پس از به ثمر رسیدن زنجیره ی انقلاب های اسلامی و شکل گیری حلقه ی بیداری اسلامی در جهان اسلام، روابط ایران و ترکیه نیز در سایه ی تحولات اخیر رنگ و بوی دیگری به خود گرفته است. اگر چه هیچ گاه سابقه نداشته روابط دو طرف به آن سطح از تیرگی برسد که مجبور به قطع روابط شوند اما هیچ گاه هم سابقه نداشته دو طرف تا این اندازه به یکدیگر نزدیک شوند که یک محور منطقه‌ای بسازند و تلاش کنند به کمک این محور، نفوذ خود را در منطقه افزایش دهند. اما حالا به نظر می‌رسد که این محور تحت تأثیر تحولات اخیر منطقه قرار گرفته است. ایران از سوریه حمایت قاطع می‌کند در حالی که ترکیه پس از آغاز نا آرامی‌ها در این کشور موضع دوستانه و استراتژیک خود را با دمشق تغییر داده و این سبب شده تا این تیرگی بر روابط ایران و ترکیه نیز اثر بگذارد (دیپلماسی ایرانی،۱۳۹۰).
۲-۲-۴- سیاست و برخورد جریان اسلام گرا نسبت به مسئله ی فلسطین
ترکیه، نخستین کشور اسلامی است که اسرائیل را به رسمیت شناخت و همواره روابط میان ترکیه و اسرائیل برقرار بوده است. ترکیه در نوامبر ۱۹۸۸ دولت در تبعید فلسطین را به رسمیت شناخت و در دهه ی ۹۰ نیز به رغم پیشرفت های چشمگیر و سریع روند صلح خاورمیانه، برای ارتقاء روابط خود با اسرائیل ناچار بود به طور هم زمان روابط خود با فلسطین را نیز به حد سفارت ارتقاء دهد این امر در ۳۱ دسامبر ۱۹۹۱ اعلام گردید (قاسمی،۱۷۴:۱۳۸۴).
پایان نامه - مقاله - پروژه
مسئله ی فلسطین در دهه ی ۱۹۹۰ یکی از خطوط گسست اصلی میان اسلام گرایان و کمالیست ها بود. نقطه ی اوج این اختلاف در سال ۱۹۹۶ بروز کرد. سالی که سه موافقت نامه نظامی بین ترکیه و اسرائیل امضاء شد و رئیس ستاد مشترک ارتش ترکیه، نجم الدین اربکان را مجبور کرد که این موافقت نامه ها را تأیید کند. دهه ی ۱۹۹۰ دو مسئله ی امنیتی مهم برای ترکیه به وجود آورد، یکی مسئله ی کردها و دیگری احساس خطر از جانب بنیادگرایان اسلامی، در دهه ی ۱۹۹۰ ابعاد نظامی و امنیتی روابط دو کشور به صفت برجسته، بارز و ممتاز آن تبدیل شد، به گونه ای که با شروع تلاش های گسترده ی دو کشور برای بازسازی و بهبود پیوندهای تضعیف شده، موضوعات نظامی و امنیتی در صدر اولویت ها و مسائل مورد علاقه ی طرفین قرار گرفت تا جایی که به عقیده ی اغلب صاحب نظران سیاسی این روابط به «اتحاد راهبردی» تبدیل شد (Inbar,2005:1).
اگرچه اسلام گرایان در آن زمان با گسترش روابط با اسرائیل مخالف بودند، ولی کمالیست ها نظرشان را بر کل جامعه ی سیاسی ترکیه تحمیل کردند. در آن زمان نظرکمالیست ها این بودکه در هر شرایطی باید اسرائیل را بر فلسطینی ها ترجیح داد. در حالی که اسلام گرایان ترکیه در دهه ی ۱۹۹۰ با گسترش روابط با اسرائیل مخالف بودند. شروع انتفاضه الاقصی در سال ۲۰۰۲ اثرات غیر منتظره ای بر روابط ترکیه واسرائیل گذاشت. احساس شدید هم دردی مردم ترکیه با رنج و محنت فلسطینی ها، مقامات ترک را بر آن داشت که در روابط شان با اسرائیل تجدید نظر کنند. به تبع آن مقامات ترک اقدامات خشن اسرائیل را تقبیح می کردند و از تشکیل دولت مستقل فلسطینی حمایت می کردند به طوری که «بولنت اجویت» نخست وزیر ترکیه در برابر تصمیم دولت اسرائیل برای فرستادن تانک ها به کرانه ی غربی، موضع گیری کرد و آن را ارتکاب نسل کشی جلوی چشم جهانیا ن نامید (نقدی نژاد،۴۲:۱۳۸۷).
به قدرت رسیدن اسلام گرایان حزب عدالت و توسعه در سال ۲۰۰۲ باعث شد که آن ها در برخورد با مسئله فلسطین دچار مشکل شوند. از یک سو شاهد اعمال خشن و بدون تناسب اسرائیل علیه مقاومت مشروع فلسطینی ها بودند و از سوی دیگر به خوبی می دانستند که موضع گیری شدید علیه اسرائیل هزینه هایی را برای ترکیه به بار می آورد و در روابط ترکیه و ایالات متحده اختلال ایجاد می کند. اسلام گرایان در موضع گیری های خود علیه اسرائیل حرف می زدند، ولی اقدامی تند برای قطع رابطه با اسرائیل انجام ندادند. اردوغان سیاست فعال تری را نسبت به مسئله ی فلسطین - اسرائیل در پیش گرفت و به طور آشکار اقدامات اسرائیل در کرانه ی غربی و غزه را «تروریسم دولتی» نامید و هم زمان درصدد برقراری روابط نزدیک تری با رهبر فلسطینی ها برآمده است (Larrabee,2007:110).
ترکیه خود را بازیگری حامی صلح در منطقه نشان داده و تلاش نموده تا پرونده های مهم لاینحل در منطقه را با ابتکارات خود حل کند. تلاش برای میانجی گری بین رژیم صهیونیستی و حماس، برخورد تند با «شیمون پرز» و موضع گیری بسیار تند در برابر جنایات این رژیم در غزه و کشتار مردم بی گناه و… مسئولان ترکیه را به قهرمانان جهان عرب، بلکه در سراسر دنیا تبدیل کرده است. راه اندازی کاروان آزادی به مقصد غزه توسط ترکیه و پس از آن حمله ی صهیونیست ها به این کاروان، و برخورد محکم ترکیه با این رژیم، آخرین نمونه از حرکت های ترکیه بود که باعث تعجب منطقه شد (طاهایی،۲۸:۱۳۸۹).
۲-۲-۵- سیاست و برخورد جریان اسلام گرا نسبت به مسئله ی لبنان
شروع جنگ بین اسرائیل و حزب الله باعث شد هر کشوری از زاویه ی منافع و امنیت ملی خود روند حوادث را پیگیری کند و به بررسی شرایط، فرصت ها و چالش های احتمالی بپردازد. هرچند نوع رویکرد برخی از دولت های اسلامی در قبال تحولات لبنان بسیار تعجب آور و سوال بر انگیز است. ترکیه از جمله کشورهایی است که در بعد دولتی رفتاری متفاوت از سایر کشورهای اسلامی از خود بروز داده است. هرچند در رفتار و نوع مواضع اتخاذ شده از سوی دولت و حاکمیت ترکیه می توان به خوبی ملاحظات سیاسی را مشاهده کرد. دولت اسلام گرای ترکیه از ابتدای تحولات لبنان تلاش کرد تا با حفظ ملاحظات سیاسی و ایفای یک نقش متوازن کننده در معادلات منطقه، نسبت به برقراری آرامش و توقف درگیری ها و تجاوزات رژیم صهیونیستی، تحرکاتی را انجام دهد. اولین اقدام ترکیه، برقراری تماس های تلفنی متعدد توسط نخست وزیر ترکیه با سران و مقامات کشورهای مختلف از جمله برخی از کشورهای اروپایی، امریکا و اسرائیل از یک طرف و گفت وگوی تلفنی با برخی از سران کشورهای اسلامی از جمله ایران، سوریه و لبنان از طرف دیگر بود. در این تماس های تلفنی، علاوه بر مسائلی نظیر برقراری سریع آتش بس و رایزنی پیرامون برگزاری اجلاس فوق العاده ی سران کشورهای اسلامی، موضع ایجاد کریدور جهت ارسال کمک های انسانی مطرح شد که یکی از مهم ترین موضوعاتی بود که طرف ترک سعی داشت به عنوان یک ابتکار آن را مطرح سازد و از این طریق در جهت کاستن از آلام مردم بی گناه لبنان، که در این تراژدی غم انگیز بیشترین صدمات را متحمل شده اند، اقدامی صورت دهد (رستگار،۳۸:۱۳۸۵).
با توجه به موقعیت جغرافیای ترکیه و نقشی که این کشور می توانست در ارسال کمک های انسانی به مناطق جنگی ایفا کند، موضوع ایجاد کریدور، یکی از مهم ترین محورهای گفت وگوهای اردوغان با سران کشورهای مختلف به شمار می رفت. اگر چه بر اساس برخی اخبار منتشره در سایت های خبری،کمالیست ها و نظامیان ترکیه در مسیر ارسال کمک های انسانی از جمله کمک های انسانی ایران به لبنان مشکلات و موانعی را ایجاد کردند، اما نفس انجام این ابتکار و اقدام، نشان دهنده ی حس نوع دوستی و مسئولیت پذیری این کشور در قبال بحران لبنان و نشان دهنده ی علاقمندی دولت اسلام گرای ترکیه به خاورمیانه است (نقدی نژاد،۴۹:۱۳۸۷).
در راستای همین اقدامات و تحرکات دیپلماتیک، اردوغان، نخست وزیر ترکیه در اظهارات صریحی که بعد از شروع بحران لبنان داشت، اعلام کرد، تحولات اخیر لبنان و فلسطین، کشورش را به تجدید نظر در مشارکت در طرح صلح خاورمیانه ی بزرگ واداشت. حرکت های اسرائیل غیر منصفانه و دور از وجدان است. گروهی از قدرت های بزرگ از این حرکت ها حمایت می کنند و گروه دیگر به تماشای رویدادها نشسته اند. اردوغان با تأکید بر لزوم برقراری آتش بس و اینکه روند فعلی زمینه ی جنگ تمدن ها را فراهم خواهد کرد، افزود فرزندان اسرائیل هر چقدر که ارزش داشته باشند به همان اندازه، فرزندان فلسطین هم برای ما ارزش دارند (واعظی،۶۶:۱۳۸۷و۶۷).
ترکیه پنج شرط برای حضور در ترکیب نیروهای حافظ صلح در لبنان مطرح کرده است، اول اینکه نیروهای حافظ صلح با تصمیم سازمان ملل اعزام شوند. دوم، اعزام نیروها پس از اعلام آتش بس صورت می گیرد. سوم، نیروهای حافظ صلح در محل درگیری ها حضور نداشته باشند. چهارم، این طرز فکر به وجود نیاید که نیروهای حافظ صلح از یکی از طرف های درگیر حمایت می کند، و پنجم، وظیفه خلع سلاح حزب الله به این نیروها داده نشود (رستگار،۳۹:۱۳۸۵).
۲-۲-۶- سیاست و برخورد جریان اسلام گرا نسبت به مسئله ی بیداری اسلامی
حزب عدالت و توسعه طی یک دهه اخیر، سیاست به ‌اصطلاح حسن همجواری را در قبال همسایگان خود در پیش گرفته است. ترکیه بر همین اساس سعی کرده رابطه خوبی با خودکامگان عرب برقرار کند اما بیداری عربی، تمام تلاش‌های این کشور را بر باد داده و روند عادی‌سازی روابط با همسایگان جنوبی را متوقف کرده است. ترکیه در خصوص انقلاب‌های عربی رفتاری دوگانه داشته است. در مورد مصر، بلافاصله از حسنی مبارک درخواست کرد از قدرت کناره بگیرد، اما هنگامی که نوبت به لیبی و روش‌های خونین قذافی رسید، با تردید فراوان واکنش نشان داد (بشاره، ۱۳۹۰).
با شروع بیداری اسلامی و حمایت ترکیه از انقلاب های تونس و مصر و نام بردن برخی از چهره های شاخص اسلامی تونس و مصر از ترکیه به عنوان الگوی اسلام گرایی خود، موقعیت ترکیه وارد مرحله جدیدی شد. دولت ترکیه در ابتدای خیزش مردم بحرین و یمن هم اظهاراتی انتقادی علیه حکام این کشورها داشت، از جمله این که، اردوغان خواسته بود کربلای دیگری در بحرین تکرار نشود. اما وقتی شورش ها به لیبی و پس از چند ماه به سوریه رسید، موضع ترکیه تغییر کرد. سکوت طولانی ترکیه در قبال جنایات رژیم قذافی تامل برانگیز بود، سکوتی که با تجمعات و اظهارات اعتراضی گروه ها و احزاب عدالتخواه ترکیه علیه اردوغان مواجه شد و ناشی از روابط خوب اردوغان و قذافی تفسیر شد، از گرفتن نشان حقوق بشر اسلامی از قذافی تا سرمایه گذاری های گسترده ترکیه در صنعت نفت لیبی، اما با گذشت ایام و شکست های مکرر سرهنگ و هم چنین دخالت ناتو و اعراب به نفع انقلابیون لیبی، ترکیه هم به صف منتقدین رژیم لیبی پیوست و از قذافی خواست تا از قدرت کناره گیری کند (ثقفی،۱۳۹۰).
بر اساس اظهار نظر‌های احمد داوود اوغلو، وزیر امور خارجه ترکیه، باید انتظار داشت که این کشور موضعی مهم در سیاست خارجی اتخاذ کند. موضعی که نوع رابطه آینده ترکیه را با همسایگانش مشخص و شفاف خواهد کرد. این موضع همچنین مشخص خواهد کرد که ترکیه موافق تغییر در جهان عرب خواهد بود یا در کنار کسانی خواهد ایستاد که نسبت به این تغییر بی‌اعتنا هستند یا در برابر آن مقاومت می‌کنند (بشاره،۱۳۹۰).
جمع بندی
در این فصل، روند اسلام گرایی در ترکیه با توجه با تاریخچه ی اسلام گرایی و روند شکل گیری جریان اسلام گرایی در این کشور از دوره ی عثمانی تا شکل گیری احزاب اسلام گرا بررسی شده است. همچنین رهبران و شخصیت های اسلام گرای ترکیه در قالب اشخاصی چون، نجم الدین اربکان، رجب طیب اردوغان، عبدالله گل، رجایی کوتان و فتح الله گولن مطالعه شده است. همچنین احزاب و سازمان های اسلام گرای رفاه و سایر احزابی که توسط شخص اربکان تأسیس شده و نحوه ی فعالیت های آن ها بررسی شد. در ادامه، فعالیت های حزب عدالت وتوسعه و تأکید بر موفقیت های این حزب در پیشبرد اهداف اسلام گرایانه در جامعه ی ترکیه و همچنین سازمان های اسلام گرای ترکیه و طریقت های مختلف در این کشور و نحوه فعالیت گروه های اسلام گرای ترکیه مطالعه شده است. به منظور شناخت بیشتر چگونگی روند اسلام گرایی در این کشور، عملکرد و سیاست های اسلام گرایان یعنی مشارکت سیاسی، نحوه ی تعامل با گروه ها و ایدئولوژی های رقیب، بازسازی هویت ملی و اسلامی و اصلاح قانون اساسی بررسی شده است. در عرصه ی اجتماعی، عملکرد اسلام گرایان با توجه به احیای شعائر اسلامی، عملکرد نهاد های آموزشی و نحوه ی تعامل با اقلیت های قومی و مذهبی تبیین شده و در عرصه ی اقتصادی، میزان توسعه و اصلاحات اقتصادی اسلام گرایان در دوران شکوفاییشان تحلیل شده است. همچنین، عملکرد و سیاست های اسلام گرایان در عرصه ی خارجی در سطح منطقه ای یعنی نحوه ی تعامل و سیاست های آنان با کشور های قبرس، ایران، سوریه، لبنان و فلسطین و مسئله ی بیداری اسلامی و در سطح بین المللی، نحوه ی تعامل اسلام گرایان با اتحادیه ی اروپا و آمریکا بررسی شده است.
فصل چهارم
روند اسلام گرایی در مالزی
مقدمه
این فصل روند اسلام گرایی در مالزی را مورد بررسی قرار خواهد داد. در ابتدا، تاریخچه ی جریان اسلام گرایی و روند اسلام گرایی در این کشور در دوره های قبل از استعمار و چگونگی ورود اسلام به این منطقه مطالعه خواهد شد. و سپس نحوه ی پیدایش حرکت های بیداری اسلامی در دوره ی استعمار و استقلال بررسی می شود. همچنین، شخصیت ها و رهبران اسلام گرا و نحوه ی فعالیت های آنان مطالعه می شود. فعالیت احزاب اسلام گرا و جهت گیری گروه ها و سازمان های اسلامی در قالب نهاد های اسلامی تبیین می شود. همانند فصل سوم، به منظور بررسی عملکرد و سیاست های اسلام گرایان در عرصه ی داخلی، عملکرد احزاب اسلام گرای مالزی در عرصه ی سیاسی با توجه به مؤلفه هایی چون، مشارکت سیاسی، رشد مردم سالاری و دموکراسی، باز سازی هویت ملی و اسلامی، نحوه ی تعامل با ایدئولوژی های رقیب و اصلاح قانون اساسی مطالعه خواهد شد. و در عرصه ی اجتماعی با توجه به مؤلفه هایی چون، احیای شعائر دینی، عملکرد نهاد های آموزشی، تعامل با اقلیت های قومی و مذهبی، و در عرصه ی اقتصادی با توجه به اصلاحات و توسعه ی اقتصادی این کشور توضیح داده خواهد شد. به منظور تبیین عملکرد احزاب اسلام گرا در عرصه ی خارجی، سیاست های اسلام گرایان در سطح بین المللی با توجه به نحوه ی تعامل آن ها با سازمان های اسلامی- بین المللی و آمریکا و ایران بررسی می شود. و در سطح منطقه ای با توجه به نحوه ی تعامل با حرکت های بنیادگرا در منطقه جنوب شرق آسیا، تعامل با فلسطین، لبنان و مسئله ی بیداری اسلامی توضیح داده می شود.
الف) تاریخچه ی روند اسلام گرایی در مالزی
۱- اسلام گرایی قبل از استعمار
مجمع­الجزایر مالایا، یا سرزمین مالایا که شامل مالزی، اندونزی و فیلیپین امروزی است. در خاور دور و آسیای جنوب شرقی واقع شده است (وحید مازندرانی، ۱۳۴۵: ۴۴). فدراسیون مالزی شامل دو قسمت غربی و شرقی است. که به طول ۷۰۰ کیلومتر در جنوب دریای چین از یکدیگر جدا می­ شود، مالزی متشکل از ملیت های متعددی است که در اوایل مسیحیت، به خاطر داد و ستد دسته­های دریایی هندوستان و چین به عنوان نخستین سکنه در غرب مالزی (مالایا)[۴] اقامت گزیدند. از قرن هشتم تا سیزدهم میلادی، مالایا قسمتی از امپراطوری سوماترا[۵] محسوب می شد (تیشوا،۱۲۲:۱۳۵۲). در سال ۱۲۹۴م، قدرت نوینی یعنی امپراطوری ماژاپاهیت[۶] به وجود آمد. که در اواسط قرن چهارم این امپراطوری موفق گردید که قدرت خود را بر همه ی مجمع الجزایر و شبه جزیره ی مالزیا بگستراند. ولی این امپراطوری، فاقد به هم پیوستگی بود (فیستیه،۱۳۴۵: ۲۰).
در قرن پانزدهم، دولت سلطنتی مالاکا[۷] در مالایا تشکیل شد. به هر حال مشکلات داخلی امپراطوری ماژاپاهیت تا حدود زیادی استقرار سلسله سلاطین مالاکا را که برای اولین بار مظهر استقلال شبه جزیره ی مالزیا بود را آسان ساخت. به علاوه دگرگونی­هایی که در قرن سیزدهم در چین رخ داد عواقبی به ویژه، غیر مستقیم در مالزیا داشت. بدین معنی که در پیدایش دولت جدیدی در آسیای جنوب شرقی کمک کرد (همان منبع: ۲۲ و ۲۳). ماهیت فعل و انفعالات متناقضی که در شبه جزیره­ی مالزیا انجام گرفت طوری بود که برای پیدایش دولت مستقلی مساعد بود ولی با این وصف فراهم آمدن شرایط برای تشکیل دولتی واقعاً خودمختار تا آغاز قرن پانزدهم طول کشید. در پایان قرن پانزدهم، سلطنت مالاکا که بر قسمت اعظم فدراسیون مالزی امتداد یافت در جنوب شرقی آسیا تقریباً چهره­ی دولت بزرگی را داشت (فیستیه، ۱۳۴۵: ۲۷). این دولت فئودال از نظر تجارب و فرهنگ بسیار پیشرفته بود (تیشوا، ۱۳۵۲: ۱۲۲).
از قرن چهاردهم به بعد دین اسلام در شمال سوماترا و به خصوص در کشور کوچک پاسائی «pasaei» به وسیله­ دریانوردانی که از عربستان، ایران و هند آمده بودند رسوخ یافت (همان منبع: ۲۴ و ۲۵). قبل از ظهور و ورود اسلام، این سرزمین تحت تأثیر فرهنگ و تمدن چین و بیش از آن هندوستان بود و با خاورمیانه از طریق راه ها و جاده­های تجارتی نظیر جاده ی ابریشم در ارتباط بود و آیین هند و کیش بودایی و بت پرستی و آنیمیسم در آن بلاد رواج داشت (وحیدمازندرانی، ۱۳۴۵: ۴۴). منشأ استقرار نفوذ هندی ها در شبه جزیره هند و چین و در مجمع الجزایر اندونزی روابط تجاری است که از آغاز تاریخ میلادی بین هند و آسیای جنوب شرقی به وجود آمده است (فیستیه، ۱۳۴۵: ۱۶).
ورود اسلام به این بلاد همانند سایر بلاد شرقی نظیر هند از همان قرون اولیه و از طریق داد و ستد و به طور طبیعی، تدریجی و مسالمت آمیز صورت گرفت (وحیدمازندرانی، ۱۳۴۵: ۵۹). تجار مسلمان، عرب، ایرانی و هندی در این مسأله نقش بسیار مهمی داشتند چراکه با ظهور تمدن اسلامی و از همان قرن سوم هجری، قدرت تجاری مسلمانان در سطح شرق و بنادر مهم چین و جنوب شرقی در حال گسترش بود (ادیب،۱۳۵۲: ۳۵ و ۳۶). به حدی که به تعبیر آرنولد، احتمالاً اولین بار تجار عرب در قرون اولیه، اسلام را وارد این بلاد کردند (آرنولد، ۱۳۸۵: ۲۶۶). نفوذ آن ها از طریق جاده­ی تجاری جنوب شرق آسیا، از هندوستان به چین و از سواحل شبه جزیره ی ماله یا مالایا به اندونزی و مالزی گسترش یافت و آنان در پیوند با اقشار و طوایف مختلف مردم آن بلاد، ضمن تجارت، به نشر و تبلیغ دین برتر خود نیز همت گماشتند. به طوری که روابط تجاری وسیعی برای قرون متمادی بین هندوستان و مجمع الجزایر مالایا وجود داشته و اولین مبلغان به احتمال قوی همین بازرگانان بودند (همان منبع: ۲۶۸).
در هر حال، نخستین انگیزه­ ی گرایش به اسلام موضوع مصلحت بوده است زیرا در آغاز کار، همان طور که سابقاً در مورد آیین بودایی پیش آمد فقط طبقات حاکم به دین اسلام گرویدند. درست یک قرن بعد، پس از سقوط مالاکا به دست پرتغالی ها پدیده ی حقیقی مذهب رخ می­دهد. یعنی گرایش توده­های مردم به اسلامی که دیگر در آن دوره، مزایای مادی داشت. به علاوه، اسلامی که در مالزیا رسوخ یافت به خط مستقیم از عربستان نیامد بلکه قبلاً به وسیله ی بازرگانان هندی و به ویژه گجراتی تصفیه شده بود و آن چیزی بودکه هند به مالزیا آورد. به هر حال از قرن پانزدهم به بعد این نفوذ به اندازه­ای قوی هست که خط عربی جانشین خط سانسکریت شود و عده ی زیادی لغات عربی در زبان مالزیایی ها متداول گردد. می توان گفت مالاکا در اواخر قرن پانزدهم مرکز عمده ی تشعشع دین محمدی در شبه جزیره و در منطقه هایی که اقیانوس هند را به دریای چین وصل می­کردند بود (فیستیه، ۱۳۴۵: ۲۶ و ۲۷).
به روایت آرنولد، بازرگانان عرب و هندی و حتی ایرانی، زبان و آداب و رسوم و عرف و عادات بومیان را فرا گرفتند. و از آن ها همسر اختیار کردند و با رؤسای آنان و قدرت ها و اشرافیت بومی حاکم، روابط دوستانه برقرار کردند. همچنین، آنان با همکاری و هماهنگی بیشتر در میان خود بر دامنه­ قدرت خود افزودند و نوعی اتحادیه­ی حکومت سلطنتی تشکیل دادند و این سلطنت را در خانواده­های خود موروثی ساختند (آرنولد، ۱۳۸۵: ۲۶۷ و ۲۶۸). اسلام، ابتدا در نواحی ساحلی و بنادر مجمع الجزایر مالایا و مالزی و اندونزی رسوخ یافت و سپس به تدریج به داخل مجمع الجزایر سرایت کرد. این نکته به ویژه در مورد تنگه ی­­ مالاکا و بندرآن، که در حدود سال ۱۴۰۰ میلادی تأسیس شد صدق می کند که بزرگ ترین مجرای بازرگانی در آسیای جنوب شرقی و واقع در بین سوماترا و شبه جزیره ی مالزیا و کناره و نوک آن یعنی سنگاپور کنونی بوده و تأسیس آن، نقطه ی عطف گسترش اسلام در مالزی قلمداد شده است (ادیب، ۱۳۵۲: ۳۸).
آن ها محصولات چین و مجمع الجزایر مالایا و به ویژه جزایر ملوک در مشرق اندونزی و بندرهای سوماترا و جاوه که مراکز تبادل کالا بین شرق و غرب بودند را به هندوستان و از راه خشکی و یا مستقیماً به بنادر ایران و عربستان و خلیج فارس یا دریای سرخ و خاور نزدیک و حوزه ی مدیترانه و سپس اروپا می­بردند. تنگه ی مالاکا به همین دلیل از نخستین مناطقی بود که مردم آن شدیداً به اسلام گرویدند و رؤسا و اوامر آن این دین را اختیار کردند. این در حالی بود که آیین هندو از نظر سیاسی، اجتماعی و فرهنگی در اوج اقتدار خود بود و رقیبی از نظر سیاسی در برابر فرمانروایان هندوی مالزی قرار نداشت و دولت های مسلمان در سطح جهان در حال فروپاشی و زوال بودند و اسلام، بدون پشتوانه ی یک قدرت سیاسی توانست که در همین قرن بر آیین های هندو، بودا و بت پرستی غلبه کند (دی بور، ۱۳۴۳: ۵۷۳). در این مناطق قبل از هجوم استعمار غربی، خلیفه­ها یا سلطان ها و حکام محلی حکومت می کردند که آن ها نیز مسلمان شدند و سلطنت نیرومندی را تشکیل دادند که در آن، شاه یا سلطان مظهر وحدت جامعه به شمار می رفت (ستودارد، ۱۳۲۰: ۵۸).
در طی قرن ۱۵ میلادی و پس از آن به رغم چند قرن تماس و ترویج مسیحیت در میان این جوامع با حمایت پرتغالی ها، هلندی ها و انگلیسی ها، دین اسلام با سرعت و قدرت فراوان و به طور عمیق و خود جوش در بسیاری از جزایر آن نواحی گسترش یافت و بیشتر مردم پیرو آن شدند. این دین از قرن ۱۶ میلادی با سرعت شگفت انگیزی به جای آیین هند و گویش بودا قرار گرفت. از جمله دلایلی که به طور کلی درباره توسعه و پذیرش اسلام در این مناطق از لحاظ جامعه شناسی ارائه شده است عبارتند از:
۱- انعطاف پذیری مبلغان مذهبی مسلمان نسبت به ارزش ها و آداب و رسوم و فرهنگ بومی، تا آن جا که در تضاد آشکار با مفاهیم، عقاید و فرهنگ اسلامی قرار نمی­گرفت.
۲- به علت پیوند مبلغان اولیه اسلام با فرهنگ بومی، در مراحل بعدی، خود بومیان مسلمان بودند که با شوق و علاقه به تبلیغ دیانت اسلام پرداختند.
۳-گسترش اسلام در این جزایر و مناطق به دلیل منافع استعماری دولت خاصی و یا به وسیله ی مراکز دینی در خاورمیانه و یا کشورهای مسلمان صورت نگرفت. بلکه یک سیر مردمی داشت که هیچ استعمارگر و استثمارگری آن را تشویق یا ترغیب نمی­کرد.
۴- تاجران و دریانوردان مسلمانی که به این مناطق می­رفتند دارای مقاصد استعمارگرانه نبودند و در مقایسه با اروپاییان با بومیان رفتار عادلانه­ای داشتند و از موضع نژادپرستانه و امتیاز طلبانه با آن ها برخورد نمی کردند.
۵- معمولاً در جریان اسلام آوردن جزایر و سرزمین های مالایی، نخست توده­های مردم به اسلام می­گرویدند و در مراحل آخر رهبر و رئیس قبیله و یا قوم به اسلام گردن می­نهاد.
۶- همبستگی امت اسلامی، برابری و برادری از عوامل بسیار مهمی بود که در آن اوضاع سلطه ی افکار هندویی و جامعه ی طبقاتی، جذبه و کشش خاصی در میان بومیان برای گرویدن به اسلام به وجود آورد (توکلی، ۱۳۶۲: ۴۰ و ۴۱).
۲- اسلام گرایی در دوره ی استعمار
پرتغالی ها در راستای توسعه طلبی و برنامه­ی استعماری خود، در سال ۱۵۱۱، شهر مالاکا (مرکز مالزی شبه جزیره­ی امروزی) را به تصرف درآوردند. و در سال ۱۶۴۱، هلندی ها این منطقه را از دست پرتغالی ها گرفتند و خود، سیاست­های استعماری را ادامه دادند. منافع هلند و بریتانیا در منطقه، در دهه ی ۱۸۰۰ میلادی، با ایجاد شرکت هند شرقی توسط بریتانیا و دفتر تجاری در جزیره ی سنگاپور رو به گسترش گذاشت. تا اینکه در سال ۱۸۲۴ و در پی توافق دولت بریتانیا و پادشاهی هلند، مالاکا در عوض سوماترا به بریتانیا واگذار گردید و سرانجام در دهه ی ۱۸۸۰، بریتانیا رسماً تحت الحمایگی مالزی را ایجاد کرد (فلاح زاده،۱۳۸۳: ۳ و ۴).
تسلط و حاکمیت فرهنگ و تعالیم اسلامی در سرزمین ماله­ها (نژاد مهم و اصلی آن منطقه) با توجه به وجود قبیله­ها، نقش بسیار مهمی در اتحاد و یکپارچگی همه ی نژادها، اقوام و طوایف آن بلاد و استقلال آن سرزمین داشت. اسلام همانند دیگر جوامعی که در آن وارد می­شد، عامل وحدت بخش اساسی جامعه مالایی­ها شد و نزدیک بود که بخش­های مالزی و فیلیپین کنونی و سراسر مجمع الجزایر را فرا گیرد و پیشرفت، قدرت و سیادت را برای مردم آن بلاد به ارمغان آورد. اما با ورود و نفوذ تدریجی دولت های استعماری اروپا به این منطقه، این روند متوقف شد و رقابت های استعماری در این مناطق موجب تجزیه­ی این سرزمین ها شد. و فیلیپین به اسپانیا و سپس آمریکا رسید و اندونزی، سهم هلند و مالزی، سهم انگلستان شد (اسمیت، ۱۳۵۰: ۴۵).
انگلیسی ها در مالزی و هند و فرانسوی ها در الجزایر و هلندی ها در اندونزی کوشیدند تا مسلمانان را از هویت دینی و اسلامی شان جدا کنند و به مسیحیت و فرهنگ و ارزش ها و عادات غربی سوق دهند (وحید مازندرانی، ۴۸:۱۳۴۵). آن ها به کمک کارشناسان علوم انسانی و از طریق آموزش و پرورش تبشیر مسیحی، امور بهداشتی، رفاهی و امثال آن، وارد عمل شدند. اما به اعتراف خودشان نه تنها موفق نمی­شدند، بلکه، نتیجه ی معکوس می­گرفتند و نه تنها مسلمانان، مسیحی نمی­شدند بلکه بت پرستان نیز هرچه بیشتر مسلمان می شدند (ستودارد، ۱۳۲۰: ۴۰۰ و ۴۰۳).
تا قبل از سلطه ی بریتانیا بر این منطقه، اگرچه سلطان ها، مهم ترین کارگزاران مذهبی و سیاسی و مظهر ماهیت اسلامی جامعه مالایا بودند، با این وجود نقش بسیار محدودی در اجرای شریعت اسلامی، آموزش علوم دینی و اداره ی امور عبادی مردم داشتند. در آن دوره، اساساً علمای اسلامی، نمایندگان اصلی اسلام به شمار می آمدند و مردم در زمینه ی مسائل عبادی خود به آن ها رجوع می­کردند. علمای روستایی توانستند از طریق برقراری پیوند ازدواج با خانواده­های علمای دیگر و زمین داران ثروتمند، موقعیت خود را تقویت کنند. در آن دوره، علما اساساً به صورت شخصی یعنی فارغ از کنترل حکومت به امر قضاوت می­پرداختند. آن ها اگرچه پیرو مکتب شافعی بودند و اغلب در یک فرقه ی عرفانی نیز عضویت داشتند، تشکیلات مذهبی مهمی را در مالایا به وجود نیاوردند (لاپیدوس،۱۳۸۱ :۱۰۷۳ و ۱۰۷۴).
سلطه ی بریتانیا بر مالایا به تدریج باعث تغییر این نظام شد. ساکنان بریتانیایی این منطقه تشکیلات ویژه ی کنترل متمرکز بریتانیا بر این منطقه را تقویت کردند و نفوذ و اختیارات سلطان ها را (در همه ی مسائل به جز مسائل مربوط به دین و فرهنگ) از آن ها سلب نمودند. لذا سلطان ها سعی کردند نفوذ خود را در دو حوزه ی فرهنگ و دین که تنها راه اعمال نفوذشان بود افزایش دهند. آن ها کوشیدند تا تشکیلات مذهبی و اسلامی را تحت کنترل خود در آوردند و کنترل و نفوذ خود را بر بعد مذهبی زندگی روستائیان توسعه دهند (همان منبع:۱۰۷۴).
در سال ۱۹۱۵ شورایی با نام «مجلس مذهبی»[۸] تشکیل شد که اداره ی دادگاه های مذهبی و مساجد روستائی را در دست خود قرار داد. در سال های بعد، این مجلس، آموزش زبان انگلیسی، عربی و زبان مالایو را مورد حمایت قرار داد.کتاب هایی را ترجمه و تألیف نمود و به دولت این اختیار را داد که در بعد مذهبی زندگی، اصلاحات و تغییراتی را انجام دهد. به هر حال حکومت های شبه جزیره مالایا بالاخره توانستند کنترل امور حقوقی، آموزشی و عبادی و مالی دین اسلام را در دست بگیرند. این امر که فاکتور مهمی در ثبات سیاسی تا دهه ۱۹۵۰ بود باعث اتخاذ رویکردی شدیداً محافظه کارانه نسبت به امور اسلامی شد. تغییرات ایجاد شده با هدایت های بریتانیا و همچنین تحولات ناشی از توسعه ی اقتصادی مالایا، باعث تحریک بیشتر «کائوم مودا» که جنبشی اصلاح طلب و تجددگرا بود، گردید. رشد این جنبش، دردسر بزرگی برای حکومت ها و نخبگان اسلامی روستاها بود. در این دوره، بازرگانان و دانشجویان روستایی که از روستاهای خود مهاجرت کرده بودند مجدداً بازگشتند تا علیه قدرت و اختیارات امام های محلی و صوفی ها و همچنین در دست داشتن امور اسلامی توسط حکومت به فعالیت بپردازند. در اواخر دهه ی ۱۹۲۰ نشریاتی که توسط دانشجویان مالایا در قاهره منتشر می­شدند مسأله ی اتحاد پان اسلامی و پان مالایایی و همچنین مسأله ی فعالیت علیه استعمار و امپریالیسم را مطرح کردند.کائوم مودا در دهه ی ۱۹۳۰ مبارزه سیاسی خود را آغاز کرد، به طوری که نام این جنبش، مخالفت ملی گرایانه علیه سلطه ی بیگانه را تداعی می­کرد. در مقابل، حکومت های چندین ایالت، دست به سانسور و یا توقیف نشریات زدند و تدریس علوم اسلامی، بدون اجازه ی سلطان ها را ممنوع کردند (لاپیدوس،۱۳۸۱ :۱۰۷۵).
در دهه ی۱۹۲۰ ابتکار عمل در دست ملی گرایان سکولار قرار گرفت. بسیاری از این انجمن ها لزوماً مخالف حکومت سلطان­ها یا سلطه ی بریتانیا نبودند. بلکه خواستار حمایت از ماله­ها در برابر چینی ها بودند. آن ها مدعی رهبری آینده ی نظام سیاسی مالایا بودند. ولی دیگران از جمله کارمندان دولتی و دانشجویان علیه سلطه ی انگلیس و علیه اشراف فعالیت می کردند. در سال ۱۹۳۸ فارغ التحصیلان «دانشکده ی سلطان ادریس» که اغلب از افراد طبقات پایین بودند و تحت تأثیر ملی گرایی چپ گرا و هندی­ها قرار داشتند، جنبش«کساتو ملایو مودا»[۹] را به وجود آوردند تا ابزاری برای اجرای برنامه ی ضد بریتانیایی و ضد اشرافی باشد (همان منبع:۱۰۷۶).
در تمام کشورهای آسیای جنوب شرقی که تابع رژیم استعماری بودند شکست دولت غربی بر اثر ضربات ژاپن با از میان بردن عقده ی کهتری که اقوام بومی نسبت به قیم­های سابقشان داشتند شوک روحی عمیقی به وجود آورده بود. ولی در یک جامعه ی دارای چندین واحد مانند شبه جزیره ی مالزیا، واکنش بغرنج­تر بود. مالزیایی ها پیش از جنگ دوم جهانی زندگی سیاسی نداشتند. حداکثر می­ شود از جریان­های فکری سخن گفت و این جریان­ها هم فقط در یک طبقه­ی متوسط تأثیر داشت که در حقیقت در حال رویش بود، یک نوع نهضت اسلامی محافظه کارانه که منکر ارزش های غرب بود در مدارس مذهبی «پراک» و «کلانتان» رواج داشت، ولی تغییر شکل ترکیه در ۱۹۲۲ به یک دولت غیر مذهبی ضربه­ای به آن زد که دیگر نتوانست قد علم کند. در این هنگام بود که تمایل به تجدد طلبی ظاهر گشت که در قالب نهضت «کائوم مودا»[۱۰] متجلی شد و همچنین انجمن مالزیا برای پیشرفت تحصیل علم و نهضت اتحاد مالایا که هدف آن در عین حال، پیشرفت اقتصادی مالزیایی­ها و دفاع ار حقوق سیاسی آنان بود، شکل گرفت. ولی توده ی مردم و رهبران نوین آن ها عمیقاً محافظه کار باقی مانده بودند. مالزیایی ها در آستانه ی جنگ جهانی دوم، گرچه از مقامی که چینی ها داشتند ناراضی بودند. معهذا هیچ کوشش مثبتی نمی کردند و برای دفاع از حقوق خود، به امید سازمان اداری بریتانیا بودند (فیستیه، ۱۳۴۵: ۱۱۸).

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...