کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

مرداد 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
        1 2 3
4 5 6 7 8 9 10
11 12 13 14 15 16 17
18 19 20 21 22 23 24
25 26 27 28 29 30 31



جستجو


آخرین مطالب


 



الف. چون کیقباد درگذشت پس از او پسرش کیکاووس‌بن‌کینیه‌بن کیقباد به پادشاهی رسید. پس از آن‌که کیکاووس به تخت پادشاهی بر آمد کشور خود را استوار بداشت و گروهی از بزرگان کشورهای همسایه‌ی خود را بکشت. او در بلخ و پیرامون آن می‌زیست. برای او در آن‌جا پسری بزاد که او را سیاوخش نام نهاد و او را به نزد پهلوان بزرگ رستم‌بن داستان‌بن نریمان‌بن جوذنگ‌بن گرشاسب فرستاد. رستم اسپهبد سیستان و پیرامون آن بود. پادشاه پسر خود سیاوخش را به رستم سپرد که او را بپروراند. رستم به خوبی او را بپرورد و دانش‌های گوناگون و سوارکاری و رزم‌آوری و کشتی و تیراندازی و مردی و مردانگی بیاموخت و فرهنگ و هر چیز دیگری که پادشاهان نیاز دارند به او یاد داد و او را بدان آراسته کرد. چون بزرگ شد و به بار آمد و فرهیخته گشت وی را به نزد پدر برد که از دیدن رخسار درونی و برونی و پیکر و فرهنگ او شادمان گردید. پدرش کیکاووس دختر افراسیاب شاه ترکان (توران) را به همسری برگزیده بود. برخی گویند این زن دختر پادشاه یمن بود. زن کیکاووس شیفته‌ی سیاوخش گشت و او را به خود خواند ولی سیاوخش نپذیرفت. آن زن از پسر به نزد پدر بد همی گفت تا دل او را بر وی تباه ساخت. سیاوخش از رستم داستان خواست که نزد پدر میانجی شود تا او را به رزم افراسیاب روانه سازد…. (ابن اثیر، ۱۳۷۰: ۲۷۹)
پایان نامه - مقاله - پروژه
ب. ایرانیان گمان می‌بردند که دیوان رام کیکاووس بودند و اینان برای او شهری ساختند که در ازای آن به گمان ایشان سی‌صد فرسنگ بود. آنان بر گرد آن شهر بارویی از مس و بارویی از شَبَه و بارویی از سیم بساختند. دیوان او را در میان زمین و آسمان راه می‌بردند. کیکاووس نه می‌خورد نه می‌نوشید نه می‌شاشید و نه می‌ریست. سپس خداوند کسانی را فرمود که آن شهر را ویران کردند و دیوان نتوانستند آن را پاس بدارند. کیکاووس گروهی از بزرگان ایشان را بکشت. برخی دانشوران آگاه از تاریخ پیشینیان گویند: همانا به فرمان سلیمان‌بن داوود بود که دیوان رام کیکاووس شدند و او شاهنشاهی کامکار بود که با هیچ پادشاهی در نمی‌آویخت مگر که بر او پیروز می‌گشت. پیوسته چنان بود تا با خود اندیشید که به آسمان پرواز کند. بر این پایه از خراسان تا بابل برفت. خدا به وی نیرو بخشید که وی و همراهانش به کمک آن بسی بالا رفتند تا به ابرها رسیدند. سپس خدا آن نیرو را از ایشان باز گرفت که همگی بیافتادند و بمردند و کیکاووس جان به در برد. در این روز بود که وی برای نخستین بار بریست. همه‌ی این‌ها از دروغ‌های خنک ایرانیان است.
پس از این رویداد پادشاهی کیکاووس رو به فروپاشی نهاد و شورشیان بر او بسیار شدند و از هر سو رو به رزم وی آوردند. گاه او پیروز می‌شد و گاه دشمنان وی. سپس او به جنگ سرزمین‌های یمن رفت و پادشاه آن در این هنگام ذوالاذعاربن ابرهه ذوالمناربن رایش بود. چون کیکاووس به یمن رسید ذوالاذعار گرفتار فلج گشته بود و به سوی وی بیرون آمد. او به جنگ نمی‌رفت ولی چون کیکاووس به خاکش پا نهاد، خود با سپاهیانش بیرون آمد و جنگید و بر کیکاووس چیره گشت و او را به اسیری گرفت و شمشیر در میان سپاهیان او گذاشت و خون بسیاری از ایشان را بریخت. او کیکاووس را در چاهی به زندان افکند و روی آن استوار ببست. رستم از سیستان روانه‌ی یمن گشت و کیکاووس را وارهاند و همراه خود ساخت. ذوالاذعار خواست او را باز دارد. از این‌رو، سپاهیان گرد آورد و آهنگ پیکار کرد و سپس از نابودی ترسید و دو سوی بر این پایه آشتی کردند که رستم، کیکاووس را با خود برگیرد و به ایران باز آورد. او کیکاووس را برگرفت و با خود به ایران آورد و به گاه برداشت. کیکاووس به پاداش، سیستان و زابلستان که از استان‌های غزنه است بدو بخشید و نام بردگی از او برداشت. سپس کیکاووس درگذشت و مدّت پادشاهی او صدوپنجاه سال بود. (همان، ۲۸۱-۲۸۳)
ج. چون کیکاووس درگذشت پس از او پسرش کیخسروبن سیاوخش‌بن کیکاووس که مادرش وسفافرید (فرنگیس) دختر افراسیاب پادشاه ترکان(توران) بود به اورنگ شاهنشاهی ایران زمین بر آمد. (همان، ۲۸۴)
۲-۳-۳-۹ تاریخ گزیده
کیکاووس‌ابن کیقباد. گروهی گویند نبیره‌ی کیقباد و پسر کیانیه بود. به وصیت کیقباد پادشاه شد. بعد از مدّتی به جانب مازندران رفت و آن‌جا گرفتار شد. رستم زال به راه هفت خوان جریده به مازندران اندر آمد و نگهبانان مازندرانی را بکشت و کیکاووس را خلاص داد و با پادشاه مازندران جنگ کرد و او را بکشت و کاووس را به دارالملک رسانید. دیگر باره کاووس به ‌هاماوران رفت و گرفتار شد. رستم لشکر کشید و با پادشاهان‌ هاماوران و مصر و شام جنگ کرد و ایشان را بکشت و کاووس را مظفّر با تختگاه خود آورد. کاووس به مکافات، خواهر خود، مهرناز را به زنی رستم داد و او را خطاب از پهلوانی و امارت به پادشاهی رسانید. پس ابلیس کاووس را بفریفت تا هوس کرد که بر آسمان رود. هم‌چنان که نمرود، صندوق و کرکس ترتیب داد و بر هوا رفت. چون کرکسان را قوت ساقط شد، بازگشتند و او را به زمین آوردند. در شیراز عزم هوا کرده، در ساری بر سر آب افتاد و به او آسیبی نرسید. بعد از این رستم به سبیل شکار به سمنگان رفت و دختر پادشاه سمنگان را بخواست و از او پسری شد. مادرش او را سهراب نام کرد. چون به حد بلوغ رسید با لشکر افراسیاب به جنگ کاووس رفت. کاووس رستم را برابر فرستاد. پدر و پسر ناشناخته جنگ کردند. سهراب بر دست رستم کشته شد. مادرش به کین خواستن پسر آمد. رستم او را دل‌خوش کرد و از او فرامرز بزاد.
پهلوانان ایشان به شکارگاه رفتند. دختری را از تخم گرسیوز یافتند. کاووس او را از پهلوانان بستد و سیاوش از او بزاد. بعد از یوسف علیه‌السلام به صورت او دیگری نبود. به تهمت سوداوه زن کاووس که بر او عاشق بود به ترکستان پیش افراسیاب رفت و دخترش فرنگیس را بخواست. چون فرنگیس از او حامله شد؛ سیاوش به قصد گرسیوز برادر افراسیاب کشته شد. گویند کبود پوشیدن و موی فرو گذاشتن از رسم عزای اوست.
چون خبر قتل او به ایران آمد؛ رستم زال که اتابک او بود بیامد و سوداوه را بکشت و با اکابر ایران به ترکستان رفت و با افراسیاب جنگ کرد و او را منهزم گردانید. رستم تا هزار فرسنگ زمین در ترکستان خراب کرده و قتل عام رفت. پس به ایران آمد و خاک ترکستان به ایران آورد. کیکاووس در ولایت دیار بکر از آن خاک که رستم از ولایت توران زمین آورده بود پشته‌ای بلند ساخت و بر آن عمارت کرد. آن را اکنون عقرقوف خوانند. مدت پادشاهی کاووس صدوپنجاه سال بود. (مستوفی، ۱۳۸۱: ۸۷-۸۸)
فصل سوم
برررسی روایت‌ها
توضیح
در این بخش به بررسی و استنباط داده‌های موجود در متون ذکر شده در فصل نقل روایات کاووس می‌پردازیم و بدان سبب که ارجاع دقیق به منابع در همان فصل صورت گرفته است در این‌جا تنها گاه شماره‌ی صفحه‌ی منبع مقابل نام نویسنده آمده است که خوانندگان را برای یافتن دقیق‌تر منبع به فصل گذشته ذیل نقل هریک از روایات ارجاع می‌دهیم.
۳-۱ نام کاووس
نام او در بیش‌تر متن‌ها کاووس و کیکاووس و کیقاووس (اصطخری، ۲۱؛ ابن‌مسکویه ۹۸-۹۷) آمده و یک بار نیز در مجمل نام او کاوى آمده (۴۸۱) که مى‌تواند تصحیفى از همان کاووس باشد. طبرى یک بار نیز نام او را به صورت کیوس که همان صورت پهلوى این نام است آورده (۴۲۴).
۳-۲ لقب
مجمل‌التواریخ لقب کیکاووس را ود خرد = بد خرد (۴۱۷) و آثارالباقیه نمرود آورده است (۱۴۹)
۳-۳ نسب
درباره‌ی این‌که کیکاووس پسر یا پسرزاده‌ی کیقباد است روایت‌های متفاوت وجود دارد. برخی مانند شاهنامه، الفهرست (۲۱) تاریخ بلعمی (۵۹۵) زین‌الاخبار (۱۹) اخبارالطوال (۱۲) و تاریخ پیامبران و شاهان (۲۲) او را فرزند مستقیم کیقباد دانسته‌اند. در مجمل‌التواریخ یک‌ جا او را پسر کیقباد و در جای دیگر او را پسر کی افره پسر کیقباد دانسته است. (۲۹) که به نظر می‌رسد کی افره تحریف کی اپیوه باشد زیرا بنا بر بندهشن کیکاووس فرزند کی اپیوه است. تاریخ طبری (۴۲۱) آثارالباقیه (۱۴۹) و الکامل (۲۷) او را پسر کینیه پسر کیقباد دانسته‌اند و فارس‌نامه یک جا او را پسر کیانیه (۴۰) و در جای دیگر او را پسر کنابیه (۱۴) دانسته است که به احتمال قریب به یقین کنابیه تصحیف نسخه‌پردازان از همان کیانیه می‌باشد. در آفرینش و تاریخ نیز او را پسر کایونیه دانسته است که نام‌های کینیه، کیانیه، کایونیه همه باید همان لقب کیانی باشد که به پادشاهان سلسله‌ای که کاووس نیز یکی از آن‌هاست داده شده است و عبارت کاووس کیانی که اضافه توضیحی‌ست به صورت اضافه بنوت خوانده شده است. نظیر این‌گونه برداشت‌ها را پیرامون خاندان رستم نیز داریم. زیرا که سام در اوستا نام خانوادگی خاندان زال و گرشاسب بوده است و این نام در متون بعدی خود به عنوان پهلوانی مستقل و پدر زال معرفی شده است.
۳-۴ همسران
۳-۴-۱ سودابه
بر اساس زین‌الاخبار سوداوه دختر شمربن عنتر شاه مازندران است که کاووس در فتح مازندران با او ازدواج می‌کند و ماجرای به سیاهچال افتادن کاووس و حمایت همسرش از وی همه در مازندران اتفاق می‌افتد. ۱۰
بر اساس مروج‌الذهب همسر کاووس سعدی دختر شمربن فریقین پادشاه یمن است.
ثعالبی نیز در جایی این زن را سودابه دختر ذوالاذعار شاه یمن ۷۱ و جای دیگر سعدی معرفی نموده و خاطرنشان نموده است که سعدی معرّب سودابه است.
بر اساس طبری ۴۲۲ و بلعمی ۵۹۶ سودابه دختر افراسیاب است و فارس‌نامه هر دو روایت دختر شاه یمن و دختر افراسیاب را آورده است.
۳-۴-۲ مادر سیاوش
نام مادر سیاوش در هیچ‌یک از متون نیامده و تنها شاهنامه او را دختری از نژاد گرسیوز و ثعالبی وی را دختر زیبای بی‌همتایی که به کاووس تقدیم شده بود توصیف می‌کند ۷۵
۳-۵ فرزندان
۳-۵-۱ سیاوش
مهم‌ترین فرزند کاووس که فرّه وی بدو انتقال می‌یابد سیاوش است که این نام به گونه‌های سیاوخش (بلعمی ۵۹۶) سیاوش (مجمل ۲۹؛ زین ۱۰؛ مروج ۶۰۴؛ ثعالبی ۷۶) ضبط شده است.
۳-۵-۲ فریبرز (برز افره)
فریبرز فرزند دیگر کیکاووس بود که بنا بر شاهنامه انتظار می‌رفت پس از مرگ سیاوش جانشین کیکاووس شود امّا با آمدن کیخسرو پسر سیاوش به ایران جانشینی را به کیخسرو دادند.
نام وی در بلعمی به صورت برز افره (۶۰۳-۴) و در مجمل به صورت برزفری (۲۹) و در جایی دیگر از مجمل به صورت فریبرز (۴۶-۷) و در شاهنامه به صورت فریبرز آمده است. و از آن‌جا که برز افره اصیل‌تر است به نظر می‌رسد دلیل تغییر آن به فریبرز در شاهنامه ضرورت وزن متقارب و عدم امکان آوردن برزافره در ابیات بوده است.
۳-۵-۳ ریونیز
بر اساس شاهنامه و مجمل (۲۹) کاووس پسر دیگری به نام ریونیز داشت که در جنگ پشن کشته شد.
۳-۶ نوادگان
بر اساس همه متون موجود کیخسرو فرزند سیاوش و نوه‌ی کیکاووس است. تنها یک جا سیاوش را نوه‌ی کاووس دانسته‌اند. (الکامل ۲۷) بر اساس مروّج ۲۲۹ زین‌الاخبار ۱۸ و فارسنامه‌ی پادشاهان اشکانی از نوادگان کیکاووس هستند.
۳-۷ برادر
بر اساس مجمل‌التواریخ برادر جوانی به نام کی بهمن داشت که به دست ترکان گرفتار و کشته شد. (۴۶)
عجیب به نظر می‌رسد که در دیگر منابع هیچ اشاره‌ای به کی بهمن برادر کاووس نشده است.
۳-۸ سال‌های پادشاهی
بنا بر بندهش پادشاهی کیکاووس یک‌صدوپنجاه سال طول کشید که هفتادوپنج سال آن پیش از رفتن وی به آسمان و هفتادوپنج سال دوم پس از رفتن او به آسمان بود.
هم‌چنین بنا به نظر بیش‌تر نویسندگان دوران اسلامی از جمله حمزه اصفهانى، ابن‌اثیر مقدّسى، طبرى، ثعالبى، بیرونى و صاحب مجمل سال‌هاى پادشاهى او یک‌صدوپنجاه سال بوده است.
بر اساس بلعمى طول زندگانى او یک‌صدوپنجاه سال بوده است و مسعودى در التنبیه و یعقوبى پادشاهى او را یک‌صدوبیست سال نوشته‌اند.
۳-۹ جانشین
همه‌ی متون درباره‌ی جانشینی کیخسرو پسر سیاوش بعد از کاووس اتفاق نظر دارند و این متون حتی ثعالبی به‌رغم شاهنامه به اختلاف میان هواداران فریبرز و کیخسرو بر سر جانشینی کاووس اشاره‌ای نکرده‌اند و در تجارب‌الامم (۹۹) آمده است که کیکاووس توسط امرا و اشراف خلع و تا زمان مرگ محبوس گردید و ایشان کیخسرو را به جای او نشاندند.
۳-۱۰ کردار
۳-۱۰-۱ رفتن به مازندران
هسته‌ى اصلى روایات حمله‌ى کاووس به مازندران در آثار نویسندگان مختلف یکى‌ست امّا تفاوت‌هایى نیز در جزییات وجود دارد مثلاً صاحب مجمل مدّت زمان گرفتارى کاووس در مازندران را «سال‌هاى بسیار» آورده است (۶-۴۵). و گردیزى شاه مازندران را سحربن عنتر قلم‌داد کرده و سودابه را دختر او مى‌داند، یا همو رفتن رستم به مازندران را به صورت یک لشکرکشى با دوازده هزار سرباز توصیف مى‌کند نه سفرى یک‌تنه آن‌گونه که در شاهنامه مى‌بینیم که به نظر مى‌رسد تحت تأثیر نبرد با شاه ‌هاماوران قرار گرفته باشد.
۳-۱۰-۲ رفتن به‌هاماوران
تطبیق ‌هاماوران با یمن در ذهن نویسندگان دوره‌ى اسلامى آن‌چنان امرى بدیهى بوده است که اغلب ایشان تنها نام یمن را در این قسمت داستان آورده و از ذکر سرزمینى با عنوان ‌هاماوران صرف‌نظر کرده‌اند. اگرچه در شاهنامه با وجود این‌که ‌هاماوران در همسایگى مصر و حبش و بربر قرار دارد و چنین جغرافیایى را با اندکى تساهل و تسامح مى‌توان با یمن تطبیق داد؛ امّا فردوسى هیچ‌گاه به صراحت یمن را معادل‌ هاماوران نیاورده است. با وفادارى که از او نسبت به اصل منابع سراغ داریم مى‌توان نتیجه گرفت در هیچ‌یک از کتاب‌هاى خداى‌نامه‌ى ساسانى و شاهنامه‌ى ابومنصورى که مستقیم یا غیرمستقیم از منابع شاهنامه به حساب مى‌آیند، تطبیق ‌هاماوران با یمن صورت نگرفته بوده امّا نویسندگان بعد از اسلام پا را از این نیز فراتر نهاده و نام عربى این پادشاه را هم به طور دقیق ذکر کرده و نام دختر او را نیز به جاى سودابه به صورت سُعدى آورده‌اند.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
[یکشنبه 1400-08-02] [ 09:50:00 ق.ظ ]




روان شناسان اعتماد را پدیده ای فردی می دانند .جامعه شناسان ساختار اجتماعی می دانند در منابع روان شناسی اعتماد به عنوان درک درباره ی علایق دیگران و خواسته ی مرتبط با آنها به گونه که برای افراد قابل درک باشد تعریف شده است
پایان نامه - مقاله - پروژه

 

 

 

قصد استفاده

 

بیانگر شدت نیت یا اراده ی فردی برای انجام رفتار هدف (در این تحقیق بهره گیری از سیستم مدیریت اطلاعات پروژه)است. رابطه قصد رفتاری با رفتار نشان می دهد، افراد تمایل دارند در رفتارهایی درگیر شوند که قصد انجام آنها را دارند بنابرین رفتار همیشه بعد از قصد رفتاری و متصل به آن است.

 

 

 

متغیر­های میانجی در تحقیقات، عوامل متعددی بوده است. متغیر­های مداخله­گر در تئوری یکپارچه پذیرش و فناوری سن، جنس و تجربیات در نظر گرفته شده است (Venkatesh, Morris, Davis, & Davis, 2003).
جدول 3 5. ارزیابی نقش متغیرهای میانجی در سایر مدل های مختلف پذیرش فناوری

 

 

مدل

 

تجربیات

 

داوطلبانه بودن

 

جنس

 

سن

 

 

 

 

 

تئوری رفتار منطقی

 

در سال 1999 محققین دریافتند که نگرش با افزایش تجربه اهمیت بیشتری یافته و تأثیر هنجارهای ذهنی با افزایش تجربه کمتر می شود.

 

هرچند در تئوری اولیه­ نبود محققین پیشنهاد نمودند که نقش هنجارهای ذهنی زمانی که استفاده از سیستم داوطلبی باشد اهمیت بیشتری می­یابد

 

-

 

-

 

 

 

مدل پذیرش فناوری

 

تجربیات در مدل اولیه جزء متغییرها مطرح نبوده است. لیکن محققین در سال های 1989 و 1996 با انجام تحقیقات دریافته­اند که تأثیر معنادار سهولت استفاده با افزایش تجربه اهمیت بیشتری می­یابد.

 

سازه­ی داوطلبی بودن در مدل اصلی پذیرش فناوری تبیین نشده است. لیکن اثبات شده است که سازه­ی هنجارهای ذهنی صرفاً در صورت اجبار و تجربیات محدود در مدل اثر گذار می­باشد.

 

هرچند در مدل اولیه متغییر جنس مطرح نبوده است. لیکن محققین ثابت نموده اند که در مورد زنان سازه­ی سهولت درک شده در مراحل اولیه استفاده بیش از سودمندی موثر بوده است. و هنجارهای اجتماعی نیز درمورد زنان مهمتر است.

 

-

 

 

 

تئوری رفتاربرنامه ریزی شده

 

متغییر تجربه در مدل اولیه مورد بررسی قرار نگرفته است لیکن تحقیقات بیانگر این مطلب است که متغییر تجربه برماهیت رابطه بین هنجارهای ذهنی و قصد رفتاری تأثیر گذاشته و هرچه سطح تجربه بیشتر باشد تأثیر متغییر هنجارهای ذهنی کمتر می شود.

 

در اصل مدل موجود نمی باشد. لیکن طبق تحقیقات هرچه میزان داوطلبی کمتر باشد تأثیر متغییر هنجارهای ذهنی بیشتر می شود

 

محققین اثبات نمودند که متغییر نگرش در مردان بیش از زنان مشخص است در مراحل اولیه تجربه کردن سیستم دو شاخص هنجارهای ذهنی و کنترل رفتاری درک شده در زنان بیش از مردان بوده است.

 

محققین دریافته اند که نگرش در کارکنان جوانتر تأثیر مشخص تری داشته و کنترل رفتاری درک شده برای کارکنان مسن تر تأثیر مشخص تری دارد. هنجارهای ذهنی در خانم های مسن تر تأثیر مشخص تری دارد.

 

 

 

ترکیب مدل پذیرش فناوری و تئوری رفتار برنامه ریزه شده

 

عامل تجربه در طراحی مدل تأثیرگذار بوده و رابطه سودمندی نگرش را بر کنترل رفتاری درک شده متأثر می سازد.همچنین با افزایش تجربه تأثیر هنجارهای ذهنی کاهش می یابد.

 

-

 

-

 

-

 

 

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 09:50:00 ق.ظ ]




 

در عمق ۳۰-۶۰ نیز، بعد از کاربرد کود در هر دو مرحله، غلظت نیترات خاک، افزایش یافته که میزان افزایش برای تیمار I1 بیشتر از سایر تیمار ها بوده است. شکل مربوط به این عمق، هماهنگی خوبی بین روند شبیه سازی با مقادیر اندازه گیری شده نشان می دهد. مقدار AE برای مدل مثبت است و شاخص R2بیانگر دقت خوب مدل در پیش بینی غلظت نیترات خاک در این عمق، همانند دو تیمار N1 و N2 است.RMSE بیانگر پراکندگی بیشتر بین مقادیر شبیه سازی شده و واقعی در ارتباط با مدلNLEAP می باشد.
پایان نامه - مقاله - پروژه
در عمق ۶۰-۹۰ سانی متر، تغییرات غلظت نیترات شبیه سازی شده، دامنه نوسانات مشابهی نسبت به لایه بالا دارد. بعد از کود دهی دوم، غلظت نیترات در هر سه تیمار آبیاری کاهش یافته و تیمار I3 کمترین غلظت نیترات را در خاک داراست. منفی بودن AE، برای مدل حاکی از این است که غلظت نیترات خاک، کمتر از مقدار واقعی تخمین زده شده است. میزان RMSE به دست آمده برای مدل نشان دهنده پراکندگی بین داده های شبیه سازی شده و واقعی، و کاهش دقت مدل در پیش بینی غلظت نیترات خاک است.
در عمق ۹۰-۱۲۰ سانتی متر، روند تغییرات غلظت نیترات خاک پیش بینی شده و اندازه گیری شده، دامنه نوسانات محدودتری نسبت به لایه های بالایی دارد. غلظت نیترات در هر سه تیمار آبیاری دقیق تر پیش بینی شده است و مقدار مثبت AE حاکی از بیشتر برآورد شدن غلظت نیترات توسط مدل بوده و مقادیر RMSE و R2نشان می دهد که مدل در این لایه مقدار غلظت نیترات را به خوبی برآورد کرده است.
بطور کلی با توجه به نمودارهای مربوط به غلظت نیترات خاک، در بازه های ۳۰-۶۰ ، ۶۰-۹۰ و ۹۰-۱۲۰ سانتی متری، در هرسه تیمار N1، N2 و N3 روند تغییرات غلظت نیترات در طول دوره شبیه سازی، در اعماق نزدیک تر به سطح زمین، دارای نوسانات بیشتر و تغییرات کاهشی بیشتری نسبت به اعماق پایین تر می باشد. همچنین مشاهده می شود که غلظت نیترات در عمق ۹۰-۱۲۰ سانتی متر، در انتهای دوره شبیه سازی بیشتر می شود. که حاکی از شستشوی نیترات از لایه های بالایی و انتقال آن به لایه های زیرین خاک است. طبق گزارش بهمنی و همکاران (۱۳۸۸)، جذب یون های آمونیوم (NH4-N) توسط ذرات رس با بار منفی، مانع از آبشویی آنها می گردد، بنابراین آمونیوم بر اثر پدیه نیتریفیکاسیون در لایه های فوقانی به نیترات تبدیل گردید و نیترات به وجود آمده در نهایت به سمت لایه های پایین حرکت کرده و در لایه های زیرین تجمع یافت. در هر سه تیمار ازت و در همه اعماق، به ازای کاهش سطح آب کاربردی، نیترات بیشتری در خاک تجمع یافته است و تیمار آبیاری I1 بیشترین غلظت نیترات را در هر زمان نسبت به دو تیمار آبیاری دیگر به خود اختصاص داده است و این مطلب بیانگر این است که در اثر اعمال تنش آبی و کاهش عمق آب آبیاری، میزان شستشوی نیترات از هر یک از لایه های خاک مورد بررسی کمتر است.
در هر سه تیمار ازت مشاهده می شود که مدل NLEAP در اکثر مواقع غلظت نیترات خاک را در اعماق مختلف، کمتر از مقدار واقعی پیش بینی کرده است که ممکن است ناشی از کمتر در نظر گرفتن ضریب حداکثر نرخ نیتریفیکاسیون یا بیشتر در نظر گرفتن حداکثر نرخ دنیتریفیکاسیون طی واسنجی مدل باشد.
در کلیه شکلها مشاهده میگردد که با توجه به میزان سطوح مختلف نیتروژن ورودی به مزرعه، میزان نیتروژن باقیمانده در خاک از یک روند مشخصی برخوردار است و با کاهش میزان آب آبیاری، میزان نیترات موجود در خاک افزایش می یابد که در نتیجه کاهش میزان شستشو این امر رخ داده است.
میزان نیترات با توجه به میزان آب آبیاری و سطح کود ازته به کار رفته متغیر بود و با کاهش میزان آب کاربردی و افزایش مقدار کود به کار رفته نیترات بیشتری در نیمرخ خاک مشاهده شد و به مرور زمان نیترات به لایه های پایینی خاک انتقال یافت و غلظت آن در سطوح مختلف خاک تغییر یافته است که آبشویی، جذب توسط گیاه و تبدیل نیترات به گاز نیتروژن در اثر پدیده دنیتریفیکاسیون از عوامل این کاهش به شمار میرود.
شبیه سازی مدل NLEAPدر مورد داده های برآورد شده از همین روند منطقی پیروی میکند.

۳-۳- تلفات شستشو

ادیسکات و همکاران (۱۹۹۱)، با توجه به دقت مدل های شستشوی نیترات به بیان این مطلب پرداخت که اگر مدلی، با دقت تغییرات در میزان نیترات موجود در خاک را شبیه سازی کند، این باور درست است که تخمین میزان غلظت نیترات خروجی از خاک نیزبا موفقیت صورت خواهد گرفت.
مدل NLEAP در این تحقیق با بهره گرفتن از داده های نیترات موجود در خاک، واسنجی گردید. با توجه به اینکه مدل واسنجی شده، میزان نیترات خاک را با دقت قابل قبولی پیش بینی کرده است، بنابراین از مقادیر برآورد شده تلفات شستشوی نیترات توسط این مدل، در ماه های رشد پس از کود دهی، یعنی از خرداد تا شهریور ماه، جهت مقایسه آبشویی نیترات در تیمارهای مختلف استفاده شد و نتایج آن در شکل های زیر نشان داده شده است.

شکل۳- ۱۰)میزان شستشوی نیترات شبیه سازی شده توسط مدل NLEAP در ماه های رشد در تیمار I1
( I1 =تیمار۷۰ درصد آبیاری و =N1 تیمار ۱۵۰ کیلوگرم کود اوره =N2 تیمار ۲۵۰ کیلوگرم کود اوره ، =N3 تیمار ۳۵۰ کیلوگرم کود اوره)

شکل۳- ۱۱(میزان شستشوی نیترات شبیه سازی شده توسط مدل NLEAP در ماه های رشد در تیمار I2
(=I2 85درصد آبیاری کامل و N1 =150 کیلوگرم کود اوره، =N2 250 کیلوگرم کود اوره ، = N3 350 کیلوگرم کود اوره)

شکل۳- ۱۲)میزان شستشوی نیترات شبیه سازی شده توسط مدل NLEAP در ماه های رشد در تیمار I3
( I3 =آبیاری کامل و =N1 150 کیلوگرم کود اوره، N2 =250 کیلوگرم کود اوره ، =N3 350 کیلوگرم کود اوره)
همان طور که در شکلها مشاهده میشود، در همه تیمارها میزان شستشوی نیترات تا مردادماه روند صعودی داشته و بیشترین آبشویی نیترات در این ماه اتفاق افتاده است و سپس در شهریور ماه کاهش یافته است. مقایسه تیمارهای مختلف بیانگر این است که به ازای کاهش میزان سطح آب کاربردی، میزان آبشویی نیترات از زیر منطقه ریشه به طور قابل توجهی کاهش یافته و به ازای افزایش سطح کوددهی نیز میزان شستشو افزایش یافته است.
در شکل ها به تفکیک برای هر تیمار آبیاری یعنی؛ تیمار کامل(I3) و ۸۵ درصد تیمار کامل (I2) و ۷۰ درصد تیمار کامل (I1) مقادیر مختلف کاربرد کود اوره یعنی؛ ۱۵۰ کیلوگرم در هکتار (N1) و ۲۵۰ کیلوگرم در هکتار (N2) و ۳۵۰ کیلوگرم در هکتار (N3) ترسیم شده است. محور X ها نشان دهنده ماه های مختلف یعنی خرداد، تیر، مرداد، و شهریور می باشد و محور Y ها مقادیر شستشوی نیترات را از زیر منطقه ریشه ها برحسب کیلو گرم بر هکتار نشان می دهد.
در تیمار I1 در هر ماه مقادیر آبشویی برای کاربرد کود از N1 تا N3 به صورت صعودی افزایش می یابد و بیشترین میزان آبشویی مربوط به سناریوی I1N3 در ماه مرداد است و کمترین مقدار نیز به سناریوی I1N1 تعلق دارد.
در تیمار I2 در هر ماه مقادیر آبشویی برای کاربرد کود از N1 تا N3 به صورت صعودی افزایش می یابد و بیشترین میزان آبشویی مربوط به سناریوی I2N3 در مرداد ماه است و کمترین مقدار آبشویی مربوط به سناریوی I2N1 می باشد.
در تیمار I3 مانند دو تیمار I1 و I2 بازهم مقادیر آبشویی در هر ماه از N1 تا N3 به صورت صعودی افزایش یافته است و در مرداد ماه سناریوی I3N3 بیشترین مقدار را دارد و کمترین نیز مربوط به سناریوی I3N1 می باشد.
از مقایسه سه تیمار I1 و I2 و I3 استنباط می شود که در هر ماه مقادیر آبشویی برای کاربرد کود از N1 تا N3 افزایشی است و بیشترین مقدار شستشو در سناریوی I3N3 و کمترین آن در I1N1 پیش بینی شده است.

۳-۴- تلفات دینیتریفیکاسیون

یکی دیگر از تلفات نیتروژن، خروج آن به صورت گاز از زمین های کشاورزی است که در اثر عمل دنیتریفیکاسیون (نیترات زدایی) و تبدیل نیترات به نیتریت و در نهایت به گاز نیتروژن اتفاق می افتد. عوامل مختلفی مانند مقدار آب خاک، مقدار آب آبیاری، دما، ظرفیت تبادل کاتیونی، بافت خاک و مقدار نیتروژن معدنی بر میزان تلفات نیتروژن ناشی از دنیتریفیکاسیون مؤثرند (فوچ[۳۱] و ورستریت[۳۲] ۱۹۷۷، میرنیا و همکاران ۲۰۰۰). با این حال پتانسیل نیترات زدایی وقتی خاک مرطوب نگه داشته شود افزایش می یابد (جلینی و عباسی ۱۳۸۷).
در شکلهای زیر میزان تلفات گازی شبیه سازی شده توسط مدل NLEAP در تیمارهای مختلف طی دوره شبیه سازی نشان داده شده است.

شکل۳- ۱۳)میزان تلفات گازی شبیه سازی شده نیتروژن ناشی از دنیتریفیکاسیون توسط مدل NLEAPدر تیمار I1
( I1 =70 درصد آبیاری کامل و =N1 150 کیلوگرم کود اوره در هکتار، N2 =250 کیلوگرم کود اوره در هکتار، =N3 350 کیلوگرم کود اوره)

شکل ۳- ۱۴)میزان تلفات گازی شبیه سازی شده نیتروژن ناشی از دنیتریفیکاسیون توسط مدل NLEAPدر تیمار I2
( I2 =85 درصد آبیاری کامل و =N1 150 کیلوگرم کود اوره در هکتار، N2 =250 کیلوگرم کود اوره در هکتار، =N3 350 کیلوگرم کود اوره)

شکل ۳- ۱۵)میزان تلفات گازی شبیه سازی شده نیتروژن ناشی از دنیتریفیکاسیون توسط مدل NLEAPدر تیمار I3
( I3 = آبیاری کامل و =N1 150 کیلوگرم کود اوره در هکتار، N2 =250 کیلوگرم کود اوره در هکتار، =N3 350 کیلوگرم کود اوره)
همانطور که شکل ها نشان می دهند، میزان تلفات گازی نیتروژن در اثر دنیتریفیکاسیون، با گذشت زمان افزایش یافته و بیشترین مقدار آن در مرداد ماه رخ داده است و سپس در شهریور ماه به دلیل آبشوینیترات و جذب آن توسط گیاه در طی زمان، کاهش یافته است.
شکل (۳-۱۳) نشان می دهد که در تیمار I1 برای هر ماه به ازای کاربرد مقادیر N1 تا N3 مقادیر دنیتریفیکاسیون که بر حسب کیلوگرم بر هکتار می باشد افزایش یافته است.
شکل(۳-۱۴)نشانمیدهد که در تیمار I2 نیز به ازای افزایش مقدار N مقداردنیتریفیکاسیون افزوده شده است.
شکل(۳-۱۵) نشان می دهد که در تیمار I3 همانند دو تیمار قبلی مقادیر حاصل از دنیتریفیکاسیون به ازای کاربرد کود اوره بیشتر افزایش یافته است.
مقدار تیمارهای مختلف نشان می دهد که مقدار تلفات گازی با میزان آب کاربردی و سطح کود ازته به کار رفته رابطه مستقیمی دارد. در نتیجه به ازای سطح یکسان از کود ازته، تلفات گازی در تیمار آبیاری کامل به دلیل مصرف بیشتر آب و بالاتر بودن رطوبت خاک در هر زمان بیشتر است. همچنین به ازای سطح یکسان از آب کاربردی، افزایش میزان کود ازته منجر به افزایش دنیتریفیکاسیون و تلفات گازی نیترات شده است. بطوریکه کمترین مقدار تلفات گازی شبیه سازی شده در تیمار I1N1 و بیشترین آن در تیمار I3N3 مشاهده می شود.

۳-۵- جذب گیاه

در شکل های زیر مقادیر شبیه سازی شده جذب نیترات توسط گیاه نیشکر در ماه های مختلف در طول دوره شبیه سازی ، با بهره گرفتن از مدلNLEAPنشان داده شده است

شکل۳- ۱۶) میزان جذب نیترات شبیه سازی شده توسط NLEAPدر تیمارI1
( I1 =70 درصد آبیاری کامل و =N1 150 کیلوگرم کود اوره در هکتار، N2 =250 کیلوگرم کود اوره در هکتار، =N3 350 کیلوگرم کود اوره)

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 09:49:00 ق.ظ ]




 

 

Felce(1996) , Schalock(2000),P.118, World Health organizationQOL definition(1993), Hagerty et al (2001),pp.74-75, Cummins(1997)
کومینس(۱۹۹۶؛ به نقل از ماهر، ۱۹۹۶) ۲۷ تعریف از کیفیت زندگی را مرور کرد، و ۷ حیطه شامل: بهزیستی عاطفی در ۸۵%، سلامتی در ۷۰%، صمیمیت در ۷۰% ، بهزیستی روانی در ۵۹% ، بهره وری در ۵۶%، امنیت در ۲۲%، و رابطه اجتماعی را در ۳۰% از تعاریف کیفیت زندگی یافت.
ویسینگ و وان دان(به نقل از زنجانی طبسی ،۱۳۸۳)، کیفیت زندگی را یک سازه بهزیستی روانشناختی کلی معرفی کردند که بوسیله «احساس انسجام و پیوستگی»‌ در زندگی، تعادل عاطفی و رضایت کلی از زندگی، مشخص و اندازه گیری می شود. آنان تأکید کردند که بهزیستی روانی، سازه‌ای چند بعدی است و به صورتهای زیر بروز می کند:
۱- عاطفه: احساسات مثبت،
۲- شناخت:‌ زندگی قابل درک و کنترل،
۳- رفتار:‌ علاقه به کار و فعالیت،
۴- خودپنداره: توانایی اثبات خویشتن،
۵- روابط بین فردی: تعامل اجتماعی بروز می کند.
ریف[۶۵](۱۹۸۹) کیفیت زندگی را شامل شش مؤلفه پذیرش خود، هدف داشتن در زندگی، رشد شخصی، تسلط بر محیط، خود مختاری، و روابط مثبت با دیگران می داند(ریف و سینگر،۱۹۹۸).
تسلط بر محیط
خود مختاری
روابط مثبت با دیگران
کیفیت زندگی
هدف داشتن در زندگی
رشد شخصی
پذیرش خود
(منبع : ریف و سینگر،۱۹۹۸)
شکل(۲-۱): مؤلفه های کیفیت زندگی
۱- پذیرش خود: به معنای احترام به نفس بر اساس آگاهی از نقاط قوت و ضعف خود است.
۲- هدف داشتن در زندگی: روشن ترین نظریه در مورد هدف داشتن در زندگی از فرانکل است. فرانکل(۱۹۹۲) سالهای سختی را در اردوگاه نازیها گذراند. او در طول این سالها به دلیل داشتن هدف زنده ماند. با بهره گرفتن از هدف در زندگی، افراد می توانند در مقابل سختیها و رنجها پایداری و مقاومت کنند.
۳- رشد شخصی: بصورت شکوفا ساختن کلیه نیروها و استعدادهای خود و بدست آوردن توانایی های جدید که مستلزم روبروشدن با شرایط سخت و مشکلات است حاصل می شود.
۴- تسلط بر محیط: یکی دیگر از مؤلفه های کیفیت زندگی تحت کنترل داشتن جهان پیرامون است. یعنی فرد باید بتواند تا حد زیادی بر زندگی و محیط اطراف خود تسلط داشته باشد. این کار در گرو آن است که فرد محیط را مطابق خصوصیات و نیازهای فردی خود شکل دهد و بتواند آن را به همان شکل نگه دارد. کنترل در زندگی، چالشی است که انسان تا آخر عمر با آن روبروست. این جنبه از کیفیت زندگی بر این نکته تأکید دارد که، برای ایجاد و حفظ محیط کار و خانوادگی مطلوب هر شخصی، همواره به نیروی خلاقهای احتیاج است.
دانلود پایان نامه - مقاله - پروژه
۵- خود مختاری: به این معنا که فرد بتواند بر اساس معیارها و عقاید خویش عمل و زندگی کند، حتی اگر بر خلاف عقاید و رسوم پذیرفته شده در جامعه باشد.
۶- روابط مثبت با دیگران: عبارت است از توانایی برقراری روابط نزدیک و صمیمی با دیگران و اشتیاق برای برقراری چنین رابطه ای و نیز عشق ورزیدن به دیگران. این جنبه اجتماعی- ارتباطی، در برگیرندهی بالا و پایین شدنهای روابط و تعاملات اجتماعی و بین فردی است. به این معنا که روابط می تواند از یک رابطه شدیداً عاشقانه و صمیمی تا روابطی پر از مشکل و ناراحتی در نوسان باشد.
ملاک های فوق با کنش وری مثبت از قبیل رضایت از زندگی رابطه مثبت و با کنش وری هایی از قبیل افسردگی رابطه منفی نشان می دهد(ریف و سینگر،۱۹۹۸). علاوه بر این، معیارهای موردنظر با بهزیستی زیست شناختی نیز رابطه نشان می دهند(ریف و سینگر،۲۰۰۲: ۱۵۴).
مؤلفه های کیفیت زندگی بر اساس ارزش های فردی و اجتماعی و ملی تعریف می شوند. شکی نیست که واقعیت ها و شرایط عینی جامعه و وضعیت مادی زندگی فرد نیز در آن نقش تعیین کننده دارند(خوارزمی،۱۳۸۶: ۹۸).
۲-۱-۱-۴- دیدگاه های نظری مربوط به کیفیت زندگی
تئوری‌های کیفیت زندگی هرکدام تلاش می‌کنند فرآیندهای شناختی، احساسی و نمادین که از طریق آنها افراد، کیفیت زندگی خود را ارزیابی، تعیین و تجربه می کنند را توصیف نمایند. اما هریک از این تئوری‌ها توجه به عوامل موثر بر کیفیت زندگی با یکدیگر تفاوت دارند. برای مثال، نظریه‌های روانشناختی بر برآوردن نیازهای اولیه انسان تأکید می‌کنند، در حالی که نظریات اقتصادی اختصاص منابع مالی محدود را بر اساس اصول عقلانی در تعیین کیفیت زندگی حائز اهمیت می‌دانند و نظرات جامعه شناسی بر اهمیت روابط در کیفیت زندگی پای می فشارند(ربانی خوراسگانی، ۱۳۸۵: ۴۶) با این وجود دیوید اسمیت معتقد است که همان میزانی که انسانها نیازهای مشترک دارند، نوعی اتفاق نظر نیز در مورد معیارهای کیفیت زندگی بوجود می آید.(فیشلر، ۱۳۸۱: ۲۲).
در اینجا برای بر شمردن رویکردهای نظری مربوط به کیفیت زندگی به نظریاتی اشاره می کنیم که از دیدگاه‌های مختلف به موضوع مورد مطالعه اشاره کرده‌اند و در نهایت سعی در تدوین چارچوب نظری تحقیق خواهیم نمود.
- نظریه نیازها
نیازهای انسانی و تعریف و تحدید بار معنایی آن یکی از دغدغه های اندیشه ورزان در طول تاریخ بوده است و در این باره می توان به هزاران سال اندیشه مکتوب بشری بازگشت. اما طرح آرای متأخر می‌تواند ما را از معلول گویی باز دارد. فن هرمان[۶۶] در سال ۱۸۳۲ نیاز را «احساس یک کمبود، همراه با کوشش در جهت بر طرف کردن آن» تعریف می کند(رفیع پور،۱۳۶۵: ۱۴).
از هر منظر که بنگریم، رضایت با نیاز ارتباط ارگانیکی دارد. تا نیازی نباشد، یا مطرح نشود و با وجود و طرح خود به دنبال برآوردن آن حرکتی، تلاشی و کوششی انجام نپذیرد، مقوله رضایت نمی‌تواند مطرح باشد (محسنی، ۱۳۷۹: ۱۱)
بنابر این رضایتمندی از زندگی بیانگر میزان برآورده شدن و ارضای تمایلات و نیازهای اساسی انسانها است و از این طریق مفهوم رضامندی با مفهوم نیاز مرتبط می شود. به همین جهت می توان گفت: رضامندی از زندگی یکی از واکنشهای اساسی انسان در برابر امکانات زندگی است که انگیزش‌ها، نیازها، انتظارات و آرمانهای او ناشی می شود. از این رو، رضامندی نسبی بوده و در افراد مختلف متفاوت است(سلیمانی،۱۳۷۳: ۳۸)
نیاز را می‌توان احساس فقدان یا حرمانی دانست که به یک موجود زنده (مخصوصاً انسان دارای آگاهی) به جهت آن که در جریان تحقق اهدافش خود را فاقد چیزی می بیند، دست می‌دهد. این احساس می‌تواند موجب تمایل به هر آنچه می‌شود که امکان ارضای نیاز را فراهم می سازد و یا حالت موجودی است که از خارج و در برابر آنچه در جریان تحقق اهدافش کم دارد، به او نگریسته می شود، در این معنی ممکن است فردی دارای نیازهایی باشد بدون آنکه از آن خبر یا آگاهی داشته باشد(بیرو، ۱۳۶۶: ۲۴۲).
اما برای نیاز نمی توان حدی قائل شد، چرا که انسان دارای تمنیات بی پایان و توانایی های بالقوه بسیار متنوعی است، توانایی هایی که در بستر زندگی اجتماعی شکل گرفته و بالفعل می شوند. از این رو، نیازها بر حسب شرایط زمانی و مکانی، مراحل رشد و توسعه جامعه وضعیت فنی و تکنولوژیک میزان تحول در سطوح شهرنشینی و عوامل بسیار دیگر، تنوع می پذیرد. به لحاظ طبیعی، انسان از هنگام تولد برای بقا و رفع نیازهای خود محتاج دیگران است. این احتیاج تنها شامل رفع نیازهایی از قبیل خوراک و پوشاک و مسکن نمی شود. بلکه از یک سو نیازهای دیگری نیز وجود داردکه فرد ناگزیر از روابط اجتماعی است و بدون آن قادر به زندگی ورفع نیازهای خود نخواهد بود و از سوی دیگر، روابط اجتماعی، خود نیازهای دیگری را برای فرد و جامعه شکل می دهد. بدین معنی که در جریان تعاملات اجتماعی و در پی مقایسه‌های اجتماعی، خواسته‌های جدیدی در انسان پدید می‌آید. از این رو، طبیعی است که با گسترش روابط و تعاملات اجتماعی و به عبارتی با پیچیده شدن جوامع بشری و افزایش سطح روابط، زندگی اجتماعی در مقایسه با گذشته ابعاد بیشتری بگیرد. (رفیع پور، ۱۳۶۵: ۱۶)
از این رو در سنجش کیفیت زندگی ضروری است ابعاد گوناگونی را مورد توجه قرار داد، ابعادی که هریک متأثر از بخشی از نیازهای اساسی انسان دارد، توجه به نظریه‌های نیاز ضروری می کند. در این زمینه، نظریه نیاز آبراهام مازلو[۶۷] مبنای بسیاری از مباحث قرار گرفته است.
آبراهام مازلو
دسته بندی او از نیازهای اساسی انسان برای تعیین نیازهای اصلی در قلمروهای مختلف زندگی مکرر به کار گرفته شده است. مازلو بر آن بود که در تمامی انسانها گرایش برای تحقق خود هست… انگیزه آدمی، نیازهایی مشترک و نظری است که در سلسله مراتبی از نیرومندترین تا ضعیف ترین نیاز قرار می گیرد.(محسنی و صالحی، ۱۳۸۱: ۱۴)
بر همین اساس او معتقد بود که نیاز، پیش‌نیاز، نیاز دیگری است و برای پاسخگویی به نیازهای بالاتر باید نیازهای پایین برآورده شود تا فرد در نهایت به تحقق خویشتن و خود شکوفایی نایل شود. این نیازها در پنج گروه دسته بندی می شوند:
۱- نیازهای فیزیولوژیک ۲- نیازبه ایمنی ۳- نیازهای اجتماعی
۴- نیاز به احترام یا صیانت ذات ۵- نیاز به خود شکوفایی (مازلو،۱۳۶۷: ۷۳)
نیازهای فیزیولوژیک: نیازهایی هستند که برای ارگانیسم ضروری قلمداد می شوند. مازلو معتقد است این نیازها هنگامی اهمیت خود را در پویایی جاری فرد از دست می دهند که ارضا شوند. تنها نیازهای ارضا نشده بر ارگانیزم مسلط می شوند تا آن را سازمان بندی می کنند.(مازلو، ۱۳۶۷: ۷۴)
نیاز به ایمنی: اگر نیازهای قبل در حد مقبول و نسبتاً خوبی ارضا نشوند، مجموعه نیازهای جدیدی شکل می گیرند که مازلو با عنوان ایمنی از آنها یاد کرده است. وی این مجموعه را شامل: «امنیت، ثبات، وابستگی، حمایت، رهایی از ترس، رهایی از نگرانی و آشفتگی، نیاز به سازمان، نظم، قانون، محدودیت و داشتن حامی مقتدر» می داند(همان: ۷۵).
او بر آن بود که ترس از بی قانونی، بی نظمی، آشوب و هرج و مرج و پوچ گرایی، نیازهای متعالی را واپس می زند و توجه به نیازهای ایمنی را غلبه می بخشد(همان:۷۹)
نیازهای اجتماعی: با برآورده شدن نیازهای فیزیولوژیک و ایمنی در سطح نسبتاً خوب، نیازهای عشق و محبت و تعلق غلبه می‌یابد. در این وضعیت، شخص برخلاف گذشته به شدت غیاب دوستان، معشوق، همسر و یا فرزندان را احساس خواهد کرد. او تشنه روابط عاطفی با مردم به طور کلی، یعنی داشتن جایگاهی در گروه یا خانواده‌اش خواهد بود. (همان: ۸۰)
بر همین اساس او به اهمیت قلمرو زیست، قوم و قبیله و خویشاوندان، همقطاران، طبقه، گروه همکاران و آشنایان در شکل دادن و پاسخ به این نیازها و ایجاد تعلقات اجتماعی در فرد، تأکید می‌کند و حتی شکل گرفتن گروه های غیررسمی و انجمن های عمومی را ناشی از نیاز به چیرگی بر احساسات ناشی از خود بیگانگی، غربت و بی همدمی، کم رنگ شدن روابط سنتی، پراکندگی خانواده‌ها، شکاف بین نسلها، رشد شهر نشینی و محو صمیمیت روستایی و در نتیجه نیاز به تعلق به گروه های دارای روابط نخستین و عاطفی عمیق دانسته است.
نیاز به احترام یا صیانت ذات: فرد در یک ارزشیابی از خود در دو مجموعه فرعی طبقه بندی می‌شود: الف) تمایل به قدرت، موفقیت، کتابت، سیادت، شایستگی، اعتماد در رویارویی با جهان و استقلال و آزادی ب) تمایل به اعتبار و حیثیت، مقام، شهرت و افتخار، برتری به معروفیت، توجه به اهمیت اعتماد به نفس، ارزش، قدرت، لیاقت، کفایت و مفید و موثر بودن در جهان منتهی خواهد شد. اما بی اعتنایی به این نیازها موجب احساساتی از قبیل حقارت، ضعف و درماندگی می شود(همان).
نیاز به خود شکوفایی: با برآورده شدن نیازهای پیش گفته، به زودی بی قراری و نارضایتی دیگری به وجود خواهد آمد و این نارضایتی، نیازی را شکل می دهد که گرایش به شکوفا شدن آن چیزی دارد که بالقوه در فرد وجود دارد. مازلو این گرایش را تمایل «نسبت به تکوین تدریجی آنچه که ویژگی فردی شخص ایجاب می کند، و شدت هر آنچه که شدت شایستگی شدنش را دارد» تعبیر می‌کند (همان: ۸۳) که ظهور آن معمولاً به ارضای نیازهای قبلی (فیزیولوژیکی، ایمنی، عاطفی و نیاز به احترام) بستگی دارد.
همانطور که ملاحظه می شود، مازلو بین نیازهای جسمانی و روانی تمایز قائل می شود، هر چند بین آنها ارتباط می یابد. بر این نظریه، نقدهای بسیاری وارد شد. مهمترین نقد آن بود که لزوماً رفع نیازهای فردی همیشه از چنین نظم معقولی تبعیت نمی کند. در یک خانواده فقیر ممکن است هنگام مصرف یک مال باد آورده تهیه یک خوراک اشرافی یا تلویزیون بزرگ را بر رفع نیازهای اساسی خود ترجیح دهد. ممکن است اولویت های شخصی افراد تابع برخی ضروریات که آشکارترین آنها بقا است باشد، ولی حتی در چنین حالتی این امکان وجود دارد که زندگی را فدای اهداف متعالی کنند. آلن بیرو نیز هر چند بر آن است که معمولاً بین نیازهای جسمانی و زیستی از یک طرف و نیازهای روانی و روانشناختی از طرف دیگر، تمایز قائل می شوند. لیک باید نیازهای ناشی از زندگی در جامعه و نیازهایی را که نظم معقول نیازها بر اساس آن چه مازلو بیان کرده است پیش نرود. بر این مبنا او علاوه بر نیاز به آموزش و پرورش، نیاز به پدیده‌های نو و نوآوری، نیاز به فرارفتن از چارچوب نیازهای مادی، نیاز به محیطی اجتماعی- فرهنگی و نیاز به احراز مسئولیت نیز اشاره می‌کند که ترتیب و ترتبی بر آن حاکم نیست (بیرو، ۱۳۶۶: ۲۴۳).
با توجه به تئوری سلسله مراتب نیازهای مازلو که در مباحث مربوط به کیفیت زندگی اهمیت می‌یابد. سلسله مراتب نیازهای مازلو را می‌توان به صورت یک هرم در نظر گرفت که در آن نیازهای فیزیولوژیکی همچون نیاز به آب، غذا، خواب، میل جنسی و، دفع و… در قاعده هرم قرار دارند و نیاز به خودشکوفایی در رأس این هرم می‌باشد. بین نیازهای فیزیولوژیکی موجود در قاعده هرم و نیاز به خود شکوفایی که در رأس قرار دارد، نیازهای دیگری- به ترتیب صعودی- نیز وجود دارد که عبارتند از نیازهای مربوط به تعلق و عشق، نیازهای مربوط به احترام و عزت نفس، نیازهای شناختی و نیازهای ذوقی و زیبا شناختی. به عقیده مازلو، نیازهایی که در قاعده هرم قرار دارند باید قبل از نیازهایی که در قسمت فوقانی هرم می باشند، ارضا شوند بنابر این نیازهای دیگر یعنی نیاز به تعلق و عشق، نیاز به عزت نفس و…. نیازهای شناختی و نیازهای ذوقی را مورد نظر قرار داد، که در این صورت بحث در مورد نیاز به خود شکوفایی معنی و مفهومی نخواهد داشت.(اقلیما، ۱۳۸۲: ۵۰)
سرجی: سرجی[۶۸] دیدگاه توسعه یافته‌ای از نظریه مازلو در ارتباط با کیفیت زندگی ارائه داده است. او می‌گوید در جوامع توسعه یافته، افراد در این جوامع در مراتب بالاتر از نیازها اقناع می‌شوند. ولی برعکس در جوامع کمتر توسعه یافته افراد در مراتب پایین تر نیازها اقناع می‌شوند. کیفیت زندگی نیز با توجه به اینکه افراد یک جامعه مشخص، در کدام یک از سطوح مختلف این نیازها سلسله مراتب ارضاع و اقناع می‌شوند تعریف می‌شود. بنابر این هرچه افراد یک جامعه از برآورده شدن نیازهایشان رضایت بیشتری داشته باشند. کیفیت زندگی جامعه نیز بالاتر است، حال ممکن است به این نیازها در جوامع دیگر نیز پاسخ داده شود ولی افراد آن جامعه در سطوح بالاتری اقناع شوند، که در نتیجه احساس رضایت و کیفیت زندگی کمتری خواهند داشت. سرجی همچنین بیان می‌دارد که نهادها برای رفع نیازهای انسان و بالا بردن کیفیت زندگی جامعه طراحی شده اند(سرجی، ۱۹۸۶: ۳۱ به نقل از فرخ‌وندی،۱۳۸۸: ۴۶)
اینگلهارت: بر اساس نظر اینگلهارت[۶۹] آرزوهای شخص به طور طبیعی با وضعیت او تطابق می‌یابند و بدینوسیله سطح رضایت فرد از زندگی و احساس خوشبختی افزایش می یابد. به نظر وی رضایت ذهنی فرد از هر جنبه خاص از زندگی بازتاب شکاف بین سطح آرزوی او و وضعیت عینی وی است. از نظر او چیزی با ارزش است که کمیاب باشد و فرد احساس نارضایتی به دنبال آن می رود. و زمانی که به خواسته‌ای ارزشمند می‌رسند، احساس خوشبختی و رضایت می‌کنند. لیکن این احساس سعادت ذهنی ذاتاً زودگذر است. درکوتاه مدت ممکن است آنچه شما بدست آورده اید موجب سرخوشی شود، اما در بلند مدت این طور نیست زیرا اگر این گونه بود فعالیتهای هدفمند متوقف می‌شد. پس از مدتی، مردم آنچه را دارند بدیهی پنداشته، زیاده خواهی می کنند و یا اینکه وقتی به نقطه اشباع می‌رسند، بدنبال سایر خواسته ها می روند. درصورتی که خواسته های معینی مدتهای مدیدی ارضاء شده باشند، مردم بهای کمی به آنها داده، متوجه خواسته های دیگری می شوند. احساس خوشبختی در دراز مدت تداوم ندارد زیرا احساس سعادت بازتاب توازن میان آرزوهای شخص و وضعیت او می‌باشد. با پیشرفت و ترقی بلند مدت، آرزوهای شخص افزایش یافته و با آن موقعیت تطابق می‌یابند (اینگلهارت،۱۳۷۳: ۲۴۲).
فراگرد تطابق پیچیده است، زیرا توازن بین نیازها با آرزوها از یک سو و انجام آنها از سوی دیگر پیوسته برهم خورده و مجدداً تطابق می یابند. ارضاء یک نیاز خاص موجب خوشنودی فراوان می شود. اما شخص پس از مدتی آرزوی چیزهای بیشتر یا متفاوتی را می‌کند. اینگلهارت این نوع فراگرد تطابق را برای عمل و حیات انسان ضروری می‌داند (اینگلهارت،۱۳۷۳: ۲۴۵). زیرا در غیر این صورت ارضاء مجموعه ای از خواسته ها، به بی حرکتی از سر بی نیازی منتهی می شود. اینگلهارت برای تأیید مدل آرزو – تطابق به شواهد تجربی محکمی دستیافته است. از لحاظ مقطعی در یک کشور تفاوت اندکی بین گروه های اجتماعی ثابت در سطوح متفاوت ذهنی وجود دارد. با این وجود، در کوتاه مدت تغییرات اجتماعی- اقتصادی مثبت موجب افزایش چشمگیر در خوشبختی و رضایت از زندگی می‌شود. اما سطح آرزوهای شخص با اوضاعی که برای مدت نسبتاً بلندی دوام می‌آورند تطابق می‌یابد، پس از چند سال شخص برای آنکه به سطحی بالاتر از میانگین در احساس سعادت برسد باید مقادیر بیشتری از یک چیز معین را بدست آورد. علاوه بر این در صورتی که سطوح بالای امنیت اقتصادی و جانی برای مدتی طولانی دوام آورندبه میانگین نمی رسند، بلکه همچنین ممکن است خواسته‌هایی مورد توجه قرار گیرند که از لحاظ کیفیت متفاوت هستند. و سرانجام اینکه تفاوتهای بزرگی بین سطوح سعادت ذهنی در میان جوامع مختلف گزینش شده است. سبب این تفاوت‌های بزرگ ممکن است تا حدی تفاوتهای بلند مدت در سطوح اقتصادی باشد. به نظر می رسد سطح احساس سعادت در یک جامعه پاسخی به تغییرات جدید در محیط اقتصادی آن جامعه باشد، اما این مطلب نیز تنها بخشی از تفاوتهای مورد مشاهده را تبیین می کند. همچنین یک عنصر فرهنگی مهم و پایدار در مورد سطح سعادت ذهنی در یک کشور معین وجود داشته باشد.(اینگلهارت،۱۳۷۳: ۲۸۰).
به طور کلی در نظریه آرزو تطابق می توان سه نکته را بیان نمود:

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 09:49:00 ق.ظ ]




گابریل مارسل، فیلسوف معاصر فرانسوی عقیده داره ازخود غریبگی فکری ریشه‌ی مشترک آدم معاصره آدمی موجودیه­گرفتار غم و غربت، همیشه درآرزوی­ رضایت ­خاطری –است­که ­از چنگش ­می­گریزد همیشه دل نگران وضع و حال خویشه.
مارسل­ بر این ­باوره که در جهان معاصر کم کم پاکی هستی آدم رو به فراموشی نهاده و معنی کارکرد جانشین اون شده. این رویکردکارکردگرایانه، در رابطه اون با جهان هم تأثیرگذاشته و موجب حذف وجود رازآمیز جهان­که مارسل بر اون تأکید داره، شده­است. احساس حیرت از بین رفته وتصمیمات­ دور­ جهان، همراه ­با برخوردی سطحی، مفهومی و کارکردی­ صورت می­گیرد؛ از این رو آدم، هیچ وقت به واقع و حقیقت جهان دست نخوان یافت. زندگی در اینجور جهانی به طرف یه جور پوچی و بی هدفی­گرایش­یافته و از وسایل و وسیله هم بدون این­که هیچ غایت و مقصد تعریف شده ای در کار باشه، استفاده می شه وقتی احساس کرامت و هدف داری در زندگی آدم از بین بره، همه چیز بی اهمیت می شه. مارسل ­واسه ­توصیف­اینجور­وضعی­که ­ناشی­از از دست دادن­ معنی­ وجودی­است، از این­ جمله ­استفاده­ می­کنه: «باطل اباطیل، همه­چیز باطل­است» (کین، ۱۳۸۱: ۲۵).
«ازخود غریبگی» نگرانی ایه که امروزه در میان جامعه ایرونی هم دیده می شه. بزرگ­ترین مصبیت آدم از خود بیگانه، نداشتن قصد و اختیاره اینجور انسانی واقعا اسیر ملاحظات و فرمون­گزار قوانین نادرستیه­که، گویی رشته ای نادیدنی برگردن اون استوار می­داره و به هرسویش­که بخواد می­کشوند. از خود غریبگی آدم، با چیزی که در عرف دورویی و ریا نامیده می­شه، در وجود یه جوره با این فرق که دو رویی همیشه آگاهانه صورت می­گیرد، ولی خود غریبگی بیشترً ناآگاهانه روی می­دهد. هم اینکه در دو رویی اراده­ی فردی دخالت داره ولی آدم ازخودبیگانه بیشتر به طبیعت اجتماعی از طبع ذاتی و نهاد حقیقی خود می­گسلد. بنابر این می­توان گفت ازخودبیگانگی معلول ناروایی نظام اجتماعیه ( دینانی،۱۳۷۹: ۵۰۸-۵۰۹).
از این رو، بعضی از آدم مداران، حقیقت این عبودیت راکه آدم بنده­ی خداونده در نیافته و به دنبال اون برآمده کمه آدمی رو به فکر خود از یوغ بندگی خدا آزاد کنن و اون رو به پرستش مقام آدم بکشونن. به فکر اینا، فقط با اینجور نگرشیه که آدمی حقیقت انسانیت رو می فهمه و مریضی ازخودبیگانگی خود رو درمان می کنه؛ غافل از این­که اون کس­که آفریننده حقیقی خود رو ندیده بگیره، در واقع خود رو ندیده گرفته: «نَسو الله فانسیهم أنفسهم»(حشر/۱۹) خدا رو از یاد بردن پس خدا خودشون رو فراموش شون ساخت. بیان ملاصدرا درباره اهمیت خودشناسی به این صورته که:
خداوندتعالی فرمود«وَماخَلقت والانس اِلاّلیَعبُدُونَ»(ذاریات/۵۹) واسه آفرینش جن وانس، هدفی جز این­که عبد من اله باشن، نیس. راز نهفته در نفس آدمیان هم به خاطر این و در همین نکته س چون حقیقت نفس، یه حقیقت جوهری و نورانی عقلیه بنابر این تا به عقل بالفعل و مناسب بالفعل نرسه، واقعا وجودی نداره و در عین حال بدون که نفس نورانی و عقل آدمی، تیکه نوری از انوار نور الهی الله س. پس مادام که آدم نفس خود رو به عبودیت و پروردگار خود رو به ربوبیت نشناسه واقعا نفس، خود واقعی نداره، بلکه فراموش شده محضه مثل این­که اصلاً وجود نداره یعنی معدوم شده و به همین مطلب خدا سبحان در قرآن اشاره کرده و فرمود: «نَسو الله فانسیهم أنفسهم»(حشر/۱۹)(ملاصدرا، ۱۳۹۰: ۵۰۵).
بایدگفت آدم عاصی که تصور می­کرد می تونه تو یه دایره بدون مرکز زندگی­کنه، مرده س. آدم­ …دیگه، یعنی آدمِ خلیفه الله، هرچند در دنیای متجدد فراموش شده به زندگی خود حتی درمیون انسانایی که به خاطرپشت سرگذاشتن الگوها و طرز فکرهای اسلافشان به خود می بالند، به زندگی خود ادامه می­دهد. اون به زندگی خود ادامه میده و هیچوقت نمی میره (نصر، ۱۳۸۱: ۳۶۰).
تفسیر آدم از غربت و غریبگی خود، تابعی ازدیدگاهیه که درمورد ذات و حقیقت خود می کنه. درنگاه دینی، ازخودبیگانگی حاصل فراموش کردن خدا بود به ­نظر ملاصدرا، مشکلات وحجابای وجود دارندکه بیشتر مردم رو از درک حقیقت وکسب علم الهی و علم مکاشفات محروم می­داردکه در نتیجه ازسعادت حقیقی باز می­مانند و دچار شقاوت می­شن، این مشکلات جدا ازسه اصله؛ جهل به معرفت نفس از معظم ترین اسباب شقاوت و شکست عقباست که اکثرخلق رو فروگرفته در دنیا، چه هرکی معرفت نفس حاصل نکرده خدای رو نشناسه و هرکی خدای رو نشناسه، با دواب وانعام برابر باشه:
وآن جهله به معرفت نفس­که اون حقیقت آدمیه و بنای ایمان به آخرت و معرفت حشر و نشر ارواح و اجساد به معرفت دله و بیشتر آدمیان از اون غافلند. و این معظم ترین اسباب شقاوت و شکست عقباست که بیشتر خلق رو فرو گرفته در دنیا چه هرکی معرفت نفس حاصل نکرده خدای رو نشناسه که من عرف نفسه فقد عرف ربه و هرکی خدای رو نشناسه با دواب و انعام برابر باشه و«اُو لئکَ کَاَلأَنعامِ بَل هُم أَضَلُّ.»(اعراف/۱۷۹)اینجور کسان کور دل در روز آخر محشور گردند «صُمُّ بُکمُ عُمیُ فَهم لاَر جعُونَ»(بقره/۱۸) حق تعالی درحق ایشون گوید:«نسُواللهَ فَأنساهُم أَنفُسَهُم»(حشر/۱۹) این به معنی عکس خلاف«من عرف نفسه فقد عرف ربه»است چه هروقت فراموشی خدا دلیل فراموشی نفسه تذکر نفس موجب تذکر رب میشه و تذکر رب خود موجب تذکر ایشون نفس راست که «فَاذکُرُونِی أَذکُرکُم»(بقره/۱۵۲) ذکر رب واسه نفس عین وجود اون هستش. چون که علم حق با اشیا حضوریه (ملاصدرا،۱۳۷۶ : ۸).
بعد از بیان مشکلات ملاصدرا در مورد فضیلت خودشناسی و اهمیت شناخت نفس انسانی در کتاب اسرارالآیات به اموری چنداشاره می­کنه:
اول اون­که به واسطه اون(نفس انسانی) اشیای دیگرشناخته می­شه، و هرکی بدون جاهل و بی خبر باشه، از همه چیز بی خبراست؛ دوم اون­که، هرکی نفس خود رو شناخت عالم راشناخته، و هرکی عالم راشناخت درمقام مشاهده‌ی خدا تبارک وتعالیه. چون اوخالق آسمانا و زمینه. سوم اون­که، به وسیله‌ی شناخت روح خود، عالم روحانی و باقی موندن اون عالم رو خواهد شناخت و به وسیله شناخت جسد و پیکر خود، عالم جسدانی و تلاشی و نابودی اون رو می شناسه، پس امور فانی و نابود شونده و برتری امور باقی وشایسته رو می شناسه.چهارم اون­که هر که نفس خود رو شناخت، دشمنان خود رو که درآن مخفی ان خواهد شناخت.پنجم اون­که هرکی نفس خود رو شناخت می داندکه اون رو چیجوری اداره و رهبری­کنه و هرکی­که تونه نفس ولشکریان اونو تربیت و رهبری­کنه تواندکه عالم رو رهبری نیکوباشد، وسزاواراست که ازخلفای الهی که می فرماید:«شمارادرزمین خلیفه می گردونه.» باشه. ششم اون­که هرکی اون راشناخت، درهیچ کس بدی ونقصی نمی بینه مگرآن­که اون رادرخود موجودمی بیند. هفتم اون­که هرکی نفس خودراشناخت درواقع خدای خودرا شناخته س»(ملاصدرا،۱۳۸۰ :۲۱۲-۲۱۴).
پس با در نظر گرفتن لایه های متعددوجودی آدم که دلیل می شه شناخت ایشون با مشکل مواجه شه، اما سختی فهم وجودی اون، از اهمیت شناخت اون نکاسته، بلکه همه آموزهای ادیان و آرای حکمای الهی اهمیت شناخت آدم رو پس از خدا شناسی قرار داده و حتی با قرائتی خاص، شناخت خدا رو وابسته به شناخت نفس آدم دونسته ان.
۴-۴-۳٫ بحران علم زدگی
از دیگر چالشای روبرو آدم، «علم زدگی» است که در میان اندیشه وران ایرونی هم دیده می شه به تعبیر مطهری،گروهی به اصالت علم فکر می کنند و به پیروی از فرانسیس بیکن می­می گن: علم همه چیز بشر شده و علم رو از ایمان جدا می­کنن.(مطهری، ۱۳۸۹: ۷۹) علمی که روش زوم شده فقط به بعد مادی جهان تأکید می­کنه. سید حسین نصر در این باره می­گوید: «امروزه منظور از علم، معرفت به جهان مادیه که براساس خردورزی و تجربه باوری حاصل می­شه، اما در مقام بازشناسی علوم سنتی از علوم جدید میشه از علم مقدس و نامقدس سخن­گفت»
( نصر،۱۳۷۹: ۱۶۹).
ایشون هم اینکه می­گوید: در شروع« حقیقت» باهم هستی، معرفت و خوشبختی بود و معرفت رابطه عمیقی با اون حقیقت ازلی واساسی داشت. در راه نزولی زمان و درخشش­های چندگانه حقیقت در آیینه ­های خیلی زیاد تجلی« آفاقی» و « انفسی» معرفت از هستی و خوشبختی جدا شد. معرفت مخصوصا در میان اون بخش از نژاد انسانی که پروسه مدرنّیته سازی اون­ها رو از این رو به اون رو کرد، به کلی خارجی شد و قدسیت اون زدوده شد و خوشبختی که نتیجه اتّزیاد با «واحد» و جنبه­ای از رایحه امر قدسی بود، تقریباً دست نیافتنی شد و از دسترس خیل بزرگی­که آدمیان امروزه بر زمین می ریزن، خارج گشت. با این حال ریشه و ذات معرفت بازم از امر قدسیه و تموم لایه های وجودی و هم اشکال زیادی در مقایسه با اون چیزی جز اعراض نیستن( نصر، ۱۳۸۰: ۶).
بشر در تجربه های ظاهری خود، تا حالا نشانای ازموجوداتی هوشمندتر وخلاق­تر ازخود نیافته به نظرمی رسد در میان موجوداتی محسوس­که دراین کره‌ی خاکی زندگی می­کنن، تنها انسانه که دارای قدرت تعقل و انتخاب آگاهانه و بی­آخر کمال پذیراست بی­شک عامل تفاوت آدم ازسایرموجودات، قوه عاقله­ی اونه صفت و ویژگی عاقل بودن واسه آدم، ویژگی­های مثل اراده واختیار رو هم به ارمغان می ­آورد، رشد و تعالی دادن این ویژگی واسه آدم خواهان کمال یه نگرانی اساسی به حساب می ­آید.
در فلسفه­ی ملاصدرا آدم به عنوان موجود عاقل معرفی می شه. صفت عاقل بودن رو مثل دیگه ویژگی­های حیاتی آدم عین وجودهستند و براساس ذومراتب بودن وجود عقلانیت هم دارای مراتبیه که آدم می تونه به بالاترین مرتبه­ی اون نائل آید و هم درهمان مرحله­ هیولانی اون راتنزل دهد. به خاطر اینکه فرد عاقل، و به تعبیرصدرا،کسی­که در وادی تعقل­قدم می نهد. هر اندازه افعال و فکرا اون عقلانی­تر باشه روبه طرف کمال انسانی پیش میره و هراندازه از بخش عقلانیت فاصله گیرد از کمال و انسانیت هم فاصله می­گیرد. پس بروز احساسات و اعمال و به طور عام ملکات عملی و نظری آدم باید با عقلانیت اون سازگاری داشته باشه که بتونه مراحل کمال رو طی کنه. براساس حرکت جوهری، این تغییر عقلانی در نفس آدم، درطول زندگی اون در عین پویا بودن ثبات داره.
در حکمت متعالیه، عقل یکی از قوا و مراتب نفس به­شمار میاد. ازآن­جاکه آدم یه حقیقت واحداست که از قوه حسی وهیولانی به سمت قوای عقلانی و درک مبادی عالیه پیش میره، واسه این­که بتونه مسیرسعادت خود رو پیدا کنه و به طرف آدم بالفعل وکامل قدم برداره به تکامل دوشاخه از قوه­ی مدرکه­ی خود، یعنی عقل نظری وعقل عملی نیازمنداست. ملاصدرا در تعریف عقل نظری و عملی در اشراق هشتم کتاب الشواهد الربوبیه  می نویسه:
واسه نفس انسانی به اعتبار داشتن مزیت قبول و یاد گرفتن علوم از مافوق خود (یعنی: عالم عقول) و قدرت بر تدبیر و تصرف در مادونِ خود، دو قوه دیگه س به نام قوه علامه و قوه عمّاله که با قوه اونّل خیالات و تصدیقات رو درک می‌کنه و… این قوّه «عقل نظری» نامیده می‌شه. و با قوه دوم (عقل عملی) اعمال و صنایع مخصوص آدم مثل ساختن ساختمون‌ها و عمارات، نقشه‌کشی و طراحی‌های دل­فریب، و یا حسن و قبح انجام و ترک اعمال شایسته و ناشایسته رو برداشت می‌کنه و عمل خوب و پسندیده یا عمل بیریخت و بد و انجام یا ترک اون­ها رو تشخیص می‌دهد و خوب و یا بدی اون­ها باور حاصل می‌کنه و این قوه «عقل عملی» نامیده می‌شه (ملاصدرا، ۱۳۶۰: ۲۹۹-۳۰۰).
در مورد عقل و عقلانی بودن آدم، ملاصدرا عقاید زیادی در کتابای خود، خاصّه کتاب توضیح اصول کافی به بحث درباره عقل و مسائل مربوط به اون اختصاص می­دهد. ایشون در بخشی از همین کتاب در بیان تشکیکی بودن عقل می­گوید:
عقل غریزه‌ایه که به ‌واسطه اون، آدم از بقیه جانداران جدا می‌شه و واسه قبول کردن و قبول علوم نظری و صناعات فکری آماده می‌شه و تموم آدم‌ها ـ چه کودن و چه هوشمند ـ در این غریزه مساوی‌ان و در افراد خواب، بیهوش و غافل هم یافت می‌شه و همون‌طورکه زندگی، غریزه‌ایه در حیوان که به‌وسیله­ اون، کارا رو انجام می‌دهد و جسمش آمادگی واسه حرکت اختیاری و ادراکات حسی پیدا می‌کنه، همینجوری، عقل، غریزه‌ایه در آدم که به‌وسیله­­ی اون واسه کسب علوم نظری آمادگی پیدا می‌کنه (ملاصدرا،۱۳۸۳: ۲۲۲).
ملاصدرا در مورد کارکرد عقل در جلد اول کتاب توضیح اصول کافی به استناد روایت از امام صادق به دوازده مورداشاره می کندکه شخص عاقل اگه این موارد رو به کار ببند در مسیرکمال و خوشبختی حرکت می­کنه که در این جا بعضی از این کارکردا بیان شده:

  1. عقل عامل دوری از کفر در باور و دوری از شرّ در سخن و عمله.
  2. عقل سرچشمه و نقطه­ی ابتدایی رشد، پیشرفت و خیره.

۴عقل سرچشمه­ی سکوت و خاموشیه، مگه در موقع پند و اندرز و بیان حکمت.

  1. عقل و عاقل هیچ‌گاه از علم سیراب نمی‌شن.
  2. عقل و عاقل، خواری و پستی با خدا بودن رو بیشتر از عزت و بزرگواری با غیر خدا بودن دوست می‌داره و به اون ارج می‌نهد.
  3. از کارکردهای عقل اینه که آدم خوبی و احسانِ کم بقیه در حق خود رو بزرگ بشمارد و این همون تخلّق به اخلاق الله س.
  4. از کارکرد دیگه عقل اینه که آدم خوبی و احسان زیاد خود به بقیه رو کم و ناچیز بشمارد؛ هر چند این احسان خیره کننده باشه.
  5. کارکرد دیگه عقل اینه که مردم رو بهتر از خود ببینه و نسبت به بندگان خدا مخصوصاً مؤمنان حسن ظنّ و خوش‌بینی داشته باشه.
  6. کارکرد عقل اینه که آدم خود رو پایین‌ترین مخلوق خدا بدونه، چون آدم خود بر مریضی‌های نفسش آگاهی و اطلاع کامل داره و می‌دونه که خلاص شدن از این مریضی‌ها، فقط با کمک خدا ممکنه (ملاصدرا، ۱۳۸۳: ۱/ ۳۸۹).

بنابر این، ملاصدرا بر این عقیده س که توجه نکردن به قوه عاقله و عقلانیت در وجودانسان اون رو به مرتبه حیوانات سقوط می­دهد و هیچوقت به درجات و مقامات آدم بالفعل نمی­رسد. ملاصدرا درکتاب رساله سه اصل می­گوید:
ای بساآدمیان که به نفس حیوونی زنده ان و هنوز به مقام دل نرسیده ان چه جای مقام روح و مافوق اون. ازاسفل سافلین تا اعلی علیین درجات و مقامات افراد بشره لَهُم دَرَجاتٌ عِندَرَبَّهمِ و این درجات بعضی رو بالقوه و بعضی رو بالقوه و بعضی رو بالفعل می­باشه و در بعضی مطوی و دربعضی منشور بود.کس باشدکه مقامش«إنَّ الذّینُبایِعُونَک إنمایُبایعُون اللهَ»(فتح/۱۰) باشه واین آخرمقامات آدمیه و از این­جا گفته من رانی فقدرأی الحق و هرکی باشدکه مقامش انزل از حیوانات باشه. «اُولئکَ کَالأنعامِ بَل هُم أضَلُ فَاُولئکَ الذّینَ خَسِرواأنفُسَهُم.» (اعراف/۱۷۹) شناختن نفس وشرح مقامات اون خیلی زیاد کاری بزرگه وجزکاملان رو روی نداده. (ملاصدرا، ۱۳۷۶: ۱۳).
هم اینکه، ملاصدرا در جای دیگه نظر عرفا و محققان رو در تأیید این مطلب می آورد و می­گوید:
بدون­که جمیع عرفا و کافه محققان حکما برآنندکه قوام نشاء آخرت به دل آدمیه و زندگی دل به معرفت اونه: جسد از روح وروح ازعلم برپاست زندگی جمله ازقیوم داناست. و عمارت بهشت و قصور و انهار و اشجار و پرندگان و حور و غلمان همه به تعمیر دل اون هستش به اعتقادات حقه و نیات صادقه بان الجنه قاع صفصف و إن غراسها سبحان الله. نشور و نمای درختان بهشت و میوه های ایشون از دانه علم و آب یقینه و تنقیه زمینش از اخلاص قلب به دلیل اعمال شایسته و افعال پسندیده که زمین آخرت رو از خار و خاشاک و گیاه های زهر ناک شور و تلخ و خود رسته پاک کنه و تا اون­که قابل غرس درخت علم میوه یقین شه.إنَّ الدّار الآخره لَهی الحیوان لو کانواَعلَمُونَ دلیلیه روشن بر اون­که قوام آخرت و زندگی همه در اونجا به علمه (ملاصدرا،۱۳۷۶: ۱۸).
پس براساس نظرصدرا، آدم وظیفه داره برجهان عقلانیت وارزش­های­حقیقی آدم رو حاکم کنه نه غرایزحیوانی مثل خشم، انتقام و لذات جسمی. به کمک عقلانیت و با تکیه بر قوانین الهی به ارشاد و هدایت جامعه­ بشری بپردازه و صورت­ی درست زندگی فردی و اجتماعی وهمچنین رابطه آدم­ها با همدیگرو با خدا رو بیان و ترسیم کنه.
۴-۴-۴٫ بحران بی معنایی و بی هدفی آفرینش
آدم معاصر اگه معنا و هدفی واسه آفرینش قائل نباشه، به پرستش بتای مصرفی ساخته­ ی دست خود می پردازه و ارزش­های رو به زندگی خود حاکم می­کنه که هیچ کدوم به خوشبختی رفاه روحی اون منجر نمی شه؛ « آدم در جست وجوی حقایق علمی به پیوندهای درخشانی رسید، اما با تکیه­ی یه جانبه بر فوت وفن و مصرف مواد، ترتیب اش رو با خود و زندگی اش رو از دست داد با از دست دادن ایمان مذهبی وارزشای انسانی، توانایی تجربیات عمیق احساسی و رنج حاصل از اون، از دست رفت ( فروم، ۱۳۸۰: ۱۱/۱۲).
از جمله­ کارکردهای فلسفه­ی ملاصدرا واسه این رقابت بیان کمال یابی و غایتمندی انسانه.
آدم همیشه به دنبال رسیدن کماله ازآن­جاکه آدم دارای حّب ذاته وخود رو دوست داره،کمالات خود رو نیزدوست می داره؛ و به دلیل اون­که معمولاً این کمالات در اون بالفعل نیستن
و از اون­جا­که آدم بی­آخر کمال طلبه، هیچ انسانی به اون مرتبه ازکمال که تا حالا بدون رسیده، خوشحال و راضی نمی­شه و همیشه کمالی بالاتر از اون رو می­جویدکمال پایانی آدم قرب به خدا متعاله.کمال پایانی آدم، تقرب جستن به خداوندیه­که سرچشمه تموم نشدنی همه‌ی کمالاته و در اثر قرب به اون اونقدر بهجت وسعادتی واسه آدمی جفت و جور می­شودکه با هیچ لذت و موقعیت دیگری قابل قیاس نیس. ملاصدرا در موردکمال حقیقی وسعادت واقعی نفس آدم می­گوید:
خوشبختی واقعی در دوری از زشتی­ها نیس بلکه درتقویت عقل نظری و رشدعقلانی اونه تا در اثرسیر استکمال ومعرفت عقلانی ازهستی هیولانی به یه وجودنوری وعقلی تبدیل­شه. بنابر این شرافت،­کمال وتعالی حقیقی آدم درعلم، معرفت و رشد عقلانی اونه­که هویت حقیقی اون رو می­سازند و عقل عملی در واقع ایجاد کننده عقل نظریه چون که تهذیب و ترک گناه در آموزش وکسب معرفت اثر به سزا داره (ملاصدرا، ۱۳۸۱: ۲۵۱).
علاوه بر این­گفته­ی صدرالمتألهین، ایشون کمال پایانی آدم رو سه­گونه به تصویرکشیدهه. اون در تصویرنخست، هم داستان با فیلسوفان پیش ازخود،کمال پایانی آدم رو در رسیدن به مرتبه‌ی عقل مستفاد دونسته که لازمه انتقاش صورت عالم هستی تو ذهن انسانه. براساس‌ی این تصویر، آدم کامل­کسیه که در جهانی عقلی همانندجهان عینی شده باشه.در تصویردوم اون،کمال پایانی آدم در اتحاد باعقل فعاله؛یعنی غایت کمال آدمی اینه­که ازمرتبه‌ی نفس بالاتر رود و به عقل تغییر یابد. آخرسر اون در دیدگاه سومش،کمال پایانی آدم رو در علم حضوری ایشون به حق تعالی ترسیم می کنه. این علم حضوری، وقتی محقق می شودکه آدم خود رو عین الربط پیدا کنه. در واقع دیدگاه پایانی ملاصدرا درباره‌ی کمال پایانی آدم فنا الی الله با مراتب پس ازآنه. فنای فی الله سالک الی الله، بدون معناست که آدم درسیراستکمالی خود، حقیقت وجود خود رو که عین ربط پروردگار و جلوه‌ی ذات اونه، به علم حضوری درک می کنه (مصباح، ۱۳۹۲: ۳۱۹). شایان ذکراست­که ملاصدرا،درباره‌ی کمال عقلی براین باوره­که:
پایان نامه - مقاله - پروژه
کمال عقلی واسه آدم یعنی: خوشبختی حقیقی که آدم باآن،آدم بالفعل شده وحیات انسانی پیدا می­کنه.به­گونه ای­که درقوام وبقاش نیازمند جسم و تن مادی نیس چون در این هنگام آدم ازجمله موجوداتی می­شودکه ازماده وعوارض اون مثل قوه و امکان بّری وعاریست و باقی موندن جاودانه داره ( ملاصدرا، ۱۳۸۱: ۱۰۰-۱۰۱).
هم اینکه­ بر اساس گفته علامه طباطبایی،کمال خواهی ذاتی آدم وموجوداته ویک امرتکوینی واسه تموم اشیا به شمارمی­آید. ایشون در این باره بیان می­داره: جهان­آفرینش با همه اجزای خودکه یکی ازآن­ها انسانه، با سیرتکوینی خودکه همیشه روبه کماله، به طرف خدا در حرکته و روزی خواهد رسیدکه به حرکت خود پایان داده، در برابرعظمت وکبریایی خدایی، انیت و استقلال خود رو به کلی ازدست می­دهد. پس­کمال واقعی آدم رو همون مطلق شدن و خلاص شدن از همه‌ی قیدها و در اون (خدا) فانی شدن می­دونه( طباطبایی، ۱۳۸۷: ۱/۴۵).
هم اینکه، غایت­مندی ازمختصات ریشه ای هرانسانی به شمارمی­آید. هرانسانی باتوجه به مطالب گذشته، به خودشناسی رسیده باشه و درطریق مستقیم قدم برداره به روشنی می­گوید که خدای سبحان، غایت و هدفه. با در نظر گرفتن این تعبیر، عامل اصلی خود فراموشی و فاصله گرفتن از هدایت رو منحرف شدن از صراط مستقیم (که همانارسیدن به حق تعالیه) هستش.که در تعبیر وحیانی قرآن اینجور اومده­ است: «ولاتکونوا کالذین نسوالله فانسیهم انفسهم»(حشر/۱۹) مانندکسانی مباشیدکه خدا رو فراموش­کردن،پس ­خدا هم اونا رو دچار فراموشی­کرد،
ملاصدرا در المبدأوالمعاد درباره غایت آفرینش موجودات از جمله آدم عقیده داره که:
خدا تبارک و تعالی فرمود: «وَ ما خلقت الجن و الانس الّا لِیَعبُدون» (ذاریات/۵۹) راز نهفته در نفس آدمیان هم به خاطر این و در همین نکته س، چون حقیقت نفس، یه حقیقت جوهری و نورانی عقلیه بنابر این تا به عقل بالفعل ومعقول بالفعل نرسه،درحقیقت وجودی نداره و با این وجود بدون­که نفس نورانی وعقل آدمی،تیکه نوری ازانوار نور الهی الله س،پس مادام که آدم نفس خود رو به عبودیت وپروردگارخود رو به ربوبیت نشناسه واقعا نفس،خود واقعی نداره، بلکه فراموش شده محضه مثل این که اصلاً وجودندارد یعنی معدوم شده ( ملاصدرا، ۱۳۸۱: ۵۰۵).
پس، با در نظر گرفتن عبارت ملاصدرا، هدف و مقصود آدم رسیدن به مقام عبودیت خالقه. هدف و مقصود از خلقت آدم وصول به درجه عقل مستفاده که یعنی معرفت الله و دخول در سلک ملائکه مهیمین و رسیدن به مقام عبودیت ذاتی که یعنی فنای در حق تبارک و تعالی« مَاخَلقت الجنِ وَ الاِنس الا لِیَعبُدونَ»(ذاریات/۵۹) (ملاصدرا،۱۳۸۱: ۱۰۴).

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 09:48:00 ق.ظ ]