الف: رضایتمندی زناشویی: رضایتمندی نوعی ارزشیابی ذهنی از پاداش ها و تنبیه های نسبی است که فرد در یک رابطه تجربه میکند. آن ها تصریح میکنند که تعهد به وسیله میزان رضایتمندی ایجاد شده در رابطه تقویت میشود. برای این که افراد سطح رضایتمندی خود را تعیین کنند، هزینه ها و پاداشهای روابط شان را برآورد مینمایند. مزایا و پاداشهای بالقوه با انتظارات فرد در مورد رابطه مقایسه میشود. این استانداردهای شخصی به عنوان معیار سنجش شناخته میشوند. این سطح رضایتمندی عملکردی از سنجش سطح و نتایج رابطه کنونی است. زمانی که نتایج به دست آمده بیش از سطح معیار باشد، فرد از رابطه اش خشنود است، اما زمانی که نتایج به دست آمده پایین تر از استانداردهای درونی باشند، عدم رضایتمندی اتفاق میافتد (راسبالت و بونک، ۱۹۹۳).
پایان نامه - مقاله - پروژه
ب: کیفیت جایگزینها: دومین عامل مؤثر بر تعهد، خصوصیات جایگزینهاست، که به ارزیابی ذهنی فرد از پاداشها و هزینههایی اشاره دارد که فرد جدا از رابطه کنونی به دست میآورد، مانند گذراندن وقت با دوستان و خانواده یا گذراندن وقت در خلوت و تنهایی. اساساً خصوصیت جایگزینها با احساس شادمانی بالقوه خارج از رابطه زناشویی رابطه دارد. متعاقباً، داشتن جایگزین های جذاب نیروی بالقوه برای کاهش تعهد زناشویی است (راسبالت و بونک، ۱۹۹۳).
ج: سرمایه گذاریها: شکل سوم تعهد، دربردارنده سرمایه گذاری ارتباطی است. سرمایه گذاریها منابع بدست آمده ملموس یا واقعی هستند که احتمال زوال رابطه را به شدت کاهش میدهد. نمونههایی از سرمایهگذاری های ارتباطی شامل وقت گذاشته شده، دلبستگی عاطفی، دوستان دو طرفه و مالکیتهای مادی است. بر طبق این مدل همه سرمایه های با ارزش در نیرومند کردن تعهد سهیم هستند. راتیگان و آکسون (۲۰۰۶) در مطالعهای نشان دادند که هر سه عامل رضایت، سرمایه گذاری و جایگزینها، در تعهد زنان نقش دارند (راسبالت و بونک، ۱۹۹۳).
۲-۱-۱-۴-۳ موانع تعهد زناشویی
تعهد زناشویی نه فقط به عنوان وضعیتی ارزشمند بلکه به عنوان وضعیتی در نظر گرفته میشود که باید عملی گردد. اگر چه به ندرت به عنوان عملی ساده در نظر گرفته میشود. انجام پذیری به میزان قابلیت دستیابی به تعهد زناشویی اشاره دارد. تعهد حاصل دو فرایند ذهنی اساسی است: موانع دستیابی به تعهد زناشویی و احتمالات غلبه بر این موانع. این مفاهیم با ایدههای مربوط به تعهد بازدارنده و تعهد ساختاری ارتباط دارد و توجه شخص را به نقش موانع معطوف میکند اما یک تفاوت مهم هم دارد. همان گونه که لوینگر (۱۹۷۹) توضیح میدهد نیروهای بازدارنده حاصل از موانع موجود بین افراد آن ها را از هم جدا میکند و موانع پیرامون ارتباط افراد را به هم نزدیک میسازد (ناصر، ۱۳۹۰).
موانع پیش روی تعهد ممکن است بیرونی یا درونی، واقعی یا خیالی باشند. توجه به دیدگاه های درونی به معنای تمرکز بر تصورات شخصی از موانع تعهد زناشویی است که ممکن است از نظر محققان عوامل مهمی باشد. البته عکس آن هم ممکن است روی دهد (پرویتی و آماتور، ۲۰۰۳؛ به نقل از رضایی، ۱۳۸۹). موانع تعهد شامل چهار دسته موانع مادی، اجتماعی، روانی- عاطفی و جسمی میباشد.
موانع مادی عبارتند از نگرانی در مورد عدم ثبات شغلی و اجتماعی و هم چنین کمبود امکانات مادی از قبیل خانه و ماشین. تعداد زیادی از مردان (۸۵ درصد) به عوامل مادی اشاره می کنند اما بیشتر از نیمی از زنان (۵۳ درصد) این مانع را در اظهاراتشان پیرامون موانع ازدواج خود ودیگران بر میشمارند. موانع اجتماعی یکی دیگر از موانع تعهد زناشویی است. این مانع به دو دسته تقسیم می شود. دسته اول شامل، جنس (مردان به سختی محبت خود را نشان می دهند)، تمایلات جنسی، سن (هر چه سن افراد بالاتر می رود سخت تر به ازدواج و تعهد تن می دهند)، مذهب، طبقه اجتماعی، نژاد و قومیت است. دومین مانع اجتماعی به ارتباط با دیگران، فشارهای اجتماعی، الگوهای مخالف ازدواج، تصور عدم حمایت از سوی افراد مهم خانواده و تاریخچه خانوادگی و به خصوص طلاق مربوط است. هم چنین بالای ۹۰ درصد از افراد موانع تعهد را روانی- عاطفی ذکر کرده اند. این عوامل شامل عاطفه و شخصیت (کمبود عاطفه و عدم آمادگی روانشناختی) میشود ( شریعتی، ۱۳۹۰).
۲-۱-۲ صمیمیت زناشویی
۲-۱-۲-۱ ماهیت و مفهوم صمیمیت زناشویی
امروزه دلایل اصلی ازدواج و انتظارات همسران از یکدیگر به طور چشمگیری تغییر یافته است. نیاز به عشق و صمیمیت و ایجاد رابطه صمیمانه با همسر و ارضای نیازهای عاطفی و روانی از جمله دلایل اصلی زوجین امروزی برای ازدواج است (اعتمادی، ۱۳۸۹). در رابطه زوجی، هر یک از دو زوج میتوانند عمیق ترین احساسات صمیمیت را تجربه کنند. این رابطه در عین حال که میتواند صمیمانهترین و راحتترین رابطه ممکن باشد، میتواند شدیدترین صدمات ممکن را نیز به اعضاء وارد کند. در صورتی که ازدواج ناموفق باشد میتواند به توقف رشد شخصی و سرگردانی منجر گردد. شکست در این رابطه میتواند به صدمهها و جراحتهایی منجر گردد که التیام آنها به وقت زیادی نیاز دارد (نظری، ۱۳۸۶). اکثر افراد ازدواج را به عنوان صمیمانه ترین رابطهای که در دوران بزرگسالی تجربه کرده اند، میدانند؛ رابطه ای که به عنوان منبع اصلی و اساسی عاطفه و حمایت برای آنها در نظر گرفته میشود. عمق صمیمیتی که افراد در رابطه خود ایجاد میکنند به میزان زیادی بستگی به توانایی های آنها برای ارتباط دقیق، مؤثر و روشن با افکار، احساسات، نیازها، خواسته ها و تمایلاتشان دارد (لوینگر و هاستون[۶۵]، ۱۹۹۰؛ به نقل از اسدپور و همکاران، ۱۳۸۹). صمیمیت به شیوه های مختلفی مطرح میشود؛ برای برخی از افراد صمیمیت زمانی به اوج خود میرسد که نسبت به دیگری دارای احساسات صمیمی خودافشاگری باشند، برای برخی دیگر نیز صمیمیت هنگامی است که تجربیات مثبت مشترک دارند و برای عده ای نیز صمیمیت به معنای داشتن رابطه جنسی میباشد (کاظمیان، زاده باقری، بهمنی، خلیلی و ابوالفتحی، ۱۳۹۲). صمیمیت اغلب به عنوان یک فرایند پویا توصیف میشود (اعتمادی، ۱۳۸۹). وابسته به اینکه شخص به چه میزان رابطه نزدیکی با والدینش داشته باشد، انواع متفاوتی از صمیمیت را تجربه میکند (اسدپور و همکاران، ۱۳۸۹). صمیمیت یک نزدیکی، تشابه و روابط شخصی عاشقانه یا هیجانی با شخص دیگر است که مستلزم شناخت و درک عمیق از فرد دیگر و همینطور بیان افکار و احساساتی است که نشانه تشابه با یکدیگر است. صمیمیت یک فرایند تعاملی است. محور این فرایند شناخت، درک، پذیرش، همدلی با احساسات فرد دیگر، قدردانی یا پذیرش دیدگاه منحصر به فرد، فرد دیگر از دنیا است. صمیمیت یک نیاز اساسی و واقعی انسان است و تنها یک تمایل یا آرزو نیست. پدیده های مهم که در تعریف صمیمیت در ادبیات تعریف میشوند عمدتاً شامل تشابه، پذیرش، خودافشایی، رابطه جنسی، استقلال، تطابق، نزدیکی هیجانی _ بدنی و عقلی هستند (باگاروزی[۶۶]، ۲۰۰۱). به نظر استرنبرگ (۱۹۸۷) صمیمیت احساساتی است که نزدیکی، تعلق و تماس را ایجاد میکند (اسدپور و همکاران، ۱۳۸۹). اسکنارچ[۶۷] (۱۹۹۱) صمیمیت را فرایند در تماس بودن، درک خود و افشای خود در حضور همسر مفهوم سازی میکند (حسینیان و همکاران، ۱۳۹۰). صمیمیت مفهوم وسیعی است که میتواند از بحث درباره جزئیات زندگی تا افشای خصوصیترین احساسات جنبی را که به راحتی با کسی در میان گذارده نمیشود را در برگیرد. به گونه ای که شاید بتوان گفت صمیمیت محصول فردی توجه کردن، پذیرفتن، حساست به خرج دادن و درک کردن است (بک[۶۸]، ۱۹۹۸؛ ترجمه قراچه داغی، ۱۳۸۶).
اشنایدر[۶۹] (۱۹۸۹) معتقد است که تشابه زوجین به آنها کمک میکنند احساس کنند به وسیله همسرشان درک و فهمیده میشوند. تشابه بین همسران هم چنین مربوط به بافت روابط صمیمانه است. وقتی همسران در نیازهایشان به میزان صمیمیت و نوع خاصی از صمیمیت مشابه باشند، احساسات صمیمانه ایجاد میشود (اعتمادی، ۱۳۸۹).
وین[۷۰] (۱۹۸۶) صمیمیت را به عنوان یک تجربه و ارتباط ذهنی تعریف میکند که پدیده اصلی آن خودافشایی، پاسخ امن و همدلی است. هم چنین اشاره میکند که تعامل صمیمانه شامل مشارکت و تجربه درک احساسات است. این تجربه ارتباطی به درک متقابل و اطمینان بستگی دارد. خودافشایی نیز برای صمیمیت زناشویی ضروری است، زیرا افراد را به طور ذاتی در درک متقابل و اطمینان درگیر میکند (اعتمادی، ۱۳۸۹). علاوه بر این سطح تمایز و استقلال نیز با صمیمیت ارتباط دارد. به نظر بوئن افراد تمایل دارند افرادی با سطح تمایز مشابه انتخاب کنند (گلدنبرگ و گلدنبرگ[۷۱]، ۱۹۳۴؛ ترجمه حسین شاهی، ۱۳۹۲).
اسکنارچ (۱۹۹۱) تمایز پایین در همسران را با صمیمیت ارزیابی شده توسط دیگری همراه میداند که در آن خودافشایی به رفتار همسر با پویایی رابطه بستگی دارد. زوجین با سطح تمایز پایین تحمل سطوح بالای صمیمیت را ندارند. همسران با سطح تمایز بالا و استقلال، تحمل بیشتری برای صمیمیت دارند و خودافشایی آنها به رفتار همسر و پویایی های رابطه بستگی ندارد (حسینیان و همکاران، ۱۳۹۰). اولسون[۷۲] (۲۰۰۴) درباره صمیمیت، به مفهوم عدم تملک دوجانبه بین همسران اشاره میکند. روبین[۷۳] (۱۹۸۲) بیان میدارد که صمیمیت برخی از انواع ابراز دوجانبه احساسات و افکار به دور از ترس یا نیاز به وابستگی است و تمایل برای درک دنیای درونی دیگری و توانایی در میان گذاشتن خود با دیگری است (کاظمیان و همکاران، ۱۳۹۱). صمیمیت در حد قابل قبول و انتظار، موجب تحکیم روابط محبتآمیز بین آنان میشود، تا آنجا که میتوان گفت اصل اساسی در ازدواج موفق، ایجاد صمیمیت بین زوجین است. صمیمیت یک نیاز اساسی و واقعی در انسان است، افراد با توجه به تفاوتهای فردی در شدت و نوع صمیمیت با یکدیگر متفاوتند. این مفهوم یک نیاز واقعی است که ریشه درونی داشته و از نیاز بسیار اساسی برای دلبستگی نشأت میگیرد. اما در آن روی سکه یعنی در یک ازدواج ناموفق و از هم گسسته، عدم وجود صمیمیت، خواه ناخواه یک رابطه را به پایان خود نزدیک میکند (باگاروزی، ۲۰۰۱). ایجاد و حفظ روابط صمیمانه و ارضای نیازهای عاطفی و روانی در جریان ازدواج یک مهارت و هنر است که علاوه بر سلامت روانی و تجارب سالم اولیه نیازمند داشتن نگرشهای منطقی و کسب مهارت ها و انجام وظایف خاص است (اعتمادی، ۱۳۸۹). صمیمیت در ازدواج باارزش است زیرا تعهد زوجین به ثبات رابطه را محکم میکند و به طور مثبتی با سازگاری و رضایت زناشویی همراه است (شهرستانی، دوستکام، رهباردار و مشهدی، ۱۳۹۱). در واقع تعهد زناشویی و صمیمیت در ازدواج بخش حیاتی یک ازدواج موفق میباشند. بدین معنا که زوجین برای خلق آینده ای مشترک تلاش میکنند و به وقت بحران و تعارض در کنار هم باقی میمانند (حسینی، ۱۳۹۰).
۲-۱-۲-۲ نظریه ها و رویکردهای مربوط به صمیمیت
۲-۱-۲-۲-۱ مدل ترکیبی وارینگ
وارینگ[۷۴] (۱۹۸۳) صمیمیت همسران را به عنوان ترکیبی از هفت عنصر زیر تعریف میکند:
۱) محبت یا هیجان: میزانی که احساسات نزدیک هیجانی به وسیله همسر بیان میشود. وقتی احساسات نزدیک هیجانی و محبت بین همسران ابراز میشود، صمیمیت ایجاد میشود.
۲) بیانگر بودن و خودافشایی: میزانی که افکار، عقاید، گرایشات و احساسات در دورن رابطه بیان میشود. خودافشایی با صمیمیت، ارتباط مثبت دارد وقتی خودافشایی در رابطه زناشویی تسهیل میشود، صمیمیت افزایش مییابد.
۳) تطابق: میزانی که همسران میتوانند با یکدیگر به صورت راحت کار و تفریح داشته باشند. تطابق، صمیمیت را به وسیله افزایش زمان با هم بودن در فعالیت های مشترک ایجاد میکند.
۴) همبستگی: میزان وفادار ماندن همسران به رابطه است. همبستگی شرط ضروری برای سایر ابعاد صمیمیت است، زیرا اعتماد و اطمینان در رابطه را تسریع میکند.
۵) روابط جنسی: میزانی که نیازهای جنسی مبادله و ارضاء میشوند. ارضاء جنسی منعکس کننده بیشتر با هم بودن های شدید است که یک زوج تجربه میکنند.
۶) تعارض: میزان آسانی حل عقاید متفاوت بین همسران است. مهارت های حل تعارض به عنوان یک پیشبینی کننده سطح نهایی صمیمیت در نظر گرفته میشود.
۷) اختیار: میزان روابط مثبت همسران با خانواده و دوستان است. اختیار مربوط به استقلال از روابط هیجانی قوی با افراد دیگر مانند خانواده اصلی است که به زوج اجازه یک فضای هیجانی که برای رشد صمیمیت نیاز است، را میدهد (یانگ و لانگ[۷۵]، ۱۹۹۸؛ به نقل از رضایی، ۱۳۸۹).
۲-۱-۲-۲-۲ دیدگاه رشدی فارمن[۷۶]
توانایی برای صمیمیت از طریق یک فرایند مطالبه کردن انجام میشود. انتظارات مربوط به خود و رابطه و الگوهای ویژه روابط اولیه منجر به شکل خاصی از درگیر شدن با افراد و اشیاء میشود. توانایی برای صمیمیت یک پدیده رشدی است. در هر مرحله زندگی کودکی، تجربه با والدین و همسالان ساختارهای زیر بنایی که توانایی رفتار صمیمیانه با بزرگسالان است را شکل میدهد. خودافشایی و صمیمیت در بزرگسالی نتایج کیفی دوران کودکی هستند. هیچ چیز در کودکی به طور مستقیم این توانایی را ایجاد نمیکند، اما رویکرد رشدی به ما اجازه میدهد بین کودکی یا تجارب اولیه با همسالان و محبت بزرگسالی ارتباط برقرار کنیم. یک دیدگاه رشدی همچنین جنبه های پیچیده صمیمیت رفتاری، هیجانی و انگیزش را در نظر میگیرد. برای کسب صمیمیت یک فرد ابتدا باید به سمت نزدیکی برود و آن را جستجو کند و سپس بتواند صمیمیت را تحمل کند. همچنین فرد باید بتواند هیجانات شدید که بخش غیرقابل تفکیک یک رابطه نزدیک است را آزادانه در میان بگذارد. سرانجام فرد باید توانایی خودافشایی، تقابل بالغانه، حساسیت نسبت به احساسات دیگران و علاقه به خوب بودن دیگران را داشته باشد. هریک از این تجربه های صمیمیت از ترکیب تجارب خانوادگی و همسالان در مراحل اولیه رشد ناشی میشود. کودک باید نزدیکی، تقابل و حل تعارض بین گروه های همسال را نیز تمرین کند. دیدگاه رشد از دو بعد توانایی صمیمیت را بررسی میکند (فارمن، ۱۹۹۹؛ به نقل از اعتمادی، ۱۳۸۹):
الف) روابط اولیه و توانایی برای نزدیکی: از لحاظ نظری روابط در کودکی با سه جزء نزدیکی و نهایتا محبت ارتباط دارد.
اول: رابطه با مراقبین اولیه که تاریخچه پاسخدهی و در دسترس بودن منجر به انتظارات مثبت درباره تعاملات با دیگران میشود. دوم: این روابط زمینه ای برای یادگیری تعامل با همسر را آماده میکند. سوم: از طریق یک تاریخچه مراقبت مسؤلانه و حمایت برای استقلال کودک یک حس خود ارزشی را رشد میدهد. این ویژگیها احتمالا زیربنای رفتارهایی است که احتمالا با الگوهای بعدی مثل خود اطمینانی ارتباط دارد. این تجارب همچنین کودک را به پذیرش و انتظار انواع خاصی از واکنش ها از سوی دیگران هدایت میکند (فارمن[۷۷]، ۱۹۹۹؛ به نقل از اعتمادی، ۱۳۸۹).
ب) حساسیت نسبت به طرد و روابط رومانتیک: شواهد تجربی نیز ارتباط این رشد دلبستگی و نزدیکی را نشان میدهد. آنچه افراد از روابط قبلی میآورند ممکن است روابط رمانتیک را تحت تأثیر قرار دهد. بر اساس رویکردهای بین فردی کلاسیک (بالبی، اریکسون، هورنای و سالیوان) یک راه کلیدی برای بررسی تأثیر روابط گذشته بر روابط رمانتیک بررسی اثر این روابط روی انتظارات دریافت پذیرش و پرهیز از طرد است. بزرگسالی که انتظارات دفاعی طرد را به عنوان نتیجه طرد از والدین یا همسالان رشد داده، نسبت به طرد همسرش حساس خواهد بود. حساسیت نسبت به طرد یک فرایند شناختی – هیجانی است که از تجربه طرد ناشی میشود. این حساسیت در موقعیتهای اجتماعی که احتمال طرد وجود دارد، فعال میشود. به طور خلاصه حساسیت نسبت به طرد این موضوع را مطرح میکند که افراد چگونه فکر کردن، احساس کردن و رفتار کردن ر رابطه رومانتیک و تصمیمگیری برای تداوم رابطه رومانتیک یا پایان آن بر اساس تجارب اولیه انتخاب میکنند. یکی از مسائل مهم در روابط بین فردی حفظ استقلال و فردیت در عین نزدیکی، قرابت و دلبستگی است که تجارب اولیه دوران کودکی و نوجوانی در رشد این توانایی میتواند نقش اساسی داشته باشد (فارمن، ۱۹۹۹؛ به نقل از اعتمادی، ۱۳۸۹).
۲-۱-۲-۲-۳ رویکرد تعاملی باگاروزی
صمیمیت یک فرایند تعاملی است که شامل تعدادی از ابعاد مرتبط میباشد. صمیمیت یک نیاز واقعی انسان است که ریشه دارد و در یک چارچوب نیاز بقا برای دلبستگی رشد می کند. آشفتگیهای شدید در مرز دلبستگی مادر _ کودک یا شکست دلبستگی کودکی پیامدهایی برای رشد صمیمیت واقعی در زندگی بعدی دارد. نیاز به صیمیت به عنوان رشد، تمایز یافتگی و تظاهر پیشرفته نیاز جهانی بیولوژیکی برای نزدیکی بدنی، ارتباط و تماس با انسانهای دیگر مفهوم سازی میشود (باگاروزی، ۲۰۰۱).
باگاروزی (۲۰۰۱) صمیمیت را شامل نه بعد صمیمیت عاطفی، روانشناختی، عقلانی، جنسی، جسمانی، معنوی، زیبایی شناختی، اجتماعی _ تفریحی و کلی میداند. شدت کلی نیاز به صمیمیت و ابعاد نه گانه آن برای هر فرد متفاوت است. افراد با توجه به تفاوتهای فردی در شدت و نوع صمیمیت با یکدیگر متفاوتند. با در نظر گرفتن این تفاوتها بین افراد، میتوان درک کرد که چگونه یک زن و شوهری که نیاز کلیشان برای صمیمیت از نظر شدت نیاز مشابه است، هنوز ممکن است از در میان گذاشتن تجربه صمیمیت در رابطهشان ناراضی باشند. متأسفانه بسیاری از همسران این تفاوتها را خوب یا بد، سالم یا ناسالم، خواستنی یا غیرقابل قبول تعبیر و تفسیر میکنند. یکی از وظایف اولیه درمانگران کمک به زوجین برای درک و پذیرش تفاوت در شدت نیازها است. زوجهایی که به خاطر عدم رضایت از نیازهای صمیمیت وارد درمان میشوند، به تدریج یاد میگیرند که تفاوتشان در شدت نیازهای کلی و شدت ابعاد نیازها یک موضوع ساده مربوط به تفاوت هاست (باگاروزی، ۲۰۰۱).
در ارتباط با ابعاد صمیمیت، باگاروزی به دو محور صمیمیت قابل قبول و قابل پذیرش اشاره میکند:
صمیمیت قابل قبول و متقابل: صمیمیت یک فرایند پویا و تعاملی است که بر اساس اطمینان و احترام متقابل شکل میگیرد. بنابراین هر همسر باید اطمینان کامل برای در میان گذاشتن عمیق ترین افکار و احساساتش بدون ترس از قضاوت و ارزیابی داشته باشد. علاوه بر این برای درک اینکه همسر کاملاً آنچه را که مطرح میشود میپذیرد، یک فرد باید احساس کند که همسرش متقابلاً پذیرفته میشود و سطوح عمیق خودافشایی وجود دارد. این پذیرش قابل قبول و متقابل است که به رابطه اجازه میدهد به سمت سطوح عمیق اطمینان و عشق حرکت کند.
رضایت قابل پذیرش و متقابل: ممکن است از بحث قبلی اینطور استنباط شود که اگر دو همسر در شدت نیازها در یک بعد متفاوت باشند، احساس عدم رضایت در آن بعد میکنند. اما اطلاعات بالینی از این بعد حمایت نمیکند و وجود اختلاف در ابعاد صمیمیت لزوماً به معنای عدم رضایت نیست و ممکن است علیرغم اختلاف در این زمینه باز هم رابطه رضایت بخش باشد. رضایت از صمیمیت یک موضوع کاملاً شخصی و ذهنی است. این فرایند ارزیابی ذهنی با در نظر گرفتن دو فرایند رضایت قابلقبول و رضایت متقابل قابل درک است. رضایت قابلقبول یک رضایت درونی است که یک فرد با میزان و کیفیت پذیرش نسبت به همدلی و درکی که همسر در پاسخ به خود افشایی صمیمانه و ابراز یک نیاز احساس شده نشان میدهد، تجربه میکنند. رضایت متقابل یک رضایت درونی است که یک شخص با عمق، میزان، کیفیت خود افشایی همسر و بیان نیاز احساس شده برای ابعاد صمیمیت مشترک تجربه میکند (باگاروزی، ۲۰۰۱).
۲-۱-۲-۲-۴ دیدگاه ترکیبی جسلسن[۷۸]
جسلسن به ۸ مقوله یا بعد صمیمیت همراه با آسیب شناسی آن اشاره میکند (رضایی، ۱۳۸۹):
۱)علاقه یا نگاهداری: اولین تجربه میان فردی ما به عنوان یک انسان، نگاه داشته شدن است. نظریه های رشدی و روابط شیء متناسب با این بعد از صمیمیت است. دنیل استرن[۷۹] (۱۹۹۰) بیان میدارد که صمیمیت و همدلی از گهواره آغاز میشود. مشاهدات استرن از کنش های متقابل والدین و کودک نتایجی را برای نزدیکی بزرگسالی ارائه میکند. اگر صمیمیت و همدلی اولین یادگرفته ها در تجربه درونی کودک هستند و حتی بیشتر، اگر صمیمیت و همدلی واقعیت کودک را میسازند، پس باید در تصور درونی والدین پیگیری شود تا واقعیت طفولیت را شکل دهد. پس در بزرگسالی نیز صمیمیت در تجربه ارتباط با دیگران ایجاد میشود. سولومن[۸۰] (۱۹۸۹) نیز معتقد است که ازدواج در بهشت یا آسمان ایجاد نمیشود، بلکه در تعاملات پویای اولیه بین کودک و والدین ساخته میشود که مکرراً در بزرگسالی فعال میشود. از دیدگاه جسلسن اگرچه نگاه داشتن به عنوان پیش مرحله ای برای وظایف توسعه یافته بعدی و موفقیت در صمیمیت بزرگسالی است، اما افراد میتوانند مسؤلیت روابطشان در زمان حال را به عهده بگیرند (رضایی، ۱۳۸۹).
۲)دلبستگی: در این مرحله کودک بین مادر و سایر افراد تمایز قائل میشود. در این مرحله کودک میتواند به مادرش علاقه داشته باشد. رفتار دلبستگی کودک در طول زندگی ادامه مییابد. افراد دلبستگی به افراد و اشیاء را در طول زندگی در تلاش برای رهایی از درد و تنهایی جستجو میکنند. از این طریق کودک روابط اجتماعی را مطابق با انتظار پاسخ دهی و در دسترس بودن دیگران در کودکی شکل میدهد. همین اصل در بزرگسالی نیز ادامه مییابد. شیوه دلبستگی افراد ریشه در تجربه آنان با دلبستگی اولیهشان دارد و این انتظارات روی چگونگی انتظارات افراد از روابط اثر میگذارد. لاکار[۸۱] (۱۹۹۲) دو نوع انتقال انحرافی و سالم را مطرح میکند. حرکت انتقالی انحرافی پیچیده است و انتقال سالم را محدود میکند؛ در حالی که انتقال سالم، رشد ارتباط افراد را تسهیل میکند. انتقال میتواند صمیمیت رابطه و درک را افزایش دهد یا مانع آن شود (رضایی، ۱۳۸۹).
۳)هیجان یا شهوت: سومین بعد صمیمیت، تجربه هیجان یا شهوت است. در حالی که علاقه و دلبستگی آرام و درونی است، تجربه هیجانی پرسر و صدا و توجه برانگیز است. جسلسن (۲۰۰۳) بیان میدارد که غریزه جستجوی لذت ما را برای غلبه بر فضای بین ما از طریق رابطه جنسی یا لمس تحریک میکند. این تجربه هیجانی بر فضای بین مردم فائق میآید. موضوع دیگر در ارتباطات تجربه هیجانی به عنوان کاهش دهنده تنش است. جسلسن بیان میدارد که ما از کودکی به دنبال کامروایی بودهایم و ارضاء میتواند به عنوان کاهش تنش تلقی شود. به هر حال تجربه هیجانی سهم مهمی در هماهنگی صمیمیت و جدایی دارد (رضایی، ۱۳۸۹).
۴)تصدیق: تصدیق یا انعکاس تجربه درونی مطابق با فلسفه من – تو مارتین بوبر[۸۲] است. تجربه تماس جنسی یا ارتباط چشمی برای غلبه بر فضای بین افراد صورت می گیرد. در رابطه چشمی صمیمیتی وجود دارد که می توانیم بر اساس آن نتیجه بگیریم که ما در حضور دیگری و به خاطر وجود دیگری با ارزشیم. این بعد صمیمیت مطابق با روانشناسی خود کوهات نیز هست. کوهات از آینه یا انعکاس برای برای توصیف اینکه کودک یاد می گیرد تا آنچه می خواهد را بفهمد، وقتی شخص دیگر در دسترس باشد، استفاده می کند. انعکاس یا همدلی یک ابزار ضروری برای رشد مفهوم خود سالم است. در کودکی ما آگاه می شویم که پدر و مادر، اشخاص جدای از ما هستند. بنابراین انعکاس در چشم های مادر، یعنی آن چیزی که مرکز حس کودک از خود می شود در بزرگسالی نیز ادامه خواهد یافت (رضایی، ۱۳۸۹).
۵)هویت یابی و کمال طلبی: همانطور که کودک رشد می کند، می فهمد که دیگران به ویژه بزرگسالان قوی تر و بزرگتر از او هستند. هویت یابی و کمال طلبی فرد را به این افراد قدرتمند مرتبط می کند و به فرد کمک می کند بیشتر شبیه این افراد بشود. در نیاز ما به شبیه شدن به یک فرد یا حتی کنترل روی دیگران، ما به شکلی عمل می کنیم تا بر فضای بین خودمان غلبه کنیم. ما نردبانی را برای ارتقاء جستجو می کنیم تا برروی آن بایستیم یا با کفش های دیگران و در جای دیگران راه می رویم (رضایی، ۱۳۸۹).
۶)تقابل یا تشدید: تقابل تصویر دو انسان که در کنار یکدیگر با تعادل راه می روند را نشان می دهد. این مرحله مشابه مرحله صمیمیت در مقابل انزوای اریکسون است و به معنای تناسب با دیگران است (رضایی، ۱۳۸۹).
۷)احاطه شدن: احاطه شدن به معنای تعلق به گروه، شغل، مذهب و یا خانواده است. مردان به طور سنتی توسط شغل و زنان توسط خانواده یا کودکشان احاطه می شوند. هر فرد محیطی را جستجو می کندتا فرصت پیدا کند نیازهایش را از دیگران بگیرد. تجربه احاطه شدن یک پیش درخواست تکامل از بعد ارتباطی است (رضایی، ۱۳۸۹).
۸)مراقبت: در طول رشد شخص یاد می گیرد که دیگران نیازهایی دارند و ما می توانیم به وسیله توجه به نیازهای دیگران بر فضای بین خودمان فائق آییم و نیازهای دیگران را به نیازهای خودمان ترجیح دهیم. مراقبت به عنوان منبعی از آرزوها است، یعنی ما از دیگران مراقبت می کنیم، خودمان را در ارتباط با دیگران کامل می بینیم و در بعد عمیق انسان بودن حرکت می کنیم (رضایی، ۱۳۸۹).
۲-۱-۲-۲-۵ نظریه دلبستگی جانسون و ویفن
جانسون و ویفن[۸۳] (۲۰۰۳) معتقدند مسأله اساسی در زوج های آشفته دلبستگی ناایمن[۸۴] است و نحوه ایجاد این ناایمنی و تداوم آن سبک دلبستگی زوجین را تبیین می کند. این رویکرد به درمانگر برای درک و تغییر روابط زناشویی که منبع درد است اما می تواند منبع لذت و رضایت شود، کمک می کند. این دیدگاه معتقد است بسیاری از مشکلات و علائم مراجعین انعکاس مشکلات ناشی از دلبستگی ناایمن است. زیرا ناایمنی روابط را تخریب می کند و آشفتگی هیجانی ایجاد می کند. دلبستگی ناایمن وقتی رشد می کند که یک مظهر دلبستگی مانند مادر یا همسر از نظر هیجانی غیرقابل دسترس باشد. عدم دسترسی به مظهر دلبستگی به دلایل مختلف می تواند بروز کند. اول به خاطر اینکه مظهر دلبستگی خودش دلبستگی ناایمن دارد و از نزدیکی در رابطه اجتناب می کند. افرادی که از نزدیکی اجتناب می کنند، برای صمیمی بودن با دیگران احساس عدم صلاحیت می کنند و وقتی دیگران نیاز به دلبستگی به آنان دارند، تمایل به طرد دیگران دارند. غیرقابل دسترس بودن به ویژه در لحظات بحرانی می تواند یک دلبستگی آسیب زا ایجاد کند. غیرقابل دسترس بودن در لحظات نیاز شدید این پیام را ایجاد می کند که نیازمند بودن شرم آور است و احتمالاً پرهیز از تماس با دیگران را تسریع می کند. غیرقابل دسترس بودن هم چنین وقتی اتفاق می افتد که مظهر دلبستگی در هیجانات منفی مانند مانند احساس خشم و افسردگی غوطه ور باشد. این هیجانات منفی بر توانایی فرد برای در دسترس بودن هیجانی اثر می گذارد، زیرا درگیری عاطفی باعث می شود فرد در تشخیص و درک نیازهای هیجانی فرد دیگر مشکل داشته باشد. این افراد هم چنین ممکن است در پاسخ به نیازهای دیگران حتی وقتی نیازهای دیگران را تشخیص می دهند، صلاحیت نداشته باشند. نیازهای دلبستگی در روابط بزرگسالی مانند روابط والدین و فرزندان در کودکی است و مسائلی مانند نیاز به دانستن اینکه همسر دوست داشتنی، در دسترس، حمایتگر و ثابت است را شامل می شود. بنابراین احساس امنیت به حس اطمینان با توجه به در دسترس بودن و پاسخگو بودن مظهر دلبستگی و احساس خودارزشی و عدم طرد و غفلت اشاره می کند. طرحواره های مربوط به دلبستگی نوعاً مربوط به ترس از طرد به وسیله همسر و آرزو برای نزدیکی یا صمیمیت بیشتر با همسر است، و ترس از اینکه همسر وقتی به حمایت نیازمند است، غیرقابل اعتماد و غیرقابل دسترس باشد. در روابط زناشویی غیرقابل دسترس بودن هیجانی همسر، دلبستگی ناایمن را ایجاد می کند و دلبستگی ناایمن منجر به افسردگی و خشم می شود. همینطور دلبستگی ایمن[۸۵] سازگاری را تسهیل می کند و آشفتگی هیجانی را کاهش می دهد. در حالی که دلبستگی ناایمن هم آشفتگی هیجانی ایجاد می کند و هم روی توانایی فرد برای برای سازگاری در رابطه اثر می گذارد. به منظور اطمینان از اینکه نیاز به دلبستگی ارضا می شود، بزرگسالان در دسترس بودن همسر و توانایی او برای ارضاء نیازها را بازنگری می کنند. شواهد دال بر غیرقابل دسترس بودن همسر، فقدان حمایت، فقدان عشق و صمیمیت یا طرد منجر به آشفتگی و رشد مشکلات ارتباطی می شود. بنابراین اگرچه مشکل ظاهراً ناشی از مشکلات ارتباطی است اما مشکل زیربنایی، تهدید دلبستگی ایمن است. دلبستگی ایمن فراتر از فقدان ناامنی و ترس از طرد است و شامل یک باور مطمئن نیز می شود که مظهر دلبستگی هم می تواند از نظر هیجانی در دسترس و پاسخگو خواهد بود (جانسون و ویفن، ۲۰۰۳؛ به نقل از حسینی، ۱۳۹۰).
۲-۱-۲-۲-۶ نظریه درک برابری والستر[۸۶]

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...