دانلود فایل های پایان نامه در رابطه با بررسی عوامل اجتماعی- فرهنگی مرتبط با نگرش زنان نسبت به معاشرت ... |
تفسیر مرتن از بیهنجاری نظریهای دو عاملی است که هم بر انگیزندههای فردی و هم بر ساختار اجتماعی تأکید نموده است(احمدی،۱۳۸۴: ۵۳-۵۰).
۳-۲-۲- نظریه بی هنجاری[۲۳] دورکیم[۲۴]
دورکیم معتقد است جوامع نوین در معرض نابسامانی قرار دارند، زیرا گوناگونی فرهنگی آنان باعث درهم ریختگی هنجارها و ارزشها میگردد و مردم بدون خطوط راهنمایی اخلاقی روشن، رها میشوند. افرادی که در شرایط نابسامانی اجتماعی قرار دارند، فاقد قواعدی برای رفتار هستند، زیرا آنان از انضباط اجتماعی درباره اعمال و خواسته های شخصی خود درک اندکی دارند(حیدری و پارسامهر،۲۱۲: ۱۳۹۱).
از نظر دورکیم سستی هنجارهای اجتماعی پیشین و بی اعتبار شدن سنتها و پیوندهای گروهی معمول به واسطه پیشرفت و توسعه اجتماعی، علت اصلی شرایط بیهنجاری و آنومیک است. (معیدفر،۱۳۷۹: ۲۲۰). با این حال وی معتقد است که هیچ جامعهای به وضعیت بیهنجاری کامل نمیرسد، اما در برخی شرایط میزان بیهنجاری در روابط اجتماعی و بخشهای خاصی از جامعه اوج میگیرد. به زعم او، زمانی که قواعد اجتماعی در جوامع پیچیدهای که با کاهش همبستگی و وفاق روبه روست، کمتر التزامآور میشود و مردم احساس میکنند که از فشار هنجارهای اجتماعی کاسته شده است، آنگاه انحرافاتی همچون جرم و قانونگریزی اجتنابناپذیر میشوند. دورکیم این وضعیت جامعه را آنومی یا بیهنجاری میخواند(یعقوبی، ۱۳۸۱: ۴۰). آنومی حالت مبهمی است بین فرد و جامعه که در آن هنجارها یا از بین رفتهاند، یا ضعیفاند و یا با هم در تضادند. وقتی حالت بیهنجاری به سطح بالایی برسد، ممکن است جامعه با خطر متلاشی شدن مواجه گردد چون اعضاء جامعه، دیگر ارزشها و اهداف مشترک را قبول ندارند. فرد در حالت بیهنجاری رهنمود رفتاری ندارد، زیرا در این وضعیت کمترین احساسی از تأثیر نظم اجتماعی بر خواهشهای شخصی و اعمال خویش ندارد
(صدیق سروستانی،۱۳۸۶: ۹۶).
۳-۳-نظریههای جامعهشناختی
نظریه جامعه شناختی محصول خودآگاهی و جزء ضروری تفکر است که با آشکار ساختن مسائل نامرئی و غیرآگاهانه، درک روشن مسائل اجتماعی را ممکن میسازد. از همین رو است که جرج ریتزر در تعریف نظریه جامعه شناختی مینویسد: نظریه جامعه شناسی، نظام گسترهای از افکار است که با مهمترین قضایای مربوط به زندگی اجتماعی سرو کار دارد(توسلی، ۱۳۷۹: ۲۵). در زیر به بررسی چند نظریه جامعه شناختی که مربوط به موضوع مورد مطالعهمان هستند، میپردازیم.
۳-۳-۱- نظریه کنش اجتماعی پارسونز[۲۵]
موقعیت یا وضعیت فرد را پارسونز به اشیاء اجتماعی، اشیاء فیزیکی و اشیاء فرهنگی تقسیم کرده که همگی آنها بر کنشگر احاطه دارند و کنش متقابل فرد با آنها انجام پذیر است. این نظام کنش از دیدگاه پارسونز، برآیند چهار نظام شخصیت، فرهنگ، نظام اجتماعی و ارگانیسم زیستی است.
این نظامها استقلال نسبی دارند و هدفشان کسب تعادل در زندگی کنشگر است. قابل ذکر است که کنشگر مورد نظر پارسونز، شامل هر هستی فردی یا جمعی، فرد، گروه، سازمان، منطقه، جامعه و تمدن میشود. بدین ترتیب محیط احاطه کننده کنشگر شامل دیگر کنشگران، گروه ها و دیگر فرهنگها میشود که ارتباط بین آنها به دوگونه مستقیم و غیرمستقیم (خصوصاً با بهره گرفتن از وسایل ارتباطی مدرن) برقرار شدنی است. نمادها که از طریق آنها کنشگر ارتباط خود را با توجه به وضعیتی که در آن قرار گرفته (وضعیت سنی، جنسی، اقتصادی، شغلی و…) معنا کرده و معنای هر کدام را به صورت مجزا تعبیر و تفسیر میکند؛ قواعد، هنجارها و ارزش ها که در واقع کارکرد قطب نما و جهتیابی را برای کنشگر دارد هادی کنشگر در روابطش با اشیاء مختلف اطراف او و محیط احاطه کنندهاش هستند. هرچند کنشگر با محیط اطرافش احاطه شده، تأکید پارسونز بر ارادی بودن کنش کنشگر است و آنرا با بهره گرفتن از متغیرهای الگویی به اثبات میرساند. بدین ترتیب ملاحظه میشود که از دیدگاه پارسونز، کنشگر در متنی قرار میگیرد که شامل نهادها، هنجارها و ارزشها، نمادها و دیگر اشیاء اجتماعی (دیگر کنشگران) میشود و از آنجایی که فرد در خلاء زندگی نمیکند، بلکه با وضعیت و محیط اطرافش در ارتباط است، هرگونه عاملی که موجب اختلال با خصوصاً دیگر کنشگران اطراف شخص شود یا هرگونه عاملی که موجب انتقال ناقص هنجارها و ارزشهای مندرج در نظام فرهنگی (اجتماعی شدن ناقص) شود، موجب سرگردانی و حیرانی کنشگر میشود و نهایتاً به ایجاد فاصلهی اجتماعی و فقدان تفاهم بین کنشگر و دیگر کنشگران (خانواده،سیاستمداران و سیاست گذاران، مسئولان ذیربط آموزش و پرورش و گروه های دوستی) میانجامد(عباسی و ایمان،۱۳۷۶: ۱۲۵-۵۵).
۳-۳-۲- نظریه نسلی پیر بوردیو[۲۶]
به اعتقاد بوردیو، در شرایط معاصر، شکاف نسلها، شکافی افقی بوده و در عصرها و میدانهای مختلف اجتماعی اعم از نهادی یا غیر نهادی، رویارویی بین جوانان و افراد مسن عملاً حاکی از تعارض بین افرادی به مواضع گوناگون قدرت و ثروت است. از نظر بوردیو، جوان و پیر نه یک امر عینی و واقعی، بلکه یک ساختار اجتماعی هستند که در نتیجهی مبارزه میان پیر و جوان درمیدانهای مختلف به وجود میآیند.
بوردیو بر توزیع امکانات و منابع و موقعیت نابرابر نسلهای مختلف از نظر برخورداری یا محرومیت از امکانات و فرصتهای موجود اقتصادی، اجتماعی، سیاسی، فرهنگی در عرصه های مختلف در ریشهیابی شکاف نسلی تأکید دارد.
بوردیو به جای تبیین شکاف نسلها با معیارهای ذهنی و بر حسب تأثیر جریانها و حوادث عمده تاریخی بر روی ذهنیت و آگاهی / هویت ویژه نسلی که بر رهیافت مانهایمی مسلط است، با رویکرد عینی به تبیین تعارضات نسلی بر حسب جایگاه استراتژیک و عصری هر نسل در رابطه با مجموعهای منابع و نبرد نسلها برای استفاده انحصاری از منابع مذکور میپردازد.
بوردیو مسائل نسلها را در چارچوب طبقات و نظامهای آموزشی بررسی میکند و با توجه به مطالعات خود به نتایج ارزشمندی دست پیدا میکند. وی تبعات این بازتولید امتیازات طبقاتی در نظام آموزشی- دموکراتیزه شده را به طور اجمالی موارد ذیل میداند:
-آموزش، آگاهی، نظام مطالبات و شکاف نسلی در امکانات
-موقعیت اجتماعی بنیان تعارضات نسلی
-منافع نسلی و تنشهای بین نسلی
-تضاد منافع نسلی و تحول اجتماعی
اصطلاحاتی چون “غیر مسئول بودن موقت جوانان"، “تحول خاموش"، “تورم شرکت کنندگان برای رفتن به دانشگاه"، “سرمایه های نمادین” از مفاهیم ارزشمند و پر بار بوردیو درتحلیلهای وی میباشد( توکل و قاضی نژاد،۱۳۸۵: ۱۰۸-۱۰۶).
۳-۳-۳ رویکرد تاریخی تحلیل نسل[۲۷]
نظریه نسل تاریخی اولین بار توسط مانهایم متفکر آلمانی دهه ۳۰-۱۹۲۰ فرمول بندی و تنظیم شد. در این دیدگاه، نسل صرفاً شامل افراد همدین یا هم دوره نبوده و فاصله زیستی۳۰-۲۰ سال نیز در تبیین تغییر اجتماعی با تغییر نسل، نسبتاً بیاهمیت است. درواقع، ظهور یک نسل حقیقی و تبلور یک آگاهی نسلی متمایز، نتیجه حوادث تاریخی عظیمی است که افراد در حدود ۲۵-۱۷ سالگی خود در داخل حوزه جغرافیایی واحدی، به طور مشترک آن را تجربه میکنند ( توکل و قاضی نژاد،۹۸:۱۳۸۵). در واقع این مانهایم است که برای نخستین بار تأکید میکند که نسل، یک آفرینش اجتماعی[۲۸] و نه یک ضرورت بیولوژیکی است. وی در مقاله «مسئله جامعه شناخی نسلها» پیدایش نسل به معنای اجتماعی را با تغییر اجتماعی و سرعت آن مرتبط میداند و معتقد است، جایی که حوادثِ تازه، کمیاب و تغییر، آهسته صورت میگیرد، مثل جوامع سنتی دهقانی، نسل مجزا ظاهر نمیشود. فقط هنگامی که در جایی چنین حوادثی زیاد و سریع رخ میدهند، به طوریکه یک گروه نسلی[۲۹] بر حسب آگاهی تاریخی–اجتماعی خود مشخص میشود، از یک نسل حقیقی میتوان صحبت نمود(قاضینژاد، ۳۲:۱۳۸۳).
رهیافت مانهایم، تحلیلی تاریخی و ذهنی با تأکید بر روی تجارب ویژه، آگاهی و ذهنیت نسلی است. مفروضات نظری اساسی مانهایم مبنی بر این است که تجارب دوره زندگی به ویژه دوره اصلی جامعهپذیری آن نسل بر گرایشات ذهنی یک نسل در طول حیات آنها تأثیری قاطع دارد، چارچوب مفهومی قدرتمندی برای پیش بینی گرایشات فرهنگی نسل فراهم میسازد. (توکل و قاضی نژاد،۱۰۰:۱۳۸۵) بنابراین «سالهای تولد تنها یک عامل، آن هم حداقلی، در تمایز میان نسلهاست. زیرا استدلال اکثر متخصصین این است که نسلها، پیش از ترتیب زمانی تولدها، با تاریخ شکل میگیرند. بر اساس نظر هاو و اشتراوس[۳۰] (۲۰۰۰) سه مشخصه شناسایی هر نسل عبارتند از: ۱) تعلق ذهنی ۲) عقاید و رفتارهای مشترک و ۳) جایگاه مشترک در تاریخ: حوادث مهم تاریخی در دوره اصلی شکلگیری فرد رخ داده باشد که دوره نوجوانی و اوائل جوانی هر نسل است(ریوس و اینجان،۲۹۷:۲۰۰۶ ). رهیافت مانهایم به طور کلی دارای ویژگیهای ذیل میباشد: تاریخ مشترک نسل، تجارب اجتماعی مشترک، دیدگاه و ایدئولوژی متمایز نسل، تأثیر ایدئولوژی و ذهنیت نسلی برآمده از تجارب فوق بر روی گرایشات و رفتارهای نسل و تفسیر حوادث بعدی بر اساس دیدگاه نسلی (تدوام درون نسلی)، تمایز نسل جامعه شناختی از نسل بیولوژیک و جمعیت شناختی (توکل و قاضی نژاد،۱۰۲:۱۳۸۵). با این حال بر طبق این رویکرد، وجود نسلهای تاریخی نباید مفروض گرفته شود، بلکه چنین نسلهایی باید از طریق تحلیل یک گروه نسلی و فعالیتهای آن به طور تجربی اثبات و سپس تبیین شوند. این کشف و اثبات، شامل مشخص کردن دو چیز است: ۱. مکانهای جغرافیایی ۲. حوادث مهم اجتماعی، این دو بر روی هم باعث شکل گیری آگاهی نسلی میشوند (همان).
بدین ترتیب، نسل که در جریان کنش و تجربه تاریخی مشترک، شکل میگیرد و از رهگذر آگاهی و حافظه جمعی تداوم مییابد، منبع خاصی برای هویت ارزشی افراد است؛ به این معنی که نسل در این رویکرد، به عنوان جمعی مطرح است که با یک نوع آگاهی خاص از مقولاتی همچون رفاه، عدالت، ناامنی، استثمار، طرد و … پیوند خورده است و در ذهنیت عموم افراد آن، مفهومی آرمانی از مقولات مذکور وجود دارد و براین اساس از آمادگی ذهنی و رفتاری خاصی که غالباً متفاوت از نسلهای قبلی است، برخوردار است. به همین دلیل، مانهایم در مقاله معروف خود درباره نسلها توصیف میکند که چگونه افراد واقع شده در یک نسل، درواقع زیر چتر ایدئولوژیک و آرمانی خاصی قرار میگیرند و از آن منظر، دنیا را به شیوهای متفاوت از همتایانشان در نسلهای قبل میبینند و تفسیر میکنند، تا آنجا که تجارب و آگاهیهای منحصربهفرد و مشترک مربوط به یک نسل، راه تغییر اجتماعی را باز میکند(قاضی نژاد، ۳۴:۱۳۸۳).
مرکزیترین عنصر بحث او “واحدهای نسلی[۳۱]” است که به معنای یکی از واحدها و گروه های اجتماعی است که دارای دیدگاه مشترک براساس تجربیات مشترک هستند و دارای چندین ویژگی میباشد:
۱-دارای محل مشترک در جریان اجتماعی و تاریخی است. این موقعیت تعیین کننده حوزه کسب تجربه ممکن با توجه به شرایط است.
۲-سرنوشت و علقه مشترک براساس طبقه بندی اقتصادی–اجتماعی دارند.
۳-دارای هویت واحد براساس تجربه مشترک هستند.
از نظر مانهایم، واحد نسلی، بیشتر از یک گروه سنی-زیستی و هریک از همدورهایهای سنی است. واحد نسلی همچون جمع شدن افراد به لحاظ سنی مشابه نیست، بلکه واحد اجتماعی پیوند با یکدیگر از طریق موقعیت ساختاری مشترک، سیستم ظرفیتی مشترک، خودآگاهی همچون یک واحد اجرایی و کنش متقابل اجتماعی و انسجام در میان اعضا است (آزاد ارمکی و غفاری، ۳۰:۱۳۸۶). به اعتقاد رمپل، مانهایم (در مقالات جامعهشناسی فرهنگ) ادعا میکند که کلید و سرنخ ویژگی تاریخی جریانهای تفکر و ارزشگذاری[۳۲] «نه تنها به وسیله آگاهی فردی، آنطور که از درون و به لحاظ پدیدار شناختی ظاهر میشود، بلکه به وسیله این واقعیت که انسانها به عنوان اعضاء گروه ها و نه بعنوان موجوداتی مجزا، میاندیشند ، اثبات و تأیید میشود». مانهایم مدعی است (در مقالات جامعهشناسی معرفت) که تفکر افراد و نیز ارزشهایشان، تنها تا آن حد «از نظر تاریخی ذیربط و دارای تناسب[۳۳]» است که گروههایی که به آنها تعلق دارند، در طول زمان تداوم دارند (قاضی نژاد، ۳۶:۱۳۸۳).
از نظر مانهایم، ارزشها «فرآوردههای ساختگی[۳۴]» نیستند، بلکه آنها هنگامیکه نسلهای جدیدی در داخل جریانهای زندگی، که تکاملی بوده و به صورت تدریجی آشکار میشوند، به ظهور میرسند و نیز هنگامی که واقعیت اجتماعی در حال توسعه، مسائل غیرقابل محاسبه و جدیدی را به جریانهای فکری معرفی میکند، «تولید» میشوند (همان).
بنابراین، به عقیده مانهایم، ارزشهای جدید فرآورده محتوم دو جریان تغییر اجتماعی کلان هستند: ۱. جریان ظهور نسلهای جدید ۲. جریان توسعه اجتماعی که مسائل پیشبینی نشده و جدیدی را در مقابل جریانهای فکری حاکم قرار میدهد و درواقع، پارادایم جدیدی را برای تحلیل میطلبد (همان).
در نظر مانهایم ارزشهای نسل قبل به طور کامل از بین نمیروند بلکه نسل جدید دست به باز تعریف ارزشها و افکار و ایدئولوژیهای حاکم میزند؛ به عبارت دیگر ارزشها در رویکرد وی هم متغیر وابسته به شرایط اجتماعی و تاریخی در دوره های مختلف هستند که جریانهای اندیشه و ارزشگذاری را در گروه های مختلف اجتماعی به ویژه نسلهای نو تحت تأثیر قرار داده و متحول میسازند و هم به نوبه خود به عنوان متغیر مستقل در تغییر اجتماعی عمل میکنند که به دو صورت انجام میپذیرد: از یکسو بعنوان نظامهای ارزشی مستقر، پاسخهای کانالیزه شده و مشخص افراد و نهادها را در حیات اجتماعی ممکن میسازند و از این طریق، به تحقق اهداف موردنظر جریانها و روندهای اجتماعی خدمت میکنند و از سوی دیگر، به منزله پایهای برای نوآوریهای ارزشی بعدی عمل میکنند و برای نسلهای پی در پی درحال ظهور، امکان نوسازی و ارزشگذاری مجدد بر رویه های فکر و عمل موجود و تولید سبکهای جدیدتر، به صورت تدریجی و ترکیبی، را فراهم میسازند که زیربنای توسعه اجتماعی و تکامل تاریخی جوامع هستند و راه تغییر اجتماعی را باز میکنند (قاضی نژاد، ۳۹:۱۳۸۳).
۳-۳-۴-نظریه ساختار ارزشی شوارتز[۳۵]
ارزشها تصورات مشترک اجتماعی یا شخصی دراین بارهاند که یک فرد چطور بایست در یک موقعیت معین رفتار نماید و چه اهداف یا چه وضعیتهای نهاییای بایست برگزیده شود(روکیج :۱۹۷۳). علاوه بر این، ارزشها به ندرت، «مستقل» هستند، بلکه هم نظام ارزشی فردی و هم نظام ارزشی اجتماعی به صورت جمعی ایجاد میشوند(پارسونز :۱۹۵۳). یک نظام ارزشی«سازمان دیرپایی از باورها درباره شیوه های رفتار یا وضعیتهای نهایی زندگی است که در طول پیوستاری از اهمیت قرار دارد»(روکیج:۱۹۷۳به نقل از کارفا،۱۹۹۹: ۱۲-۱۱).
شوارتز(۱۹۹۲) با مطالعه جامع در محتوا و ساختار ارزشها، یک مجموعه گسترده از ارزشها را معرفی میکند. از نظر شوارتز، ارزشها اهداف فراموقعیتی هستند که به منزله اصول راهنما در خدمت زندگی فرد یا گروه قرار داشته و اهمیت متفاوتی دارند. او ۱۰ هدف اساسی انگیزشی را تعیین میکند که مرتبط با همه افراد در تمام جوامع هستند. این انگیزشها نیازمندیهای اساسی افراد به عنوان موجودات بیولوژیکی، نیاز به تعامل موفقیتآمیز با مردم، و نیازمندیهای بقاء گروه ها و جوامع را بازتاب مینماید. شوارتز ۱۰ نوع ارزش متمایز
( قدرت، موفقیت، لذتجویی، برانگیختگی، خوداتکایی، عامگرایی، نوع دوستی، سنتگرایی، همنوایی و امنیت) را استنتاج کرد که ۱۰ انگیزش اساسی را عرضه میدارد(سجیو،۲۰۰۴: ۷۰).
تصویر (۳-۱) : ساختار تئوریکی شوارتز از روابط بین ارزشها(سجیو،۲۰۰۴: ۷۱).
این تئوری یک جنبه ساختاری از ارزشها ارائه میدهد. به عبارت دیگر، روابط پویای بین آنها را شرح میدهد. اقدام به تعقیب هر ارزش پیامدهای روانشناختی، عملی و اجتماعی را دربردارد. برای مثال، تعقیب ارزشهای تحریک، ممکن است در تعارض با تعقیب ارزشهای امنیت باشد: ارزشهای تحریک انگیزشهایی را برای جستجوی تغییر و هیجان و کسب تجربیات جدید و جسورانه بازتاب میدهد. این تلاشها و اقدامات احتمالاً مانع اهداف و اقدامات هدفگیری شده در تأمین نظم، پایداری، و امنیت میگردند. اما، تعقیب ارزشهای تحریک میتواند با تعقیب ارزشهای خودرهبری که بر استقلال فکر و عمل تأکید دارد، هماهنگ باشد: جستجوی تجربه جدید، تغییر، و هیجان میتواند اظهار استقلال در تفکر و عمل را افزایش دهد و بالعکس. الگوی کلی روابط تعارض و توافق در بین ترجیحات ارزشی، ساختار چرخهای را به بار میآورد که در تصویر (۳-۱) قابل روئیت است. انواع ارزشهای رقیب نسبت به مرکز در جهات مخالف هم قرار گرفتهاند؛ انواع مکمل در مجاورت هم در پیرامون چرخه جای دارند(همان: ۷۱).
در زیر به تعاریف انواع انگیزشی ارزشها برحسب اهدافشان و ارزشهایی که ارائه میدهند، میپردازیم:
قدرت: پایگاه و منزلت اجتماعی، کنترل یا تسلط بر افراد و منابع.(قدرت اجتماعی، اقتدار، ثروت، حفظ وجهه عمومی)
پیشرفت: موفقیت شخصی به واسطه اثبات شایستگی مطابق با معیارهای اجتماعی. (موفق، توانا، بلندهمت، بانفوذ)
لذتگرایی: لذت و ارضای جسمانی خود.(لذت، زندگی لذتبخش، افراطکار)
تحریک: تهییج، تازگی و چالش در زندگی.(متهور، زندگی متنوع، زندگی مهیج)
خودرهبری: فکر و عمل مستقل، انتخابگر، خلاق، کاوشگر.( خلاقیت، آزادی، مستقل، کنجکاو، انتخاب اهداف شخصی)
عمومیتگرایی: تفاهم، تقدیر، مدارا، و حمایت از رفاه همه انسانها و حفاظت از طبیعت.( دارای وسعت نظر، خرد، عدالت اجتماعی، برابری، جهانی در صلح، دنیایی از زیبایی، یگانگی با طبیعت، حفاظت از محیط)
خیرخواهی: حفظ و افزایش رفاه مردمی که با فرد تماس شخصی مداوم دارند.(یاریگر، صادق، بخشنده، باوفا، مسئول)
سنت: احترام، تعهد و پذیرش آداب و رسوم و عقاید و باورهایی که فرهنگ سنتی یا مذهب بر فرد تکلیف میکنند . (متواضع،پذیرش سهم خود از زندگی، دیندار، احترام به سنت، میانهرو و معتدل)
همنوایی: خودداری از اعمال، تمایلات، و انگیزشهایی که احتمال دارد دیگران را ناراحت کنند یا آزار دهند و ناقض انتظارات یا هنجارهای اجتماعی باشند.(ادب، فرمانبردار، خویشتنداری، احترام به والدین و سالخوردگان)
امنیت: ایمنی، همآهنگی و ثبات جامعه، روابط، و خود.( امنیت خانوادگی، امنیت ملی، نظم اجتماعی، پاکیزه، مساعدتهای متقابل)
این تئوری در تحقیق بینفرهنگی در بیش از ۲۰۰ نمونه از بیش از ۶۰ کشور آزمون شده است. در هر نمونه، همبستگی متقابل بین این ارزشهای منفرد برای یک تحلیل مقیاسگذاری چندبعدی غیرمتریک مورد بررسی قرار گرفت.(شوارتز،۱۹۹۴-۱۹۹۲;شوارتز و سجیو،۱۹۹۵).
شوارتز معتقد است، ارزشها، اهدافی مطلوب با اهمیتهای متفاوت هستند، که به عنوان اصول راهنما در زندگی افراد به کار میروند. آنها از لحاظ اجتماعی، بازنماییهای شفاهی تأیید شدهای از انگیزشهای اساسی هستند. جنبه بسیار مهم محتوایی که در بین ارزشها متمایز است، هدف انگیزشی است که آنها ابراز میکنند. شوارتز در بین نیازمندیهای جهانی هستی انسانی، ۱۰ نوع ارزش متمایز از لحاظ انگیزشی را استنتاج کرد. ادعای جامعیت مجموعه ارزشهای شوارتز در بین فرهنگهای مختلف مورد حمایت قرار گرفت(شوارتز و سجیو،۱۹۹۵: ۹۵). نتیجتاً مطالعه انواع ارزشها، اجازه میدهد، ارزیابی جامعتری از روابط مفاهیم انگیزشی و ارتباط با جنس مخالف فراهم گردد. ده نوع ارزشهای فهرست شده در جدول، هر یک بر حسب هدف محوریشان تعریف شدهاند، و با ارزشهای ویژهای که عمدتاً آن را نمایش میدهند، تعقیب میشوند.
فرم در حال بارگذاری ...
[یکشنبه 1400-08-02] [ 08:23:00 ق.ظ ]
|