راغب­بیان­­داشته­است،که­ الدَّبُ‏ والدُّبِیبُ‏،به­معنای آرام راه­رفتن است،که درباره حیوانات و حشرات بیشتربه­کار مى‏رود؛ و درحرکت نفوذى آرام آب و رطوبت و نوشیدنى و مانند اینها که حرکتشان را حواس درک نمى‏کند، به کار مى‏رود؛ و همچنین درباره تمام جانداران هر چند که عرف مردم فقط اسب را دَابَّه گویند، است.[۳۰۳]
مولف درمعجم مقایس اللغه براین نظر است،که دبب به معنای راه رفتن به آرامی بر روی زمین است، و بیان می­دارد،که"دَبَ‏ دبیباً"یعنی هرآنچه بر روی زمین راه برود، و این معنای دابه است.[۳۰۴]
پایان نامه - مقاله - پروژه
در تاج­ العروس آمده است، که"دبّ” به معنای راه رفتن مورچه و هر حیوانی غیر از آن بر روی زمین، که راه رفتن آن آرام باشد؛ وسرعت نداشته باشد،است.[۳۰۵]
علامه براین عقیده است،که دابه­الارض بیان یک آیت خارق العاده ای است، که درآیه­ی «سَنُرِیهِمْ آیاتِنا فِی الْآفاقِ وَ فِی أَنْفُسِهِمْ حَتَّى یَتَبَیَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ»(فصلت/۵۳) آن را وعده داده، و اما اینکه آن جنبنده ،جنبنده‏اى باشد که با مردم صحبت کند، از آنجا که کلمه” دابه- جنبنده” به هر صاحب حیاتى اطلاق مى‏شود، که در زمین راه مى‏رود مى‏تواند انسان باشد و مى‏تواند حیوانى غیرانسان باشد، اگر انسان باشد که تکلم و سخن گفتنش امرى عادى است، نه خارق العاده؛ و اگرحیوانى بى زبان باشد، آن وقت حرف زدنش مانند، بیرون شدنش از زمین امرى خارق العاده است.[۳۰۶]
آنچه می­­توان بیان داشت، این است که دابه الارض بیان یک امر خارق العاده است، هم چنان که در بیان علامه به آن اشاره شده است، حدیث آورده شده معنای آن وشگفتی آن را در کلام امام بیان کرده است.
۳-۹-ذنب
طریحی در بیان ذنب بر این باور است که ذنوب،به معنای دلو و سطل بزرگ است.[۳۰۷]
آیه­ی آورده شده، در این قسمت عبارت است از: « لِیَغْفِرَ لَکَ اللَّهُ ما تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِکَ وَ ما تَأَخَّرَ وَ یُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَیْکَ وَ یَهْدِیَکَ صِراطاً مُسْتَقِیماً»(فتح/۲)« تا خداوند از گناه گذشته و آینده تو درگذرد و نعمت خود را بر تو تمام گرداند، و تو را به راهى راست هدایت کند.»
حدیث آورده شده، در این قسمت عبارت است از : عَزَّ وَ جَلَّ عَلَى نَبِیِّهِ مَکَّهَ قَالَ لَهُ یَا مُحَمَّدُ إِنَّا فَتَحْنا لَکَ فَتْحاً مُبِیناً. لِیَغْفِرَ لَکَ اللَّهُ ما تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِکَ وَ ما تَأَخَّرَ عِنْدَ مُشْرِکِی أَهْلِ مَکَّهَ بِدُعَائِکَ إِیَّاهُمْ إِلَى تَوْحِیدِ اللَّهِ فِیمَا تَقَدَّمَ وَ مَا تَأَخَّرَ لِأَنَّ مُشْرِکِی مَکَّهَ أَسْلَمَ بَعْضُهُمْ وَ خَرَجَ بَعْضُهُمْ عَنْ مَکَّهَ وَ مَنْ بَقِیَ مِنْهُمْ لَا یَقْدِرُ عَلَى إِنْکَارِ التَّوْحِیدِ عَلَیْهِ إِذَا دَعَى النَّاسَ إِلَیْهِ فَصَارَ ذَنْبُهُ عِنْدَهُمْ مَغْفُوراً بِظُهُورِهِ عَلَیْهِم‏ فَقَالَ الْمَأْمُونُ لِلَّهِ دَرُّکَ.[۳۰۸] پس چون عزّ و جلّ براى حضرت خاتم رّسل مکّه رامفتوح گردانید، ایزد اکبر کریمه«‏ إِنَّا فَتَحْنا لَکَ فَتْحاً مُبِیناً لِیَغْفِرَ لَکَ اللَّهُ ما تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِکَ وَ ما تَأَخَّرَ» بر آن حضرت منزل فرمود؛یعنى:یا محمّد گناه تو که با اعتقاد مشرکان به واسطه دعوت آن کافران به­یگانگى خداى عزّوجلّ ثابت و حاصل است، از ماتقدّم و تأخّریکسر معفوّ است، و مغفور؛وماتأخّر بواسطه آن­مذکور­وعیان است؛که مشرکان مکّه بعضى مسلمان گشتند؛وبعضى بعد از فتح مکّه از آن محلّ بیرون رفته، لیکن­برهمان شرک­و عصیان بودند؛و جمعى از ایشان که در مکّه باقى و پنهان بودند؛آن طایفه قادر بر انکار توحید در هنگامی که مردمان ایشان را بر آن دعوت می­نمودند،نبودند؛پس گناه آن رسول ایزد تعالى و تقدّس معفوّ و مغفور است، به واسطه آنکه توحید و یگانگى قادر مجید برآن طایفه بیّن و ظاهر گردید، مامون گفت: للَّه درّک.
علامه بر این باور است، که مراد از کلمه” ذنب” در آیه شریفه گناه به معناى معروف کلمه یعنى مخالفت تکلیف مولوى الهى نیست؛وهم چنین بیان می دارد،که متبادر از لفظ” ذنب” مخالفت امر مولوى است، که عقاب در پى بیاورد؛ و معنایى است که نظر عرف مردمان متشرع به آن دو لفظ داده و گرنه معناى لغوى ذنب همان بود که گفتیم، عبارت است از هر عملى که آثار شوم داشته باشد؛ حال که معناى لغوى و عرفى این کلمه روشن شد؛ مى‏گوییم قیام رسول خدا به دعوت مردم و نهضتش علیه کفر و وثنیت از قبل از هجرت و ادامه‏اش تا بعد از آن وجنگهایى که بعد از هجرت با کفار مشرک به راه انداخت، عملى بود داراى آثار شوم و مصداقى بود، براى کلمه” ذنب.”[۳۰۹]
در لسان العرب آمده است،که ذنب به معنای جرم ومعصیت است، وذنب الفرس گیاهی است، که شکل دم اسب است.[۳۱۰]
راغب بیان داشته است،که ذنب دراصل به معنای به دست گرفتن دنباله و دم چیزى است؛ ذنبته: به دمش زدم و آنرا گرفتم؛ و هم چنین بر این باور است، ذَنْب‏ بطور استعاره در هرکارى که عاقبتش ناروا و ناگوار است، و به اعتبار دنباله چیزى بکار رفته است، از این روى واژه ذنب به اعتبار نتیجه‏اى که از گناه حاصل مى‏شود، بد فرجامى و تنبیه و سیاست نامیده شده است، و جمع ذنب ذنوب است.[۳۱۱]
حدیث معنای آیه راتفسیر وتبیین معنا می­ کند،که ذنب به معنای لغوی نمی­تواند، باشد بلکه آثار شوم این دعوت و به تبع آن جنگ­های پیامبر علیه مشرکین­ بود،که دارای آثار شومی بود.
۳-۱۰-سحب
طریحی بیان داشته است،که به معنای ابر است.[۳۱۲] طریحی ذیل این وا­ژه آیه­ای را بیان کرده،که­عبارت­است­از:«هُوَ الَّذِی یُرِیکُمُ الْبَرْقَ خَوْفاً وَطَمَعاً وَ یُنْشِئُ السَّحابَ الثِّقال»(رعد /۱۲)«اوست کسى که برق را براى بیم و امید به شما مى‏نمایاند، و ابرهاى گرانبار را پدیدار مى‏کند».
حدیث آورده شده، در این قسمت عبارت است از: عنِ ابْنِ الْعَزْرَمِیِ‏ رَفَعَهُ قَالَ قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ (علیه السلام)‏ وَ سُئِلَ عَنِ السَّحَابِ أَیْنَ یَکُونُ قَالَ یَکُونُ عَلَى شَجَرٍ عَلَى کَثِیبٍ عَلَى شَاطِئِ الْبَحْرِ یَأْوِی إِلَیْهِ فَإِذَا أَرَادَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَ‏ أَنْ یُرْسِلَهُ أَرْسَلَ رِیحاً فَأَثَارَتْهُ وَ وَکَّلَ بِهِ مَلَائِکَهً یَضْرِبُوهُ بِالْمَخَارِیقِ وَ هُوَ الْبَرْقُ فَیَرْتَفِعُ ثُمَ‏ قَرَأَ هَذِهِ الْآیَهَ- اللَّهُ الَّذِی أَرْسَلَ الرِّیاحَ فَتُثِیرُ سَحاباً فَسُقْناهُ إِلى‏ بَلَدٍ مَیِّتٍ‏ الْآیَهَ وَ الْمَلَکُ اسْمُهُ الرَّعْد.[۳۱۳] سند را تاآنجا رسانده که گوید: امیرالمومنین (علیه السلام) درپاسخ این­پرسش­که ابر کجا است؟ فرمود:بردرختى است؛ و روى تل ریگى در کناره دریاکه بدان­ماوى کند؛وهرگاه خدا عزوجل خواهد، که آن را بفرستد،بادى فرستد،و آن را برانگیزد؛و فرشته‏ها بدان گمارد،تاآن را باشلاق بزنند؛ و آن شلاق برق است،وآن بالا آید و بر فراز شود؛ وسپس­این­آیه را خواندکه:«وَ اللَّهُ الَّذِی أَرْسَلَ الرِّیاحَ فَتُثِیرُ سَحاباً فَسُقْناهُ إِلى‏ بَلَدٍ مَیِّتٍ» فاطر/۹)«وخداهمان کسى است، که بادها را روانه مى‏کند؛پس [بادها] ابرى را برمى‏انگیزند؛و [ما] آن را به سوى سرزمینى مرده راندیم، تا آخر آیه- و آن فرشته رانام رعد است.»
راغب براین باور است، که اصل‏سَحْب‏کشیدن است، مثل کشیدن دامن برخاک و کشیدن انسان با صورت به زمین و از این واژه واژه‏ سَحَاب‏ است،یعنى ابرها،یا براى این است که باد آن را مى‏کشاند، یا آب و یا کشیده شدن خودش درحال گذشتن است.[۳۱۴]
درمعجم مقاییس­اللغه­آمده­است،که­اصل سحب­به معنای­کشیدن­شی­مبسوط است.[۳۱۵]
مولف درمجمع البیان بیان داشته است، که خداوند ابرهاى سنگین را بوسیله آب و بخار آن خلق مى‏کند؛ و از زمین بالا مى‏برد، و در جو به حرکت در مى‏آورد.[۳۱۶]
این حدیث معنای ابر و ویژگی های آن راتفسیر وتبیین معنا می کند.
۳-۱۱-سیب
مولف بیان داشته که، سائبه شتری است،که رها شده باشد.[۳۱۷] آیه­ی آورده شده در این قسمت،عبارت است:
«ما جَعَلَ اللَّهُ مِنْ بَحِیرَهٍ وَ لاسائِبَهٍ وَ لاوَصِیلَهٍ وَ لاحامٍ وَلکِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا یَفْتَرُونَ عَلَى اللَّهِ الْکَذِبَ وَ أَکْثَرُهُمْ لا یَعْقِلُونَ» (مائده/۱۰۳)«خدا [چیزهاى ممنوعى از قبیل:] بحیره وسائبه و وصیله وحام قرارنداده است؛ولى کسانى که کفر ورزیدند، برخدادروغ مى‏بندند، وبیشترشان تعقّل نمى‏کنند».
حدیث آورده شده، در این قسمت عبارت است از: رَوَى ابْنُ مَحْبُوبٍ عَنْ عَمَّارِ بْنِ أَبِی الْأَحْوَصِ قَالَ‏ سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ (علیه السلام) عَنِ السَّائِبَهِ قَالَ انْظُرْ فِی الْقُرْآنِ فَمَا کَانَ فِیهِ تَحْرِیرُ رَقَبَهٍ فَذَلِکَ یَا عَمَّارُ السَّائِبَهُ الَّتِی لَا وَلَاءَ لِأَحَدٍ مِنَ الْمُسْلِمِینَ عَلَیْهِ إِلَّا اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ فَمَا کَانَ وَلَاؤُهُ لِلَّهِ عَزَّ وَ- -جَلَّ فَهُوَ لِرَسُولِهِ وَ مَا کَانَ لِرَسُولِهِ ص فَإِنَّ وَلَاءَهُ لِلْإِمَامِ وَ جِنَایَتَهُ عَلَى الْإِمَامِ وَ مِیرَاثَهُ لَه‏.[۳۱۸]عمّاربن ابى الاحوص عقرقوفى گوید: از امام ششم (علیه السّلام) پرسیدم «سائبه» کیست؟ فرمود: به قرآن بنگر هرکجا که کفّاره تحریر رقبه بود، آن رقبه سائبه است؛ (یعنى بندگانى که به عنوان کفّاره تعیین شده‏اند، همه آنها ولاء ندارند،جز آن کس را که خود معیّن کنند.) و جز خداوند کسى ولاء او را ندارد، و هر چه ولایش با خداست، ولایش با رسول اوست؛ و هر چه ولایش با رسول خدا است، ناچار ولایش با امام مسلمین خواهد بود؛ و امام ضامن جنایات و خسارات او مى‏باشد؛ و میراثش نیز از آن امام مسلمین خواهد بود.
راغب بر این باور است، که سائبه شترى است، که در چراگاه به حال خود رها مى‏شود و از آب و علف دورش نمى‏کنند، و این در صورتى است که پنج بار زائیده باشد.[۳۱۹]
درلسان العرب­آمده است، که السَّیْبُ‏: بخشش نیکی ویک چیز زیادی است؛وبیان کرده است، که مَطَراً سائباًیعنی بارانی که ریزان است.[۳۲۰]
هم چنین مولف درکتاب طرازالاول بیان داشته است،که سائبه هرشتری است،که در زمان­جاهلیت برای نذربخشیده می­شد، بنابراین هرکجا می­خواست، می­چرید، و آزاد بوده است وعبدنیز آزاد می­ شود، و برای آزاد کنندگان دیگر سرپرستی نخواهدبود، بنابراین مالش را هر کجا بخواهد می گذارد.[۳۲۱]
در مجمع البیان­­آمده است،که سائبه شترى بوده، که آن را رها و از منافع آن چشم پوشى مى‏کردند.[۳۲۲]
طریحی حدیث دیگری را در این قسمت بیان کرده،که عبارت است از:
«رَوَى الْحَسَنُ بْنُ مَحْبُوبٍ عَنْ خَالِدِ بْنِ جَرِیرٍ عَنْ أَبِی الرَّبِیعِ قَالَ‏ سُئِلَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) عَنِ السَّائِبَهِ قَالَ هُوَ الرَّجُلُ یُعْتِقُ غُلَامَهُ ثُمَّ یَقُولُ لَهُ اذْهَبْ حَیْثُ شِئْتَ لَیْسَ لِی مِنْ مِیرَاثِکَ شَیْ‏ءٌ وَ لَا عَلَیَّ مِنْ جَرِیرَتِکَ شَیْ‏ءٌ وَ یُشْهِدُ عَلَى ذَلِکَ شَاهِدَیْن‏».[۳۲۳] ابو الرّبیع گوید: از امام صادق (علیه السّلام) پرسیدند؛ سائبه یعنى چه؟ فرمود: آنست که شخص غلام خود را آزاد کند و سپس بگوید؛ هر کجا که خواهى برو نه میراث تو براى من باشد، و نه من ضامن خسارات تو خواهم بود، و بر این گفتار خود دو تن شاهد نیز بگیرد.
طریحی با آوردن این دو حدیث، معنای سائبه را تبیین معناوتفسیر می­ کند.
۳-۱۲-غضب
طریحی بر این باور است، غضب دو نوع است، غضب خداوندی که خشم او برعصیان و عقاب اوست،وغضب مخلوق که آن نیز به دو نوع مذموم ومحمود تقسیم می­ شود، غضب محمود در جانب­داری ازدین وحق است؛وغضب مذموم درخلاف­ آن است.[۳۲۴] آیه­ی آورده شده در این قسمت عبارت است از:« کُلُوا مِنْ طَیِّباتِ ما رَزَقْناکُمْ وَ لا تَطْغَوْا فِیهِ فَیَحِلَّ عَلَیْکُمْ غَضَبِی وَ مَنْ یَحْلِلْ عَلَیْهِ غَضَبِی فَقَدْ هَوى‏» (طه/ ۸۱)« از خوراکیهاى پاکیزه‏اى که روزى شما کردیم بخورید، ولى‏ در آن زیاده‏روى مکنید،که خشم من بر شما فرود آید، و هرکس خشم من بر او فرود آید، قطعاً در [ورطه‏] هلاکت افتاده است».
حدیث آورده شده، در این قسمت عبارت است از:« عَنِ الْمَشْرِقِیِّ حَمْزَهَ بْنِ الْمُرْتَفِعِ‏ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِنَا قَالَ‏ کُنْتُ فِی مَجْلِسِ أَبِی جَعْفَرٍ (علیه السلام) إِذْ دَخَلَ عَلَیْهِ عَمْرُو بْنُ عُبَیْدٍ فَقَالَ لَهُ جُعِلْتُ فِدَاکَ قَوْلُ اللَّهِ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى‏ وَ مَنْ یَحْلِلْ عَلَیْهِ غَضَبِی فَقَدْ هَوى‏ مَا ذَلِکَ الْغَضَبُ فَقَالَ أَبُو جَعْفَرٍ (علیه السلام) هُوَ الْعِقَابُ یَا عَمْرُو إِنَّهُ مَنْ زَعَمَ أَنَّ اللَّهَ قَدْ زَالَ مِنْ شَیْ‏ءٍ إِلَى شَیْ‏ءٍ فَقَدْ وَصَفَهُ صِفَهَ مَخْلُوقٍ‏ وَ إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى لَا یَسْتَفِزُّهُ شَیْ‏ءٌ فَیُغَیِّرَه».[۳۲۵]یکى از شیعیان در محضر امام باقر (علیه السلام) شرفیاب بود،که عمرو بن عبید وارد شد و گفت: قربانت خداى تبارک و تعالى که فرماید:«هرکه غضب من به او درآید، سقوط کند.» معنى این غضب چیست؟ فرمود آن کیفراست، اى عمرو کسى که گمان کند خدا از حالى به حال دیگر درآید، او را به صفت مخلوق توصیف نموده است،خداى تعالى را چیزى از جا نکند،تا تغییرش دهد (او مخلوقست که غضب از جایش بکند، و تغییرش دهد).
در مفردات آمده است، که الغَضَب‏: هیجان و جوشش خون قلب براى انتقام است.‏[۳۲۶]
در لسان العرب آمده است، که غضب متضاد و ضدخشنودی است.[۳۲۷]
طبرسی درذیل آیه براین باوراست، که هر کس گرفتارخشم من شود، هلاک میگردد وبیان داشته است، که «هوى» سقوط از بالا به زیر است، و این چیزى جز هلاک شدن یا سقوط در آتش جهنم نیست.[۳۲۸]
علامه بیان­کرده است، که هرچند به ظاهر، آیه خبر از آینده­ می­دهد؛ولى معنایش این است، که غضب من برشما واجب و لازم شود، و کلمه” یحل” از حلول دین (سر رسیدن مدت قرض) است، و” حل یحل” از باب ضرب یضرب است، و” غضب” یکى از صفات خداى تعالى است، که البته صفت فعل او و مصداق اراده او است؛ اراده اینکه مکروهى به بنده‏اش برساند به اینکه اسباب رسیدن آن راکه ناشى از معصیت عبد است،فراهم سازد؛ودرتفسیرآیه بیان داشته است،که هرکه غضب من متوجه او شود سقوط مى‏کند، و این سقوط به هلاکت تفسیر شده است.[۳۲۹]
در تفسیر کشاف آمده است،که غضب خداوند عقوبات او است.[۳۳۰]
درتفسیر روح البیان مولف براین باور است، که غضب عبارت است، از به جوش آمدن خون غلبه هنگام اراده انتقام و هنگامی که، خداوند به این صفت وصف شود، مراد ازآن اراده انتقام است.[۳۳۱]
طریحی با آوردن این حدیث معنای غضب خداوندی را، تبیین معنا وتفسیر می­ کند،که مقصود از غضب خداندی کیفر وعقاب اوست.
۳-۱۳-سحت
در مجمع­البحرین­آمده است،که سحت به معنای آنچه کسبش حلال نیست.[۳۳۲] آیه­ی آورده شده در این قسمت، عبارت است از: «وَ تَرى‏ کَثِیراً مِنْهُمْ یُسارِعُونَ فِی الْإِثْمِ وَ الْعُدْوانِ وَ أَکْلِهِمُ السُّحْتَ لَبِئْسَ ما کانُوا یَعْمَلُونَ» (مائده /۶۲)« و بسیاری ازآنان را مى‏بینى که در گناه و تعدّى وحرام خوارى خود شتاب مى‏کنند؛ واقعاً چه اعمال بدى انجام مى‏دادند».
حدیث آورده شده، دراین قسمت­ عبارت است از:«قَالَ‏أَبُوعَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) السُّحْتُ أَنْوَاعٌ کَثِیرَهٌ مِنْهَا مَا أُصِیبَ مِنْ أَعْمَالِ الْوُلَاهِ الظَّلَمَهِ وَ مِنْهَا أُجُورُ الْقُضَاهِ وَ أُجُورُ الْفَوَاجِرِ وَ ثَمَنُ الْخَمْرِ وَ النَّبِیذِ الْمُسْکِرِ وَ الرِّبَا بَعْدَ الْبَیِّنَهِ فَأَمَّا الرِّشَا یَا عَمَّارُ فِی الْأَحْکَامِ فَإِنَّ ذَلِکَ الْکُفْرُ بِاللَّهِ الْعَظِیمِ وَ بِرَسُولِه».[۳۳۳]‏ امام صادق (علیه السلام) فرمود:حرام انواع فراوان دارد،از جمله مالى است، که از کارمندى دردستگاه دولت، و فرمانداران ستمکار به دست مى‏آید؛ و از جمله مزد قاضیان است؛ و مزد زنان فاحشه و بهاى شراب فروشى و بهاى نبیذى که مستى آورد،و ربا خوارى، پس از اینکه بفهمد حرام است؛ اى عمار اما رشوه گرفتن در قضاوت‏ها به منزله کافر شدن به خداى بزرگ و رسول او است.
درمفردات آورده است،که “السُّحْت‏” به معنای پوستى است،که از چیزى برکنده شود؛ درذیل­این آیه«فَیُسْحِتَکُمْ‏ بِعَذابٍ‏»(طه/۶۱)«یعنى عذابى ریشه برانداز،هلاکتان مى‏کند».بیان می دارد، که فعلش سَحَتَه‏ و أَسْحَتَه‏ است؛ و از این فعل” السُّحْت” مشتق شده، براى محظور و گناهى که، صاحبش را عار و ننگ ملازم و همراه مى‏شود، گویى که دینش و جوانمردیش را از ریشه برکنده، و از بین برده و نابود کرده است.[۳۳۴]
درکتاب العین آمده است،هر چیز حرامی که یادش زشت باشد،که باعث ننگ شود مانند بهای سگ، شراب وخوک.[۳۳۵]
مولف­ درمصباح المنیر براین باور است،که سحت به معنای همه مال حرامی است، که خوردن وکسبش حلال نیست.[۳۳۶]
علامه درتفسیرآیه­­ی بالابیان داشته است،که منظور از گناهان سه‏گانه‏اى که در آیه اسم برده شده است؛ گناهانى است، که نسبت به سایرگناهان زبانى و عملیشان کلى‏تراست و درحقیقت مشتى است، ازخروار و نمونه ‏ایست،از بسیارى که درایشان است؛ چون آنان هم مرتکب به گناهان زبانى وهم به گناهان­عملى‏اند و مقصود ازگناهان عملیشان یا همان تعدى نسبت به مومنین است،ویا گناهانى است که بین خود و خداى خود دارند، مانندخوردن اموال مردم به باطل و سحت، مثل رشوه و ربا و نظایر آنها.[۳۳۷]

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...