میراث همبستگی های منطقه ای ضرورت توجه به همکاریهای متقابل با روسیه را در جمهوریهای آسیای مرکزی شدت بخشید.هرچند مداخله گرایی روسیه از زوایایی گوناگون با مقاومت مواجه شد،ولی جمهوریها بزودی دریافتند مسکو همچنان توان یاری رساندن موثر به انان را دارا میباشد.انرژی ارزان،اعتبارات و خریدهای روسیه از این جمهوریها در این راستا قابل اشاره است.ادامه فعالیت صنایع این منطقه بدون کمک روسیه ممکن نبوده است.البته با این حال رهبران آسیای مرکزی کوشیدند به چارچوب های جدیدی دست یابند.روسیه با اتخاذ سیاست خارج نزدیک در صدد است قدرتهای فرامنطقه ای را از آسیای مرکزی و قفقاز که زمانی از نظر تاریخی جزء مناطق تحت نفوذ ان کشور بوده اند دور کند.(شیرازی،۱۳۷۰: ۱۵۶)
روسیه تحکیم همگرایی را حتی به قیمت به تاخیر افتادن یکپارچه شدن ان در اقتصاد جهانی مورد توجه قرار داده است.مفهوم همگرایی مجدد در میان جمهوریها به معنی کاهش اثار فروپاشی است.در سال ۱۹۹۶توجه به همگرایی مجدد و ایجاد اتحادیه اقتصادی یکپارچه،تقویت نهادهای مالی در اتحادیه کشورهای مستقل مشترک المنافع در این زمینه حائز اهمیت بوده است.روسیه با دو معمعای عمده مواجه بوده است؛۱)تضاد میان منافع اقتصادی در CIS یا آسیای مرکزی و منافعی که از توسعه روابط با اقتصاد جهانی عاید میشود.۲)دستاوردهای استراتژیک سیاسی از همگرایی مجدد که هزینه اقتصادی را قابل تحمل میسازد.روسیه برای CIS سوبسیدهای زیادی میدهد.
مقاله - پروژه
بهبود روابط اقتصادی با جمهوریهای بازمانده از اتحاد شوروی بی تردید هزینه های زیادی را بر اقتصاد این کشور تحمیل میکند که مزایای سیاسی ان جبران کننده تلقی میشوند.ارتباطات بر جا مانده از فروپاشی از اتحاد شوروی بزودی پس از مدت کوتاهی باطل بودن ایده خلا استراتژیک در آسیای مرکزی را ظاهر ساخت.ولی این بار تمایل برای همگرایی مجدد و احیای روابط اقتصادی از هم گسیخته بر اساس منطق قواعد اقتصادی مورد توجه قرار گرفته است.روسیه ظرفیت تحویل ابزار نظامی،مستشاران نظامی،مشارکت در برنامه ریزی عملیاتی و مانورها را در کشورهای آسیای مرکزی و نیز تامین امنیت مرزهای کشورهای آسیای مرکزی را داراست.اما این وضع کشورهای آسیای مرکزی را ملزم میدارد که از یک همکاری دفاعی واقعی حمایت نمایند و منابع نظامی خود را در حمایت از ان به تحرک وادارند.
در مورد نقش و جایگاه CIS در میان این رهبران وحدت نظر وجود ندارد.برخی انرا تنها وسیله ای برای انتقال به استقلال کامل میدانند در حالی که از این مساله اگاه هستند که رابطه درونی این اتحادیه برابر و یکسان نیست.در واقع روسیه همچنان در پی حفظ و تداوم سلطه بر مجموعه کشورهای مستقل مشترک المنافع هست.کشورهای CIS روسیه را در اقدامات،سیاست و برنامه های مورد نظرشان که خود قادر به انجام ان نیستند،داخل میکنند و روسیه از چنین مباحثاتی در تلاش برای حفظ کنترل زیرساختها و دیگر سرمایه هایی که اکنون متعلق به کشورهای دیگر است،استفاده میکند.روسیه فعالیتهای PFP در اوراسیا را بعنوان بخشی از یک استراتژی غربی پیشبرد «تکثرگرایی ژئوپلیتیک» و منافع غرب در فضای پس از فروپاشی شوروی میداند و محکوم میکند (کازرونی،۱۳۷۶: ۱۸۹).
بیشتر تحلیل گران روسی معتقد بودند موقعیت جغرافیایی،تاریخ مشترک،موسسات و زیر ساخت ها و سیستم تولید مشترک و وابستگی دیرینه به یارانه های مالی روسیه و نیز بازارههای روسیه تداوم علاقه مندی به کشورهای آسیای مرکزی به همکاری گسترده با روسیه تضمین میکند.همگرایی سیاست خارجی که از سال ۱۹۹۳ در گفتمان روسیه بوجود آمد باعث ایجاد تغییر رفتار نسبت به آسیای مرکزی شد.مسائل و نگرانی های استراتژیک روسیه در آسیای مرکزی در حوزه CISو تبدیل انها به متحدان نزدیک روسیه و روم و جلوگیری از دسترسی استراتژیک قدرتهای خارجی به آسیای مرکزی.بیش از بیست و پنج میلیون نفر روس در جمهوریهای خارج نزدیک ساکن بوده اند که برخی از انان در پی گسترش فشارهای داخلی به روسیه مهاجرت کردند. در روسیه جناح های افراطی راست و چپ در حمایت از حقوق روسهای ساکن جمهوریهای پیرامون خواستار توجه جدی به مسائل انان گردیدند.انها بشدت از حقوق روسهای خارج نزدیک دفاع کردند و بر دولت برای اقدامات اساسی در این زمینه فشارهای جدی وارد میاوردند.روس های ساکن در خارج نزدیک به دلایلی از مهمترین دغدغه های حاکم بر کرملین بوده اند.چرا که بازگشت جمعیت میلیونی به روسیه اگر بدلیل بی توجهی روسیه به وضعیت رفاهی و اجتماعی روس نژادها،علل مهاجرت این اقلیت ها به فدراسیون روسیه فراهم شود خطر بزرگی برای این کشور بوجود خواهد اورد.از جمله راهبردهای روسیه در ارتباط با جمهوریهای خارج نزدیک ان است که تلاش کند تا از شکل گیری احساسات ضد روسی در این کشورها جلوگیری و بدنبال ان مانع روند مهاجرت روسیها به وطن اصلی شود.روسیه در این راستا تلاش میکند تا تا از تبدیل اقلیت های روسها به شهروندان درجه دو جلوگیری شود.روسیه گسترش ناتو را در این مسیر موجب بروز چنین پدیده ای مشهود و در این چارچوب منافع ملی و امنیتی روسیه را به مخاطره می افکند.از طرفی جمهوریهای خارج نزدیک پس از روی کار آمدن ملی گرایان افراطی در سال ۱۹۹۳ نقش مهمی در سیاست خارجی روسیه بدست اوردند.هرچند سیاستهای غربگرایانه روسیه طی سالهای پس از فروپاشی تا سال ۱۹۹۳ مانع توجه جدی روسیه به این مناطق شده بود؛اما روسهای مقیم این مناطق موجب شدند تا خارج نزدیک از اهمیت فراوانی برخوردار شود.فشارهای داخلی در مسکو هم در توجه بیشتر روسیه به جمهوریهای خارج نزدیک تاثیر داشت.همین عوامل موجب شدند تا منافع و امنیت ملی روسیه با جمهوریهای خارج نزدیک رقم بخورد.مجموعه این عوامل دلایل مخالفت روسیه درباره گسترش ناتو به شرق را تشدید مینماید و بدنبال ان نوع عملکرد و اقدامات روسیه را تحت تاثیر قرار میدهد.
در سال ۱۹۹۴ یک گزارش از سوی سرویس امنیتی روسیه (SVR) که در ان زمان تحت ریاست یوگنی پریماکف بود،هشدار داد که غرب بطور اعم و آمریکا بطور اخص به تلاشهای روسیه برای متعهد کردن CISو احیای موقعیت ابرقدرتی ان لطمه میزنند و به شرایط درحال تغییر آسیای مرکزی که دخالت خارجی از سوی کشورهای غربی و مسلمان (از جمله ایران و ترکیه) میخواند جلب کرد. و این اقدامات انجام شد از جانب کشورهای غربی و متحدانش جهت اسیب رساندن به روابط روسیه با جمهوریهای شوروی سابق را تهدیدی علیه امنیت ملی روسیه و کاهش نفوذ روسیه خواند.در این گزارش از کشورهای آسیای مرکزی به عنوان ناتوان بودن در پیروی از سیاست مستقل و در نتیجه اهدافی برای نفوذ خارجی یاد شده بود در مبارزه جاری برای نفوذ در آسیای مرکزی به ترکیه،ایران،پاکستان،عربستان سعودی،ایالات متحده و ناتو بخصوص المان به عنوان اصلی ترین بازیگران خارجی یاد میکرد (اخوان کاظمی،۱۳۸۵: ۶۴).
در طول این سالها روسیه با نگرانی شاهد اجرای نقشه ها و پروژه های احداث خط لوله نفت و گاز با همکاری شرکای غربی از منطقه دریای خزر و در مسیرهایی که از قلمرو روسیه عبور نمیکردند بود.تجات آسیای مرکزی با شرکای غربی و آسیایی در حال افزایش بود و در همین زمان داد و ستد با روسیه کاهش یافت.سیاست روسیه در سطح بین المللی در آسیای مرکزی در چارچوب تلاشهای ان برای حفظ ثبات منطقه ای و جلو گیری از کسب نفوذ خارجیان در کشورهای آسیای مرکزی قابل فهم است.پس از جنگ سرد کشور روسیه اهداف و برنامه های جدیدی برای خود تعریف کرد.از جمله تلاش برای تحمیل یک حوزه نفوذ در این محدوده و کسب اطمینان از کنترل و نظارت بر منابع عظیم منطقه بود.از منظر ژئواستراتژیسین های روسی کشورهای موسوم به جمهوریهای بالتیک و جمهوریهای خارج نزدیک از اهمیت ژئوپلیتیکی و ژئواستراتژیکی برای روسیه برخوردارند علت اصلی این اهمیت نیز ان است که این کشورها در برابر گسترش ناتو به شرق بعنوان مطقه حائل روسیه بشمار میروند این دو منطقه به همراه کشورهای اروپای شرقی یا خاور دور کشورهایی را تشکیل میدهند که خواهان پیوستن به ناتو بوده اند.با توجه به منطقه حائل روسیه،گسترش ناتو به کشورهای اروپای شرقی را زمینه ساز گسترش این سازمان بسوی کشورهای بالتیک و سپس به جمهوریهای خارج نزدیک میداند و به همین دلیل بشدت با گسترش ناتو مخالت میورزد.
از دیدگاه کرملین کشورهای یادشده به عنوان منطقه حائلی بین مسکو و ناتو بوده و اخرین سپر دفاعی روسیه بشمار می ایند.اهمیت مناطق را برای روسیه میتوان در موارد زیر خلاصه کرد:۱)این دسته از کشورها جزئی از شوروی محسوب میشوند و روسیه همچنان تمایل دارد که نفوذ سیاسی خود را بر این کشورها حفظ کند.۲)روسیه حفظ ثبات و امنیت کشورهای یاد شده را برای تامین امنیت و ثبات خود امری ضروری تلقی میکند و خواهان ایجد ثبات روسی در این مناطق است.۳)روسیه در مرحله نخست نگران تقویت اقتدار نظامی در کشورهایی چون لهستان نیست بلکه نگران تحکیم نفوذ آمریکایی در اروپا بر خلاف منافع روسیه است.بنابراین از نظر روسها مناطق حائل،مهمترین غشای امنیتی روسیه قلمداد میشوند.و مسکو بر این باور است که از بین رفتن مناطق حائل،موجب برهم خوردن ثبات وتعادل نیروها،تشدید خطر نظامی و عامل حمله ناگهانی خواهد بود.
روسها بعد از انگلیسها امپراطوریهای حاشیه نشین قرن بیستم میلادی هستند که با وجود خارج شدن از گروه امپراطوریهای حاکم،خواهان حفظ اقتدار خود در باشگاه قدرتهای بین المللی هستند.پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی هرچند در نظام بین الملل دیگر مسکو یک ابر قدرت نیست؛اما همچنان وارث تسلیحات اتمی شوروی و نیز نفوذ ساختاری حاصل از حکومت کمونیستها بر بلوک شرق و به تبع ان تاثیر گذار در نظام بین الملل است.از دیدگاه روسیه به همین دلیل است که دولتهای غربی و بویژه آمریکایی ها خواستار روسیه ای هستند که در مرزهای خویش محدود شود.بنابراین هرگونه گسترش ناتو بسوی شرق و بسوی روسیه به زیان این کشور تمام خواهدشد.(رحمان خالد،۱۳۸۵: ۹۸)
پس از اتحاد جماهیر شوروی سویالیستی برای نخستین بار در سال ۱۹۹۳ و پس از سرکوب پارلمان،آیین نظامی جدید روسیه به تصویب رئیس جمهوی این کشور رسید.ایین نظامی جدید روسیه که اتکای نظامی روسیه را به نیروهای هسته ای مورد توجه قرار میداد از دو عامل مهم متاثر بود.عامل نخست،کاهش توانایی های شناخته شده روسیه و دومین عامل تهدیدهای امنیتی علیه ان کشور از سوی مرزهای جنوبی به دلیل خطر گسترش ناتو و تهدیدهای بنیادگرایی اسلامی است.به بیان ولادیمیر لوکین سفیر پیشین روسیه در واشنگتن،روسیه به صفات هسته ای محکم نیاز دارد تا پاسخگوی گسترش برنامه ریزی شده ناتو و اصرار غرب بر تداوم اجرای پیمان محدودیت نیروهای متعارف باشد.در سند ایین نظامی جدید روسیه در استفاده نخست از سلاح تاکتیکی در صورت لزوم بعنوان هشدار تلقی شد.بر این اساس سیاست دفاعی گورباچف در این متن کاملا دگرگون شد و روسیه خود را به توسعه نواع سلاحهای تهاجمی و دفاعی ملزم دانست.
بر این مبنا جمهوریای خارج نزدیک در این زمان از اهمیت والایی در سیاست خارجی روسیه برخوردار شدند.و روسیه خود را متعهد به تامین امنیت برای جمهوریهای پیرامون دانست.هرچند در ایین نظامی جدید در سال ۱۹۹۳ استفاده ا هرگونه سلاح متعارف و یا هستهای برای امنیت مسکو پیشنهاد شده بود،اما در اواخر اوریل سال ۲۰۰۰ شورای امنیت روسیه دکترین نظامی این کشور را تصویب کرد که به مسکو اجازه وارد کردن ضربه نخست هسته ای در صورت وجود تهدید جدی بر ضد این کشور را میدهد.این دکترین جایگزین دکترین مصوب سال۱۹۹۳ شد که حق ضربه نخست را برای روسیه محفوظ میدارد.روسیه این نکته را بخوبی درک کرده بود که اگر پس از جنگ جهانی دوم نیروهای نظامی ان در خارج از مرزهای روسیه حضور داشتند و نیروهای متعارف این کشور نیز از اقتدار والایی برخوردار بودند.اما پس از فروپاشی شوروی نیروهای نظامی این کشور تنها به به حضور در فدراسیون روسیه محدود شد.بر این مبنا پوتین،بهترین جایگزین را برای دستیابی به منافع ملی و امنیت روسیه در نظام بین الملل استفاده از حق استفاده از ضربه نخست اتمی دانست.مسکو با تصویب این دکترین خط قرمز خود را به اعضای ناتو بویژه ایالات متحده نشان داد.سیاستمداران کرملین خط قرمز را عدم پذیرش جمهوریای خارج نزدیک در ناتو و گسترش این سازمان بسوی روسیه اعلام کرد.(زاهدی انارکی،۱۳۸۵: ۹۱)
تا ۱۹۹۳ کوزیرف وزیر امور خارجه روسیه راهبرد نگاه به غرب را دنبال میکرد ولی بعد از ان پس از پیروزی حزب لیبرال دموکرات در انتخابات پارلمانی ۱۹۹۳ شعارهای ملی افراطی سر داده شد.در این زمان اندیشه های غرب گرایانه در سیاست خارجی روسیه دچار تغییراتی شد.پیروان اندیشه جدید که به «ملی گرایی افراطی» مشهور شدند،دلیل عمده ضعف روسیه را از ناحیه غرب و بویژه از سوی آمریکا میدانستند و بر همین مبنا این اندیشه بشدت ضد آمریکایی بود.ملی گراهای افراطی هرگونه همکاری امنیتی و سیاسی با ناتو را زمینه ساز نفوذ و مذاخله غرب در امور داخلی روسیه میدانستند و در نتیجه با گسترش ناتو مخالف بودند.در میان این دو نگرش کلام محورانه در دو حد افراطی ملی گرایانه و غرب گرایانه،دیدگاه سومی وجود دارد که اوراسیایی نامیده میشود.بر پایه این دیدگاه چون روسیه کشوری است که از نظر ژئوپلیتیکی هم در آسیا قرار گرفته و هم در اروپا،بنابراین در سیاست خارجی نیز باید هم راهبرد نگاه به شرق داشته باشد و هم منافع ملی خود را در غرب جستجو کند.
بعد از روی کار آمدن اوراسیاییها روسیه به کشورهای خارج نزدیک و کشورهایی چون چین،ایران و هند گرایش پیدا کرد.و نگرش روسیه نسبت به قدرتهای منطقه ای و جمهوریهای پیرامونی اشکار شد.هرچند برخی بر این باورند که اتخاذ راهبرد روسیه در مورد نگاه به شرق نوعی تاکتیک بیش نبود و بیش از انکه نگاه روسیه به اینگونه کشورها نوعی استراتژی باشد،نگاهی ابزار گونه بوده است.در حالی که اینگونه کشورها همچون ایران و چین ارتباط خوبی با آمریکا ندارند و گسترش ارتباط با این گونه کشورها موجب جلب توجه بیشتر ایالات متحده و دیگر اعضای ناتو به روسیه میشود.گمانه دیگر بر این نکته تاکید دارد که روسیه بدلایل امنیتی و اقتصادی نیازمندنوعی رابطه راهبردی با اینگونه کشورهاست.اوج اندیشه اوراسیایی ها در زمینه سیاست خارجی را در دوران ریاست جمهوری پوتین میتوان مشاهده کرد.چرا که مسکو معتقد به تنظیم روابط خود با کشورهای شرق بر پایه نگاه ژئواستراتژیکی و ژئواکونومیستی است.در راهبرد نگاه به شرق روسیه افزون بر جمهوریهای خارج نزدیک ایران و هند نیز از اهمیت والایی برخوردار است.بستن قرارداد همکاری های نظامی ـ سیاسی میان روسیه و هند با عنوان قرارداد مشارکت راهبردی از سوم اکتبر ۲۰۰۰ موجب تقویت همکاریهای بلند مدت در عرصه فنی نظامی میان دو کشور شد.دو کشور یاد شده ضمن مخالفت با طرح سپر دفاع موشکی ایالات متحده نگرانی خود را از اوضاع بی ثبات افغانستان در ان زمان اعلام داشتند.یکی دیگر از دلایل مخالفت روسیه با گسترش ناتو بسوی شرق منافع اقتصادی است.روسیه یکی از عوامل گسترش ناتو را دستیابی به حوزه های جدید اقتصادی میداند و بر این باور است که ایالات متحده و دیگر اعضای ناتو بدلیل کسب امتیازات نفتی،معدنی و بدست گرفتن بازارهای جدید راهبرد توسعه ناتو را مطرح میکنند که این موضوع با منافع ملی روسیه تعارض دارد و اعضای ناتو خواستار حذف حضور روسیه در بازار جمهوری های پیرامونی است.
با شدت یافتن رشد تاثیرات غرب وزیر امور خارجه روسیه یک ایده جدید ارائه داد. در این راستا سه اولویت در سیاست خارجی روسیه مطرح شد؛۱)همکاری با کشورهایی مثل چین،هند و ایران برای جلوگیری از پیشرفت تاثیر غرب در منطقه ۲)تحت فشار قرار دادن کشورهای ساحلی برای گسترش بیشتر روابط با مسکو ۳)جلوگیری از انتقال منابع انرژی خارج از کنترل مسکو.انچه مسلم است دکترین سنتی روسیه متاثر از شرایط ویژه جغرافیایی ان کشور است.ولی موقعیت جغرافیایی که موجب ایجاد تفکری استراتژیک در بین نخبگان،نظامیان و سیاستمداران روسیه شده است که هنوز هم بسیار قوی و پا برجاست.یکی از این تفکرات استراتژیکی این است که محیط اشفته جنوب روسیه برای سیاستمداران روسیه یک منبع اقبال و ترقی است و اصولا اساس استراتژی روسی همیشه این بود که زمان اجرای استراتژی خود را هنگامی که منطقه در ناامنی کامل باشد انتخاب میکنند.و این یک واقعیت انکار ناپذیر است که هر نوع بحران و ناامنی در کشورهای جنوب روسیه رخ دهد بدون شک روسها در ان بازیگر اصلی هستند.(شفیعی و محمودی،۱۳۸۶: ۷۸)
از نظر روسیه هر نوع همگرایی و وارد شدن کشورهای مستقل مشترک المنافع بسوی اقتصاد جهانی بدون اینکه از طریق روسیه باشد محکوم به شکست است.چنانچه این امر اخیرا زمانی ثابت و مستدل شد که روسیه بر قزاقستان و آذربایجان بخاطر تلاش انها برای صدور نفتشان بدون مشارکت روسیه فشار اورد.هدف روسیه تداوم حضور قدرتمنمدانه برای کنترل جمهوریهای واقع در این حوزه جهت تامین امنیت جناح جنوبی این کشور است.این منطقه تکمیل کننده قلمرو روسیه و بمنزله پل ارتباطی به منطقه خاورمیانه است.که هر گونه تحول سیاسی خارج از کنترل مسکو امنیت ملی انرا تحت تاثیر قرار خواهد داد.
بعد از یازده سپتامبر با اولویت یافتن مسائل امنیتی و نظامی و تاکید بر امنیت خود اتکای قدرت نظامی به عنوان یک ابزار معتبر در روابط بین الملل،اتحاد استراتژیک با کشورهای آسیایی،مخالفت با گسترش ناتو،تلاش برای حفظ همگرایی کشورهای مستقل مشترک المنافع با روسیه،دور ساختن نفوذ غرب از ان مجموعه و مداخله در بحرانهای این منطقه،قرار دادن غرب در فهرست تهدیدات امنیتی و تصریح بر ضربت نخست هسته ای از مهمترین ویژگی های سیاست خارجی روسیه در این دوره هستند.روسیه در ارتباط با تقویت خود در آسیای مرکزی به ابزارهای سیاسی،نظامی و اقتصادی مختلفی متوسل شده است که مهمترین انها عبارتند از:ایجاد و استفاده از نهادهای همکاریهای منطقه ای مانند سازمان کشورهای مستقل مشترک المنافع،سازمان همکاریهای شانگهای،سیستم های همکاری مشترک نظامی که روسیه نقش مسلط و تعیین کنننده ای در انها دارد،اقدام های نظامی که در جهت حفاظت از صلح و اتش بس در مناطق مرزی مورد اختلاف بین کشورهای منطقه،گسترش همکاری های دوجانبه نظامی،نظارت بر خطوط انتقال نفت و گاز از دریای خزر،تقویت مشارکتهای امنیتی و نظامی استراتژیک با برخی از کشورهای منطقه،برقراری و حفظ ارتباط با شخصیتها و گروه های مخالف در هر یک از جمهوریهای به استقلال رسیده به منظور استفاده از موقعیت انان در اینده تحولات این کشورها و سرانجام بهره برداری از روابط و ارتباطات با رهبران فعلی حاکم در این جمهوریها.
استراتژی نظامی و دفاعی روسیه رسما بر اساس مفاهیمی چون ماهیت و نوع جنگ،توانایی های بالقوه و بالفعل موجود و شرایط جغرافیایی تنظیم شده است.و بی اعتمادی نسبت به اهداف آمریکا و ناتو همچنان عامل اصلی در تاکید بر استفاده نیروی هسته ای در استراتژی روسیه از اهمیت زیادی برخوردار است.استراتژی روسیه در آسیای مرکزی برای مقابله با این چالشها بر اصل تثبیت و تقویت دولتهای حاکم در این کشورها استوار بوده است.یکی از دلایل اتخاذ چنین سیاستی ناشی از وجود رهبرانی است که با مسکو روابط سنتی داشته اند.اغلب رهبران این کشوها مدیرانی هستند که از دوران اتحاد جماهیر شوروی باقی مانده اند و روابط حسنه خود را با کرملین حفظ کرده اند.این جمهوریها پس از کسب استقلال با وجود تاکید بر سیاستهای ملی،کشور را به همان شیوه های سنتی گذشته اداره کردند.اغلب نیروهای مخالف فعال در این کشورها شامل ملی گرایان،اسلامگرایان و طرفداران دموکراسی با عنوان بنیادگرایان سرکوب شدند.با گسترش فعالیتهای گروه های اسلام گرا در مرزهای جنوبی و مناطق همجوار چین،همکاری نظامی بین جمهوریهای آسیای مرکزی و روسیه به اولویت سیاست دفاعی و امنیتی تبدیل شد.(کانت،۱۳۸۵: ۶۶)
بطور کلی سیاست و نگاه روسیه در آسیای مرکزی ناشی از نگرانی های امنیتی متعددی است که نسبت به مسائل این کشورها در مسکو وجود داشت.برخی از این نگرانی ها عبارتند از:۱)بحران جایگزینی رهبران اقتدارگرا(نخبگان سیاسی وابسته به روسیه) بجز در قزاقستان در بقیه این جمهوریها هنوز رهبران اقتدارگرا دارای پیوندهای عمیق با مسکو قدرت را در دست دارند.و این پیوند را حافظ امنیت،موقعیت و اقتدار خود میدانند.۲)تهدید ملی گرایی؛ملی گرایی علاوه براینکه میتواند بر رابطه نزدیک جمهوریهای آسیای مرکزی با مسکو تاثیر سوء دشته باشد،ممکن است نگرانی های روسهای ساکن این منطقه را نیز موجب شود.و زمینه مهاجرت انها به روسیه را نیز فراهم کند.۳)بی ثباتی امنیتی جمهوریها و درگیریهای قومی؛توسعه گرایش های قوم گرایانه در آسیای مرکزی اثار منفی بر امنیت روسیه دارد و جنبشهای جدایی طلب در نقاط مختلف منطقه خطر سرایت به روسیه را نیز بهمراه دارد.در حال حاضر نزدیک به یکصد گروه مختلف قومی در روسیه ساکن هستند.۴)چالش اسلام گرایی؛روسیه از رشد بنیاد گرایی اسلامی در آسیای مرکزی بشدت نگران است.عامل اسلامی از دو نظر برای روسیه تهدید امیز است.اسلام بخش مهمی از هویت آسیای مرکزی را تشکیل میدهد و در ایجاد تمایز میان مسلمانان و دیگر مذاهب موثر است.و ثانیا اسلام عامل ایجاد وحدت در میان جمهوریهای آسیای مرکزی و جهان اسلام است.
اهمیت اتخاذ سیاست خارج نزدیک از نظر روسیه به پنج علت مهم برمیگردد؛استراتزی روسیه بر اساس حفظ تمامیت ارضی فدراسیون روسیه است.هرگونه ناارامی در مرزهای اطراف میتواند بعنوان تهدیدی علیه ان قلمداد گردد.بنابراین روسیه موظف است از این درگیری ها جلوگیری میکند.درثانی هدف روسیه تشکیل یک کمربند دفاعی حول خطوط مرزی همسایگان خود است.ثالثا مسکو خودش را بعنوان ضامن مشروع قلمرو اتحاد شوروی سابق و ضامن ویژه امنیتی از قبیل رهبری منطقه ای در جهت حل و فصل نزاع های موجود،اعزام نیروهای حافظ صلح و تامین امنیت در مرزهای اوراسیایی پس از شوروی را به عهده بگیرد.علاوه براین مسکو از حقوق اقلیتهای روسی و جمعیت های روسی زبانی که در خارج نزدیک زندگی میکنند دفاع خواهد کرد.و در نهایت روسیه تلاش میکند تا انسجام بیشتری در تشکیلات جامعه کشورهای مستقل مشترک المنافع بوجود اید تا در اینده به یک سازمان مرکزی در جهت حفظ منافع روسیه تبدیل شود.(اسدی کیا،۱۳۸۶: ۷۶)
مسکو برای منحرف ساختن فشار غرب به یک استراتژی ضد موازنه ای دست زده است.تا بدین وسیله به قدرت نفوذ همپای غرب دست یابد.و اسیب پذیری خود را در مقابل خواسته های غرب کاهش دهد.گرایش روسیه در جهت تقویت روابط با چین و جمهوری اسلامی ایران و تشکیل پیمان همکاریهای شانگهای در راستای جستجو برای چنین قدرت نفوذی انجام میگیرد.مناسبات جدید چین و روسیه با وجود سوابق خصومتها و بد بینی های تاریخی از عاقبت اندیشی و واقع بینی ناشی شده است.نگرانی دو کشور از پدید آمدن نظم نوین جهانی تک قطبی که در ان آمریکا نقش هدایت کننده را داشته باشد ناشی میشود.در طول دهه نود همگرایی قابل ملاحظه ای میان ارزیابی روسها و چینی ها از جهان تک قطبی پس از جنگ سرد که تحت سیطره ایالات متحده آمریکاست وجود داشت.روسیه و چین هر دو به یک آسیای مرکزی باثبات ورای نفوذ غرب علاقه مند هستند و یکدیگر را عامل ثبات در این چارچوب معرفی کرده اند.در دهه نود در گفتمان روسیه نشانه هایی از به نوعی اشتی مجدد روسیه با چین به عنوان جایگزینی برای سیاست خارجی مبتنی بر توسعه روابط با غرب وجود داشت.رئیس جمهور یلتسین در دیدارش از پکن در نوامبر ۱۹۹۲ اظهار داشت که توسعه روابط چین و روسیه در روابط خارجی روسیه از اولویت برخوردار است.در اوریل ۱۹۹۶این گفته به یک پیشنهاد همکاری استراتژیک برای قرن بیست و یکم ارتقا یافت که از سوی چین نیز پذیرفته شد.که تشکیل سازمان همکاریهای شانگهای نمود بارز ان بود.(سوری،۱۳۸۸: ۹۰)
دخالت ناتو در کوزوو روسیه و چین را در مسائل استراتژیک بهم نزدیک کرد.دیدار ایگور ایوانف وزیر امور خارجه از چین در ژوئن ۱۹۹۹ اظهاراتی مبنی بر «دیدگاه های مشترک دو کشور در تقریبا کلیه مسائل بین المللی»را بدنبال داشت.دخالت ایالات متحده در منطقه خزر و آسیای مرکزی موجب دوستی مجدد روسیه با ایران و چین شد و باعث شد تا این دو کشور احترام بیشتری برای منافع روسیه در آسیای مرکزی قائل شوند.ذهن روسیه بیشتر مشغول رشد نفوذ آمریکا در منطقه است.و در ین نگرانی با ایران و چین شریک است.مقامات روسی درگیر شدن اعضای ناتو مخصوصا ترکیه در قفقاز و آسیای مرکزی را چالش ژئوپلیتیکی قلمداد میکنند.رهبران کشورهای آسیای مرکزی مایل به پیروی از راهنمایی های ایلات متحده در زمینه دموکراتیزه کردن نشدند و به پیشنهادهای روسیه بر حمایت در مقابل تهدیدهای ناشی از طالبان و تندروی مذهبی منبعث از ان علاقه بیشتری نشان دادند و به روسیه تحت رهبری پوتین گرایش بیشتری یافتند.
با انکه روسیه بعنوان قوی ترین قدرت خاجی در آسیای مرکزی و یک بازیگر اصلی با توجه به امنیت منطقه باقی ماند،موقعیت ان بعنوان تضمین کننده در آسیای مرکزی با دخالت بیشتر بازیگران خارجی لطمه دید.دخالت غرب در قفقاز و آسیای مرکزی(در برنامه ها و پروژه های احداث خط لوله به ترکیه از طریق قفقاز و دریای خزر و در همکاری امنیتی با کشورهای منطقه)تغییری شدید در صحنه استراتژیک پدید اورد و با پیآمدهای مستقیم برای روسیه همراه بود.روسیه سرخورده از دست دادن انچه که حیاط خلوت خود تلقی میکرد،بدنبال سیاستی جهت مقابله با عقب گرد خود در منطقه بود.در نوامبر ۱۹۹۹ سازمانی که وزیر دفاع روسیه سرگئی ایوانف اظهار داشت که سیاست غرب چالشی را به روسیه تحمیل میکند؛چالشی که هدف ان تضعیف موقعیتهای بین المللی روسیه و بیرون راندن ان از مناطق دارای اهمیت استراتژیک جهان و ابتدائا از مناطق خزر،ماوراء قفقاز و آسیای مرکزی است.دکترین جدید روسیه که در سال ۱۹۹۹ بصورت پیش نویس چاپ شد و در اوریل ۲۰۰۰ به امضای رئیس جمهور رسید و برداشت استراتژیک امنیت ملی در فوریه ۲۰۰۰نشانگر واکنش روسیه به صحنه استراتژیک در حال تغییر بود.این پرونده ها با کلید واژه های جدید«چند قطبی،تک قطبی یا مبانی نظری بر این انتقاد از سیاست ایالات متحده و به سود اتحاد تاکتیکی جهت مقابله با نفوذ فزاینده آمریکا وغرب در آسیای مرکزی و قفقاز»بدست میداد.عمده ترین تهدیدات در حوزه بین المللی به غرب و نیز گسترش همکاریهای نظامی با غرب بسمت شرق مربوط میشد.(شیرازی و کریمی،۱۳۸۸: ۴۳)
انتخاب پوتین در سال ۲۰۰۰ بعنوان رئیس جمهور برای مردم روس شخصیتی را تداعی کرد که میتواند غرور از دست رفته انها را بعنوان شهروندان یک ابرقدرت پیشین به انها باز گرداند.در مفهوم جدید سیاست خارجی روسیه به چالشها و تهدیدهای جدید در حال ظهور نسبت به منافع ملی روسیه، روند روبه رشد تلاش برای ایجاد یک ساختار تک قطبی جهانی که در ان آمریکا نقش غالب خواهد داشت،و تاکیدی که بر نهادها و مجامع غربی برای تضعیف نقش شورای امنیت سازمان ملل متحد وجود دارد،اشاره کرده است.از این نگاه استراتژی اقدامات یکجانبه میتواند وضعیت بین المللی را بی ثبات سازد و باعث تنش و مسابقه تسلیحاتی و کشمکش میان دولتها گردد.در عمل مجموعه ای از اقدامات در عرصه سیاست خارجی روسیه انجام گرفت که نمایانگر جدیت روسها در رقابت با آمریکا بود.دیدارهایی که پوتین از کشورهای چین،هند،کره شمالی و کوبا داشته و یا فسخ یکجانبه موافقتنامه واشنگتن ـ مسکو(در سال ۱۹۹۵ برای محدود ساختن همکاری نظامی،فنی با ایران منعقد شده بود) و تاکید بر همکاری با ایران،قراردادهای تسلیحاتی با هند،چین و سوریه همگی در جهت این هدف بوده است.مسکو در جهت تحکیم موقعیت خود در مناطق پیرامونی و مقابله با سیاست غربگرایانه دولتهای منطقه کوشیده است تا از ابزارهای نظامی نیز برای مرعوب ساختن انها بهره گیرد.در این مورد میتوان به ایجاد پست فرماندهی دفاع هوایی در جمهوری ارمنستان و عدم خروج از پایگاه های نظامی از گرجستان خلاف تعهدات قبلی و مانور نظامی در سواحل آذربایجان اشاره نمود.
در اوریل ۲۰۰۰ پوتین در شورای امنیت روسیه اعلام کرد که روسیه باید در منطقه خزر فعال تر شود.او خواستار حضور بیشتر روسیه در استخراج منابع انرژی خزر و هماهنگی روسیه با کمپانیها و وزارتخانه ها شد.پست نماینده رئیس جمهور در منطقه خزر با مسئولیت هماهنگی سیاست و سر و کار داشتن با کلیه مسائل سیاست خارجی مربوط به منطقه از جمله تقسیم حقوقی دریای خزر ایجاد شد.در سال ۲۰۰۰ به نظر میرسید که روسیه بخشی از نفوذ خود را که در طول دهه نود از دست داده بود مجددا احیا کرده است.افتتاح خط لوله cpcبرای انتقال نفت قزاقستان به نووروسیسک که برای سال ۲۰۰۱برنامه ریزی شده بود گزینه عمده ای برای نفت قزاقستان ارائه میدهد.با مسیر انحرافی داغستان خط لوله باکو ـ نووروسیسک علارغم جنگ در چچن مجددا مورد بهره برداری قرار گرفت.(کوزه گر کالجی،۱۳۸۷: ۳۳)
از میان مسائل گوناگون مطرح در روابط روسیه و غرب دو موضوع از اهمیت و حساسیت بیشتری برخوردار بوده است.استقلال جمهوریهای جدا از شوروی سابق اقدامات ناتو و بحث گسترش ان.در ارتباط با ناتو نیز سه تحول اساسی مشاهده میشود که به سیاست ضد غربی در روسیه کمک کرده است؛بمباران مواضع نیروهای صرب،تجدید نظر در مفهوم استراتژیک ناتو برای اقدام در ورای مرز کشورهای عضو و دخالت ناتو در کوزوو.در واقع کوزوو نقطه عطف هشدار دهنده ای بود که برای نخستین بار پس از جنگ سرد روسیه و غرب خود را در دو سوی یک منازعه مسلحانه میدیدند.انچه مسکو از این بحران اموخت این بود که غرب حاضر نیست نفوذ سنتی روسیه را در بالکان به رسمیت بشناسد.مقامات مسکو با وضعیت دشواری روبرو شدند.وضعیتی که حکایت از انزوا و ناتوانی انها برای اعمال نفوذ بر سیاست های ناتو،حتی در موضوع های نزدیک سرزمین و مرزهای روسیه داشت.
پس از حمله ناتو به مواضع صربها در کورتاژده،روسیه که از تصمیم به اقدام نظامی ناتو بی اطلاع مانده بود در برابر ان بشدت واکنش داد.روسیه این اقدام را نه تنها علیه صربها بلکه علیه وضعیت داخلی روسیه بیان کرد.در روسیه افراد بسیاری جایگاه نابرابر روسیه را مورد سرزنش قرار دادند.برخی جناح های راست گرای پارلمان نیز تلاش آمریکا برای ایجاد صلح جهانی به رهبری این کشور را محکوم کردند.این اقدامات ناتو باعث شد روسیه بعنوان اعتراض سفیر خود نزد ناتو را فرا خواند.کلیه همکاریهای روسیه با ناتو به حالت تعلیق درآمد.با تحقیر روسیه موجبات شکاف اساسی میان مسکو و غرب فراهم شد و تمام عناصر خوش بینانه تفکر جدید سیاست خارجی و ایده های غرب محور و ادغامگرا را از میان برد تا جایی که گورباچف در این باره نوشت«این جنگ نشان داد که آمریکا قصد دارد که برنامه کاری خودرا بر روابط بین الملل تحمیل کند و سیاست ناتو همانند سالهای جنگ سرد ان است که بر برتری در قدرت نظامی تاکید نماید.
خطر ناتو برای روسیه را باید با توجه به اینکه مسکو نگران انزوا و در حاشیه قرار گرفتن خود میباشد،ارتش و نیروهای نظامی بشدت با توسعه ناتو در هر شکل و عنوان مخالفند و مرزهای روسیه را با ان دچار تهدیدات جدی میدانند.استراتژیست های روسیه توسعه ناتو را منجر به پیدایش شرایطی میدانند که برای روسیه بمنزله یک قدرت برتر و پر نفوذ جایی را باقی نخواهد گذاشت.روسیه خواستار رسیدن به جایگاه برتر در نظام امنیتی اروپایی و جهانی است.بنابراین در مورد ناتو و توسعه ان نیز هرچند فاقد ظرفیتهای بالفعل برابر با کشورهای غربی است ولی خواهان موقعیت برابر با انهاست.روسیه خواستار ان است که ناتو در نظام امنیتی اینده اروپا تنها نقش یک تابع را ایفا کند.از دیدگاه مقامات این کشور ناتو،اتحادیه اروپای غربی و جامعه کشورهای مستقل مشترک المنافع باید تحت یک نظام واحد امنیتی قرار گیرند.در واقع روسیه از ایفای نقش یکجانبه آمریکا در جهان ناخشنود است و به دنبال تغییر این روند میباشد.روسیه منابع حیاتی خود در جمهوریهای پیرامون را در قبال ناتو مطرح میسازد.در بهار ۱۹۹۴ معاون امنیت وزارت امور خارجه روسیه اناتولی ادامیشن،وظیفه اصلی روسیه را در این مناطق سازمان دادن مجدد روابط این کشورها خواند.حمایت از میلیونها روسی تبار در این جمهوریها انگیزه مناسبی برای توجیه هرگونه مداخله روسیه در این موارد ضروری تلقی شده است.(الیسون وجانسون،۱۳۸۲: ۲۴۳)
هر چند روسها در اغاز هزاره سوم بحث همکاری با ناتو را مطرح نمودند،اما ین امر بمنزله پذیرش اهداف دراز مدت ناتو توسط مسکو نیست.اوراسیا گرایان که بر مبنای موقعیت ژئوپلیتیک روسیه تحقق منافع این کشور را در نگاه همزمان به غرب و شرق میدانند،دارای یک نگرش واقع بینانه به ناتو میباشند.این گروه به نوعی با باز تعریف دکترین تنش زدایی با مولفه «همگرایی با رقیب» با محدود کردن قدرت مانور رقیب برانندکه با همکاری فعال روسیه با ناتو و اتخاذ یک دیپلماسی فعال و موفق در این سازمان میتواند بعنوان یکی از مهمترین عوامل بازدارنده ناتو از گسترش بسمت شرق دست کم با جهت گیری آمریکایی ان باشد.چه همکاری با ناتو از سوی روسها مبتنی بر این اصل است که مانع گسترش این سازمان به شرق گردد.مسکو در پرتو برخورد واقع گرایانه با ناتو بر این نکته تاکید دارد که ناتو باید محدوده نفوذ مسکو را در جمهوریهای خارج نزدیک که دولتمردان کرملین انرا خط قرمز حوزه امنیتی روسیه تلقی میکنند به رسمیت بشناسند.
پس از اعلام برنامه مشارکت برای صلح در اجلاس وزرای امور خارجه ناتو در بروکسل در سال۱۹۹۴ جهت گیریهای کوزیرف در اعلام عدم خروج نیروهای نظامی روسیه از بالتیک و اینکه خروج روسها موجب بروز ناارامی در این منطقه میشود،شاهدی بر این مدعاست که روسیه در موضع گیریهای خود نسبت به گسترش ناتو حساسیت بیشتری از خود نشات میدهد.حتی زمانی که روسیه میخواست به برنامه مشارکت برای صلح بپیوندد،برخی از جناح های سیاسی در مسکو این امر را با ضرورت پیوستن و پذیرش روسیه در گروه هفت کشور صنعتی در جهان مشروط کرده بودند.ملآقات یلتسین و کلینتون در دسامبر ۱۹۹۶ نشان داد که مسکو در زمینه اهدافش پیشرفت کرده و با پذیرش تفکر گسترش ناتو بسمت شرق انعطاف بیشتری از خود نشان میدهد.امتیازهایی که به روسیه اعطا شد عبارت بودند از؛اختصاص ده درصد از سهم مشارکت در کنسرسیوم های نفتی به روسیه،عبور خطوط لوله نفت و گاز از قلمرو روسیه.روسیه برخلاف تجربه ناموفق گذشته مشارکت خود با ناتو در اواخر دهه ۱۹۹۰به خاطر حمله ناتو به کوزوو بدون مشارکت با روسیه و قطع رابطه ناتو و مسکو در سال ۲۰۰۲ و بخصوص پس از حادثه یازده سپتامبر ۲۰۰۱ دیپلماسی فعال در درون ناتو را بهترین راه حل ممانعت از گسترش این سازمان بسوی شرق میداند.به این ترتیب روسها در کنار رویکرد نگاه به شرق و همکاری با غرب به جذب کمک های اقتصادی و دیپلماسی فرافکنی بحران می اندیشند.روسیه با حضور فعال خود در ناتو خواهان ان است که با تمسک به دیپلماسی فعال،ناتو را کنترل کند.و این کار را با دیپلماسی نگاه به شرق و همکاری با غرب و اتخاذ دکترین هسته ای مستقل که بازدارندگی فعال یاد میشود انجام میدهد.روسها معتقدند که ناتو ساز و کار تاثیر گذار مثبتی دارد که میتواند اینده سیستم حکومتی کشورهای خارج نزدیک را تحت تاثیر قرار داده و منجر به تغییر حاکمیتها شود (ابراهیمی،۱۳۸۴: ۱۳۹).
در زمینه سیاست انرژی در پاییز ۱۹۹۹ دولت روسیه حمله متقابلی برای کسب مجدد نفوذ خود در بخش انرژی را اغاز کرد.در نوامبر ۱۹۹۹کارهای ساختمانی خط لوله cpc از تنگیز در قزاقستان به نووروسیسک بالاخره اغاز شد و قرار بود در سال ۲۰۰۱ پایان یابد.برای بهبود چشم انداز یک خط لوله نفتی عمده در شمال قفقاز روسیه احداث یک مسیر انحرافی که از داغستان میگذشت و به نووروسیسک میرسید(با دور زدن چچن)را تسریع کرد که در اوریل ۲۰۰۰به بهره برداری رسید.در پاییز ۱۹۹۹ تلاشهای روسیه جهت تضمین خط لوله باکو ـ نووروسیسک بررای مقادیر قابل توجهی از نفت اینده آذربایجان در هم ریخت و به نظر میرسید روسیه در رقابت بر سر خطوط لوله اصلی نفت خزر جنوبی در حال باختن است.یادداشت تفاهمی که در نوامبر ۱۹۹۹ در مورد احداث خط لوله از باکو به بندر جیهان ترکیه در ساحل دریای مدیترانه به امضای روسای جمهور ترکمنستان،آذربایجان،گرجستان و ترکیه رسید ضربه اشکاری بر منافع روسیه بود.به موازات یادداشت تفاهم خط لوله نفتی باکو ـ جیحان یادداشت دومی در تشویق احداث یک خط لوله گاز ماوراء خزری برای صادر کردن گاز ترکمنستان به ترکیه به امضا رسید.این نیز چالشی علیه برنامه های کمپانی روسی گاز پروم برای ساختن یک خط لوله گاز در عرض دریای سیاه برای صادرات گاز روسیه به ترکیه که پروژه BLUE STREAM نامیده میشد بود.در حالی که در پرو‍‍‍ژه بزرگ خط لوله برای حمایت مالی بین المللی و نیز بازار ترکیه که تنوانسته بود مقدار گاز پیش بینی شده را از روسیه و ترکمنستان جذب کند،روسیه تلاش کرد تا پیشنهاد گاز پروم را جالب تر کند.لذا پروژه چشمه ابی را پیشنهاد کرد که ادعا میکرد در صورت اجرا روسیه را قادر میسازد تا هم به عنوان تنها کشور عبور دهنده گاز ترکمنستان عمل کند و هم مسیرهای خط لوله نفت وگاز خزر ـ قفقاز جنوبی ـ ترکیه را بی اثر کند.روسیه در بخشی از تلاشهایش برای بی علاقه کردن ترکمنستان به خط لوله ماورا خزری پیشنهاد افزایش صادرات گاز ترکمنستان به روسیه در قالب قراردادهای طویل مدت را کرد.موافقت نامه های درباره افزایش صادرات گاز در ماه مه ۲۰۰۰ امضا شد ولی ترکمنستان علاقه خود به مسیرهای خروجی جایگزین از جمله خط لوله ماورا خزری را حفظ کرد)کولایی،۱۳۸۳: ۱۶۰).
۳- ملاحظات امنیتی:
فدراسیون روسیه اکنون نیز با فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی وارث بزرگ توان اتمی و تسلیحات متعارف شوروی است.بگونه ای که روسیه صاحب ۱۱۷۴ سیستم حامل راهبردی و ۲۲۵۰۰ کلاهک هسته ای است.همچنین مسکو دارنده ۱۰۳۵۰ موشکی قاره پیمای icbm در برابر ۱۰۰۰ موشک بالستیک آمریکا،۹۶ موشک انگلیس و ۴۲۵ موشک فرانسه میباشد.این کشور ۲۷ موشک جدید از نوع ss.25 را به زراد خانه خود افزوده است.و دست کم درای ۱۰ کارخانه تولید تسلیحات شیمیایی است.افزون بر ان تلاشهای ان کشور در ساخت و تولید جنگنده پیشرفته بمب افکن tu160 که میتواند ۱۲ موشک کروز را حمل کند و نیز تولید جنگنده میگ l42 نمایانگر توجه تسلیحات است.(کولایی،۱۳۸۵: ۱۹۸)
در ماه مه ۱۹۹۵ هفت جمهوری از دوازده جمهوری عضو جامعه مشترک المنافع پیمان دفاع از مرزهای بیرونی این جامعه موسوم به پیمان امنیت دسته جمعی را اامضا کردند.روسیه برای تقویت سیاست منطقه ای خود علاوه بر پیمان امنیت دسته جمعی در اوریل سال ۲۰۰۰ پیمان ضد تروریسم را با قزاقستان،قرقیزستان و تاجیکستان منعقد کرد.در مه ۲۰۰۱ با همین کشورها اتحادیه اقتصادی اوراسیا را بوجود اورد.ایجاد پیمان شانگهای در سال ۱۹۹۵ با همکاری چین و تقویت مبانی و ساختارهای ان در ژوئن ۲۰۰۱(با تبدیل این سازمان به یک سازمان امنیتی منطقه ای)برای مبارزه با تروریزم،افراط گرایی و مواد مخدر و مخالفت با گسترش ناتو به شرق از دیگر تلاشهای روسیه در این زمینه بوده است.بر اساس ایفای نقش برتر توسط روسیه در جمهوریهای پیرامون ان فعالیت وسیعی برای حفظ صلح از سوی روسیه انجام گرفت که تاجیکستان نمونه بارز ان بود.در واقع میان ایفای نقش نیروهای حافظ صلح روسیه و جامعه کشورهای مستقل مشترک المنافع و تمایل سنتی روسیه به حفظ نفوذ خود در اوراسیا ارتباط عمیقی وجود دارد.استراتژیستهای روسی اقدامات این کشور برای تاسیس صلح در خارج نزدیک را ابزاری برای تقویت و تحکیم نقش برتر فدراسیون روسیه میدانند.از این دیدگاه شکست روسیه در اجرای برنامه های حفظ صلح در منطقه جامعه کشورهای مستقل مشترک المنافع در نهایت میتواند از میان رفتن این اتحادیه را نیز در برداشته باشد.
همجواری جغرافیایی و پیوندهای دوان اتحاد شوروی ضرورت ایجاد ترتیبات جدید امنیتی را در آسیای مرکزی را روشن ساخت.در معاهداتی که میان روسیه و جمهوری های آسیای مرکزی منعقد شد وظایف و جایگاه روسیه و نیروهای نظامی محلی مشخص شد و حق استفاده از تسهیلات نظامی محلی در اختیار روسیه قرار میگرفت.حتی در بعضی موارد دکترین های نظامی مشترک و یا نیروهای ائتلافی مشترک پیش بینی شده بود.تمامی این عوامل دلالت بر ان داشت که روسیه دیر یا زود قادر خواهد بود نقش امنیتی برتری جویانه ای را در آسیای مرکزی پایه ریزی نماید.و شاید بتوان CISرا تبدیل به یک اتحادیه نظامی ـ اقتصادی یکپارچه بنماید که حداقل متشکل از روسیه و کشورهای آسیای مرکزی عضو CIS باشد.طبق قرار دادی که بین روسیه و کشورهای CISبه امضا رسیده است روسیه مسئول تامین امنیت مرزهای کشورهای مستقل مشترک المنافع میباشد.و این خود مجوزی برای روسیه است تا در خاک انها عملا حضور نظامی داشته باشد.در زمینه نظامی روسیه چیزهای بیشتری برای عرضه داشت.این کشور در بازسازی ارتش های ملی کشورهای آسیای مرکزی به انها کمک کرد و برخی از واحدهای نظامی ان در ابتدا در کشورهای آسیای مرکزی مستقر شدند.(واعظی،۱۳۸۶:۲۶۵)
موضوع مهم در مورد روسیه این است که در مورد نقش روسیه در آسیای مرکزی یا نفوذ روسیه تا به حال انقدر کاهش یافته تا دیگر نتواند به نحو معنی داری بعنوان یک تضمین کننده امنیتی برای آسیای مرکزی فعالیت کند.اشتغال فکری روسیه به بحران های داخلی اقتصادی و محیط اشوب زده تصمیم گیری در مسکو که به منافع مختلف اجازه رقابت برای کسب نفوذ بیشتر میداد و تلاشها در جهت پیشبرد جهت گیری های استراتژیک در سیاست خارجی را نامید میکرد فرایند جدا سازی ناخواسته روسها از آسیای مرکزی در زمینه سیاسی،اقتصادی و نظامی را شتاب بخشید.روسیه دیگر قادر به تعریف یکجانبه طبیعت و حدود منافع مشترک مورد ادعایش با دول آسیای مرکزی نیست.ولی این منافع مشترک وجود دارند و روسیه کماکان در منطقه ذی نفوذ باقی خواهد ماند.در واقع انتظار نمیرودکه عقب نشینی روسیه از آسیای مرکزی بصورت یک تحول فوری و خطی رخ بدهد.ضعف نسبی روسیه در دهه نود باید با قدرت و توانایی های خود کشورهای آسیای مرکزی و نیز انچه قدرتهای خارجی در قالب حمایت و یاری در شرایط ویژه قادر به ارائه ان هستند مقایسه شود.با کاهش وابستگی قبلی به روسیه رهبران آسیای مرکزی اسانتر میتوانستند سیاستهای خارجی مجزا و اولویتهای امنیتی ملی خود را مطرح کنند.این موضوع در افزایش حضور دیگر قدرتهای منطقه ای نظیر ترکیه،ایران و چین و نیز ایالات متحده و دیگر کشورهای غربی نیز بازتاب دارد.
در اوایل فروپاشی شوروی انچه که زمانی بعنوان ارزشهای مشترک میان جمهوریهای شوروی مطرح بود با هویتهای متفاوت از جمله با بدبینی به مقاصد روسیه و حسابگریهایی درباره انچه روسیه میتوانست به انها بدهد جایگزین شد.بجای یک جامعه امنیتی کشورهای آسیای میانه که به دور روسیه جمع شده باشند یک مجموعه از موافقتنامه های دو جانبه میان روسیه و آسیای مرکزی شکل گرفت که بیشتر امضا کنندگان نگران حفظ حاکمیت و اقتدار خود در این معاهدات بودند.در سالهای ۱۹۹۲-۱۹۹۳ موافقتنامه هایی در مورد دوستی و کمکهای متقابل امضا شدند که شامل همکاری در زمیته نظامی میان روسیه و کشورهای آسیای مرکزی میشد.در ۱۹۹۲ با امضای معاهده امنیت جمعی در تاشکند یک سازمان دفاعی مشترک اغاز بکار کرد.چنین پیمانی از جهت نضمین ادامه روابط امنیتی و نظامی نزدیک با کشورهای جدید در قلمرو روسیه و نیز برای ضمانت یک موقعیت برتر اتی برای روسیه دارای اهمیت بود.کلیه کشورهای آسیای مرکزی جز ترکمنستان انرا امضا کردند.زمانی که اعضای پیمان تاشکند در اوریل ۱۹۹۸ میخواستند در مورد تمدید این معاهده برای یک دوره پنج ساله دیگر تصمیم گیری کنند،ازبکستان عضویت خود را تمدید نکرد.دخالت نیروهای معروف به حافظ صلح در جنگ داخلی تاجیکستان در ۱۹۹۳ حفاظت از صلح را به موضوعی برای همکاری کاربردی میان روسیه و کشورهای آسیای مرکزی CISمبدل کرد.بدین ترتیب حفاظت از صلح به کلی واژه ارتقا همکاری نظامی طی سالهای بعد مبدل شد.قزاقستان،قرقیزستان و ازبکستان در سال ۱۹۹۳توافق کردند که نیروهایی فرراهم کنند که البته بیشتر نمادین بود تا واقعی و روسیه باید نقش اصلی را بعنوان حافظ صلح در تاجیکستان بر عهده میگرفت.در مقابل در سال ۱۹۹۶ قزاقستان،قرقیزستان و ازبکستان واحدهای نظامی حافظ صلح ملی خود را ایجاد کردند و همکاری میان خود و نیز با برنامه PFP را توسعه دادند (گروموف،۱۳۸۱: ۲۳۱).
از سالهای ۱۹۹۵ تا ۱۹۹۶ ازبکستان همکاریهای نظامی خود با روسیه را کاهش داد و تاکید کرد که با فعالیت نظامی روسیه در بعضی از کشورهای عضو CISمخالف است.منظور این بیانیه در وهله نخست سیاست روسیه در تاجیکستان و بخصوص تلاشهای انها جهت ایجاد پایگاه نظامی در انجا بود.ازبکستان بعنوان یک عضو گروهبندی GUAM از اوریل ۱۹۹۹ از دید تحلیل گران روسی به مثابه یک کشور پیشرو در یک بلوک نظامی ضد روسی در قلمرو شوروی سابق شناخته شد.مرزبانان روسیه تا پایان سال ۱۹۹۹ به پاسداری و گشت زنی از مرز ترکمنستان با افغانستان دادمه دادند.در مه ۱۹۹۹طرف ترکمنی بطور یکجانبه تصمیم خود را مبنی بر پایان معاهده ۱۹۹۳ روسی ـ ترکمنستان در مورد همکاری مرزی را به این دلیل که روسها ماموریت خود را به انجام رسانده اند،اعلام کرد و در پایان ان سال نیروهای مرزی روسیه ترکمنستان را ترک کردند.گروه کوچکی از نیروهای نظامی روسیه هنوز در قرقیزستان حضور داشتند که به عضویت قرقیزستان در سیستم دفاع هوایی مشترک CIS مربوط میشدند و در ۱۹۹۹یک سرویس مرزی ملی قرقیزی ایجاد شد و نیروهای ملی تدریجا جایگزین پاسبانان مرزی روسیه شدندتا اینکه انها در پایان سال ۱۹۹۹ قرقیزستان را ترک کردند.ترکمنستان مانند ازبکستان عضو برنامه PFP است این کشور در چارچوب وضعیت بیطرفی با PFP همکاری میکند و در ۱۹۹۹توافقنامه ای در زمینه برنامه ای برای همکاری بیشتر با PFP امضا کرد.در دهه نود روسیه در ایجاد ساختار دفاعی و امنیتی یکپارچه در آسیای مرکزی ناموفق بود و سربازان و نیروهای مرزی خود را از اکثر کشورهای آسیای مرکزی عقب کشید.ولی هنوز به دنبال حفظ یک پایگاه نظامی قوی در تاجیکستان است در بازی بزرگ ژئواکنومیک مربوط به منابع انرژی و پروژه های خط لوله روسیه نفوذ خود را با انتقال منابع انرژی قزاقی حفظ کرده ولی تاکنون در منحرف کردن سایر پروژه های انرژی منطقه خزر از مسیر از شرق به غرب ناموفق بوده است.قزاقستان بطور اخص از اهمیتی استراتژیک برای روسیه برخوردار است.زیرا دو کشور مرز مشترکی بطول ۶۵۰۰کیلومتر دارند که بطور دقیق مرز بندی نشده بودند و از کمبود کنترل مرزی رنج میبردند.قزاقستان و قرقیزستان هر دو به همکاری با روسیه ادامه میدهند.و با این همکاری از جهت دفاع ملی خود تاکید میکنند.انها در سیستم دفاع هوایی مشترک CISشرکت دارند و از ماه مه ۱۹۹۶ واحدهای دفاع هوایی مشترکا عمل میکنند.به همین منظور گروه کوچکی از پرسنل نظامی روسیه هنوز در قزاقستان حضور دارند.نیروهای مرزی روسیه در مرز چین ـ قزاقستان تا مدتها حضور داشتند تا اینکه با نیروهای مرزی ملی قزاقی جایگزین شدند.اما با همه این احوالات قزاقستان و قرقیزستان اهمیت ویژه ای برای همکاری با PFP قائل هستند(جمیان،۱۳۸۵:۲۷۹).
بعد از ایجاد خط لوله باکو ـ تفلیس ـ جیهان روسیه تشخیص داد که قزاقستان احتمالا بازیگر مهم بعدی خواهد بود که از کنترل روسیه خارج میشود.در حالی که پروژه ای که قبلا کند حرکت میکرد،روی خطوط لوله جدیدی از حوزه های نفتی قزاقستان در دریای خزر به طرف غرب از طریق روسیه کار کرد.مسکو برای احیای مجدد خطوط لوله موجود از تنگیز در قزاقستان به استاراخان در روسیه و ساخت یک لوله جدید از انجا به پایانه جدیدی نزدیک نووروسیسک است تا قزاقستان را از ملاحضه سایر انتخاب های موجود باز دارد.روسیه همچنین شروع به بازسازی پایانه مخاچ قلعه در داغستان کرد تا انرا به روی تانکرهای قزاقستان که اخیرا خط لوله باکو و سوپسا را بعنوان یک جایگزین قابل توچه برای مسیر ناامن قفقاز شمالی یافته اند بگشاید.(ملکی،۱۳۷۶:۵۴)
رهبران آسیای مرکزی در مورد پیشنهادات روسیه در رابطه با وحدت نظامی مردد و مشکوک باقی ماندند.انها همکاریهای خود را با کشورهای غربی در چارچوب همکاری برای صلح PFP ناتو گسترش دادند.رزمایشهای مشترک نظامی با حضور سربازان ناتو در قلمرو آسیای مرکزی برگزار شد و افسران آسیای مرکزی در ایالات متحده اموزش دیدند.توانایی روسیه در اعمال نفوذ بر پویاییهای منطقه ای در آسیای مرکزی کاهش یافت عوامل تاجیک،ازبک و افغانی پویاییهایی در منطقه خلق کردند که به اسانی میتوانستند از نظارت نگریزند و پیچیدگی انها در جهت اسیب رساندن بیشتر به نفوذ روسیه در آسیای مرکزی عمل کرد.
روسیه از رشد بنیادگرایی اسلامی در آسیای مرکزی بشدت نگران است.عامل اسلامی از دو نظر برای روسیه تهدید امیز است.اسلام بخش مهمی از هویت آسیای مرکزی را تشکیل میدهد.و در ایجاد تمایز میان مسمانان و دیگر مذاهب موثر است.ثانیا اسلام عامل ایجاد وحدت در میان جمهوری های آسیای مرکزی و جهان اسلام است.روسیه مقابله با گسترش بی ثباتی سیاسی را با تمرکز بر اسلام گرایی در آسیای مرکزی بعنوان یک تهدید جدی امنیتی هدف قرار داد.روسیه نگران از توسعه تمایلات اسلام گرایانه به داخل فدراسیون و گسترش بی ثباتی سیاسی در آسیای مرکزی و اساسا ایجاد یک افغانستان دیگر برای نیروهای نظامی خود تلاش کرد روند دگرگونی های نظامی ـ سیاسی تاجیکستان را تحت کنترل قرار دهد.تاثیر پذیری مسلمانان روسیه از تحولات سیاسی تاجیکستان میتوانست پیآمدهای غیر قابل مهاری به همراه داشته باشد.توسعه نفوذ طالبان فرصتی برای روسیه بود تا حضور نظامی خود را در آسیای مرکزی تقویت نماید. تهدید اصول گرایی اسلامی مورد تبلیغ طالبان این افزایش حضور را بخوبی توجیه کرد.رقابت روز افزون آمریکا و روسیه در خارج نزدیک پیشروی های طالبان را به موقعیتی برای روسیه جهت تثبیت حضور ان تبدیل کرد.از نظر روسیه سقوط دولت ربانی در افغانستان میتوانست تهدیدات امنیتی را برای تاجیکستان تشدید کند.پایان کامل جنگ در تاجیکستان تحت تاثیر همین عامل تحقق یافت.تحولات سیاسی ـ نظامی تاجیکستان به دستاویزی برای رهبران آسیای مرکزی تبدیل گردید تا با توسعه دموکراسی در منطقه به مقابله برخیزند.و این به معنای همگامی با خواستهای روسیه بود.جنگ داخلی تاجیکستان سبب توسعه حضور و نفوذ ان کشور در منطقه گردید.در جنگ داخلی تاجیکستان دولت روسیه در مراحل نخست درگیری های نظامی در تاجیکستان از دخالت نیروهای نظامی خود که در قالب لشکر موتوریزه ۲۰۱ در تاجیکستان مستقر بودند خودداری کرد.روسیه کوشید با تلاشهای سیاسی ناارامیهای نظامی را متوقف کند.نظروهای نظامی روسیه در این مرحله حق مداخله در امور تاجیکستان را نداشتند. با تخریب شرایط و فشار رهبران آسیای مرکزی که تاجیکستان را نخستین خاکریز نیروهای اسلام گرا میدانستند،مسکو مداخله مستقیم نظامی را هدف قرار داد.روسیه از جامعه بین المللی نیز برای پایان دادن به بحران تاجیکستان دعوت کرد.در این زمینه توجه به نقش نهادهای جهانی و منطقه ای برای مشارکت در اقدامان حفظ صلح در تاجیکستان بعنوان توجیهی برای مداخلات روسیه و پاسخ به فشار نیروهای داخلی صورت گرفت.رهبری روسیه تنها دریافت کمک مالی از سازمان ملل و سازان امنیت و همکاری اروپا را مطرح ساخت و بطور جدی با حضور نیروهای خارجی در جمهوریهای خارج نزدیک خود مخالف بود.حوادث مرزی ۱۹۹۳ ژوئیه و کشته شدن نیروهای مرزبانی روسیه در مرزهای تاجیکستان و افغانستان هراس از تبدیل تاجیکستان به افغانستان دوم را برای روسیه بیشتر کرد.روسیه در برابر فشارهای جهانی حضور و مداخله نظامی خود در تاجیکستان را به پیمان نظامی دو کشور ارجاع میداد.که بر اساس مدل نظامی اتحاد شوروی در افغانستان تنظیم شده بود.بر این اساس دولت تاجیکستان برای تامین امنیت خود خواستار باقی ماندن و فعالیت روسیه در خاک خود شده بود.برای رهبران روسیه نفوذ در تاجیکستان به ضرورتی برای تامین امنیت مرزهای روسیه با جهان خارج تبدیل گردید.همکاری روسیه با تاجیکستان در اواخر دهه نود تقویت شد.موافقت نامه صلح که میان طرفین درگیر بکار گرفته شد.دور نمای حضور نظامی روسیه در اینده را تغییر داد.عقب نشینی واحدهای حافظ صلح ازبک،قرقیز،قزاق از تاجیکستان در سال ۱۹۹۸ ماهیت نیروهای معروف به حافظ صلح همگانی CIS را تغییر داد و در ژوئن ۲۰۰۰ ماموریت CIS رسما خاتمه یافت.برای تضمین حضور نظامی روسیه در اینده در تاجیکستان معاهده ای در اوریل ۱۹۹۹میان دو کشور به امضا رسید که بر اساس ان لشکر ۲۰۱ در پایگاه نظامی روسیه استقرار یافت.نخست وزیر پوتین در نوامبر ۱۹۹۹اعلام کرد که واحدهای مرزی و نیروهای روسیه تا زمانی که شرایط اقتضا کنددر اینجا خواهند ماند.دلایل ارائه شده برای نگهداری نیرو در تاجیکستان شامل نیاز به تضمین ثبات در داخل تاجیکستان،خطر سرایت بنیاد گرایی اسلامی به آسیای مرکزی و این حقیقت که مرزهای تاجیکستان بر روی ترانزیت مواد مخدر و اسلحه باز است میشود.زمانی که در سال ۱۹۹۱ معاهده ای در مورد ایجاد یک پایگاه نظامی روسیه اعلام شد،وظیفه بزرگتر کمک به ثبات در سراسر منطقه آسیای مرکزی نیز به نیروهای روس محول شد.جنگ جهانی علیه تروریسم برای رهبران روسیه فرصت کاهش فشار در مورد سرکوب جدایی طلبان چچن را فراهم کرد.روسیه با بهره گیری از شرایط جدید مبارزه خود را در چارچوب همان مبارزه ای که آمریکا با بن لادن و القاعده اغاز کرده بود قرار داد.در ژوئیه ۱۹۹۹ اسناد دیگری در زمینه همکاری به امضا رسیده اند که فراخوانی برای تماسهای سه جانبه منظم جهت مقابله با افراط گرایی تهاجمی دینی،تروریستها،نفوذیهای جنایتکار مرزی و عبور مواد مخدر و سلاح بود.ترس مشترک از ستیزه جویی اسلامی روسیه و ازبکستان را به امضا موافقتنامه ای در همکاری امنیتی و نظامی ـ فنی در هنگام دیدار پوتین از ازبکستان در دسامبر ۱۹۹۹و مه ۲۰۰۰ واداشت.ازبکستان درپاییز ۱۹۹۹ در تمرینات نظامی که به ابتکار روسیه تحت فرماندهی ان کشور انجام میشد همراه با سه کشور دیگر آسیای مرکزی که عضو پیمان امنیت جمعی بودند شرکت جست.(کولایی،۱۳۸۴: ۲۰۰)
در نشست سران کشورهای مشترک المنافع در اکتبر ۲۰۰۲ در مرکز جمهوری مولداوی شهر کشینف روسای جمهور کشورهای روسیه،بلاروس،ارمنستان،قزاقستان،قرقیزستان و تاجیکستان اسناد تاسیس سازمان امنیت دسته جمعی را امضا نمودند.در قیاس با پیمان ورشو این سازمان جدید سیاسی ـ نظامی معطوف به یک حضور جمعی بسمت حرکت نیروهای روسی در سرزمین کشورهای امضا کننده پیمان میباشد.مفهوم استراتژیک سازمان امنیت دسته جمعی تامین یک نیروی واکنش سریع در گروه نیروهای آسیای مرکزی میباشد.نشست قبلی سران پیمان امنیت دسته جمعی در ماه مه سال ۲۰۰۲ بطور تصادفی با نشست سران ناتو در یکجا و همزمان نشده بود محلی که عضویت اعضای جدید تثبیت گردید.
رهبران جمهوریهای آسیای مرکزی از یک سو و فدراسیون روسیه از سوی دیگر که با اقدامات تروریستی جدایی طلبان چچن مواجه بود،از جنگ همه جانبه علیه تروریسم استقبال کردند.انها حل مشکل نظامی ـ امنیتی خود را در پیوستن به این جریان یافتند.در برابر تلاشهای روسیه و ازبکستان و دیگر جمهوریهای آسیای مرکزی برای سد کردن نفوذ اسلام گرایی در تاجیکستان،کشورهای آمریکایی و اروپایی نیز کاملا جهت گیری های تایید امیزی اتخاذ کردند.مبارزه نیروهای اسلامی ـ ملی در تاجیکستان برای برهم زدن ساختار سنتی توزیع قدرت در این جمهوری بعنوان تهدید اسلامی در آسیای مرکزی مورد توجه قرار گرفت.با اوجه به فروپاشی اتحاد شوروی و شکست مدل توسعه و نوسازی کمونیستی در آسیای مرکزی،توسعه و نفوذ ترکیه و ایران در آسیای مرکزی برای ارائه الگوهای جایگزین افزایش یافت.در شرایط حاکمیت نگرشهای غرب گرایانه در مسکو این تهدید برجسته تر ارزیابی میشد.در درون منطقه نیز نخبگان بازمانده از دوران اتحاد تهدید اسلامی و نیروهای اسلام گرا را مهمترین تهدید امنیتی برای خود تلقی میکردند.مناقشه در برخی از جمهوریها و بحران چچن نشان داد تا هنگامی که مناطق خارج نزدیک در خارج از حوزه نفوذ روسیه قرار دارند،تمامیت ارضی روسیه مورد تهدید امنیتی قرار دارد.تشکیل سازمانهای منطقه ای بویژه سازمان همکاری شانگهای در این راستا تفسیر میشود.هراس از توسعه تمایلات اسلام خواهی در آسیای مرکزی در پی نفوذ طالبان و گسترش ان در قلمرو روسیه شکل گرفته بود.بدنبال حوادث یارده سپتامبر، روسیه در برابر نخستین گامهای حضور آمریکا برای مبارزه با تروریسم مخالفت جدی نکرد.مبارزه آمریکا با تروریسم برای روسیه ابتدا فرصتی برای مقابله با چالشهای امنیتی در این کشور تلقی شد ولی حضور پایدار آمریکا در منطقه برای او قابل قبول نبود.حضور سه هزار سرباز آمریکایی در قرقیزستان و هزار و پانصد نفر هم در ازبکستان پدیده ای نبود که مدت زمانی طولانی برای روسیه قابل تحمل باشد.
اکنون که روسیه در معرفی تهدید نفوذ سیاسی،اقتصادی و نظامی غربی در نزدیکی مرزهای جنوبی خود قرار دارد،به این حوزه به دلیل برخورداری از موقعیت ممتاز ژئوپلیتیکی و منابع غنی انرژی،بمنزله اهرمی جهت مقابله با غرب و حل مشکلات داخلی خود مینگرد.به اذعان اکثر تحلیل گران کنترل این منطقه ارتباط مستقیمی با اینده این کشور دارد.و تضعیف نفوذ ان در این حوزه موجب دوری بیشتر جمهوریهای مستقل مشترک المنافع از مسکو و تشدید تمایلات جدایی طلبانه در فدراسیون روسیه خواهد شد.سرمایه گذاری کمپانیهای نفتی غرب در منابع انرژی منطقه میتواند زمینه حضور بیشتر سیاسی و نظامی غرب در یکی از حساسترین حوزه های ژئوپلیتیکی این کشور و همگرایی بیشتر کشورهای این منطقه با غرب را فراهم سازد.بنابراین این کشور جهت کنترل منابع انرژی و مسیرهای انتقال ان تلاشهایی گسترده را در ابعاد امنیتی،سیاسی و اقتصادی اغاز کرده است.هدف از این تحرکات بیرون راندن کمپانی های غربی از منطقه نیست چون این کشور حتی فاقد فناوری لازم برای بهره برداری از منابع انرژزی خود است.هدف تحت فشار قرار دادن جمهوریهای ساحلی و دولتهای غربی جهت انتقال منابع انرژزی از خاک خود و برخورد برابر کمپانی غربی با شرکای روسی است.
در دکترین امنیت ملی سال ۱۹۹۷ بطور واضح جهان چند قطبی مورد تاکید قرار گرفت.پریماکف مفهوم جهان چند قطبی را عرضه کرد.از نظر وی در جهان چند قطبی روسیه باید نقش یک مرکز مستقل قدرت و نفوذ را بازی کند.و در این راستا از روابط چند جانبه و مشارکت قدرتهای دیگر جهان استفاده نماید.برای روسیه دست یافتن به موازنه صحیح بین شرق و غرب یک ضرورت است.تهدیدات امنیتی روسیه بعد از یازده سپتامبر و بعد از تغییر استراتژی ها و سیاستهی امنیتی و نظامی غرب و بویژه آمریکا عبارتند از ۱)گسترش ناتو بسمت شرق ۲)دفاع موشکی و پیمان ABM 3)تروریسم و بنیادگرایی۴)اقتصاد اشفته ۵)خارج نزدیک.روسیه نقش مسلط آمریکا در سیاست جهان را درک میکند و میخواهد این نقش را از طریق مکانیسم های بین المللی،منطقه ای و دو جانبه کنترل و متوازن گردد.موضوع توسعه دفاع ملی موشکی آمریکا(NMD) از دیگر مواردی است که روسیه با ان بشدت مخالفت نموده چرا که نگران است با توجه به توسعه این سیستم در فضا و استقرار ان،توانایی بازدارندگی روسیه بشدت کاهش یابد.از سوی دیگر لغو قرارداد ABM از سوی آمریکا بعنوان سنگ زیرین برنامه کنترل تسلیحاتی و خلع سلاح از جمله مواردی است که روسها را نسبت به جایگاه اینده خود در سطح نظام بین الملل نگران ساخته است (ثقفی عامری،۱۳۸۵: ۷۳).
همکاریهای امنیتی با قرقیزستان از طریق استقرار در پایگاه کانت در نزدیکی بیشکک،فعالیت لشگر موتوریزه ۲۰۱روسیه در تاجیکستان و قرارداد با ترکمنستان برای خرید ۲۵ ساله گاز طبیعی این کشور ابعاد تلاشهای روسیه در احیای پیوندهای پیشین را روشن میسازد.تشکیلات نظامی روسیه در آسیای مرکزی عبارتند از:در قزاقستان پایگاه پرتاب موشک و پایگاه راداری شگانانتی که جزء سیستم هشدار اولیه روسیه میباشند را دارا است.در قرقیزستان مرکز ارتباطات بین الملل نیروی دریایی روسیه در دریاچه اسیوک کول.در تاجیکستان پایگاه مراقبت فضایی در نورک وجود دارد.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...