پایان نامه در مورد : سیاست دولت عربستان سعودی در قبال بیداری اسلامی- فایل ۷ |
اما طی گزارشی که در نوامبر ۲۰۱۲ در پروژهی دموکراسی در خاورمیانه تحت عنوان «یک سال بعد» منتشر شد مشخص گردید که دولت بحرین از ۲۶ توصیهای که در گزارش کمیسیون مستقل تحقیق مطرحشده بود تنها به سه مورد آن بهطور کامل متعهد شده بود و مابقی توصیهها یا قابلیت اجرا نداشتند یا اینکه در دست بررسی بودند.درنهایت اینکه دولت در خصوص ۶ توصیهی کلیدی این گزارش که شامل :
-
- پاسخگویی مسئولان دولتی
-
- غیرقانونی دانستن شکنجه و نقض حقوق بشر
-
- آزادی زندانیان سیاسی
-
- پیشگیری از تحرکات فرقهای
-
- حذف سانسور
-
- برقراری آزادی بیان
بودند هیچ اقدامی از جانب دولت بحرین انجام نگرفته بود. (Coates Ulrichsen, 2013: 5)
در گزارش دیگری که از سوی سازمان عفو بینالملل در نوامبر ۲۰۱۲ در سالگرد انتشار گزارش کمیسیون تحقیق مستقل بحرین منتشرشده بود این مسئله را مطرح کرد که میراث و نتایج اصلاحاتی که بعد از انتشار گزارش کمیسیون مستقل ایجادشده بود به سرعتت در حال محو شدن بودند.زیرا طرحهایی چون لغو شکنجه و بازداشت فعالان و ممنوعیت تظاهرات دوباره در این کشور اجرایی شده بود.اما در این میان برگزاری دوباره گفتگوهای ملی در فوریه ۲۰۱۳ و انتخاب ولیعهد بهعنوان معاون نخستوزیر روزنههای امیدی را برای دستیابی طرفین به توافق روشن ساخت. (Amnesty, 2012: 36)
به دلیل وجود شکافهای اقتصادی و سیاسی گسترده میان شهروندان بحرینی و عدم فقدان انگیزه لازم برای انجام اصلاحات و حضور نیروهای عربستانی در این کشور نهتنها باعث گسترش فرقهگرایی در این کشور شد بلکه منجر به رادیکالیزه تر شدن فضای اعتراضی در این کشور شد و درنهایت منجر به انجام اقدامات خشونتآمیز مانند بمبگذاری در روستای آل اکر در ۹ آوریل ۲۰۱۲ و بمب گذاری خودرو در جریان مسابقات فرمول یک بحرین در سال ۲۰۱۳ شد. (Coates Ulrichsen, 2013: 7)
۴-۴- ارزیابی سیاست خارجی عربستان سعودی در قبال تحولات بحرین
قبل از آنکه به بررسی واکنشهای عربستان سعودی به تحولات بحرین بپردازیم باید در ابتدا مبانی و اصول سیاست خارجی این کشور را شرح دهیم تا بتوانیم به درک درستی از واکنش عربستان در قبال تحولات منطقه دستیابیم.
۴-۴-۱- مبانی و اصول سیاست خارجی عربستان
تحولات جهان عرب در سال ۲۰۱۲ بهعنوان یک شگفتی برای کشورهای شورای همکاری خلیجفارس محسوب میشد و هر یک به شیوهای گوناگون و مطابق با منافع ملی خود در قبال آن اقدام به ایفای نقش نمودند. عربستان سعودی نیز در این تحولات به دنبال آن بود تا با بهره گرفتن از ثروت حاصل از فروش نفت سیاست خارجی موردنظر خود را شکل دهد تا از این طریق ثبات داخلی خود را تضمین کند . (Haykel,2013:2)
عربستان که سیاست محافظهکارانه و الگوی امنیتی مبتنی بر اسلوب مدارا و کاهش دشمنی را با دیپلماسی ریالی از دهه ۵۰ میلادی و حتی قبل از آن به اجرا میگذاشت پس از بحران عراق و تغییر در ساختار سیاسی این کشور به سود نیروهای نزدیک به ایران، کنار گذاشت و سعی کرد، عملکرد خود را برای احیا موازنه سابق باسیاست خارجی تهاجمی دنبال کند. پسازاین دوره ما شاهد تغییر در سیاست خارجی عربستان به شکل واضحتری هستیم. ریاض بر اساس سیاست خارجی محافظهکارانه در راستای حفظ وضع موجود تلاش میکرد تا مانع از برهم خوردن موازنه در محیط امنیتی خود بهویژه در منطقه شود. اما پس از تغییر در موازنه که ناشی از خلأ قدرت در عراق و ظهور «هلال شیعی» در خاورمیانه بود ، نگرانی از نقش ایران در نزد نخبگان سیاسی سعودی را افزایش داد. ازنظر آنها حضور روزافزون ایران در مسائل که بهطور سنتی مربوط به جهان عرب میشده، بسیار نگرانکننده است.(برزگر،۱۳۸۸: ۱۱۸)
۴-۴-۲- الگوی سیاست خارجی عربستان
سیاست و حکومت در عربستان سعودی حول آل سعود شکلگرفته و استمرار یافته است.گرد نانمن معتقد است که دو هدف اصلی حاکمان سعودی در حیطه سیاست خارجی عبارتاند از:
-
- امنیت داخلی؛
-
- امنیت خارجی. بهعلاوه راه پیگیری هدف دوم ازنظر وی تا حدود زیادی توسط هدف اول تعیین میشود. (احمدیان،۱۳۹۰: ۷۹)
اگرچه دو هدف غیر اعلانی مذکور از جایگاه محوری در نگرش سعودی به سیاست خارجی برخوردارند، میتوان چهار هدف اصلی سیاست خارجی عربستان را چنین خلاصه کرد:
-
- رشد و توسعۀ اقتصادی، حفظ تمامیت ارضی و حاکمیت ملی؛
-
- تقویت و تحکیم همبستگی عربی- اسلامی با محوریت عربستان سعودی و حمایت سیاسی و اقتصادی از اقلیتهای همسو با ایدئولوژی این کشور.
-
- همکاری باقدرت های بینالمللی و منطقه ای برای حفظ وضع موجود و پیشبرد فرایند صلح در خاورمیانه.
-
- حفظ جایگاه برتر در بازارهای جهانی نفت و پیشگیری از کاهش شدید قیمت نفت. ( احمدیان ۱۳۸۹: ۵۵)
در پیگیری اهداف اعلانی و اعمالی سیاست خارجی عربستان، اولویتهای کاملاً مشخصی دنبال میشود. این اولویتها به ترتیب اهمیت عبارتاند از: شبهجزیرۀ عربستان،جهان عرب، جهان اسلام و سپس عرصۀ بینالمللی. ریاض تهدید علیه محور نخست را تهدید علیه امنیت ملی خود میداند و حاضر است برای پیشگیری از آن به جنگ متوسل شود. (احمدیان،۱۳۹۰: ۸۰)
ریاض سیاست خارجی خود را بر اساس ارائه اسلام برای رهبری برجهان اسلام بنانهاده و با توجه به علائق ایدئولوژیک سعی دارد تا اسلام غیرانقلابی را ترویج کند تا اینگونه به حفظ طبیعت رژیم حاکم نیز کمک کرده باشد.(زراعتپیشه،۱۳۸۴: ۲۲۲)
عربستان سیاست خارجی خود را در این سه حوزه اجرایی میکند :
-
- منطقهی خلیجفارس ؛ که از آن بهعنوان قلب استراتژی منطقهای عربستان یاد میکنند که از نفوذ گستردهی خویش در سازمان شورای همکاری خلیجفارس اجرایی میکند.
-
- محدودهی عربی ؛ که عمق استراتژیک قومی (عربی) است که عربستان با اتحادیه عرب ، آن را اجرایی میکند و به دلیل اینکه قومیت عربی در داخل این کشور که به شکل قبیله محوری اداره میشود تنها عامل وحدت است، دارای اهمیت بالایی است.(تافلو،۱۳۸۹: ۱۳۰)
-
- دایره اسلامی نیز عمق استراتژیک معنوی سیاست خارجی سعودیها است. این استراتژی از طریق سازمان کنفرانس اسلامی با تبلیغ و حمایت مالی از گروههای مذهبی و ترویج نگاه مذهبی نزدیک به حاکمیت عربستان به اجرا گذاشته میشود. (زراعتپیشه،۱۳۸۴: ۲۲۹)
بنابراین تحولات جدید خاورمیانه منجر به شکلگیری مشکل در عرصهی سیاست منطقهای عربستان شد که از آن تحت عنوان «بحران سیاست خارجی عربستان سعودی»نامبرده میشود. این کشور که درگذشته به داشتن سیاست خارجی محافظهکارانه و میانهرو مشهور بوده است، بعد از تحولات اخیر منطقه شاهد اتخاذ سیاست خارجه تهاجمی از جانب این کشور هستیم.این سیاست خارجی جدید برای حفظ امنیت رژیم این کشور است زیرا با توجه به گسترش امواج خیزشهای مردمی در منطقه این سیاست را تنها راهحل برای خروج از بحران تشخیص دادند. یکی از راههایی که سعودیها برای توجیه این سیاست خارجی اتخاذشده مطرح کردند ، طرح یک تهدید منطقهای بوده است. بهطوریکه با مطرح کردن مسائل فرقهای و قومی و تمرکز بر روی ایران ، آن را بهعنوان تهدید منطقهای مطرح میکنند ، تا از این طریق بتوانند یک ائتلاف منطقهای علیه ایران ایجاد کند تا هم ضمن محدود کردن این رقیب سنتی بتوانند نگاهها را از مسئلهی دموکراسی خواهی و تحولات منحرف کنند. (موسوی ، ۱۳۹۱: ۱۴۴)
بسیاری تغییر سیاست عربستان از میانهروی و دوری از تنشهای منطقهای بهسوی مداخلهگرایی و خود درگیر سازی را عاملی برای تنش بیشتر در منطقه و درگیر سازی عربستان و سایر کشورهای منطقه با بحرانهای داخلی ارزیابی میکنند. عربستان سعودی در منطقه خاورمیانه بهعنوان کشوری شناخته میشود که از سیاست میانهروی پیروی میکند. رهبران این کشور تحت تأثیر این سیاست ترجیح میدادند که از تغییرات و تحولات ناگهانی در سطح منطقه حمایت نکنند و خود را در معرض خطرات و تهدیدات سیاسی و نظامی قرار ندهند. بااینحال روندهای موجود به خصوص سیاست متناقض و مداخله گرایانه عربستان سعودی در قبال تحولات جهان عرب بهویژه در قبال بحرین و سوریه نشانگر آن است که در شرایط کنونی رهبران سعودی، تداوم چنین سیاستی را در راستای منافع استراتژیک خودارزیابی نمیکنند. (ترابی،۱۳۹۱)
تحلیل گران استراتژیک و مفسران سیاسی مداخلهی نظامی عربستان در بحرین را از زوایای مختلفی چون محاسبات سیاسی داخلی و منطقهای ، ضرورتهای استراتژیک و رقابت منطقهای این کشور با ایران در سرتاسر خلیجفارس تبیین میکنند.برای درک بهتر اقدامات عربستان در تحولات انقلابی خاورمیانه و به خصوص لشکرکشی به بحرین و سرکوب قیامهای مردمی در این کشور میبایست به بررسی تحولات خاورمیانه بعد از سال ۲۰۰۳ بپردازیم.در ماه مه ۲۰۰۳ با حملهی آمریکا به عراق و کنار رفتن صدام و بهتبع آن روی کار آمدن شیعیان در این کشور ماتریس منطقهای تغییر یافت و بر قدرت منطقهای ایرانی افزود که توانسته بود درزمینهٔ ی هستهای نیز پیشرفتهایی داشته باشد و جایگاه ایران را بهعنوان قدرت منطقهای افزایش دهد. ( Nuruzzaman, 2013: 362)
از طرف دیگر این افزایش قدرت منجر به کاهش قدرت منطقهای عربستانی شد که در این دوران متحد، مصر نیز با کاهش قدرت مواجه شده بود.درواقع بزرگترین متنفع از اقدامات آمریکا در افغانستان و عراق ، ایران بوده است.چراکه با این اقدامات دو تهدیدی در شرق و غرب این کشور خنثی شدند.(صدام حسین در غرب و حکومت طالبان در شرق ایران).از طرف دیگر تمامی دولت مردانی که اکنون در بغداد در رأس حاکمیت هستند در سالهای ۱۹۸۰ تا ۱۹۹۰ پناهندگی سیاسی در ایران را تجربه کردهاند. لذا مجموعهی این عوامل سبب خشم دولتمردان سعودی شده است و زمینه را برای تغییر سیاست این کشور فراهم کرد. ملک عبدالله پادشاه عربستان به خاطر ترس از تغییرات دموکراتیک سرسختانه به دفاع از رژیمهای خودکامه در منطقه خلیجفارس میپردازد.لذا برای معکوس ساختن روند جنبشهای حامی دموکراسی در منطقه مبادرت به استفاده از زور نمود.از نگاه عربستان بحرین ، بهعنوان زمین نبرد برای حفظ وضع موجود و جلوگیری از وقوع هرگونه تهدید علیه منافع منطقهای عربستان تفسیر میشود.. ( Nuruzzaman, 2013: 367)
شکاف دولت و جامعه در کشورهای عرب منطقه، در طول دهه های گذشته با توجه به سیاستهای تبعیضآمیز خاندان حاکم بسیار تشدید شده و برخی اصلاحات ظاهری هم نتوانسته به تعدیل چالش مشروعیت این رژیمها کمک کند. با ورود موج بیداری اسلامی از ۱۴ فوریه ۲۰۱۱ به بحرین ، مردمان این کشور متأثر از جنبشها و بیداری اسلامی برخاسته از تونس و مصر در خیابانها، شروع به اعتراضات نمودند و این نارضایتیها، بر محورهایی چون حکومت انتخابی ، آزادی مطبوعات ، پایان تبعیض مذهبی و حق برخورداری از تشکلها و سازمانهای سیاسی استوار بوده است.Bayat, 2011:103) )
عربستان تحولات بحرین را، بهعنوان خط مقدم رستاخیز شیعی در استانهای شرقی خود قلمداد میکند ؛ که شعلههای این موج میبایست با توسل به سرکوب و کشتار شیعیان در بحرین در نطفه خفه شود؛ تا از چالش جدی در فضای سیاسی عربستان و گسترش این تعارضات به مناطق شرقی این کشور جلوگیری شود . رژیمهای خودکامه عرب حوزه خلیجفارس و شبهجزیره عربستان، نیز این احساس خطر را از جانب رژیمهای سلطنتی مطلقه و در اصل استبدادی و مقتدر خویش میبینند؛ که علت این نگرانی را، خطر از دست رفتن قدرت و بقای خود میدانند. (Gregory, 2010:10) واکنش عربستان سعودی نسبت به تحولات بحرین ناشی از رویکرد ضدانقلابی این کشور نسبت به تحولات انقلابی خاورمیانه بوده است. (Katzman, 2012: 9)
سیاست خارجی عربستان تا حد زیادی مأموریت و اصول خود را در مهار با تهدیدات انقلابی جهان عرب متمرکز کرده است. برداشت وهابی گری از اسلام سنی نقش عمدهای نهتنها در قالب هویتهای فردی و جمعی بلکه در تحکیم ارزشهای ملی عربستان نقش اساسی داشته است. در مورد بحرین، برخی از حاکمان سعودی، مسئولیت حمایت از نظم منطقهای و محافظت از ساختار موجود در کشورهای عرب خلیجفارس را بر عهده داشته که مهار ایران و جلوگیری از افزایش نقش این کشور در ساختار سیاسی منطقه از اهم سیاست هستی شناختی سعودی است. (ابراهیمی،۱۳۹۱: ۳)
این کشور امروزه ، سیاست مقابله با انقلابها را در منطقه (بهویژه در قبال تحولات بحرین) در دستور کار خویش قرار داده و به سرکوب و کشتار هر چه بیشتر مردم میپردازد و در نزاع داخلی بین خاندان سنی مذهب آل خلیفه و اکثریت شیعه در بحرین مداخله کرده و این مداخله را تحت پوشش تقاضای رژیم آل خلیفه ( بهعنوان عضوی از سازمان شورای همکاری خلیجفارس ) از این شورا برای حمایت از این کشور در قبال تهدیدهای خارجی ، قرار داده است . به عقیده غسان سلامه که میگوید ؛ تحت تأثیر سه عامل قدرت مالی ، مماشات با غرب و قدرت گیری در منطقه نوعی امپریالیسم فرعی در منطقه بروز کرده است و ازنظر وی عربستان سعودی رهبری این امپریالیسم فرعی را یدک میکشد . با این رویکرد، خاندان آل سعود به خود اجازه دخالت در امور کشورهای دیگر را میدهند و به کشتار شیعیان دست میزنند. در حقیقت باید این امپریالیسم فرعی را ابزاردست آمریکا دانست؛ که خواهان حفظ وضع موجود در منطقه برای دستیابی به منافع استراتژیک _ هژمونیک خود و امنیت صدور نفت ارزان به غرب است . (آقایی ، ۴:۱۳۶۸)
منحیث المجموع عربستان سعودی، در ساختار امنیت ملی خود، بحرین را جزو پیکرهاش قلمداد میکند و این کشور ترس از آن دارد که حادثهای همچون وقوع انقلاب اسلامی ایران تکرار شود و شیعیان بر بحرین مسلط شوند و این موج رستاخیز شیعی، باعث جوشوخروش شیعیان در عربستان گردد و پایههای رژیم مستبد آل سعود به لرزه درآید . لذا با این دید در ۱۵ مارس ۲۰۱۱ نیروهای عربستان سعودی و اماراتی تحت عنوان نیروی (دفاعی و امنیتی) شورای همکاری خلیجفارس با ۱۰۰۰ نیروی نظامی و پشتیبانی ۱۰۰ دستگاه ماشینآلات سنگین نظامی، برای سرکوب اعتراضات (مسالمتآمیز) مردم بحرین وارد این کشور شدند؛ تا جلوی هرگونه تحرک و جنبش اعتراضی را از شیعیان بحرینی بگیرند. (Cooley , 2011:432)
از طرف دیگر سایر همسایگان عرب بحرین نیز مخالف روی کار آمدن رژیمی مردمسالار در بحرین هستند. این کشورها بهخوبی واقفاند که هرگونه تغییر در همسایه کوچک خود، شهروندان این کشورها را برای انجام تغییراتی مشابه تحت تأثیر قرار خواهد داد و پایههای رژیمهای پادشاهی و خودکامه این کشورها را متزلزل خواهد کرد. از سوی دیگر آنها هیچگونه رغبتی به داشتن یک همسایه نزدیک به ایران نخواهند داشت، چراکه آگاهاند وجود دولتی شیعی و نزدیک به ایران سبب انشقاق در میان کشورهای شورای همکاری خلیجفارس به نفع ایران خواهد شد(میرزاده کوهشایی،۱۳۹۱: ۳۰).لذا درزمانی که عربستان تصمیم به لشکرکشی به خاک بحرین را در شورای همکاری خلیجفارس مطرح ساخت از این خواسته حمایت کردند.
عنصر مهم دیگری که سیاست عربستان در قبال قیام مردمی در بحرین را به تصویر میکشد، وقوع اعتراضات مردمی در بحرین درواقع امنیت هستی شناختی سعودی را با خطر عدیدهای مواجه ساخت.ورود نیروهای سپر جزیره به بحرین و همکاری عربستان در تعقیب و شکنجه مخالفین رژیم پادشاهی در بحرین همگی نشان از به خطر افتادن امنیت هستی شناختی سعودی است.سکوت معنادار کشورهای خلیجفارس در قبال قیام مردمی در بحرین حاکی از نگرانی شدید آنها از به ثمر رسیدن انقلاب در کشوری موروثی- نفتی بوده و در این میان نگرانی سعودیها بیشتر از اعضای دیگر شورای همکاری خلیجفارس عمیقتر است.همچنین با وقوع انقلاب در بحرین، عربستان سعودی رهبری کشورهای شورای همکاری خلیجفارس را از دست خواهد داد و این ضربهای سهمگین به امنیت هستی شناختی ریاض در سیاستهای منطقهایاش خواهد بود.هرگونه تغییری در منطقه خلیجفارس و یمن، زعامت و رهبری منطقهای عربستان را با مشکلات عدیدهای مواجه میسازد. (ابراهیمی،۱۳۹۱: ۲)
موضعگیریهای دولت عربستان در عرصهی داخلی و خارجی در قبال تحولات بیداری اسلامی منطقهی خاورمیانه ، با مشروعیت بخشی علمای وهابی همراه بود.بهطوریکه در قبال تحولات بحرین ازآنجاکه ورود نیروهای کشوری به کشور دیگر قبل از هر چیز نیازمند توجیهی جهت اقناعسازی مسلمانان بود، دولت آل سعود به علمای وهابی داخل این کشور متوسل شد و لذا رسانههای وهابی شروع به تبلیغات علیه امواج بیداری اسلامی مردم بحرین کردند و انقلاب این کشور را خروج بر حاکم مسلمان خواندند و به این دلیل مسلمانان بحرین را مهدوم الدم اعلام کردند.
از طرف دیگر وهابیون و دولت آل سعود سعی کردند برای اینکه حمایت دیگر ملتهای مسلمان را متوجه مردم بحرین نکنند ، انقلاب آنها را انقلابی شیعی و ضد اهل سنت نشان دهند بهطوریکه یوسف القرضاوی از علمای مصری ساکن قطر، طی سخنانی مدعی شد که انقلاب مردم بحرین انقلابی مذهبی و گروهی است و قیام شیعه بر ضد اهل سنت است نه یک انقلاب مردمی.لذا بعدازاین توجیهات بود که دولت سعودی در قالب نیروهای سازمان شورای همکاری خلیجفارس هزار نفر از نیروهای نظامی خود را وارد بحرین کرد و به مقابله با تظاهرات مردمی پرداخت.(دوست محمدی،۱۳۹۱: ۲۲)
۴-۵- دلایل اهمیت بحرین برای عربستان
بحرین با عربستان روابط ویژهای دارد.خاندان آل خلیفه، در اصل از قبایل ساکن سرزمین نجد واقع در عربستان سعودی هستند. همچنین پیوند سببی آل خلیفه با آل سعود (ازدواج شیخ حمد بن عیسی آل خلیفه پادشاه بحرین با دختر امیر عبدالله بن عبدالعزیز آل سعود پادشاه عربستان) این مناسبات را به اوج خود رسانیده است. (سیف افجه ای،۱۳۸۱: ۱۹۱)
برای ریاض امنیت و ثبات در بحرین از جنبههای متعددی حائز اهمیت است. پشتیبانی از رژیم حاکم بر بحرین به معنای حمایت از تمامی پادشاهیهای خلیجفارس ، فرستادن پیامی روشن به جمعیت شیعی خویش و مهار نفوذ ایران در خلیجفارس است همچنان که آنتونی کرد سمن در بیان اهمیت امنیت و ثبات بحرین برای ریاض مینویسد: عربستان سعودی پل ملک فهد میان بحرین و سرزمین سعودی را بیشتر برای تضمین امنیت این جزیره در برابر شورشهای داخلی و تهدید موردادعای ایران ساخت .بااینحال سعودیها به دلیل تمرکز بر احتمال تسرّی گستردۀ اعتراضات به درون عربستان، به مدت سه هفته از آغاز بحران بحرین، در آن مداخله نکردند و درواقع بر دگرگونیهای داخلی تمرکز کردند. در این میان گزارشهایی در ارتباط با اولتیماتوم عربستان به حکومت بحرین، منتشر شد. بر مبنای این اولیتماتوم، سعودیها دو هفته به پادشاه و ولیعهد بحرین فرصت دادند تا بحران را از طریق گفتوگو با مخالفان مرتفع سازند. اما سپری شدن این دو هفته و عدم رسیدن دو طرفِ بحرینی به توافق موجب مداخلۀ عربستان میشود. (احمدیان،۱۳۹۰: ۸۹)
از دید عربستان ، جنبش و بیداری ایجادشده شیعیان بحرین را در جبهه اول بحران و چالشی داخلی برای خود تلقی میکند که هر چه سریعتر باید این روند متوقف شود و با آن مقابله گردد. تنشهای سیاسی داخلی ایجادشده در کشورهای عربی حوزه خلیجفارس ،که یک نمونه از آن ناشی از منزوی کردن اجباری شیعیان در این کشورهاست؛ ایجادکننده تهدیدی جدی برای این قبیل از کشورها به شمار میرود و در پی این حوادث ، ادراک رهبران رژیمهای عرب از ایران بهعنوان آینه عدم امنیت داخلی (بهواسطه تحرک شیعیان ) در حکومت خود است؛ و با این طرز فکر رهبران عرب ، جمهوری اسلامی ایران را به دخالت در سرزمین خود متهم میکنند . عربستان سعودی در این مورد (تحولات بحرین) همواره سعی دارد تا در قالب بحث فرقهگرایی ( شیعه و سنی ) بحران ایجادشده در بحرین را مدیریت نماید و با این کار پوششی برای سرکوب بیشتر پیدا نماید .( Cockburn, 2011:2)
در کنار این مسائل تحولات بحرین این فرصت را در اختیار عربستان سعودی قرارداد تا استقلال خود را از ایالاتمتحده در خصوص تحولات منطقهی خلیجفارس نشان دهد. اقدام عربستان در خصوص لشکرکشی به بحرین تحت عنوان نیروهای سپر جزیره این پیغام را در منطقه متبادر ساخت که امنیت کشورهای حاشیهی خلیجفارس برای عربستان که بهعنوان بازیگر مرکزی کشورهای شورای همکاری خلیجفارس محسوب میشود ، حیاتی است. ( Abdullah, 2012:24)
اهمیت تحولات بحرین فراتر از موقعیت این کشور در حاشیهی خلیجفارس است.بحرین بهعنوان پیشتاز تغییرات بنیادین در خلیجفارس است.لذا لشکرکشی عربستان در سال ۲۰۱۱ و تلاش خنثی این کشور برای ایجاد یک اتحادیه در بین کشورهای شورای همکاری خلیجفارس به معنای وجود نگرانی در میان این کشورها و علیالخصوص عربستان سعودی است که اگر همسایهی شرقی آن با بیثباتی و تحولات بنیادین روبهرو شود ضمن از دست دادن یک متحد استراتژیک، موج تحولات به درون مناطق شرقی و شیعهنشین این کشور سرازیر میشود و بهتبع آن منجر به تغییرات ساختاری در جامعهی عربستان میشود.
فرم در حال بارگذاری ...
[شنبه 1400-08-01] [ 09:16:00 ب.ظ ]
|