الف. چون کیقباد درگذشت پس از او پسرش کیکاووس‌بن‌کینیه‌بن کیقباد به پادشاهی رسید. پس از آن‌که کیکاووس به تخت پادشاهی بر آمد کشور خود را استوار بداشت و گروهی از بزرگان کشورهای همسایه‌ی خود را بکشت. او در بلخ و پیرامون آن می‌زیست. برای او در آن‌جا پسری بزاد که او را سیاوخش نام نهاد و او را به نزد پهلوان بزرگ رستم‌بن داستان‌بن نریمان‌بن جوذنگ‌بن گرشاسب فرستاد. رستم اسپهبد سیستان و پیرامون آن بود. پادشاه پسر خود سیاوخش را به رستم سپرد که او را بپروراند. رستم به خوبی او را بپرورد و دانش‌های گوناگون و سوارکاری و رزم‌آوری و کشتی و تیراندازی و مردی و مردانگی بیاموخت و فرهنگ و هر چیز دیگری که پادشاهان نیاز دارند به او یاد داد و او را بدان آراسته کرد. چون بزرگ شد و به بار آمد و فرهیخته گشت وی را به نزد پدر برد که از دیدن رخسار درونی و برونی و پیکر و فرهنگ او شادمان گردید. پدرش کیکاووس دختر افراسیاب شاه ترکان (توران) را به همسری برگزیده بود. برخی گویند این زن دختر پادشاه یمن بود. زن کیکاووس شیفته‌ی سیاوخش گشت و او را به خود خواند ولی سیاوخش نپذیرفت. آن زن از پسر به نزد پدر بد همی گفت تا دل او را بر وی تباه ساخت. سیاوخش از رستم داستان خواست که نزد پدر میانجی شود تا او را به رزم افراسیاب روانه سازد…. (ابن اثیر، ۱۳۷۰: ۲۷۹)
پایان نامه - مقاله - پروژه
ب. ایرانیان گمان می‌بردند که دیوان رام کیکاووس بودند و اینان برای او شهری ساختند که در ازای آن به گمان ایشان سی‌صد فرسنگ بود. آنان بر گرد آن شهر بارویی از مس و بارویی از شَبَه و بارویی از سیم بساختند. دیوان او را در میان زمین و آسمان راه می‌بردند. کیکاووس نه می‌خورد نه می‌نوشید نه می‌شاشید و نه می‌ریست. سپس خداوند کسانی را فرمود که آن شهر را ویران کردند و دیوان نتوانستند آن را پاس بدارند. کیکاووس گروهی از بزرگان ایشان را بکشت. برخی دانشوران آگاه از تاریخ پیشینیان گویند: همانا به فرمان سلیمان‌بن داوود بود که دیوان رام کیکاووس شدند و او شاهنشاهی کامکار بود که با هیچ پادشاهی در نمی‌آویخت مگر که بر او پیروز می‌گشت. پیوسته چنان بود تا با خود اندیشید که به آسمان پرواز کند. بر این پایه از خراسان تا بابل برفت. خدا به وی نیرو بخشید که وی و همراهانش به کمک آن بسی بالا رفتند تا به ابرها رسیدند. سپس خدا آن نیرو را از ایشان باز گرفت که همگی بیافتادند و بمردند و کیکاووس جان به در برد. در این روز بود که وی برای نخستین بار بریست. همه‌ی این‌ها از دروغ‌های خنک ایرانیان است.
پس از این رویداد پادشاهی کیکاووس رو به فروپاشی نهاد و شورشیان بر او بسیار شدند و از هر سو رو به رزم وی آوردند. گاه او پیروز می‌شد و گاه دشمنان وی. سپس او به جنگ سرزمین‌های یمن رفت و پادشاه آن در این هنگام ذوالاذعاربن ابرهه ذوالمناربن رایش بود. چون کیکاووس به یمن رسید ذوالاذعار گرفتار فلج گشته بود و به سوی وی بیرون آمد. او به جنگ نمی‌رفت ولی چون کیکاووس به خاکش پا نهاد، خود با سپاهیانش بیرون آمد و جنگید و بر کیکاووس چیره گشت و او را به اسیری گرفت و شمشیر در میان سپاهیان او گذاشت و خون بسیاری از ایشان را بریخت. او کیکاووس را در چاهی به زندان افکند و روی آن استوار ببست. رستم از سیستان روانه‌ی یمن گشت و کیکاووس را وارهاند و همراه خود ساخت. ذوالاذعار خواست او را باز دارد. از این‌رو، سپاهیان گرد آورد و آهنگ پیکار کرد و سپس از نابودی ترسید و دو سوی بر این پایه آشتی کردند که رستم، کیکاووس را با خود برگیرد و به ایران باز آورد. او کیکاووس را برگرفت و با خود به ایران آورد و به گاه برداشت. کیکاووس به پاداش، سیستان و زابلستان که از استان‌های غزنه است بدو بخشید و نام بردگی از او برداشت. سپس کیکاووس درگذشت و مدّت پادشاهی او صدوپنجاه سال بود. (همان، ۲۸۱-۲۸۳)
ج. چون کیکاووس درگذشت پس از او پسرش کیخسروبن سیاوخش‌بن کیکاووس که مادرش وسفافرید (فرنگیس) دختر افراسیاب پادشاه ترکان(توران) بود به اورنگ شاهنشاهی ایران زمین بر آمد. (همان، ۲۸۴)
۲-۳-۳-۹ تاریخ گزیده
کیکاووس‌ابن کیقباد. گروهی گویند نبیره‌ی کیقباد و پسر کیانیه بود. به وصیت کیقباد پادشاه شد. بعد از مدّتی به جانب مازندران رفت و آن‌جا گرفتار شد. رستم زال به راه هفت خوان جریده به مازندران اندر آمد و نگهبانان مازندرانی را بکشت و کیکاووس را خلاص داد و با پادشاه مازندران جنگ کرد و او را بکشت و کاووس را به دارالملک رسانید. دیگر باره کاووس به ‌هاماوران رفت و گرفتار شد. رستم لشکر کشید و با پادشاهان‌ هاماوران و مصر و شام جنگ کرد و ایشان را بکشت و کاووس را مظفّر با تختگاه خود آورد. کاووس به مکافات، خواهر خود، مهرناز را به زنی رستم داد و او را خطاب از پهلوانی و امارت به پادشاهی رسانید. پس ابلیس کاووس را بفریفت تا هوس کرد که بر آسمان رود. هم‌چنان که نمرود، صندوق و کرکس ترتیب داد و بر هوا رفت. چون کرکسان را قوت ساقط شد، بازگشتند و او را به زمین آوردند. در شیراز عزم هوا کرده، در ساری بر سر آب افتاد و به او آسیبی نرسید. بعد از این رستم به سبیل شکار به سمنگان رفت و دختر پادشاه سمنگان را بخواست و از او پسری شد. مادرش او را سهراب نام کرد. چون به حد بلوغ رسید با لشکر افراسیاب به جنگ کاووس رفت. کاووس رستم را برابر فرستاد. پدر و پسر ناشناخته جنگ کردند. سهراب بر دست رستم کشته شد. مادرش به کین خواستن پسر آمد. رستم او را دل‌خوش کرد و از او فرامرز بزاد.
پهلوانان ایشان به شکارگاه رفتند. دختری را از تخم گرسیوز یافتند. کاووس او را از پهلوانان بستد و سیاوش از او بزاد. بعد از یوسف علیه‌السلام به صورت او دیگری نبود. به تهمت سوداوه زن کاووس که بر او عاشق بود به ترکستان پیش افراسیاب رفت و دخترش فرنگیس را بخواست. چون فرنگیس از او حامله شد؛ سیاوش به قصد گرسیوز برادر افراسیاب کشته شد. گویند کبود پوشیدن و موی فرو گذاشتن از رسم عزای اوست.
چون خبر قتل او به ایران آمد؛ رستم زال که اتابک او بود بیامد و سوداوه را بکشت و با اکابر ایران به ترکستان رفت و با افراسیاب جنگ کرد و او را منهزم گردانید. رستم تا هزار فرسنگ زمین در ترکستان خراب کرده و قتل عام رفت. پس به ایران آمد و خاک ترکستان به ایران آورد. کیکاووس در ولایت دیار بکر از آن خاک که رستم از ولایت توران زمین آورده بود پشته‌ای بلند ساخت و بر آن عمارت کرد. آن را اکنون عقرقوف خوانند. مدت پادشاهی کاووس صدوپنجاه سال بود. (مستوفی، ۱۳۸۱: ۸۷-۸۸)
فصل سوم
برررسی روایت‌ها
توضیح
در این بخش به بررسی و استنباط داده‌های موجود در متون ذکر شده در فصل نقل روایات کاووس می‌پردازیم و بدان سبب که ارجاع دقیق به منابع در همان فصل صورت گرفته است در این‌جا تنها گاه شماره‌ی صفحه‌ی منبع مقابل نام نویسنده آمده است که خوانندگان را برای یافتن دقیق‌تر منبع به فصل گذشته ذیل نقل هریک از روایات ارجاع می‌دهیم.
۳-۱ نام کاووس
نام او در بیش‌تر متن‌ها کاووس و کیکاووس و کیقاووس (اصطخری، ۲۱؛ ابن‌مسکویه ۹۸-۹۷) آمده و یک بار نیز در مجمل نام او کاوى آمده (۴۸۱) که مى‌تواند تصحیفى از همان کاووس باشد. طبرى یک بار نیز نام او را به صورت کیوس که همان صورت پهلوى این نام است آورده (۴۲۴).
۳-۲ لقب
مجمل‌التواریخ لقب کیکاووس را ود خرد = بد خرد (۴۱۷) و آثارالباقیه نمرود آورده است (۱۴۹)
۳-۳ نسب
درباره‌ی این‌که کیکاووس پسر یا پسرزاده‌ی کیقباد است روایت‌های متفاوت وجود دارد. برخی مانند شاهنامه، الفهرست (۲۱) تاریخ بلعمی (۵۹۵) زین‌الاخبار (۱۹) اخبارالطوال (۱۲) و تاریخ پیامبران و شاهان (۲۲) او را فرزند مستقیم کیقباد دانسته‌اند. در مجمل‌التواریخ یک‌ جا او را پسر کیقباد و در جای دیگر او را پسر کی افره پسر کیقباد دانسته است. (۲۹) که به نظر می‌رسد کی افره تحریف کی اپیوه باشد زیرا بنا بر بندهشن کیکاووس فرزند کی اپیوه است. تاریخ طبری (۴۲۱) آثارالباقیه (۱۴۹) و الکامل (۲۷) او را پسر کینیه پسر کیقباد دانسته‌اند و فارس‌نامه یک جا او را پسر کیانیه (۴۰) و در جای دیگر او را پسر کنابیه (۱۴) دانسته است که به احتمال قریب به یقین کنابیه تصحیف نسخه‌پردازان از همان کیانیه می‌باشد. در آفرینش و تاریخ نیز او را پسر کایونیه دانسته است که نام‌های کینیه، کیانیه، کایونیه همه باید همان لقب کیانی باشد که به پادشاهان سلسله‌ای که کاووس نیز یکی از آن‌هاست داده شده است و عبارت کاووس کیانی که اضافه توضیحی‌ست به صورت اضافه بنوت خوانده شده است. نظیر این‌گونه برداشت‌ها را پیرامون خاندان رستم نیز داریم. زیرا که سام در اوستا نام خانوادگی خاندان زال و گرشاسب بوده است و این نام در متون بعدی خود به عنوان پهلوانی مستقل و پدر زال معرفی شده است.
۳-۴ همسران
۳-۴-۱ سودابه
بر اساس زین‌الاخبار سوداوه دختر شمربن عنتر شاه مازندران است که کاووس در فتح مازندران با او ازدواج می‌کند و ماجرای به سیاهچال افتادن کاووس و حمایت همسرش از وی همه در مازندران اتفاق می‌افتد. ۱۰
بر اساس مروج‌الذهب همسر کاووس سعدی دختر شمربن فریقین پادشاه یمن است.
ثعالبی نیز در جایی این زن را سودابه دختر ذوالاذعار شاه یمن ۷۱ و جای دیگر سعدی معرفی نموده و خاطرنشان نموده است که سعدی معرّب سودابه است.
بر اساس طبری ۴۲۲ و بلعمی ۵۹۶ سودابه دختر افراسیاب است و فارس‌نامه هر دو روایت دختر شاه یمن و دختر افراسیاب را آورده است.
۳-۴-۲ مادر سیاوش
نام مادر سیاوش در هیچ‌یک از متون نیامده و تنها شاهنامه او را دختری از نژاد گرسیوز و ثعالبی وی را دختر زیبای بی‌همتایی که به کاووس تقدیم شده بود توصیف می‌کند ۷۵
۳-۵ فرزندان
۳-۵-۱ سیاوش
مهم‌ترین فرزند کاووس که فرّه وی بدو انتقال می‌یابد سیاوش است که این نام به گونه‌های سیاوخش (بلعمی ۵۹۶) سیاوش (مجمل ۲۹؛ زین ۱۰؛ مروج ۶۰۴؛ ثعالبی ۷۶) ضبط شده است.
۳-۵-۲ فریبرز (برز افره)
فریبرز فرزند دیگر کیکاووس بود که بنا بر شاهنامه انتظار می‌رفت پس از مرگ سیاوش جانشین کیکاووس شود امّا با آمدن کیخسرو پسر سیاوش به ایران جانشینی را به کیخسرو دادند.
نام وی در بلعمی به صورت برز افره (۶۰۳-۴) و در مجمل به صورت برزفری (۲۹) و در جایی دیگر از مجمل به صورت فریبرز (۴۶-۷) و در شاهنامه به صورت فریبرز آمده است. و از آن‌جا که برز افره اصیل‌تر است به نظر می‌رسد دلیل تغییر آن به فریبرز در شاهنامه ضرورت وزن متقارب و عدم امکان آوردن برزافره در ابیات بوده است.
۳-۵-۳ ریونیز
بر اساس شاهنامه و مجمل (۲۹) کاووس پسر دیگری به نام ریونیز داشت که در جنگ پشن کشته شد.
۳-۶ نوادگان
بر اساس همه متون موجود کیخسرو فرزند سیاوش و نوه‌ی کیکاووس است. تنها یک جا سیاوش را نوه‌ی کاووس دانسته‌اند. (الکامل ۲۷) بر اساس مروّج ۲۲۹ زین‌الاخبار ۱۸ و فارسنامه‌ی پادشاهان اشکانی از نوادگان کیکاووس هستند.
۳-۷ برادر
بر اساس مجمل‌التواریخ برادر جوانی به نام کی بهمن داشت که به دست ترکان گرفتار و کشته شد. (۴۶)
عجیب به نظر می‌رسد که در دیگر منابع هیچ اشاره‌ای به کی بهمن برادر کاووس نشده است.
۳-۸ سال‌های پادشاهی
بنا بر بندهش پادشاهی کیکاووس یک‌صدوپنجاه سال طول کشید که هفتادوپنج سال آن پیش از رفتن وی به آسمان و هفتادوپنج سال دوم پس از رفتن او به آسمان بود.
هم‌چنین بنا به نظر بیش‌تر نویسندگان دوران اسلامی از جمله حمزه اصفهانى، ابن‌اثیر مقدّسى، طبرى، ثعالبى، بیرونى و صاحب مجمل سال‌هاى پادشاهى او یک‌صدوپنجاه سال بوده است.
بر اساس بلعمى طول زندگانى او یک‌صدوپنجاه سال بوده است و مسعودى در التنبیه و یعقوبى پادشاهى او را یک‌صدوبیست سال نوشته‌اند.
۳-۹ جانشین
همه‌ی متون درباره‌ی جانشینی کیخسرو پسر سیاوش بعد از کاووس اتفاق نظر دارند و این متون حتی ثعالبی به‌رغم شاهنامه به اختلاف میان هواداران فریبرز و کیخسرو بر سر جانشینی کاووس اشاره‌ای نکرده‌اند و در تجارب‌الامم (۹۹) آمده است که کیکاووس توسط امرا و اشراف خلع و تا زمان مرگ محبوس گردید و ایشان کیخسرو را به جای او نشاندند.
۳-۱۰ کردار
۳-۱۰-۱ رفتن به مازندران
هسته‌ى اصلى روایات حمله‌ى کاووس به مازندران در آثار نویسندگان مختلف یکى‌ست امّا تفاوت‌هایى نیز در جزییات وجود دارد مثلاً صاحب مجمل مدّت زمان گرفتارى کاووس در مازندران را «سال‌هاى بسیار» آورده است (۶-۴۵). و گردیزى شاه مازندران را سحربن عنتر قلم‌داد کرده و سودابه را دختر او مى‌داند، یا همو رفتن رستم به مازندران را به صورت یک لشکرکشى با دوازده هزار سرباز توصیف مى‌کند نه سفرى یک‌تنه آن‌گونه که در شاهنامه مى‌بینیم که به نظر مى‌رسد تحت تأثیر نبرد با شاه ‌هاماوران قرار گرفته باشد.
۳-۱۰-۲ رفتن به‌هاماوران
تطبیق ‌هاماوران با یمن در ذهن نویسندگان دوره‌ى اسلامى آن‌چنان امرى بدیهى بوده است که اغلب ایشان تنها نام یمن را در این قسمت داستان آورده و از ذکر سرزمینى با عنوان ‌هاماوران صرف‌نظر کرده‌اند. اگرچه در شاهنامه با وجود این‌که ‌هاماوران در همسایگى مصر و حبش و بربر قرار دارد و چنین جغرافیایى را با اندکى تساهل و تسامح مى‌توان با یمن تطبیق داد؛ امّا فردوسى هیچ‌گاه به صراحت یمن را معادل‌ هاماوران نیاورده است. با وفادارى که از او نسبت به اصل منابع سراغ داریم مى‌توان نتیجه گرفت در هیچ‌یک از کتاب‌هاى خداى‌نامه‌ى ساسانى و شاهنامه‌ى ابومنصورى که مستقیم یا غیرمستقیم از منابع شاهنامه به حساب مى‌آیند، تطبیق ‌هاماوران با یمن صورت نگرفته بوده امّا نویسندگان بعد از اسلام پا را از این نیز فراتر نهاده و نام عربى این پادشاه را هم به طور دقیق ذکر کرده و نام دختر او را نیز به جاى سودابه به صورت سُعدى آورده‌اند.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...