کلیه مطالب این سایت فاقد اعتبار و از رده خارج است. تعطیل کامل

مرداد 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
        1 2 3
4 5 6 7 8 9 10
11 12 13 14 15 16 17
18 19 20 21 22 23 24
25 26 27 28 29 30 31



جستجو


آخرین مطالب


 



مسئولیت کیفری در مقررات جزایی ایران
الف) در قانون مجازات عمومی مصوب ۱۳۰۴
قانون گذار باب اول را به کلیات اختصاص داده و طی ۱۰ فصل، قواعد عمومی جزایی را در قالب ۵۹ ماده قانونی بیان داشته است. عوامل رافع مسئولیت شامل صغر، جنون و اجبار علل موجهه جرم مشتمل بر دفاع مشروع و امر آمر قانونی، ضمن مواد ۳۴ تا ۴۲ و تحت عنوان «فصل هشتم– در شرایط و موانع مجازات» مورد توجه قانون گذار قرار گرفته است.
با مروری گذرا بر این مواد قانونی به روشنی بر می آید که ذکر واژه «شرایط» در عنوان فصل وجهی ندارد، زیرا قانون گذار به احصای عوامل و عللی پرداخته که به نحو ی «مانع» از تحمیل مجازات بر مرتکب عمل مجرمانه می شود؛ النهایه برخی از آنها (دفاع مشروع وامرآنها قانونی) موضوعی وعینی و پاره ای دیگر (جنون واجبار) شخصی و ذهنی است امااثری از«شرایط» تحّمل مجازات دیده نمی شود.
از آنجا که دانستیم مسئولیت در مفهوم واقعی مستقیماً بر «مجازات» تکیه می کند و لذا «تحمیل مجازات بر مرتکب جرم» یا «التزام مجرم به تحمل مجازات» محتوای این مفهوم از مسئولیت را تشکیل
می دهد، می توان اظهار داشت که قانونگذار در این فصل ، به عواملی پرداخته که به نحوی «مسئوولیت واقعی» مجرم را زایل می سازد و قهراً «مانع» از«تحمیل مجازات» بر مرتکب عمل مجرمانه می شود. بنابراین عنوان «موانع مجازات» بیان دیگری است از «عوامل رافع مسئوولیت جزایی».
دانلود پروژه
با این حال، نظر به اینکه قانون مجازات عمومی مصوب ۱۳۰۴ متخذ و مقتبس از قانون جزای ۱۹۱۲ فرانسه بوده است و در این قانون علل زایل کننده مسئوولیت جزایی به دو دسته تقسیم شده بود؛ یکی علل موضوعی رافع مسئوولیت که گاه از آن به علل موجهه جرم تعبیر می شود و دیگر علل شخصی رافع مسئوولیت ، به ظن قوی مقصود قانونگذار از عبارت «موانع مجازات» اشاره به هر دو نوع علل شخصی و موضوعی رافع مسئوولیت بوده است. پس واژه مانع به عنوان ترجمه انتخاب شده که در متون جزایی به «عوامل نفی» یا «عوامل رافع» از آن یاد می شود. غرض این نیست که نباید پنداشت قانونگذار «مانع» و «موانع» را در مفهومی که نزد ما شهرت دارد و در کنار واژه های چون «شرط» و «مقتضی» بکار می رود، استعمال کرده است.
از این توضیحات بر می آید که منظور قانون گذار از «موانع مجازات» ، «علل رافع مسئوولیت جزایی» است ؛ یعنی عوامل و عللی که مانع از «اجبار فاعل به تحمل مجازات» می شوند. پس مقنن ۱۳۰۴ هر چند واژه مسئوولیت جزایی را در عنوان فصل هشتم بکار نبرده است ، اما از استفاده و کاربرد واژه «مجازات» بر می آید که در صدد احصاء عواملی بوده که «مسئوولیت واقعی» را زایل می سازد.
ب) در قانون اقدامات تأمینی مصوب ۱۳۳۹
واژه «مسئولیت کیفری» در این قانون به مفهوم مجرد و انتزاعی خود ؛ یعنی «اهلیت تحمل کیفر» بکار رفته است. برای مثال در بخشی از ماده ۱ قانون مذبور می خوانیم: «… مجرمین خطرناک کسانی هستند که سوابق و خصوصیات روحی و اخلاقی آنان و کیفیت ارتکاب جرم ارتکابی ، آنان را در مظان ارتکاب جرم در آینده قرار دهد، اعم از اینکه قانوناً «مسئول» باشند یا غیر مسئول…» در صدر عبارت ، واژه «مجرمین» گویای این است که موضوع بحث ماده کسانی اند که به ارتکاب جرم مبادرت کرده اند، در عین حال ماده قانونی تأکید می کند که چنین اشخاصی ممکن است ، به سبب بر خورداری از بلوغ و عقل ، مسئول یعنی واجد «اهلیت تحمل کیفر» باشند و یا به عکس به علت محرومیت از بلوغ یا عقل غیر مسئول یعنی فاقد این نوع اهلیت محسوب شوند.
و نیز طبق ماده ۲ همین قانون ، از جمله موسسات تامینی که دولت مکلف به تشکیل آن شده، تیمارستان مجرومین «غیر مسئول» است. در این عبارت، منظور قانون گذار مجرمین فاقد عقل یا دچار اختلال مشاعر است ، زیرا بند۱ ماده ۳ همین قانون از جمله اقدامات تامینی سالب آزادی را نگهداری مجرمین «مجنون و مختل المشاعر» در تیمارستان مجرمین معرفی می کند. پس منظور قانونگذار از مجرمین «غیرمسئول» آن دسته از مرتکبان جرم هستند که به علت جنون یا اختلال مشاعر، فاقد «اهلیت تحمل کیفر» اند و در نتیجه در برابر جرمی که انجام داده اند، نمی توان آنها را مجازات کرد.
روشن تر از دو مورد یاد شده، صدر تبصره ماده ۴ قانون یاد شده است که مقرر می دارد: درباره «عدم مسئولیت مجرمین» و این که آیا مطلقاً یا به طور نسبی فاقد قوه تمییز می باشند، دادگاه نظر پزشک متخصص امراض روحی را جلب می نماید و در هرحال تصمیم نهایی با دادگاه است». زیرا چنانکه اجمالاً اشاره شد و به تفصیل خواهد آمد ، شرط اساسی مسئولیت کیفری در مفهوم «واقعی» و «عینی» ، صدور و ارتکاب جرم است ، و حال که مقنن در عبارت یاد شده از «مرتکبین جرم» و «مجرمینی» یاد می کند که در عین حال برای آنها «عدم مسئولیت» قائل است ، لاجرم مقصودی جز مسئوولیت کیفری در مفهوم انتزاعی خود ندارد؛ یعنی، منظور کسانی اند که بر غم ارتکاب جرم فاقد «اهلیت تحمل کیفر» هستند . بعلاوه ، ماده قانونی، ملاک عدم مسئولیت آنان را فقدان مطلق یا نسبی «قوه تمییز» می داند ، و مسلم است که رکن و جوهر اهلیت تحمل کیفر ، «تمییز» و «ادراک» متهم یا مجرم است ، پس عدم مسئولیت شخص فاقد ادراک و تمییز ، همانا فقدان «اهلیت تحمل کیفر» از ناحیه او خواهد بود.
ج) در قانون مجازات عمومی اصلاحی ۱۳۵۲
قانونگذار ۱۳۵۲ علاوه بر تغییرات و اصلاحات قابل توجه در مواد فصل هشتم باب اول از قانون ۱۳۰۴ و افزایش تعداد این مواد از ۱۰ ماده به ۱۲ ماده ، عنوان فصل را نیز تغییر داد و عبارت «حدود مسئوولیت جزایی» را جایگزین عبارت «شرایط و موانع مجازات ساخت». افزودن «ضرورت»، «مستی»، «تأدیب اطفال»، «عملیات جراحی» و «حوادث ناشی از عملیات ورزشی» به جمع سایر عوامل رافع مسئولیت جزایی از جمله تغییرات مهم دیگر در قانون مجازات عمومی ۱۳۰۴ محسوب می شد.
مقنن، این بار، به صراحت از عبارت «مسئولیت جزایی» استفاده کرده و از کلیه عوامل شخصی و موضوعی رافع مسئولیت جزایی که در خلال مواد ۳۳ تا ۴۳ این قانون آمده، با عنوان «حدود» مسئولیت جزایی تعبیر نمود.
د) در قانون مجازات اسلامی مصوّب ۱۳۷۰
نخستین قانون پس از انقلاب اسلامی که به کلیات و قواعد عمومی جزایی پرداخت، قانون راجع به مجازات اسلامی مصوّب ۱۳۶۱ بود. در فصل هشتم این قانون زیر عنوان «حدود مسوولیّت جزایی» و ضمن مواد ۲۶ تا ۳۴ مقنن به ذکر علل شخصی و موضوعی رافع مسوولیّت جزایی مبادرت کرد. به دنبال این قانون، قانون مجازات اسلامی در سال ۱۳۷۰ به تصویب رسید. باب چهارم از کتاب اول (کلیات) عیناً با عنوان «حدود مسوولیّت جزایی» مشتمل بر ذکر علل رفع مسوولیّت جزایی (از ماده ۴۹ لغایت ماده ۶۲) و با اندکی اصلاحات، تکرار مطالب فصل هشتم از قانون راجع به مجازات اسلامی مصوّب ۱۳۶۱ و قانون مجازات عمومی اصلاحی ۱۳۵۲ به شمار می رود.
به نظر می رسد واژه «مسوولیّت کیفری» در مواد ۴۹ و ۵۱ ق.م. اسلامی ۱۳۷۰ که تکرار مضمون مواد ۲۶ و ۲۷ ق. راجع به مجازات اسلامی ۱۳۶۱ به شمار می رود، همه به معنای «اهلیّت تحمل کیفر» به کار رفته که ما از آن به مفهوم انتزاعی مسوولیّت کیفری تعبیر می کنیم. ماده ۴۹ ق.م. اسلامی مقرر می دارد: «اطفال در صورت ارتکاب جرم مبّری از مسوولیّت کیفری هستند» و در ماده ۵۱ این قانون می خوانیم: «جنون در حال ارتکاب جرم به هر درجه باشد رافع مسوولیّت کیفری است» و در تبصره ۲ همین ماده است که: «در جنون ادواری شرط رفع مسوولیّت کیفری جنون در حین ارتکاب جرم است».
اشاره کردیم که مسئولیت در مفهوم بالقوه و انتزاعی ناظر به وضعیت و حالت ملازم با شخص است «تمییز» و «اختیار» اوصاف ملازمی است که می تواند در شمار عناصر تشکیل دهنده این مفهوم از مسوولیّت قرار گرفته و او را واجد «اهلیّت» و «قابلیت» تحمل مجازات سازد و لذا در غیاب هر یک از این اوصاف نمی توان از قابلیت فاعل و اهلیّت او در تحمل مجازات سخن به میان آورد. مقنن با توجه به نقص یا اختلالی که در قدرت درک و تمییز اطفال یا مجانین می بیند، اعلام می کند که اطفال «مبری از مسئولیت کیفری»، یعنی، یعنی فاقد «اهلیّت تحمل کیفر» جرم ارتکابی اند و نیز مقرر می دارد که جنون «رافع مسوولیّت کیفری»، یعنی زائل کننده «اهلیّت تحمل مجازات» از فاعل جرم است.
می دانیم که هر یک از عوامل شخصی رافع مسئولیت ، چون اکراه ، ضرورت و مستی و نیز عوامل موضوعی رافع مسوولیّت یا علل موجهه جرم مانند دفاع مشروع، امر آمر قانونی و تادیب اطفال به نحوی دامنه «مسئولیت جزائی» را محدود و متهم را از زیر بار مجازات و مسوولیّت جزایی خارج می سازد. بنابراین ، واژه «حدود» که به نحوی بر «محدود» یا «منع» کردن دلالت دارد، یادآور همان مفهومی است که در عبارت «موانع مجازات» مندرج در قانون ۱۳۰۴، از واژه «موانع» مستفاد می شد، یعنی ترجمه گونه ای از عبارت «Causes de non» ، عبارتی که مولفان جزایی آن را به «علل رفع یا نفی» ترجمه و بازگردان نموده اند. پس عبارت «حدود مسوولیّت جزایی»، مفهومی بیش از «موانع مجازات» در خود ندارد؛ بلکه این دو عبارت متفاوت از معنایی واحد خبر می دهند که در متون جزایی با عبارت «عوامل (شخصی و موضوعی) رافع مسوولیّت جزایی» متداول و مشهور است.
این توضیحات آشکارا می رساند که در عنوان فصل هشتم قانون مجازات عمومی اصلاحی ۱۳۵۲، «مسوولیّت جزایی» در مفهوم بالفعل و واقعی به کار رفته است؛ زیرا هر یک از علل مندرج در ذیل فصل هشتم به نحوی از «اجبار متهم به تحمل مجازات» جلوگیری می کند. برای مثال زمانی که اثبات شود متهم در حال دفاع مشروع یا جنون به ارتکاب قتل مبادرت کرده ، در وضعیت نخست به خاطر زوال وصف مجرمانه از عمل و در حالت دوم به خاطر وضعیت خاص شخصی، در ازای «ارتکاب قتل» «مجبور» به تحمل مجازات اعدام نخواهد بود و این یعنی که متهم فاقد مسوولیّت کیفری (به مفهوم واقعی و بالفعل) در برابر عمل ارتکابی است.
فصل ششم
حـدود و قلمـرو
مسئولیت کیفری
حدود و قلمرو مسئولیت کیفری
پس از آشنایی با مفهوم وماهیت مسولیّت کیفری، اینک حکم دیگری پیش می گذاریم، و ضمن سه مبحث با هدف تبیین حدود و قلمرو این نهاد جزایی ، به مقایسه تقصیلی آن با سه نهاد رایج در حقوق جزا یعنی «اهلیّت» «تقصیر» و «اسناد» می پردازیم:
بخش اول- اهلیت و انواع آن در حقوق جزا
الف) اهلیت جنایی
سنگ بنای حقوق جزا را رفتاری خاص به نام جرم تشکیل می دهد، ولی جرم، جز از انسان قابل صورت نیست: دلیل این ادعا آن است که از یکسو ، حقوق مجموعه ای از قواعد و مقرراتی است که رفتار انسانها را تنظیم و آنان را مسئول امر و نهی و الزامات خود قرار می دهد و از سوی دیگر جرم عبارت از رفتاری «ارادی» است که به نقض الزام قانونی می انجامد. این «اراده» تنها به انسان اختصاص دارد زیرا قانون تنها اراده «آگاهانه» را مد نظر قرار می دهد و اراده تنها هنگامیکه این وصف را می پذیرد که منحصراً از «انسان» سر چشمه می گیرد ! پس الزام قانونی جز به انسان ، معطوف به موجود دیگری نمی شود و نقض ارادی قانون (= جرم) هم جز انسان قابل تحقیق نیست. بنابراین هر گاه اموالی را سیل ویران سازد یا صاعقه بسوزاند یا ریزش کوه از بین ببرد و نیز هر گاه درنده ای انسان را بدرد یا سگی بی صاحب به کسی آسیبی برساند ، نه این رفتارها جرم است و نه آن مجازات و این حیوان مجرم و مرتکب جرم به شمار می روند۱.
این مطلب که وقوع جرم تنها از انسان امکان پذیر است، مورد پذیرش قاطبه حقوقدانان۲ و نظام های حقوقی است و شاید امروزه نظریه یا نظام حقوقی نباشد که رفتار حیوان یا حرکت جماد را که به صدمه و آسیب منتهی می شود جرم شناخته و در نتیجه حیوان یا جماد را مجرم بپندارد.
در عین حال ، جمعی از حقوق دانان۳ به رغم این که می پذیرند تنها رفتار انسان است که عنوان جرم به خود می گیرد، ارتکاب جرم را برای «برخی» انسانها مقدور می دانند، اینان معتقدند که لازم است در انسان شرایطی خاص جمع باشد تا قابلیت و «اهلیت» ارتکاب جرم را پیدا کند و این نوع اهلیت را «اهلیت جنایی» نامیده اند. پس مطابق این نظر حدوث اهلیت جنایی درگروی تحقق شرایطی ویژه دریک انسان است تا از نظر قانون بتوان او را «مجرم» یا «مرتکب جرم» نامید۱ ، چنانکه با فقدان این شرایط در یک انسان اهلیت «ارتکاب جرم» یا اهلیت جنایی و بالطبع عنوان مجرم از او سلب می شود.
از دیدگاه این عده ، صغار و مجانین که از قدرت تمییز و تشخیص و احیاناً از قدرت اختیار بی بهره اند ، فاقد اهلیت جنایی بوده ، لذا هیچ یک از رفتارهای زیانبار آنها هر چند مصداق عناوین مجرمانه همچون قتل یا سرقت باشد، جرم محسوب نمی شود. اما طرفداران این دیدگاه در اینکه چرا اطفال و دیوانگان محروم از اهلیت جنایی اند و عنوان «مجرم» را بر نمی تابند ، هم داستان نیستند. جمعی بر آنند که این دو گروه اصولاً مخاطب امر و نهی جزایی نبوده ، از شمول قوانین کیفری خارج اند. همچنانکه حیوانات و جمادات چنین اند۲، عده ای دیگر، صغار و مجانین را به حکم اینکه «انسان» اند ، خارج از قلمرو قوانین و امر و نهی جزایی نمی پندارند ، اما معتقدند رفتار آنان فاقد رکن روانی است۳ و بدیهی است با افغای رکن روانی وجود رکن مادی به تنهایی در تشکیل جرم کفایت نمی کند، پس زوال عنوان «جرم» از رفتار صغار و مجانین مطابق نظر اخیر، ریشه در زوال رکن است اما مطابق نظر پیشین معلول خروج رفتار صغار و مجانین از شمول ضوابط و احکام جزایی است. جمعی نیز نفی جرم بودن رفتار اطفال و دیوانگان را بر هر دو مبنا توجیه و تفسیر کرده اند۴، هم آنان را نظیر حیوان و جماد، از تحول امر و نهی جزایی خارج و هم تشکیل رکن روانی را در رفتار آنان منتفی می دانند.
ب) اهلیت مادی یا واقعی
پیش از اینکه به نقد و بررسی اهلّیت جنایی و دلائل توجیهی آن بپردازیم، لازم است با نوع دیگری از اهلیّت درحقوق جزا بنام اهلیّت مادی یا واقعی آشنا شده، تفاوت آن را با اهلیت جنایی باز شناسیم. اهلیّت مادی در ارتکاب جرم این است که از نظر «واقعی» کسی بتواند جرمی انجام دهد و نتیجه
مجرمانه ای بیافریند. از این نظر هر انسانی که قدرت مادی لازم برای ایجاد نتیجه مجرمانه داشته باشد دارای اهلّیت مادی محسوب می شود ، بنابراین طفل یا شخص مجنون که، نظیر شخص بالغ و عاقل می تواند به ارتکاب قتل یا ایجاد حریق مبادرت کند، از « اهلّیت مادی» برای ارتکاب جرم برخوردار است؛ در عین حال امکان دارد، قانونگذار بنا به یکی از دو جهتی که فوقاً اشاره شد۵، این قتل یا حریق را که فاعل و مرتکب آن مجنون یا صغیر است، به عنوان «جرم» به رسمیت نشناسند به این دلیل که برای مجنون یا صغیر اصولاً اهلیّت ارتکاب جرم و به بیان دیگر «اهلیّت جنایی» قائل نیست.
آشنایی با اهلیت مادی و درک تفاوت آن با اهلیت جنایی، این ثمره مهم را در پی دارد که رابطه میان شخص حقوقی و جرم را تبیین می کند، زیرا پاسخ به این سوال که آیا شخص حقوقی می تواند مرتکب «جرم» شود تنها در پرتو درک تفاوت مذکور میسر است: می دانیم که جرم در کنار اراده مجرمانه به یک رفتار و عمل مادی هم احتیاج دارد و رفتار مادی هم جزبه وسیله یکی از اندام های بدن که قادر به عمل و کنش باشد، قابل تحقق نیست و چون شخص حقوقی فاقد عضو و اندام است، پس ارتکاب «جرم» توسط آن محال و ناممکن است. به عبارت دیگر شخص حقوقی «اهلیت مادی» ارتکاب جرم برخوردار نیست۱. اما به عکس طفل و شخص مجنون به لحاظ برخورداری از اعضا و اندام «از نظر مادی و واقعی» قادر به ارتکاب جرم و ایجاد نتیجه مجرمانه هستند ، اگر چه بر فرض پذیرش نظریه اهلیّت جنایی ممکن است بگوییم که این دو در تحلیل حقوقی اهلّیت ارتکاب جرم ندارند. نخست اصولاً ناظر به ارتکاب جرم از فاعل نیست، بلکه ناظر به حالت و وضعیتی خاص در فاعل است که «هرگاه» «اراده» ارتکاب جرمی کند و آن را «انجام» دهد ، آن حالت در وضعیت خاص به او قابلیت اهلیّت تحمل مجازات را می دهد. با توجه به این جنبه است که احیاناً از شخص دارای « اهلیّت جزایی» با عنوان «مسئول» و واجد مسئولیت است.
ج) اهلیّت جزایـی
اهلیّت جزایی به یک «حالت خاص» یا «وضعیت معین» در شخص گفته می شود که چنانچه در آن حالت یا وضعیت به ارتکاب جرم مبادرت کند، از قابلیت تحمل مجازات برخوردار خواهد شد۲. اهلیّت جزایی ، یک نهاد حقوقی مستقل و قائم به ذات است که نه ارتباطی با رفتار مادی مجرم دارد و نه حتی ارتباطی با رابطه ذهنی و روانی فاعل با رفتار مجرمانه، بنابراین ممکن است شخص فاقد اهلیت جزایی باشد اما به علت وجود رابطه ذهنی با رفتار مجرمانه، جرم تحقق پیدا کند و به عکس امکان دارد به رغم برخورداری فاعل از اهلیّت جزایی، به سبب فقدان عناصر لازم رکن روانی، رابطه ذهنی با رفتار مجرمانه مفقود بوده و در نتیجه جرم تحقق پیدا نکند. با پذیرش همین جدایی میان قلمرو اهلیّت جزایی و جرم است که برخی پیشنهاد کرده اند بحث اهلیّت جزایی از حوزه مباحث مربوط به جرم و ارکان مادی و روانی آن خارج و به قلمرو مباحث راجع به مجرم و مسئولیت کیفری وارد شود.
مقایسه اهلیّت جزایی با اهلیّت جنایی
درک تفاوت این دو نوع اهلیّت جایز اهمیت فراوان است و به ترسیم مرز میان جرم و مسئولیت کمک می کند.
در اهلیّت جنایی حقوقدانان در پی این است که دریابد آیا در تحقق اهلیّت «ارتکاب جرم» و پیدایش وصف «مرتکب جرم»، مطلق «انسان» بودن فاعل کفایت می کند یا به اوصاف و شروط دیگری هم درفاعل نیاز است. در این مرحله اصولاً درباره مجازات و کیفر و اینکه فاعل در برابر «جرمی» که انجام می دهد، مستحق کیفر است یا نه بحثی به میان نمی آید.
امادر اهلیّت جزایی به عکس، اصولاً بحث از کیفر و مجازات است و حقوقدانان به دنبال پاسخ به این سئوال است که فاعل با داشتن چه اوصاف و ویژگی هایی توانی تحمل مجازات و بار مسئولیت را پیدا می کند و می توان او را به تحمل کیفر محکوم ساخت. در این مرحله، سخن تنها به ویژگی های فاعل متمرکز می شود و از اهلیّت «ارتکاب جرم» و اینکه چگونه و تحت چه شرایطی برفاعل عنوان «مرتکب جرم» قابل اطلاق است سخنی به میان نمی آید.
به بیان دیگر، در جایی که صدور رفتار جزایی نظیر سرقت و قتل و جعل از یک انسان، در دایره مقررات جزایی قرار نمی گیرد و هیچ یک از احکام جزایی را بر نمی تابد، مگر اینکه فاعل از ویژگی هایی خاص برخوردار باشد، نظریه «اهلیّت جنایی» مدنظر قرار گرفته است. اما آنجا که قابلیت و توانایی یک انسان برای تحمل کیفر و مجازات در گروی برخورداری او از اوصافی خاص قرار می گیرد، «اهلیّت جزایی» او مطرح می باشد. تنها در صورتی می توان بین «اهلیّت ارتکاب جرم» و «اهلیّت تحمل جزا» تقارن دائمی فرض کرد، که منظور از جزا، اقدام تأمینی باشد نه مجازات۱، در این صورت هر کس واجد اهلیّت ارتکاب جرم باشد ، بدون نیاز به شرط یا وصف اضافه ای، اهلیّت تحمل اقدام تأمینی را هم خواهد داشت۲.
نتیجه اینکه مسئولیت جزایی هرگاه در معنای انتزاعی و مجرد بکار رود، همان اهلیت جزایی است و هر گاه از آن معنای عینی و واقعی اراده شود ، اهلیّت جزایی شرط اساسی آن را تشکیل می دهد.
اهلیّت جزایی و مسئولیت کیفری
تاکنون در چند جا از نوشتار حاضر بررابطه تنگاتنگ اهلیت جزایی و مسئولیت کیفری تاکید کرده ایم و دریافتیم که به دلیل همین رابطه نزدیک است که واژه مسئولیت کیفری به وفور در اهلیت جزایی استعمال و از شخص واجد اهلیت کراراً به مسئول تعبیر می شود. در اهمیت اهلیت جزایی به عنوان رکن رکین و تخلف ناپذیر مسئولیت کیفری همان اندازه کافی است که بدانیم عنصر دیگر مسئولیت یعنی، تقصیر با همه اهمیتی که دارد، در مواردی چند از مقررات جزایی دیده شد و به رغم فقدان آن، مسئولیت کیفری تشکیل می شود که مقررات جزایی ناظر به جرایم موسوم به جرایم مادی محض برجسته ترین نمونه از این موارد است. اما ظاهراً نمی توان موردی را سوانح داد که مسئولیت کیفری در حق شخصی که از توانایی تحمل مجازات محروم است ، ثابت و مستقر گردد.
در بخش اول به اثبات رسید که مسئولیت کیفری دو چهره و دو جنبه دارد، جنبه ی انتزاعی و بالقوه و جنبه واقعی و بالفعل «توانایی» تحمل مجازات جنبه ی بالقوه و موسوم به اهلیت جزایی و «الزام» به تحمل مجازات جنبه بالفعل و همان مسئولیت کیفری در معنای مصطلح کلمه است. میان آن «توانایی» و این «الزام» چنان پیوندی است که به منزله یک مجموعه واحد محسوب می شود و همین اندازه که شخص دارای «توانایی» تحمل مجازات با اجتماع شرایطی که توضیح خواهیم داد ، «ملزم» و «مجبور» به تحمل مجازات شود، مسئولیت بالفعل و واقعی حاصل شده است. به عبارت دیگر، برای اینکه شخصی در برابر رفتاری که انجام شده است پاسخگو و ملزم به تحمل تبعات کیفری آن باشد (مسئولیت واقعی) بی تردید باید از «توانایی» تحمل مجازات بهره مند باشد (مسئولیت انتزاعی).اما از آن سو داشتن «قابلیت» تحمل مجازات لزوما برای تحقق مسئولیت بالفعل کفایت نمی کند و محتاج به سه امر اساسی است ، نخست اینکه رفتار انتسابی مورد نظر مصداق یکی از رفتارهایی باشد که در نظر قانون گذار جزایی ممنوع و دارای مجازات است، دیگر اینکه اسناد مادی در هر دو ضلع بسیط و مزدوج حاصل باشد و سوم آنکه اسناد معنوی و تقصیر میان فاعل و جرم برقرار باشد.
بخش دوم- تقصیر و مسئولیت کیفری
در لغت، خودداری از انجام عملی با وجود توانایی بر انجام آن را تقصیر خوانند۱ و نقطه مقابل آن قصور است که بر ترک؟ عملی به سبب عجز از انجام آن اطلاق می شود۲. مناسب این معنی اصطلاح جهل تقصیری و جهل مقصوری است۳. واژه تقصیر در فقه غالباً به همین معنا بکار رفته است.
در حقوق مدنی، تقصیر عبارتست از ترک عملی که شخص ملزم به انجام آن است یا ارتکاب عملی که از انجام دادن آن منع شد است، قسمت نخست را تفریط و قسمت دوم تعدی می نامند. پس تقصیر اعم از تعدی و تفریط است۴.
به نظر می رسد که از یکسو معنای تقصیر در قانون مدنی به مفهوم لعونی و اصطلاحی فقهی آن قابل تحویل و ارجاع باشد، زیرا الزام به فعل یا ترک در مورد کسی مصداق دارد که واجد قدرت و توانایی باشد، پس در حقوق مدنی که تقصیر، ترک عمل (یا عمل) ی که معرفی می شود که شخص به انجام (یا ترک) آن و «الزام» دارد، بیان دیگری است از معنای لغوی و فقهی که تقصیر را عبارت از ترک عملی می داند که شخص «قادر» به انجام آن است.
از آن سو، معنای لغوی و اصطلاح فقهی را تقصیر را هم با اندکی تامل می توان به مفهوم تقصیر در قانون مدنی برگرداند؟ زیرا صرف «توانایی» و «قدرت» به انجام کاری نمی تواند خوداری از انجام آن را متصف به عنوان «تقصیر» سازد، مگر اینکه آن «فعل مقدور» با نوعی الزام اخلاقی یا شرعی یا قانونی مقرون باشد، تنها در این صورت است که تارک را می توان مقصر و قابل سرزنش قلمداد کرد. موید این مطلب، قرار دادن وصف تقصیری در کنار جهل است. اصولیون در پاسخ به این سوال که تحت چه شرایطی جهل و ندانستن حکم شرعی عنوان تقصیری پیدا می کند، گفته اند که اولا جاهل به حکم «قدرت بر تعلم» و یادگیری حکم شرعی داشته باشد و ثانیا نوعی «الزام» و «تکلیف»۱ به تعلم بر عهده ی شخص جاهل مستقر باشد. به اجتماع این دو شرط است که ترک تعلم و بالتبع جاهل ماندن به حکم عنوان تقصیر به خود
می گیرد.
خلاصه این که هر دو شرط «توانایی» و «الزام» توامان در تحقق مفهوم تقصیر دخالت دارند و از این نظر تفاوتی میان مفهوم لغوی و اصطلاح فقهی تقصیر با اصطلاح تقصیر در قانون مدنی وجود ندارد.
نکته مهم دیگر اینکه واژه تقصیر در عرصه معنای یاد شده، در جایی به کار می رود که تعمد یا عمد در بین نباشد۲. بنابراین چنانچه کسی «به عهد، حال دیگری را اتلاف کند تقصیر در معنای لغوی یا فقهی و یا در اصطلاح قانون مدنی مصداق ندارد، اما در صورتی که بر اثر بی احتیاطی یا تعّدی موجب خسارت به مال دیگری شود، تقصیر مصداق پیدا می کند، زیرا با این که هم «قادر» و هم «ملزم» بوده که احتیاط لازم به خرج دهد و با اراده خود این «تکلیف مقدور» را ترک کرده لذا می گوییم اتلاف مال دیگری با «تقصیر» عامل زیان همراه بوده است. همچنین اگر کسی با «علم» به اینکه این زن در؟ عده طلاق بسر می برد و ازدواج در عده حرام است ، مبادرت به ازدواج و مقاربت کند و طی حرام، عالماً و عامداً صورت گرفته نه به «تقصیر» اما در صورتی که بداند این زن در عده طلاق است و لیکن از حرمت ازدواج و عده مطلع نباشد و در این حال با زن ازدواج و مقاربت کند، در این مورد چنانچه به رغم «تمکن بر تعلم، حکم شرعی، ترک تعلم کرده باشد، گفته می شود وطی حرام ، عالماً و عامداً نبوده، بلکه مقرون با جهل «تقصیری» صورت پذیرفته است۱.
اینکه ببینم واژه تفصیری در حقوق جزا در چه معنا یا معنایی به کار رفته است. با ملاحظه و تشبع در متون حقوقی معلوم می شود که این واژه در حقوق جزا به دو معنای متفاوت به کار رفته است:
۱- به معنای احض که منحصر به بی احتیاطی و غفلت بوده، در نقطه مقابل قصذ مجرمانه به کار

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
[یکشنبه 1400-08-02] [ 01:28:00 ب.ظ ]




مهمترین شاخص «تناسب مدل»[۸۶] آزمون مجذور کای است. البته استفاده از این آزمون متضمن یکسری مفروضاتی است که در برخی از موارد امکان نقض این مفروضات وجود دارد. با گسترش نارضایتی از آزمون مجذور کای، یکسری «شاخص های ثانویه»[۸۷] به وجود آمد.
تفاوت مهمی که بین آزمون تناسب مجذور کای و شاخص های تناسب ثانویه وجود دارد، این است که آزمون مجذور کای به واقع شاخص عدم تناسب مدل است و هرچه ارزش آن کوچکتر باشد، نشان می دهد که مدل تناسب بهتری دارد. اما در مقابل شاخص های تناسب ثانوی [۸۸]GFI، [۸۹]NFI و [۹۰]AGFI شاخص های تناسب مدل هستند، در این شاخص ها هرچه ارزش آنها بیشتر باشد، مدل تناسب بهتری دارد.
در ادامه به صورت مختصر برخی از شاخص های تناسب مدل شرح داده می شود:
۱)آزمون مجذور کای ()، مجذور کای به درجه آزادی
از شاخص مجذور کای اغلب به عنوان شاخص موفقیت نام برده می شود. این شاخص به سادگی نشان می دهد که آیا بیان مدل ، ساختار روابط میان متغیرهای مشاهده شده را توصیف می کند یا خیر. این شاخص نسبت به اندازه نمونه حساس است، وقتی حجم نمونه برابر ۷۵ تا ۲۰۰ باشد، مقدار مجذور کای یک اندازه معقول برای برازندگی است. اما برای مدل های با n بزرگتر، مجذور کای تقریباً همیشه از لحاظ آماری معناداری است. از طرف دیگر مجذور کای تحت تأثیر مقدار همبستگی های موجود در مدل نیز هست. هر چه این همبستگی ها زیادتر باشد، برازش ضعیف تر است.
پایان نامه - مقاله - پروژه
برخی از محققان از نسبت مجذور کای به درجه آزادی به عنوان شاخص جایگزینی استفاده می کنند. اگر این نسبت کمتر از عدد ۳ باشد، برازش مناسب است.
۲) شاخص GFIو AGFI
این شاخص به وسیله اندازه نمونه تحت تأثیر قرار نمی گیرد. مقدار مطلوب آن می بایستی از ۹/۰ بیشتر باشد. البته این مقدار می تواند برای مدل هایی که به گونه ضعیفی فرمول بندی شده اند، بزرگ باشد. درباره کاربرد آن توافق کلی وجود ندارد.
۳) شاخص RMSR یا RMR
RMSR معیار میانگین اختلاف بین داده ها و ماتریس کوواریانس- واریانس ضمنی است. این معیار هر چقدر که کوچکتر باشد، برای تناسب مدل با داده ها بهتر است (زیر ۰۵/۰ بسیار عالی، زیر ۰۸/۰ مناسب و بالای ۰۹/۰ نامناسب است ). این شاخص هنگامی که میانگین واریانیس- کوواریانس داده ها شناخته شده باشد، یک شاخص با ارزش محسوب می شود. ارزیابی آن هنگامی که ماتریس واریانی-کوواریانس غیر استاندارد مورد استفاده قرار می گیرد، مشکل است.
هر چند از میان شاخص های فوق، به گونه کلی RMSEA به عنوان شاخص مطلوب و GFI به عنوان بهترین شاخص در نظر گرفته می شود، اما درباره آنها توافق کلی وجود ندارد. شاخص های برازندگی به گونه کلی در دامنه بین صفر و یک قرار می گیرند. ضرایبی که بالاتر از ۹/۰ باشند، قابل قبول در نظر گرفته می شوند. هر چند که این سطح نیز مانند سطح خطای ۰۵/۰ اختیاری است (هومن، ۱۳۸۷، ۴۳). عاقلانه این است که همه این شاخص ها با هم در نظر گرفته و در گزارش قید شوند.
۴-۵-۴تعبیر و تفسیر مدل[۹۱]
اگر هم آزمون  و هم آزمون های تناسب ثانوی نشان دادند که مدل به طور کافی متناسب است، به سمت مشخص کردن عوامل مدل تناسب شده حرکت کرده و بر روی این عوامل تمرکز می کنیم. در این مرحله، تخمین های فردی پارامترهای آزاد بر اساس تفاوت های آنها از ارزش صفر (H0 و سطح معناداری) مشخص شده برای آنها، مورد ارزیابی قرار می گیرد. نسبت تخمین به خطای استاندارد در یک آماره به نام Z یا t توزیع می شود و می بایستی این نسبت در Z از ۹۶/۱ بیشتر باشد و در آزمون t باید خارج بازه (۲+ ، ۲-) باشد تا این تخمین ها از لحاظ آماری معنادار شوند.
مجموعه متغیرهایی که در مدل معادلات ساختاری وجود دارند بر دو نوع هستند:
الف) متغیرهای مشاهده شده[۹۲] (آشکار[۹۳] یا اندازه گیری)
ب) متغیرهای مکنون[۹۴] (پنهان یا مشاهده نشده)
برخی متغیرها به شکل دایره (یا بیضی) و برخی از آنها به شکل مربع (یا مستطیل) نمایش داده می شود. بیضی یا دایره معرف متغیرهای پنهان و مستطیل یا مربع نمایشگر متغیرهای اندازه گیری است.
یک مدل کامل معادله ساختاری شامل دو مولفه است:
الف) یک مدل ساختاری[۹۵]: ساختار علی مفروض بین متغیرهای پنهان (سازه های نظری که به گونه مستقیم مشاهده پذیر نیستند) را مشخص می نماید.
ب) یک مدل اندازه گیری[۹۶]: روابط بین متغیرهای اندازه گیری شده یا نشانگر (متغیرهایی که به گونه مستقیم مشاهده پذیر هستند) و متغیرهای پنهان را که برای آنها برآورد تقریبی به کار می رود، تعریف می کند.
۴-۶ )ماتریس همبستگی میان متغیر و ضریب آلفای کرونباخ
ماتریس همبستگی متغیرها و ضرایب آلفای کرونباخ متغیرهای پرسشنامه و ضریب آلفای کرونباخ کل پرسشنامه در جدول ۴-۳۲ نشان داده شده است.
جدول ۴-۳۲ ضرایب آلفای کرونباخ و ماتریس همبستگی بین متغیرهای پنهان (اندازه نمونه:۳۶۰)

 

متغیرهای تحقیق کیفیت خدمات انتخاب و استخدام آموزش مسیر شغلی امنیت شغلی ارزیابی عملکرد پاداش دهی مشارکت طراحی شغل آلفای کرونباخ
۱٫کیفیت خدمات ۱        
موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 01:27:00 ب.ظ ]




هزینه‌ی سهام ممتاز مشابه هزینه‌ی بدهی بر اساس پرداخت ثابت سالانه محاسبه می‌شود. اما تفاوت آن با هزینه‌ی بدهی این است که سررسید مشخص برای پرداخت اصل آن تعیین نشده است. برآورد نرخ بازده‌ی سهام ممتاز ساده‌تر از برآورد نرخ بازدهی بدهی است. از تقسیم سود سالانه بر قیمت جاری، نرخ بازده‌ی سهام ممتاز بدست می‌آید. نرخ بازده‌ی سهام ممتاز برای این‌گونه سهامداران، همان هزینه‌ی سالانه‌ی شرکت ناشی از انتشار سهام ممتاز است(نیکومرام و همکاران، ۱۳۸۸).
پایان نامه - مقاله - پروژه
وقتی سهام ممتاز جدیدی با «هزینه‌ی انتشار»[۶۳] منتشر می‌شود، عایدات سهم ممتاز شرکت یعنی نرخ بازده‌ی سهام ممتاز با توجه به قیمت فروش در بازار سهام و با احتساب هزینه‌ی انتشار برابر است.
هزینه سهام ممتاز به کمک رابطه‌ی زیر محاسبه می‌گردد:

(۹-۲)
= هزینه‌ی سهام ممتاز (نرخ سهام ممتاز)
سود سالانه‌ی متعلق به سهام ممتاز
قیمت سهام ممتاز (ارزش سهام ممتاز)
= F هزینه‌ی فروش (هزینه‌ی انتشار)
چون سود سهام ممتاز بعد از محاسبه و کسر مالیات شرکت پرداخت می‌شود، پس کاهنده مالیات‌ نیست و هزینه‌ی آن تعدیل مالیاتی ندارد(مدرس وعبدالله زاده، ۱۳۸۹).
۳-۱-۱-۳-۲) هزینه‌ی سهام عادی[۶۴] (نرخ سود سهام عادی)
هزینه‌ی سهام عادی عبارت است از حداقل بازده‌ای که یک شرکت بایستی از سرمایه‌گذاری در پروژه‌ای نسبت به افزایش سرمایه‌اش از طریق سهام عادی تحصیل نماید تا ارزش بازار سهام آن شرکت حفظ گردد(آذربراهمان، ۱۳۸۹).
برآورد هزینه‌ی سهام عادی در ساختار مالی بیشتر با مجموعه فعالیت‌های شرکت ارتباط دارد. برای محاسبه‌ی هزینه‌ی سهام عادی از رابطه‌ی ساده زیر می‌توان استفاده نمود:
(۱۰-۲)
قیمت بازار سهام
هزینه‌ی سهام عادی
سود جاری تقسیم شده
برای برآورد دقیق‌تر هزینه‌ی سهام عادی شرکت باید حساسیت قیمت و عملکرد تقاضای جاری و آتی سهامداران را ارزیابی و برآورد نمود. در این رابطه می‌توان جهت محاسبه‌ی هزینه‌ی سهام عادی از دو «مدل ارزیابی سود نقدی»[۶۵] و «مدل قیمت‌گذاری دارایی‌های سرمایه‌ای»[۶۶] استفاده کرد(نیکومرام و همکاران، ۱۳۸۸).
۱-۳-۱-۱-۳-۲) مدل ارزیابی سود نقدی
در این روش هزینه‌ی سهام عادی بر مبنای یک نرخ بازده‌ی مورد انتظار و بر حسب سودهای آتی سهام محاسبه می‌گردد. بنابراین در این روش هزینه‌ی سهام عادی عبارت است از نرخ تنزیلی که ارزش فعلی تمامی سودهای مورد انتظار هر سهم را برابر با قیمت جاری بازار (خالص قیمت فروش) یک سهم می کند. در این روش هزینه‌ی سهام عادی از رابطه‌ی زیر محاسبه می‌گردد:

۰
(۱۱-۲)
قیمت روز سهام عادی
سود تقسیم شده در دوره گذشته (سود مورد انتظار)
نرخ بازده‌ی مورد انتظار سهامداران عادی
= g نرخ رشد نقدی
با جابجایی که در فرمول فوق ایجاد می‌شود می‌توان، نرخ بازده‌ی مورد انتظار (  ) یا به عبارتی هزینه‌ی سهام عادی را به شرح زیر محاسبه کرد:

۰
(۱۲-۲)
نرخ بازده‌ی مورد انتظار (  ) برابر است با سود تقسیم شده دوره قبل (  ) تقسیم بر قیمت روز سهام (  ) به اضافه‌ی نرخ رشد ثابت برای تقسیم سود (g). هرچند نرخ رشد بر پایه‌ی سود تقسیم‌شده محاسبه می‌گردد، ولی به نظر می‌رسد که سود اعلام شده و قیمت سهام در بلند‌مدت بر آن تأثیر دارد.
به عنوان مثال: سود مورد انتظار سال آتی هر سهم از سهام شرکت ارج ۲۰۰۰ ریال است و انتظار می‌رود رشدی معادل ۷ درصد داشته باشد. با فرض اینکه قیمت هر سهم شرکت ارج ۴۰۰۰۰ ریال باشد، می‌توان گفت که نرخ بازده‌ی مورد انتظار برابر با ۱۲ درصد است یعنی:

۰
Ke = ۱۲%
×
۲۰۰۰
۴۰۰۰۰
Ke = ) (۱۰۰ + ۷%
نرخ بازده‌ی مورد انتظار ۱۲ درصد بدین معنی است که سهامداران علاوه بر دریافت ۵ درصد (۱D تقسیم‌بر P0) بازده‌ی سود ناشی از سهام، ۷ درصد نیز از رشد ناشی از سرمایه‌گذاری را انتظار دارند که جمعاً نرخ بازده ۱۲ درصد خواهد بود.
۲-۳-۱-۱-۳-۲) مدل قیمت‌گذاری دارایی‌های سرمایه‌ای
قیمت‌گذاری دارایی‌های سرمایه‌ای رفتار قیمت‌های اوراق بهادار را شرح می‌دهد و مکانیزمی را فرآهم می‌سازد که به وسیله‌ی آن سرمایه‌گذاران تأثیر بازده و ریسک سرمایه‌گذاری در اوراق بهادار را در مجموعه‌ی سرمایه‌گذاری‌شان ارزیابی می‌نمایند.
بر اساس روش CAPM نرخ بازده‌ی مورد انتظار برای سهام عادی یا سایر سرمایه‌گذاری‌ها بر پایه‌ی رابطه‌ی زیر محاسبه می‌گردد:

(۱۳-۲)
بازده‌ی مورد انتظار سهام عادی
نرخ بازده‌ی بدون ریسک (معمولاً نرخ بازدهی اوراق خزانه است)
ضریب حساسیت (بتا[۶۷])
بازده‌ی بازار به عنوان معیار اندازه‌گیری از طریق شاخص مناسب

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 01:27:00 ب.ظ ]




الف) اهداف پیشگیری اولیه شامل :
- جلوگیری از وقوع کودک آزاری است .
- جمعیت عمومی را هدف قرار می دهند.
- آموزش
- توانمندسازی
- کاهش عوامل خطر ساز
- تقویت عوامل محافظت کننده در سطح اجتماعی، فرهنگی ، خانوادگی و فردی
ب) اهداف پیشگیری ثانویه شامل :
- شناسایی به موقع کودکان آزار دیده
- ارائه خدمات حمایتی و درمانی به منظور درمان آنها
- جلوگیری از تکرار آسیب
ج) اهداف پیشگیری ثالثیه شامل :
- بازتوانی و توانبخشی کودکان آزار دیده
در ذیل در خصوص هر یک از سطوح پیشگیری پیشنهاداتی ارائه می گردد :
سطح اول : آگاهی رسانی و آموزش
بخش های مختلف پیشگیری اولیه:
الف- مداخلات مبتنی بر جامعه و محیط اجتماع
ب- مداخلات مبتنی بر خانواده
ج- مداخلات مبتنی بر مدرسه و محیط های آموزشی
د- مداخلات مبتنی بر سیستم های قضایی و مراکز مراقبت از کودکان
ز- مداخلات مبتنی بر محیط کار
الف- مداخلات مبتنی بر جامعه و محیط اجتماع
۱- تقویت تعهدات و اقدامات در سطح ملی و ایجاد بسیج عمومی به منظور مقابله با خشونت علیه کودکان
- تطبیق قوانین ، سیاست ها، طرح ها و برنامه های ملی به موازین بین المللی، حقوق بشر و دانش علمی روز
- تخصیص منابع کافی انسانی و مالی برای تضمین و حمایت از اجرای برنامه های تدوین شده
دانلود پایان نامه
ارزیابی علمی برنامه های اجرا شده بر اساس اهداف تعیین شده -
۲- ترویج ارزش های عاری از خشونت و افزایش آگاهی و حساسیت افکار عمومی نسبت به تاثیرات مضر کودک آزاری و خشونت علیه کودکان از طریق اطلاع رسانی عمومی
- تشویق و متعهد ساختن رسانه های گروهی به ترویج ارزش های عاری از خشونت و رعایت احترام کامل به حقوق کودک در تمامی فعالیت ها و تولیدات خود
۳- ایجاد بستر مناسب برای مشارکت اجتماعی در زمینه پیشگیری و مقابله با کودک آزاری و خشونت
-حمایت خاص از مشارکت کودکان در فعالیت های مقابله با خشونت
حمایت از سازمان های غیر دولتی فعال در زمینه حمایت از کودکان -
۴- ایجاد نظام گردآوری اطلاعات و پژوهش در زمینه کودک آزاری و خشونت علیه کودکان
- ایجاد قطب علمی مطالعه در زمینه کودک آزاری در یکی از دانشگاه های کشور
- انجام مطالعات علمی در خصوص عوامل زمینه ساز کودک آزاری، شناسایی گروه های آسیب پذیر و تدوین و ارزشیابی برنامه های پیشگیرانه
- مشارکت نهادهای مذهبی و مراجع دینی به منظور ترویج مفاهیم دینی در زمینه شیوه های صحیح تربیت فرزندان و ایجاد جامعه عاری از خشونت
۵- بهبود کیفیت زندگی آحاد جامعه از طریق اجرای سیاست های اجتماعی ، اقتصادی و فرهنگی مناسب
۶- کاهش فقر ، نابرابری اجتماعی، و توجه به نیازهای گروه های آسیب پذیر جامعه
۷- تسهیل مشارکت اجتماعی در زمینه های اقتصادی ، اجتماعی، سیاسی و فرهنگی
۸- ترویج توجه به حقوق بشر و رعایت شأن و حرمت انسان ها در سطح جامعه
۹- ایجاد تفریحات سالم و امن و فرصت فعالیت های سالم برای کودکان و نوجوانان
۱۰- آشناسازی افراد جامعه با حقوق و نیازهای اساسی کودکان
۱۱- بهسازی محیط فیزیکی و کاهش عوامل خطر ساز خشونت در مکان های عمومی و محیط اجتماعی
ب- مداخلات مبتنی بر خانواده
تدوین برنامه ملی به منظور آموزش مهارتهای فرزند پروری به والدین ۱-
۲- شناسایی خانواده های آسیب پذیر و ارائه خدمات حمایتی(آموزشی، بهداشتی رفاه اجتماعی) به
منظور توانمندسازی آنان و جلوگیری از خشونت علیه کودکان
۳- آموزش مهارتهای زندگی و شیوه های تربیت بدون خشونت به زوج های جوان و جوانان در آستانه ازدواج
۴- آشنایی والدین با حقوق اساسی کودکان و ضرورت به کار گیری روش های سالم تامین نیازهای اساسی کودکان در سنین مختلف

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 01:27:00 ب.ظ ]




-

 

حفاظت از حقوق مالکیت باعث انباشت سرمایه، افزایش پس­انداز و کارایی اقتصادی، تخصیص بهینه­ منابع، کاهش فعالیت­های رانت­جویی و رسیدن به رشد می­ شود.

 

 

 

۱۸

 

مؤیدفر و زمردی (۱۳۹۰)

 

ایران

 

بهبود وضعیت حقوق مالکیت موجب افزایش سرمایه ­گذاری بخش خصوصی می­ شود.

 

 

 

مآخذ: نتایج تحقیق
اکنون به طور اجمالی به بررسی این مطالعات خواهیم پرداخت.
نورث (۱۹۹۰) در مطالعه­ خود به بررسی نقش نهادها، عوامل نهادی و عملکرد اقتصادی می ­پردازد. وی معتقد است نهادها قواعد بازی در جامعه و یا به­ طور رسمی­تر، محدودیت­های وضع شده توسط افراد برای شکل­دهی رفتار متقابل آن­ها است. به عبارتی، نهادها قیودی هستند وضع شده از جانب نوع بشر که روابط متقابل انسان­ها با یکدیگر را شکل می­ دهند (راهنمای کنش متقابل انسان­ها) و سبب نظام­مند شدن انگیزه­ های نهفته در مبادلات بشری می­گردند. بنابراین نهادها با ارائه ساختارهایی برای زندگی، عدم اطمینان را کاهش داده و تعیین کننده­ عملکرد اقتصادها در درازمدت می­باشند. نورث معتقد است که حفاظت از حقوق مالکیت و اجرای قراردادها با کاهش عدم اطمینان، موجب افزایش انگیزه­ سرمایه ­گذاری عوامل اقتصادی خواهد شد (صمدی، ۱۳۸۹).
پایان نامه
سرون (۱۹۹۷) به بررسی ارتباط بین بی­ثباتی­های اقتصادی و سیاسی و میزان
سرمایه ­گذاری ثابت بخش خصوصی طی دوره­ ۱۹۹۰- ۱۹۷۰ می ­پردازد. وی با بهره گرفتن از روش داده ­های پانلی[۴۵] برای کشورهای صحرای آفریقا نشان می­دهد که در صورتی که برگشت پروژه­ های سرمایه ­گذاری، هزینه­بر یا حتی غیرممکن باشد در این­صورت وجود نااطمینانی حتی به یک میزان ناچیز هم به میزان قابل توجهی بر سرمایه ­گذاری بخش خصوصی تأثیر منفی
می­ گذارد. وی بر این اساس پیشنهاد می­ کند که ثبات و قابل پیش ­بینی بودن عوامل مؤثر بر انگیزه­ بخش­خصوصی مانند قیمت­های نسبی، تقاضا، نرخ بهره و مالیات اهمیت­شان خیلی بیشتر از مقادیر این عوامل انگیزشی در سطح اسمی است. به عبارتی دیگر، سرمایه­گذار بخش­خصوصی در صورتی در یک محیط نامطمئن اقدام به سرمایه ­گذاری برگشت­ناپذیر می­ کند که، یک تغییر بسیار بزرگ در عوامل موثر بر انگیزه بخش خصوصی بوجود آمده باشد.
اسونسون (۱۹۹۸) در مقاله­­ای با عنوان «سرمایه ­گذاری، حقوق مالکیت و بی­ثباتی سیاسی» به بررسی ارتباط بین بی­ثباتی سیاسی، وضعیت حقوق مالکیت و سرمایه ­گذاری بین ۱۰۱ کشور طی دوره­ زمانی ۱۹۸۵- ۱۹۶۰ می ­پردازد. وی در قالب یک الگوی اقتصاد سیاسی نشان ­ می­دهد که در جوامع بی­ثبات و قطبی­شده، با توجه به این­که حقوق مالکیت به صورت ضعیف اجرا می­ شود، دولت تمایل اندک به سرمایه ­گذاری در زیرساخت­های قانونی دارد. وی توضیح می­دهد که بعضی دولت­ها در جوامع بی­ثبات، انگیزه­ کافی برای اصلاح قانون در جهت حفاظت از حقوق مالکیت ندارند و این مانع سرمایه ­گذاری خصوصی در این کشورها می­ شود. وی در آخر نتیجه می­گیرد که، بی­ثباتی سیاسی از طریق ساز وکار کیفیت حقوق مالکیت، بر سرمایه ­گذاری خصوصی تأثیر منفی می­ گذارد به­ طوری­که با افزایش در بی­ثباتی سیاسی، سرمایه ­گذاری به خصوص در کشورهای درحال توسعه کاهش می­یابد.
النا و جایارمن (۲۰۰۱) به بررسی تعیین­کننده­ های سرمایه ­گذاری خصوصی کشور فیجی طی دوره­ ۱۹۹۸- ۱۹۶۶ و براساس الگوی تصحیح خطا می­پردازند. آن­ها سرمایه ­گذاری را تابعی از عوامل اقتصادی مانند سرمایه ­گذاری عمومی واقعی، رشد تولید ناخالص داخلی واقعی، نرخ تسهیلات واقعی، اعتبارات واقعی بخش خصوصی، شاخص نرخ ارز مؤثر واقعی، هزینه­ واقعی واحد نیروی کار و عوامل سیاسی و نهادی مانند کودتا می­دانند. نتایج تجربی مطالعه­­ی آن ها نشان می­دهد که بیشتر عوامل اقتصادی بر سرمایه ­گذاری خصوصی در این کشور
بی­تأثیرند و عواملی مانند کودتا و شرایط پس از آن، تأثیر بسیار مهم و معنی­داری بر میزان سرمایه ­گذاری خصوصی در این کشور دارد.
سنوگو (۲۰۰۳) در مطالعه­­ی خود اثرات حقوق مالکیت حفاظت نشده بر سرمایه ­گذاری و رشد در کشورهای صحرای آفریقای طی دوره­ ۱۹۹۹- ۱۹۹۰ مورد بررسی قرار می­دهد. وی برای متغیر حقوق مالکیت از شاخص راهنمای بین ­المللی ریسک کشوری[۴۶] برای ۱۱۸ کشور استفاده کرده است. وی نشان می­دهد که به دلیل نااطمینانی حقوق مالکیت و نبود سازوکار حقوقی جهت اجرای قرادادها و بی­ثباتی سیاسی، سرمایه ­گذاران تمایلی به سرمایه ­گذاری از خود نشان نمی­دهند. وی هم­چنین با بهره گرفتن از شاخص ثبات سیاسی گاستیل[۴۷] (که میزان
آزادی­های مدنی و آزادی­های سیاسی را نشان می­دهد)، به این نتیجه می­رسد که ارتباط منفی بین این شاخص، رشد و سرمایه ­گذاری وجود دارد. به عبارتی وی بیان می­ کند که این ارتباط منفی، تأیید فرضیه­ تأثیر افزایش نااطمینانی در حقوق مالکیت، کاهش رشد و سرمایه ­گذاری است.
دنیسر و الیس (۲۰۰۵) در مقاله­ای با بررسی موضوع غارت، حفاظت و انباشت، و در قالب الگوهای رشد با نسل­های تداخلی، نرخ حمایت از حقوق مالکیت را نسبتی از تولید فرض می­ کنند که بنگاه­ها قادر به حمایت از آن هستند. این محققان بیان می­ کنند که حقوق مالکیت حفاظت نشده، موجب غارت بسیاری از منابع می­ شود و با کاهش انگیزه­ سرمایه ­گذاری، میزان
سرمایه ­گذاری هم کاهش می­یابد. بنابراین غارت و عدم حفاظت از حقوق مالکیت از انباشت سرمایه جلوگیری می­ کند و میزان سرمایه ­گذاری را کاهش می­دهد.
آیسان و همکاران (۲۰۰۶) در مطالعه­ خود با بهره گرفتن از داده ­های پانلی طی سال­های ۱۹۹۰- ۱۹۸۰ در ۳۱ کشور در حال توسعه منطقه­ خاورمیانه و شمال آفریقا، به بررسی تشکیل نهادهای حکومتی و تأثیر آن بر سرمایه ­گذاری خصوصی می­پردازند. این محققان جهت بررسی تأثیر عوامل نهادی بر سرمایه ­گذاری خصوصی، از شاخص­ های کیفیت نهادهای اجرایی، پاسخگویی بخش عمومی و ثبات سیاسی استفاده کرده ­اند. آن­ها در مطالعه­ خود نشان
می­ دهند که، کیفیت نهادهای اجرایی به میزان فساد، وضعیت بوروکراسی و حاکمیت نظم و قانون وابسته بوده و تأثیر معناداری بر تشکیل سرمایه ­گذاری خصوصی دارد. هم­چنین برای بررسی عوامل سیاسی موثر بر سرمایه ­گذاری از شاخص­ های ثبات حکومت، درگیری­های داخلی، درگیری­های خارجی و تنش­های نژادی (از مؤلفه­ های شاخص راهنمای بین ­المللی ریسک کشوری) استفاده کرده ­اند. نتایج مطالعه­ آن­ها نشان داد که این شاخص هم اثر معناداری بر سرمایه ­گذاری خصوصی در کشورهای مورد مطالعه دارد به­ طوری­که، هر چقدر شرایط سیاسی کشور آرام­تر، و فضای کسب و کار از امنیت بیشتری برخوردار باشد، به دنبال آن انگیزه سرمایه ­گذاری هم افزایش خواهد یافت. بنابراین این نتایج، بیان می­ کنند که عملکرد نهادهای دولتی نقش مهم و معناداری در تصمیمات سرمایه ­گذاری بخش خصوصی دارد.
گونزالز (۲۰۰۷) در مقاله­­ی خود در قالب نظریه­ سنتی (یا نظریه­ غارت) بیان می­ کند که، کارگزاران در صورتی که با فرصت سرمایه ­گذاری مواجه باشند ولی از دریافت بازدهی­ سرمایه ­گذاری خود اطمینان لازم نداشته­ باشند، با قضیه­ی سرقت رو به­ رو خواهند شد. در این صورت، نتایج سرمایه ­گذاری افراد توسط دیگران به غارت می­رود و افراد از انجام سرمایه ­گذاری ناامید می­شوند. در نتیجه، حقوق مالکیت حفاظت نشده، باعث کاهش رشد اقتصادی می­ شود. وی نشان می­دهد که حقوق مالکیت حفاظت شده باعث رسیدن به تخصیص بهینه­ پارتو می­ شود و اگر ساختار نهادی نامناسب باشد اصلاحات تدریجی، جهت اصلاح ساختار قانونی جامعه کارآمد و مناسب نخواهد بود.
میساتی و یامونگو (۲۰۱۱) ضمن مطالعه­ رابطه­ بین توسعه­ بخش مالی و سرمایه ­گذاری خصوصی در ۱۸کشور آفریقایی طی دوره­ ۲۰۰۴- ۱۹۹۱ براساس روش پانل، دریافتند که رابطه­ منفی بین نرخ بهره و سرمایه ­گذاری خصوصی برقرار است و بین اعتبارات به بخش خصوصی و سرمایه ­گذاری خصوصی رابطه­ مثبت و معناداری وجود دارد. هم­چنین از آنجا که در کشورهای آفریقایی نرخ بهره تسهیلات بیشتر از نرخ بهره سپرده است (حتی زمانی­که نرخ سپرده در حال افزایش است)، وقتی که سرمایه ­گذاران خصوصی براساس نرخ تسهیلات اقدام به گرفتن وام می­ کنند، در این صورت اثر نرخ تسهیلات روی سرمایه ­گذاری به حداقل خواهد رسید. آن­ها هم­چنین جهت در نظرگرفتن عوامل نهادی و فعالیت بازار غیررسمی، از
شاخص­ های آزادی اقتصادی بنیاد هریتیج[۴۸] و شاخص ادراک فساد[۴۹] استفاده کرده ­اند و به این نتیجه رسیدند که، در کشورهایی که از فساد کمتری برخوردار هستند هزینه­ فعالیت­های تجاری برای سرمایه ­گذاران کاهش خواهد یافت. در نتیجه، تمایل به سرمایه ­گذاری خصوصی بیشتر خواهد شد و در کشورهایی که از سطح آزادی اقتصادی بیشتری برخوردار هستند سرمایه ­گذاری خصوصی به دنبال آن بیشتر خواهد شد.
موریسی و دومکرمنخول (۲۰۱۱) در مقاله­ای با عنوان «دولت، سرمایه ­گذاری خصوصی و سرمایه ­گذاری مستقیم خارجی در کشورهای در حال توسعه» به نقش دولت کارآمد در ایجاد سرمایه ­گذاری در ۴۶ کشور در حال توسعه طی دوره­ ۲۰۰۹- ۱۹۹۶ می­پردازند. آن ها بیان می­ کنند که وجود اثر جایگزینی بین سرمایه ­گذاری خصوصی و مستقیم خارجی به چگونگی نقش دولت وابسته است به­ طوری­که، شاخص­ های بی­ثباتی سیاسی و فساد تأثیر بسیار زیادی بر روی میزان سرمایه ­گذاری خواهد داشت. محققان با بهره گرفتن از روش تخمین زننده گشتاورهای تعمیم یافته نتیجه می­گیرند، در رژیم­هایی که از ثبات سیاسی بهتری برخوردار هستند حتی با کاهش در سرمایه ­گذاری خصوصی، سرمایه ­گذاری مستقیم خارجی افزایش می­یابد و به دنبال آن سرمایه ­گذاری کل هم افزایش خواهد یافت. هم­چنین در دولت­های بی­ثبات، اثر جایگزینی
سرمایه ­گذاری مستقیم خارجی بیشتر، و اثر آن روی سرمایه ­گذاری کل کمتر خواهد بود. در آخر هم بیان می­ کنند که کاهش فساد به طور نسبی، تأثیر زیادی روی افزایش سرمایه ­گذاری خصوصی خواهد داشت.
در برخی از مطالعات داخلی نیز به نقش عوامل نهادی در تشویق و افزایش سرمایه ­گذاری توجه شده است.
جعفری صمیمی و آذرمند (۱۳۸۴) با بررسی تأثیر متغیرهای نهادی بر رشد اقتصادی، ارتباط بین متغیرهای نهادی و نرخ­های درازمدت رشد اقتصادی در ۸۰ کشور مختلف جهان طی دوره­ ۱۹۸۰ تا ۲۰۰۱ را مورد بررسی قرار می­ دهند. آنان در مطالعه­ خود از آزمون ناهمسانی واریانس اجزای اختلال توابع رگرسیون با بهره گرفتن از روش “وایت[۵۰] ” مورد آزمون قرار می­ دهند. براساس نتایج برآورد الگوها، نرخ سرمایه ­گذاری به طور مثبت با میانگین نرخ رشد در ارتباط بوده و نرخ تورم اثری منفی بر رشد دارد. هم­چنین، افزایش سطح آزادی­های اقتصادی از طریق تأثیر مثبت بر سرمایه ­گذاری موجب رشد اقتصادی شود که این امر خود تأثیر مضاعف آزادی اقتصادی بر رشد را نشان می­دهد. آن ها نشان می­ دهند که نهادها اعم از اقتصادی، سیاسی و حقوقی تعیین کننده­ انگیزه­ ها و محدودیت­های فعالیت­های اقتصادی بوده و بخش عمده­ای از تفاوت در نرخ­های سرمایه ­گذاری و رشد اقتصادی بین کشورها را توضیح می­ دهند.
سوری (۱۳۸۴) در مقاله­­ای به بررسی تأثیر سرمایه ­اجتماعی بر عملکرد اقتصادی برای ایران طی دوره­ ۱۳۷۹- ۱۳۳۸ می ­پردازد. وی جهت بررسی عملکرد اقتصادی از دو معیار
سرمایه ­گذاری بخش خصوصی و رشد اقتصادی استفاده کرده است. از دیدگاه وی سرمایه اجتماعی یکی از تعیین­کننده­ های مهم ارتقای بهره­وری فعالیت­های اقتصادی است. سرمایه اجتماعی در واقع مجموعه­ نهادها، قوانین و سنت­ها است که مناسبات اجتماعی بین مردم یک جامعه را شکل می­دهد. به عبارتی برای حفظ یا تغییر هنجارها و تشکیل سرمایه اجتماعی، نیاز به حفاظت کامل از حقوق مالکیت است. وی جهت نشان­دادن وضعیت سرمایه اجتماعی از معیار تعداد پرونده ­های بررسی شده در رابطه با چک­های بلامحل استفاده کرده است زیرا معتقد است که، چک وسیله­ای برای تسهیل مبادلات اقتصادی و در رابطه با
فعالیت­های اقتصادی بوده و بهتر از شاخص­ های دیگر می ­تواند وضعیت سرمایه اجتماعی را نشان دهد. وی در آخر به این نتیجه می­رسد که بین کاهش سرمایه اجتماعی و متغیرهای مربوط به سطح فعالیت­­های اقتصادی مانند تولید سرانه بدون نفت، رشد اقتصادی و
سرمایه ­گذاری رابطه منفی وجود دارد.
عباسی­نژاد و جبل­عاملی (۱۳۸۵) به بررسی تأثیر متغیرهای کیفی، غیراقتصادی و سیاسی مانند جنگ و انقلاب، بر حجم سرمایه ­گذاری در فضای نااطمینانی در اقتصاد ایران طی دوره­ ۱۳۸۲- ۱۳۵۰می­پردازند. آن ها براساس روش حداقل مربعات معمولی، و با واردکردن متغیرهای دیگری مانند نرخ بهره­ی واقعی، سرمایه ­گذاری دولتی، سپرده­های پس­انداز و مدت­دار بخش خصوصی و اختلاف در درآمد خالص ملی، چنین نتیجه می­گیرند که به دلیل ریسک گریز بودن همه عاملان اقتصادی، متغیرهای کیفی با افزایش نااطمینانی در اقتصاد، حجم سرمایه ­گذاری خصوصی را کاهش می­ دهند. هم­چنین نشان می­ دهند که سرمایه ­گذاری بخش خصوصی در ایران نسبت به تغییرات نرخ بهره­ی واقعی واکنش معکوس نشان­می­ دهند و سرمایه ­گذاری دولتی مکمل سرمایه ­گذاری بخش خصوصی است. از طرفی هم، میزان پس­انداز در نظام بانکی نقش مؤثر و مثبتی بر میزان سرمایه ­گذاری دارد.
آهنگری و سعادت­مهر (۱۳۸۷) جهت بررسی تأثیر امنیت بر سرمایه ­گذاری خصوصی در ایران، به بررسی رابطه­ بین ریسک و سرمایه ­گذاری خصوصی طی دوره­ ۱۳۸۴- ۱۳۶۳ می­پردازند و از روش هم­جمعی یوهانسن جوسیلیوس[۵۱] استفاده می­ کنند. آن­ها سرمایه ­گذاری خصوصی را تابعی از تولید ناخالص داخلی واقعی، سرمایه ­گذاری ثابت دولتی و متوسط میزان سود علی­الحساب تسهیلات بانکی در بخش­های مختلف و شاخص ریسک مرکب در نظر
می­گیرند. نتایج تحقیق آن­ها نشان می­دهد که امنیت سرمایه ­گذاری تأثیر معنی­داری بر سرمایه ­گذاری خصوصی در ایران دارد، به­­طوری­که یک واحد افزایش در شاخص ریسک
سرمایه ­گذاری، به طور متوسط سرمایه ­گذاری خصوصی در ایران را به میزان ۲۲ /۰ میلیارد ریال کاهش می­دهد. نتایج هم­چنین نشان می­دهد که سرمایه ­گذاری خصوصی با تولید ناخالص داخلی واقعی رابطه­ مستقیم و با سرمایه ­گذاری دولتی و میزان سود علی­الحساب تسهیلات بانکی (نرخ بهره) رابطه­ معکوس دارد. آن­ها در آخر پیشنهاد می­ کنند که برای ایجاد امنیت سرمایه ­گذاری باید عوامل ناامنی از قبیل عدم پاسخگویی دولت در برابر مردم و نهادهای دموکراتیک، فساد در دولت، عدم حاکمیت نظم و قانون، خطر بی­اعتنایی به قراردادها و مصادره­ی سرمایه ­گذاری­های بخش خصوصی از سوی دولت و خطر بروز درگیری­های داخلی و خارجی را در کشور برطرف ساخت.
یوسفی و عزیزنژاد (۱۳۸۸) به بررسی عوامل تعیین­کننده­ سرمایه ­گذاری خصوصی در ایران با روش خود توضیح برداری طی سال­های ۱۳۸۳- ۱۳۶۳ می­پردازند. در این مقاله با بهره گرفتن از روش تجزیه­­ی واریانس و الگوی خود توضیح برداری، تأثیر متغیرهای تولیدناخالص داخلی، سرمایه ­گذاری دولتی، نرخ تورم و نقش نهادهایی مثل امنیت، قوانین و مقررات، فساد اداری و امنیت اجتماعی بر سرمایه ­گذاری خصوصی در ایران را مورد بررسی قرار می­ دهند. در این مطالعه برای نشان دادن نقش نهادها از پرونده ­های مختومه دادگاه­ های عمومی و تجدیدنظر در رابطه با موجر و مستأجر، صدور چک بلامحل، تصرف عدوانی، مزاحمت و سرقت استفاده شده است. هم­چنین برای نشان دادن عدم شفافیت و عدم احترام به قوانین و مقررات از پرونده ­های مربوط به رانندگی بدون گواهینامه و تخلفات راهنمایی و رانندگی استفاده گردیده است.
از طرفی برای نشان­دادن تأثیر فساد اداری از پرونده ­های مربوط به اختلاس، ارتشاء و جعل استفاده شده است. نتایج این مطالعه نشان می­دهد که اثر تولید ناخالص داخلی بر
سرمایه ­گذاری خصوصی مثبت است ولی اثر سرمایه ­گذاری دولتی، عوامل نهادی و تورم بر سرمایه ­گذاری خصوصی منفی است به­ طوری­که هر واحد افزایش در رانت، موجب کاهش سرمایه ­گذاری خصوصی به میزان ۸ واحد می­ شود. هم­چنین یک واحد افزایش در ناامنی یا کاهش امنیت، موجب کاهش سرمایه ­گذاری خصوصی به میزان ۶ واحد می­گردد.
صمدی (۱۳۸۹) در مقاله­ خود ضمن بررسی جایگاه حقوق مالکیت در اندیشه­ها و مکاتب اقتصادی، به بررسی اهمیت حفاظت از حقوق مالکیت در مسائل اقتصادی می ­پردازد. بر این اساس، نظریه­ های دو دسته از اقتصاددانان یعنی اقتصاددانان کلاسیک مانند لاک، آدام اسمیت، ریکاردو، مالتوس، جان استارت میل، مارکس، انگل و مارشال و اقتصاددانان نهادگرای جدید مانند رونالد کوز، نورث و دوسوتو را مورد بررسی قرار می­دهد. وی بیان می­ کند که اقتصاددانان کلاسیک هرچند نسبت به حقوق مالکیت خصوصی بی­تفاوت نبوده و آن را داده شده فرض می­کردند، ولی بر آن به عنوان شرط لازم برای رشد و توسعه اقتصادی تأکید کافی نداشته­اند. اما از اواسط دهه­ ۱۹۶۰ اقتصاددانان نهادگرای جدید، به احیای مجدد نقش حقوق مالکیت در فرایند توسعه اقتصادی پرداختند. وی در آخر پیشنهاد می­ کند که در تجزیه و تحلیل مسائل اقتصاد ایران بایستی به مسائل نهادی به­ ویژه حقوق مالکیت توجه ویژه­ای صورت گیرد.
صمدی و همکاران (۱۳۸۹) در مقاله­ای به بررسی مفهوم و آثار اقتصادی حفاظت از حقوق مالکیت پرداخته­اند. این محققان با بهره گرفتن از تعاریف و نظریات مختلف، آثار حفاظت از حقوق مالکیت بر انباشت سرمایه، سرمایه ­گذاری بخش خصوصی، پس­انداز، مصرف بخش خصوصی، رشد و توسعه اقتصادی مورد تجزیه و تحلیل قرار می­ دهند و بیان می­ کنند که، حفاظت از حقوق مالکیت باعث انباشت سرمایه ­های فیزیکی، انسانی و اجتماعی، افزایش پس­انداز، افزایش کارایی اقتصادی، تخصیص بهینه منابع، کاهش فعالیت­های رانت­جویی خصوصی و دولتی و در نهایت رشد و توسعه اقتصادی و بهبود عملکرد اقتصادی می­ شود. هم­چنین براساس دو نظریه متفاوت نظم­دهی خصوصی[۵۲] و نظریه­ تمرکزگرایی قانونی[۵۳] مسئولیت حفاظت از حقوق مالکیت را مورد بررسی قرار می­ دهند و نتیجه می­گیرند که نظام اقتصادی جامعه و وضعیت اقتصادی، اجتماعی و سیاسی مسئول حفاظت از حقوق مالکیت می­باشند و بایستی مسئولین قضایی کشور توجه بیشتری به این موضوع داشته باشند و به ترکیب بهینه­ای از مسئولیت حفاظت دست یابند.
مؤیدفر و زمردی (۱۳۹۰) در مقاله­ای با بهره گرفتن از روش خودبازگشتی با وقفه­های توزیعی، به بررسی تأثیر حقوق مالکیت بر سرمایه ­گذاری بخش خصوصی طی دوره­ زمانی
۱۳۸۵- ۱۳۵۲پرداخته­اند. در این مطالعه صرفاَ تأثیر پول تقویت کننده­ قراردادها (CIM) به عنوان یک متغیر مستقل، بر سرمایه ­گذاری بخش خصوصی مورد بررسی قرار گرفته است. نتایج این مطالعه نشان می­دهد که، متغیر امنیت حقوق مالکیت تأثیر مثبت و معناداری بر
سرمایه ­گذاری بخش خصوصی در ایران دارد.
جمع­بندی مطالعات با در نظرگرفتن عوامل نهادی
در اغلب مطالعاتی که به تعیین عوامل نهادی اثرگذار بر سرمایه ­گذاری بخش خصوصی پرداخته شده است، بیشتر عوامل نهادی مانند فساد، ریسک و بی­ثباتی سیاسی مورد بررسی قرار گرفته است و به طور خاص کمتر مطالعه­ ای به بررسی حفاظت از حقوق مالکیت (و نقش دولت در صیانت از آن) بر سرمایه ­گذاری خصوصی در داخل توجه شده است. لذا در این

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت
 [ 01:26:00 ب.ظ ]