دانلود پروژه های پژوهشی در رابطه با نقد تطبیقی مکتب رمانتیسم در اشعار فریدون مشیری و تاگور هندی۹۱- ... |
و بیدار شو در نهرهای انباشته از اشتیاق جستجوی دوردست.
به سراغم بیا بسان ابر تابستان،
قلبم را پرشور کن با وعدهای از زندگییِ پنهانی و خرسندی سرسبز.
تاگور، گاه به شکل نمادین از عناصر طبیعت در اشعارش سود میجوید و گاه، خود به یکی از این عناصر و پدیدهها تبدیل شده و از زبان آنها سخن میگوید. گاه از زبان زمین و درخت روایت میکند و گاه از زبان ابرها یا گلها.
- «من زمینِ خسته از تابستانم و عاری از زندگی و تفتیده.» (ترانه :۲۷)
(شعر:۴۶، مجموعه هدیه عاشق)
- «آسمان، خیره بر آبی بیانتها و آرزوهای خویش است!
ما ابرها، خیالهای او هستیم
ما خانهای نداریم.
برای عارف و سالک شرقی، تقریبا همهی مفاهیم، حول محور طبیعت می چرخد. تعلیمات «تائو»، توجه به طبیعت را برمیانگیزد، «سیدارتا گااُتمَه»، در سفر خویش راهی جنگل میشود و زیر درخت انجیر، یا همان «بانیان» به «بوددّهی» رسیده و «بودا» میشود، «راماکریشنا» روی برگ درخت «تومال» زاده میشود، «داکشینا مورتی» که نمود (آواتار) دیگری از «شیوا» در نهایتِ آگاهی است، در تمام تصاویر کشیده شده، در سکوت، پای درخت انجیر، یا همان «بانیان» نشسته است و صدها روایت دیگر فرهنگ و اساطیر هند وجود دارند که در آنها «طبیعت» نقش عمده و انکارناپذیری را ایفا میکند.
دکتر «اَمَرنات پراساد» نیز در یکی از مقالات خود که در کتاب «مطالعات انجام شده در شعر هندی به زبان انگلیسی» به چاپ رسیده است، در اینباره مطالبی نوشتهاند که با هم میخوانیم. هرچند مورد بحث، دفتر «گیتانجالی» است اما به جرات میتوان آن را به تمام اشعار وی تعمیم داد:«بیشتر تصاویر و نگارههای «گیتانجالی» رایحهی خوش دوران کهن سنت هندی را میافشانند که همانا تصویرپردازی غنی، به ویژه از تصاویر طبیعت است. تصویرهای او، بسان شعرهای متافیزیکی، پیچیده و دور از ذهن نیستند، بلکه فهم آنها، همچون اشعار شاعران رمانتیک، ساده و روان است …»
باید گفت، این طبیعتگرایی، ریشه در باورهای شرقی تاگور دارد و خود، بارها دربارهی آن سخن گفته است. در لابهلای همهی سرودههای این شاعر شرقی، رگههای عرفان شرق و عشق، توامان دیده میشود. در خصوص استفادهی تاگور از نمادها و سمبولهای معنوی، در کتابی با عنوان « مطالعاتی بر روی رابیندرانات تاگور» اینگونه میخوانیم:
«یکی از خصوصیات برجستهی تکنیکهای شعری تاگور، بی گمان به کارگیری مستمر از مناظر زمینی بسان سمبلهای روحانی(عرفانی) است. …» (بهشتی فر، ۱۳۹۱)
تاگور در شعر سیاُم از دفتر ” عبور” میگوید:
اگر عشق حرام گردیده بر من
پس چرا صبح، سینهاش را میگشاید در آوازها؟
و این زمزمهها چیستند که باد جنوب میپراکندشان میان برگهای نوزاده!
اگر عشق حرام گردیده بر من
پس چرا نیمهشبان تاب میآورد دردِ ستارگان را در سکوتی مشتاق؟
و چرا این قلبِ نادان
آرزویش را بیپروا میافکند به دریا؟
- به دریایی که پیدا نیست انتهایش بر کسی!
۴-۲-۱-۲-۱٫طبیعت و انسان :
طبیعت و انسان دو تم هستند که در بیشتر شعرهای تاگور حضور دارند،یکی انسان و دیگری مطلق حیات، که این یک گاهی به شکل طبیعت دارندهِی روح جلوه میِکند. ناگفته نماند حتی آنجا که طبیعت در هیأت مظاهر یا پدیدههای طبیعت در شعر تاگور نمودار میشود.معنی بسیار عمیقی دارد. « او این را در پیشگفتار مجموعه ی شعرهای طبیعتش به نام"بانابانی” (Banabani) نشان میدهد. او آن جا که از “شان طبیعت” سخن میگوید درختان را این طور وصف میکند: «دوستان بیزبان ما که به ما میآموزند چگونه به آسمان درود بفرستیم!… زبانشان زبان آغازین حیات است و حرکاتشان اشاره است به نخستین چشمههای هستی. تاریخ های هزار دوران از یاد رفته در حرکاتشان اندوخته دارند» (دهباشی، ۳۰۰:۱۳۸۸). تاگور این دیدگاه را بسیار روشن تر و موجزتر در مجموعه ی شعرهای کوتاهش ، یعنی مرغان آواره ، این گونه تصویر می کند:
دلا،آرام باش،
این درختان بزرگ نیایش میکنند (ترانه : ۹۵)
***
برگهای لرزان این درخت،
به کردار انگشتان کودکی شیرخواره
دلام را نوازش میکنند. ( ترانه : ۲۶۲)
تپهها
فریادهای کودکان را مانند
که دستهایِشان را بلند کرده
میکوشند ستارهها را بگیرند. (ترانه : ۱۱۳)
***
ای دریا،زبانات چیست؟
-زبان پرسش جاویدان.
ای آسمان،تو به کدام زبان پاسخ میگویی؟
-زبان خاموشی جاویدان.» ( ترانه: ۱۲)
***
کجاست آن چشمه
که این گلها را
با جوشش وجد
بیرون میریزد؟ (ترانه:۷۰ )
***
چیست این شعلهِی نادیدهِی تاریکی
که جرقههایش
ستارگاناند؟ ( ترانه: ۸۱ )
***
بوی خاک خیس باران خورده
برمیآید
چونان سرود ستایشی
فرم در حال بارگذاری ...
[شنبه 1400-08-01] [ 07:43:00 ب.ظ ]
|