راهنمای ﻧﮕﺎرش ﻣﻘﺎﻟﻪ ﭘﮋوهشی درباره : رابطه سبک های دلبستگی و سبک های هویت با کفایت اجتماعی دانش آموزان ... |
مفهومیاست که حسی از ثبات و صداقت را ایجاد میکند.
در عمق بیشتر، احساسات نیمه هشیار، ریشه داشتن، خوب بودن، معرفت نفس و احساس هدف داشتن عزت نفس، مسئولیت پذیری را ایجاد میکند.
گروهی از نظریه پردازان نیز تعاریف متفاوتی را از هویت ارائه داده اند که اشاره به پاره ای از آنها میتواند مفید باشد.
مارسیا[۷۴] (۲۰۰۸) با بهره گرفتن از تعریف اریسکون در مورد هویت، معتقد است که شکل گیری هویت یک رویداد مهم در رشد شخصیت است. تحکیم هویت در اواخر نوجوانی بیانگر پایان کودکی و شروع بزرگسالی است. شکل گیری هویت شامل ترکیبی از مهارت ها، باورها ارزش ها و همانند سازی های کوکی است که به یک کل کم و پیش یکتا و پیوسته تبدیل میگردد و برای نوجوان حسی از پیوستگی با گذشته و جهتگیری به سوی آینده را فراهم میکند.
بورک[۷۵] (۲۰۰۷) معتقد است که فرایند هویت یک نظام کنترل ادراک است و هویت مجموع معانی به کار گرفته برای خود در یک نقش یا موقعیت اجتماعی را شامل میشود که فرد را به طور خاص تعریف میکند.
واترمن (۲۰۰۹) جستجوی هویت را تلاشی میداند که فرد برای تشخیص بالقوه های “خود واقعی اش” انجام میدهد.
برزونسکی (۲۰۰۷) هویت را یک نظریه راجع به خویشتن میداند و معتقد است که افراد به سبک ها و شیوه های مختلف به نظریه پردازی راجع به خودمیپردازند. هویت بعنوان فیلتر پردازش اطلاعات عمل میکند که باعث فعال سازی اطلاعات مرتبط به خود و ساختار دادن به آنها میشود. مفاهیم و اطلاعات مربوط به خود بر تصمیمات افراد برای پی گیری اهداف معین تأثیر میگذارد اگر چه همه افراد حسی از هویت را تجربه میکنند ولی در میزان و ثبات آن متفاوت هستند.
واترمن (۲۰۰۹) عقیده دارد که اکتشاف و تعهد هویت به یک میزان در حوزههای مختلف صورت نمیگیرد. برای مثال پی گیری هدفهای تحصیلی و آموزشی در سالهای دبیرستان بیشتر به چشم میخورد و فشارهای اجتماعی و روان شناختی برای تصمیم گیری درباره رشته تحصیلی در پایان دبیرستان و تعهد نسبت به یک حرفه در دانشگاه موجب میشود که شناخت مرتبط با هویت دراین حوزه ها قبل ازتفکر در حوزه های دیگر اتفاق بیفتد و میتوان گفت که تعهدات تحصیلی و اکتشافهای آموزشی در دوران دبیرستان و تعهدات شغلی در دوران دانشگاه بیشتر شکل میگیرد.
یکی از اهداف تحول در اوایل نوجوانی، شکل گیری هویت شخصی است که از ۱۳ سالگی شروع میشد با اینحال تغییرات اجتماعی – ساختاری در ملت های مختلف رسش و روان شناختی را تا اواخر نوجوانی به تاخیر انداخته است (واترمن، ۲۰۰۹).
دیدگاه های نظری درباره هویت
در یک تقسیم بندی کلی، رویکردهای نظری مربوط به هویت دو دسته تقسیم میشوند:
رویکرد ساختاری به هویت
رویکرد فرآیندی به هویت
۱- در رویکرد ساختاری، هویت یک ساختار است و در این رویکرد، به پیامدهای تشکیل هویت توجه میشود. اریکسون (۱۹۵۶) و مارسیا (۲۰۰۷) جزء نظریه پردازان این گروه محسوب میشوند (کرپلمن[۷۶]، ۲۰۰۹).
۲- در رویکرد فرایندی، به جای بررسی پیامدهای هویت به بررسی فرایند زیربنایی شکلگیری هویت پرداخته میشود (کرپلمن، ۲۰۰۹). از نظریه پردازان این گروه میتوان از بورک (۲۰۰۷)، کرپلمن (۲۰۰۹)، گروتیوانت[۷۷] (۲۰۰۵) و برزونسکی (۲۰۰۷) نام برد.
رویکرد ساختاری هویت
دیدگاه اریکسون
اریکسون ضمن شرح مراحل تحول در گستره حیات و با تأکید بر “من” به جای “نهاد” و با تشخیص تأثیر فرهنگ، جامعه و تاریخ، از نظریه فروید، به عنوان پایه استفاده کرده است. وی تحول را به منزله ی انحلال فزاینده تعارض هایی میداند که ازتلاقی بین خواسته های متفاوتی که مبنای درونی و بیرونی دارند سرچشمه میگیرد. وی در نظریه هشت مرحله ای خود از تحول انسان، برای هر مرحله یک اوج یا بحران قائل است. این بحران لزوماً جنبه ناخوشایند و مرضی ندارد بلکه بیانگر یک نوع حساسیت یا شکست پذیری خاصی است که از عدم تعادل ناشی میشود عدم تعادل نیز نتیجه رشد امکانات بالقوه جدید در فرد است و بیشتر جنبه مثبت بحران (که هم پیامد و هم علت پیشرفت های تکوینی است) مدنظر است.
او تعارض روانی – اجتماعی را “هویت در برابر اغتشاش هویت[۷۸]” نامیده و معتقد بود که نتایج موفقیت آمیز مراحل پیشین رشد زمینه را برای حل مناسب این تعارض آماده میسازند. افرادی که با درک ضعیفی از اعتماد[۷۹] به نوجوانی میرسند به سختی میتوانند آرمان هایی را بیابند که به آنها معقتد باشند و نوجوانی که “خود مختاری[۸۰] یا ابتکار[۸۱] ناچیزی دارند، گزینه ها را به طور فعال بررسی نمیکنند و آنها که فاقد حس ” سازندگی[۸۲]” هستند نمیتوانند شغلی را انتخاب کنند که با تمایلات آنها هماهنگ باشد. در پایان دروره کودکی، بحران تمامیت مطرح میشود. جوان میبایس فرد یکپارچه ای شود یعنی یک مرحله تحولی که با ویژگی هایی نظیر تغییرات ناشی از رشد بدنی، رسش جنسی و آگاهی اجتماعی مشخص میشود. تمامیتی را که میبایست کسب ش
ود، حسی از هویت درونی نامیده میشود.
همچنین اریکسون هویت را یک مؤلفه شخصی میداند. که در دوران نوجوانی اولویت خاصی پیدا میکند. او هویت من را با کار کردهایی نظیر یکسانی در طول زمان، انسجام درونی، ترکیبی از همانند سازی های موفقیت آمیز وحفاظت خود در برابر تجاربی از عدم تداوم که بر اثر رشد بیولوژیکی با تغییرات شرایط و موقعیت های زندگی به وجود میآید توصیف میکند.
هویت، حسی از انسجام بین گذشته، حال و آینده “خود” است و شامل کوشش های فعال برای کشف احتمالات آینده برای “خود” در حیطه های مختلف است. تعهد هویت، فرآیندی است که از خلال آن، نوجوان تصمیم میگیرد که کدامیک از خودهای احتمالی رادنبال کند. هویت “من” و اغتشاش هویت دو پیامد بحران روانی – اجتماعی هستندکه در اواخر نوجوانی اتفاق میافتد و از نظر اریکسون این دوره از زندگی، زمانی برای شکل گیری تعهدات حرفه ای و ایدئولوژیک است. برای روبه رو شدن با وظایفی مثل تکالیف تحصیلی، بدست آوردن یک شغل و تبدیل شدن به یک شهروند خوب فرد نیازمند ترکیب همانند سازی های دوران کودکی به طریقی است که از یک طرف بتواند رابطه متقابلی با جامعه اش برقرار کند و از طرفی احساسی از تداوم “خود” را حفظ کند.
همچنین اریکسون هویت را بر واژه های “خود” و"من” رجیح میدهد.زیرا تأکید این واژه ها بیشتر بر جنبه درونی شخصیت است. هویت من احساسی است که از تبادل فرد با واقعیت اجتماعی ناشی شده و هشایارانه تجربه میشود و در پاسخ به تغییرات محیط اجتماعی تغییر میکند.درک هویت خود مستلزم تقابل روانی – اجتماعی است. به عبارت دیگر نوجوان باید بین آن تصویری که از خود دارد و آن تصویری که از استنباط و انتظار دیگران، از خود دارد، هماهنگی ایجاد کند. در صورتی که نوجوان با اطمینان از خود، درککند که از دیگران متمایز و جداست، در حد معقولی ثبات رای و حس انسجام داشته ودر طول زمان تداوم دارد وقتی خود را شبیه به آن تصویری بداندکه دیگران از او دارند به احساس کامل هویت خوددست مییابد (مارسیا[۸۳]، ۲۰۰۷).
فضیلیت مرتبط با شکل گیری موفقیت آمیز هویت، وفاداری است، وفاداری عبارت است از : توانایی زیستن بر طبق وظیفه شناسی و ثبات قدم خویشتن علی رغم تضادهای ناگزیری که بین ارزشها اتفاق میافتد. آنچه باعث این وفاداری است تعهد است و اریکسون تعهد را اساس هویت میداند و معتقد است متعهد شدن به یک سری عقاید، ارزش ها و طرز فکر از تکالیف مهم این دوره از زندگی است.
دیدگاه مارسیا
جیمز مارسیا (۲۰۰۷) بااستناد به نظریه اریکسون و از طریق مصاحبه های نیمه ساختار یافته با دانشآموزان مفهوم هویت را عملیاتی کرد. او در شکل گیری هویت، دو روند اساسی را بیان میکند: بحران[۸۴] و تعهد[۸۵]. “بحران” در واقع جستجوی هویت است و دوره ای است که فرد درباره تقلید و همانند سازی های گذشته، انتظارات، نقش ها و سنن اجتماعی پرسش گری میکند.در مورد علایق، استعدادها و جهت گیری های خود تأمل میکند و نقش و آرمان ها و اشکال مختلف هویت را مورد آزمایش قرار میدهد. تعهد، تصمیم گیری های نسبتاً بادوام و با ثبات نسبی در زمینههای مختلف هویت و جهت گیری تلاش های فرد به سوی این تصمیم گیری هاست؛ وی با ترکیب حضور یا فقدان بحران و تعهد، چهار پایگاه هویت را مشخص کرده است.
هویت موفق[۸۶]: پایگاه فردی است که دوره ای از بحران را در پی یافتن نگرش های شخصی تجربه کرده و تعهداتی را به وجود آورده است.در این مرحله، فرد بین نیازهای درونی و خواستهای اجتماعی، سازش برقرار میکند.
هویت دیررس (مهلت خواه[۸۷]): پایگاه فردی است که در حال حاضر در بحران است و جستجوی فعال و پرسش گری عمیق را در زمینه هویت تجربه میکند، اما هنوز به تعهداتی نرسیده است.
هویت زودرس[۸۸]:پایگاه فردی است که بدون داشتن دوره ای از بحران وجستجو، تعهداتی را پذیرفته است که اساس آنها، تقلید وهمانند سازی های دوران کودکی و ارزش های والدین است.
هویت مغشوش (سردرگم)[۸۹]: پایگاه فردی است که دوره ای از بحران را تجربه نکرده و به تعهداتی نرسیده است. اگرچه ممکن است در گذشته دوره ای از بحران را برای جستجوی هویت تجربه کرده باشد، اما در حل این بحران توفیقی نداشته است و برای پرسش هویت خود، به جوابی نرسیده است و اکنون نیز در این زمینه نگرانی و دل مشغولی ندارد.
مارسیا (۲۰۰۷) اعتقاد دارد که ساختار هویتی که به خوبی شکل گرفته باش، انعطافپذیر است و در برابر تغییرات اجتماعی و روابط، باز و گشوده است.این گشودگی موجب میشود که سازماندهی های مجدد فراوانی در محتوای “هویت من” فرد در طول زندگی انجام گیرد واترمن (۲۰۰۹) معتقد است اگر چه اریکسون و مارسیا، هر دوبه موضوع واحدی اشاره دارند، اما عناصر توصیفی و عملکردهای متفاوتی را مورد نظر قرار میدهند. از نظر اریکسون، هویت یک احساس ذهنی از کلیت است که میتواند هشیار یا ناهشیار باشد و ترکیبی از همانند سازی را شامل میشود که بیانگر محرکهای روانشن
اختی با ارزش، هم برای خود فرد و هم برای دیگران مهم در اجتماعی است. عملکرد هویت نیز انسجام درونی، تداوم در طی زمان و بیان خویشتن است. از نظر مارسیا، ساختار هویت مورد توجه است. خصوصاً به عملکرد آن در سازماندهی و هماهنگی جنبه های مختلف فیزیکی و روانشناختی و اجتماعی شخص توجه میشود که هم به کسب تمایز از دیگران و هم به انسجام درونی فرد کمک مینمایدپارادایم پایگاه هویت را بر اساس دو بعد “اکتشاف و تعهد” طراحی کرد که عمدتاً بر پیامدهای شکل گیری هویت تمرکز دارد. لوکس[۹۰] و همکاران (۲۰۰۷) شکل گیری هویت را به صورت فرایند پویاتری در نظر گرفته اند و هر بعد را در شکلگیری هویت از یکدیگر متمایز کرده اند. آنها اکتشاف درعرض و اکتشاف در عمق را متفاوت از یکدیگر میدانند. اکتشاف در عرض، بررسی گزینه های مختلف هویت، توسط نوجوانان است. در حالیکه اکتشاف در عمق، به معنای تمرکز بیشتر برای به دست آوردن اطلاعاتی است که به ارزیابی مجدد تعهداتی که تا کنون شکل گرفته اند کمک میکند. اکتشاف در عمق و ارزیابی مجدد تعهدات فرد، شکل گیری هویت را به عنوان یک فرایند مداوم مورد تأکید قرار میدهد. اکتشاف در عرض با نشانه های افسردگی رابطه نشان میدهد و احتمالاً نشانه بحران هویت است. اکتشاف در عمق به میزان کمیبا سازگاری، رابطه مثبت نشان میدهد، همچنین بین شکل گیری تعهد و میزان همانندسازی با این تعهد (ساختن تعهد در مقابل هماندسازی با تعهد) تمایز قائل شده اند. آنها دریافتند که دو بعد تعهد با بهزیستی روانی رابطه دارد.
رویکرد فرآیندی به هویت
دیدگاه بورک (نظریه کنترل هویت)
بورک (۲۰۰۷) در مطالعه مفهوم سازی فرآیندهای خود، نکات مشترک موجود در نظریه های ساختاری و فرآیندی را چنین عنوان میکند. هویت ها معانی هستند که شخص به خود به عنوان یک موضوع، در یک موقعیت اجتماعی یا یک نقش اجتماعی نسبت میدهد.
هویت ها رابطه ای اند، یعنی یک هویت علاوه بر این که با نقش ها رابطه دارد، در ارتباط با هویت های متقابل (هویت افراد دیگر) هم معنا میشوند.
هویتها بازتابیاند، به این معنا که هویت ها عملکردها را متأثر میسازند و این عملکرد، به وسیله خود و بر اساس نوع هویتی که بر آن دلالت دارند ارزیابی میشوند و هویت باز خوردی با هویت واقعی مقایسه میشود.
هویت ها منبع انگیزه اند (بورک، ۲۰۰۷). تلاش های پی گیر بورک از دهه هشتاد تا به امروز در قالب نظریه هویت وی تبلور یافته است. بنابراین نظریه، فرایندهویت، یک نظام کنترل- به خصوص یک نظام کنترل ادراک است. هویت، مجموعه ای از معانی به کار گرفته برای خوددریک نقش یاموقعیت اجتماعی است که فلانی بودن (کسی که یک شخص است) را تعریف میکند .این مجموعه از معانی برای این که شخص چه کسی است به عنوان هنجار یا مرجع به کار میرود.طبق نظر بورک افراد در مواجه با موقعیت های گوناگون، به منظور هماهنگ کردن ادراک خویشتن با معیارهای درونی که برای خود دارند، به صورت خود تنظیم عمل میکنند.این خودتنظیمیهمواره جاری است و اغلب به کمترین میزان توجه و دقت نیاز دارد. بنابراین تنها زمانی که شرایط به هنجار پیوسته موافق، در موقعیتی به هم بخورد، توجه افراد جلب میشود (استتس و تسوشیما[۹۱]، ۲۰۰۸).
هنگامیکه یک هویت فعال میشود (فرایند تایید خود)، یک یا چند حلقه بازخورد به کارمیافتد. هر حلقه چندین مؤلفه دارد: یک هنجار درونی هویت یا مجموعه مرجع (مجموعه معانی خود)، یک درونداد از موقعیت (ادراکات معانی مرتبط با خویشتن)، فرآیندی که این درونداد را با هنجار مقایسه میکند (یک مقایسه گر) و یک برونداد یا رفتار. هنجار هویت شامل معانی مربوط به خود است که به نقش های اجتماعی نوجوان و عضویت وی در گروه مربوط میشود.درونداد یا ادراکات مربوط به خویشتن، یعنی این که شخص خودش را در یک موقعیت چگونه میبیند.این ادراک حاصل از ارزیابی ها و بازخوردهای بین فردی حاصل از رفتار نوجوان است. مقایسه گر یک مکانیزم درونی است که این دروندادها (ادراکات خویشتن) را با هنجارهای درونی هویت مقایسه میکند و تفاوت بین آن ها را ثبت میکند. نتیجه این مقایسه، برونداد یا رفتار است. این رفتار به منظور حفظ سازگاری میان درونداد و معانی هویت صورت میگیرد و در صورت هماهنگی درون داد و هنجار هویت، رفتار استمرار مییابد. در صورتیکه اختلاف فاحشی بین درونداد و هنجار ثبت شود، رفتار جهت تغییر و موقعیت و هماهنگ کردن این دو، تغییر میکند.
نمودار (۲-۱) شکل گیری هویت را از طریق فرایند سیبرنتیک نشان میدهد همان طور که در تعاریف فوق به آن اشاره شد، باز خورد بین فردی دریافت میشود (A) و منجر به یک ادراک خویشتن میشود (B) که توسط مقایسه گر با درون داد © معیار هویت مقایسه میشود. هنگامیکه هنجار و ادراک خویشتن ناهماهنگ باشد، خطا یا اختلالی به وجود میآید (D) که برای تایید رفتار منجر به اصلاح هویت درهم ریخته قبلی میشود. برای این که اصلاح صورت گیرد رفتار شناختی ممکن است ادراکات خویشتن را به طور منظم شکل دهد (E). یا رفتار اجتماعی ممکن است موقعیت بین فردی را تغییر دهد (F) که منجر به بازخوردهای اجتماعی جدید (A) میشود. معیار اصلی هویت هنگامیبه دست میآید که رفتار، بین ادراکات خویشتن و معیار هویت هماهنگی ایجاد کند، اما هنگامیکه دوباره رفتار نتواند باعث هماهنگی بین ادراک خویشتن و معیار هویت گردد روش دیگری
را برای هماهنگی با معیار هویت خویشتن به کار می گیرد (G).
نمودار ۲-۱٫مؤلفه های فرایند کنترل هویت (اقتباس از بورک، ۲۰۰۷)
کار سیستم کنترل هویت به ترموستات شبیه است.این سیستم، هماهنگی بین دروندادها و معیارها درونی را به طور مستمر بازنمایی میکند و تنها زمانی فعال میشود که یک عدم هماهنگی و اختلال را مشاهده کند.
قسمت بالای نمودار ۲-۱، پاسخ سیستم را به بازخوردهای درونی موافق وسازگار نشان میدهد.این بازنمایی هیچگونه اختلال و ناهماهنگی را بین ادراکات خود و هنجارهای هویت نشان نمیدهد. موقعی که برخوردهای بین فردی منجر به ایجاد ادراکی از خویشتن میشود که با هنجارهای هویت موافق نیست همان طور که در قسمت پایین نمودار ۲-۱ مشاهده میشود یک اختلال ایجاد میشود که بین اختلال و عدم هماهنگی منجر به تجربه یک فشار هیجانی و فعال شدن فرایند کنترل میشود. در این جا رفتار، به عنوان پاسخ به یک سیستم کنترل، فعال شده، برای به حداقل رساندن این فشار هیجانی، صادر میشود.
نمودار ۲-۲٫ پیامدهای با خورد هماهنگ و ناهماهنگ درباره هویت فرد (کرپلمن، ۲۰۰۸)
از لحاظ نظری، فرایند فعال کنترل تا زمانی که هنجارهای هویت اصلاح شوند ادامه دارد و سپس سیستم به حالت غیر فعال باز میگردد (کرپلمن، ۲۰۰۸)
دیدگاه برزونسکی به هویت
برزونسکی (۲۰۰۷) با استناد به نظریه کنترل هویت، به ارائه مدلی پرداخته است، که روی تفاوت های فردی در زمینه پردازش شناختی – اجتماعی نوجوانان در رویارویی یا اجتناب از سازماندهی یا سازماندهی مجدد مسائل مربوط به هویت تأکید میکند. در پنج دهه اخیر اغلب تحقیقات مربوط به هویت بر اساس پایگاه های چهار گانه هویتی که توسط مارسیا (۱۹۶۶) مطرح شد انجام شده است. یکی از محدودیت های مدل پایگاهی هویت این است که جنبه های گوناگون هویت از قبیل: فرایند، محتوی و ابعاد ساختاری، در قالب دسته بندی افراد در این چهار پایگاه از هم متمایز نمیشوند.
بر اساس مدل شناختی – اجتماعی[۹۲] برزونسکی( ۲۰۰۷) هویت به عنوان نظریه “خود” در نظر گرفته میشود. نظریه “خود” یک ساختار مفهومیمتشکل از مفروضه ها، اصول موضوعه و ساختارهای مرتبط با خود است که ضمن تعامل نوجوان با دنیای فیزیکی و اجتماعی شکل میگیرد. هویت شامل دانش رویه ای یا طرحواره ها و ساختارهای شخصی برای درک و ساختن حسی از وقایع و تجارب شخصی است (اپستین، ۲۰۰۹).
برزونسکی معتقد است که نظریه “خود” به عنوان چارچوب ارجاعی برای پردازش و تفسیر اطلاعات مرتبط با خود است. بنابراین نظریه “خود” نه تنها از رفتارهای پیشین سرچشمه میگیرد، بلکه شامل راهبردهای پردازش اطلاعات است که به کوشش های فرد برای سازگاری و روبه رو شدن با موقعیت های زندگی جهت میهد. افراد از راههای مختلف درباره “خود” نظریه پردازی میکنند و در تصمیم گیری، پرداختن به مسائل شخصی و پردازش اطلاعات به صورت های متفاوتی عمل میکنند و این تفاوتهای فردی به عنوان فرآیندهایی در نظر گرفته میشوندکه ضمن آن ملاک های هویتی درونی سازی میشوند و به عنوان راهی برای تنظیم رفتار، مورد استفاده قرارمیگیرند. (برزونسکی، ۲۰۰۷).
به نظر کلی[۹۳] (۲۰۰۸) افراد برای درک تجارب، سازه های شخصی را شکل میدهند که انتخاب، سازماندهی و درک محرک های محیطی را اداره میکند. حقایق ذاتاً معنادار نیستند. آنها همیشه درون سیستمیاز سازه ها تفسیر میشوند. تفسیرهای شخصی از وقایع و نه خود وقایع، واقعیت شخصی را تشکیل میدهند.
اگرچه مفهومسازی فرایندی هویت مفید است، اما این نظریه به تنهایی یک دیگاه ساده و تحریف شده را فراهم میآورد. اگرچه فرایند ممکن است ساختار “خود” افراد را تحت تاثیر قرار دهد، لیکن تحول ساختاری نیز متعاقباً بر فرایندهایی را که افراد مورد استفاده قرار میدهند، تاثیر میگذارد. هویت یک ساختار چند وجهی است که ابعاد وابسته به یکدیگر نظر فرایند، ساختار، کارکرد، بافت و محتوا را شامل میشود. سنجش سبک هویت، تنها روی یک بعد از هویت تمرکز میکند (برزونسکی، ۲۰۰۷).
فرایند هویت
فرم در حال بارگذاری ...
[یکشنبه 1400-08-02] [ 03:49:00 ق.ظ ]
|