کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

مرداد 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
        1 2 3
4 5 6 7 8 9 10
11 12 13 14 15 16 17
18 19 20 21 22 23 24
25 26 27 28 29 30 31



جستجو


آخرین مطالب


 



آفات طبیعی: آفات طبیعی مانند سرازیر شدن سیلاب ها، رانش کوه، زلزله، امراض نباتی، خشکسالی و … در کشوری مانند افغانستان که تدارکات چندانی برای پیش گیری و رسیدگی به اینگونه حوادث و آفات را نداشته و حتی در دوره نظام جدید نیز وجود ندارد، از جمله عواملی هستند که فقر را در آن کشور گسترش داده اند، زیرا این آفات طبیعی، باعث از بین رفتن منابع غذایی شده و سبب گردیده تا مردم به قلت مواد غذایی و سایر مشکلات حوادث طبیعی مواجه گردند. حتی گاهی اوقات، این حوادث طبیعی خسارات مالی و جانی را در جامعه بوجود آورده است. بطور نمونه همه ساله در بسیاری از استان های کشور، در اثر حوادث طبیعی صدها ها نفر جان خود را از دست داده و صداها نفر دیگر آواره می شوند، بخصوص در بهار سال ۱۳۹۳، در اثر جاری شدن سیلاب در ولایات شمال کشور، خسارات هنگفت جانی و مالی به مردم وارد گردید. و یا در اثر رانش کوه در استان بدخشان، صدها نفر در داخل خانه های خود زیر خاک شدند که دولت توانایی نجات آنها را از زیر خاک نداشت. در اثر این گونه آفات طبیعی که برخی از افراد وقتی خانه یا مال و دارایی خود را از دست می دهند و یا در اثر خشکسالی های دوامدار، نتوانند مواد خوراکه خود را تهیه نمایند، مجبور می شوند که برای نجات از این بحران طبیعی دست به مهاجرت بزنند.
دانلود پروژه
عدم کنترل نفوس: افغانستان در شرایط حاضر، با دو چالش عمده در مورد فقر عمومی مواجه است، یکی گرانی مواد غذایی و ناتوانی در تامین مواد غذایی در داخل کشور و دیگری افزایش سریع جمعیت. عدم کنترول نفوس در درون خانواده‌ها، از عوامل دیگر فقر در افغانستان شناخته شده است. افزایش روز افزون جمعیت، بسیاری از توده های مردم را به زیر خط فقر کشانده است، زیرا در افغانستان بسیاری از خانواده ها دارای بیش از ۱۰ فرزند هستند که این کثرت فرزندان در خانواده های که در آن هیچگونه زمینه‌ء برای تعلیم، صحت، غذا و سایر نیازمندی ها وجود ندارد، فقر را در جامعه بیشتر گسترش داده است.
بیسوادی: یکی دیگر از عوامل فقر در جامعه افغانستان، بیسوادی است. موجودیت درصد زیادی افراد بیسواد که اکثریت شان در دهات زندگی می کنند، می تواند در امر گسترش فقر نقش مهمی را ایفا کند. حضور صدها هزار نیروی کار غیر متخصص و بی سواد تنها در ایران، نشانگر این است که افراد بیسواد، بیشتر از افراد باسواد، دست به مهاجرت می زنند. وقتی که درصد بالایی افراد جامعه بیسواد باشند و زمینه کار هم برای این افراد فراهم نباشد، خود بخود زمینه های فقر در جامعه فراهم شده و این افراد بی سواد، برای یافتن مکان مناسب جهت ادامه زندگی بهتر، مجبور دست به مهاجرت می زنند، تا بدین صورت از دست فقر رهایی یابند.
گرانی مواد غذایی: در هر جامعه ای قبل از همه چیز، مواد غذایی اهمیتی در خور توجه دارد، کشوری که از نظر محصولات غذایی وابسته باشد آسیب‌پذیری آن زیاد خواهد بود(اطاعت،۱۳۷۶: ۵۴). چنانکه در قسمت ” اقتصادی” در این مورد اشاره گردید، افغانستان که وابستگی زیادی با وارادات مواد غذایی دارد، بیشترین ضربه را مردم، بخصوص کشاورزان در این کشور متحمل گردیده اند. بر اساس اعلام رسمی دولت، افغانستان سالانه به حدود شش میلیون تن گندم نیاز دارد که تامین آن در داخل کشور برای فعلاً کار بس دشوار است. زیرا مشکل اساسی در افغانستان، نبود یک زیر ساخت و بستر مناسب برای تولید بیشتر مواد غذایی است. «تا زمانی که خود افغانستان نتواند نیازهای عمده مواد غذایی خود را از طریق رشد کشاورزی و دامداری برطرف کند، این مشکل همچنان وجود خواهد داشت»(میرزاد،۳۰/۴/۱۳۹۰).
۲-۱۴-۵- تأثیر هزینه های گزاف ازدواج در مهاجرت جوانان به ایران
ازدواج یک رویداد مهم و به یادماندنی در زندگی هر انسانی است. انسان‌ها همگی در این امر یکسان اند و هرکسی در طول عمرش نیاز به جنس مخالف دارد و باید ازدواج نماید؛ اما شیوه‌های شکل‌گیری مراسم ازدواج و نحوه نگرش به آن، از جامعه‌ای تا جامعه‌ای دیگر و از فرهنگی تا فرهنگ دیگر دارای تفاوت‌ها و تشابهات زیادی است. با اینکه ازدواج یک امر پسندیده است، اما در افغانستان برخی رسوم ناپسند و عنعنات نادرست، از قبیل تجمل گرایی و هزینه های هنگفت که به عنوان “قلین” شیربها، به صورت نقدی به پدر عروس پرداخت می شود و همچنین هزینه های گزاف برای دعوت مهمانان به هتل های مجلل و…. بیش از پیش جوانان را دچار آسیب های روانی کرده است. میزان مصارف ازدواج در جامعه‌ی مثل افغانستان که اقتصاد آن نوپا و شکننده بوده و روی خط فقر در حرکت است، در حد بالایی قرار دارد. مشکل ازدواج در افغانستان در حالی وجود دارد که این کشور نیاز شدید به آبادانی و پیشرفت و کمک های جامعه جهانی دارد و جوانان هم که سرمایه های امروز و امیدهای فردای کشور به حساب می‌آیند، بخشی از نیروی این قشر در اثر درگیری با انواع مشکلات به باد می روند، که به مرور زمان آسیب های روانی بیشتری را برای این نسل به ارمغان می‌آورد. از جمله مهم ترین آسیبهای که بر این جوانان وارد گردیده، اینست که این جوانان در اثر فشارهای اقتصادی ناشی از این امر، مجبور می شوند دست از آموزش در مدارس و تحصیل بردارند. عروسی در هوتل های مجلل، آوردن گروپ هایی موسیقی با هزینه ی بالا، درخواست طویانه های گزاف توسط خانواده های عروس، خرید طلا و جواهرات و… از جمله چالشهای عمده فراروی جوانان افغانستان هستند که بسیاری از خانواده ها برای عروسی پسران شان توانایی پرداخت چنین هزینه های گزاف را ندارند. همین مسئله سبب شده که اکثر خانواده ها، بخاطر هزینه عروسی پسرانشان، به ناچار زیر بار قرضداری رفته و یا جوانانشان را سال های زیادی قبل از گرفتن همسر، برای تهیه هزینه عروسی، حتی به صورت غیر قانونی به کشورهای همسایه بخصوص ایران بفرستند، تا هزینه عروسی را توسط دستمزد کارگری تهیه نمایند. اگرچه در رسم و رواج عروسی در مناطق مختلف افغانستان تفاوت های زیادی وجود دارد، در برخی مناطق هزینه عروسی تا اندازه ای کمتر است، ولی به صورت عموم در اکثر مناطق، این هزینه ها خیلی بالا است. تحقیقی که در این مورد (این نویسنده) در سال ۱۳۹۰ در استان فاریاب داشتم، از جمله یک شهرستان (ولسوالی) آن را وقتی بررسی نمودم، در آن منطقه روستایی، علاوه بر سایر هزینه های عروسی، تنها مقدار پول نقدی که به عنوان “قلین” شیربها، به پدر عروس پرداخت می شد، از هفتصد هزار افغانی(چهارده هزار دلار آمریکا)، تا دو میلیون افغانی (چهل هزار دلار آمریکایی) می رسید. در آن منطقه، پیرمردی را سراغ گرفتم که سرپرست یک خانواده هشت نفری بود و شغلش “ملازم"(نگهبان) یک مدرسه متوسطه بود، به جز یک خانه گِلی دیگر ملک و دارایی نداشت، چهار پسر داشت که سه تای آنها در ایران به صورت غیر قانونی مهاجر بودند، علت مهاجرت آنها را از پدرشان سوال کردم، در جوابم به مشکلات هزینه عروسی یکی از پسرانش اشاره نموده و به قول وی، برای یکی از آنها دختری را خواستگاری نموده که جدا از سایر هزینه های عروسی، یک میلیون و دوصد هزار افغانی (بیست و چهار هزار دلار امریکایی)، باید به پدر عروس پرداخت می کرد. سه پسرش به ایران رفته اند تا هزینه عروسی برادرشان را به وسیله ای کارگری تهیه نمایند. در صورتیکه اگر از ایران نیز، توسط نیروهای امنیتی، رد مرز نشوند. مواردی زیادی از این قبیل، در نقاط مختلف افغانستان وجود دارد که در مهاجرت نیروی جوان تأثیرگذار بوده است.
۲-۱۴-۶- بیکاری و نقش آن در مهاجرت
اگرچه بیکاری یک مسئله ای است که در تمام کشورهای جهان وجود دارد و همین بیکاری باعث شده است، تا نظریه پردازان اقتصادی بخاطر رفع این معضل، در تصاعد فرهنگ اقتصادی خود گامی بهتری را در جاده‌ی اقتصاد خویش بردارند. بیکاری علاوه بر جنبه های اقتصادی، دارای عوارض و پیامدهای ناگوار اجتماعی و حتی سیاسی نیز است، به گونه ای که این مسئله می تواند در صورت تداوم، منجر به ایجاد و گسترش روز افزون بحران های دیگری از جمله، فقر و به تبع آن دزدی، فساد، مهاجرت، قتل، خود کشی، اعتیاد به مواد مخدر و… شده و از طریق سست نمودن بنیان های اجتماعی باعث کاهش مشروعیت دولت گردیده و ادامه حیات سیاسی دولت را نیز به خطر بیندازد. متاسفانه معضل بیکاری با همه جوانب و ابعاد منفی خویش در کشور افغانستان به گونه وسیعی گسترش یافته و کمتر خانواده ای را می توان یافت که با این مشکل مواجه نباشد.
بیکاری و مهاجرت بر یکدیگر تأثیرات متقابلی دارند، چرا که از یک سو توزیع ناعادلانه امکانات و خدمات به ظهور بیکاری و نبودن شغل برای افراد جویای کار منجر می شود و از سوی دیگر «عدم اشتغال به بخش انبوهی از نیروی کار، فشار وارد آورده و آنها را ناچار می سازد تا به منظور رسیدن به حد اقل امکانات زندگی، موطن خود را ترک نموده و به دنبال کار به شهرها»(ابراهیم زاده، ۱۳۸۰: ۱۴۷) و جوامعی که زمینه کار در آنجا بیشتر فراهم باشد مهاجرت کنند(برگر[۳۱]، ۲۰۰۶: ۹). نظر به آمارهای مختلف، افغانستان از جمله کشورهای است که بالاترین نرخ بیکاری را در جهان دارد. نبود فرصت های شغلی یکی از مشکلاتی است که برای جوانان و طبقه کارگر، مشکل ایجاد کرده است. نبود شغل چیزی است که اکنون جامعه افغانستان را در کام بحران فرو برده است و افغانستان در آستانه ی دور تازه ی از مهاجرت های شهروندانش قرار گرفته است. در این شرایط، جوانان اکثراً به دلیل فقر و بیکاری راهی خارج می شوند و کشور خود را ترک می کنند.
از یک طرف فرصت های شغلی در افغانستان، بخاطر نبود امنیت به آنصورت ایجاد نشده است و از سوی دیگر نیروی انسانی کنونی افغانستان از نظر مهارت های جدید و مهارت های که پاسخگوی نیازمندی های جامعه ی امروزی است، در شرایط بدی قرار دارند. نبود فرصت های تحصیلی یکی از عمده ترین مشکلات جوانان در این قسمت است؛ زیرا تعداد زیادی از مردم افغانستان در دوران سه دهه جنگ و ناامنی و حتی قبل از آن، شرایط برایشان مساعد نبود که باید درس می خواندند، بنابر این از تحصیل محروم شدند و بسیاری از مردان و جوانان حتی سواد خواندن و نوشتن را هم ندارند. این دسته از افراد، از همان اول به دلیل جنگ و ناامنی و یا فقر و تنگدستی که در اثر جنگ های خارجی و داخلی در افغانستان بوجود آمد، نتوانستند به “مکتب” (مدرسه) بروند و یا هم در محیط زندگی شان اصلاً مکتب (مدسه) وجود نداشت. بر این اساس، این دسته از افراد که امروزه اکثراً جوانان و مردان نیمه سال جامعه را تشکیل داده اند، بی سواد باقی مانده اند که امروزه از مهارت های مدرن برای دریافت شغل محروم هستند و ناگزیر به کشورهای که زمینه ی کار برایشان فراهم است مهاجرت می کنند. تعداد از جوانانی که تا سطح لیسانس (کارشناسی) در افغانستان خوانده اند، بسیاری از آنها اکنون نمی توانند به تحصیل خود ادامه بدهند؛ این فرصت برای شان مهیا نیست. در دانشگاه های افغانستان، برای فعلاً، تا مقطع لسانس تدریس می شود و در سطح بالاتر از آن، به صورت محدود، در چند سال اخیر صرفاً در کابل تدریس می شود که گنجایش پذیرش آن خیلی محدود است. از طرف دیگر، این فرصت نیز برای اکثریت وجود ندارد که در دانشگاه های کشورهای دیگر تا مقاطع بالاتر تحصیلات خود را ادامه بدهند. اکثر جوانان تحصیل کرده نیز وقتی در افغانستان کار برایشان میسر نشود، خواب کشورهای توسعه یافته را می بینند و از هر راهی که شده خود را به آن کشورها می رسانند. یکی دیگر از عوامل بیکاری، ظهور تورم و گرانی است؛ بدین صورت که وقتی نیازهای اولیه‌ و ثانوی انسان در جهت امرار معاش و حیات آن به حد اعلا از نظر اعتبار برسند و فرد قادر به تأمین آنها نشود؛ در واقع این فرد هرچقدر هم در نماد عموم بیکار نباشد و حقوقی را دریافت نماید، اما با توجه به شدت و فشارهای که از لحاظ اقتصادی بر روی آن است، این فرد زندگی خود را، یا با دشواری پشت‌سر می‌گذارد و یا اینکه حقوق و درآمد آن جوابگوی مشکلات معیشتی و رفاهی آن نیست. بنابر این، چنین افرادی نیز در اصل بیکار هستند، چرا که تعریف واقعی بیکاری به کسی صدق می کند که نتواند خواسته‌های معقول و واقعی خانواده اش را تأمین کند. بطور مثال: اکثر افرادی که در افغانستان در ردیف بیکاران قرار گرفته اند، بطور مطلق بیکار نیستند، بلکه شغل کشاورزی سنتی و یا برخی کارهای ساده دیگر را دارند، ولی بخاطر تورم بازار اقتصادی، بالا رفتن توقع زندگی خانواده ها در سطح جامعه و از طرف دیگر، کاهش روز افزون تولیدات کشاورزی در اثر خشکسالی های پی در پی، وقتی نتوانستند مایحتاج زندگی خود را از این طریق تأمین نمایند، ناگزیر دست از آن برداشته و در انتظار کار مناسب، در کنار افراد بیکار قرار گرفته اند. عامل دیگر ی بیکاری در افغانستان، جنگ و پیامدهای ناشی از آن است. طبیعی است که جنگ و ناامنی در افزایش بیکاری تأثیر بسزایی دارد. چون کشوری که در آن همیشه جنگ و ناامنی وجود داشته باشد، مشخص است که خسارات جانی و مالی و تخریب شدن کارخانه ها، شرکتهای تولیدی و قطب‌های مهم اقتصادی را نیز متحمل می‌گردد، که این موارد در افزایش بیکاری نقش عمده ای را دارند. افغانستان از جمله کشورهای است که در طول چندین دهه ی گذشته دچار بحران جنگ (خارجی و داخلی) و ناامنی های گسترده بوده و از این ناحیه خسارات هنگفت جانی و مالی را متحمل گردیده است.
۲-۱۵- اشتراکات تاریخی – فرهنگی ایران و افغانستان
ایران و افغانستان، تاریخ مشترک چند هزار ساله دارند. در طول این تاریخ چند هزار ساله، تلخی ها، شیرینی ها و فراز و نشیب های زیادی را با همدیگر چشیده و ره سپرده اند. از جدایی این دو کشور حدود دوصدو چند سال می گذرد که در برابر تاریخ مشترک چند هزار ساله عددی نیست. امروزه نیز هیچ دو کشوری با همدیگر، مثل ایران و افغانستان، دارای مشترکات فرهنگی، تاریخی، زبانی، دینی و…) نیستند[۳۲]. نکته مورد اهمیت در تمام مهاجرت‌ها، از نظر فرهنگی، یکسان بودن فرهنگ مبدا و مقصد است. مشترکات فرهنگی، تاریخی و… بین دو کشور، نقش به سزایی در روابط اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و اجتماعی آنها، بخصوص روابط بین افراد دو کشور با همدیگر دارند. عوامل مشترک بین دو کشور ایران و افغانستان، در مهاجرت مردم افغانستان به ایران در گذشته ها، نقش اساسی داشت که در اینجا به این عوامل مشترک اشاره می گردد.
۲-۱۵-۱ فرهنگ مشترک
در تعریف عام، فرهنگ شامل همه ی فعالیت های مادی و معنوی و همه ی دستاورد های یک جامعه می شود و فراتر از تمدن است. یکی از عوامل مهمی که انسان ها را با همدیگر نزدیک می کند، فرهنگ مشترک آنها است که این فرهنگ مشترک، باعث می گردد، تا انسانهای همفرهنگ، اگر هم که دارای مرز جغرافیایی و سیاسی جدا از همدیگر باشند، باز هم با همدیگر احساس دوستی و برادری می کنند. اگر محققی، فرهنگ (یعنی مجموعه ی باورها، سنت ها، صفات، رسم و رسومات) دو ملت افغانستان و ایران را تدوین و بررسی کند، کمتر موردی پیدا خواهند کرد که با هم اختلاف داشته باشد. در طول تاریخ چند هزار ساله، دو ملت ایران و افغانستان از یک فرهنگ تغذیه نموده اند و حتی پس از ترسیم مرزهای جغرافیایی و سیاسی بین دو کشور، مردم این دو کشور با همدیگر مراودات فرهنگی داشتند و هنوز هم دارند. امروزه در افغانستان خیلی کم خانواده ای را می توان پیدا کرد که با فرهنگ مردم ایران آشنایی نداشته باشد و همچنین اکثریت خانواده های ایرانی نیز با رسم و رواج های مردم افغانستان آشنایی دارند.
جشن ها و مراسمهای ملی و بین المللی که در ایران برگزار می شود، در افغانستان نیز برگزار می گردد و در نحوه ی برگزاری این جشن ها و مراسمها هیچ تفاوتی وجود ندارد. بنابر این، فرهنگ مشترک بین ایران و افغانستان، در طول تاریخ، تأثیرات خود را بر مردم این دو کشور داشته است. یکی از نقش های این فرهنگ مشترک، این است که مهاجرین افغانستان در ایران (برخلاف برخی کشورهای جهان، بخصوص پاکستان که اکثریت مهاجرین را در اردوگاه ها قرار داده بودند)، از همان ابتدای مهاجرتشان در مناطق مختلف ایران، در کنار برادران ایرانی خود، بصورت دوستانه زندگی نموده اند که امروزه بسیاری از این مهاجرین، ایران را به عنوان خانه دوم خود دانسته و علاقه ی برگشتن به کشور خود را ندارند. اگرچه در چند سال اخیر محدودیت های از طرف دولت ایران در خصوص زندگی مهاجرین افغانی در مناطق مختلف ایران بوجود آمده است. بطور مثال: در کارت های اقامتی مهاجرین افغانی محدوده ی اقامت آنها در ایران تنها در یک استان مجاز است و علاوه از همان استانی که سکونت گزیده اند به شهرهای دیگر بدون دریافت نامه از دولت، حق عبور و مرور را ندارند و در برخی مناطق دیگر نیز ممنوع الورود هستند. شاید هم این کار دولت میزبان بخاطر جلوگیری از بروز برخی از مخاطرات و ناهنجاری های اجتماعی باشد، که هر کشوری در این زمینه قوانین خاص خود را دارد.
۲-۱۵-۲ زبان مشترک
زبان از جمله عناصر اصلی و مهم سازنده ی هویت ملی ملّت ها است، که افهام و تفهیم در بین یک ملت همزبان را میسر می سازد و بنیادگزار اصلی پیوند انسانی و زاینده ی فرهنگ ملی است. زبان مشترک در ساختن یک ملت و ایجاد پیوند ناگسستنی در میان مردم نقش اصلی را داراست. یکی از مهم ترین عوامل تاریخی و فرهنگی مشترک بین دو کشور ایران و افغانستان، زبان فارسی است. این زبان با نامهای چون “فارسی” ، “دری” و “فارسی دری” یاد شده است که در واقع همه این اسامی برای یک مصداق هستند و نمی‌توان از لحاظ زبان شناسی و همچنان از لحاظ تاریخی، میان آنها تمایز قایل شد. هرچند لهجه و گویشهای گوناگونی در این زبان نیز مثل سایر زبانها وجود دارد، به طور مثال، لهجه برخی از مناطق افغانستان با لهجه مردم ایران فرق می کند، و یا حتی در بین مناطق مختلف هردو کشور نیز لهجه های مختلف وجود دارد، ولی وجه تمایز میان آن که بتوان هر کدام از این لهجه ها را جداگانه یک زبان مستقل دانست، محسوب نمی‌شود، بلکه از نظر ادبیات یکی هستند، ولی نحوه ی گویش افراد کمی باهم متفاوت است، که این اختلاف لهجه در هر زبانی بین افراد آن دیده می شود. بنابر این یکی از عوامل جاذب در مهاجرت افغان ها به ایران، زبان مشترک این دو کشور است. اگر به خصوصیات و ویژه گی های مهاجرین افغانی ساکن ایران نگاه کنیم، اکثر این مهاجرین، به جز زبان اصلی خود ( فارسی- دری و درصد کمی هم پشتو که آنها نیز در ایران به زبان فارسی تکلم می کنند) با سایر زبانهای رسمی جهان به آن صورت آشنایی ندارند. بطور مثال: اگر مهاجرین افغانستان در ایران و پاکستان را باهم مقایسه نموده و مورد بررسی قرار بدهیم، در پاکستان، بخاطری که زبان پشتو از جایگاه بالای برخوردار است، بر این اساس اکثریت افغان های پشتو زبان در آن کشور مهاجرت نموده اند. زیرا پاکستان را نسبت به ایران برای خود هم فرهنگ و هم زبان می دانند. در ایران نیز درصد بالایی از افغان های فارسی زبان مهاجرت نموده اند. بنابر این یکی از عواملی که باعث جذب یک عده از مهاجرین افغانی به خصوص طبقه کارگر به ایران گردیده، همین زبان مشترک فارسی است. متأسفانه امروزه، تلاش های هم وجود دارد که تا زبان فارسی را به سه زبان (فارسی ایرانی، دری افغانی و تاجیکی تاجیکستانی) تجزیه نمایند. برخی کلمات عربی را که وارد زبان فارسی دری گردیده و استعمال آن در جامعه ی افغانستان معمول شده است، منتسب به زبان دری افغانستان می نمایند و معادل فارسی ـ دری آن را به زبان فارسی ایرانی نسبت می دهند. بهر صورت، یکی از ویژگی های مهاجرین افغانستان در ایران، مشترک بودن زبان آنها با جامعه مقصد بوده که در مهاجرت آنها به ایران تأثیرات زیادی داشته است. اگر سیری در ادبیات فارسی ـ دری بیاندازیم، باوجودی جدایی مرزهای سیاسی و جغرافیایی بین کشورهای فارسی زبان، این زبان روز به روز در جهان گسترش یافته و طرفداران زیادی را به خود جذب نموده است. نه تنها زبان فارسی، بلکه تمام زبان های جهان از این ویژگی برخوردار بوده و در عرصه فرهنگی و اجتماعی، متکلمین و پیروان خود را با همدیگر نزدیک و متحد ساخته اند. مخصوصاً زبان انگلیسی، فرانسوی و… امروزه در بین کشورهای مختلف، مرزهای جغرافیایی و سیاسی را در نوردیده و تمام افراد همزبان را در یک دهکده فرهنگی و ادبی قرار داده اند. نمونه آن را در کشورهای اتحادیه ای اروپا و ایالات متحده آمریکا می توان به خوبی مشاهده نمود. حتی در آن کشورها، یکی از مهم ترین معیارهای پذیرش مهاجر، در قدم نخست مسلط بودن فرد متقاضی به زبان آن کشورها است. بنابراین، زبان فارسی ـ دری نیز یکی از عوامل جاذب در جذب مهاجرین افغانستان، بخصوص افراد بی سواد و غیر متخصص به ایران بوده است.
۲-۱۵-۳ دین مشترک
عامل دیگری که در ابتدای مهاجرت های گروهی مردم افغانستان به ایران، باعث جذب مهاجرین افغانی به این کشور گردید، مقوله فرهنگ اسلامی بود. مردم افغانستان با اعتقاداتی که به دین اسلام داشتند، در زمان اشغال افغانستان توسط شوروی، بیشتر به کشورهای اسلامی از جمله ایران و پاکستان پناهنده شدند. همچنین از طرف مقابل، درهای باز دولت ایران و حمایت های همه جانبه امام خمینی(ره) و دولت ایران از مهاجرین افغانستان، بیشتر باعث تشویق و جذب آنها به ایران گردید. امام خمینی به مردم ایران توصیه به برخورد گرم با مهاجرین افغانی و پذیرایی جدی از آن ها می کرد و هم به مسولین دولتی دستور رسیدگی و کمک به پناهندگان را می داد. چنانچه در آن زمان، در بیانات خود خطاب به اعضای بسیج و سپاه چنین گفته بود: «آواره هایی که از افغانستان الآن در ایران هستند و مشکلات زیادی دارند…"البته ملت خیلی کمک می کند در همه این امور، لیکن اینطور نیست که کمک ملت کافی باشد…” دولت است که متکفل و مسئول این امور است»( خمینی،۱۳۷۸: ۲۷۹ ). و در جایی دیگر طی فرمایشاتی به نمایندگان اصناف و بازاریان تهران می گوید: «…و همینطور مهمان هایی که داریم، خوب افغانی هستند، مسلمان هستند یا فرض کنید که عراقی هستند، بیچاره ها را از خانه های شان دور کردند، مال شان را بردند، خودشان را فرستادند اینجا، خوب باید چه کرد با این ها؟ نباید این ها را پذیرایی کرد؟ ما مسلمانیم، آن ها هم مسلمانند، ما باید از آن ها پذیرایی کنیم، خدمت کنیم به آن ها و این دولت است که دارد این کار ها را می کند»(خمینی،۱۳۷۸: ۲۷۹). اگرچه این مسئله (اشتراکات تاریخی، فرهنگی، دینی و زبانی) در اوایل مهاجرت افغان ها به ایران نقش اساسی داشت، ولی به مرور زمان این مسئله کمرنگ شد. زیرا از زمانی که سیاست درهای باز دولت ایران به سیاست درهای بسته و سختگیرانه تبدیل شد، مهاجرین افغانی در یک چارچوب محدودتر قرار گرفتند، و شرایط کار و زندگی در ایران برای آنها سخت و دشوار گردید، به خصوص زمانی که مهاجرت های غیر قانونی افغان ها به ایران افزایش پیدا کرد، اکثر مهاجرین قانونی نیز آن احترام و امتیازاتی که در اوایل از طرف جامعه میزبان داشتند، کم کم از دست دادند. دیگر در ادبیات برخی از قلم به دستان ایرانی، که در اوایل از کلمات و تعابیر “مهاجرین مسلمان افغانستانی” و یا “برادران مسلمان افغانستان” استفاده می شد، به مرور زمان، این کلمات به تعابیری “مهمانان ناخوانده افغانی"، “افاغنه"، افغانیه و… تبدیل گردید. در حوزه اجتماع و رسانه های داخلی ایران نیز تنها چهره سیاه و بد از افغان های مهاجر به تصویر کشیده می شد و هر مشکلات و ناهنجاری های که در جامعه رخ می داد، به اسم این مهمانان ناخوانده ثبت می گردید. تا آنجا که امروزه در ایران، اکثریت مهاجرین افغانی به خصوص نسل دوم و سوم این مهاجرین، از ابراز هویت افغانی بودن خود احساس حقارت می کنند و سعی می نمایند تا هویت اصلی (افغانی بودن) خود را از دوستان ایرانی خود پنهان کنند. همچنین برخی از ایرانی های که آنقدر اطلاعی از جامعه افغانستان ندارند و تنها از رسانه ها تصویر جنگ و ناامنی و فقر در آن کشور را دیده و شنیده اند، افغان های مهاجر را تنها به عنوان طبقه کارگر و به عنوان عاملین همه ناهنجاری های جامعه ایران می شناسند. چون در جامعه ایران، بیشتر تصویر بد از این افغان های مهاجر به نمایش گذاشته شده است. در حالی که بسیاری از همین افغان های مهاجر در زمان جنگ ایران و عراق، دوشادوش برادران ایرانی خود در جنگ علیه ارتش عراق حضور داشتند و تعداد زیادی(بیش از دو هزار نفر) شهید دادند. از سوی دیگر، همین افغان های مهاجر به عنوان کارگران بی توقع، یا کم توقع، در ساخت و ساز ایران نیز نقش فعال داشتند و هنوز هم دارند. ولی این مزیت های مهاجرین، مورد اشاره رسانه ها و برخی قلم به دستان ایرانی قرار نگرفت که هیچ، بلکه برخی از محققین و پژوهشگران ایرانی نیز در تحقیقات خود، نگاهشان را به یک پله ترازو(یعنی پیامدهای منفی مهاجرین افغانی در جامعه ی مقصد) انداخته و پله ی دیگر( مزیت های مهاجرین در ساخت و ساز زیربناهای ایران و…) را نادیده گرفتند. این گونه عوامل باعث گردیده که برخی از این مهاجرین از این کشور میزبان، خاطره خوش به آنصورت نداشته و اکثراً که توانایی رفتن به کشور ثالث را داشتند به آنجا رفتند، به خصوص بسیاری از نخبگان افغانستان که در ایران تحصیل کرده بودند و استعداد کاری در زمینه های مختلف فرهنگی و غیره را داشتند، چون بخاطر برخی از مشکلات در جامعه ایران، باید به افغانستان بر می گشتند، از طرف دیگر، وقتی در افغانستان احساس ناامنی می کردند، اکثراً دوباره به کشورهای صنعتی مهاجرت نموده و جذب آن کشورها شدند. در مورد اینکه مهاجرین افغانی در ایران به عنوان افراد غیر ماهر و بی سواد معرفی شده اند، دو دلیل می تواند وجود داشته باشد: مهاجرینی که در زمان سه دوره جنگ و ناامنی، به ایران مهاجرت نموده بودند، از اقشار مختلف جامعه، هم ماهر و تحصیل کرده، و هم غیر ماهر و بی سواد بودند، اما اینکه در جامعه مقصد به عنوان غیر ماهر و بی سواد معرفی شده اند، به این خاطر بوده که چون دولت ایران برای مهاجرین، بدون در نظر گرفتن مهارت و توانایی آنها، یک تعداد مشاغل خاص خدماتی و شاقه (کشاورزی، دامداری، چاه کنی، تمیز کاری، کارگر ساختمانی، سنگ بری و…) را تعیین کرده بود و تمام مهاجرین، چه افراد ماهر و تحصیل کرده و چه غیر ماهر و بی سواد که در ایران به عنوان مهاجر به سر می بردند(بجز افرادی که در حال تحصیل بودند) باید یکی از این مشاغل مشخص شده را در پرونده اقامتی خود به عنوان شغل انتخاب می نمودند. بر این اساس، کسانی که حتی کارگر هم نبودند، مجبور یکی از این مشاغل را به عنوان شغل خود انتخاب کردند.
علت دیگر این است که، مهاجرت های دوره ای جوانان و نیروی کار مردم افغانستان به ایران، که ناشی از فقر و بیکاری است و هنوزهم جریان دارد، در مجموع شامل افراد بی سواد که بخاطر کار و تأمین معیشت زندگی خانواده های خود به ایران مهاجرت نموده اند می شود، نه شامل افراد ماهر و تحصیل کرده. افراد تحصیل کرده و ماهر افغانستان، به جز که در زمان جنگ و ناامنی در اثر فشارهای سیاسی و فرار از جنگ به ایران مهاجرت نموده بودند و یا به خاطر تحصیل نیز به ایران می آیند، ولی بخاطر کارگری به ایران مهاجرت نمی کنند. چون برای این افراد، به جز کارهای ساده و شاقه که در شأن آنها نیست، زمینه کاری مناسب با توجه به تحصیلات و مهارتشان در ایران به آن صورت فراهم نیست. مگر اینکه دولت ایران به تخصص آنها نیاز داشته باشد. ولی بازهم تعداد قابل توجهی از این افراد در ایران حضور داشتند و هنوز هم حضور دارند. همین مهاجرین افغانی که در جامعه ی ایران اکثراً به عنوان طبقه کارگر معروف شده اند، «از سال ۱۳۵۷ به این سو، بیش از ۲۰۰ عنوان نشریه و بیش از هزار عنوان کتاب در شهرهای مختلف ایران (عمدتاً در شهرهای مشهد، قم و تهران) انتشار داده اند و مراکز متعدد فرهنگی، ادبی، سیاسی و آموزشی (شامل صدها مدرسه خودگردان)، به همراه گردهمایی ها و جشنواره های مختلف به راه انداخته اند»(جعفری خانقا، ۱۳۸۲: ۱۱۷).
در مورد اشتغال کارگران افغانی در بازار کار ایران نیز باید این مسئله را خاطرنشان ساخت: نظر به برخی تحقیقاتی که در مورد میزان بیکاری و اشغال برخی از مشاغل توسط کارگران افغانی، در ایران انجام شده اند؛ حضور کارگران افغانی در بازار کار ایران به آنصورت تاثیری در میزان بیکاری کشور نداشته است، بلکه میزان بیکاری علاوه بر شهرهای که کارگران افغانی حضور داشتند، در تمام شهرهای ایران وجود داشته است. نظر به یافته های این تحقیقات، مشاغلی که افغان ها اشغال نموده اند، اگر برای افراد بیکار ایرانی که اکثراً تحصیل کرده هستند واگذار شود، این افراد حاضر به انجام آن کارهای سخت کوش و پست خدماتی نخواهند شد. مهاجرین افغانی نیز از روی علاقمندی، این کارهای سخت و… را انجام نمی دهند، بلکه از مجبوری به این کارها که حتی بعضی اوقات جانشان در خطر می افتد،( مثل چاه کنی، ساختمان و…) تن داده اند. زیرا در اثر مشکلات سیاسی و اجتماعی ـ اقتصادی که در افغانستان وجود داشت، دست به مهاجرت زده بودند و هنوز هم از بازگشت به کشور خود، به خاطر نبود زمینه اشتغال و کار مناسب و… احساس ناامنی می نمایند. بنابراین، موضوعاتی گوناگونی را که در این فصل به بررسی گرفته شد، از جمله عواملی هستند که به عنوان عوامل دافعه و جاذبه در مهاجرت مردم افغانستان به ایران و سایر کشورهای جهان در طول تاریخ آن تأثیرگذار بوده اند. برای اینکه بار علمی این تحقیق بیشتر گردد، در ادامه به برخی از تحقیقات گذشته که در این مورد انجام شده اند، اشاره نموده و دیدگاه ها و نظریات مربوط به علل مهاجرت را نیز مورد بررسی قرار خواهیم داد، تا با بهره گرفتن از نتایج پیشینه و دیدگاه های مهاجرت، در چهارچوب نظری و مفهومی این تحقیق، بتوانیم به یک نتیجه کلی برسیم.
۲-۱۶- پیشینه تحقیق
از آنجایی که هر پژوهش علیرغم اینکه خود سخنی جدید دارد و روش های جدید و دقیق تری را در شناخت پدیده ی مورد مطالعه به کار می گیرد، ولی باید متکی به دست آوردهای تحقیقات پیشین نیز باشد و آنها را مورد مطالعه قرار بدهد، تا تحقیقی را که انجام می دهد، نسبت به تحقیقات گذشته، نوآوری های جدید داشته باشد.
در مورد مهاجرت افغان ها به ایران، اگرچه تا جایی تحقیقات انجام شده است، ولی مطالعات عمیق نظری و تجربی از جهت کمی و کیفی انجام نشده است؛ تحقیقات انجام شده از قبیل بررسی های میدانی و اسنادی و گزارش های تحقیقی، بیشتر در زمینه های: پیامدهای اقتصادی ـ اجتماعی و سیاسی مهاجرین، سازگاری و انطباق آنها با جامعه میزبان، شرایط و وضعیت زندگی مهاجرین در جامعه مقصد، نسل دوم مهاجرین، مسئله بازگشت مهاجرین به افغانستان و… انجام شده اند. ولی در مورد علل مهاجرت مردم افغانستان به ایران، بخصوص مهاجرت های دوره ای جوانان و نیروی کار که در این اواخر بیشتر رواج یافته است، تحقیقات پیمایشی به آنصورت انجام نشده است. برخی از تحقیقاتی که به صورت ضمنی و خلاصه، به علل مهاجرت افغان ها اشاره نموده اند، روند مهاجرت افغان ها را تنها به سه دوره جنگ های خارجی و داخلی(دوره اشغال افغانستان توسط ارتش شوروی، جنگ و ناامنی های داخلی، دوره حکومت طالبان) محدود ساخته اند. در حالی که مهاجرت مردم افغانستان به این سه دوره محدود نمی شود.
در اینجا به برخی از این تحقیقات داخل و خارج از ایران که در مورد مهاجرت افغان ها به ایران انجام شده اند، اشاره می نماییم:
۲-۱۶-۱- تحقیقات داخلی:
فرهاد وحدت آزاد، در سال ۱۳۹۱، تحقیقی را به عنوان پایان نامه کارشناسی ارشد، در دانشگاه آزاد اسلامی، به راهنمایی دکتر محمدعلی خسروی، تحت عنوان «بررسی علل سیاسی- اجتماعی مهاجرت افغانها به ایران (پس از انقلاب اسلامی ایران)» انجام داده است. در پایان نامه مذکور دو فرضیه عنوان گردیده که عبارتند از:
۱- علت اصلی مهاجرت افغانها به ایران، جنگ و درگیری های داخلی می باشد.
۲- عوامل فرهنگی، تاریخی و اقتصادی در مهاجرت افغانها به ایران تأثیر به سزایی دارند.
نویسنده در پایان نامه تحصیلی خود، در پاسخ به این دو فرضیه، به صورت توصیفی - تحلیلی و بیشتر از منابع انترنتی و کتابخانه ای استفاده نموده است. در این تحقیق بیشتر به تاریخ افغانستان، نظام حکومتی آن و… پرداخته شده و علل مهاجرت افغان ها به ایران را به صورت کلی در قالب مدل دافعه و جاذبه، با استفاه از مقالاتی که در این زمینه انجام شده اند، بدون اینکه به تحقیقات میدانی بپردازد، مورد بررسی قرار داده است. نویسنده در یافته های تحقیق خود، که آزمون فرضیه ها را به صورت تجزیه تحلیل تاریخی – مقایسه ای انجام داده است، با بهره گرفتن از قاعده عمومی مهاجرت، اینگونه نتیجه گیری نموده که جنگ و درگیری های داخلی و ناامنی و همچنین اختلافات قومی و مذهبی و در پی آن بی ثباتی اقتصادی و اجتماعی از جمله عواملی دافعه در افغانستان هستند که باعث مهاجرت افغان ها گردیده اند، و درهای باز ایران در اوایل انقلاب، حس نوع دوستی، اشتراکات دینی، مذهبی، زبانی، امنیت جانی و اقتصادی و همگرایی بوجود آمده بین ایران و افغانستان طی این سالها و همچنین بسط و گسترش روابط فامیلی افغانها در ایران، از جمله عوامل جاذبه در ایران هستند که باعث جذب مهاجرین افغانستان به ایران گردیده اند.
محمدعلی خسروی،۱۳۹۱ تحقیقی را تحت عنوان “بررسی پیامدهای اجتماعی، اقتصادی مهاجرت افغان ها در شهر تهران” به راهنمایی دکتر عبدالرضا باقری بنجار، برای کسب درجه کارشناسی ارشد در دانشگاه شاهد، با تاکید بر سنجش پیامدهای ناشی از مهاجرت افغانستانی ها در ابعاد اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و فرهنگی تهران پرداخته و این سوال را مطرح نموده که: مهاجرت افغان ها به تهران چه پیامدهای (اجتماعی، اقتصادی و…) را در پی دارد؟ و این پیامدها در چه سطحی است؟ نویسنده با بهره گرفتن از روش پیمایشی، داده های تحقیق را در سه قسمت توصیف کرده: در بخش اول سیمای جامعه آماری را مورد بررسی قرار داده و به توصیف متغیرهای که ویژگی های فردی و اجتماعی پاسخگویان را بر حسب سن، جنس، تحصیلات، شغل و… نشان داده است، پرداخته. سپس ویژگی های متغیرهای تحقیق را با بهره گرفتن از پاسخ های جمع آوری شده توصیف کرده است. در بخش سوم به آزمون فرضیات تحقیق و در نتیجه آزمون الگوی نظری پژوهش پرداخته است. نتایج تحقیق نشان داده که مهاجرت افغان ها به تهران، پیامدهای اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و…. را در پی داشته است. و بر این فرضیه تاکید نموده که این مهاجرت نقش تعیین کننده ای در خروج پول از تهران دارد.
رسول صادقی(۱۳۹۰) پژوهشی را به راهنمایی دکتر محمدجلال عباسی برای کسب درجه دکترا در دانشگاه تهران با عنوان “سازگاری اجتماعی- جمعیتی نسل دوم افغانها در ایران” انجام داده است. تحقیق مذکور به واکاوی این موضوع پرداخته است که «چگونه واقعه ای مهاجرت و زندگی در بستر اجتماعی جدید، رفتارها و نگرش های جمعیتی مهاجران را تغییر می دهد؟» محقق، طرح این پرسش در کشور ایران را از آن جهت مهم دانسته که ایران از سال ۱۳۵۸ به بعد، میزبان بیش از سه میلیون مهاجر و پناهنده از کشور افغانستان بوده است. تجربه سه دهه زندگی افغانستانی ها در ایران همراه با الگوی باروری بالا، موجب ظهور و اهمیت یافتن نسل دوم مهاجران شده است. بر این اساس مطالعه مذکور به دنبال ارائه تحلیل اجتماعی جمعیتی از فرایند سازگاری مهاجران افغانستان در ایران با تاکید بر نسل دوم مهاجران بوده است. مطالعه مذکور به دنبال سه پاسخ به سه پرسش کلیدی در حوزه سازگاری اجتماعی و جمعیتی مهاجران بوده است: فرایند و الگوهای سازگاری اجتماعی مهاجران افغان (بویژه نسل دوم) در ایران چگونه است؟ عوامل و تعیین کننده های آن کدامند؟ این فرایند و الگوهای آن چگونه منجر به تغییر ابعاد جمعیتی / خانواده می شود و مکانیزم تاثیر گذاری آن چگونه است؟ نتایج مطالعه نشان داده است که فرایندهای سازگاری ساختاری و فرهنگی مهاجران افغانستان در جامعه ی ایران تدریجی و زمان مند بوده است. بطوری که نسل دوم مهاجران افغانستان از سازگاری اقتصادی، اجتماعی، و فرهنگی بیشتری با جامعه ی ایران در مقایسه با نسل اول برخوردار بوده، در نتیجه رفتارها و الگوهای جمعیت شناختی متمایزتری از نسل اول و تقریباً شبیه ایرانی ها داشته اند. بطور کلی از یافته های مطالعه می توان چنین نتیجه گرفت که تحول و انقلاب در ابعاد جمعیتی- خانواده در میان مهاجران افغانستان در ایران در حال رخ دادن است و موتور این تحول نسل دوم مهاجران هستند.
جهانبخش مهرانفر،۱۳۸۹ پژوهشی را تحت عنوان “مطالعه ای بر اثرات اقتصادی پناهندگان افغانی در بازار کار ایران” به راهنمایی دکتر سعید عیسی زاده، برای کسب درجه کارشناسی ارشد در دانشگاه بوعلی سینا همدان، با تاکید بر سطح اشتغال و دستمزد در بخش ساختمان انجام داده است. در این تحقیق با بهره گرفتن از داده های زمانی(OLS) در اقتصادسنجی، به بررسی اثرات اقتصادی حضور مهاجرین افغانستانی در بازار کار ایران پرداخته شده است. نتایج تحقیق نشان می دهد که طی دوره بررسی، حضور مهاجران افغانی در بازار کار ایران، نرخ بیکاری کل کشور را افزایش داده است. در ضمن در پی حضور گسترده این مهاجران در بخش ساختمان، نیروی افغانی جانشین نیروی کار ایرانی شده و اشتغال ایرانیان در این بخش ها کاهش یافته است.
محمودیان، حسین(۱۳۸۶) تحقیقی تحت عنوان “مهاجرت افغانها به ایران: تغییر در ویژگی های اقتصادی، اجتماعی و جمعیتی و انطباق با جامعه مقصد” انجام داده است. در آن با بهره گرفتن از داده های دو طرح آمایش و بررسی نمونه ای سال ۱۳۸۴، وضعیت اقتصادی، اجتماعی و جمعیتی مهاجران افغانستانی را با توجه به مهاجرت آنها به ایران بررسی کرده است. نتایج حاصله از این تحقیق، نشان می دهد که ایران یکی از مهمترین کشورهای پذیرای مهاجران و پناهندگان افغانستان است، با توجه به سابقه طولانی مهاجرت مردم افغانستان به ایران و تعداد قابل توجه آنها، بررسی تغییر در وضعیت افغانستانی ها در ایران از اهمیت خاصی برخوردار است. وی با بهره گرفتن از فرضیه انطباق مطرح می کند که بر اساس این فرضیه هرچه مهاجران ارتباط بیشتری با جامعه مقصد داشته باشند، وضعیت آنها به جامعه مقصد شبیه تر خواهد بود. یافته های تحقیق، بهبود وضعیت مهاجران، به ویژه در زمینه های آموزش، مهارت و بهداشت را منعکس می کند. تفاوت نسلی قابل توجهی (وضعیت بهتر نسل دوم)، در این بهره مندی وجود دارد. در مقابل، انطباق مهاجران با جامعه مقصد در بعضی جنبه ها نظیر اشتغال ضعیف بوده است. این وضعیت به ناهماهنگی همانندی با جامعه مقصد منجر شده است. ویژگی های مهاجران، تجربه زندگی در ایران و نگرش جامعه مقصد، می توانند تبیین گر این وضعیت باشند.
پویا علاء الدینی و یحیی امامی در سال ۱۳۸۴ پژوهشی را تحت عنوان “جهانی شدن، مهاجرت و فقر در ایران[۳۳]” انجام داده اند که هدف اصلی این پژوهش بررسی جنبه های مختلف مهاجرت در ایران، هم به عنوان کشور مقصد و هم به عنوان کشور مبدأ، در ارتباط با مسأله فقر است. نویسنده استدلال نموده که مهاجرت اتباع افغانی و عراقی به ایران هرچند که موجب بهبود نسبی وضع مهاجران با توجه به شرایط بحرانی در کشورهای مبدأشان شده است، اما در عین حال آنان را به قشر نسبتاً فقیری در حاشیه شهرهای ایران تبدیل ساخته است. همچنان در این تحقیق نشان داده شده که مهاجرت برون مرزی ایرانیان، کشور را از بهره گیری از تحصیلات عالی، مهارت های ویژه و سرمایه های گسترده این گروه محروم ساخته است. و این امر نتایج نا مطلوبی در زمینه گسترش فقر به همراه داشته است. نویسنده در این مقاله در دو بخش اصلی، راجع به مهاجرت به داخل و خارج کشور بحث نموده و در نتیجه به میزان تخمینی انتقال ارز و سرمایه مهاجرین پرداخته است. مهاجران اسکان یافته در ایران را به دو گروه تقسیم کرده که گروه نخست را پناه جویان تشکیل می دهند. با بهره گرفتن از یافته های تحقیق، نویسنده در نتیجه گیری از مهاجران در ایران به این مطلب اشاره نموده که هرچند مهاجران افغانی به احتمال قوی امکان دست و پاکردن شغلی را در بازار کار ایران داشته اند، اما بر اساس پایه ی تحصیلات و مهارت هایشان و نیز امکانات و محدودیت های جامعه ایران درامد و سرمایه قابل توجهی عایدشان نشده است. به علاوه با توجه به اینکه بسیاری از آنها مجبور به ارسال پول به کشورشان بوده اند، ولی این وجوه دریافتی شان امکان رهایی از فقر را به آنها نداده است. نویسندگان، همچنان در رابطه با مهاجرت ایرانیان به خارج نیز پرداخته اند که عوامل آن را اقتصادی، اجتماعی و سیاسی دانسته و و چنین بیان نموده اند: “این مهاجرین در جوامعی با توانایی های بسیار بالایی در اروپا و آمریکا مهاجرت کرده اند، و تعداد قابل ملاحظه ای از نیروی کار ایرانی غیر ماهر و نیمه ماهر طی ده تا پانزده سال گذشته به کشورهای خلیج فارس و ژاپن رفتند".
زهرا، کریمی موغاری در سال ۱۳۸۳ تحقیقی را تحت عنوان ” تأثیر مهاجرین افغانی بر سطح دستمزد و اشتغال در ایران ” انجام داده است. در این تحقیق، تاثیر کارگران افغانی بر دستمزد و نرخ بیکاری در ایران مورد بررسی قرار گرفته و در قسمت دوم، نویسنده به مرور مقالاتی که تاثیر مهاجرین بر بازار کار کشورهای مهاجرپذیر را مورد مطالعه قرار داده اند، با بهره گرفتن از الگوی بورجاس[۳۴](۱۹۹۵) پرداخته و نتایج آن را مطرح نموده است. و در قسمت دیگر، وضعیت پناهندگان افغانی در بازار کار ایران را مورد بررسی قرار داده و همچنان موضوع بازگشت افغانها را نیز در این پژوهش مطرح نموده است که در اینجا به نکات مهم و یافته های نویسنده از نتیجه ی این تحقیق اشاره می نماییم. نویسنده در رابطه به علل مهاجرت افغان ها، جنگ های طولانی، اقتصاد درهم شکسته و خشکسالی های پی در پی در افغانستان را نه تنها مانعی بازگشت مهاجرین افغانی دانسته، بلکه چنین بیان نموده که این عوامل، به طور مداوم موج جدیدی از پناهندگان را ایجاد کرده اند. در این تحقیق بیان شده که از کل مهاجرین افغانی که در ایران پناه گرفته اند، کمتر از ده درصد در اردوگاه های ویژه پناهندگان جای گرفته اند و بقیه در شهرها و روستاها و در میان ایرانیان زندگی نموده و از طریق کار خویش امرار معاش می کنند. وی بیان کرده که تقریباً تمام کارگران افغانی به صورت غیر قانونی مشغول به کار هستند. و عموماً کارگران غیر ماهر و ارزان قیمت هستند، که هر کاری به آنها پیشنهاد شود می پذیرند و بر همین اساس، مشاغل سخت را به عهده گرفته اند. در طول بیش از دو دهه، کارگران افغانی عرضه نیروی کار ایران را افزایش داده اند به همین جهت، طی این دوره افزایش دستمزد کارگران غیر ماهر، به ویژه در بخش ساختمان، که کارگران افغانی در آن سهم بالای دارند، بسیار کند بوده است. نویسنده در این پژوهش برای تخمین تاثیر مهاجرین افغانی بر نرخ بیکاری، از معادلات رگرسیونی استفاده نموده و نتایج محاسبات نشان داده که کارگران افغانی در استانهای نسبتاً پر رونقی چون: تهران، اصفهان، خراسان و … مشغول به کار شده اند که تقاضا برای نیروی کار ساده در آنها بالا بوده است. از آنجا که کارگران ایرانی به سهولت می توانند در کشور جابه جا شوند، حضور کارگران افغانی در برخی از استان ها سبب افزایش نرخ بیکاری در نقاط شهری و روستایی این استان ها نشده است. ولی نرخ بیکاری در کل کشور بالا رفته است. نویسنده در این پژوهش، در مورد تخمین میزان تاثیر حضور مهاجرین افغانی بر نرخ بیکاری کشور در طی چند دهه دو دیدگاه کاملاً متفاوت را مورد بررسی قرار داده است که در اینجا به آن اشاره می نمایم: دیدگاه اول: برخی از کارشناسان و مقامات کشور معتقدند که اگر افغان ها، که حدود یک میلیون فرصت شغلی را در ایران اشغال کرده اند، به کشور خویش بازگردند، کارگران بیکار ایرانی امکان کار خواهند یافت. دیدگاه دوم: برخی از اقتصاد دانان و فعالان تشکل های کارفرمایی، بر خلاف گروه اول، بر این عقیده اند که اگر کارگران ایرانی جایگزین کارگران افغانی شوند، هزینه تولید به شدت افزایش و تولید در بخش های مختلف اقتصادی کاهش خواهد یافت. این گروه اظهار می دارند که خروج کارگران افغانی به کمبود نیروی کار ساده در کشور منجر خواهد شد، زیرا نیروی کار تحصیل کرده ایرانی مشاغل دشواری که افغانها اشغال می کردند، نمی پذیرد و شمار بیکاران بیسواد و کم سواد که می توانند به جای افغانها کار کنند، به اندازه کافی نیست، بنا براین دستمزد کارگران ساده و هزینه تولید، به ویژه در بخش ساختمان، افزایش خواهد یافت. نویسنده، جدولی را در رابطه به آمار مربوط به تعداد کارگران افغانی و شمار بیکاران بیسواد و کم سواد (دارای تحصیلات راهنمایی و کمتر) ایرانی، در استان های مختلف کشور که توسط وزارت کشور و مراکز آمار ایران در ۱۳۸۰ صورت گرفته بود، آورده که به مراتب تعداد کارگران افغانی بیشتر از بیکاران بیسوا و کم سواد ایرانی هستند. بطور مثال: در استان تهران ۱۵۷۰۰۰ افغانی مشغول کار هستند، در حالی که تعداد بی سواد و کم سواد این استان کمتر از ۱۰۷۰۰۰ نفر است. در استان اصفهان حدود ۱۳۰ هزار کارگر افغانی زندگی می کنند، در حالی که تعداد بیکاران بیسواد و کم سواد ایرانی در این استان که ممکن است کارهای سخت را بپذیرند، کمتر از ۶۰ هزار نفر هستند. بیش از ۶۷ درصد از کارگران افغانی در ۹ استان کشور، که تعداد بیکاران بیسواد و کم سواد در آنها نسبتاً پایین است، به کار مشغول هستند. قطعاً بخشی از این بیکاران (از جمله بسیاری از افراد بالای ۴۰ سال و زنان)، مایل نیستند و یا نمی توانند کارهای دشوار، از قبیل چاه کنی، حمل بارهای سنگین و انواع مختلف کارهای ساختمان سازی را بپذیرند. بنابر این بازگشت افغان ها به کمبود نیروی کار ساده در بسیاری از استان های ایران منجر می شود. بر اساس این دیدگاه در غیاب کارگران افغانی، دست مزد کارگران غیر ماهر شدیداً افزایش خواهد یافت و اگر افزایش دستمزد به کاهش تقاضا برای نیروی کار منجر شود، در نتیجه ی بازگشت افغان ها نرخ بیکاری کاهش نخواهد یافت. در نتیجه گیری، نویسنده با بهره گرفتن از این دیدگاه، چنین بیان نموده است که ممکن است در اثر خروج کارگران افغانی نرخ بیکاری ثابت باقی بماند و یا حتی در اثر کاهش شدید تولید، بالا رود.
پاپلی یزدی(۱۳۶۸)، در تحقیقی با عنوان “اثرات سیاسی حضور پناهندگان افغانی در خراسان” به این مسئله پرداخته که خراسان با داشتن ۶۱۹ کیلومتر مرز مشترک با کشور افغانستان، دارای روابط اقتصادی ـ اجتماعی ـ سیاسی گسترده ای با آن کشور بوده است. به طوری که هر گاه در افغانستان ناامنی حاکم شده، عده ای از مردم آنجا به خراسان مهاجرت کرده اند. وجود چندین هزار هزاره (معروف به بربری) که مهاجرت آنها به خراسان، حتی قبل از تشکّل افغانستان به صورت یک کشور مستقل، شروع شده و هنوز نیز ادامه دارد، خود گواه این واقعیت است. نویسنده در مورد مهاجرت نیروی کار نیز چنین بیان نموده که: قبل از اشغال افغانستان توسط ارتش شوروی، هرساله تعداد زیادی کارگر فصلی نیز که گاه جمعیت آنها به بیش از ۱۲۰۰۰۰ نفر می رسیده است، برای کار در امور کشاورزی، ساختمانی و غیره به خراسان می آمده اند. بعد از اشغال افغانستان، روابط گسترده اقتصادی، فرهنگی( به ویژه زبان و مذهب مشترک برای بخش عمده ای از مردم دو کشور و وجود زمینه های اشتغال) باعث شد که عده زیادی از افغانها به ایران پناهنده شوند. به علاوه سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران در این مورد نیز که بر مبنای کمک به برادران افغانی استوار است، در تسریع این حرکت تسهیلات لازم را برای مهاجرین افغانی فراهم آورده، و یا اینکه حد اقل مزاحمتی ایجاد نکرده است.
۲-۱۶-۲- تحقیقات خارجی
ممیکو سایتو[۳۵]، در سال ۲۰۰۸، تحقیقی را با عنوان “از ناامیدی تا امیدواری: تغییر دادن تجارب جوانان افغان که از پاکستان و ایران به وطن بازگشت نموده اند[۳۶]” تحت اداره کمیشنری عالی سازمان ملل در امور پناهندگان، انجام داده که به دو زبان انگلیسی و فارسی منتشر شده است. این تحقیق، نوجوانان و جوانان بالغ افغانستان، در میان سنین ۱۵ – ۳۰ سال را که در پاکستان و یا ایران تولد شده اند و یا بیشتر عمر خود را در این دو کشور سپری نموده اند، که از سال ۲۰۰۱ بدینسو به افغانستان برگشته بودند، مورد بررسی قرار داده است. نویسنده در این تحقیق، بررسی تجارب شخصی جوانان از سفر به افغانستان، استقرار مجدد و برای بعضی ها عزیمت به جاهای دیگر، و خلاهای زیر را مورد بررسی قرار داده است: درک مسیرهای اجتماعی و عاطفی کمتر آشکار که توسط افغانهای جوان مهاجر در ارتباط به بازگشت و پیوستن مجدد به جامعه در وطن شان تجربه شده اند؛ و ارتباطات مهم میان این موضوعات و چالش های را که آنها بخاطر برآورده ساختن لوازم مورد ضرورت در جریان پیوستن مجدد روبرو هستند. نویسنده در این تحقیق، افغانستان را بزرگترین منبع پناهندگان از یک کشور واحد، تحت فرمان کمیشنری عالی سازمان ملل در امور پناهندگان، در اخیر سال ۲۰۰۷ دانسته و با آنکه نفوس افغانستان در ۷۲ کشور مختلف پراکنده شده اند، ۹۶ درصد این افغان ها در پاکستان و ایران اقامت گزیدند. تخمیناً نصف افغان های مهاجر در پاکستان و ایران در نسل دوم یا حتی سوم بیجاشدگان خارج از افغانستان به دنیا آمده اند. و برای فعلاً در حدود ۲٫۸ میلیون پناهندگان راجستر شده، تا هنوز در این دو کشور همسایه زندگی می کنند. در پاکستان، ۷۴ درصد نفوس افغان های مهاجر، کمتر از ۲۸ سال عمر دارند، در حالیکه در ایران ۷۱ درصد، ۲۹ ساله و یا کمتر از آن می باشند. در این تحقیق چنین ذکر شده که از سال ۲۰۰۲ بدینسو ۵٫۶ میلیون نفر از ایران و پاکستان به افغانستان بازگشت نموده اند که ۲۰ درصد نفوس افغانستان را تشکیل می دهند. یافته های تحقیق از تحلیل های مفصل مصاحبه ها، با ۱۹۹ تن پاسخ دهنده از پناهندگان و بازگشت کنندگان نسل دوم افغان ها، به منظور خاص انتخاب شده بودند که ازین دو مملکت همجوار و خود کشور افغانستان استنتاج شده است. از نظر نویسنده، پناهندگانی که به افغانستان بر می گردند، بخاطر تحصیل و مهارت های که کسب نموده اند، همچنین از لحاظ اقتصادی، پس اندازی که کرده اند، در مقایسه با آنانی که طی دوران جنگ در مملکت باقی مانده اند، کمتر آسیب پذیر به نظر می رسند. اگرچه بازگشت کنندگان، بخصوص آنانی که نسل دوم اند، بازگشت آنها به وطن اغلباً با فشارهای روحی و تلاش های عاطفی ناشی از ترک جایی که به آن خیلی آشنایی دارند همراه می باشد. بیشتر از ربع پاسخ دهندگان که به افغانستان برگشته بودند، هنوز امید یا توقع داشتند، تا کشور را در درازمدت یا کوتاه مدت، به دلایل مختلف، دوباره ترک گویند.
الساندرو مونسوتی، مدرس موسسه مطالعات بین المللی و توسعه تحصیلات تکمیلی در ژنو و دانشیار تحقیقاتی مرکز مطالعات پناهندگان (دانشگاه آکسفورد) طی تحقیقی با عنوان “استراتژی های مهاجرت افغانستان و سه راه حل برای مشکل پناهندگان[۳۷] ” با توجه به وضعیت پناهندگان افغان و جابجایی آنان در سه کشور افغانستان، ایران و پاکستان انجام داده است که در فصلنامه بررسی پناهندگان، در دانشگاه آکسفورد سال ۲۰۰۸ به چاپ رسیده است. این تحقیق به بررسی داده های سه پژوهش دیگر که در ارتباط با مهاجرت افغانها صورت پذیرفته بودند، پرداخته است. تحقیق مذکور استراتژی های کمیساریای سازمان ملل متحد شامل بازگشت داوطلبانه به کشور مبدأ، ادغام در کشور میزبان و اسکان مجدد در کشور ثالث که برای رفع مشکلات پناهندگان مطرح است را مورد بررسی قرار داده است. نویسنده به بررسی مهاجرت افغانها بخصوص قوم هزاره در اواسط دهه ۱۹۹۰ در افغانستان، ایران و پاکستان پرداخته و دلایل مختلفی را برای مهاجرت افغانها که عموماً به صورت گروهی انجام شده، بیان کرده است. این تحقیق بر اساس شواهد مورد مطالعه پیشنهاد داده است که به منظور کاهش اثرات این جابجایی گسترده، لازم است پارادایم گسترده ای در راستای نوسازی افغانستان در زمینه های مختلف از قبیل آموزش، اقتصاد، سیاست و… صورت بگیرد، تا زمینه انعطاف پذیری و نوآوری را در کشور افغانستان فراهم آورد که منجر به تغییر در شرایط افغانستان و شکل گیری یک دولت مترقی با حمایت جامعه بین المللی گردد. در قسمت دیگر این تحقیق به مهاجرت های بین المللی و نیز روند بازگشت مهاجرین افغانستان پرداخته است.
مارکوویزکی[۳۸] (۲۰۰۸) در تحقیقی با عنوان “فرایند سازگاری مهاجرین: نقش زمان در تعیین سازگاری روانی"، به بررسی نقش طول اقامت در تعیین سازگاری روانی ۳۸۲ مهاجر جدید از اتحاد جماهیر شوروی در طول دو سال اول آنها در سرزمین های فلسطین اشغالی پرداخته است. نتایج تحقیق نشان داده که سازگاری روانی در سه مرحله صورت می گیرد: در مرحله اول، که ۵ ماه اول اقامت در کشور جدید است، مرحله وخامت نام دارد. مرحله دوم، که بین ۵ و ۱۱ ماه رخ می دهد، مرحله رفاه اندک است. مرحله سوم، که پس از حضور بیش از ۱۱ ماه در مقصد است، مرحله بهبودی نام دارد. این تحقیق نشان داده است که اختلاف معنی داری در سازگاری روانی میان مراحل اول و دوم وجود دارد.
ممیکو سایتو” و “پامیلا هانتی[۳۹]“، در سال ۲۰۰۷، تحقیقی را تحت عنوان “بازگشت یا ماندن: سردرگمی نسل دوم افغان ها در پاکستان"، در سه شهر کویته ، پشاور و کراچی، با حمایت مالی کمیسیون اروپا، تحت اداره کمیشنری عالی ملل متحد در امور پناهندگان، انجام داده اند. این تحقیق نیز در دو زبان انگلیسی و فارسی، توسط :واحد تحقیق و ارزیابی افغانستان” منتشر شده است. این تحقیق در مورد نسل دوم افغان ها در پاکستان و جهت گیری آنها در مورد بازگشت به افغانستان بوده و از یافته های تحقیق پیشین واحد تحقیق و ارزیابی افغانستان در مورد شبکه های فراملتی استفاده کرده است. تحقیق پیشین، حاکی از این نکته بوده است که اطلاعات مشخصی در مورد گروهی بزرگی از جوانان و بزرگسالان افغان که در حال حاضر در ایران و پاکستان زندگی می کنند، وجود ندارد. نویسندگان، هدف این مطالعه موضوعی را، رسیدن به چنین درکی از طریق کشف لایه های زیرین دانسته اند، که در پشت پاسخ های “بلی” یا “نخیر” عودت کنندگان در مورد قصد بازگشت در فهرست اطلاعات کمی موجود نهفته است: احصایه گیری افغان ها در پاکستان در سال ۲۰۰۵ و ۲۰۰۷، کشمکش های مربوط به تصمیم بازگشت را در میان جوانان و بزرگسالان افغان که عمدتاً در نواحی شهری پشاور، کویته و کراچی ساکن بودند، نشان می دهد. بر اساس اطلاعات احصایه گیری افغان ها در پاکستان (۲۰۰۷)، ۷۴ درصد افغان های مقیم پاکستان کمتر از ۲۸ سال عمر دارند. اکثر آنها در پاکستان متولد شده اند، و هرگز زندگی در افغانستان را تجربه نکرده اند، یا هنگامی که از افغانستان مهاجرت نموده بودند، بسیار خرد سال بوده و در محیطی بزرگ شده اند که با محیط رشد والدین شان در افغانستان کاملاً متفاوت بوده است. از این رو، درک ویژگی های این گروه بزرگ از جوانان افغان در پاکستان و نظر آنها در مورد بازگشت و استقرار مجدد، نقشی تعیین کننده و اساسی در سیاست گذاری، کسب معلومات در مورد چگونگی تسهیل روند عودت و استقرار مجدد و چگونگی مدیریت جمعیت افغان های باقیمانده در خارج از کشور به نحو احسن و حرکت مستمر به سوی مرز، دارد. این تحقیق پیمایشی، با بهره گرفتن از نقل قول های مستقیم به صورت مصاحبه میدانی، از ۷۱ پاسخگوی انتخاب شده با سوابق جنسیت، سطح تحصیلات، پایگاه اجتماعی – اقتصادی و سطح همگونی متفاوت با اجتماع میزبان، جمع آوری گردیده است. یافته های تحقیق نشان داده است که، روند اتخاذ تصمیم برای بازگشت برای نسل دوم افغان ها بسیار پیچیده است و عوامل بسیاری از رفاه مادی (امکانات زندگی، سرپناه و فرصت های کاری) گرفته تا نگرانی های اجتماعی ـ فرهنگی، عاطفی و روابط درونی بر آن تأثیرگذار اند. تمامی این عوامل در طول زمان در واکنش به خواهشات درونی، برداشت ها و حوادث خارجی تغییر می کنند. نظرات در مورد بازگشت در جریانی مداوم تغییرات در تجارب فرد و مجموعه نیروهای منطقه را نشان می دهد. اکثریت پاسخگویان ناظر وضعیت افغانستان بوده و منتظر فرصت مناسب برای بازگشت هستند، آن عده که برداشتی کاملاً منفی نسبت به بازگشت داشته اکثریت را تشکیل می دهند. گزینه عودت نقطه پایان نداشته، از این رو عودت زمانی صورت خواهد گرفت که برداشت فرد یا خانواده نسبت به میزان خطرات بازگشت کاهش یابد. هرچند احترام به بزرگان ساختار قدرت در خانواده و روند اتخاذ تصمیم برای بازگشت را شکل میدهد، اما این سرپرستان مرد خانواده و پسران بزرگ خانواده هستند که تصمیم نهایی در مورد بازگشت را خواهند گرفت. در مقابل، گروه محدودی از زنان جوان مجرد یا متاهل، با جامعه بیرونی، از طریق کار یا تحصیل – تعامل دارند و احتمالاً از این طریق نقشی در تصمیم گیری برای بازگشت خواهند داشت. از این رو، فراهم آوری اطلاعات دقیق در مورد شرایط زندگی و فرصت ها در افغانستان برای این عده، نقش مهمی در متمایل کردن خانواده هایشان برای بازگشت خواهد داشت. نویسندگان، در پایان تحقیق، پیشنهاداتی را در مورد تنظیم عودت داوطلبانه جوانان افغان به کشور خود، ارائه نموده اند: ارتقاء کیفیت و سودمندی اطلاعات مربوط به افغانستان قبل از بازگشت، مخصوصاً در میان جوانان که آشنایی کمتری در مورد شرایط وطنشان دارند. این کار به منظور برطرف کردن برداشت های نادرست و به حد اقل رساندن فاصله توقعات واقعی نسبت به توقعات آرمانی صورت می گیرد. فراهم آوری یک بسته خدماتی فشرده برای افغان های فقیر و کم سواد در پاکستان، از جمله آموزش فنی و حرفوی، مسکن، کمک های مالی و کارهای که نیازمند نیروی انسانی می باشد، تا خطر بازگشت ناموفقانه را کاهش دهد؛ گسترش آموزش مهارت های ایجاد مشاغل و مراکز بازرگانی کوچک و دسترسی به موسسات اعتباری کوچک برای عودت کنندگان نسل دوم افغان ها. رسیدگی و تنظیم وضعیت زندگی افغان هایی که مدت زمانی بسیار طولانی در پاکستان بوده اند، از نقطه نظر حق کار مؤقت و روشن کردن روال دسترسی به تحصیلات عالی.
ریچارد و همکاران در سال ۲۰۰۵، تحقیقی در خصوص رابطه مهاجرت بین المللی و فقر، تحت عنوان «آیا مهاجرت بین المللی و فرستادن پول، فقر را در کشورهای در حال توسعه کاهش می دهد؟»[۴۰] به سفارش بانک جهانی انجام داده اند که نتایج آن طی مقاله ای در نشریه توسعه جهانی[۴۱] منتشر شده است. این تحقیق با اشاره به این امر که تعداد کمی از مطالعات به بررسی تاثیر مهاجرت های بین المللی در فقر در جهان در حال توسعه پرداخته است، سعی نموده این موضوع را مورد بررسی قرار دهد. در این تحقیق با بهره گرفتن از تجزیه و تحلیل جدید داده ها و اطلاعات گردآوری شده از ۷۱ کشور در حال توسعه، به تأثیر مهاجرت های بین المللی و جابجایی ها بر روی مسأله نابرابری و فقر پرداخته شده است. تایج تحقیق نشان داده است که مهاجرت و جابجایی های بین المللی در سطح، عمق و شدت فقر در جهان در حال توسعه تأثیر قابل توجهی را نشان می دهد. این تحقیق مدعی است که مهاجرت بین المللی پس از میکانیزه شدن (گسترش فن آوری یا صنعتی شدن) بیشترین تأثیر را برروی پدیده فقر و نابرابری در کشورهای در حال توسعه داشته است.
دیوید باس بی ادوارد[۴۲] از دانشگاه میشیگان، در تحقیقی تحت عنوان “حاشیه و مهاجرت: بررسی ابعاد فرهنگی مسئله پناهندگان افغان”[۴۳] به موضوع مهاجرت افغان ها به کشور پاکستان طی سالهای ۱۹۸۴ تا ۱۹۸۶ پرداخته است. در این تحقیق، مدت زمان نسبتاً طولانی مهاجرت افغان ها به جامعه میزبان، آثار عدم وجود هرگونه برنامه و چشم انداز برای بازگشت مهاجران به کشور خودشان را مورد بررسی قرار داده است. همچنین در این تحقیق، مسایل و بسترهای فراروی جمعیت پناهندگان و کشور میزبان در این استقرار طولانی مورد توجه قرار گرفته و تاکید نموده است که پیامدهای ناشی از حضور پناهندگان در اموری همچون امنیت، اقتصاد(تولیدات) کشور میزبان و نیز حقوق پناهندگان جزو دغدغه های مهمی سیاستگذاران می باشد و آنها در تلاش هستند تا عوامل ناشی از این موارد را تا حد امکان کاهش دهند. لذا در این تحقیق مسایل مربوط به پیامدهای فرهنگی و اجتماعی پناهندگان افغانستان مورد بررسی قرار گرفته و همچنین آثار جابجایی جمعیتی بر روی قوم پشتون که حدود ۸۰ درصد مهاجران افغانستان در پاکستان را تکشیل می دهد نشان داده شده است.
۲-۱۷- مبانی نظری
از آنجایی که مهاجرت یک موضوع میان رشته ای بوده و در حوزه های گوناگون مورد مطالعه و بررسی قرار گرفته است، بر همین اساس، دیدگاه ها و نظریات مختلفی در مورد آن ارائه گردیده که هر یک از آنها از زاویه های مختلف به پدیده مهاجرت نگریسته اند. زیرا «بر مبنای ادبیات تئوریک یک عامل نمی تواند به عنوان نیروی منفرد مؤثر بر مهاجرت مورد مطالعه قرار گیرد»(مندولا، ۲۰۰۷: ۹۸). مطالعات انجام شده در حوزه مهاجرت نیز مبین این است که مهاجرت از عوامل گوناگون اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و سیاسی و نظریه های مرتبط با هریک از این عوامل نشأت گرفته است. در اینجا، با تاکید بر علل مهاجرت افغان ها به ایران، به چند مورد از دیدگاه ها و نظریه های مرتبط با این موضوع اشاره می گردد، تا بر اساس آن بتوانیم چارچوب نظری این تحقیق را مشخص نموده و به یک دید جامع “نظری” دست یابیم.
۲-۱۷-۱ حوزه های مطالعاتی مهاجرت
قبل از اینکه به بررسی دیدگاه ها و نظریه های مهاجرت بپردازیم، منطقی خواهد بود که از زاویه یک نگرش روانشناسی ـ جامعه شناسی به این پروسه نگاه کنیم و مهاجر را از لحاظ شخصیت فردی و محیطی و نیز رابطه مهاجر را با محیط اجتماعی اطراف خودش مد نظر قرار دهیم:
حوزه روانشناسی مهاجرت: در اینجا لازم است مهاجرت را از دیدگاه روانشناختی مورد بررسی قرار دهیم و ببینیم که انسان مهاجر تحت تاثیر چه عواملی در این رابطه قرار دارد، در ابتدا باید پویایی رفتار، یا انگیزش رفتار مورد بررسی قرار گیرد. یعنی اینکه چرا موجود زنده یک عمل خاص را انجام می دهد. در این مبحث توجه روانشناسان به شناخت نیرویی که باعث حرکت موجود زنده می شود، موجب شده تا روانشناسان بوجود انرژیهای داخلی یا نیروهایی که موجود زنده را به حرکت در می آورد و در قابلیت پاسخگویی او نسبت به محرک خارجی موثر واقع می شود، توجه کنند. گوستاولوبون[۴۴] نویسنده فرانسوی در کتاب روانشناسی توده ها چنین بیان نموده است: اگر آموزش و پرورش ما تنها بی فایده بود، می توانستیم به حال بچه های بدبخت اکتفا کنیم، اما آموزش و پرورش متضمن خطر بسیار جدی تری است؛ کسانی که آموزش می بینند نسبت به شرایطی که در آن متولد شده اند، از نظر روانی نفرت شدید پیدا می کنند و در پی فرار از آن بر می آیند(ژان. پیتیه، ۱۳۶۹: ۳۴). با توجه به این مسائل و پیچیدگی شخصیت انسان و خواسته های متفاوت فردی و اجتماعی، لزوم شناخت علمی و نظریه های روانشناختی در تبیین پدیده مهاجرت بیش از نگاه سیاسی به این مقوله موثر خواهد بود. محقیقین و پژوهش گران حوزه اجتماعی در خصوص علل مهاجرت افراد، بیش از همه باید افراد مهاجر را از نگاه روانشناختی مورد مطالعه قرار بدهند؛ بخصوص مهاجرت افرادی که از جوامع چند قومیتی مثل جامعه ی افغانستان مهاجرت نموده اند.
حوزه جامعه شناسی مهاجرت: همانگونه که از بعد روان شناسی، شخصیت فرد و خواسته های ذهنی او می تواند مورد بررسی قرار گیرد، باید به روابط فرد و اجتماع و شرایط خاص اجتماعی نیز واقع نگرانه در تحلیل نگاه شود، ضمناً نباید فراموش کرد که دوران مهاجرتهای کلاسیک ( بواسطه تثبیت مرزهای بین المللی) سپری شده است، همانگونه که در دوران کوچ ایلات و اقوام به خارج از مرزهای شناخته شده بین المللی سپری گشته است. شاید بتوان ادعا کرد که مهاجرت به معنای عام آن دیگر واقعیت وجودی خویش را از دست داده است و هم اکنون مهاجرت بصورت تک فردی یا خانواده کوچک عینیت دارد که با توجه به پایداری قومی، ایلی و خانواده ی بزرگ در مکان اولیه، هیچگاه نمی تواند پیوند و بستگی خویش را با مبدا از دست دهد و همیشه در ارتباط متقابل با جایگاه اصلی خواهد بود(توسلی، ۱۳۷۴: ۱۰۹). از آنجا که عدم توسعه و نابرابری ساختی و مکانی در توسعه جهان سوم از شکل گسترش توسعه سرمایه داری در این کشورها ناشی می شود، لذا حرکت توده ای جمعیت را در این کشورها باید در این رابطه مورد بررسی قرار داد. دو دسته عوامل برای بیان علت مهاجرت در نظرگرفته شده است: عوامل تغییر دهنده و عوامل رکودی. عوامل تغییر دهنده با نفوذ سرمایه داری در مناطق سنتی و ایجاد تغییر در تکنیک های تولیدی ارتباط دارد. تکنیک های جدید، زمینه های کاری برای کارگر اضافی ایجاد نموده و آنها را مجبور به مهاجرت می کند. عوامل رکودی، زمانی عمل می کنند که رشد جمعیت از تولیدات در جامعه مبدأ پیشی گرفته و نیروی کار اضافی را مجبور به مهاجرت می نمایند. در اینصورت، وقتی زمینه ی کار برای یک تعداد از نیروی کار میسر نگردید، این افراد دست به مهاجرت می زنند.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
[شنبه 1400-08-01] [ 10:19:00 ب.ظ ]




ندارد

 

سنگین
/
فشرده

 

متوسط

 

توپولوژی مبتنی برتقویت کننده ولتاژ

 

۳

 

 

 

دارد

 

کم

 

زیاد

 

زیاد

 

زیاد

 

کم

 

ندارد

 

/ سبک
فشرده

 

کم

 

توپولوژی مولد پالس
مبتنی بر اینورتر

 

۴

 

 

 

۳-۱ مفهوم اصلی توان پالسی در مبدل بوک بوست مثبت
کنترل جریان یک مهارت بسیار مهم است که می تواند راندمان سیستم های منابع تغذیه را بهبود ببخشد. از طرف دیگر این سیستم ‌های توان پالسی نیازمند سوئیچ های ولتاژ بسیار بالا برای مسدود کردن ولتاژ می باشند و سوئیچ های توان بالا برای استفاده سوئیچینگ زمانی بسیار محدود می باشند. تکنولوژی سوئیچ های مورد استفاده برای تولید توان پالسی با توجه به توسعه دستگاه های نیمه هادی قدرت در چند دهه گذشته متفاوت بوده است. تریستور، IGBT وMOSFET و غیره بعضی از این سوئیچ هایی هستند که عمدتاٌ به عنوان سوئیچ های نیمه هادی حالت جامد[۲۹] طبقه بندی شده اند.[۲۴و۲۵] از آنجا که کاربرد های توان پالسی برای dv/dt بالا مطالبه می شود، سوئیچ‌ هایی با سوئیچینگ‌ بالا نقش مهمی درتوپولوژی منبع توان پالسی ایفا می کنند[۲۶].
پایان نامه - مقاله - پروژه
اکثر کاربرد های توان پالسی خاصیت مقاومتی- خازنی دارند[۲۷]. بنابراین یک توپولوژی منبع جریان به عنوان جایگزین مناسب به نظر می رسد. با توجه به این موضوع یک ترکیب از منابع جریان و ولتاژ به منظور گسترش مفهوم اولیه تولید پالس ولتاژ بالا با سوئیچ های ولتاژ پایین در نظر گرفته شده است. مدار رسم شده در شکل (۳-۱) با یک آرایش کلی از توپولوژی مطرح شده نشان می دهد. سوئیچ های ولتاژ متوسط و دیود ها که در میان دو منبع قرار دارند، برای انتقال انرژی استفاده می شوند. در این آرایش، سلف و خازن‌ها می‌توانند به عنوان منابع جریانی و ولتاژی فرض شوند[۲۸].

شکل(۳-۱): آرایش کلی مفهوم پیشنهادی[۳۴]
۳-۲ آرایش و آنالیزها توپولوژی
۳-۲-۱ آرایش کلی
توپولوژی که در این تحقیق، بر پایه مفهوم بوک بوست مثبت ارائه شده است. شمای کلی این توپولوژی در شکل (۳-۲) نشان داده شده است. یک مبدل یکسوساز برای تغذیه مدار در نظر گرفته شده است. منبع ولتاژ از طریق سوئیچ های SسلفL1 را شارژ می کند و با بهره گرفتن از سوئیچ S1 و S2 و … Sn یک منبع جریان ایجاد می کند سطح جریان ذخیره شده در سلف در هنگام شارژ شدن می توان از طریق سیکل مناسب Ss کنترل شود. یک دیود هرزگرد D که بین سوئیچ و سلف متصل شده است، جریان را در جهت فراهم کردن یک حلقه جریان هدایت می کند که مقدار جریان را ثابت نگه می دارد. به محض اینکه سوئیچ ها خاموش شوند، جریان سلف به داخل خازن ها از طریق دیود ها هدایت می شوند. انرژی دریافت شده از منبع جریان در خازن ها به شکل ولتاژ ذخیره می شوند. در اغلب موارد، بار مورد استفاده درمنابع توان پالسی پلاسما (که خاصیت اهمی و خازنی دارد) را می توان با یک خازن Cload، یک کلید Sload و دو مقاومت R1load و R2load مدل کرد. خازن معادل، نشان دهنده خاصیت خازنی بارها و کلید Sload ، جهت نمایش سوئیچ زنی صورت گرفته بین مقاومت های کوچک و بزرگ است که برای شبیه سازی پدیده شکست در منابع توان پالسی پلاسما نیز مفید و ضروری است. ساختار توپولوژی با جزئیات کامل در شکل(۳-۲) نمایش داده شده است[۲۹].
شکل (۳-۲): آرایش منبع تغذیه با چند سوئیچ
در این فصل یک آرایش دوتایی که در شکل (۳-۳) نشان داده شده به عنوان توپولوژی پایه مطرح شده است که به طور مفصل مورد تجزیه تحلیل قرار می گیرد. این توپولوژی را می تواند برای آرایش چند طبقه مورد توسعه و ارتقاء داد.
شکل (۳-۳): منبع تغذیه با دو سوئیچ و بار غیر خطی
۳-۲-۲ حالت های سوئیچینگ توپولوژی
حالت های اجرایی این توپولوژی به دو گروه اصلی تقسیم می شوند. مراحل شارژ سلف که در شکل های (۳-۴) و (۳-۵) نشان داده شده و اشکال (۳-۶) و (۳-۷) خود به دو مقوله منبع جریان و منبع ولتاژ دسته بندی شده اند.
شکل(۳-۴): حالت سوئیچینگ منبع تغذیه پیشنهادی، شارژ سلف در این مدار
شکل(۳-۵): حالت سوئیچینگ منبع تغذیه پیشنهادی، گردش جریان سلف
شکل(۳-۶): حالت سوئیچینگ منبع تغذیه پیشنهادی شارژ خازن
شکل(۳-۷): حالت سوئیچینگ منبع تغذیه پیشنهادی تامین بار
۳-۲-۲-۱ حالت اول: شارژ کردن سلف (روشن: Ss و روشن: S1 و روشن: S2)
شکل(۳-۵)، اولین حالت سوئیچینگ توپولوژی را نشان می دهد. که در این حالت سوئیچینگ، همه سوئیچ ها در حالت وصل می باشند، تا وقتی که کلیدهای S2 و S1 و Ss وصل هستند جریان سلف افزایش می یابد. بنابراین ولتاژ ورودی (Vin) در دو سر سلف قرار می گیرد و زمان شارژ سلف از روابط (۳-۱) و (۳-۲) محاسبه می شود.
(۳-۱)
(۳-۲)
اگر فرض شود که جریان اولیه سلف صفر باشد بنابراین رابطه (۳-۳) صدق می کند.
(۳-۳) 
۳-۲-۲-۲ حالت دوم: گردش جریان سلف (خاموش: Ss: روشن: S1 ، روشن: S2)
زمانی که جریان سلف به مقدار و حد کافی رسید، سیستم کنترل گر منبع جریان Ss را غیر فعال کرده و منبع ولتاژ ورودی Vin، را از بقیه مدار قطع می سازد. از این رو دیود هرز گردد، D در حالت هدایت قرار می گیرد و به جریان سلف اجازه می دهد تا در مسیر S2 و S1 به گردش درآید. در این حالت که در شکل (۳-۵) نشان داده شده است. افت ولتاژ کمی بر روی دیود و سویئچ ها منجر می شود که دشارژ سلف در حد متوسظ می باشد. با توجه به این که ولتاژ سلفی زیاد نیست و مقدار آن از رابطه (۳-۴) محاسبه می شود.
(۳-۴)
با ثابت شدن جریان سلفی، می توان اثر دشارژ سلفی را درمنبع توان پالسی پلاسما نادیده گرفت. بنابراین جریان در سلف به صورت انرژی ذخیره می شود. درمرحله بعدی این انرژی، به بار سیستم تزریق می شود و بار را تحریک می کند. این حالت کلیدزنی در توپولوژی الزامی است زیرا که این حالت، منجر به حداقل رسیدن تلفات رسانایی منبع توان پالسی پلاسما می شود. نادیده گرفتن این حالت سوئیچینگ در توپولوژی، به منظور اجتناب از تلفات رسانایی، در واقع از بین بردن قابلیت اطمینان و پایداری و ایمنی مورد نیاز سیستم است. درمدت زمان کلید زنی، سلف از منبع ولتاژ ورودی توسط کلید خاموش SS جدا می شود. هم چنین در هنگام توان تحویلی بار احتمال قطع ولتاژ ورودی نیز وجود دارد. بنابراین اگر جرقه ای در طرف بار اتفاق بیافتد، اتلاف مقدار زیادی از انرژی از طریق منبع ولتاژ ورودی دور از ذهن نیست.
۳-۲-۲-۳ حالت سوم: شارژ: خازن (روشن: Ss: روشن: S1 ، روشن: S2)

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 10:19:00 ب.ظ ]




با وجود پیشرفت های صورت گرفته موانع زیادی برای دسترسی هرچه راحت‌تر بازاریابان به نقشه‌های برند وجود دارد. در رویکرد نقشه‌یابی از طریق مصرف‌کنندگان فرایند بدست آوردن این نقشه‌ها از طریق هر یک از مصرف‌کنندگان و اجماع تمامی این نقشه‌های فردی برای بدست آوردن یک نقشه یکپارچه و جامع فرآیندی بسیار زمان­بر و پرکار به حساب می‌آید و نیازمند متخصصین بامهارت و باتجربه می­باشد. به عنوان مثال روش ZMET نیازمند انجام دادن مصاحبه‌های طولانی مدت توسط افرادی خبره و آموزش دیده در زمینه‌هایی مانند علوم عصب شناختی و روانشناسی گفتاری است. روش­های تحلیلی نقشه­یابی فرآیندی آسان­تر را ارائه می‌کنند که از تحلیل های کمی بهره می‌برد اما این روش­ها نیازمند تسلط بر روش­های آماری می‌باشند که اکثر محققان بازاریابی با آن‌ها نا آشنا هستند. به عنوان مثال تجزیه تحلیل شبکه ای روشی شناخته شده و پرکاربرد در حوزه جامعه شناسی است ولی برای بسیاری از شرکت های تحقیقات بازاریابی روشی نامعلوم است (جان و همکاران،۲۰۰۶)
پایان نامه - مقاله - پروژه
در پژوهش حاضر، پژوهشگر از روشی به نام نقشه‌های مفهومی برند (BCM) استفاده خواهد کرد که روشی آسان­تر و استانداردتر برای بدست آوردن نقشه‌های برند می­باشد. این روش که توسط جان و همکاران (۲۰۰۶) ارائه شده در ادامه به طور کامل تجزیه و تحلیل خواهد شد.
روش به کار گرفته شده، روشی به مراتب آسان‌تر برای اجرا است (در مقایسه با سایر روش­های موجود مانند ZMET) و نیازمند استفاده از مصاحبه گران خبره نیست و وقت بسیار کمتری را از پاسخگو می‌گیرد. علاوه بر این BCM می‌تواند روشی منعطف است که می‌تواند در بسیاری از زمینه‌ها و با حجم بالای نمونه نیز مورد استفاده قرار بگیرد و ازین طریق بخش های مختلف بازار را تحت پوشش قرار دهد. در مقایسه با روش­هایی مانند تجزیه و تحلیل شبکه ای، این روش از روشی بسیار استاندارد‌تر برای اجماع نقشه‌های انفرادی و رسیدن به یک نقشه جامع با بهره گرفتن از تعدادی قوانین و گام های نسبتا آسان بهره می‌برد و نیاز به استفاده از روش­های پیچیده آماری نیز ندارد. در ادامه روش­های ZMET و BCM به تفصیل شرح داده خواهند شد.
تکنیک های نقشه‌یابی از طریق مصرف‌کننده
تکنیک های نقشه‌یابی از طریق مصرف‌کننده به سه مرحله تقسیم می‌شوند. در مرحله اول که مرحله استخراج است، تداعی‌های پراهمیت برند از نظر مصرف‌کنندگان، از خود آن‌ها استخراج میشود. در مرحله دوم، مصرف‌کنندگان نقشه‌هایی را با بهره گرفتن از تداعی‌های به دست آمده در مرحله قبل ترسیم می‌کنند تا نشان دهند که چگونه این تداعی‌ها به یکدیگر و به برند مرتبط هستند. در مرحله سوم، محقق از این نقشه‌های انفرادی را یکپارچه کرده تا به یک نقشه اجماعی می‌رسد. در این بخش بررسی خواهد شد که این مراحل به چه صورت در هر یک از این تکنیک­ها اجرایی می‌شود. همچنین به ارزیابی هر یک از این روش­ها پرداخته می‌شود.
روش زیمت ZMET
تعریف و توضیح
روش استخراج استعاره زالتمن یا زیمت یک تکنیک تصویری است ZMET برای استخراج فرایندهای فکری انسان از طریق استعاره به کار می‌رود با این فرض که بیش از ۸۰ درصد از گفتار انسان غیر شفاهی است. در مرحله استخراج، تعداد اندکی از شرکت کنندگان در حدود ۲۰-۲۵ نفر انتخاب می‌شوند و برند مربوطه به آن‌ها معرفی می‌شود. از شرکت کنندگان خواسته می‌شود که حداقل ۱۲ تصویر و عکس که بیانگر رابطه آن‌ها و نظراتشان با برند مورد تحقیق است را جمع آوری کنند. هفت تا ده روز بعد، افراد موارد گفته شده را به همراه خود می‌آورند و طی مصاحبه ای دو ساعته از آن‌ها خواسته می‌شود که هر تصویر را شرح داده و دلیل انتخاب این تصویر را بیان کنند. همچنین هر مسئله و مواردی را که قادر به یافتن تصویری در آن خصوص نبوده اند را نیز شرح دهند. مصاحبه گر از روش­های کیفی مانند “شبکه چهارخانه کلی[۷۳]” استفاده می‌کند که بر پایه ساختار های گفتاری است (در این روش مصاحبه شونده باید از میان سه مورد جفت های مرتبط را شناسایی کند) و یا تکنیک نردبانی[۷۴] (که فرد مورد مصاحبه باید یک زنجیره وسیله-هدف را شناسایی کند که شامل ویژگی‌ها، نتایج و ارزش باشد) و ازین طریق ساختارهای ذهنی مصاحبه شوندگان استخراج می‌شود. افراد مصاحبه کننده نیز افرادی آمورش دیده و آشنا با مباحثی مانند عصب شناختی و روانشناسی گفتاری می‌باشند. مرحله بعدی که مرحله ترسیم نقشه است، فرد مصاحبه شونده نقشه مورد نظر خود را با بهره گرفتن از سازه‌های استخراج شده ترسیم می‌کند. از او خواسته می‌شود که ارتباطات مهم بین ساختارها را در نقشه ترسیم کند. در مرحله اجماع نقشه‌ها، محقق باید نقشه ای واحد را از تمامی نقشه‌های افراد پاسخ دهنده تهیه کند که نشان دهنده مهمترین ساختارها و رابطه بین آن‌ها در خصوص برند باشد. یادداشت ها، نوار های صوتی ضبط شده، تصاویر و مصاحبه‌ها همگی در این مرحله مورد استفاده قرار می‌گیرند. بعد از کدگذاری تمامی اطلاعات در دست، محقق باید تصمیم بگیرد که کدام یک از ساختارها و به چه شکلی باید در نقشه واحد مورد استفاده قرار بگیرد. مرحله نهایی نیز مشخص کردن ارتباطات میان ساختارها می­باشد (زالتمن و کولتر، ۱۹۹۶).
ارزیابی ZMET
مهمترین مزیت روش زیمت توانایی نشان دادن احساسات شخصی مصرف‌کنندگان، رفتار های بی­خردانه و غیر منطقی و نگرش های سرکوب شده آنان می­باشد که از طریق تکنیک­های مصاحبه متعارف به سختی قابل به دست آوردن است. همچنین با بهره گرفتن از این روش محققان می­توانند جنبه‌های غیر شفاهی افکار مشتریان که در ضمیر ناخودآگاه آنان قرار دارد را شناسایی کنند. از سوی دیگر، این روش مخصوصاً مرحله استخراج تداعی‌ها فرآیندی بسیار پیچیده و دشوار است. مصاحبه گر می‌بایست به طور کامل در زمینه روانشناسی شناختی آموزش دیده باشد همچنین لازم است که مصاحبه شوندگان دو مرحله طولانی مصاحبه را پشت سر بگذارند (سلین و چارلز، ۲۰۱۰؛ جان و همکاران، ۲۰۰۶). تمامی این محدودیت ها و الزامات منجر شده است که این روش به تکنیکی نه چندان مورد علاقه تبدیل شود و در نهایت انعطاف پذیری آن در حوزه‌های مختلف تحقیق کم شود.
روش BCM
متدلوژی نقشه مفهومی
روش نقشه بردرای مفهومی برای اولین بار توسط جوزف نواک و تیم تحقیقاتی وی در دانشگاه کورنل در سال ۱۹۷۰ ارائه شد وی درصدد بود تا بتواند دانش کودکان از علوم را متوجه شود و معتقد بود که این روش بهترین روش شناختی برای پی بردن به ساختار دانشی است (جوینر[۷۵]، ۱۹۹۸).
در یک نقشه مفهومی، مفاهیم به صورت دایره یا مستطیل نمایش داده میشوند که هر یک نیز با خطوطی به تعدادی دیگر متصل هستند. این اتصالات کمک می‌کند که نشان دهد که یک مفهوم که در یک حوزه از دانش وجود دارد به چه صورتی به مفهوم دیگری که در حوزه­ دیگری از دانش قرار گرفته است ارتباط دارد (نواک و کاناس، ۲۰۰۸) در نتیجه می‌تواند رابطه میان تداعی‌ها را به خوبی نشان دهد. با این وجود نقشه‌های مفهومی فرآیندی را برای جمع آوری و یکپارچه سازی نقشه‌های انفرادی ارائه نمی­کردند.
پیش زمینه روش BCM
روش BCM توسط جان و همکاران(۲۰۰۶) بر پایه مجموعه ای از تکنیک های اندازه گیری بنا شده است که به نام نقشه‌های مفهومی CM شناخته می‌شوند. نقشه‌های مفهومی بیش از ۲۰ سال است که در زمینه علوم فیزیکی به کار گرفته می‌شود تا دانشی را که افراد در مورد مفاهیم علمی دارند را استخراج کند و مشخص نماید که آن‌ها چطور با یکدیگر ارتباط دارند (جان و همکاران، ۲۰۰۶) .
فرایند تهیه نقشه‌های مفهومی، فرآیندی منعطف است که شامل روش­های ساختار نیافته (که فرد پاسخ دهنده مفاهیم مورد نظر خود را می‌سازد و نقشه‌ها را نیز با توجه به چندین دستور العمل ساده تهیه می‌کنند) و روش­های ساختارمند (که لیستی از مفاهیم استخراج شده در اختیار پاسخ دهنده قرار می‌گیرد و وی با توجه به چند دستور العمل و کمک گرفتن از یک نقشه کمکی می‌تواند نقشه مورد نظر خود را تهیه کند (رویز پریمو و همکاران، ۱۹۹۶). جوینر در سال ۱۹۹۸ از روش ساختار نیافته نقشه‌یابی مفهومی برای به دست آوردن نقشه برند توسط مصرف‌کنندگان استفاده کرده است. پاسخ دهندگان دستورالعمل ساده ای را مرور می‌کنند و یک نقشه نمونه نیز در اختیارشان قرار می‌گیرد. از آن‌ها درخواست می‌شود که با فکر کردن در مورد برند، آنچه که به ذهنشان در مورد برند تداعی می‌شود را در ساخت نقشه مفهومی به کار گرفته و آن‌ها را به یکدیگر وصل کنند.
با این وجود، روش­های موجود در مورد نقشه‌های مفهومی، فرآیندی را برای جمع آوری و یکپارچه سازی نقشه‌های انفرادی ارائه نمی‌کنند. نقشه‌های انفرادی جمع آوری شده که از طریق روش غیر ساختاری بدست آمده اند همان مشکلاتی را دارند که روشی مانند ZMET به همراه دارد. به همین خاطر روش­ها باید با این نگاه ابداع شوند که فرآیندی را برای بدست آوردن نقشه واحد ارائه می‌کنند. به همین منظور روش BCM که در پژوهش حاضر نیز مورد استفاده قرار گرفته است از فرآیندی ساختارمند در مراحل استخراج نقشه‌یابی و یکپارچه سازی بهره می‌برد که شرح کامل این روش به تفضیل در فصل ۳ ارائه خواهد گردید.
تشریح BCM
جان و همکاران نشان دادند که ادراک مشتریان از برند به صورت شبکه ای از تداعی‌ها ساختار یافته است و به تجربه فرد از آن برند ارتباط دارد. بدین منظور روش BCM به منظور ارئه روشی آسان‌تر و استانداردتر در ایجاد نقشه‌های برند معرفی گردید. بنیان مفهومی برای این روش بر روی تئوری فعالسازی و مدل شبکه تداعی‌های ذهن بنا شده است (سلین و چارلز، ۲۰۰۶).
مدل حافظه‌ی شبکه ای تداعیات ذهنی اولین بار توسط آندرسون(۱۹۸۳) مطرح گردید. این مدل ،حافظه‌ی افراد را به عنوان مجموعه ای از گره‌ها و رشته‌های ارتباطی ترسیم می‌کند. هرکدام از این گره‌ها نمایانگر مجموعه ای از اطلاعات ذخیره شده هستند که از طریق رشته‌های ارتباطی به هم متصل شده اند. این رشته‌های ارتباطی از نظر میزان قدرت با هم متفاوت هستند. هر نوع اطلاعاتی اعم از انتزاعی،تصویری و کلامی می‌تواند در شبکه‌ی حافظه فرد ذخیره شود.
مهمتر آنکه هنگامی که یک تداعی, فراخوان دیگر تداعی‌های متصل را تحریک می‌کند، اطلاعات برند از طریق فرایند “فعالسازی ” از حافظه به خاطر آورده می‌شوند. فرایند فعال سازی از یک تداعی به دیگر تداعی‌ها گسترش می‌یابد (آندرسون ۱۹۸۳، فرنچ و اسمیت ۲۰۱۳). این روش به منظور استخراج شبکه تداعی‌های برند (نقشه) مصرف‌کنندگان و یکپارچه سازی نقشه‌های انفرادی برای رسیدن به یک نقشه اجماعی شبکه تداعی‌های برند استفاده می‌شود تا نشان می‌دهد. این نقشه اجماعی شامل تداعی‌های اصلی است که تصویر ذهنی از برند را نشان می‌دهد و مشخص می‌کند که کدام تداعی‌ها مستقیما و کدام یک به صورت غیر مستقیم به برند ارتباط دارند و همچنین این تداعی‌ها چگونه به یکدیگر پیوند خورده اند (جان و همکاران، ۲۰۰۶).
در شکل ۲-۱ می‌توانید نمونه ای از یک نقشه جامع شبکه تداعی‌ها در خصوص کلینیک درمانی مایو را مشاهده نمایید.
شکل ‏۲‑۱ نقشه مفهومی برند کلینیک مایو (جان و همکاران، ۲۰۰۶)
در این نقشه مشاهده می‌کنید که نه تنها تداعی‌های با اهمیت برند مشخص است بلکه مشخص می‌کند که اینها چگونه به برند و به یکدیگر متصل شده اند. در وهله اول این نقشه مشخص می‌کند که برخی از تداعی‌ها مانند “بهترین پزشکان” و “پیشرو در تحقیقات پزشکی” به صورت مستقیم به برند مربوطه متصل شده اند. از همین رو این تداعی‌ها برای معنای برند نقش پر رنگ‌تری را ایفا می‌کنند. دوماً، این نقشه نشان می‌دهد که چگونه تداعیهای دیگر به تداعی‌های اصلی متصل شده اند. به عنوان مثال ” بهترین پزشکان ” تداعی است که به “کار گروهی پزشکان” متصل شده است. نهایتا اینکه این نقشه ارتباطات دیگری را نیز نشان می‌دهد . به عنوان مثال ” پیشرو در تحقیقات پزشکی” به “پیشرو در ارائه جدیدترین روش های درمانی” که هردو نیز از تداعی‌های اصلی هستند متصل شده است ولی به “شناخته شده در جهان” متصل نیست.
ارزیابی ‌BCM
در مقایسه با سایر روش­های ترسیم نقشه مانند زیمت، BCM ادراکات مشتریان را از طریق روشی ساختاریافته در مراحل استخراج تداعی‌ها، ترسیم نقشه و فرایند اجماع به دست می‌آورد که در نتیجه مدیریت این روش آسانتر، هزینه آن کمتر و کمتر ذهنی می‌باشد (جان و همکاران ۲۰۰۶، اشنیتکا، ساتلر و زنکر ۲۰۱۳).
افراد مصاحبه کننده نیازمند تخصص های کمتری هستند و فرایند تکمیل نقشه‌های انفرادی نیز زمان چندانی از پاسخ ­دهندگان نمی‌گیرد (در حدود ۱۵ الی ۲۰ دقیقه برای هر نفر). از تحقیقات پیشین بازاریابی در خصوص تداعی‌های برند نیز می‌توان در مرحله استخراج به خوبی استفاده کرد. ازین رو این روش به عنوان یک روش منعطف به شمار می‌رود (جان و همکاران، ۲۰۰۶). به دلیل همان زمان اندک ترسیم نقشه توسط افراد،
با این حال، ضعف روش BCM درمقایسه با روش ZMET در این است که صرفا تداعی‌های کلامی را در بر می‌گیرد و تداعی‌هایی که به دست آوردن آن‌ها نیازمند کاوش هایی عمیق می‌باشد بعید است که توسط این روش بتوان به آن‌ها دست یافت. به همین دلیل برخی محققان این دو روش را ترکیب کرده و به منظور استخراج تداعی‌ها از روش ZMET استفاده کرده اند.بخش دوم پیشینه تحقیق
مطالعات صورت گرفته درداخل وخارج از کشور
پژوهش های داخلی
استفاده از تکنیک های نقشه‌یابی از طریق مصرف‌کننده (روش ZMET و BCM) در پژوهش های داخلی تاکنون محدود به چهار مورد بوده است که در زیر خواهد آمد.
زرافشان (۱۳۹۱) در تحقیقی با عنوان ” نگاشت شبکه‌ی وابستگی برند بانک ملت از منظر مشتریان با بهره گرفتن از روش نقشه مفهومی برند ” روش BCM را با هدف استخراج و ارزیابی شبکه تداعی‌های بانک ملت به کار گرفته اند.
محمدی (۱۳۹۳) در تحقیقی با عنوان “نگاشت شبکه وابستگی نام تجاری بیمه گذاران با بهره گرفتن از روش BCM” این روش را به منظور استخراج شبکه تداعی های بیمه ملت به کار برده اند.
رستم پور (۱۳۹۳) در تحقیقی با عنوان “نگاشت شبه تداعی های برند با بهره گرفتن از BCM” شبکه تداعی های دانشگاه علامه طباطبایی را از منظر دانشجویان استخراج کرده اند.
معزی (۱۳۹۱) با ارائه پایان نامه “ استخراج مدل ذهنی مصرف‌کنندگان پوشاک تهرانی با بهره گرفتن از تکنیک زیمت” با دستیابی به استعاره‌های مصرف‌کننده به ویژه استعاره‌های عمیق با بهره گرفتن از روش ZMET، نقشه اجماعی مردان و زنان مصرف‌کننده پوشاک را استخراج کرده است.
پژوهش های خارجی
جان و همکاران (۲۰۰۶) برای اولین بار تکنیک BCM معرفی نمودند و این روش را جهت شناسایی شبکه تداعی‌های برند یک مرکز خدمات درمانی(مایو) از دیدگاه بیماران و غیر بیماران به کار بردند. همچنین به منظور بررسی همبستگی بین نتایج این روش با روش­های پیمایشی، از گروه نمونه دیگری نیز در خصوص برند مد نظر نظرسنجی به عمل آمد و روایی همگرا روش BCMبه اثبات رسید. در نقشه اجماعی بیماران، تداعی‌های اصلی بیشتر، تداعی‌های مرتبه اول بیشتر، لینک های بیشتر و ارتباطات قوی‌تری بین تداعی‌ها به چشم می‌خورد. نقشه اجماعی بیماران شامل تداعی‌هایی مانند “مراقب و مهربان” “توجه بیشتر به افراد به جای پول” می‌باشد. تداعی‌هایی مانند “رهبر در تحقیقات پزشکی” “شناخته شده در سطح جهانی” در هر دو نقشه وجود دارد.
سلین و چارلز[۷۶] (۲۰۰۸) روش BCM را در بازاریابی شهری در خصوص برند یک شهر دانشگاهی (لیژ) به کار بردند.هدف از این تحقیق تعیین معیارهای سرنوشت ساز و قطعی دانشجویان برای انتخاب شهر دانشگاهی و همچنین افزایش دامنه استفاده از روش BCM عنوان شده است. و نتایج نشان می‌دهد که شهر لیژ بلژیک از جهت تقریحات شبانه، جمعیت جوان و میراث تاریخی اش شناخته شده است بر پایه نتایج این تحقیق متخصصان و اعضای شورای شهر قادر خواهند بود که ارزیابی کنند که چگونه دانشجویان را جذب کنند و چگونه تصویر ذهنی برند شهر را بهبود بخشند
فرنچ و اسمیت (۲۰۱۰) BCM را در حوزه برند های سیاسی به کار گرفتند و به بررسی ادراک رای دهندگان از احزاب سیاسی پرداختند. هدف این تحقیق شناسایی و ارزیابی دیدگاه رای دهندگان در خصوص برند های سیاسی (حزب کارگر و محافظه کار) انگلیس از طریق تجزیه و تحلیل نقشه ذهنی رای دهندگان می‌باشد. نتایج این تحقیق به دید عمیقی در خصوص تداعی‌های دو برند سیاسی منجر شد و تداعیات کلیدی و محوری هر حزب در ذهن رای دهندگان مشخص گردید. یافته‌ها نشان داد که از لحاظ ارزش ویژه برند، حزب محافظه کار قدرتمند‌تر از حزب کارگر می‌باشد. در این تحقیق از سنجه‌های تجزیه تحلیل شبکه ای برای ارزیابی نقشه نهایی نیز استفاده شده است.
فرنچ و اسمیت (۲۰۱۱) روش BCM را با هدف بررسی تغییرات تصویر ذهنی مردم از نام رهبران احزاب در اول و انتهای رقابت انتخاباتی پارلمان انگلیس، به کار برند. در این تحقیق در نظر گرفته شده است که آیا در طول مبارزات انتخاباتی ، تعداد تداعی‌های رهبران افزایش پیدا کرده است یا خیر،کدام سیاست با کدام رهبر تداعی می‌شود و مطلوبیت تداعی‌ها برای هر یک از رهبران چگونه است.
سلین و چارلز (۲۰۰۶) روش BCM را در خصوص چای سبز لیپتون به کار بردند و بازار مصرف‌کنندگان چای سبز لیپتون را بر اساس تصویر ذهنی شان بخش بندی کردند. در این تحقیق از روش زیمت برای استخراج تداعی‌ها واز روش BCM در سایر مراحل استفاده شد
هو و ونگ[۷۷] (۲۰۱۱) در پژوهشی با هدف درک مفهوم سازی کمک های مردمی به سازمان­های مذهبی محلی از چشم انداز بازاریابی غیرتجاری[۷۸]، از روش BCM استفاده کرده اند. این تحقیق به دو قسمت عمده تقسیم می‌شود. در قسمت اول تحقیق تاکید دارد بر اینکه کمک مالی به معبد یا سازمان‌های مذهبی چگونه مفهوم سازی شده است( ادراک شده است)، البته بدون آنکه نهاد مذهبی خاصی مورد توجه قرار گیرد. در قسمت دوم دو نهاد خاص، با اندازه‌ی متفاوت و جمعیت پیروان و مکان های متفاوت انتخاب شدند. این تقسیم بندی به دلیل این است که مفهوم کمک به نهاد ها را هم به طور کلی و هم در مورد نهاد های خاصی بررسی شود. نتایج نشان داد که شبکه‌ی تداعی‌ها در حافظه اهدا کنندگان، شامل عناصر مختلفی است که ارزش های مربوط به اهدا کنندگان را تشکیل می‌دهند. تداعی‌هایی مانند به دست آوردن شایستگی، دعا برای صلح، برگشت از طریق جامعه (بازخورد) وهمچنین الگوهای اتصال بین این باورها، مشخص شد. نتایج این پژوهش می‌تواند در استراتژی جمع آوری پول قویا کمک کننده باشد.
هو و لی[۷۹] (۲۰۱۲) روش BCM را با هدف درک مفهوم سازی مسولیت اجتماعی در سازمان‌های ورزشی از چشم انداز طرفداران به کار برده اند و بدین منظور دو تیم بیسبال مطرح را مورد مطالعه قرار داده اند. یافته‌ها، روابط متقابل و پیچیده بین تداعی‌ها در این دو تیم را نشان داده است. همچنین در نقشه اجماعی هر دو تیم تداعی"تبانی” به چشم می‌خورد. این درحالی است که تنها یکی از این دو تیم در رسوایی مربوط به تبانی در بازی که چندین سال قبل افشا شد، مشارکت داشت. با اینکه هر دو تیم در فعالیت های خیریه و اجتماعی شرکت داشته اند ولی اینگونه فعالیت ها به خاطر نمانده است که این به دلیل تاثیر اخبار مربوط به رسوایی تبانی بر تیم ها بوده است. هم چنین می‌تواند به دلیل پوشش رسانه ای ضعیف و آگاهی پایین مردم از فعالیت های اجتماعی آن‌ها باشد.
مارکسینی، هاسیمو و کاناواری[۸۰] (۲۰۰۹) نحوه ادراک مصرف‌کنندگان چینی از غذاهای ارگانیک را با بهره گرفتن از روش BCM مورد بررسی قرار دادند.در این تحقیق از تجزیه تحلیل شبکه ای برای تحلیل نقشه اجماعی مصرف‌کنندگان استفاده شده است. تداعی “سلامت” و سپس تداعی‌های “بی خطر” و “گران” سه تداعی اصلی بودند که بین پاسخ دهندگان زیادی مشترک بودند. تداعی‌هایی مانند “غذای سبز” “خوشمزه” ” طبیعی” “انتخاب کم و دسترسی کم” نیز جزو تداعی‌های اصلی بودند. نتایج به دست آمده نشان می‌دهد که غذا های ارگانیک، سالم و به خطر و گران ادراک شده اند. همچنین اتیکت یا برچسب ارگانیک قویا با برچسب غذاهای سبز بر حسب تصویر و جایگاه در بازار رقابت می‌کند زیرا به هم مرتبط هستند و اغلب اشتباه گرفته می‌شوند
اشنیتکا، ساتلر و فارسکی[۸۱] (۲۰۱۳) در تحقیقی با هدف ارزیابی تاثیر اطلاعات مثبت یا منفی حمایت مالی (اسپانسر بودن) بر مطلوبیت و ساختار شبکه تداعی‌های برند اسپانسر، روش BCM را به کار برده اند و نشان داده اند که چگونه ترکیب شبکه تداعی‌های برند در اثر اطلاعات مثبت و یا منفی در خصوص اسپانسر بودن، تغییر کرده است. نمونه‌ها ۴ وضعیت مجزا مورد ارزیابی قرار گرفتند: در وضعیت کنترل، در وضعیت مواجهه با اعلانیه حمایت مالی شرکت از جام جهانی ۲۰۱۰، در وضعیت مواجهه با اطلاعات منفی در خصوص حمایت مالی، در وضعیت مواجهه با اطلاعات مثبت در خصوص حمایت مالی. برند انتخابی جهت ایفای نقش اسپانسر فولوکس واگن گلف در نظر گرفته شد. جام جهانی فیفا ۲۰۱۰ در آفریقای جنوبی نیز به عنوان رویدادی که مورد حمایت مالی قرار گرفته است تعیین گردید . اطلاعات منفی اذعان می‌کند که این رویداد ورزشی ممکن است به دلیل عدم اتمام ساخت و ساز ورزشگاهها در زمان مقرر کنسل گردد و امنیت توریست ها تضمین نمی‌شود و بسیاری از مردم افریقا جنوبی از منافع حاصل از این رویداد طبق نظر دولت محروم می‌مانند.. اطلاعات مثبت بیان می‌کند که ساخت و سازها در زمان مقرر به اتمام می‌رسد و امنیت توریست ها تضمین می‌شود و اقتصاد افریقای جنوبی از این رویداد سود خواهد برد. نتایج نشان داد که اطلاعات منفی در خصوص حمایت مالی، به طور نامطلوبی بر ساختار شبکه تداعی‌های گلف فولکس واگن تاثیر دارد و شامل تداعی‌های برند کمتر، تداعی‌های مرتبه اول کمتر و پیوند تداعی‌های برند کمتر می‌شود. برخلاف انتظار یافته‌ها نشان داد که اطلاعات مثبت در خصوص فیفا ۲۰۱۰ تاثیر مثبتی بر ساختار شبکه تداعی‌های گلف فولکس واگن در مقایسه با گروهی که صرفا در معرض اعلامیه حمایت مالی قرار گرفته اند ندارد، و ساختار بدون تغییر باقی می‌ماند.
نتیجه گیری
با نگاهی بر تحقیقات خارجی انجام شده خلا کاربرد روش­های نقشه‌یابی از طریق مصرف‌کننده مانند BCM و ZMET در داخل آشکارا احساس می‌شود.
روش زیمت به دلیل برخی از محدودیت ها و برخی از پیچیدگی‌های ساختاری دارای مقبولیت و همچنین قابلیت اجرایی کمتری می‌باشد
در این فصل در ابتدا در مورد ارزش ویژه برند توضیحاتی ارائه گردید و عنوان شد که تمرکز این تحقیق بر رویکرد کلر در ارزش ویژه برند می‌باشد. همچنین مقایسه ای میان روش­های رایج برای بدست آوردن تداعی‌های ذهنی مشتریان انجام شد و نقاط قوت و ضعف هر یک از آنان نیز مورد بررسی قرار گرفت. در انتهای این بخش روش نقشه مفهومی به تفصیل مورد مرور و بررسی قرار گرفته شد تا با علم بدین موضوع بتوان مطالب فصل بعدی را به درستی درک کرد.
روش شناسی تحقیق

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 10:18:00 ب.ظ ]




جدیدیها، نهضت (جدیدیه )، جنبش اصلاح طلبی فرهنگی ـ آموزشی و سیاسی در مناطق مسلمان نشین روسیهی تزاری، شامل تاتارستان، آسیای مرکزی و قفقاز. تا اواخر قرن نوزدهم، مکتب ها، یعنی مدارس ابتدایی، در جهان اسلام و از آن جمله در مناطق مسلمان نشین روسیه عهدهدار مرحلهی نخست امر تعلیم و تربیت بودند و در آن ها خواندن و نوشتن، روخوانی قرآن، از برخوانی برخی سوره ها و مقدمات علوم دینی تدریس می شد.[۷۷]
در برابر شیوهی سنّتی آموزش، که «اصول قدیم » نامیده می شود روشنفکران نوجو و غربگرای مسلمان روسیه، که شیوهی مذکور را پاسخگوی نیازهای جوامع رو به تحول خود نمی دانستند، از شیوهی دیگری به نام «اصول جدید»، که برگرفته از نظام آموزش و پرورش غربی بود، هواداری می کردند. هواداران شیوهی اخیر را «جدیدچی »، «جدیدیست »، «جدید» و این شیوه را «جدیدچی لیک »، «جدیدیسم » یا «جدیدیه » می نامند. چنانکه در آسیای مرکزی آنان خود را «ترقی خواهان »، «ترقی پروران » و «اصلاحاتچیان ». پس از انقلاب ۱۹۱۷ روسیه هم، به مناسبت فعالیت های سیاسی، «جوان بخارائیان » (بخاراییان جوان ) و «حریت طلبان » و «انقلابچیان » نامیده می شدند.[۷۸] اما این جنبش، ریشه در ادوار پیش از پیدا شدن این نام ها داشت و اصلاحات آموزشی، مرحلهی آغاز جنبشی بود که بعدها دارای ابعاد فرهنگی، اجتماعی و سیاسی شایان توجهی شد.
استیلای دولت روسیه بر سرزمین های مسلمان نشین با تصرف خان نشین قازان، از بقایای دولت اردوی زرین در اواسط سدهی دهم / شانزدهم آغاز شد و از آن پس در جهت مسیر رود ولگا به سوی خزر و اورال توسعه یافت. در اواخر قرن هجدهم، کریمه و در پی آن بخش اعظم قفقاز در نیمهی اول قرن نوزدهم و آسیای مرکزی ــ مشتمل بر اراضی جمهوری های امروزی ازبکستان، ترکمنستان، قزاقستان، قرقیزستان و تاجیکستان ــ از نیمهی دوم قرن نوزدهم، به تدریج به تصرف دولت مذکور در آمدند. همچنان که استیلای روسیه بر سرزمین های مذکور از غرب به سوی شرق گسترش یافت، زمینهی پیدایش جدیدیها نیز نخست در غرب فراهم آمد و سپس به شرق راه یافت. تاتارهای حوضهی ولگا، که شهر قازان مرکزشان بود، از نظر اقتصادی و فرهنگی پیشرفته تر از مسلمانان مناطق دیگر روسیه بودند و همین، زمینه ساز پیشاهنگی ایشان در جریان تجددخواهی بود. تاتارهای کریمه که از زمان تسلط روسیه در ۱۱۹۷/۱۷۸۳ بر آنجا، تحت انواع فشارهای استیلاگرانه قرار داشتند، در طی حدود یک سده بیش از یک میلیون نفر از آنان وادار به مهاجرت به عثمانی شده بودند و بسیاری از مساجد و مدارسشان تخریب شده بود و جریان روسی و مسیحی کردن در آنجا هم اعمال می شد. فشارهای مورد بحث خواه ناخواه واکنش هایی را نیز در جامعهی تاتارهای کریمه در پی داشت.[۷۹]
ترویج آموزش و پرورش جدید در شهری چون قازان، که دژ مقاومت تاتارهای مسلمان در برابر جریان مسیحی و روسی شدنشان به شمار می رفت، از جلوه های واکنش آنان در دفاع از هویت دینی و قومیشان بود.[۸۰] یک نهضت فکری در قازان شکل گرفت که از لزوم نگرشی نو به زندگی و «عصری » شدن برای رهایی از قیمومت جانبداری میکرد. عبدالناصر کورساوی، از علمای نواندیش تاتار، آغازگر اصلی این نهضت بود. وی در کتاب خود، الارشادللعباد، که به عربی نوشته شده است، با دفاع از آزادی اندیشه به نقد دنباله روی از گذشتگان پرداخت و از لزوم باز بودن باب اجتهاد دفاع می کرد. شهاب الدین مرجانی[۸۱] عالم کلامی و مورخ، معلم مدرسهی تربیت معلم روس ـ تاتار و گیمنازیومِ (دبیرستان ) قازان (گشوده شده در ۱۱۷۱/۱۷۵۸) و مرتبط با استادان دانشگاه قازان (گشوده شده در ۱۲۱۹/۱۸۰۴)، دوام بخش راه کورساوی به شمار می رفت. وی، ضمن تقویت شعور تاریخی در تاتارها، با آثار تاریخی خود، نظریات خویش را در بارهی تعلیم و تربیت در مدرسهای که در قازان تأسیس کرد، اعمال می نمود.[۸۲] جریان اصلاحگری دینی رواج یافته در پرتو تلاش های آنان، نسل جوان را به ضرورت اجرای «اصول جدید» برای اصلاح مدارس متقاعد کرد. گاسپرینسکی، بنیانگذار اصلی جدیدیها، از خدمات و آثار مرجانی بارها در ترجمان تقدیر کرده است.
دانلود پروژه
نهضت جدیدیها در آسیای مرکزی؛ در حالی که جنبش جدیدیها در قازان و کریمه و قفقاز، که از نظر صنعتی و تجارت و شهرنشینی از پیشرفت نسبی برخوردار بودند، زمینهی مساعدی برای توسعه یافت، آسیای مرکزی، که از نظر اقتصادی عقب مانده تر از مناطق مذکور بود، تا مدت ها به این جنبش بی اعتنا ماند. از نخستین دهه های قرن چهاردهم (سال های پایانی واپسین دههی قرن نوزدهم و از نخستین سال های قرن بیستم )، با وجود مقاومت سنّت گرایان مورد حمایت امیران، جنبش جدیدیها، اگرچه به صورت محدود، در آسیای مرکزی رو به توسعه نهاد. در آسیای مرکزی رهبران مهم جدیدیها عبارت بودند از: احمد دانش، محمود خواجه بهبودی، عبدالرئوف فطرت، منوّر قاری.[۸۳]
در دهه های پایانی قرن نوزدهم، در آسیای مرکزی هم، مانند تاتارستان و قفقاز، سه نوع مدرسه وجود داشت: مدارس روسی یا رسمی که مجری سیاست دولت در جهت روسی گردانی بودند، نخستین مدرسه از این نوع در ۱۲۸۷/۱۸۷۰ در سمرقند تأسیس گردید و فقط شمار کمی از کودکان طبقات بالای جوامع مسلمان به این مدارس جذب شدند؛ مدارس سنّتی مستقل، که شمارشان بسیار زیاد بود و مدارس دو زبانه، که نخستین بار در دههی ۱۸۷۰ در منطقهی ولگا و سپس در مناطق تاتارنشین دیگر و نیز در قفقاز گشایش یافتند و مدارس روس ـ تاتار نامیده می شدند، و در آسیای مرکزی به مدارس روس ـ محلی معروف شدند. در چنین مدارسی تعلیم و تربیت روسی و سنّتی مسلمانان توأم بود. نخستین مدرسه از این نوع در صفر ۱۳۰۲/ دسامبر ۱۸۸۴ در تاشکند گشوده شد.[۸۴]
نخستین بنیانگذاران مدارس اصول جدیدی در آسیای مرکزی، تاتارهای مهاجر بودند. در واپسین دههی قرن نوزدهم، مدارس جدیدی در خوقند، اندیجان، سمرقند، تاشکند، قرقیزستان توسط رهبران نهضت از جمله گاسپرینسکی و منور قاری تأسیس شدند. [۸۵] اگرچه مقامات روسی در آسیای مرکزی، مدارس جدید را، که مروج آزادی و پان ترکیسم به شمار می آمدند، به چشم دشمن روسیه می نگریستند و از تعلیم و تربیت سنّتی مدافع ارزش های محافظه کارانه جانبداری می کردند، اما مسأله در آن زمان در بخارا صورت دیگری داشت. مقامات روسی، چون علمای بخارا را متحجر افراطی می انگاشتند و هر اقدام و حرکت ضد روس را با همان برچسب محکوم می نمودند، بر آن بودند که مواضع افراطی آنان، مسلمانان را سرانجام بر ضدشان می شوراند و در نهایت به تضعیف حکومت امارت می انجامد. ازاین رو، در اوضاع خاص بخارا نه تنها با پیشرفت و توسعهی تعلیم و تربیت جدید مخالفتی نداشتند، بلکه حتی احتمالاً امیر را نیز تحت فشار قرار می دادند تا اجازهی تأسیس مدرسهی جدید را بدهد. در چنین اوضاعی، امیرعبدالاحد اجازهی تأسیس مدرسهی اصلاح شده را برای اتباع خود در شوال ۱۳۲۶/ اکتبر ۱۹۰۸ صادر کرد و مدرسه تأسیس گردید. در این مدرسه، به زبان فارسی تدریس می شد[۸۶]. اما جناحی از علمای محافظه کار به مخالفت جدّی با مدرسهی مذکور پرداختند و تعلیم و تربیت جدید را مغایر شرع قلمداد کردند، تا جایی که سرانجام دستور بستن مدرسه صادر شد.[۸۷]
در آسیای مرکزی، طبقهی علما و به طور کلی مدارس سنّتی، از خاستگاه های نخبگان جدیدی بودند. برای نمونه، محمود خواجه بهبودی، که پدر نهضت جدیدیهای ازبک به شمار می آید، مفتی بود. منوّر قاری، معروف به پدر جدیدان تاشکند نیز که شاید بتوان او را انتهای طیف محافظه کار جدیدیه به شمار آورد، اکثر همکاران نزدیک خود را از میان علما برگزیده بود. فطرت و عینی هم سال ها در مدارس قدیم تحصیل کرده بودند. سید احمد وصلی، با این که خود مدرّس مدارس سنّتی بود، اشعار فراوانی در هواداری از اصول جدید سروده است. این همه، حاکی از دشواری، بلکه ناممکن بودن ترسیم خط فاصلی قاطع بین علما و جدیدان است. بین علما همچنانکه اصول گرایان و قدیمی گرایان و متعصبان وجود داشتند، میانهروان و اصلاحگرایان نیز بودند. علمایی هم بودند که از گونهی دیگری از اصلاحات جانبداری می کردند، مانندِ عبدالقادر سیاح که از جهاتی با بسیاری از جدیدیها همانندیهایی داشت. ضمن ابراز خصومت با جدیدیها، برای اصلاح مدارس قدیمی پیشنهادهایی مطرح می ساخت.[۸۸]
با بسته شدن مدرسهی میرزاعبدالواحد منظم، بلوایی که به بسته شدن مدرسهی جدیدی میرزاعبدالواحد و فرار او از بخارا و مخفی شدن صدرالدین عینی انجامید،[۸۹] فعالان شرکت بخارای شریف و جمعی از معارف پروران بخارایی را بر آن داشت تا برای تعقیب مقاصد فرهنگی و سیاسی خود، به تشکیل یک جمعیت زیرزمینی همت گمارند. بدین ترتیب، «جمعیت تربیهی اطفال » در ذیقعدهی ۱۳۲۸/ دسامبر ۱۹۱۰ تشکیل گردید. تحت نفوذ این جمعیت، گروه های پراکندهی موجود نیز به تدریج متحد شدند. به زودی بین این جمعیت و جمعیت تعمیم معارف بخارا، که به همت مهاجران بخارایی در استانبول تشکیل شده بود، ارتباط برقرار شد. جمعیت اخیر ــ که شعبه هایی در بخارا و سمرقند داشت و در زمینهی تأسیس مدارس و تعمیم تعلیم و تربیت اصول جدیدی و انتشار مطبوعات و کتاب های درسی و ادبی و اخلاقی و اعزام دانشجویانی از بخارا و آسیای مرکزی به قفقاز، کریمه، قازان، روسیه و استانبول و یاری رسانی به آنان در جریان تحصیل کوشا بود ــ بنیانگذار شرکت بخارای شریف و نیز شعبهی علنی جمعیت تربیهی اطفال به شمار آمده است. علت وجودی جمعیت در نظامنامه اش، که در بر دارندهی وظایفی است، مستتر است. در حدود سه مورد از وظایف پنج گانهی مندرج در نظامنامه، دارای جنبهی فرهنگی است؛ بدین قرار:
۱) تعمیم تعلیم وتربیت ( جدید) بین مردم و به همین منظور، تأسیس مدارس و چاپخانه برای تهیهی کتاب. ۲) مبارزه با تحجر از طریق اصلاح مدارس قدیمی و روزآمدکردن اندیشه های مسلمانان. ۳) پایان دادن به دشمنی بین پیروان مذاهب و فرق مذهبی و رفع تعصب و تنگ نظری مقامات اهل سنّت در امارت.[۹۰]
جدیدیها ــ که اسلام را جوهری پیوند بخش میان اقوام و مذاهب می دانستند و پایبندی به اسلام را برای بهره وری از فضیلت های سازندهی آن لازم می شمردند ــ بر آن بودند که باید با در نظر داشتن واقعیت های کنونی به دستاوردهای دانش و فنّاوری پیشرفته در انطباق با توصیه های اولیهی اسلام دست یافت. جدیدیها احساس می کردند که مسلمانان دستخوش جهل و انحراف از دین شده اند؛ زیرا، به قول فطرت، مردم «از حقیقت اسلام خبر ندارند و کسی را که یک آیهی قرآن و یک حدیث پیغمبر را به فکر و تأمل درست خوانده باشد و به این ها بفهماند، ندارند.» به نظر وی، ترقی اسلام در گذشته به برکت سعی و غیرت مسلمانان بوده و تنزل امروزی آن « بی غیرتی » مسلمانان است. فطرت، در اغلب آثارش موضع مسلمانی ترقی خواه و معارف گستر را داشت و در کنار آن منظومهی بلند مولود شریف یا خود مرآت خیرالبشر را در ستایش حضرت محمد صلی اللّه علیه وآله و سلم سرود.
پرهیز از تعصب و تنگ نظری از ویژگی های اخلاقی جدیدیها به شمار آمده است اما در نظر مخالفان آنان تمام تحصیل کردگان روسیه و استانبول و کسانی که زبان روسی می دانستند و آن هایی که روزنامه می خواندند یا کودکانشان را به مدارس جدید می فرستادند یا حتی کسانی که با این گونه افراد آمد و رفت می کردند، از جدیدیها به شمار می آمدند. بر اثر تحریکات آنان بود که فتوای «جدید کافر است » صادر شد و کار تعقیب و سرکوبی جدیدیها و هواداران آنان و به طور کلی روشنفکران ابعاد گسترده ای یافت.
بهطورکلی، به علت ساختار اقتصادی ـ اجتماعی آسیای مرکزی و دوام نفوذ ذهنیت قدیمی، نهضت جدیدیها در آن سامان، با وجود تلاش های روشنفکران، در مقایسه با قازان، کریمه و قفقاز از توسعهی فرهنگی کمتری برخوردار بوده است. چنانکه در آستانهی ۱۳۲۸/۱۹۱۰، در حالی که تعداد مدارس اصول جدیدی در سایر مناطق مسلمان نشین روسیه به پنج هزار باب رسیده بود، در آسیای مرکزی به یکصد باب نمی رسید. جدیدیهای آسیای مرکزی در روزنامه نگاری نیز فعال بودند. روزنامه برای جدیدیها جاذبهی خاصی داشت. آنان روزنامه را نشانهی پیشرفت و سرچشمهی روشنگری می دانستند[۹۱]
اگرچه صدرالدین عینی بر آن بود که «جمعیت تربیهی اطفال »، چندان جنبهی سیاسی نداشت و به هیچ وجه سازمان سیاسی به شمار نمی آمد، حکومت و کارگزاران تزاری، به این گونه فعالیت ها همچون تشکیلات انقلابی می نگریستند و اعضای آن را از مخالفان دولت به شمار می آوردند؛ اما دست کم دو مورد از وظایف مندرج در نظامنامهی جمعیت، حاکی از جنبهی سیاسی داشتن آن است. موارد مذکور به این قرار بود: ۱) مبارزه با فساد در دستگاه حکومت. ۲) شرکت فعال در جریان متحول کردن امارت بخارا به دولتی متجدد، در چنین اوضاعی، مبرمترین وظیفه عبارت خواهد بود از تغییر نظام مالی حکومت، در وهلهی اول با جدا کردن کامل خزانهی عمومی از خزانهی خصوصی فرمانروا.[۹۲] در عین حال، جمعیت با حکومت بخارا و اعمال ظالمانهی امیر، وزیر و حکام و رفتارهای انعطاف ناپذیر قدیمجی های افراطی، مبارزه و با برخی از احکام قضات و فتوای علما مخالفت می کرد و برای نجات مملکت از عقب ماندگی و وابستگی و سوق دادن آن به راه ترقی می کوشید در نتیجهی چنین فعالیت ها و مبارزاتی، اعضای جمعیت نه تنها در بخارا، بلکه در سراسر آسیای مرکزی از نفوذ سیاسی نسبی برخوردار شدند. جنبش جدیدیها در بخارا خیلی دیرتر از دیگر جنبش های اصلاح طلب روسیه شکل گرفت و تنها بخشی از آن ها موفق به سازماندهی خود به موازات انقلاب روسیه شد.[۹۳].
انقلاب های ۱۹۱۷ روسیه باعث شد دو گرایش میانه رو (معروف به پیرمردان ) و چپ، در نهضت جدیدیها شکل گیرد، درحالی که جناح میانه رو از اصلاحات محدودی چون آزادی های شهروندی، کاهش مالیات ها و جلوگیری از تحجر و تعصب دفاع می کرد. جناح چپ جدیدیها بر تحولات اساسی، به ویژه محدود کردن اقتدار امیر مستبد، پافشاری می نمود و خواستار اصلاحاتی چون اصلاحاتی بود که ترکان جوان در عثمانی اعمال کرده بودند. عناصر بسیار افراطی جدیدیها و سازمان مخفی در /۱۹۱۶ با چنین خواست هایی در حزب بخارائیان جوان گردهم آمدند. انقلاب فوریهی ۱۹۱۷، به حزب مذکور امکان فعالیت نیمه علنی و رشد و توسعه داد، چندان که، این حزب در ۱۹۱۷ در کاگان تأسیس شد و کائوشیک بر آن است که جدیدی های بخارا پس از انقلاب فوریه خود را بخارائیان جوان نامیدند.[۹۴]
انقلاب فوریهی ۱۹۱۷، جدیدیهای سراسر مناطق مسلمان نشین روسیه از جمله جدیدی-های آسیای مرکزی را ــ که فعالیتشان تا آن تاریخ غالباً جنبهی فرهنگی و آموزشی داشت ــ به مبارزهی سیاسی کشاند. در پی آن در بخارا، ایلچی خانهی روس و دولت امیربخارا، تحت تأثیر فضای انقلابی در سراسر روسیه، برای قبول تقاضاهای اصلاحی آن ها تا حدودی موافقت کردند[۹۵] و حتی، برای جلوگیری از گسترش اعتراض ها در امارت، امیر، لایحهی اصلاحاتی را که در ایلچی خانه تهیه شده بود در مراسم خاصی در ۲۱ آوریل ۱۹۱۷ اعلان کرد. «فرمان اصلاحات » مورد بحث، اگرچه در بر دارندهی وعدهی اصلاحات محدودی بود؛ چندان مورد استقبال اکثر جدیدیهای جوان، که اینک خود را بخارائیان جوان می نامیدند، قرار نگرفت. یک روز پس از «اعلان حریت »، برای سپاسگزاری از امیر و ابراز وجود و قدرت نمایی، به تظاهرات پرداختند؛ اما این تظاهرات پنج ـ شش هزار نفری با عکس العمل مخالفان اصلاحات، روبه رو شد. آنان امیر را به حمایت از شریعت دعوت می کردند و خواستار اعدام جدیدیها بودند در عین حال، مورد حمایت آشکار و نهان اکثر علما و طلاب و نیز سربازان حکومت و حتی تأیید ضمنی ایلچی خانه بودند. در نتیجهی تعقیب و مجازات های خشونت آمیز، بسیاری از جدیدیها به کاگان، که تحت ادارهی روس ها بود، گریختند و امیر هم اصلاحات وعده داده شده را، به این بهانه که مخالف شرع است، ملغی ساخت و اوضاع به دوران پیش از انقلاب ۱۳۳۵/۱۹۱۷ بازگشت.
همین سختگیری ها بسیاری از فراریان را بر آن داشت که، برای رهایی از استبداد امیر و استعمار روسیه که در دورهی حکومت موقت پس از سقوط حکومت تزاری نیز به نوعی ادامه داشت، به همدستی با انقلابیون روسی تمایل پیدا کنند. حزب بخارائیان جوان، برای سرنگون کردن امیربخارا ــ که پس از انقلاب اکتبر، ستمگریش شدت بیشتری یافته بود و برای جلوگیری از سرایت بلشویسم به قلمرو خویش، به همدستی با نیروهای ضدشوروی و خلل رساندن به حکومت شوروی در ترکستان بر آمده بود، دست یاری به سوی فیودر کولسوف، صدر شورای کمیسرهای خلق ترکستان مستقر در تاشکند، دراز کرد و او را به بخارا فراخواند. جرأت یافتن امیربخارا، در نتیجهی شکست و عقب نشینی نیروهای تحت فرمان وی، به سرکوبی خونین جدیدیها و هوادارانشان انجامید. بر اثر تشدید ترور و فشار، «روشنفکران اصلاح طلب بخارا به سمرقند و تاشکند مهاجرت کردند حال آن که در این زمان سمرقند و تاشکند تحت سیطرهی بلشویکان روس و پان ترکیسم های ازبک و تاتار بود.» [۹۶]
بدین ترتیب، در نتیجهی اوضاع پس از انقلاب اکتبر، از درون جدیدیها، که به طور کلی جنبشی اصلاح طلب و مشروطه خواه بود یک جریان انقلابی کمونیستی پدید آمد که به طور عمده شامل تاتارها و کمونیست های آسیای مرکزی بود. فعالان در این جریان، پس از تصرف بخارا به دست ارتش سرخ در ذیحجهی ۱۳۳۸/ سپتامبر ۱۹۲۰ و فرار امیرعالم خان، واپسین امیربخارا، در ترکیب کمیتهی اجرایی مرکزی «جمهوری شوروی مردم بخارا» وارد شدند؛[۹۷] اما، اکثر قریب به اتفاق آنان، پس از استقرار حاکمیت شوروی، به اتهام هایی چون داشتن تمایلات ملی گرایانه، ضدانقلابی، پان ترکیستی و پان اسلامیستی، مشمول تصفیه گردیدند. خان نشین خوارزم نیز، در فرآیندی کم وبیش همانند امارت بخارا، در فوریهی ۱۹۲۰ به «جمهوری شوروی مردم خوارزم » تبدیل شد. بدین ترتیب، در طول سه ـ چهار سال سراسر آسیای مرکزی تحت حاکمیت نظام کمونیستی در آمد.[۹۸]
بدین ترتیب، جنبش جدیدیها، که در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم به آسیای مرکزی راه یافت، ابتدا جنبهی فرهنگی و آموزشی داشت و حتی در جریان انقلاب ۱۳۲۳ـ ۱۳۲۵/ ۱۹۰۵ـ۱۹۰۷ روسیه نیز چندان جنبهی سیاسی نیافت و تنها پس از انقلاب فوریهی ۱۹۱۷ بود که به مبارزهی سیاسی گسترده روی آورد و با گذشت زمان، به سازمان ها و احزاب و نیز ایدئولوژی سیاسی برای کسب استقلال دست یافت؛ گرچه این جنبش درخاستگاه های اصلی خود (سرزمین های تاتارنشین ) و نیز قفقاز، به مقیاس وسیعتری از انقلاب روسیه متأثر شد و از جنبشی برای اصلاح مدارس به جنبشی که خواستار اصلاحات و نوگرایی و تحول در زمینهی حیات اجتماعی و فرهنگی بود، ارتقاء یافت و کم وبیش به صحنهی مبارزات سیاسی گام نهاد.
روشنفکران جدیدیهی تاتار کریمه، در فاصلهی انقلاب های ۱۹۰۵ـ ۱۹۱۷ روسیه، را نیز به سه دسته می توان تقسیم کرد: ۱) پیروان گاسپرینسکی که عبارت بودند از معارف پروران، ادیبان، ناشران و معلمان که با تلاش آنان شمار مدارس اصول جدیدی در کریمه در ۱۹۱۷ به ۳۶۰ باب رسید، و شاعران و نویسندگان گرد آمده در اطراف روزنامهی ترجمان، از بنیانگذاران ادبیات نوین تاتار به شمار می روند. ۲) جریان «تاتارهای جوان »، که ضمن داشتن وابستگی به جنبش اصلاحی گاسپرینسکی برخورد ریشهایتری با مسائل داشتند و بر آن بودند که استقلال سیاسی و اقتصادی تنها از طریق مبارزه با حکومت تزاری به دست می آید. ۳) جناح چپ جدیدی ها که به انقلابیون روسی پیوستند و در انقلاب ۱۳۲۳/ ۱۹۰۵ـ۱۹۰۷ فعالانه شرکت داشتند و شعار می دادند زمین از آن کسی است که روی آن کار می کند.[۹۹]
در پی انقلاب بولشویکی در روسیه، اکثر قدیمیها طرفدار دولت تزاری بودند؛ گروهی از جدیدیها هم که طرفدار حفظ روسیهی متحد با خودمختاری فرهنگی مسلمانان بودند، مخالف بولشویک ها و عدهی کمی از آنان طرفدار انقلاب بولشویکی بودند.[۱۰۰] از سوی دیگر، احزاب سوسیالیست روسیه، نهضت جدیدیها را جنبش نوگرایی در بین مسلمانان ارزیابی و در مقابل احزاب راست از آن جانبداری می کردند و از این رو، از همان سال های انقلاب ۱۹۰۵ـ۱۹۰۷ روسیه، مناسبات دوستانهای بین آن ها ایجاد شد و جدیدیها نیز از عوامل تسهیل کنندهی سلطهی کمونیست ها بر مناطق مسلمان نشین روسیه بودند.
از دیگر دلایل مهم پیوستن گروهی از جدیدیها به حزب کمونیست این ها بود: برخوردار نبودن از نفوذ گسترده و ژرف در میان توده های مردم؛ نداشتن تشکل و سازماندهی منظم و قدرت نظامی برای متحقق ساختن اهداف فرهنگی و سیاسی خویش؛ دشمنی علمای محافظه کار و اشراف محلی متنفذ با آن ها؛ وعده های رهبران حزب یاد شده دربارهی حق تعیین سرنوشت ملل و موافقتشان با برقراری نظام فدرالی در کشور و شناختن حقوق برابر برای تمام خلق های روسیه. از همین روی، برخی از نخبگان جدیدی اهداف انقلاب روسیه را به اهداف اصلاح طلبانهی خود نزدیک می دیدند و برای ورود به حزب حاکم شوروی متمایل می شدند. تا پیش از ۱۹۱۷، به جز عدهای از قفقازیان روسیه، مسلمانان دیگری در حزب کمونیست عضویت نداشتند؛ اما از ۱۹۱۷ تا پایان جنگ جهانی اول هزاران مسلمان به عضویت حزب در آمدند. پاره ای از آنان چون جدیدیهای تاتار به صورت فردی، ولی بسیاری چون بخارائیان جوان به صورت گروهی به حزب پیوستند.[۱۰۱] ورود میرسعید سلطان گالیف جدیدی از تاتارهای ولگا، به حزب کمونیست روسیه و انگیزه ها و اهداف او از همراهی با بولشویک ها، نمونه ای است از بسیاری از جدیدیها که پیوستن به حزب مذکور را وسیله ای برای دستیابی به اهداف ملی گرایانه و خودمختاری و حتی اهداف استقلال طلبانهی خویش میدانستند.
گالیف که در حزب تا معاونت استالین ارتقاء یافته بود، در تلاش برای تبیین اندیشه های استقلال طلبانهی مسلمانان بر پایهی اصول عقیدتی کمونیسم، انقلاب پرولتاری ها را در درجهی اول انقلابی برای رهایی خلق های ستمدیدهی شرق ارزیابی می کرد[۱۰۲] و در حقیقت، به جای آرمان مارکسیستی مبارزهی طبقاتی، به مبارزه بین ملل استثمارگر و تحت استعمار اولویت می داد و بر آن بود که ملل پرولتاریا و ستمدیده باید برای کسب آزادی خویش در برابر ملل استعمارگر مبارزه کنند. به باور وی و همفکرانش، آزادی ملی به کشورهای مسلمان این امکان را می داد تا بدون ورود به مرحلهی سرمایه داری، مستقیماً وارد مرحلهی سوسیالیسم شوند[۱۰۳]. جناح چپ جدیدیها، به رهبری گالیف و مولاالنور وحیدوف، اگر چه الحاد بولشویک ها را رد می کردند، بر سازگاری اسلام با سوسیالیسم ــ که منافع جمع را بر فرد مقدّم می دارد و بر عدالت اجتماعی پافشاری می کند ــ تأکید می کردند. گالیف با استدلال هایی از این دست، در مقابل سوسیالیسم روسی، از آرمان تورانیسم دفاع می کرد و به منظور پدید آوردن جمهوری مستقل توران، تمام اقوام ترک اتحاد جماهیر شوروی را به اتحاد فرا می خواند. وی بر اهمیت جمهوری توران، به عنوان متحد طبیعی بولشویسم و پیشتاز انقلاب شرق، تأکید می کرد.
در درون حزب بولشویک، یک فراکسیون مسلمان پدید آمد که نشان می داد این کمونیست های مسلمانِ نخستین به مانند جدیدی های قدیمی، بی آن که میان تزاریسم و یا شوروی فرقی قائل باشند، به دولت روس و روس ها و به طور کلی به غربی ها احساس بی اعتمادی عمیقی دارند. سرانجام، پس از استقرار نظام شوروی، سلطان گالیف در ۱۳۰۲ ش /۱۹۲۳، به اتهام ترویج ملی گرایی و تهدید امنیت شوروی، از حزب اخراج شد و در ۱۳۰۷ ش / ۱۹۲۸ به اردوگاه زندانیان فرستاده شد و از آن پس ناپدید گردید. اخراج جدیدیها از حزب و ادارات دولتی و حبس و تبعید و حتی اعدام آنان، که از اواخر دههی ۱۳۰۰ ش /۱۹۲۰ آغاز شده بود، در نیمهی دوم دههی بعدی، که دورهی تصفیه های خونین بود، ابعاد وسیع تر و وحشتناک تری یافت. بیشتر جدیدیهای سرشناس در سراسر مناطق مسلمان نشین، با شعار «تصفیهی کادرهای دولت و حزب کمونیست از دشمنان خلق و ملی گرایان »، بازداشت و تیرباران شدند. کار دشمنی با جدیدیها در این دوره چندان بالا گرفت که قبرِ گاسپرینسکی در باغچه سرای، تخریب و در جای آن مجتمع آپارتمانی ساخته شد و در جریان ستردن نشانه های جدیدیه، حتی آثار مکتوب جدیدیها در کتابخانه ها مشمول تصفیه شد.[۱۰۴]
پیامدها. جنبش جدیدیها نتوانست به شعار «اتحاد در زبان و فکر و عمل » گاسپرینسکی جامهی عمل بپوشاند، بر واقعیت پراکندگی جغرافیایی فائق بیاید و در برابر بولشویسم از خود دفاع نماید با این همه، این نهضت دستاوردهایی داشت که اهم آن ها عبارت بود از: ۱) اصلاحات در زمینهی آموزش و پرورش و تأسیس مدارس جدید که حاصل آن پرورش نسلی بود که پذیرای افکار و عقاید نوگرایانه و اصلاح طلبانه بودند، مدارسی که از نظر باز تولید اجتماعی جنبش نیز اهمیت داشتند.[۱۰۵] ۲) افزایش علاقه به سوادآموزی و روزافزون شدن شمار سوادآموزان و باسوادان در پرتو تسهیل خواندن و نوشتن و به کارگرفتن شیوه های نوین آموزش و پرورش، رشد خودآگاهی ملی و توسعهی ایدئولوژی آزادی بخش ملی[۱۰۶]۳) کوشش در راه تدوین اصول اصلاح تدریجی برای حل مسائل اجتماعی ۴) ارتقای مقام زن در جامعه ۵) داشتن سهم در توسعهی مطبوعات ملی و تکوین ادبیات و هنر نوین، به ویژه نمایش ۶) پذیرفتن اشکال نوینی از جامعه پذیری با بنیان نهادن و ترویج انجمن های خیریهی معارف گستر. ۷) تحول در جهان بینی، چنانکه مردم آسیای مرکزی در اوایل قرن بیستم نه تنها دربارهی اندیشه های نو مباحثه می کردند، بلکه این مباحثه را به شیوه و بیانی نو پیش می بردند.[۱۰۷]
در دوره های مختلف حکومت شوروی، با جدیدیه و جدیدیها برخوردهای متفاوتی شده است که فراز و نشیب آن را در آثار مربوط به جدیدیهای تاتار از انقلاب کمونیستی تا فروپاشی اتحاد شوروی، می توان دنبال کرد. جدیدیه به طور کلی یک جنبش سیاسی با گرایش عقیدتی بورژوا ـ لیبرالی ضدانقلابی، دارای تمایلات پانترکی و پاناسلامی، ارزیابی شده و ضمن اشاره به اصلاح طلبی جدیدیها در زمینهی آموزش و پرورش، ادعا شده است که آنان تنها از اصلاحات محدود اسلامی و نیز از برچیدن بقایای فئودالیسم، آن هم به منظور زمینه سازی برای رشد و توسعهی بورژوازی، جانبداری و حتی به طور ضمنی از حکومت تزاری دفاع می کردند و در تلاش بودند توده ها را از فعالیت های انقلابی بازدارند. مورخان شوروی نیز تلقین می کردند که مترقی ارزیابی کردن جدیدیها دور از واقع بینی است، چرا که آنان نه تنها از مردم دفاع نمی کردند، بلکه ضدمردم بودند. استقلال و خودگردانی را نیز از آن روی می خواستند که تنها خودشان زحمتکشان را تاراج کنند؛ ولی، به نظر، آنان نه به ادعای استعمارگران تزاری «انقلابی و تجزیه طلب » بودند و نه به گفتهی بولشویک ها «ارتجاعی و دشمن خلق »، بلکه نهضت جدیدیها جنبشی برآمده از بطن جوامع مسلمان روسیه در اوضاع زمانی و مکانی خاص بود و در مجموع در ردیف جریان های فکری غربگرای اصلاح طلب و ترقی خواه قرار می گیرد و خود نشانه ای است از بیداری ملل مسلمان روسیه اگر چه در دوران حاکمیت کمونیسم در شوروی بیشترین ضربه به جدیدیها وارد شد. این جریان بار دیگر پس از فروپاشی اتحاد شوروی، به سبب نقش بسزایی که از نظر فرهنگی، اجتماعی و سیاسی در دهه های پایانی قرن نوزدهم و دهه های نخست قرن بیستم در مناطق مسلمان نشین روسیه داشت، به جهات مختلف، به ویژه از جهت بازیابی هویت ملی، در کشورهای تازه به استقلال رسیده مورد توجه قرار گرفت.[۱۰۸] اعادهی حیثیت از جدیدیهای محکوم شده در دورهی استالین، تحقیقات گسترده برای بازشناسی رهبران فکری و سیاسی جدیدیها و تجدید چاپ و انتشار آثار آنان، و برگزاری همایشی در مورد گاسپرینسکی در اسفند ۱۳۷۰/ مارس ۱۹۹۱، از جلوه های این توجه است. این جریان که در دورهی شوروی پنداشته می شد که از بین رفته است، در سال های پس از فروپاشی اتحاد شوروی، منبع الهام جنبش های ملی در کشورهای تازه به استقلال رسیدهی مذکور شده است؛ چنانکه جنبش جبههی خلق در جمهوری آذربایجان، جنبش ارک در ازبکستان و جنبش های بیداری در قازان و کریمه ریشه در نهضت جدیدیها دارند در مقابل «جریان نو قدیمی » نیز سربرآورده است. آنان جدیدیها را به تسلیم در برابر فشار فرهنگی اروپا متهم، و از ترویج اندیشه های قدیمی در جامعه حمایت میکنند. در برابر این دو جریان، گروهی دیگر جریان های قدیمی گرا، جدیدی گرا و صوفی گرایی را رد می کنند و خود گرایش سلفی (وهابی ) دارند.[۱۰۹]
نهضت جدیدیها در سال های پیش از انقلاب اکتبر و اوایل پیروزی این انقلاب تحت تأثیر شعارهای ظلم ستیزانه و آزادیخواهانهی بلشویکها، به آن ها گرایش یافت و در مقابل مسلمانان باسماچی قرار گرفتند. نوگرایان دینی بر ضرورت پاکسازی اندیشه های دینی از خرافه ها و پیرایه هایی که در طول زمان به آن بسته شده بود، تأکید میکردند. در سال های ۱۹۰۴ و ۱۹۰۵ کنگره های مسلمانان تشکیل شده بود که بر تشکیل حکومتی متناسب با باورها و اندیشه های دینی تلاش می کردند. در پی سقوط نظام تزاری، بخاراییهای جوان و جدیدیها برای نوسازی مناطق مسلمان نشین بر اساس باورهای دینی تلاش خود را آغاز کردند.
۱-۳-۳ قیام باسماچیان
باسماچیان، قیام و حرکت جماعتی از مسلمانان ترکستان، برضد حکومت شوروی، به طور عمده از ۱۹۱۸ تا ۱۹۳۰است. «باسماچی » در زبان روسی به معنای یاغی است و ریشهی آن «باسماق » ترکی و به معنای هجوم آوردن و حمله کردن است. در واقع باسماچی لقب اهانت آمیزی است که روس ها به قیام کنندگان مسلمان آن صفحات داده اند و این لقب توسّع معنی پیدا کرده و به مرور به بسیاری از انواع حرکت های مسلحانهی سیاسی نیز اطلاق شده است. صدرالدین عینی نیز از آن قیام کنندگان با نام «باسمه چیان » یاد کرده و دزد و تاراجگرشان خوانده است. احمد زکی ولیدی طوغان می گوید که باشقیرها باسماچیان را به اصطلاح خراسانی عیّار می نامیدند. مایکل ریوکین نیز می گوید کلمهی باسماچ در اصل به معنای “راهزن” در آسیای مرکزی لغت جدیدی نیست. که بعدها تغییر معنا پیدا کرده و به میهن پرستان ناسیونالیستی اطلاق می شد، که علیه سلطهی استعماری دست به جنگهای آزادیبخش می زدند. توسط مسلمانان محلی ترکستان برپا شد. دو عامل موجب رشد جنبش باسماچی می شد، یکی مبارزه در راه استقلال ملی که از اقدام های ویرانگرانهی شوراهای دولت مسلمان های خوقند و تجاوزهای استعمارگونهی بعدی آن ها ناشی می شد؛ دیگر بحران اقتصادی حاصل از میان رفتن کشت پنبه در درهی فرغانه و قحطی ناشی از آن است.[۱۱۰]
ترکستان روسیه در آغاز قرن بیستم نمایی بود از دو ملیت، فرهنگ و اقتصاد. رخنهی روسیه به درون این منطقه از طریق احداث مجموعه ای از خطوط آهن شکل گرفت. در واقع اقتصاد شهری روس ها که بر این جمعیت روستایی و عشایر تحمیل شده بود، اقتصادی بود متمایز و مبتنی بر مهارت، دانش و فنآوری صنعتگران و ارباب حرف مهاجر روس. سرمایهی روسی با ترویج کشت پنبه، باعث افت کشت غلهی این حدود و وابستگی اقتصادی آن به روسیه بزرگ شد. خط مشی اساسی حکومت تزاری بر معافیت بومیان از خدمت نظام و دور نگهداشتن آن ها از آموزش های نظامی مبتنی بود. به همین جهت در میان مسلمانان یک رهبری نظامی به معنای جدید و امروزی آن وجود نداشت و این ویژگی با چگونگی شکل گیری شورش باسماچیان در مراحل بعد پیوند خاصی داشت. از نقطه نظر اداری نیز روس ها اجازه دادندکه نظام سنتی مسلمانان بر قوانین عرفی-عادت- و قوانین دینی- شریعت- استوار بود به حال خود باقی بماند. بدین ترتیب در حالی که مسلمانان می توانستند تا حدودی مناصب پیش پا افتاده و غیر مهم اداری را در دست داشته باشند، مسئولیت های سیاسی و اداری بالا در دست فرماندهان روسی بود. با وجود تمام این عقب ماندگی تا سال ۱۹۱۷ مسلمانان ترکستان توانسته بودند به یک نهضت نیرومند ملی یا خود گردان طلب دست یابند. رهبران این نهضت عبارت بودند از علی بوکای خان قزاق، مصطفی چوکایف خوقندی، عبدالله خواجهی تاشکندی، عثمان خواجهی بخارایی و زکی ولیدی طوغان که قشر بالایی از مسلمانان تحصیل کرده و متحول آن سازمان بودند. با این حال ناکامی نهضت در پی فروپاشی خوقند در اوایل ۱۹۱۷ به دست بلشویک ها مقارن شد با شروع نهضت باسماچی ها در فرغانه. [۱۱۱]
در تاریخ نگاری نهضت، تمامی منابع بر ماجرای سقوط خوقند به عنوان منشأ و سرآغاز نهضت اتفاق نظر دارند. برخی از نخستین نویسندگان شوروی مانند سکالوف[۱۱۲] و صفراف نیز در انتساب شورش فرغانه به سوء رفتار استعماری روس ها و نهب و غارت خوقند، با روایات مسلمان ها از این ماجرا همرأی و نظرند. به نوشتهی صفراف : نهضت باسماچی از یک سو حاصل مبارزه برای رهایی ملی بود- نتیجهی الغاء خودمختاری خوقند و بی نظمی های فراگیر استعماری- و از سوی دیگر محصول قحطی و بحران اقتصادی که صنعت پنبهی فرغانه را نابود کرد.
پارهای از دیگر نویسندگان شوروی این حرکت را حرکتی تصنعی و ساخته و پرداختهی حکومت خوقند می دانند. در رد این استدلال می توان به این گفتهی مصطفی چوکایف ( چوقای اوغلی) رئیس حکومت وقت خوقند و یکی از منابع دست اول این ماجرا استناد کرد که اظهار داشت: “… نه حکومت خوقند به طور کلی و نه من در مقام رهبر آن بالاخص، به سازماندهی نهضت باسماچی ربطی نداشتیم، نهضتی که فقط می توانست به نحوی طبیعی در صورتی که به خود گرفت، شکل گیرد.”[۱۱۳]
وی مدعی است که این نهضت از سوی توده ها پشتیبانی می شد و بیانگر خواسته های تمام اقشار و طبقات بود، بورژوای تجاری و قشر روحانی از آن حمایت می کردند و کارگران زراعی بیکار و شهری هایی که به دلیل محدودیت داد و ستد خصوصی معاش خود را از دست داده بودند صفوفش را تشکیل می دادند. [۱۱۴]
پس از پیروزی انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ و سرنگون شدن حکومت مسلمانان خوقند به دست شوروی ها و قحطی ناشی از عوارض انقلاب و مصادره های بی رویّهی اموال مردم و بی حرمتی های روس ها به سنن و آداب مردم مسلمان، قیام باسماچیان نخست از درهی فرغانه در ترکستان، که محصول با اهمیت پنبه اش نابود و از اینرو انگیزه های شورش در آنجا قوّت یافته بود، آغاز شد و سپس دامنهی آن به سمرقند و بخارا و آمودریای (جیحونِ) سفلی و سیردریا (سیحون ) گسترش یافت و در ۱۹۱۸ به نقاط بسیاری در ترکستان، یعنی منطقه ای که امروزه «آسیای مرکزی» خوانده می شود، کشیده شد.
قیام باسماچیان دوازده سال ادامه داشت و سه مرحلهی اصلی را گذراند:
مرحلهی اول قیام از فوریهی ۱۹۱۸ با سقوط حکومت مسلمان خوقند به طور علنی آغاز شد و تا سپتامبر ۱۹۲۰، که بخارا به تصرف ارتش شوروی درآمد، یعنی حدود دو سال، ادامه داشت. نابسامانی اقتصادی موجب شدّت گرفتن اعمالی چون راهزنی و دزدی و آزار و قتل شده بود و دسته هایی به ربودن اموال و بستن راه ها دست می زدند و این تبهکاری ها و سرکردگان تبهکاران نمی توانستند برای مردم سرمشق اخلاقی باشند، اما اشتباه حکومت شوروی و تندروی ها و تیرباران های بی حسابِ دهقانان به ظنّ هواداری از باسماچیان و تعدیّات ارتش سرخ، که در آغاز انضباط نظامی لازم را نداشتند، از حیثیت شوروی ها نزد مردم کاست و در عوض بر شهرت و اعتبار باسماچیان افزود.[۱۱۵] این افراد به روس ها حمله می کردند و اموالشان را به تاراج می بردند و غنائم را میان مردم تقسیم می کردند، حال آن که مسلمانان از تعرّضشان مصون بودند. باسماچیان در گروه های مختلف متشکل بودند و هر گروه به سرکردهای نظامی، که به او قورباشی[۱۱۶] می گفتند، وابسته بود. مناسبات خانوادگی و قومی و قبیله ای و نظایر آن در تشکیل این گروه ها و چگونگی رفتار رهبر با افراد گروه بسیار مهم بوده است.
در اثنای انقلاب ۱۹۱۷، محمدامین بیگ در فرغانه و ایرگَش در خوقند از جملهی سرکردگانی بودند که شهرت بسیار داشتند و با همکاری همرزمانشان از حکومت های ملی و محلی که بر سرکار آمدند، پشتیبانی می کردند. جُنیدخان و جانی بیگ و خال خواجه و مدامن بیگ (شاید محمدامین بیگ ) و کورشیرمت (شیرمحمدبیگ ) از رهبران باسماچیان بودند. امین بیگ و ایرگش، پس از واژگون شدن حکومت خوقند به دست بلشویک ها و ارمنی ها و به آتش کشیده شدن شهر، از آنجا گریختند. ایرگش در یکی از نبردها کشته شد. گینسبرگ، که دربارهی تاریخ قیام باسماچیان فرغانه، تحقیق کرده است، می گوید که ایرگش و امین بیگ با شعارهایی مانند «ترکستان از آن ترکستانی ها است »، «ترکستان را از یوغ بیگانه رها می کنیم »، «با روس هایی که آخرین پیراهن را از تن مردم فقیر درمی آورند می جنگیم » توانسته بودند عدهی زیادی را دور خود جمع کنند. نخستین اقدام آنان حمله به روستاهایی بود که مهاجران روسی در آن ها سکونت و به کشاورزی اشتغال داشتند. همهی این مهاجران، حتی زنانشان، مسلّح بودند. در نوامبر ۱۹۱۸، خال خواجه با ۷۰۰ تن باسماچی به چند قصبهی روسی، که به توپ مجهّز بودند، حمله بردند. در این حوادث، بسیاری از مأموران بومی مشاغل و مسئولیت های خود را رها کردند ـ یکی از آنان که به باسماچیان پیوست در زمرهی رهبران برجستهی قیام درآمد. کشاورزانِ مهاجرِ روسی در سایهی اتحاد با بلشویک ها توانستند روستاهای خود را در برابر حملات باسماچیان حفظ کنند؛ حتی قشونی تشکیل دادند که ستاد ارتش سرخ در فرغانه آن را به رسمیت شناخت و از آن پشتیبانی کرد؛ اما سپس، در ماجرای انحصار دولتی غَلاّت، بین آن ها اختلاف افتاد و مقامات شوروی کوشیدند قشون راخلع سلاح کنند. قشون مهاجر روس در ذیقعدهی ۱۳۳۶ خواستار لغو انحصار دولتی و انحلال دادگاه های انقلاب شد. پس از آن که سرکردگان باسماچیان از این خواسته جانبداری کردند و با نیروی ۰۰۰، ۷ نفری خود به ارتش دهقانان پیوستند، توانستند در سپتامبر با هم شهرِ اوش را در قرقیزستان تصرف کنند و دولتی موقّت به وجود آوردند. سپس خواستند شهر اندیجان را به تصرف درآورند، اما موفق نشدند. در سپتامبر «حکومت موقت فرغانه » را تشکیل دادند و سازمانی اداری و نظامی پدید آوردند. اما از اواخر آن ماه، به عللی که عمدهی آن ها در این مقاله برشمرده می شود، ورق به زیان باسماچیان و به سود روس ها برگشت .یک نیروی مشترک ضد کمونیست مسلمان و روس در درهی فرغانه در حال شکل گرفتن است. [۱۱۷]
اما بعد از مدتی وضع نظامی منطقه تغییرکرد. نیروهای تازه نفس به دستور رهبران مسکو و تحت فرماندهی میخاییل فرونزه وارد ترکستان شد و در ماه سپتامبر چند شهری را که به دست شورشیان افتاده بود، بازپس گرفت. چند ماه بعد، در مارس ۱۹۱۹، کنگرهی هشتم حزب کمونیست شوروی، به موازات اقدامات شدید نظامی، سیاست «نوازش شرقی ها» را در زمینهی ملیّت و مسائل شرق در پیش گرفت و کمیتهی مرکزی حزب، در پیامی خطاب به نهادهای انقلابی و دستگاه های حکومتی، از آن ها خواست تا حدامکان با مردم حسن سلوک داشته باشند. در این پیام بسیاری از تندرویها و رفتارهای نابجا تقبیح شده بود. باید در نظر داشت که حوادث ترکستان در آن سال ها با تغییر اوضاع در افغانستان به زیان انگلیسی ها و اقدامات امان اللّه خان در آن کشور و اقدامات آتاتورک در ترکیه و احیاء و نضج آرمان های پان ترکیسم مقارن شده بود و به طبع این عوامل مهمّ خارجی در تصمیمات کنگرهی مرکزی بی تأثیر نبود. به هر حال، مقامات شوروی، که با توأم کردن سیاست تهدید و تحبیب میان صفوف متحد مردم و باسماچیان تفرقه انداخته بودند، باسماچیان را منزوی و آن ها را بهتدریج، ولی به شدّت، سرکوب کردند. تنها یکی از رهبران مهم باسماچی به نام تورسیرمات در میدان باقی ماند. واحدهای قبلی باسماچی در واحدهای ” باسماچی شوروی ” در اولین بریگارد سواره نظام ازبک تغییر شکل یافتند.[۱۱۸]
مرحلهی دوم قیام در پی اقدام های نظامی شوروی در خیوه آغاز شد. جمهوری خلقِ خوارزم (خیوه ) در رجب ۱۹۲۰ اعلام موجودیّت کرد و جمهوری خلق بخارا در سپتامبر ۱۹۲۰ تأسیس شد. رفتارِ خشن سربازان روسیِ مأمور مصادرهی مواد غذایی، و احضار ناگهانی مشمولان مسلمان در تابستان ۱۳۳۸ برای خدمت در ارتش سرخ آتش شورش باسماچیان را از نو برافروخت و سبب شد که مسلمانان دسته دسته به آنان بپیوندند. از یک سو، بر عدهی نیروهای باسماچی افزوده می شد و از سوی دیگر، واحدهای مسلمان ارتش سرخ روزبروز ناآرامتر می شدند، تا آنجا که دولت شوروی حتی فرمان خلع سلاح تیپ یکم سوار ارتش سرخ را صادر کرد، ولی همهی افراد تیپ، جز معدودی، به باسماچیان پیوستند. باسماچیان در آن وقت به نیرویی شش هزارنفری مجهّز بودند و منطقه را خوب می شناختند و دستگاه اطلاعاتی کارآمدی داشتند و از همه مهمتر این که مردم محل پشتیبان آنان بودند و اگر تعقیب می شدند، می توانستند در روستاها مخفی شوند.[۱۱۹]
در اوت و سپتامبر ۱۹۲۰ میان روس ها و باسماچیان مذاکراتی برای صلح انجام گرفت، اما به نتیجه نرسید. در نوامبر ۱۹۲۰، احمدزکی ولیدی طوغان، اولین رئیس جمهور منتخب مردم باشقیرستانِ خودمختار، از دست روس ها گریخت و به خیوه پناه برد. در / ۱۴مارس ۱۹۲۱ حکومت جوانِ خیوه سقوط کرد و اعضای آن به صحرا گریختند و به جُنیدخان، یکی از سرکردگان فعّال باسماچی، پیوستند. روس ها در خیوه حکومتی گوش به فرمانتر بر سرِ کار آوردند. کامنف، فرماندهی ارتش سرخ، برای طرّاحی عملیات جنگی بر ضد باسماچیان به ترکستان رفت. به ابتکار لنین، خودمختاری ترکستان شوروی اعلام شد و به دستیاری نمایندگان او در ترکستان، اقداماتی که جنبهی سیاسی و اقتصادی و نظامی داشت معمول شد. از جانب کمیتهی مرکزی حزب کمونیست شوروی در مسکو، کمیسیونی با عضویت استالین (در آن زمان کمیسر خلق در امور ملیت ها) و چیچرین (کمیسر خلق در امورخارجه ) و کوی بیشف، که از ترکستان فراخوانده شده بود، به سرعت تشکیل و دست به کار شد. حزب کمونیست بخارا زیرنظر مستقیم حزب کمونیست روسیه قرار گرفت. همهی عملیات ضد باسماچیان در ترکستان هماهنگ شد. نیروهای باسماچی نیز همچنان در افزایش بود و در آذر ۱۳۰۰/ دسامبر ۱۹۲۱ به ۰۰۰ ، ۲۰ تن رسید. از این عده ۰۰۰ ، ۷ تن در فرغانه و نزدیک به ۰۰۰ ، ۷ تن در بخارا و ۰۰۰ ، ۱ تن در خیوه بودند. هیجان ملی گرایی حتی تاشکند را فراگرفت. در بهار ۱۳۰۱/ ۱۹۲۲، قیام به اوج خود نزدیک می شد. وضع به زیان دولت شوروی رو به وخامت می رفت، چون افزایش قدرت باسماچیان رواج تمایلات ملی را در میان مسلمانان در پی داشت.[۱۲۰]
در بهمن ۱۳۰۱/ فوریهی ۱۹۲۳، نیروی بزرگی از باسماچیان نزدیک بخارا به رهبری ملاعبدالقهار قیام کرد و امنیت شهر را به خطر انداخت. روس ها به ناچار دست به اقدام جدّی زدند و در شرق بخارا نیرویی ویژه، متشکل از یک تیپ پیاده و دو تیپ سوار و سه هنگ پیاده و یک هنگ سوار به اضافهی قوای کمکی دیگر و نیروهای جمهوری خلق بخارا، در برابر باسماچیان سازمان دادند. حزب کمونیست روسیه، برای هماهنگ کردن اقدامات حزب های کمونیست ترکستان و بخارا و خیوه، دفتری در آن صفحات تأسیس کرد. اورجُنیکیدزهی گرجی تبار، که از رهبران برجستهی حزب بود، از مسکو وارد بخارا شد و حکومت دست نشاندهی بخارا را به تردید و تعلّل محکوم کرد و به شدّت به باد انتقاد گرفت. تدارکات نظامی با فرماندهی کامنف هماهنگ و ارتش سرخ برای سرکوبی نیروهای باسماچی وارد عمل شد. نیروهای طرفدار باسماچیان البته بیکار ننشستند و از جهات مختلف دست به مقابله زدند.[۱۲۱]
فرماندهی قوای سازمان یافتهی باسماچی در آن وقت با ابراهیم بیگ و انورپاشا بود. انورپاشا داماد سلطان عثمانی و فرماندهی قشون و وزیر جنگ سابق عثمانی و رهبر پان ترکیسم و ماجراجویی بود که ابتدا به درخواست روس ها به شوروی و در مهر ۱۳۰۰/ اکتبر ۱۹۲۱ برای فیصله دادن به قیام ها به بخارا رفته بود، اما، پس از مشاهدهی اوضاع در محل، ظاهراً ناگهان تصمیم گرفته بود تا به مخالفان روس ها بپیوندد. شواهد حکایات از آن دارد که انورپاشا رؤیای تجدید «خلافت اسلامی » را در سر می پروراند و ازاینرو خود را «فرماندهی کل قوای اسلام و داماد خلیفهی پیامبر» می خواند. او توانست دسته های پراکندهی باسماچی را در ارتشی با حدود ۰۰۰ ، ۱۶ نفر متشکل کند. این ارتش در بهار ۱۳۰۱ ش /۱۹۲۲، بخش وسیعی از بخارا را تصرف کرد، ولی با وجود این پیروزی در عمل میان فرماندهان باسماچی اختلاف افتاد و بر اثر آن، سربازان روس توانستند شهر دوشنبه را پس بگیرند و فشار خود را بر قیام کنندگان تشدید کنند. انورپاشا در ۱۳ مرداد ۱۳۰۱/ ۴ اوت ۱۹۲۲، در درگیری مختصری، به قتل رسید. اختلاف داخلی میان واحدهای ازبک و قرقیز نیز باسماچیان را ضعیف کرد و رشته اتحادِ سران قیام را گسیخت. در تیر ۱۳۰۱/ ژوئیهی ۱۹۲۲، یکی از سران باسماچی از ارتش روس شکست خورد. پس از این شکست، باسماچیان قرقیزی تسلیم شدند و باسماچیان ازبکی، که تنها مانده بودند، عقب نشستند و عدهی باسماچیان ناحیه به ۰۰۰ ، ۲ تن کاهش یافت. [۱۲۲]عده ای از سران باسماچی به افغانستان و گویا برخی نیز به ایران گریختند. حدود پاییز ۱۳۰۱/ اواخر ۱۹۲۲، نیروهای اصلی باسماچی در فرغانه و خوارزم شکست خوردند.
مقامات شوروی احساس کردند که موقع مناسبی فرا رسیده است تا سیاست ایجاد رخنه را مؤثرتر اجرا کنند و بیدرنگ اقدامات نظامی را با امتیازاتی سیاسی و اقتصادی همراه ساختند: اراضی موقوفهی ضبط شده را مسترد و محاکم شرع را در درهی فرغانه موقتاً دایر کردند و مالیات ها را به نصف کاهش دادند و آذوقهی مردم را تأمین کردند و دست به اصلاحات ارضی و آبی زدند. این اقدامات نتیجه بخشید و دهقانانِ خسته از ناآرامی ها کم کم به کارکردن علاقه مند شدند. اعلام عفو عمومی نیز بسیاری از دهقانان را از باسماچیان دور کرد. به موازات این ها، عملیات نظامی بر ضدّ باسماچیان همچنان ادامه داشت و حتی کامنف دستور داد که پایگاه های باسماچیان با حملات هوایی بهشدت کوبیده شود. پس از مرگ انورپاشا و سلیم پاشا، که او نیز ترک و دوست انورپاشا بود و مدتی جانشین او شده بود، ابراهیم بیگ بار دیگر خود را سرکردهی باسماچیانِ تاجیکستان اعلام کرد؛ اما باسماچیان تلفات سنگینی داده بودند و وحدت رهبری از میان رفته بود. در اسفند ۱۳۰۱/ مارس ۱۹۲۳، قوای روس دژی را در اطراف بخارا با خاک یکسان کرد. قیام باسماچیان در منطقهی سمرقند و بخارا به پایانش نزدیک می شد. تنها در بیابان های خوارزم بود که باسماچیان هنوز توانایی گردآوردن نیروی بزرگی را داشتند. در دی ۱۳۰۲/ ژانویهی ۱۹۲۴، نیروی بزرگی به فرماندهی جنیدخان به خیوه حمله کرد؛ اما حمله دفع شد و این در واقع آخرین عملیات وسیع باسماچیان در ترکستان بود.[۱۲۳]
در ۱۳۰۳/۱۹۲۵، تاجیکستان، که مرکز قیام های باسماچیان بود، متروک شده بود. بیش از ۰۰۰ ، ۲۰۰ تن از مردم نزدیک به دو سوم زمین های کشاورزی را رها کرده و به افغانستان گریخته بودند. در ازبکستان، که کمتر آسیب دیده بود، یک چهارم زمین ها متروک مانده بود. ابراهیم بیگ بار دیگر می خواست آتش شورش را برافروزد، اما رمقی برای آن سرزمین نمانده بود و مردم ادامهی مقاومت را بیحاصل می دیدند و دهقانان به هر قیمت صلح می خواستند. باسماچیان به دسته های کوچک و کوچکتر تقسیم شدند و بسیاری از آنان در جریان عفو عمومی خود را تسلیم کردند و رهبرانشان به افغانستان گریختند. در ۱۳۰۶/۱۹۲۷، بعضی از دسته های کوچک هنوز فعال بودند و یکی از رهبران، به نام رحمان، عملیات را از بیرون مرز رهبری می کرد، ولی در ۱۳۰۷/۱۹۲۸ حتی جنیدخان هم مجبور شد به افغانستان فرار کند. واحدهای سوار تازه نفسِ روس بازماندهی نیروهای باسماچیان را در کوه و دشت تارومار کردند. رئیس جدید حکومت شورویِ تاجیکستان در آن زمان توانست،۳۳۰۰۰ تن از ۰۰۰ ۲۰۰ پناهنده را از افغانستان به تاجیکستان و سرزمین های خود بازگرداند.[۱۲۴]
مرحلهی سوم قیام باسماچیان، پس از دو سال وقفه، با اشتراکی کردن اجباری مزارع به دستور مقامات شوروی و ناخشنودی روستائیان آغاز شد. ابراهیم بیگ در ۱۳۱۰/۱۹۳۱ به دست سربازان روس افتاد، اما بازماندهی گروه های باسماچی، که غالباً به دسته های راهزن تبدیل شده بودند، تا ۱۳۱۲/۱۹۳۳ دوام آوردند. سرانجام پس از سال ها مبارزهی پرنشیب و فراز، آخرین آثار مقاومت مسلحانه از میان رفت و صلح و آرامش موافق نظر مقامات شوروی در ترکستان و صفحات آن برقرار شد.[۱۲۵]
مبارزهی باسماچیان با سربازان روس در حقیقت مبارزهی ضدکمونیست با کمونیست نبود، بلکه مبارزهی مسلمان با روس بود. درست است که قیام باسماچیان نخست با یاغیگری و راهزنی آغاز شد و حتی پس از آن که به صورت نهضت رهایی بخش ملّی درآمد، دوباره مدت کوتاهی به ماهیت اصلی خود بازگشت، با این وصف و با وجود همپیمانیهای موقّت و حتی فرصت طلبانه با گروه های ضدکمونیست روسی، نهضتی اسلامی بود. اینکه قیام باسماچیان قیامی جدّی و عمیق و وسیع بوده و در سرزمین های اسلامی تصرف شده با سنت های ریشه دار و کهنسال رخ داده است. شکست باسماچیان از قوای ارتش سرخ واقعیت تاریخی مسلّم است؛ اما فقط نبردهای نظامی نبود که این قیام را خاموش کرد، بلکه آن چه سبب شد تا در صفوف رهبران و گردانندگان این قیام شکاف افتد و سرانجام آن ها را از هم بپاشد مجموعهی تدابیر سیاسی و اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی و نظامی همراه با روش های آزادمنشانه تر یا به ظاهر توأم با تساهل و تسامح بود که حکومت شوروی در قبال مسلمانان در پیش گرفت و آن را با اقدامات و اصلاحات سریع عملی ساخت و این سیاست را مدام حساب شده تر و قوام یافته تر کرد. با این وصف و با وجود همهی پیشگیری های مقامات شوروی، از آن سال به بعد بارها حرکاتی دیده شده است که نشان می دهد نطفهی این گونه قیام ها هنوز زنده است.
روی هم رفته جنبش باسماچی یک جنبش آزادی بخش ملی بوده که نمونه های بسیار زیادی از آن پس از جنگ جهانی دوم در آسیا و افریقا به وقوع پیوسته است. نکتهی قابل توجه این است که فرزندان باسماچ ها پس از گذشت شصت سال پس از پناهنده شدن به افغانستان در دههی ۱۹۲۰، هم اکنون در جبههی مقدم نبرد چریکی با سربازانی هستند که برای برقراری آرامش به افغانستان آمده اند.[۱۲۶]
۱-۳-۴ حزب احیای اسلامی
یکی از آثار اصلاحات دوران گورباچف موسوم به پرسترویکا، پیدایش ” حزب احیای اسلامی” در شوروی است. این حزب ابتدا به عنوان یک حزب سراسری در تمام شوروی شکل گرفت و با اجازهی رسمی مقامات مسکو، اولین کنگرهی خود را در نهم ژوئیهی ۱۹۹۰ در آستاراخان واقع در شمال دریای خزر برگزار نمود. عباس کبدوف، کمیتهی مرکزی ” حزب احیای اسلامی” را در شهر قاضی پورت داغستان تشکیل داد. بعداً محمدبهاءالدین، ریاست حزب را از جانب ۱۸۳ نفر هیات اجرایی شرکت کننده در کنگرهی حزب عهده دار شد.[۱۲۷]
حزب احیای اسلامی” توسط یک شورای پانزده نفره از علما که توسط کمیتهی تشکیلات که مرکب از روحانیون سنتی و روشنفکران مذهبی بود انتخاب می شد، اداره می گردید. کارکرد این حزب بیشتر یادآور سازمان بلشویک های اولیه بود تا شبیه احزاب اسلامی مختلف در کشورهای اسلامی. هدف رسمی و اعلام شدهی حزب دفاع از آزادی وجدان کلیهی مسلمانان اتحاد شوروی از طریق متحد ساختن مسلمانان بود.[۱۲۸] استفاده از واژگانی چون انسانیت، صلح و توسعه در مجموع گفتمان ” حزب احیای اسلامی” نوبنیادگرایانه بود و تلاش می کرد از طریق بهره گیری از آموزه های اسلامی مسائل اجتماعی را تجزیه و تحلیل نموده و راه حلی ارائه نماید. دفاع از عدالت اجتماعی که متکی بر توزیع مجدد ثروت از طریق مالیات اسلامی مانند زکات و صدقه یکی از نمونه های فوق است. جنگ شوروی در افغانستان، یکی از منابع مهم در احیای تفکر اسلامی در جامعهی مسلمانان شوروی محسوب می شود. این جنگ از دو طریق تأثیر ویژه ای در احیای تفکر اسلامی داشت: اول، تحریک احساسات مسلمانان که اشغال نظامی افغانستان را تجاوز به حقوق مسلمانان می دانستند. دوم، ادبیات اسلامی که از طریق ترجمهی آثار مختلف اندیشمندان اسلامی از جمله آثار سید قطب توسط افغانیهایی که به زبان روسی مسلط بودند. تأثیرات احساسی و فکری جنگ افغانستان پس از فروپاشی شوروی کاملاً آشکار شد. مجموعه افرادی که در بخش های مختلف مسلمان نشین شوروی از آسیای مرکزی تا قفقاز و از تاتارستان تا چچن و داغستان، نقش رهبری را در تشکیلات مختلف اسلامی بر عهده گرفتند، کسانی هستند که یا در افغانستان حضور داشتند یا به نوعی با ادبیات اسلامی که از افغانستان یا افغانیهای مقیم شوروی می رسید آشنا شدهاند. [۱۲۹]
پس از فروپاشی شوروی و استقلال جمهوری های پانزده گانه شوروی از جمله جمهوری های مسلمان آسیای مرکزی، هر یک از رهبران ” حزب احیای اسلامی” با توجه به ملیتی که داشتند در سرزمین مادری خود فعال شدند و مرکزیت حزب در مسکو منحل شد. جریانها و حرکت های اسلامی که دعوی سیاسی داشتند در سه نقطهی مسلمان نشین شوروی تقسیم شدند: ۱. آسیای مرکزی ۲. قفقاز شمالی و جنوبی ۳. فدراسیون روسیه .

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 10:17:00 ب.ظ ]




در حقوق کیفری مسئولیت جنبه کاملاً شخصی و درونی دارد و به مانند روزگار باستان جنبه موضوعی و مادی ندارد، بنابراین چون مسئولیت کیفری جنبه کاملاً شخصی و درونی دارد، دادرس باید شرایط تحقق مسئولیت کیفری را در فرد متهمین احراز کند، بدین ترتیب مسئولیت کیفری پدیده مقدم بر مجازات است و تا زمانی که دادرس آن را احراز نکند، مجازات قابل اعمال نیست و هنگامی که مسئولیت کیفری احراز شد، دادرس باید برای مجرم مجازات تعیین کند و این مجازات با توجه به شخصیت مجرم، تعداد دفعات و اوضاع و احوالی که تحت آن مرتکب جرم شده تعیین می شود، به عبارت دیگر مجازات فردی می شود و مجازاتی که بدین گونه در نظر گرفته می شود، فقط بر شخص مجرم اعمال می گردد.
پایان نامه
فصل دوم
لزوم شناسایی شخصیت بزهکار و پرونده شخصیت
۲-۱- مفهوم پرونده شخصیت در فرایند کیفری
۲-۱-۱- تعریف پرونده شخصیت
با وجود شناخت شخصیت و آگاهی از جنبه ها و حالات آن بر خلاف انتظار نمی توان با به کار بردن یک طبقه بندی خاص، شخصیت مجرم را شناخت ، از این رو به طور کلی باید گفت که مسائل مربوط به حالات روانی و عاطفی انسان را نمی توان در چهار چوب یک طبقه بندی قرار داد، به این ترتیب نمی توان از شخصیت افراد شناخت کاملی کسب کرده، مگر آنکه، شخصیت هر فرد را به طور دقیق با بهره گرفتن از متخصصین مختلف مورد بررسی قرار دهیم ولی با این حال ، دانش شناخت شخصیت به قدر لزوم مشخص می کند که در تشکیل پرونده شخصیتی مجرم باید به صفات ظاهری و جسمانی و حالات روانی بزهکار توجه شود و تمایز و نقایص که در جسم و جان هر فرد وجود دارد باید روشن گردد که این خود نمودار سودمندی شناخت از روانشناسی شخصیت است که در دادرسی کیفری ، قاضی را به خصایص و حالات مجرم توجه می دهد .
پرونده شخصیت ، وسیله شناخت « مجرم» است و عوامل ایجاد کننده جرم که باعث می شود افراد در سنین مختلف به علل گوناگون در برابر کنش ها ،واکنش هایی نشان دهند که منجر به زیان دیدگی فرد یا جامعه شود، در پرونده شخصیتی سعی در بررسی جرم نیست بلکه شناخت کلی مجرم مطرح است، که می تواند قاضی را در اتخاذ یک مجازات متناسب برای اصلاح در درمان مجرم یاری دهد که گاهی مهم در راستای اصل فردی کردن مجازاتها و رعایت انصاف و عدالت در دادرسی کیفری می باشد که از آن به سیاست عدالت ترمیمی یاد می شود.
۲-۱-۲- تاریخچه تشکیل پرونده شخصیت
قبل از پیدایش عقاید جدید در روان پزشکی کیفری مبنی بر لزوم تشکیل پرونده شخصیت، بر حسب نظریه مکتب کلاسیک، آنچه که در درجه اول اهمیت قرار داشت، عمل ارتکابی مجرم بود. به همین علت، مجرم به خاطر عمل ارتکابی تحت تعقیب و محاکمه قرار می گرفت به عبارتی دیگر، محاکه های مکتب کلاسیک، قضاوت درباره جرم بود .
مکتب تحققی در مقام مخالفت با نظریه کلاسیک ها و به استناد مطالعات لمبروزو و تحقیقات جامعه شناسی انریکو فری معتقد بود که آنچه موجب خطر برای جامعه است حالت خطر ناکی مجرم است نه عمل ارتکابی او. به همین جهت پیشنهاد می کرد که در تعیین عکس العمل کیفری که همان اقدامات تامینی باشد باید حالت خطرناک مجرم مورد توجه قرار گیرد . بدین ترتیب مکتب تحققی معتقد بود که باید محاکمه جرم ارتکابی ، جای خود را به محاکمه « شخص مجرم»صرف نظر از عمل ارتکابی و اگذار نماید. مکتب دفاع اجتماعی جدید به رهبری مارک آنسل با این جدایی بین عمل ارتکابی و مجرم موافق نبوده و می گوید: نمی توان بین عمل ارتکابی و مجرم تفکیک قائل شد. همان طور که فرد بزهکار موجب وقوع جرم می شود به همان ترتیب هم نوع عمل ارتکابی ، نشان دهنده شخصیت بزهکار است .
به همین ترتیب طرفداران مکتب دفاع اجتماعی جدید، محاکمه توامان « شخص و عمل» را پیشنهاد می کرد. و علاوه بر تشکیل پرونده کیفری، پرونده شخصیت مجرم نیز باید تشکیل گردد که در آن خصوصیات جسمانی و روانی و به علاوه چگونگی وضعیت شخص از جنبه های اجتماعی ، فرهنگی، تعلیم و تربیت و نحوه رابطه با افراد فامیل و روابط پدر و مادر مجرم با او به طور مشخص و جداگانه معلوم باشد تا قاضی محکمه با شناسایی بزهکار برای تعلیم و تربیت و اجتماعی شدن و یا جداکردن وی از جامعه با فرستادن به زندان، تعمیم لازم را به طور صحیح بتواند اتخاذ نماید.
تشکیل پرونده شخصیت برای مجرمین که از اقدامات سودمند اساسی در امر خطیر قضاوت است یکی از پدیده های بزرگ قرن بیستم است که به وسیله روان پزشکان و روان شناسان وارد قلمرو حقوق کیفری گردیده و مورد قبول دانشمندان علوم روان شناسی و جامعه شناسی کیفری و جرم شناسان بوده است که خوشبختانه در ماده ۷ قانون تشکیل دادگاه اطفال بزهکار مصوب ۱۳۳۸ بدون اشاره مطرح به پرونده شخصیت ، انجام تحقیقاتی راجع به طفل به اختیار دادگاه نهاده شده بود. البته به موجب آیین نامه اجرایی سازمان کانون اصلاح و تربیت مصوب ۹ مهر ماه ۱۳۴۷ ، برای هر طفل نسبت به تنظیم « پرونده شخصیت » اقدام می شد.
پس از انقلاب نیز در آیین نامه های مختلف سازمان زندانها و اقدامات تامینی به ایجاد قسمتی در زندانها به منظور شناخته شدن شخصیت زندانیان و طبقه بندی آنان اشاره شده است. در زمینه شناخت شخصیت کودکان و نوجوانان بزهکار تا سال ۱۳۷۸ نمونه ای از این مطلب دیده نمی شود. در سال ۱۳۷۸ در قانون آیین دادرسی دادگاه های عمومی و انقلاب در امور کیفری در ماده ۲۲۲ بدون اشاره صریح به پرونده شخصیت ، انجام چنین تحقیقاتی را به اختیار دادگاه نهاده اند. که خوشبختانه در پیش نویس قانون تشکیل دادگاه اطفال و نوجوانان، ضمنا به پرونده شخصیت ، انجام تحقیقات مربوط را در جرایمی که مجازات آن مقیاس حد، حبس ابد یا ۳ یا بیش از ۳ سال حبس باشد ، الزامی شده است. (جویباری، ۱۳۸۳،ش۳۹، ۱۲۹)
به طور کلی نتایج حاصله از تشکیل این قبیل پرونده ها و لزوم شناسایی مجرم موجب گردیده که از نیمه دوم قرن ۲۰ این امر مورد توجه کامل قرار گیرد . به طوری که در اغلب کنفرانسهای بین المللی حقوق جزا یکی از موضوعات مهم مورد بحث ، تشکیل پرونده شخصیت می باشد.
و در بسیاری از قوانین ممالک مختلف این مساله به تصویب رسیده و حتی در قوانین کشورهای سوسیالیستی لزوم تشکیل چنین پرونده ای ، پیش بینی شده است که از آن جمله می توان قانون ۱۹۴۷ ایالت میشیگان ، قانون سال ۱۹۴۹ ایالت کالورادوی امریکا قانون جزای سال ۱۹۵۱ بلغارستان و قانون جزای یوگسلاوی را نام برد. (طریقتی،پیشین ، ۱۲۷)
در پایان لازم به ذکر است که لزوم تشکیل چنین پرونده ای در قوانین کیفری ما به طور صریح و مشخص امری اجتناب ناپذیر باشد تا از این طریق بتوان هم در اصلاح و بازسازگاری مجرمین و مداوای آنان و هم در دفاع از اجتماع و برقراری هر چه بهتر نظم عمومی ، گامهای موثر و بهتری برداشت . زیرا بسیاری از مجرمین هستند که خصوصیات شخصیتی آنان به گونه ای است که می توان آنها را با تدابیر مناسب اصلاح کرد و به عنوان فرد مفید و اجتماعی به جامعه تحویل داد .به گونه ای که اگر این مجرمین بدون تحقیق از خصوصیات روانی آنان به طور مستقیم روانه زندان گردد چه بسا ممکن است به عنوان فردی که خطری جدی و مهلک برای جامعه دارند به اجتماع باز گردند.
۲-۱-۳- پرونده شخصیت و اهمیت آن در مرحله تحقیقات مقدماتی
اقدامات تحقیقی، ناظر به تمهید و تکمیل پرونده « عمل مجرمانه» به منظور فراهم ساختن شرایط لازم برای یک دادرسی منصفانه است. با این همه ، با ظهور مکتب اثباتی در اواخر قرن ۱۹ توجه همگان به سوی شخصیت مجرم این « نورسیده حقوق کیفری» جلب شد.
پیشرفتهای علمی و تحقیقات انجام شده اصل آزادی اراده مورد نظر مکتب کلاسیک را مورد تردید قرار داد. و ضرورت انطباق واکنش اجتماعی با ویژگی های شخصیتی کسی که نظم اجتماعی را مختل کرده است امری ضروری تشخیص داده شد . نظر به اینکه مجازات نه هدف که وسیله ای جهت دفاع جامعه از خود در مقابل بزهکاری است؛ شناخت شخصیت مجرم به منظور تشخیص واکنش مناسب و استفاده از ابزارهای جدید سیاست جنایی مانند تعلیق ، تعلیق مراقبتی ، آزادی مشروط و غیره ، در کنار تحقیقات ناظر به عمل مجرمانه در طول قرن ۲۰ از اهمیت ویژه ای برخوردار شده است .
بنابراین دیگر نمی توان به سوابق اداره کل کیفری یا به اطلاعاتی که به سرعت در مورد وضع اخلاقی متهم جمع آوری می شود، بسنده کرده و آزمایش شخصیت که از آن به آزمایش « پزشکی، روان پزشکی و اجتماعی» تعبیر می شود، برای شناخت ویژگیهای بیولوژیک ، روانی و وضعیت خانوادگی و اجتماعی کسی که در تعارض با ارزشهای مورد حمایت قرار می گیرد و از آن به « پرونده شخصیت»تعبیر می شود، امری ضروری است به جرایم مهم ارتکابی از سوی بزرگسالان نیز سری یافت. مقررات استاندارد سازمان ملل متحد برای دادرسی ویژه نوجوانان که به مقررات پکن معروف شده و موضوع قطعنامه ۳۳/۴۰ مصوب مجمع عمومی مورخ ۲۹ نوامبر ۱۹۸۵ قرار گرفته است در بند ۱۶ با عنوان گزارشهای تحقیق اجتماعی مقرر می دارد : « در کلیه موارد، به استثنای مورد مربوط به جرایم فرد، پیش از اتخاذ تصمیم نهایی و صدور حکم، پیشینه و شرایط زندگی نوجوانان یا شرایط ارتکابی جرم بررسی خواهد گردید تا صدور حکم عادلانه توسط مرجع ذی صلاح را تسهیل نماید.» (آشوری، ۱۳۷۹،ج۲، ۱۲۷ و ۱۲۸)
مع هذا ، باید توجه داشت که در آزمایش علمی شخصیت نباید به بررسی وضع اجتماعی متهم بسنده کرد. بررسی و شناخت همه جانبه شخصیت متهم می تواند در انتخاب واکنش مناسب اجتماعی کارساز باشد.
در ارتباط با پرونده شخصیت دو پرسش اساسی مطرح می شود: نخست اینکه این امر بوسیله یا به دستور چه کسی باید صورت پذیرد؟ دوم اینکه، در کدام مرحله از رسیدگی باید این بررسی انجام شود؟ در ارتباط با جرائم ارتکابی به وسیله اطفال ، قوانین اغلب کشورها انجام دادن این مهم را بر عهده قاضی اطفال می گذارد. اما در آنچه مربوط به جرایم ارتکابی از سوی بزرگسالان است ، در حقوق انگلیس – که در آن «تقطیع دادرسی » یعنی تفکیک تصمیم مربوط به « تقصیر» از تصمیم مربوط به تعیین « ضمانت اجرا و مجازات» پذیرفته شده است – این قاضی است که خود دستور تشکیل پرونده شخصیت را صادر می کند و حتی قادر است پس از اعلام تقصیر و تا حصول نتیجه کارشناسی ، اعلام ضمانت اجرای کیفری را به تاخیر اندازد.
در حقوق فرانسه، همانند بسیاری از کشورها ، که تحقیقات مقدماتی را ، قاضی تحقیق یا بازپرس انجام می دهد. دستور تشکیل پرونده شخصیت بر عهده او نهاده شده است . قانون آیین دادرسی کیفری این کشور پس از تصریح به این امر که قاضی تحقیق مجاز است از طریق توسل به « کمیته تعلیق مراقبتی و کمک به زندانیان آزاد شده» و یا هر شخصی که صلاحیت داشته باشد نسبت به انجام دادن تحقیقات لازم پیرامون وضع مادی ، خانوادگی و اجتماعی متهم تحقیق کند. (بند ۶ ماده ۸۱) موضوع انجام دادن آزمایشهای علمی را مد نظر داشته است. (همان ، ۱۲۹)
در حقوق ایران متاسفانه ضرورت تشکیل پرونده شخصیت هنوز آن گونه که باید و بویژه در مورد بزرگسالان و حتی در جرایم مهم احساس نشده است . قبل از انقلاب در یکی از لوایح آیین دادرسی کیفری، تشکیل پرونده مذکور در امور جنایی پیش بینی شده بود که آن نیز به علت معوق ماندن رسیدگی به لایحه مذکور منتفی شد. لیکن در حقوق کیفری اطفال بزهکار، هم قبل از انقلاب و هم با تصویب و لازم الاجرا شدن قانون آیین دادرسی دادگاههای عمومی و انقلاب و هم با تصویب در امور کیفری ، گامهایی برداشته شده است :
نخست ماده ۷ قانون تشکیل دادگاه اطفال بزهکار مصوب ۱۳۳۸ که به حق باید آن را قانونی مترقی در زمینه دادرسی اطفال، در زمان تصویب آن تلقی کرد انجام دادن تحقیقات لازم پیرامون وضع مزاجی ، روحی، خانوادگی یا محیط معاشرت طفل و یا ابوین او را به تشخیص دادگاه واگذار کرده بود و دادگاه مجاز بود که برای تحقیق این مهم از هر وسیله ای که مقتضی بداند و از جمله توسل به متخصصان فنی استفاده کند.
ماده ۲۲۲ قانون آیین دادرسی دادگاه های عمومی و انقلاب در امور کیفری مصوب ۱۳۷۸ نیز با اختیاری تلقی کردن تشکیل پرونده شخصیت حتی در جرایم بسیار مهم ارتکابی از سوی اطفال، مقرر می‌دارد: چنانچه درباره وضعیت روحی و روانی طفل یا ولی یا سرپرست قانونی او یا خانوادگی و محیط معاشرت طفل تحقیقاتی لازم باشد. دادگاه می تواند به هر وسیله ای که مقتضی بداند آن را انجام دهد و یا نظر اشخاص خبره را جلب نماید.» به گونه ای که ملاحظه می شود، بر خلاف قانون ۱۳۳۸ ، قانون آیین دادرسی کیفری جدید به بررسی وضع جسمانی طفل متهم اشاره ای نکرده است . و اگر چه منعی در توسل به این گونه آزمایشها وجود ندارد، ضروری است که قانونگذار در جرائم مهم ارتکابی از سوی اطفال و بزرگسالان انجام دادن آزمایشهای پزشکی و روان پزشکی را الزامی تلقی کند.
۲-۱-۴- نحوه تشکیل و تکمیل پرونده شخصیت
پرونده شخصیت بزهکاران از نظر اصولی بایستی با شروع بازپرسی توسط تیمی مرکب از روان پزشک ، پزشک عمومی ، روان سنج، روان شناسی کلینیکی ، مددکار اجتماعی و متخصص علوم اجتماعی با بررسی موضوعات و علل زیر تشکیل می گردد.
۲-۱-۴-۱- وضعیت جسمانی بزهکار
پرونده شخصیت شامل اطلاعاتی از وضع ظاهری از قبیل طرز لباس پوشیدن متهم ، وضعیت تمیزی و مندرس بودن لباس متهم ، طرز آرایش موهای سرو ناخن های وی بایستی باشد . زیرا وضعیت ظاهری فرد در بسیاری از اوقات کمک مهمی بر شناسایی شخصیت می کند. به طور قطع شخصیت کسی که علی رغم وضعیت خوب مالی ،ژنده پوش است با کسیکه با دقت بسیاری خود را آرایش کرده فرق می کند . دقت زیاد در طرز لباس پوشیدن ممکن است حاکی از یک حالت وسواسی باشد و یا تغییر وضع کسیکه قبلا به طور عادی لباس می پوشیده و حالا دیگر به وضعیت خود رسیدگی نمی کند ممکن است ا زعلائم زودرس افسردگی و یا اسکیزوفرنی باشد و یا خانمی که خود را به انواع جواهرات آرایش نموده و رفتار ظاهری او حاکی از علائق جنسی است ، ممکن است دلیل بر این باشد که این خانم تا حدودی حالات هیستری دارد .
کسانی که مبتلا به انحرافات جنسی هستند اغلب سر و وضع خود را به نحو مخصوص آرایش می دهند مثلا مرد مبتلا به هم جنس بازی لباسهایی می پوشد که با دیگران تا حدودی تفاوت دارد. بیماران مبتلا به پارانوئید در بسیاری از مواقع عینک سیاه به چشم می زنند شاید به طور ناخودآگاه منظورشان این باشد که نمی خواهند مردم این دنیا به هویت آنها پی برند. پس پرونده شخصیت اطلاعاتی از وضع ظاهری و مشخصات کامل وضع جسمانی متهم باشد. معاینات توسط پزشک عمومی صورت می گیرد و در صورت لزوم دستور انجام هرگونه آزمایش از جمله آزمایشات مربوط به نحوه کار غدد ترشحه داخلی و غیره را خواهد داد.
در این قسمت همچنین نقص عفو و هرگونه عدم تعادلی که از نظر زیستی در شخص مشاهده شود ، منعکس می گردد. بنابراین هر متهمی احتیاج به یک امتحان کامل فیزیکی مخصوصا نورولوژی دارد چه یک ناراحتی جسمی ممکن است سبب پیدایش عوارض روانی شده باشد. (طریقتی،پیشین، ۱۳۰ و ۱۳۱)
۲-۱-۴-۲- وضعیت اجتماعی
مددکار اجتماعی با مصاحبه با اطرافیان و بازدید از محل هایی که برای بدست آوردن شرح حال لازم است، تحقیقات خود را انجام می دهد . گزارش مددکار اجتماعی در مورد بررسیهایی است که درباره مشخصات پدر و مادر ، برادران و خواهران ، نامادری و ناپدری ، خواهران و برادارن ناتنی صورت گرفته و نیز از هم پاشیدگی خانواده به علت مرگ پدر، مرگ مادر، مرگ والدین ، متارکه ، طلاق ، فرار ، بستری شدن و برخی از اجبارهای اجتماعی مانند تبعید ، زندان ، جنگ و بزهکاری خانواده مانند پدر و مادر و اعتیاد خانواده یا وضعیت اقتصادی آنها را شامل می گردد. و همچنین رفتارهای زن و شوهر نسبت به یکدیگر مانند اختلافات مستمر ، بد خلقی و خشونت ، اهانت ، بدگویی ، دعوی و کشمکش بدگویی ها و همچنین تعداد اطفال ، فقدان تناسب سنی بین دو همسر و عدم توافق اخلاقی و روحی بین آنان بایستی در پرونده درج گردد. (مظلومان، ۱۳۴۵،چ۱، ۷۸)
۲-۱-۴-۳- تاریخچه فردی
در این بحث، موارد زیر بایستی مورد رسیدگی و تحقیق قرار گیرند:
الف – دوران شیرخوارگی : اطلاعات در این زمینه معمولا از پدر و مادر متهم بدست می آید. اولین نکته ای را که روان پزشک باید سوال کند این است که آیا حاملگی مادر از روی تفکر و نقشه قبلی بوده یا اتفاقی و نابجا بوده است ؟ در دوران حاملگی وضعیت و موقعیت جسمی و روانی مادر چگونه بوده است ؟ و حتی رابطه بین مادر و شوهر چگونه بوده است؟ نکات مهم درباره طرز زایمان ، طرز تغدیه و در سنینی که کودک توانسته است بنشیند ، بایستد و راه برود باید مورد سوال قرار گیرند. سنی که کودک آداب توالت کردن را آموخته ، از نکات مهم است. نکته مهم در دوران شیرخوارگی ، طرز برخورد مادر با طفل می باشد و سوالات دیگری که در این زمینه ممکن است مطرح شود.
گروه تحقیق برای یک مطالعه دقیق و کاوش بیشتر در شخصیت متهم باید محیطی را که کودک در آن پرروش یافته است به خوبی مورد شناسایی قرار دهند . همچنین باید دانست که آیا مرگ و یا حادثه ناگواری در خانواده متهم اتفاق افتاده و اگر جواب مثبت است عکس العمل متهم در آن سنین چه بوده است و دوران دبستان را چگونه گذرانده است؟
آیا تمایلی به فرار از خانه یا مدرسه داشته است؟ همین طور باید از احساسات جنسی دوران کودکی متهم و عکس العمل پدر و مادر نسبت به احساسات جنسی فرزندشان به آگاهی حاصل کرد.
ج- دوران نوجوانی : در دوران نوجوانی دو موضوع اهمیت زیاد دارد :
اولا احساسات و علایق جنسی به طور خودآگاه در این سنن در انسان پیدا می شود. ثانیا نوجوان احساس تمایل زیادی به پیشروی به طرف استقلال و قطع ارتباطی را که در دوران کودکی با والدین خویش داشته، پیدا می کند. به طوریکه گفته شد با پیدایش بلوغ تغییراتی در شخصیت و رفتار نوجوان پدیدار می گردد. مثلا یک دختر نوجوان که برای اولین بار شاهد قاعدگی خویش است ممکن است فقط به طور ساده و بدون هیچ اضطرابی این مرحله جدید از زندگی خود را بپذیرد و در دختر دیگری حالات شدید هیجانی پیدا شود و سومی به علت ترس شدید حقیقت را انکار کند و به خودش تلقین کند که هنوز به این مرحله از زندگی نرسیده و در چهارمی ممکن است قاعدگی این اثر را بگذارد که دیگر رشد جنسی به مرحله تکامل رسیده و می تواند ارتباط جنسی با پسرها برقرار کند.
بنابراین در یک مصاحبه روانی باید به احساسات شخصی در هنگام پیدایش بلوغ آگاهی کامل داشت . مساله دیگری که در دوران نوجوانی در نوجوان مخصوصا در پسر نقش عمده دارد خود ارضایی است ، از شروع و تعداد استمناء در دوران نوجوانی و احساسات شخصی نسبت به آن باید سوال نمود. معمولا نوجوانان پس از از عمل استمناد احساس گناه ، شرم و ترس می کنند که اگر اینگونه احساسات در آنها شدید باشد ، حالات عصبانی در دوران نوجوانی در فرد پدید می آید. در مورد عشق و مقاربت جنسی در اواخر دوران نوجوانی نیز باید سوال نمود. اصولا برای اولین بار که نوجوان احساس عشق می کند ، می اندیشد که این عشق پایدارترین و آخرین عشق او می باشد . مساله دیگر در دوران نوجوانی مساله بزهکاری است .
گواینکه در بسیاری از مواقع ، فعالیت های ضد اجتماعی نوجوانان دلیل بر افسردگی های شدید می باشد ولی باید متوجه بود که شروع شخصیت پسیکوپاتی قبل از سن ۱۵ سالگی است . بنابراین در یک مصاحبه روانی کامل باید دریابیم که آیا در اوائل دوران نوجوانی او دست به دزدی زده است ؟از خانه و مدرسه فرار کرده ؟ اینگونه سوالات کمک می کند که شخصیت متهم در دوران نوجوانی بهتر درک شود.
ج- دوران بزرگسالی: برخی پایان دوره دبیرستان را دوره بزرگسالی و بعضی زمانی را که شخص از پدر و مادرش جدا می شود و برای خویش زندگی مستقلی ترتیب می دهند آغاز بزرگسالی فرض نموده اند. در هر حال در یک مصاحبه روانی باید کشف نمود که بزرگسالی چگونه آغاز شده به عبارت دیگر موقعی که شخص درک نموده که بیش از این نمی تواند وابستگی به پدر و مادر داشته باشد چگونه حس کرده است . آیا احساساتی از قبیل خصومت، اضطراب ، افسردگی ، نا امیدی و بیچارگی نموده ؟ آیا از اینکه پدر و مادر خویش را ترک کرده ، احساس گناه و تقصیر نموده؟ مطالبی را که محقق باید به خوبی مطلع باشد ، شرح دقیق زندگی متهم در دوران بزرگسالی و طرز برخورد او با مسایل و مشکلات اجتماعی می باشد. تجربیات جنسی، عشق ها و شرح ازدواج متهم و زندگی زناشویی او باید به دقت پرسیده شود . دیده می شود که بدین وسیله علاوه بر آشنایی با شخصیت متهم تا حدودی از زندگی خانوادگی و زناشویی او که خود حاکی از روحیه متهم می باشد نیز آگاهی حاصل می شود.
۲-۱-۴-۴- چگونگی شخصیت مجرم قبل از وقوع جرم
این مرحله شامل بررس روابط فرد از نظر محبت به افراد فامیل و دوستان و آشنایان و همکاران و همکلاسان ، نوع تفریحات و سرگرمی ها ، وضع تحصیلی و میزان موارد و موفقیت و شکست در امر تحصیل یا کار ، نحوه سلوک همکاران فرد و بالعکس ، طرز رشد و نحوه شخصیتی متهم، محیطی که در آن پرورش یافته، شخصیت هایی که در دوران زندگیش با آنها سرو کار داشته، طرقی که خودش را با محیط انطباق داده و بالاخره انواع مکانیسم های دفاعی که اختیار کرده، طرز تفکر و شخصیت افرادی که در محیط او زندگی کرده درجه نفوذ آنها در متهم به خصوص سیستم فکری و عقاید او در مورد مذهب و امور اجتماعی است که این اطلاعات لازم توسط مددکار اجتماعی جمع آوری می شود . البته قسمتهای تخصصی را کارشناسان روانی بررسی و گزارش می نمایند.
۲-۱-۴-۵- وضعیت روانی
ارزیابی وضعیت روانی مجرم توسط روان شناسی کلینیکی ، روان سنج دورا پزشک انجام می شود.
الف- روان سنج با انجام تست های مختلف هوش و تست های شخصیتی و در صورت لزوم، تست های تکمیلی دیگری که بتواند شناخت بهتری از مجرم بدست دهد نظریه خود را اعلام می کند.
ب- روان شناسی کلینیکی و مصاحبه روانی: با انجام مصاحبه و درک حالات روانی و تغییر محتویات ناخود آگاه و بررسی فعالیتهای عالیه روانی مثل حافظه، دقت تمرکز، اطلاعات عمومی، قضاوت، آگاهی و تعیین وضع خلقی متهم نظر می دهد. (طریقتی،پیشین، ۱۳۶و ۱۳۷)
۲-۱-۵- مراحل تشکیل پرونده شخصیت

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 10:17:00 ب.ظ ]