دانلود فایل های پایان نامه درباره شناخت علل و عوامل مؤثر بر شکل گیری طالبان پاکستان؛- فایل ۲ |
تدااسکاچپول در کتابی با عنوان دولت ها و انقلاب های اجتماعی به تبیین نظریه خود در مورد انقلاب های اجتماعی می پردازد. او با تفکیک بین انقلاب سیاسی اجتماعی بیان میدارد که انقلاب سیاسی عبارت است از تغییرات تند در ساخت دولت ها، بدون تغییر در ساختارهای اجتماعی که منازعات طبقاتی و دهقانی نقش و تاثیری در آن ندارند. اما به گمان او انقلاب اجتماعی متضمن تغییرات سریع و اساسی در دولت و جامعه و ساخت اجتماعی است که در اثر حرکت طبقهی دهقان از پایین جامعه در شرایط مشخص اجتماعی و سیاسی و بین المللی ایجاد می شود (کافی، ۱۳۹۳: ۲۷۳).
اسکاچپول چهار ویژگی را برای مطالعات جامعه شناسی تاریخی برشمرده است. ۱- این مطالعات، سئوالاتی را در خصوص ساخت ها یا فرآیندهای اجتماعی، که به صورت پدیده های عینی و متحقق در زمان و مکان فهم میشوند مطرح می کنند. ۲- این مطالعات، فرآیندهای فرازمان را مورد توجه قرارداده و رشته های گذار موقت را با هدف دستیابی به نتایج جدی تلقی می کنند. ۳- این مطالعات، عمدتاً ارتباط متقابل میان کنش های معنی دار و هدفمند و بسترهای ساختی را به منظور معقول سازی پیامدها و نتایج، مشهود نیت مند و غیرنیت مند (کارکردهای آشکار و پنهان) در زندگیهای فردی واجتماعی مورد توجه قرارمیدهند. ۴- این مطالعات، جنبه های ویژه و متنوع انواع مشخصی از ساخت ها و الگوهای تغییراجتماعی را برجسته و نمایان میسازند ( فخرایی و سلطانی ، ۱۳۸۳: ۴و۵).
۲-۸- تاریخ نگاری پست مدرن:
پس از سپری شدن حدود یک قرن از رویکردهای غالب در دوران مدرن، رویکردهای جدیدی در نقد آنها شکل گرفتند. رویکردهای جدیدی که به رویکردهای پست مدرن مشهورند، تأثیربسزایی در شکل گیری، تغییر و گاه اصلاح در رویکردهای علمی قبلی داشته اند. این مسئله در باب تاریخ و تاریخ نگاری صادق است. از این رو، در بخش نگاهی گذرا برسه رویکرد پست مدرنیستی به مطالعات تاریخی، معینی تاریخ اجتماعی و جامعه شناسی تاریخی، یا مکتب آنال، نظریات فوکو و نیز رویکردهای فمنیستی خواهیم انداخت ( کافی، ۱۳۹۳: ۲۸۷).
۲-۸-۱- جنبش بلوخ- فبور:[۴۲]
مکتب مورخان آنال[۴۳] درا واخر دهه ۱۹۲۰م و بر محور مجله ای به نام سالنامه یا آنال تاریخ اقتصادی و اجتماعی پدید آمد.جوهر آنچه آنالیستها ادعا میکردند به طور مختصر توسط ارنست لابروس، که مورخ اقتصادی است، بیان می شود عبارت است از: «تاریخ باید باز ابداع شود». مورخان مکتب آنال ادعا داشتند که توجه خود را از مطالعه صرفاً وجه سیاسی تاریخ، متوجه وجه اقتصادی، سازمانهای اجتماعی، روانشناسیجمعی و جغرافیاییکرده اند و مصرّانه میخواهند مرزهای قراردادی میان رشته های مختلف را برچینند و آگاهانه و به عمد از روشهای سایردانشها مانندجغرافیا، جامعه شناسی، انسانشناسی، اقتصاد و روانشناسی استفاده کنند (پرگاری و همکاران ، ۱۳۹۱: ۳۰ و ۳۱). هنگامی که تاریخ اجتماعی و اقتصادی، ارتباط نزدیکی داشتند، جنبشیآغاز شد که در پی از بین بردن این ارتباط بود. این جنبش به رهبری مارک بلوخ و لوسین فبور[۴۴]سبب ایجاد نزدیکی میان سنتهای تاریخ فرهنگی و تاریخاجتماعی بدون طرح گردید. محرک اصلی این موضوع، امیلدورکیم بود و تا حدی از نیروی محرکه ماکس وارنست ترولتسچ[۴۵] الهام میگرفت که رویه آنها، خط بطلانی بر نظرشان مبنی بر عدم امتزاج تاریخ و جامعه شناسی بود. هدف جنبش، بلندپروازانه بود. باور به این دیدگاه که فهم بافتها و موقعیتهای اجتماعی، فرهنگی مستلزم مطالعه به صورت کلی هستند، سبب شد که تاریخاجتماعی به تاریخجامعه تبدیل شود. این جنبش، چنین تاریخی را بازسازی دوره های گذشته میدانست که در آن کل محیطهای فیزیکی، ایدئولوژیکی و هنجاری به نوعی لحاظ می شود که در آن، واحد در برگیرنده تلقی هم علمیتر و هم انسانیتر از نوع معمول آن ارائه گردد. این ایدهآل شباهتهای فراوانی با اهداف انسانشناسی فرهنگی اخیر دارد. اثری که موفقیت چنین آرمانی را در واقعیت آشکارمیسازد، شاهکار مارکبلوخ با عنوان فئودال (۱۹۴۰-۱۹۳۰) است. ابزاراصلی که این جنبش برای رسیدن به چنین موفقیتی لازم میدانست، این بود که بر مبنای اطلاعات حاصل از روانشناسی، جامعه شناسی، اقتصاد و جغرافیا، ترکیب منسجمی ارائه گردد. اما این جنبش مقرر کرد که بیشترین توجه به اطلاعاتی معطوف شودکه از روزگاران قدیم باقیمانده اند. با این فرض که اطلاعات باقی مانده مربوط به باستانشناسی، نقشهنگاری، زبانشناسی، بسیار معتبرتر از منابع مستند هستند. این جنبش بر این باور است که این اطلاعات بنیادی مورد نیاز برای بازآفرینی گذشته را فراهم آورند (زندیه، ۱۳۹۰: ۱۷۱و۱۷۲).
پیتربرک مورخ برجستهای که به تفصیل، مکتبآنال را در آثار خویش بررسی کرده، درمقاله ی کوتاه نکات مهم مطرح شده در مکتب آنال و ویژگیهای آن را به صورت زیر دسته بندی کرده است:
۱- جغرافیایتاریخی: سابقه پرداختن به جغرافیایتاریخی، به بنیانگذاران آنال باز میگردد.
۲- رهیافت جهانی: در مکتب آنال برخلاف نظر انتقادآ میز برخی مورخان، نگاه جهانی همواره در آثار برجسته عرضه شده به چشم می آید که نمونه آن را میتوان در اثر سترگ فرنان بردول، مدیترانه و دنیای مدیترانه در عصر فیلیپ دوم مشاهده کرد.
۳- روشگذشته نگر: این مفهوم درآثاربلوخ به ویژه در پژوهش در باره تاریخ روستایی فرانسه بکار گرفته شد.
۴- روشمقایسه ای: این روش هم البته از کشفیات بلوخ نبود. زیرا هانری پیرن، دوست بلوخ آن رابه منظور دوری جستن از خطر نگاه قوممدارانه درآ ثارش بکارگرفت. اما مقایسههای بلوخ سازماندهی شده و تحلیلیتر بودند. بهرروی اگر چه روش مقایسه ای مختص آنالیها نبود اما از جمله روشهایی بود که آنان به شکل وسیعی آن را به کار بستند.
۵- رهیافت میان رشتهای: این رهیافت از ابداعات فور و بلوخ نبود. از میان بزرگترین پیشگامان این عرصه میتوان به هانریبر اشاره کرد. این رهیافت در بریتانیا و آمریکا نیز طرفدار داشت.
۶- تاریخ روحیات: تاریخنگاری روحیات در مس شاهانه بلوخ مورد استفاده قرار گرفت و فور هم از آن بهره برد.
۷- تأکید برساختارها: تأکید بر وقایع منفرد و یکه ازسوی تاریخ نگاران معاصر با بنیانگذاران آنال، آنها را به سمت و پذیرش ساختارها و نه وقایع در تاریخ هدایت کرد. موضوعی که در آثار برودل بسیار پررنگ مینماید.
۸- تأکید بر تاریخ اقتصادی و اجتماعی: تلقی رایج از تاریخ معاصر با ظهور آنال وتأکید فراوان بر تاریخ سیاسی، دیگر رهیافت ها از جمله تاریخ اقتصادی واجتماعی را به حاشیه رانده بود. آنالی ها کوشیدند تا به تاریخ از دریچه اجتماع و اقتصاد بنگرند. در این میان البته نباید نقش انتشار مجله بررسی تاریخ اقتصادی را که دو سال پیش از تأسیس مجله آنال در سال۱۹۲۷ آغاز شده بود از یاد برد (کریمی ، ۱۳۹۱: ۱۸۶ و ۱۸۷ و ۱۸۸).
۲-۸-۲- میشل فوکو[۴۶] (۱۹۸۴-۱۹۲۶)
فوکو، به واژه تاریخ به معنای سنتی آن سخت حساس بود و از بکارگیری آن تاحد ممکن اجتناب میورزید.
وی تاریخ را جریانی مستمر از سلسله حوادث و وقایع مرتبط به هم، مانند دانه های زنجیرنمی داند که در بستری رودخانه وار از گذشته تا حال و به آینده در سیلان دائمی و سیر مداوم و مستمر باشد، وی تاریخ را بستر تکرار حوادث وقایع برای عبرت آموزی و پندگیری نمیداند، بلکه تاریخ را به مثابه نوسان از یک نظام سلطه (مبتنی بر علم خاص خود) به دیگر نظامهای سلطه (باعلم خاص خود) می داند. در واقع، نظریه های فوکو ادعانامهای هستند برضد تاریخنگاری سنتی از گذشته تا حال، و داعیهای هستند برای مبارزه طلبیدن مورخان روایی از گذشته تاکنون. فوکو تاریخ را به شیوهای تکخطی و تک جهتی، در حال پدیدار شدن تصورنمیکند. او درصدد توصیف و تحلیل واقعیتهایاجتماعی در نقاط گوناگون زمانی است، یافتن منشاء مشابه یافتن پاسخ است. فوکو مورخ استمرار و تداوم نیست، بلکه مورخ عدماستمرار و عدمتسلسل است. وی روند تحول تاریخ گذشته را نقل نمیکند، راوی حوادث و وقایعگذشته نیست. سعی او جدا ساختن گذشته از حال است. مسئله ای که فوکو سخت از آن هراس داشت و پیوسته میکوشید از آن انتقاد کند، نوشتن تاریخ رسمی و سنتی بود. بنابراین، فوکومعتقد بود این گونهتاریخ نگاری، توان تحلیل و بررسی تجربه بشر را از دست داده و باید حوزه ی را باز کنیم که دنبالهرو رهیافتهای تاریخ سنتی نباشد، بلکه باید بتواند به ساحتهای نو و اندیشه نشده دسترسی پیدا کند؛ یعنی بتواند رخدادها، حوادث و رویدادهاییجزیی را که به فراموشیسپرده شده اند، برجسته کند. فوکو به همین دلیل، واژه دیرینه شناسی را ابداع میکندتا به هدف موردنظرش در زمینه چگونگی شکل گیری دانش و ارتباط آن با قدرت بپردازد.
۲-۸-۳- تاریخ نگاری فمنیستی:
فمنیسم تاریخی[۴۷] بخشیازیک رشته پژوهش درباره زنان است که به طور ضمنی یا صریح، نظامفکری گسترده و عامی را در باب ویژگیهای زندگی اجتماعی و تجربه ادر گذشته از نگرش و منظر یک زن ارائه میدهد. بنابراین، تاریخ نگاری فمنیستی یک تاریخ نگاری جانبدارانه و آگاهانه است. رویکرد معرفت شناسانه بر این باور است که جنسیت در فهم وقایع و حوادث گذشته نیز مثل فهم عالم درون و بیرون، تاًثیر دارد. فمنیسم تاریخی از سه جهت متکی به زنان است: نخست آن که، موضوع عمدهی تحقیقات تاریخی در این نگرش، موقعیت و تجربه های زنان در زندگی اجتماعی در گذشته است. دوم آن که فمنیسم تاریخی زمانی را به عنوان موضوعهای اصلی در فرایند تحقیقات تاریخی تلقی می کند؛ یعنی در صدد است زندگی اجتماعی گذشته را ازدیدگاه متمایز زنان نگاه کند و سوم این که فمنیسم تاریخی دیدگاه انتقادی و فعالانهای به سود زنان در باب گذشته ارائه میدهد و در پی آن است که زندگی اجتماعی بهتری را برای زنان به وجود آورد که نتیجه آن جهاناجتماعی برای همه بشریت بهتر خواهد شد.
۲-۹- تاریخ نگاری اندیشمندان مسلمان:
در نظر اندیشمندان مسلمان، مطالعه علمیتاریخ به دلیل تأکید قرآن بر توجه به تاریخ، اهمیت خاصی دارد. مطالعه تاریخ، چه برای اقوام و جوامع به اندازه مطالعه جهان و آفرینش اهمیت دارد. اعتنای قرآن تاحدی است که نام پانزده سوره از قرآن، تلویح تاریخی دارد. جامعه بشری نیزبه اندازه کل جهان، برخوردار از قاعده و قانون است. حیات هر قوم یاملتی، در حیطه زمان است و فراز و نشیب و عظمت و انحطاط دارد، تا آن هنگام که اجل مخصوص و معین آن جامعه فرا رسد. برای هر جامعه پویا و در حال حیات در سرگذشت اقوام و جوامع گذشته، عبرتها نهفته است.
از این روی است که عبرتآموزی از گذشتگان اهمیت بسیار دارد و در داستانهای گذشتگان، برای خردمندان عبرت و اعتباری نهفته است و گاه یک ویژگی کوچک در ارتباط با وقایع تاریخی و سرگذشت جوامع گذشته، می تواند عبرت آموز و هدایتگر باشد. مطالعه جامعهشناختی نظریات اندیشمندان مسلمان در باب گذشته، در رابطه با سیرتاریخی و قانونمندیهای حاکم بر تاریخ، قبل از این که نتیجه فلسفه آنان باشد، نتیجه و محصول مطالعات تاریخی ایشان است. تحلیل آنان در باب حکومت، تقسیم کاراجتماعی، طبقات، علل ظهور وسقوط تمدن ها و…از مطالعه دقیق آنان در حوادث و وقایع تاریخی حاصل شده است (کافی، ۱۳۹۳: ۲۱ و ۳۰۲ و ۳۰۳ و ۳۰۴ و ۳۱۴ و ۳۱۵ و ۳۲۹ و۳۳۰).
۲-۹-۱- ابن خلدون:
محقق برجسته دیگری که با تحقیق پرارج خود خدمات شایانی به جامعه شناسی تاریخی کرده است، ابنخلدون تونسی است. وی نه فقط برای نخستین بار به تدوین نظریهای تاریخی دست زد، بلکه از عهده توصیف زندگی اقوام خانه به دوش و شبانی آفریقای شمالی نیز به خوبی برآمد. جامعه شناسیتاریخی ابن خلدون با انتقاد از مورخان شروع می شود. به نظر ابنخلدون شیوه های کارمورخان گذشته دارای اشکال و نقض است. به نظر او عیب تحقیقات مورخان این است که در مورد طبیعت آدمی و اجتماع (روانشناسیتاریخی و جامعه شناسی تاریخی) کاری نکرده اند. این نظر ابن خلدون را به تدوین علم جدید عمران رهنمون کرد. هدف علم عمران، از سویی تحقیق در باب ماهیت و اسباب و علل اجتماع انسانی است که جنبه های باطنی و وقایع ظاهری تاریخ را آشکارمیسازد، و از سویی دیگر ارزیابی و داوری در مورد وقایع تاریخی است. تاریخ و علم عمران دوجنبه ازیک واقعیت واحد را بررسی می کنند.
تاریخ حوادث ظاهری را بیان می کند و حال آن که علم عمران، طبیعت و اسباب و علل همان حوادث را بازمینماید (فخرایی و سلطانی، ۲۵:۱۳۸۳).
از نظر ابن خلدون، جامعه شناسی تاریخ، همان علم تحولات جامعه است. وی همه عوامل و عناصر سازنده جامعه را در تدوین کتب جامعه شناسی تاریخ ملحوظ داشت؛ که عبارتند از جغرافیای محیطی، مانند: آب وهوا، کوه ودریا، خاک دایر و بایر، منابع تحت الارضی و سطح الارضی، مثل معادن و رودخانهها، چشمهسارها، کاریزما، از یک طرف و از طرف دیگر، فرهنگ ملی و مذهبی، سیاست و حکومت ، ابزارها و وسایل و صنایع، گروه ها و طبقات اجتماعی، کشاورزی و دامداری، هنرها و کارهای دستی، علم و فلسفه، تعلیم و تربیت ، میزان و مقدار سواد جامعه و…همانگونه که ابن خلدون تشخیص داده و جامعهشناسان سده بیستم اکنون به آن رسیده اند، جامعه شناسی تاریخ لزوماٌ باید توصیفی و تحلیلی باشد؛ یعنی چرایی و چگونگی پیدایش، گسترش وتحول اوضاع و احوال جامعه را باید بدست دهد (آزادگان، ۸۸:۱۳۸۰ و ۸۹). او از متقدمترین منتقدان تاریخنگاری سنتی است. جامعه شناسی تاریخی وی با انتقاد از مورخان سنتی شروع می شود. به نظر او مورخان جز مشتی مقلد کند ذهن و کم خرد بیش نبوده اند که عیناً روش مورخان پیش از خود را تقلید کرده و آن را سرمشق خویش ساخته اند و به کلی از تحولاتی که در روزگار پدیدآورده و تغییراتی که به سبب عادت و رسوم ملتها و نسلها روی داده اند، غفلت ورزیده اند (کافی، ۹:۱۳۹۳). ابن خلدون به جای تاًکید بر وقایع و فقط نقل اخبار، بر یافتن سرشت وقایعتاریخی، علت وقوع آن و تأثیرات آن بر حوادث دیگر تأکید می شود. علمعمران، مقدمهی فهم صحیح تاریخ است و بدون آن انسان از تشخیص اخبار درست از اخبار نادرست باز میماند. علم عمران که تاریخ نقلی را به تاریختحلیلی و سنجیده ارتقاء میدهد، انسان را از طبایع حوادث، کیفیات آنها و مقتضیات جهانهستی آگاه می کند و بدینسان او را در بازشناختن راست از دروغ یاری خواهد کرد.
او در بیان معنای باطن علم تاریخ یا علمالعمران، آن را علمی میداند که در بارهی کیفیات وقایع و موجبات و علل حقیقی آنها بحث می کند و به همین سبب، از نظر او تاریخ از حکمت سرچشمه میگیرد و سزاست که ازدانشهای آن شمرده شود (صبوریان، ۱۳۹۱: ۲۲ و ۲۴ و ۳۰).
۲-۹-۲- سیدجمال الدیناسدآبادی:
بدون تردید یکی سلسله جنبان نهضت های اصلاحی صدسالهی اخیر، سیدجمالالدین اسدآبادی معروف به افغانیاست. او بود که بیداری سازی را در کشورهای اسلامی آغازکرد، دردهای اجتماعی مسلمین را با واقع بینی خاصی بازگونمود، راه اصلاح و چاره جویی را نشان داد (مطهری، ۱۳۹۲: ۱۷).
یکی ازکسانی که میتوان برای تدوین یک نظریه اجتماعی در باب تحولات تاریخی به بررسی اندیشه او پرداخت، سیدجمالالدین اسدآبادیاست که بدون تردید بر متفکران پس از خود تاثیربسزا داشته است. نظریهپردازی در باب انحطاط یکی ازموضوعهای اساسی در بررسیهای جامعه شناسی تاریخی جوامع اسلامی است. از آن جا که سیدجمال مسئله انحطاط جوامع اسلامی و راههای برون رفت ازآن را، با اهمیت تلقی میکرد، متفکری تکامل گرا است. سیدجمال در نظریه انحطاط از یک طرف واقعگرا است، چون سعی می کند پدیده ها را به صورت بیرونی و عینی بررسی کند و از طرف دیگر، به دنبال تیپ ایدهآلی است که از چارچوب واقعیتهاکنار رفته و به مفاهیم پرداخته، مفاهیم عامی که از واقعیتهای تاریخی استنتاج کرده و بعد آنها را به محک تجربه تاریخی زده است و نمونههای متعددی چه از نظر تاریخ دیگر کشورها برای آن ذکرمیکند. روشسیدجمال را میتوان به نوعیروشتجربی تلقی کرد. وی از مشاهده نابسامانیهای اجتماعیجوامع اسلامی، درصدد رسیدن به یک واقعیت مطلوب در آنهاست. از این رو، راهکارهایی برای خلاصی از وضعیت موجود و رسیدن به وضعیت مطلوب ارائه میدهد. نظریه انحطاط وی به معنای واقعی کلمه نظریهای درباب جامعه شناسی تاریخی است، چرا که در صدد است با استفاده اطلاعات تاریخی جوامع اسلامی به شناخت وضعیت موجود جوامع اسلامی نایل آید (کافی، ۱۳۹۳: ۳۴۴ و ۳۵۵ و ۳۵۶).
۲-۹-۳- مرتضی مطهری:
تاریخ، مشترک لفظی است و دو معنادارد: درمعنای اول، تاریخ عبارت است از: علم به وقایع و حوادث و اوضاع و احوالانسانها در گذشته و معنای دوم عبارت است از: هر وضع و حالت و هر واقعه و حادثهای که زمانش منقضی شده و به گذشته تعلق دارد. این معنا خود بر دو قسم است: تاریخ فردی و تاریخ اجتماعی؛ یعنیحوادث یا مربوط به افرادند یا حوادث مربوط به یک جامعه اند. نوع اول) تاریخ نگاری سنتی و روایی گزارشی از وقایع و حوادث گذشته است، علم تاریخ یعنی علم به حوادث و وقایع گذشته زندگی انسان. این معنای تاریخ تا حدودی در زندگینامهها، فتحنامه ها، شرح حالافراد، بیان جنگها، شکست ها و اینگونه مسایل منعکس شده است. تاریخ به این معنا، یک علم نقلی است؛ تاریخ روایی حوادث و وقایع جزیی و مشخص را برای ما ثبت کرده است. در باب تاریخ روایی چند مطلب شایان گفتن است: اول این که، گزاره های علم تاریخ سنتی، قضایای جزیی و شخصی هستند؛ یعنی تاریخ علم به یک سلسله جزئیات و امورشخصی است.
نه علم به کلیات و یک سلسله قواعد و ضوابط و روابط، دوم این که، به لحاظ روشی، تاریخ روایی علمی نقلی است؛ یعنی علمی عقلی، برهانی یاتجربی نیست. به دلیل این که تاریخ علم به جزئیات است، قهراًنقلی هم هست، چراکه علمی است که گزاره ای آن با نقل ثابت می شود؛ و سوم این که، علم تاریخ، علم به بودن حوادث و وقایع است، ولی بودن وقایع در زمان گذشته. نوع دوم تاریخ) تاریخ علمی است. این معنای علم تاریخ، بودن وقایع و حوادث گذشته را بررسیمی کند. علم به قواعد و سنن حاکم بر زندگیهای گذشته که از مطالعه و بررسی و تحلیل حوادث و وقایع گذشته به دست می آید. علم تاریخ به معنای اول جزیی و شخصی بود، ولی علم تاریخ به معنای دوم، کلی است؛ یعنی مربوط به افراد نمی شود، بلکه ارا بررسی ند.
معنای دوم تاریخ مورد نظر استادمطهری، تاریخ علمی است که معادلجامعه شناسی تاریخی یا جامعه شناسی پویاست. هر چند موضوع مورد بررسی در تاریخ علمی مورد نظر ایشان، حوادث و وقایعی است که به گذشته تعلق دارد، امامسایل و قواعدی که استنباط میکنداختصاص به گذشته ندارد و قابل تعمیم به حال و آینده است. این جهت، تاریخ را بسیار سودمند میگرداند و آن را به صورت یکی از منابع معرفت انسانی در می آورد و او را برآیندهاش مسلط مینماید. اگر چه پیش بینیآینده و آیندهنگری از مختصات فلسفه نظری تاریخ است، ولی آینده پژوهی از پیامدهای بسیارخوب جامعه شناسی تاریخی است.
شاید تعمیم مورد نظر وی به آینده همان آینده پژوهی مورد مطالعه در جامعه شناسیتاریخی باشد. در این صورت تعمیم به آینده شاهدی است بر این که منظور وی تاریخ علمی، جامعه شناسیتاریخی است (کافی، ۱۳۹۳: ۳۵۷ و ۳۵۸ و ۳۵۹ و ۳۶۰). از نظر استاد مطهری، جامعه به مثابه یک موجود زنده و دارای حقیقت مستقل، دارای دو نوع قانون است؛ قوانین نحوه زیستن و قوانین نحوه تغییر و دگرگونی. ایشان از نوع اول به قوانین بودن و از نوع دوم به قوانین شدن تعبیرمیکند. جامعه به حکم این که یک موجود زنده است، دو گونه قوانین دارد: قوانین زیستی و قوانینتکاملی. آنچه به علل پیدایش تمدنها و علل انحطاط آن ها و شرایط حیات اجتماعی و قوانین کلی حاکم بر همه جامعهها و همه اطوار و تحولات مربوط می شود ما آنها را قوانین بودن ااصطلاح میکنیم، و آنچه به علل ارتقاء جامعهها از دورهای و از نظامی به نظامی دیگر مربوط می شود ما آنها را قوانین شدن جامعهها اصطلاح میکنیم. به تبع این دونوع قانون ایشان دو نوع علم مرتبط با شناخت جامعه را مطرح نموده است؛ که از آن به تاریخعلمی و فلسفه تاریخ یاد می کند.
تاریخ علمی به معنای علم به بودن یا به دنبال کشف قواعد و سنن حاکم بر شیوه زیستن جوامع در یک مقطع خاص در گذشته است. به نظر استاد تاریخ علمی، جامعه شناسی جوامعگذشته است. ولی فلسفه تاریخ از نظر شهید مطهری علم به قوانین شدن و یا چگونگی تغییرات بنیانی جوامع است (جمشیدیها و فصیحی، ۶۱:۱۳۹۰ و ۶۲).
۲-۹-۴- دکترعلی شریعتی:
شریعتی، بر اساس روش دیالکتیک و تضاد، نگاهی جدید به جامعه شناسی تاریخی انداخته است. نگاه وی به گذشته کلان است و از نظریه های کلان برای تحلیل گذشته استفاده می کند. او در طی مطالعات تاریخی خود به نوعی تاریخ ترکیبی نایلآمد. به نظر وی آنچه در آینده نزدیک در باب تاریخ و گذشته ظهورخواهدکرد، گونه ای مطالعات و تحقیقات جدید ترکیبی است.
این نوع جدید مطالعات تاریخی ترکیبی، دارای اجزای گوناگون روایتی و توصیفی، کوشش فردی، تحقیق تجربی نظامند و فلسفه ینظریاست (کافی، ۱۳۹۳: ۴۱۵). جنبشهای اسلامی از موضوعات اصلی مورد توجه جامعه شناسی بویژه جامعه شناسی تاریخی است. در واقع هرجنبش، یک پدیده تاریخی که باخصلت جریانی یعنی پدیدهای که از یک تاریخ و دوره معین آغاز شده و در مدت یا دوره مشخص و معینی استمرار داشته و در نهایت به پایان رسیده یا ادامه دارد. به عبارتی، چنانچهجنبش های اسلامی با ریشه های تاریخی به پیدایی،تکوین، دگرگونی، حرکت، استمرار و تطور اندیشهی سیاسی و یاتحول در گروه و جامعه شناسی در طول زمان مشخص اطلاق گردد،مطمئناً در چارچوب جامعه شناسی تاریخی مورد بحث قرار خواهد گرفت؛ زیرا منشاء تکوین و خیزش جنبشها، نهضتها، بررسی ساخت ها علل و عوامل فروپاشی آنها، و تأثیر و تأثر عناصر و لایه های آنها، مناسبات، روابط، فعل و انفعالات درونی و برونی اموراجتماعی اشد. جامعه شناسی جنبشهای اسلامی نشان میدهد که جنبش ها به عنوان یک پاسخ بوجود آمده در شرایط مختلفاجتماعی،اقتصادی و سیاسی ناشی از رشد سریع شهرنشینی و جهانی شدن است. با این حال این جنبشها به عنوان تهدیدی برای جهان غرب بوده اند. آنها، اغلب به عنوان ضد مدرنیسم یا به عنوان یک محور ایدئولوژیک ماقبل مدرنیسم به عنوان یک تهدید برای سبک زندگی غربی است. جنبشهایاجتماعی از دیدگاه ساختاری کارکردی، به عنوان تلاش جمعی برای بازگرداندن محافظت و یا ایجاد ارزش یا هنجارها به نام یک باور عمومی مطرح میباشد. جنبشاجتماعی یک بازیگرجدید بوجودآمده توسط افراد است که درک منافع مشترک و هویت مشترک دارند (کیهان دلی باس، ۲۰۰۹: ۸۹ و ۹۰ و ۹۱).
باوجوداین، در این بخش به ریشهها و زمینه های شکل گیری تاریخی جنبش های اسلامی پرداخته می شود.
۲-۱۰- جنبشهای اسلامی:
جنبشهای اسلامی، حرکتهایی اصلاح طلب، مردمی و سازمان یافته اند که خواهان جایگزینی وضع موجود با وضعی مطلوب بر اساس دستورهای شرع اسلام در همه ابعادفکری، اعتقادی و سیاسی- اجتماعی از طریق شیوه های مسالمت آمیز و غیرمسالمت آمیز در جوامع اسلامی هستند. اگر چه جنبش و قیام معمولاً با خشونت توأم است، لزوماً مترادف با انقلاب نیست و بسته به این که رهبری و یدئولوژی مسلط بر آنچه استراتژی و تاکتیکی در پیش گیرد، میتوانداصلاحی یا انقلابی باشد. جنبشهای اسلامی را به سختی میتوان در قالب چند گروه دسته بندی کرد.
جنبش ها در پیغلبه بر بحرانها و کمبودهای خاص هر گروهی به وجود آمده و شدیداً در پیرفع مشکلاتند. در جهان اسلام بزرگترین مشکلاتی که درقرنهای اخیر مسلمانان با آن گرفتاربوده اند، استعمارخارجی و استبداد و ظلم و ستم داخلی بوده است. با افزایش مشکلات مسلمین، بیشتر روشنفکران اسلامی به این نتیجه رسیدند که تنها راه مقابله با مشکلات (اعم از استبداد، استعمار، بی دینی و…) روی آوردن دوباره به اسلام اصیل و ناب است و ریشه بدبختی ها، دوری از اسلام اصیل (موسوی، ۱۳۹۱: ۱ و ۲ و ۳). شکل گیری جنبشهای اسلامی، از یک سو متأثر از عوامل عینی مانند استعمارغرب، انحطاط فکری و استبداد داخلی، سکولارسازی شتابزده جوامع اسلامی، شکستهای نظامی مسلمانان از بیگانگان و انحطاط درونی بوده و از سوی دیگر، متاثر از عوامل فکری و اندیشهای مانند آموزههای اصلاح طلبانه اسلامی و دستورات دینی مبنی بر مبارزه با ظلم، کفر و طاغوت و تلاش برای ایجاد جامعهای با ارزشهای دینی میباشند. بنابراین، همه جنبش ها بر بازگشت به ارزشهای اسلامی و احیای اسلام اصیل، به عنوان تنها راه برون رفت از بحرانهای جهان اسلام تأکید می کنند (فوزی، ۱۳۸۹: ۱۵۴). جنبشهای اسلامی با وجود مفترقات و اشتراکات کلی و جزیی در زمینه های شکل گیری، مبانی فکری، رهبران متفاوت و ایدئولوژی و استراتژی عملی، در درون دو طیف اصلی، یعنی جنبشهای اسلامی سنی و شیعی قرارمیگیرند. این جریانات فکری- سیاسی در بسیاری ازکشورهای اسلامی، به رستاخیزی برای احیای دوباره ی اسلام و تمدن اسلامی تبدیل شده است، که بر اصل بازگشت به ارزشهای اسلامی و احیای اسلام اصیل، به عنوان تنها راه برون رفت از بحران موجود تاکید می کند.
قرن نوزدهم سرآغازظهور اسلامخواهی و در نتیجه شکل گیری جنبشهای اسلامی است. سیدجمالالدین اسدآبادی، عبده و دیگران، از بنیانگذاران نهضتهای فکری و اسلامخواهی در جهان اسلام بودند. در همین مقطع زمانی، فرقهی وهابیت بوجود آمد که از بنیانگذاران جنبش اسلامی بود که تفسیرخاصی از احکام اسلامی داشت و در پاسخ به مشکلات سیاسی و اجتماعی روز مسلمانان، جریاناسلام گرایی انحرافی را پدیدآورد. مرحله دوم با شروع قرن بیستم آغاز شد، این دوران همزمان با پیدایش جنگ جهانی اول و تغییرات وسیع د رجغرافیای سیاسی جهان و بویژه خاورمیانه، توسعه تکنولوژی نظامی و صنعتی و از همه مهم تر با تحولات بزرگ ایدئولوژیک دنیا، یعنی انقلاب اکتبر روسیه و تأسیس نظام جدید در عرصه سیاسی جهانی و به هم خوردن نظام گذشته بروز کرد. مرحله سوم حیات سیاسی جنبشهای اسلامی، متفاوت با دو مرحله پیشین آغازشد که در عین حال، منقطع از گذشته نبود. اسلامگرایی که با موضعگیری انفعالی و درگیریهای نظامی و چالشهای فکری پراکنده آغاز شده بود، در مرحله دیگر سازمان و ایدئولوژی سیاسی ویژهای به خودگرفت.
در گذر زمان و باگسترش چالش ها و فراهم شدن زمینه های فکری و اجتماعی، توسعه اسلامگرایی محقق شد. دو دهه گذشته ظهور فعالگرایی اسلامی در جوامع مسلمان سراسر جهان را به خود دیده است. رستاخیز اصول و عقایداسلامی جلوههای گوناگون معنوی، اجتماعی، اقتصادی و سیاسی به خود گرفته است.
همانند گذشته، ویژگی برجسته رستاخیز معاصر بازگشت به ریشه های اسلامی است، یعنی اصول اساسی ایمان بدانگونه که حضرت محمد (ص) پیامبر اسلام وحی شد و توسط او عمل گردید.
جهان اسلام در طی سه قرن گذشته در اثربحرانهای داخلی و خارجی بخشهای مهمی از قلمرو خود لطمه دیده است. سقوط پی در پی قدرت عثمانی و ایران در رویارویی با امپراتوری اروپا، ضرورت مداوم بررسی مجدد اندیشهها و تفکرات اساسی اسلام را مطرح ساخت. جامعه اسلامی همانند قرنهای گذشته، یک پاسخ فرهنگی بومی به این بحران داد: بازگشت به اسلام و اصول بنیادیاش. جنبش بازگشت به ریشهها و اصول اسلامی در آغازقرن چهاردهم اسلام، پویایی درونی نیرومندی کسب کرده و مظاهرسیاسی، اقتصادی و استراتژیک عمدهای از خودبجای گذاشته است.
۲-۱۰-۱- ویژگیهایجنبشهایاسلامی:
فرم در حال بارگذاری ...
[یکشنبه 1400-08-02] [ 01:21:00 ق.ظ ]
|