دانلود مطالب پژوهشی با موضوع مقایسه ی تطبیقی جایگاه زن در اشعار ژاله قائم مقامی ... |
(قائممقامی، ۱۳۴۵: ۵۳)
ژاله وقتی میبیند، دیگران حرفهای او را درک نمیکنند اسم آن را شوخی جدی میگذارد، یعنی حرفهای که دیگران شوخی میگیرند و در اصل برای ژاله جدّی است و او خطاب به آن زنان میگوید: در جامعهای که شما زندگی میکنید زن را داخل آدم به حساب نمیآورند اما شما هم به همین هم دل خوش کردید و تا زمانی که شما زنان این بیعدالتی و جزء آدم به حساب نیاوردن را بیعدالتی نمیدانید و بر ضد آن به پا نمیخیزید همین آش و همین کاسه است و باید با این بیعدالتی بسوزید و بسازید:
“داخل آدم نباشد جنس زن
تا شمایش داخل آدم کنید
او معمایی است بیمعنی، مباد
خویش را سرگرم این مبهم کنید
زن برای عیش مردان کشته خلق
خنده بر این جنس لایعلم کنید”
(قائممقامی، ۱۳۴۵: ۹۸و ۹۹)
۳-۳-۵-اعتراض به پدر و مادر در اشعار قائممقامی:
پدر و مادر ژاله چون در موقعیت بدی قرار گرفته بودند و به بنبست رسیده بودند و خواستگار ژاله یعنی علیمرادخان میرپنج پولدار و سرشناس بود، ژاله را سپر بلای خود کردند و تن به ازدواج دخترشان با مردی دادند که دختر اصلاً علاقهای به او نداشت، در آن جامعه زن حتی حق تصمیمگیری برای زندگی خود را هم ندارد و ژاله هم مثل تمام زنان و دختران دیگر، محکوم بود به زن بودن و سکوت در برابر سرنوشتی که دیگران برای او رقم زدند او با سکوت وارد زندگی میشود که تاوانش تنهایی و غمی بود که تا آخر عمر بر زندگی او سایه افکنده بود، پس باید به او حق داد که در اشعارش به پدر و مادرش اعتراض کند و آنها را در بدبختی خود سهیم بداند. او با اینکه پدر و مادر را مقصر میداند ولی باز برای آنها احترام قائل است و حرمت آنها را حفظ میکند:
“تو اکنون با پدر در سینه خاکی و شوهر هم
حکایت کاش ازین افسانه با دفتر نمی کردم
دلم دریای خونست ار نه در دامان تنهایی
شکایت از پدر یا ناله از مادر نمی کردم
تو در خاکی و من بر تربتت چون شمع می سوزم
وگرنه حمله بر آن مشت خاکستر نمی کردم”
(قائممقامی،۱۳۴۵: ۷)
اوپدر و مادر را بیتجربه میخواند، و میگوید: اگر اندکی تجربه داشتید اکنون من اینطور در ناامیدی و غم ناله سر نمیدادم:
“پدر را و تو را آوخ گر اندک تجربت بودی
من اکنون ناله از بیمهری اختر نمیکردم”
(قائممقامی، ۱۳۴۵: ۷)
ژاله چون در بدبختی خود پدر و مادرش را سهیم میداند به پدر و مادران پیام میدهد که نسبت به سرنوشت دختران خود حساستر باشید و به ازدواجی که در آن خیری نیست تن ندهند و به منافع خود فکر نکنند، زیرا این دختران شما هستند که باید با آن مرد زندگی کنند و شما بالاخره آنها را تنها میگذارید و میروید.
«ژاله در خانوادهای با فرهنگ سنّتی که روابط در آن بر اساس قدرت و احترام به والدین بود، تربیت شد. در چنین محیطی فرزند استقلالی ندارد و تابع اراده والدین است، به نیازهای او توجه نمیشود و تصمیم گیرنده نهایی آنها هستند.
“وصلتم وصلت سیاست بود
فرم در حال بارگذاری ...
[یکشنبه 1400-08-02] [ 01:06:00 ق.ظ ]
|