- باستا وانتاپا (Bastavanthapa)، یادگیری را تغییر در رفتار موجود زنده می داند که بر اثر تجربه یا آموزش پدید می آید. به عبارتی دیگر، یادگیری در واقع نوعی فعالیت ذهنی است که در طی آن با کسب دانش، نگرش و مهارت تغییر رفتار ایجاد می گردد (Bastavanthap; 2003).
- باستابل (Bastable)، یادگیری را این چنین تعریف می کند: تغییر دائمی خواسته یا ناخواسته در رفتار که در نتیجه فرآیندهای پویا در طول عمر رخ می دهد و توسط آن فرد دانش، مهارت و یا نگرش جدیدی کسب می کند که قابل اندازه گیری بوده و می تواند در هر زمانی و هر مکانی در اثر محرکهای محیطی رخ دهد (Bastable ; 2003).
روانشناسان یادگیری را تغییر رفتار از راه تجربه تعریف کرده اند. علاوه بر مفهوم رفتار، توجه به معنی تجربه نیز لازم است. تجربه یعنی تأثیر متقابل فرد و محیط روی یکدیگر، این تأثیر متقابل جریانی است که دائماً روی می دهد. یعنی فرد پیوسته در حال تجربه است، روی محیط تأثیر می کند و تحت تأثیر محیط قرار دارد. روی این اصل باید دانست یادگیری جریانی است که از ابتدای زندگی شروع می شود و پیوسته ادامه دارد (یارمحمدیان، ۱۳۷۷: ۶۳).
در تأیید این سخن که یادگیری فرایندی مادام العمر است، کریمی، نصر و بقراطیان می نویسند:
انسانها نه تنها می توانند در طول زندگی یاد بگیرند بلکه در کل زندگی و حتی دوره بازنشستگی نیز درگیر یادگیری هستند. از این رو، همانطور که کروپلی و کنایر (۲۰۰۰) معتقدند: « تمایز در عملکرد یادگیری میان افراد در سنین مختلف، به جای آنکه نشانه ای از عدم توانایی اساسی برای یادگیری در سنین خاصی باشد، انعکاسی از ویژگیهای خاص یادگیرندگان از شرایط یادگیری است » (کریمی، نصر و بقراطیان، ۱۳۸۸: ۳-۲).
پایان نامه
اما مسئله ای که در اینجا مطرح می شود این است که: آیا یادگیری باید به تغییر رفتار بینجامد؟ و آیا عملکرد متفاوت از یادگیری است؟
روانشناسان معمولاً برای پیدا کردن شواهد یادگیری، به تغییراتی که در رفتار افراد در نتیجه تجربه روی می دهد، توجه می کنند. اما همه تغییراتی که در رفتار ایجاد می شوند، بیانگر یادگیری نیستند. پس به طور خلاصه، یادگیری به این صورت تعریف می شود: تمام تغییرات نسبتاً دایمی در پتانسیل رفتار که از تجربه ناشی می شوند، ولی به علت خستگی، رسش، داروها، آسیب یا بیماری نیستند (شکل ۲-۴ را ببینید).
تغییر رفتار
تغییرات واقعی یا بالقوه قابل مشاهده بعد از تجربه که شواهدی در اختیار ما بگذارد که یادگیری رخ داده است.
یادگیری
تمام تغییرات نسبتاً دائمی در پتانسیل رفتار که از تجربه ناشی میشوند ولی به علت خستگی، رسش، داروها، آسیب یا بیماری نیستند.
تجربه
تماس گرفتن با، مشارکت کردن در، مواجه شدن با رویدادهای بیرونی یا درونی که ارگانیسم نسبت به آنها حساس است.
شکل ۲-۴ شواهد یادگیری در تغییرات واقعی یا پتانسیل رفتار در نتیجه تجربه، یافت می شود. اما یادگیری، به خودی خود، فرایندی عصب شناختی، نادیدنی، و درونی است (لفرانسو، ترجمه سید محمدی، ۱۳۸۷: ۹-۸).
وقتی درباره تغییر رفتار صحبت می کنیم منظور ما این است که در اثر تجربه، افکار، نظرها، تمایلات، عادات افراد تغییر می نماید. خلاصه این تغییر در زمینه عقلانی، در رغبت ها و هدف ها و در اعمال و عادات فرد باید ظاهر شود. تجربه عبارت از تأثیر متقابل فرد و محیط در یکدیگر است (شریعتمداری، ۱۳۸۲: ۳۱۷).
از آنجایی که ممکن است آنچه یاد گرفته می شود بلافاصله مورد استفاده قرار نگیرد بنابراین می توان گفت که توان عمل کردن متفاوت از یادگیری حاصل شده است (هرگنهان، السون، ترجمه سیف، ۱۳۸۶: ۲۸).
لفرانسو نیز با نویسندگان بالا هم رأی است که یادگیری می تواند علاوه بر تغییرات در قابلیت – یعنی، در توانایی انجام دادن کاری – تغییرات در آمادگی – یعنی، رغبت عمل کردن – را نیز شامل شود. در ضمن، دلیل اینکه یادگیری صورت گرفته است می تواند به فرصت عمل کردن نیز بستگی داشته باشد (لفرانسو، ترجمه سید محمدی، ۱۳۸۷: ۱۰).
یک علم به یک موضوع [۸۵] مشاهده پذیر و اندازه پذیر نیازمند است، و در علم روانشناسی آن موضوع رفتار است. بنابراین، هر آنچه که ما در روانشناسی مطالعه می کنیم باید از طریق رفتار قابل ارائه باشد، اما این بدان معنا نیست که رفتاری که ما مطالعه می کنیم یادگیری است. ما رفتار را مطالعه می کنیم تا بتوانیم درباره فرایندی که به باور ما علت تغییر رفتار مورد مشاهده است استنباط هایی انجام دهیم. غالب نظریه های یادگیری در این نکته توافق دارند که فرایند یادگیری را نمی توان به طور مستقیم مطالعه کرد، بلکه ماهیت یادگیری را تنها از تغییرات رفتاری می توان استنباط کرد. بی. اف. اسکینر تنها نظریه پرداز جدا از این قاعده است. برای اسکینر تغییرات رفتاری، یادگیری هستند و نیاز به استنباط هیچ فرایندی دیگری نیست. اما اکثر نظریه پردازان دیگر می گویند که تغییرات رفتاری از یادگیری ناشی می شود. و فرایند یادگیری را واسطه رفتار می دانند. برای آنان، یادگیری چیزی است که در نتیجه تجارب معین صورت می پذیرد و پیش از تغییر رفتار رخ می دهد. در چنین تعریفی، یادگیری یک متغیر رابط یا میانی [۸۶] تلقی می شود. متغیر رابط یک فرایند فرضی است که فرض می شود بین محرک ها و پاسخ های مشاهده شده اتفاق می افتد. متغیر مستقل[۸۷] (تجربه) سبب تغییر در متغیر رابط (یادگیری) می شود و این به نوبه خود متغیر وابسته[۸۸] (رفتار) را تغییر می دهد. این موقعیت را می توان مطابق شکل ۲-۵ نشان داد.
متغیر وابسته
متغیر رابط
متغیر مستقل
تغییرات رفتاری
یادگیری
تجربه
شکل۲-۵ ارتباط میان متغیرها، تجربه و یادگیری
(هرگنهان، السون، ترجمه سیف، ۱۳۸۶: ۲۳).
۲-۷- نگاهی تاریخی به سلامت و بیماری
از قرن هفدهم تا اوایل قرن بیستم، بیشتر مردم جامعه غربی می پنداشتند که بیمار شدن، چیزی است که ناگهان برای «شخص اتفاق می افتد» و نمی توان برای ایمن ماندن از آن کاری انجام داد. با این تعبیر زمانی که مردم بیمار می شدند، فقط درصدد مراقبت های پزشکی بودند تا بهبود یابند (کرتیس، ترجمه فتحی آشتیانی و عظیمی آشتیانی، ۱۳۸۷: ۱۵).
در آن زمان به انسان تنها از جنبه های روانی و اجتماعی نگریسته می شد و نظریه پردازی ها در مورد او تنها با توجه به این دو بعد بود. اما زمانی که فرد به الگوی زیستی – پزشکی اضافه شد، تصویری وسیع تر و متفاوت تر در این باره که سلامت و بیماری چیستند به دست آمد. این دیدگاه جدید شامل تأثیر متقابل جنبه های زیستی، روانی و اجتماعی زندگی شخص است. در نتیجه این دیدگاه را الگوی زیستی روانی اجتماعی[۸۹] می خوانند.
دیدگاه زیستی روانی اجتماعی
نقش عوامل زیستی
عوامل زیستی شامل چه چیزهایی می شوند؟ این واژه شامل عوامل ژنتیکی و فرآیندهایی است که ما به واسطه آنها، ویژگی هایی را از والدین خود به ارث می بریم، و همچنین کارکردهای فیزیولوژیکی فردی است. برای مثال، آیا بدن در بعضی از موارد، واکنش زیاده از حد، مانند واکنش های حساسیتی به مواد غیر مضری مانند گرده گیاهان یا گرد و غبار نشان می دهد؟
نقش عوامل روانی
رفتار و فرایندهای روانی، مرکز توجه علم روانشناسی هستند که عبارتند از: شناخت ها، احساسات و انگیزه ها.
شناخت: فعالیتی است روانی شامل دریافت، یادگیری، به یاد آوردن، تعبیر و تفسیر، فکر کردن، باورها، و حل مشکل. عوامل شناختی، چگونه بر سلامت اثر می گذارند؟ برای مثال، امکان دارد فردی اعتقاد داشته باشد که «زندگی بدون چیزهایی که من از آنها لذت ببرم ارزشی ندارد». چنانچه فردی از کشیدن سیگار لذت ببرد، آیا حاضر است برای کاهش خطر ابتلا به سرطان یا ناراحتی های قلبی، آن را ترک کند؟
هیجان ها: به احساسات ذهنی گفته می شوند که بر افکار، رفتار و فیزیولوژی اثر می گذارند و از آنها اثر می پذیرند. بعضی از هیجان ها مثبت یا خوشایندند، مانند خوشحالی و دلبستگی، و بعضی دیگر منفی هستند مانند خشم، ترس و افسردگی. برای مثال، اشخاصی که هیجان های آنها نسبتاً مثبت است، در مقایسه با آنانی که هیجان های نسبتاً منفی دارند، کمتر مستعد بیماری اند و احتمالاً به میزان بیشتری از سلامت خود مراقبت می کنند و زودتر، از بیماری بهبود می یابند.
انگیزه: انگیزه، مفهومی است در تبیین چرایی رفتار (مردم چرا آنگونه رفتار می کنند)؛ اینکه چرا بعضی از فعالیت ها را شروع، جهت آنها را انتخاب، و درباره آنها پافشاری می کنند؟ شخصی که انگیزه خوب شدن و بهتر شدن را داشته باشد، امکان دارد جهت رسیدن به هدف خود، یک برنامه ورزشی را انتخاب و به آن عمل کند. بعضی از افراد، به دلیل آنکه خواسته کسانی بر­ایشان مهم است، باعث ایجاد انگیزه در آنها می شود. والدینی که بدین علت که بچه هایشان از آنان می خواهند مواظب سلامت خود باشند، سیگار را ترک می کنند، مثالی در این باره هستند.
نقش عوامل اجتماعی
مردم در دنیایی اجتماعی زندگی می کنند، افراد به موازات تماس با یکدیگر بر هم اثر می گذارند و از همدیگر اثر می پذیرند. اما زندگی اجتماعی هر فردی، گسترده تر از مردمی است که می شناسد و یا ملاقات می کند و شامل دوایر اجتماعی مختلفی مانند جامعه و خانواده اوست که هر سطحی از آن، بر سطح دیگر اثر می گذارد.
جامعه، با ارجعیت دادن به بعضی از ارزش های فرهنگی، در سطحی نسبتاً وسیع، بر سلامت اعضایش اثر می گذارد. یکی از این ارزش ها، خوب دانستن سلامتی و و تناسب بدنی است. اغلب رسانه های گروهی – تلویزیون، مطبوعات و غیره- این ارزش ها را با ارائه مثال هایی مانند توجه داشتن به رژیم غذایی مناسب و دوری جستن از مواد مخدر و نوشابه های الکلی منعکس می کنند. رسانه های گروهی در بهبود سلامت نقش مهمی دارند ولی در بعضی موارد، رفتارهای غیر بهداشتی را نیز تشویق می کنند. اجتماع شامل افرادی است که نزدیک به یکدیگر زندگی می کنند، مانند افرادی که در یک شهر یا یک کشور زندگی می کنند. رابطه ای که مردم با یکدیگر دارند، اغلب مستقیم است و تأثیر دو جانبه ای دارد. این تأثیر را می توان در رفتارهایی مانند سیگار کشیدن و استفاده از رژیم های غذایی پر چربی مشاهده کرد. برای مثال، سیگار کشیدن در نوجوانان، در نتیجه فشار گروه همسالان است. در بعضی از موارد، مشاهده نوجوانانی که به چنین رفتاری مشغولند، آنان را تشویق به انجام دادن این کار می کند. آنان دوست دارند که محبوب واقع شوند یا خود را نسبت به سایر افراد در اجتماع، قوی نشان دهند. این مثال ها، نشانه عناصر انگیزشی روشن و قدرتمندی است که ماهیت اجتماعی دارند.
برای اغلب مردم، نزدیک ترین و با دوام ترین روابط، در میان اعضای خانواده اتفاق می افتد. کودکان بسیاری از رفتارهای بهداشتی و اعتقادات را از پدر و مادر، برادران و خواهران خود می آموزند.
نقش عوامل زیستی، روان شناختی و اجتماعی را در سلامت و بیماری می توان به وضوح از توضیحات فوق الذکر درک کرد (سارافینو، ترجمه احمدی ابهری، ۱۳۸۴: ۵۲-۵۰).
۲-۸- تعریف بهداشت
سازمان بهداشت جهانی «WHO» بهداشت را یک رفاه کامل جسمی، روانی و اجتماعی می داند و تنها عدم ابتلا به بیماری یا ناتوانی یا نقص عضو را نمی پذیرد (خالصی و عالیخانی، ۱۳۸۸: ۴).
گاندی که یکی از بزرگترین مربیان بهداشت است، آن را به منزله «آرامش و راحتی بدن» و مخالف بیماری می پندارد. او بهداشت را به عنوان حالتی مثبت از بدن (و روان) مورد نظر قرار می دهد و نه فقط فقدان بیماری جسمی و یا بیماری روان. هر انسانی که به مسأله سلامتی فکر می کند مسلماً در ابتدا به سلامت فرد انسان فکر می کند، که البته مهم است. اما معنی سلامت می تواند برای محیطی که مردم در آن زندگی می کنند نیز به کار رود. حتی برای مدرسه، منزل و یا جامعه. این موضوع را می توان در شکل ۲-۶ ملاحظه کرد.
فرد

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...