واژگاننای: نی، نی که مطربان و نوازندگان، نوازند. (فرهنگ لغات) طفل حبش: کودک سیاه وتیره‌رو در شعر خاقانی کنایه از نای است. (فرهنگ لغات) دایه: شیردهنده، زنی که از کودک پرستاری کند و او را پرورش دهد. (معین) ترک فش: ترک مانند. (فرهنگ لغات) شوخ: فضول، بی حیا، بی شرم، گستاخ. (معین)
معنی و مفهومنی همانند کودکی حبشی، سیاه رنگ است و ده انگشت نی زن همانند ترکان، زیبا و سپید است. نُه سوراخ روی نی همانند نُه چشم گستاخ و شوخ جلوه‌گری می‌کند و صدها چشم بیننده (حاضرین در بزم) متحیّر آواز نای است .
آرایه‌های ادبینای به طفل حبشی شبیه شده است . ده دایه استعاره از ده انگشت نای زن و چشم نای استعاره از سوراخ‌های روی بدنه‌ی نای است .
توضیحات :
ناینی ، مزمار ؛ خاقانی از این ساز به کرّات نام برده و با بهره گرفتن از این نام، مضامین دلکش و کم نظیری ساخته است . از توضیحات پیداست که نای روزگار او معمولاً از چوب سیاه رنگ و از جنس آبنوس بوده است با نُه سوراخ که شاعر از آن‌ها با تعبیر « چشم » یاد کرده و با حلقی باریک که نی نواز را به ده نگهبان ، ده غلام ، ده ماهی ، ده دایه ، ده ترک لرزه دار ، ده ترک خادم و ده ختنی تشبیه شده است . هیأت ظاهری نی را به مار بی زبان و افعی شکم سوراخ مانند کرده است. ( معدن کن ، ۱۳۷۸: ۳۹۴ )
۴۰ - دف را خم چوگان شـه، یا صورت ایوان شــه
همچون شکارستان شه، اجناس حیوان بین در او
واژگاندف: دایره، چنبری باشد که پوستی بر آن چسپانند و قوّالان نوازند.(برهان) توضیحات.
معنی و مفهومدف همانند چوگان شاه، خمیده است و بر روی بدنه‌ی آن، تصاویر جانوران مختلف نقش بسته است . مانند ایوان شاه یا جایگاه شکار او پر از جانوران مختلف است .
آرایه‌های ادبیدف به خم چوگان شاه و تصاویر روی آن به شکارگاه شاه تشبیه شده است.
توضیحات :
دفسازی است که اساساً عبارت است از قابی که بر یک طرف و گاه دو طرفش پوست کشیده شده است و با زدن یا کشیدن انگشتان بر آن و در صورتی که مثلاً دارای یک زنگ باشد با تکان دادن نواخته می‌شود. ( فرهنگ لغات )
۴۱ - کیخسرو آرش کمان، شاه جهانبـان چون پدر
اسکندر آتش سنان، خضر نهان دان چون پدر
واژگانسنان: سرنیزه. (معین)
معنی و مفهومشاه اخستان در منش و نیک اندیشی و بزرگی همچون کیخسرو است که کمان آرش در دست داشته باشد(تیراندازی بسیار ماهر است) او همانند پدرش، پادشاهی حافظ و نگاهبان برای جهان است و مانند اسکندر جنگجویی دلاور با نیزه‌ی آتشین است . اوست که همچون پدرش در دانش و معرفت و غیب دانی به خضر شبیه است .
مقاله - پروژه
آرایه‌های ادبیبیت پراز تلمیح‌های مختلف به نام پهلوانان، پادشاهان و بزرگان است . خضر و اسکندر با هم تناسب دارند.
توضیحات:
آرشدرغرر ثعالبی آمده که آرش از پهلوانان « زو » بود، « زو » پس از آن که با افراسیاب به توافق رسید که افراسیاب قسمتی از ایران را که معادل یک تیر پرتاب آرش باشد، به ایران واگذارد. به ساختن تیری فرمان داد که چوبش از فلان جنگل و پرش از بال عقاب فلان کوه و پیکانش از آهن فلان معدن باشد. پس آرش را به افکندن آن اشارت کرد و آرش در عین پیری و آخر عمر گویی برای انداختن آن تیر مانده بود چه در حضور افراسیاب بر کوهی از کوه‌های طبرستان برآمد و با کمان خود این تیر را افکند و همان جا در دم جان سپرد. ( رستگار فسایی ، ۱۳۷۹: ۳۴ )
اسکندر: مخفّف و مقلوب الکساندر، در زبان یونانی معنی الکساندر حامی انسان است. فیلیپ پدر اسکندر و اجدادش از خاندان کارتین بوده اند و خدای قبیله‌ی آنان پاسبان گوسفندان بوده و شاید بدین مناسبت ذوالقرنین نامیده شده یا آن که چون مغرب و مشرق را فتح کرده مجسمه‌ی او با دو شاخ ساخته اند. برخی اسکندر مقدونی را ، اسکندر رومی خوانده‌اند. خلاصه آن که مراد از اسکندر رومی ، اسکندر مقدونی است که داریوش سوم را مغلوب ساخت. ( خزائلی ، ۱۳۷۵: ۳۹ )
خضر: نام پیامبری که خداوند تعالی ، موسی را به تعلّم نزد او فرستاد و موسی بر کرده‌های او انکار آورد. خضر ، حکمت اعمال خود به موسی نمود و از او جدایی جست. خضر تا قیامت زنده باشد و مسافران خشکی را یاری دهد چنان که الیاس، مسافران دریا را ، معروف است که خضر، آب حیوان را خورد و همیشه زنده است. اسکندر ذوالقرنین قصد این آب کرد ولی موفّق به خوردن آن نشد امّا خضر بر آب دست یافت و جاودان شد ولی اسکندر که به قصد آن آب حرکت کرده بود در ظلمات گم شد. ( دهخدا )
کیخسرو: توضیحات (۲/۱۱)
بند چهارم:
کلمات قافیهخندان ، دندان ، گریبان و …
حروف اصلی قافیها ن
حرف روین
حروف الحاقیندارد
ردیفتازه کن
۴۲ - شرطی کز اوّل داشتی با عشق خوبان تازه کن
با یوسفان گرگ آشتی پیش آر و پیمان تازه کن
واژگانگرگ آشتی: کنایه از صلح و آشتی به نفاق (آنندراج)، صلح به نفاق و مکر و حیله و فریب. (برهان)
شاهد: روز و شب گرگ آشتی کردند و آنک ماه و مهـر
بر ســر یوســف دل مصــر آستــان افشـانـده‌انــد
(خاقانی، ۱۳۸۸: ۱۰۸)
معنی و مفهومآن شرط و قول و قرار نخستینی را که در عشق خوبرویان گذاشته بودی مجدداً تازه گردان و با خوبان زیباروی یوسف صفت، حداقل به ظاهر و مکر و فریب آشتی کن و تجدید پیمان بنمای .
آرایه‌های ادبیگرگ آشتی کنایه از صلح به نفاق و فریب است . یوسفان استعاره از زیبا رویان نیک سیرت .
۴۳ - ای عاشق جان بر میان، با دوست نِه جان در میان
نقش زر سودائیـان از مُهر سلطـان تازه کـن
واژگانجان برمیان: آماده و مستعد، آماده به خدمت، پذیرای فرمان، آماده برای مردن. (فرهنگ لغات) جان در میان نهادن: جان را عرضه کردن، دیگری را با جان شریک کردن، از جان مضایقه نداشتن. (فرهنگ لغات) سودائیان: تاجران، سوداگران. (فرهنگ لغات)
معنی و مفهومای عاشق فرمانبردار و خدمت‌گزار، جان خویش را به معشوق عرضه کن (تسلیم محض او باش) و نقش رُخت را که همچون زر تاجران، زرد شده است با مُهر شاه اخستان تازه کن و بها بخش .
آرایه‌های ادبیجان بر میان، کنایه از آماده به خدمت. جان در میان نهادن کنایه از عرضه کردن جان . زر سودائیان استعاره از رخ زرد .
۴۴ - ساقی فریب آمیز بین، مطرب عنان انگیز بین
بازار می زان تیز بین، مرسوم جان زان تازه کن
واژگانفریب آمیز: فریب آمیزنده، فریب دهنده، فریبنده.(فرهنگ لغات) عنان انگیز: به حرکت درآورنده‌ی عنان ، حرکت کننده. (فرهنگ لغات) مرسوم: رسم شده، مقرّر شده، ماهیانه، روزانه برای کسی. (معین)
معنی و مفهومبنگر که در مجلس بزم ، ساقی فریبنده و مکّار و خنیاگر پویا و چالاک حضور دارد و شراب در این فضا رونق و رواجی ویژه گرفته است. تو هم از این شراب بهره گیر و مزد و مقرّری جانت را به وسیله‌ی شراب تازه گردان (به جانت صفا بده) .

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...