقلال برسد، به همین جهت توجه فرد به دانش‌ها و مهارت‌هایی متمرکز می‌شود که برای زندگی او مفید است.رابرت استرنبرگ در مورد تفکر دوره جوانی معتقد است که می‌توان سه جنبه گوناگون را در تفکر جوانان تشخیص داد و هر یک از این جوانب مختلف تفکر برای موقعیت‌های مخصوصی مفیدتر است و هر فردی در یکی از این جوانب سه گانه تفکر توانایی بیشتری دارد:عنصر تعیین اجزاء، نشان می‌دهد که فرد چگونه اطلاعات را پردازش و تحلیل می‌کند. این عنصر جنبه انتقادی در هوش است و چگونگی برخورد با مسائل، چگونگی حل مسائل و چگونگی دستیابی به منابع و ارزشیابی آنها را به فرد می‌شناساند.عنصر تجربه، نشان می‌دهد که فرد در برخورد با تکالیف جدید و آشنا چگونه عمل می‌کند، عنصر تجربه جنبه بصیرتی هوش است.عنصر زمینه‌ای به این مسئله ارتباط می‌یابد که فرد با محیط خود چه برخوردی دارد، عنصر زمینه‌ای جنبه عملی و جهان واقعی در هوش است.
شرایط زیستی – غریزی جوانی
در زمینه شرایط زیستی- غریزی نخست به این نکته باید پرداخت تحولی را که از آغاز نوجوانی در بدن پدید آمده بود هم چنان ادامه دارد، ولی با سرعت کمتر، شرایط بلوغ که در آن مرحله ایجاد شده بود هم چنان به ادامه حیات خود باقی است، ولی با وضعی تثبیت شده و در دختران کاملاً نظم یافته. رشد استخوانها که در مرحله نوجوانی با سرعتی انجام می‌گرفت، به آخرین مرحله خود می‌رسد. در همه حال جوانی دوران شور، توان و مرحله قدرت‌داری است. استعداد جسمانی از نظر ستبری بازوان و ساخته شدن ماهیچه و شکل‌گیری بدن رو به شکوفائی و رشد است و در نتیجه زیبائی ظاهری و خوش‌اندامی در این مرحله عیان‌تر می‌شود و جوان می‌تواند در مورد شرایط و موقعیت خود داوری و اظهار نظر کند.رشد بدن به بالاترین درجه خود رسیده و دیگر شور و خروش به چشم نمی‌خورد. از آن پس ممکن است بر حجم و قطر آدمی اضافه گردد و آدمی سر و وضع دیگری بیابد. این تغییرات ممکن است در آراستگی و ساختار بدن چنان اثر گذارد که جوان را درباره خود و دیگران را درباره او به قضاوتی دیگر وادارد.مرحله جوانی دوران فرابلوغ و غریزه جنسی با همه وضع و شرایط تثبیت شده‌اش در منتهای شدت و التهاب است. ترشح هورمونهای جنسی در تحولات رفتاری او اثر دارد. عادات غلطی که در گذشته جنسی او پایه‌گذاری شده بود اینک به احتمال، در حال ادامه است.
شرایط ذهنی جوانی
تحولات سریع ذهنی که از دوران نوجوانی و حتی زودتر از آن در او آغاز شده بود هم چنان ادامه و سیری روبه پیشرفت دارد. هوش او از حدود سنین ۱۴-۱۶ به بالاترین مرحله خود رسیده (بینه، سیمون، ترمن) و از آن بابت صورت تجربی زندگی آن را به صورت عقل درآورده که دائماً روبه افزایش است. طبق تحقیق کنراد، هوش از ۱۸-۲۱ مجدداً رو به افزایش است.کنجکاوی او شدیدتر از پیش است و مهم‌تر ازآن چراجوئی اوست. اصل تحقیق و تجسس است و می‌خواهد از عمق مسأله‌ای سردر آورد و حوادث و رویدادها را بررسی و تجربه کند. در برابر جریانات حساس است و این حساسیت با همه فوایدی که جنبه کشف دارند گاهی موجب ناراحتی او هستند و روح او را می‌آزارند.مغز که کانون تعقل است رشد نهائی خود را تا ۳۵سالگی ادامه می‌دهد و خود عقل بتدریج روبه پختگی و افزایش می‌رود آن چنان که در ۳۰سالگی یعنی پایان دوره جوانی به مرکز کمال می‌رسد و می‌تواند برابری با احساس را داشته باشد. تفکرات او صورت انتزاعی دارند و او اغلب اهل تفکر و اندیشه است، اگر چه شتابزدگی‌ها در موردی مانع آن هستند. هر آنگاه که در او حالت التهاب و هیجان نباشد می‌تواند خوب بیندیشد و خوب رأی و نظر دهد. بد نیست متذکر شویم شیوه تفکر پسران عموماً انتزاعی و تفکر دختران به واقعیت نزدیک‌تر است. توانائی‌های او در حافظه رشد می‌کند مخصوصاً از آن بابت که حافظه یک استعداد است و این خود از سرمایه‌های رشد است. او می‌تواند مسائل را به خاطر بسپارد ولی در این زمینه دختران را امکان بیشتری است و پسران در مدرکات قوی‌ترند. تکمیل و رشد حافظه سبب آن است که او منطقی‌تر و متفکرتر باشد و آموخته‌ها را بهتر به کار بندد. (قائمی،۱۳۷۹،ص ۱۹)جوان می‌تواند قدرت تمرکز اساسی و آگاهانه‌ای داشته باشد. دقت او از حالت ارادی میل به عادی شدن دارد و می‌تواند در کار و برنامه خود دقیق‌تر عمل کند. کثرت اشتغال و عدم توان سازمان‌دهی کار بر آن صدمه وارد می‌آورد.
شرایط روانی جوانی
وضع روانی او نسبتاً تثبیت یافته و هم چنان رو به تثبیت و آرامش بیشتر است. او اینک در عنفوان جوانی است و تا حدود زیادی سرد و گرم چشیده و تجربه دیده است. در برابر بسیاری از ناملایمات قد علم کرده و مقاومت‌هائی را از خود بروز داده است. جریانات متعدد و متنوعی را مورد آزمایش قرا داده و از نیک و بد آن سر در آورده است. پس او فردی خام نیست و می‌توان درباره سخنان و رفتارش حسابی گشود.در ابعاد روانی، ادراک او نسبتاً قوی است و می‌تواند در سایه تحلیل‌ها، استدلال‌ها به حقایقی دست یابد. علاقه شدیدی به کشف مجهولات دارد و می‌خواهد ازآنها پرده بردارد. اراده‌اش نسبت به گذشته قوی است و می‌تواند درباره سخنی که گفته ایستادگی کند. تا حدود زیادی اهل عمق و بصیرت است. حقیقت جوست و حتی عشق به حقیقت دارد.تجلیات روانی او نوگراست، تنوع‌طلب است، دارای قوت سرشار روحی است. تمایل به آزادی و استقلال دارد، اهل مقابله با جور و ستم است. روان او عدالت‌خواه است، مسائل ساده و کوچک را تحقیر می‌کند. اگر به کوه رود سعی دارد به مرتفع‌ترین نقطه آن بالا رود. به استقبال مشکل می‌رود و سعی دارد بر آن فائق آید. خوش‌بین است ولی کم‌تجربه آرمان‌گر است و ایده‌آل‌ساز. کمال‌طلب است و تعالی‌خواه.
در جنبه شخصیت، در اندیشه کشف هویت است، و دارای تشخص‌طلبی می باشد. هنوز دچار تزلزل شخصیت است و استحکام آن در پایان این دوره باید منتظر باشیم. گاهی دارای احساس غلو است و زمانی دچار اساس حقارت. دوره تکوین اعتماد به نفس است و دارای عزت نفس. بزرگ‌منش است و کرامت‌خواه، در خط وحدت یافتگی روان است و در جهت دستیابی به ثبات. می‌خواهد قاطعیت داشته باشد ولی در آن کمتر موفق است. در برابر جاذبه‌ها هنوز ضعیف است و قدرت مقاومت و ایستادگی در برابر زرق و برق‌ها را ندارد.در شرایط بحرانی او عصبی است و گرفتار بحران روانی. گاهی دچار حالت درون‌گرائی و میل به انزوا. در برابر شکستی، خود را می‌بازد و ابراز یأس می‌کند. در چنان صورتی جهان را بسیار محدود می‌بیند. با همه آرزوی درازی که دارد زود از آن چشم می‌پوشد و با همه بیداری وجدان و خودآگاهی در برابر وسوسه‌ای فریب می‌خورد. شیفته کلام سفسطه‌آمیز است و عبارات و کلمات هیجان‌انگیز. در مواردی دچار تضادها و احساس از خود بیگانگی می‌شود. در جنبه‌های عالی اهل دیانت است و دوستدار تقوا داری و عبادت. وجه و شور مذهبی دارد و اهل ایثار و صداقت است. با وجود آثار تردید گذشته در او، هم‌چنان دین‌گراست. همه چیز را مطلق می‌بیند حتی عبادت را. هویت دینی او شکل گرفته ولی هنوز عمق نیافته است. اهل مناجات است و چه بسیار ساده و آسان که با او نجوا دارد و با او ارتباط برقرار می‌کند.
شرایط عاطفی و اخلاقی جوانی
جوانی دوره اوج عواطف و احساسات است. دوستی‌های داغ و آتشین، در کنار خصومت‌های جدّی است. با وجود جرأت‌ها و تهورهای مهم ترس‌هاست. تضاد تمایلات، تأثیرپذیری جدید، کم‌ثباتی عاطفی و حتی پریشانی عاطفی، تشنج در هراس و اضطراب در کنار خوش‌بینی‌ها و فرورفتن در آینده است و او همه چیز را بیشتر از دریچه عینک احساس می‌بیند و این امر تا حدی است که گاهی تعقل را تحت‌الشعاع قرار می‌دهد.در ابعاد عاطفی با همه جرأت‌داری دچار ترس است، ترس از آبرو، ترس از آینده، ترس از عدم کمال مردی و یا زن بودن و در اواخر دوره جوانی این ترس تعدیل می‌شود. دوره محبت است آن هم محبت‌های جدی، خالص و بی‌ریا. دوره خشم است، آنچنان که در مواردی او را از حال اعتدال خارج می‌سازد و برایش خطر می‌آفریند.در احساسات تحت تأثیر احساسات تند و شورانگیز است و این احساسات موضوعی روشن دارند و گاهی بر عقل او غلبه دارند. احساسات او آتشین و دارای جنبه رمانتیک است. مهارت در خویشتن‌داری در آغاز جوانی در آنان ضعیف است و بعدها بیشتر و جدی‌تر می‌شود. آنها می‌توانند احساسات خود را مانند خشم، هیجانات، تنفر، وجد و شعف و غیره مخفی دارند، این احساس حتی داوری او را تحت‌الشعاع قرار می‌دهد و باعث صدور رأی هیجانی می‌شود(قائمی،۱۳۷۹،ص ۲۲).در رابطه با خود، با همه احساس کهتری و نقص، حالت شیفتگی دارد. دارای جنبه بی‌صبری و بزرگ‌نمائی است. تنازع عقل و احساس درباره خود منجر به غلبه تمایلات نفسانی است. او گاهی اسیر مستی و غرور، تضاد تمایلات، خودنمائی است. جاذبه‌های زیبائی در او سبب احساس شگفتی در مورد خویش است. لطافت تخیل او را برتر و دیگران را در رابطه با خود بدهکار می‌اندیشد. گمانش این می‌شود که همگان باید در خدمت او باشند، بدون اینکه او را نسبت به کسی بدهی باشد.جوانی دوران شور و نشاط است، دوران عشق و امید است، دوران حساسیت‌ها و ظهورو بروز طبایع است. به گفته ویل دورانت، عصر ذوق و تخیل رمانتیک است، احساس و تخیل بر او غلبه دارد و خود همانند آتشی شعله‌ور است. دوره تصورات رویایی، افکار شاعرانه، و دلباختگی تخیلات است. یک کنایه و اشاره ممکن است در او طوفانی ایجاد کند و یک رابطه کلامی با جنس مخالف ممکن است او را به هیجان آورد.در مشکل عاطفی او با همه رشد و تعالی دچار خشم و کینه بی‌دلیل، حسادت نسبت به همسالان، افسردگی و در خود فرو رفتن، گاهی دچار احساسات مخرّب، هراس و اضطراب و تشنج، و حتی درمواردی دچار یأس است. زود رنج می‌شود، ثبات عاطفی را از دست می‌دهد، تأثیرپذیری دارد، اهل کینه و خشم می‌شود.حسادت می‌کند، عاشق‌پیشه می‌گردد، دچار عشق رمانتیک می‌شود. و در حرکت‌های عاطفی کورمال به پیش می‌رود.او دارای صفای دل و اهل پاکی و فضیلت است. به همگان با دید خوش‌بینی می‌نگرد. به راستی او خوب، با فتوت و آزاد است. حتی در کارهای خلاف اخلاق و شرع از خود نوعی صفا و پاکی نشان می‌دهد که به تعبیر بزرگی به بی‌گناهی پرندگان و آهوان شباهت دارد. او صادق است، بی‌ریاست و بیش از سالمندان ارزش بی‌غرضی و فداکاری را احساس می‌کند. قدر این حالات زمانی روشن می‌شود که عمری از او بگذرد. از اواسط این دوره است که تصور خوبی درباره والدین پیدا می‌کند و سازش و انطباقی در این عرصه برای‌شان پدید می‌آید. آنان چه پسر و چه دختر شیفته پاکی مطلق‌اند و تن به مصالحه نمی‌دهند.در این مرحله برای برخی از افراد خلقیات جدید پدید آمده و گاهی حالت زشتی به خود می‌گیرد ،مثل حالت استهزاء، خودنمائی، شهرت‌طلبی، ریاکاری. با همه بزرگ‌منشی و کرامت و با همه گذشت و ایثار، و با همه فداکاری‌ها گاهی بردباری و شکیبائی خود را از دست داده و ممکن است دچار دوگانگی عاطفی و اخلاقی گردد. در روابط دچار سستی و تزلزل و در اخلاق دچار لغزش و انحراف گردد، به ویژه آنگاه که هشدار دهنده‌ای برای او نباشد.
تحولات و تغییرات جوانی

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...